سید جمال و معمای عضویت در فراماسونری
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۷۹۸۰۵۴
نخستین بار این موضوع را سید حسن تقی زاده در «مجله کاوه» مطرح کرد و ضمن مقالهای نوشت: «...در مصر شنیده شد که وی در آنجا در محفل فراماسونها داخل بوده و در آنجا بر ضد انگلیس حرف زده بود.... در بعضی جراید غربی به نظر میرسد که او خود بانی و مؤسس محفل فراماسونی بود که 300 نفر عضو داشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بار دیگر درسالهای اخیر موضوع فراماسونربودن سید جمال اسد آبادی درمجموعه «اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سید جمالالدین مشهور به افغانی»از جانب دکتر اصغر مهدوی به عنوان امری حتمی مطرح شد.
درباره نسبت سیدجمال با فراماسونری تاکنون مقالات متعددی به نگارش درآمده است لکن به نظر میرسد آنطور که باید حقیقت ماجرا شکافته نشده و هنوز گرههای نگشوده زیادی پیرامون این موضوع باقی مانده است.این کم گویی برای دشمنان سید فرصتی فراهم آورده تا سخن به گزاف برانند و به این بهانه به شخصیت و مبارزات سید حمله کنند.
یکی از کسانی که پیرامون فراماسونر بودن سید سخن به دور از انصاف گفته اسماعیل رائین است که در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» از سید چهره و شخصیتی زشت ترسیم کرده و وی را خائن، جاسوس انگلیس، مقام خواه، قدرت طلب ودر نهایت فراماسونر معرفی کرده است. این کتاب که بسان جزوههای گروههای سیاسی در روزهای انقلاب برسر چهارراهها و در بساط دستفروشیها توزیع میشد به دلیل نقصهای بسیارهیچ گاه از سوی محافل علمی و آکادمیک مورد اعتنا قرار نگرفته است.
اسماعیل رائین درکتاب خود به دورازرسالت تاریخ نگاری با القاب زشت و زنندهای از سید یاد میکند و بدون اینکه سند و مدرکی ارائه دهد وی را به باد ناسزا می گیرد. این نکته در کنارسایر نقایص برغیر پژوهشی بودن مطالب کتاب صحه گذاشته و ادعاهای مؤلف را با چالشی جدی مواجه میسازد.
مؤلف کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» بدون در نظر آوردن چهره مبارزاتی سید جمال علیه استبداد و استعمار در چندین جای کتاب خود وی را به خاطر مکتوم کردن ملیت وانتخاب نامهای مستعار محکوم به بیوطنی و دیگر القاب موهن میکند.
دراین ارتباط درکتاب اسماعیل رائین آمده است: «آنچه باعث تعجب فراوان و سوء ظن نسبت به اعمال و رفتار سید شده عوض کردن نام و نام خانوادگی حتی ملیت اوست و به نقل از کتاب «سیاستگران قاجار» علت تغییر نام و ملیت سید تلون مزاج شدید وی است.»
یا در جای دیگری میگوید: «سید در تغییر مذهب نیز تلون مزاج داشته گاهی خود را از خانواده شیعی ایرانی معرفی کرده و عنوان سید را به اول نام خویش اضافه میکرد و زمانی نیز خود را حنفی مذهب نشان میداد.»
آقای رائین بدون اینکه به خود زحمت یافتن علت این کار سید را بدهد حکم صادر کرده است که بله، مشخص نبودن ملیت سید سببش تلون مزاج وی است! در صورتی که محققان و مورخان علت این کارسید جمال را مصون ماندن خانوادهاش از گزند حاکمان وقت و رساندن پیام خود از ورای تعصبات قومی و مذهبی گفتهاند که کاملاً منطقی و منطبق با اقتضائات آن روزگار بوده و نشانه هوشمندی وی است.
هرگاه دشمنان به ملیت سید پی میبردند براحتی میتوانستند با حربه اختلافات مذهبی کارهایش را بلااثر کنند. اگر دشمنان میدانستند او سید، شیعه و ایرانی است، احساسات جمعیتهای متعصب را علیه او تحریک کرده و در هیاهوی اختلافات شیعه و سنی به فعالیتهای وی خاتمه میدادند.
اسماعیل رائین که ازدرک این ظرایف عاجز بوده به جای اعتراف به هوش و ذکاوت سید وی را متهم به بیدینی و تلون مزاجی میکند و مینویسد:«سید معتقد به دین و آیین خاصی نبود، بلکه ضد دین هم بوده است... او حتی خود را در انجمنهای مخفی مصر مخالف خدا و در هند دشمن طبیعیون و دهریون معرفی میکرد.
سید در تغییر مذهب نیز تلون مزاج داشت و نه تنها نماز نمیخواند بلکه اساساً اعتقاد صحیحی هم به مبانی مذهب نداشت و آنچه را به زبان و قلم میآورد... موضوع مقصد بهرهبرداریهای سیاسی خارجی بوده است.
برای سید جمالالدین دین و ملیت و همه چیز دیگر بیمعنا بود. او به هر جا که پول و توطئه و دسیسه برای کسب مقام و شهرت وجود داشت راه مییافت و خود را در اختیار سرمایه داران یهودی پاریس و قاهره میگذاشت.»
برای این سخنان سست که از قلم وی تراوش کرده چه قضاوتی میتوان داشت الا آنکه اگر با سید دشمنی نکرده در بیخبری محض بوده است.هر وجدان بیدار و حقیقت طلبی با مطالعه زندگی سراسر رنج ومبارزه سید جمالالدین اسد آبادی درمییابد که این گونه اظهار نظرهای غیر منصفانه با حقیقت شخصیت وی ناسازگاراست.
مؤلف کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» اتهامات دیگری نیز به سید نسبت داده که طرح همه آنها از حوصله این مختصر بیرون است.
اما جای طرح این سؤال باقی میماند که فردی با این درجه از بدبینی نسبت به سید جمال گفتههایش چگونه میتواند عاری ازتحریف و دروغ و ناروا باشد و در ردیف کاری پژوهشی قرار گیرد! با برگشت به اصل مطلب تلاش خواهیم کرد تا ماسون بودن سید را مورد بررسی قرار داده وچند وچون آن را واکاویم.
فراماسونری چیست؟
سازمان فراماسونری به علت افشا نشدن همه اسرار آن هنوز به طور کامل شناخته شده نیست. اما آنچه مسلم است آنکه فراماسونری با هر هدفی تأسیس شده باشد بعدها درخدمت اهداف قدرتهای سلطه گرجهانی درآمده و علیه منافع ملتها به کار گرفته میشود و ابزاری درخدمت توسعه نفوذ قدرتهای بزرگ وسلطهجو قرار میگیرد.
این تشکیلات با شعار تمدن، آبادی و احترام به حقوق انسانها توانست توجه برخی از خوش باوران را به خود جلب کند. حتی تحت لوای خیراندیشی، برابری و برادری موفق به جذب نخبگان سرشناسی همچون؛ ویل دورانت، فلمینگ، هگل، روسو، ولتر، فرانس بیکن و اینیشتن شود. این افراد سر شناس و نامدار یقیناً با قصد خیانت به مردم و خدمت به نظام سلطه جذب این تشکیلات نشدهاند بلکه به احتمال قریب به یقین با انگیزههای انسانی و کمک به بشریت عضویت ابتدایی آن را پذیرفتهاند. اما پس از مدتی با پی بردن به مغایرت اهداف سازمان فراماسونی با انگیزههای شورانگیز و آرمانی خود از این تشکیلات فاصله گرفتند.
تاریخچه مختصری از فراماسونری
در قرون وسطی بناها را به طور مجانی به کار گرفته و از مهارت آنان بدون پرداخت ما به ازایی درساخت بنای کلیساها، معابد و قصرهای با شکوه استفاده میکردند، تا آنکه اعضای این صنف از این رفتار قدرتمندان به تنگ آمده و برای مقابله دست به ایجاد اتحادیههایی زدند. این اتحادیهها در نخستین اقدام خود همه بناهای اروپا را دعوت به اعتصابی سراسری کرد که در اثر آن تمامی کارهای ساختمانی اعم از ساخت وساز قصرهای با شکوه، کلیساها و ... تعطیل ونیمه تمام ماند. صاحبان زر و زور که از این اتحاد و اتفاق سخت به وحشت افتاده بودند تسلیم خواسته بنایان شده و در مقابل دستمزد آنها را به کار گرفتند. ازآن پس بنایان که پی به قدرت مدنی خود برده بودند برای حفظ و تداوم تشکیلات شان جلساتی را به طور سری برگزار کرده و اسرار آن را به بیرون نمیبردند تا به ترکیب تشکیلات لطمهای وارد نشود و قدرتمندان نتوانند درسازمان آنها نفوذ کنند. حتی فوت و فن معماری وبنایی را در انحصار خود گرفته و به افراد مشکوک آموزش نمیدادند، مگر فرزندان خود یا کسانی که مورد اعتمادشان بودند. برای این کارافراد مبتدی را در محلهای سری (لژ) سوگند میدادند که اسرار این جمع را بیرون نبرند و برای اطمینان، آزمایشهای متعددی را روی افراد انجام میدادند و در صورت موفق شدن در آزمایشها، آنان را به عضویت در میآوردند. این اتحادیهها بسرعت در تمام اروپا رواج یافت و تبدیل به الگویی برای سازمانهای مشابه شد. سازمان فراماسونی ازابتدا به صورت خطی و با تبعیت محض ازرأس هرم تشکیلاتی شکل گرفت وبهعنوان پدیدهای نو در کشورهای مختلف با تأسیس لژهای گوناگون رواج یافت. از جمله مهم ترین این لژها در شهرهای؛ «استراسبورگ»، «کلن»،«وین»، «زوریخ» و... بود. ابتدا هیچ کس خارج از مذهب مسیحیت و آشنا با فن بنایی حق عضویت در این تشکیلات را نداشت وهرتازه واردی الزاماً باید مسیحی میبود. از این روسازمان فراماسونی درآغازکاربه دلیل مسیحی بودن اعضای تشکیلات در کشورهای مسیحی قابلیت نفوذ و توسعه داشت و در سایر کشورها از جای پای محکمی برخوردارنبود.اما بتدریج وبه دلیل ظرفیت های سری وامتیازات تشکیلاتی مورد توجه قدرتهای بزرگ قرار گرفت و با نفوذ در آن، سازمان فراماسونری با تغییرماهیت اولیه در جهت منافع آنان درآمد. بدین ترتیب قدرتهای بزرگ با حمایتهای خود زمینه توسعه تشکیلات فراماسونری را در سایر ممالک گسترش دادند تا آنجا که امروز اعضای آن را اکثراً رجال سیاسی اجتماعی ودولتمردان کشورهای مختلف شکل میدهند و در جهت حفظ منافع امپریالسیم میکوشند.
اهداف فراماسونری و بخشی از عملکردهای آن در کشورهای مختلف
همان طور که اشاره رفت هدف جمعیت فراماسونری پس از تغییرماهیت توسط قدرتهای بزرگ، قبضه کردن موقعیتهای برتردر کشورهای جهان سوم برای اعمال نفوذ وحفظ حکومتهای دست نشانده و وابسته به خود یا براندازی دولتهای مردمی ازطرق مختلف است. ماهیت عملکرد فراماسونری به دلیل اختفا وپیچیدگی بخوبی مشخص نشده است، اما بنا به شواهد تاریخی، فراماسونرها در جریانهای سیاسی - اجتماعی بسیاری دست داشتهاند. برخی ازمورخان شواهد ی را دردخالت تشکیلات فراماسونری در انقلاب امریکا (1776) آشوب ایتالیا و فتنه اسپانیا (قرن 16) و حتی انقلاب کبیر فرانسه (1789) و تغییر رژیم انگلستان ارائه میکنند و معتقدند که سازمان فراماسونری درپیدایش این حوادث نقشی مرموز و نامرئی داشته است.صرفنظر از صحت داشتن یا نداشتن این ادعاها برای دست داشتن فراماسونری دربرخی اتفاقات یکی دوقرن اخیرهمچون تصرف ممالک جهان سوم و گماردن افراد تحت نفوذ و دخالت در سرنوشت این کشورها اسناد محکمی وجود دارد که نشانگردسیسههای تشکیلات فراماسونری است. این تشکیلات با شعارمساوات، برابری و برادری توانسته افراد با نفوذی را فریب داده وازطریق آنان به اهداف خود دست یابد.
واقعیت فراماسونر بودن سیدجمالالدین اسدآبادی
فراماسونر بودن سید ازجمله مسائلی است که همچنان در پردهای از ابهام فرومانده و هنوزحقیقت آن معلوم نیست.اما برای مخالفان و منتقدان سید فرصتی فراهم آورده تا از این موضوع علیه وی استفاده و پیرامون آن هوچی گری کنند. یکی از کسانی که در این زمینه دست به قلم برده و موضوع را به طور غیر واقعی جلوه داده آقای اسماعیل رائین در کتاب «فراموشخانه وفراماسونری در ایران» است. مستندات ایشان در مورد فراماسونربودن سید بر دو بخش استوار است. یک بخش ادعای صرف که تنها براظهارات نگارنده کتاب متکی بوده و هیچ سند و مدرکی از پی آن ارائه نمیشود، در بخش دیگرنیزمدارک ارائه شده ضعیف ومخدوش بوده وبا واقعیتهای تاریخی همخوانی ندارند.در ابتدا به دلایل مؤلف کتاب دررابطه با فراماسونر بودن سید میپردازیم، آن گاه با طرح چند سؤال بحث را پی میگیریم.
در بخش اول چون سندی بر ادعاهای مطروحه از سوی مؤلف ارائه نمیشود ولحن ادعاها ناسزاگونه است، تنها به یادآوری دشمنیهای مؤلف با سید که در ابتدای این مقاله به مواردی از آنها اشاره رفت، بسنده میکنیم. دربخش دوم مؤلف برای اثبات فراماسونر بودن سید براسناد و مدارکی تکیه میکند که به گفته وی آنها را در کتابخانه سفارت انگلستان یافته وهرکسی را بدانها دسترسی نیست ونسخه ثانی هم از آنها وجود ندارد. با وجود این مهمترین سند مورد استناد مؤلف در اثبات ادعای خود عکسی از سید در لباس فراماسونری است که در صفحه 361 جلد اول کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» نیز گراور آن را آورده است که با دقت دراین عکس معلوم میشود عکس نبوده بلکه نقاشی است.
هرگاه با وجود خدشههای جدی در اسناد ارائه شده، ورود سید جمالالدین اسد آبادی به تشکیلات فراماسونری را حتمی ویقینی بدانیم، باز هم نمیتوان این اقدام سید را دلیلی برهمسویی وی با اهداف استعماری سازمان فراماسونری دانست وهمنوا با دشمنانش انگیزه پیوستن سید به فراماسونری را «جاهطلبی»، «مقام خواهی» و «شهرت طلبی» پنداشت یا گفته اسماعیل رائین آنجا که میگوید: «سید برای دست یافتن به مقام به هر کاری دست میزده...و از عوالم سیاست بیاطلاع بوده و آلت دست فراماسونری قرار گرفته و انگیزهاش از ورود به تشکیلات فراماسونری ثروت و قدرت بوده است!» را پذیرفت. مستندات تاریخی حکایت از آن دارند که سید اگر رغبتی به ثروت و مقام دنیایی داشت میتوانست با راهیابی به دربار سلاطین وقت به آمال و آرزوهایش دست یابد و لازم نبود عمر را در تبعید وآوارگی به سرآورد و مورد کینه و دشمنی سران کشورهای ایران، مصر، افغانستان و هند قرار داشته باشد. برای یافتن پاسخ دلیل پیوستن احتمالی سید به فراماسونری به این کلید واژهها میتوان اشاره کرد.
هر انسان منصفی با مطالعه شرح حال سید جمالالدین اسدآبادی، به فراست درمی یابد که نه تنها ساحت سید به دور از آلودگیهای دنیا طلبی است بلکه وی را در سر افکار بلندی بوده که همانا به اتحاد ملل اسلام و بنیانگذاری حکومتی واحد، تحت لوای کلمه توحید راه میبرده است. اگر وی به مقامات دنیایی مایل بود بارها برایش موقعیتهای سیاسی مهمی پیش آمد که به جای قبول آن موقعیتهای مهم مادی با انتقاد از سران دولتها راحت خود را نیزاز دست داده ونفی بلد شد. بنابراین این فرض آقای رائین و دیگران که سید را متهم به عضویت در سازمان فراماسونری بهدلیل دنیا طلبی دانستهاند، غیر واقعی و به دور از منطق حاکم بر سیره وطرز فکر سیدجمال در طول زندگانیاش است.
سید به دلیل حضور در کوران مبارزه با ظلم وجهل و قرارداشتن در جایگاه یکی ازرهبران این مبارزه در میان ملتهای شرق، نمیتوانست از مسائل سیاسی جهان بیاطلاع باشد، بنابراین این احتمال وجود دارد که سید صرفاً به دلیل آشنایی با نحوه عملکردسازمان فراماسونری و پیبردن به دامنه نفوذ این تشکیلات در میان سران کشورهای شرق، وارد فراماسونری شده باشد تا ازرازهای این سازمان مخوف وتودرتو اطلاع یابد.آگاهیهای تاریخی براین نکته صراحت دارند که سید کسی نبود که مرعوب و مجذوب تشکیلاتی شود وشاهد آن نیز گفته مخالفان و منتقدان سید است که نقل کرده اند: «سید در زمان حضور در لژ مصرعلیه انگلستان و سیاستهای این کشور سخنرانی تحریک کنندهای ایراد کرد که همین موضوع سبب اخراج وی از تشکیلات فراماسونری شد.»
سید جمال کسی نبود که برای کسب پول و ثروت دست به کاری منافی با شرافت انسانی بزند. شاهد ما زندگی و سلوک وی به نقل از منابع متعدد است.سید در آخرین روزهای عمرش برای فردی نقل میکند:«من از مال دنیا یک صندوق کتاب و دو دست لباس دارم و از داشتن دو دست لباس ناراضی هستم و آن را اسراف میدانم»
برخی ازمخالفان سید برای فروکاستن کارهای بزرگ وی، او را متهم میکنند به اینکه همه اقدامهایش از جمله عضویت در تشکیلات فراماسونری برای انتقام کشی از سران کشورهای شرق بوده است.این ادعا به قدری سست است که حتی با تورق کتب تاریخی و مرور سرفصلهای زندگی سید جمال رنگ میبازد. در این مورد میتوان به نامههای سید به میرزای شیرازی و سایر علمای نجف و ایران مراجعه کرد تا مشخص شود انگیزه سید از مبارزه چه بوده است. در این نامهها بخوبی نشان داده میشود که وی خواهان مجد وشوکت دولتهای اسلامی در پرتواتحاد، قوام دولتها با اجرای عدالت اجتماعی وعزت مسلمانان در سایه استقلال اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشورهای جهان اسلام بوده است.
سید جمال ابتدا درمصر با تشکیلات فراماسونری آشنا میشود و به گفته قائلان به فرض عضویت دراین تشکیلات آنجا وارد این تشکیلات شده و پس از چندی به دلیل سخنرانی علیه سیاستهای استعماری انگلیس از آن لژ اخراج میشود. اسماعیل رائین در ادامه مدعی میشود، سید به دنبال اخراج از این لژ به لژهای دیگر رفته و از 9 لژدیگر نام میبرد. در اینجا این سؤال پیش میآید که آیا تشکیلات فراماسونری که سازمانی منسجم و دارای یک خط فکری واحد بوده چگونه اجازه داده است کسی را که از یک لژ اخراج شده در سایرلژها به عضویت درآید!؟
آیا سازمان فراماسونری در هر کشوری مستقل بوده وبا شیوه و سیاستی مستقل ازمرکزیت اداره میشده است؟ در این صورت این سازمان چگونه میتوانسته اهداف خود را محقق کند؟ چرا که استقلال هر شعبه مغایر با انسجام سازمانی بوده وتشکیلات را تضعیف و از موقعیت ونفوذ آن میکاهد. حال آنکه همه مدارکی که تاکنون از این سازمان افشا شده بیانگر آن است که تشکیلات فراماسونری دارای انسجام سازمانی و لژهای آن تحت رهبری و هدایت واحد است. حال آنکه نویسنده کتاب «فراموشخانه وفراماسونری در ایران» در یک اشتباه تاریخی، حزب وطنی مصر را یکی از لژهای فراماسونری مصر دانسته است. این حزب با مشی میانه روانه برای مبارزه با استعمار و استبداد شکل گرفت ودر برخی منابع با لژ فراماسونری در مصر اشتباه گرفته شده است. برای آگاهی بیشتر در این مورد خوانندگان را به مطالعه تاریخ مبارزات مصرارجاع میدهیم. حال با توجه به این نکات ببینیم با فرض ورود سید در جمعیت فراماسونری دلایل آن چه بوده است. برای پاسخ به این پرسش به این مورد میتوان اشاره کرد:
سید به دلیل مبارزه با استعمار انگلیس که آن زمان درهمه کشورهای اسلامی سلطه و نفوذ داشته است، نیازمند شناخت ماهیت سیاستهای استعماری انگلستان بوده تا بتواند با آگاهی کامل وارد عرصه مبارزه با آن شود.از این رو به طور موقت وبا حفظ مواضع وارد تشکیلات فراماسونری شده و پس از مدت کوتاهی بیرون آمده است.
شبکه مخفی فراماسونری الگویی برای کار تشکیلاتی بوده است که برای مبارزه با استعمار و استبداد به کار میآمده است. سید وارد این تشکیلات شده تا خم وچم کار تشکیلاتی را بیاموزد و در راه مبارزه با استعمارگران و مستبدان به کار گیرد.
درهرحال طرزتفکر و زندگی سید جمالالدین اسدآبادی نشان میدهد که وی فردی نبوده است که تحت تأثیرفرد یا تشکیلاتی قرار گیرد. او از ابتدای جوانی دارای تفکری مستقل بود که محرک اقدام های بعدی وتکاپوی بسیار به همراه طرح ایدههای فراملی ایشان بوده است. اینکه وی ناآگاهانه وارد تشکیلاتی همچون فراماسونی شود و در جهت منافع استعمارگران قدم بردارد بسیار دور از واقعیت است. چراکه تمام عمر سید صرف مبارزه با سیاستهای استعمارگرانه انگلیس و انتقاد از استبداد حاکمان وقت شده است.
منبع: ایران
منبع: ایلنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۷۹۸۰۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معمای کف و سقف مجاز حجاب
پس از پیروزی انقلاب و روی کار آمدن جمهوری اسلامی،سبک زندگی مردم و به ویژه پوشش افراد، چه زن و چه مرد به یک مناقشه پایان ناپذیر بدل شد و این مسئله امر تازه ای نیست که مثلا ربطی به مرگ مهسا امینی و وقایع پس از آن داشته باشد. همه به یاد می آورند سال های اول انقلاب را که بر روی دست جوانان با پیراهن آستین کوتاه رنگ پاشیده می شد و یا حتی پوشیدن لباس های رنگی ممنوع بود. همین چند سال پیش بود که سردار رادان فرمانده نیروی انتظامی، پوشیدن چکمه را مظهر تبرج و آن را غیر قانونی اعلام کرده بود. اما چرا این مناقشه در جامعه ایران قابل حل نیست؟ بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اجتماعی دلیل تداوم چالش میان حکومت و مردم بر سر حجاب را عدم پذیرش این قانون از سوی مردم می دانند. اما به نظر می رسد مسئله فراتر از این امر است. در جوامع اقتدارگرا، اغلب قوانینی وضع می شود که مقبول عامه نیست ولی همان قوانین،بیکم و کاست با قدرت از سوی حکومت اعمال می شود. در ایران، با استناد به دین مبین اسلام که دین اکثریت قاطع مردم است، قوانین شریعت اجرا می شود. اما افراد برداشت های فردی خود را از برخی امر دینی دارند. از سوی دیگر بخش بزرگی از قوانین شرع، بیشتر امری فردی است که تعهد فرد به خدای او و مجازاتش هم الهی است. بر همین مبنا، افراد، اعمال مجازات از سوی حکومت، برای امری که بین آنها و پروردگارشان است را نمی پذیرند. با این حال مشکل در این هم نیست چرا که آن چیزی که به نام حجاب در ایران مورد مناقشه بین افراد جامعه با حکومت شده، چندان ربطی به پوشش شرعی ندارد. بر اساس شرع اسلام جز وجه و کفین هیچ بخشی، حتی به اندازه یک تار مو از بدن زن، نباید در معرض دید نامحرم باشد. چنین حجابی در ایران در بین اکثریت زنان جامعه رواج ندارد و آن حدی هم که حکومت بدان رضا داده بسیار نازلتر از حد شرعی است. اما همین میزان از حجاب مورد تایید حکومت هم مقبول بخش بزرگی از جامعه نیست و خود نظام سیاسی هم به این واقعیت اگاه است کماینکه وقتی فرمانده نیروی انتظامی دلیل عدم ورود روسای سابق جمهوری، به مسئله برخورد با بی حجابی را، ترس آنها از ریزش آرایشان می داند، یعنی او به زبان دیگر می گوید که کاندیدای ریاست جمهوری که مدافع برخورد با بی حجابان باشد در انتخابات رقابتی رای نمی آورد، چرا که اکثریت مردم موافق برخورد ماموران با بی حجابی نیستند. از سوی دیگر حکومت مایل است که اجبار به حجاب را در محدوده امر دینی نگه دارد تا آن را نه خواست حکومت و امری حکومتی بلکه خواست خدا و دین قلمداد کند و چون این حجاب با حجاب شرعی تفاوت فاحشی دارد، قادر به تعیین حدود و ثغور برای آن نیست و قوانین مربوط به آن هم دقیقا به همین علت از منطق کافی برای اجرا برخوردار نیستند؛ برای مثال همانگونه که در بالاتر هم گفته شد یک روز پوشیدن چکمه جرم بود و امروز نیست یا پوشش مهسا امینی که در آن روز توسط پلیس دستگیر شد امروز دیگر نه تنها جرم نیست که حتی آرزوی حکومت است یا مثلا اگر زنی امروز با پوشیدن کلاه تمام موهای خود را به پوشاند مرتکب جرم شده اما اگر یک شال ده سانتی متری بر سر کند که ده سانت از موهایش از جلو و نیم متر موهایش از عقب پیدا باشد از منظر قانونی ایرادی ندارد. در واقع نظام سیاسی قادر نیست که معیار شفافی را به عنوان پوشش حکومتی مشخص کرده و همان را اعمال کند. در این شرایط نه مردم می دانند تکلیفشان با حکومت چیست نه مامور حکومت می داند که دقیقا از مردم چه می خواهد. در واقع چیزی در میان است که سقف و کف آن نامشخص است. حال چگونه ممکن است قانونی لازمالاجرا شود اما حدود آن مشخص نباشد؟ تا کنون تنها ماده قانونی برای حجاب تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی بوده که در آن بر رعایت حجاب شرعی که همان وجه و کفین است تاکید شده و اگر قرار باشد نیروی انتظامی قانون مربوط به حجاب را اجرا کند باید بر همان مبنا، همه زنانی که حتی یک تار مویشان پیداست را دستگیر کنند. در قانون جدید هم که هنوز تصویب نشده بر پوشیدگی همه موی سر بانوان تاکید شده است. یعنی در هر صورت باید حکومت اول مشخص کند چه میزان از برهنگی سر مجاز است. قطعا حکومت نمی تواند شفاف اعلام کند که مثلا بیرون بودن بخشی از موی سر ایراد ندارد چرا که این دیگر حجاب شرعی نیست. در آن صورت باید اعلام کند که این یک پوشش اجباری حکومتی است اما حاکمیت، مایل نیست در مظان چنین اتهامی قرار گیرد و به اقتدارگرایی در حجاب متهم شود ولی تا زمانی که تکلیف حد و مرز تشخیص حجاب از بیحجابی روشن نشود، خروجی این قانون ،جز نمایش نزاع مردم و حکومت، چیز درخور دیگری ندارد و این چالش، به دلیل اجرای سلیقه ای از سوی مجریان و مردم اجتنابناپذیر است. 2121 برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901041