پرسه در زندگی خانه به دوش ها
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۵ | کد خبر: ۱۰۷۷۲۸۳۱
سعی می کرد سطل زباله سر یکی از کوچه ها را برگرداند. پرسیدم: «می تونم کمک کنم؟» گفت: «برو بمیر!». نزدیکش شدم و با دو دست،که همه توانم....
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت irannaz.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۰۷۷۲۸۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتاب «اُمّ علاء» نمایشگاه کتاب عرضه میشود
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «اُمّ علاء» نوشته سمیه خردمند توسط انتشارات شهید کاظمی به زودی منتشر و در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه میشود. این کتاب روایت زندگی اُمُّ¬الشهداء فخرالسادات طباطبایی تبریزی، بانویی که هفت نفر از اعضای خانواده اش را تقدیم اسلام کرد، است.
پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه تعلیم در حوزه علمیه نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت میکنند و همان جا ماندگار میشوند. فخرالسادات در سن سیزده سالگی با آیت الله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج میکند. آنها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین (ع) زندگی شأن را با عشق آغاز میکنند.
خانهای که هر وقت پنجره اش را باز میکرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی (ع) گره میخورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگی شأن میشد. حاصل ازدواج آنها میشود هجده فرزند، نه پسر و نه دختر. فرندانی که برخیهایشان شاگرد کلاس استادی چون آیت الله سید محمدباقر صدر میشوند و علوم اسلامی را فرا میگیرند.
همسرش، چهار پسر، برادر و دامادش در راه اسلام به شهادت می رسند و چند سال آخر عمرش را، در حالیکه دست و پای چپش به خاطر یک سال و نیم اسارت در زندانهای رژیم بعث از کار افتاده بود، راهی ایران و شهر قم میشود و سرانجام در جوار بانوی کریمه حضرت معصومه (س) برای همیشه آرام میگیرد.
همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه میکرد. به آنها میگفت: اگر همه شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمیشوم؛ بلکه افتخار میکنم و بدانید خون فرزندان من رنگینتر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.
کد خبر 6087386 فاطمه میرزا جعفری