حکایت فرماندهای که در سه متری تونل تروریستهای پژاک به شهادت رسید
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۸۰۲۱۸۹
شهید جعفر خانی به سمت یک سنگر پژاک میرود که آن سنگر با مواد منفجره و ریموت مجهز شده بود و ناگهان با یک انفجار از ناحیه پا مجروح میشود.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، خوب به یاد دارم روزهای کودکی و حمله ضدانقلاب را به کوی شهید بهشتی(دانشکده) ارومیه چرا که شعبه مهمی از کمیته انقلاب در این منطقه بود و نیز منطقه به علت مرفه نشین بودن برای غارت خانه ها جای مناسبی بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آشنایی با شهید محمد جعفر خانی
شهید محمد جعفرخانی متولد مهر ماه سال 1344 بود. در منطقه به جعفر خان معروف بود و به عنوان فرماندهای گرهگشا، کسی بود که در عرصه هشت سال دفاع مقدس هم نقش آفرین بود و حتی در آن دوران از دلاور مردانی بود که از اروند رود عبور کرد.
جعفر خان کسی بود که در منطقه شیخ محمد، شلمچه، خیبر و ... در نقاطی که کسی انتظار نداشت، دلاورانه حاضر میشد و این روزها نیز با این سن و سال تکاوری نبود که تنها لباس تکاوری پوشیده باشد بلکه فرماندهی بود که با ایمان و افتخار سرافرازانه در میدان دفاع از نظام و انقلاب حرکت کرد و در درگیری با نیروهای تروریستی به شهادت رسید.
جعفر خان در روزهای آخر از هرچیزی که تعلق خاطر به دنیا و پست و مقام باشد پرهیز می نمود یعنی مثل دیگران بیل دست میگرفت و سنگر درست میکرد، به سنگر دیگر گردانها سر میزد با بچه هایشان شوخی میکرد و سر بسر میگذاشت. عملیات در ساعت 4 صبح 13 شهریور سال 90 آغاز شد و نیرو ها بیشتر از حد تعیین شده پیشروی کردند بطوری که صدای نفس کشیدن نیروهای پژاک هم شنیده می شد.
جعفر خان بویژه به کسانی که دوربین مخصوص داشتند گفت هرکسی را دیدید، اختیار آتش دارید. بالاخره عملیات آغاز شد. جعفر خان در کوه نیرو ها را پخش نمود و مدام فریاد می زد که یا حسین و یازهرا بگویید و بالا بروید. جعفر خان به سمت یک سنگر پژاک می روند که متاسفانه آن سنگر با مواد منفجره و ریموت مجهز شده بود و ناگهان با یک انفجار جعفرخان از ناحیه پا مجروح می شوند. جعفرخان خودشان را در سنگر میکشند و پاهای خودشان را برای اینکه موجب تضعیف روحیه بچه ها نشود زیر خودشان جمع می کنند(مثل دو زانو نشستن) بعد به بچه اشاره می کنند و می گویند : (آماشالله بیا بالا، برید جلو داد بزنید یا حسین (ع) و یازهرا (ع) بگوید و ضمن اینکه تیراندازی می کردند بچه ها را به جلو رفتن تشویق می کردند.
یکی از امداد گرها که بالای سر جعفرخان می رسد و می فهمد جعفرخان زخمی شده می گوید : بیایید برویم پائین جعفر خان می گوید : نه من چیزیم نیست برو بالا تا بالای ارتفاع 3 متر بیشتر نمونده برو بالا. این امدادگر می گوید بالای ارتفاع که رفتم شنیدم شهید علی بریهی با حالت گریه و ناله و ناراحتی میگوید: جعفر خان... بیا خودم میبرمت پائین... تورو خدا جعفر خان ... ناگهان با یک خمپاره صدای جعفرخان و شهید بریهی با هم ساکت میشوند. جعفر خان حدود ساعت 4:45 تا 5 صبح 2متر پائین تر از کانال و غار کوه جاسوسان به آرزوی خودشان می رسند و به درجه رفیع شهادت نائل می شوند. جعفر خان شهیدی است که در سه متری!! تونل تروریستها به شهادت رسید، تروریستهایی که به لحاظ تجهیزات و دستگاههای ارتباطی از سوی آمریکا مجهز شدهاند.
شهید به روایت همسر
من و محمد هم روستایی بودیم. من آن زمان تقریبا 13 ساله بودم که مادر محمد به خواستگاری من آمد. آن زمان که مادرش به خواستگاری من آمد محمد سرباز بود، از سربازی اش در سپاه ماند و از روستا به تاکستان و بعد از آن به قزوین آمدیم. از قزوین هم وقتی وارد یگان ویژه صابرین شد به تهران آمدیم.
محمد خودش من را دیده بود در حالی که من ایشان را تا قبل از اینکه صیغه عقد خوانده شود ندیده بودم. پدر من آرایشگاه داشت و محمد به آرایشگاه پدرم می رفت و من را آنجا دید.
با 35 هزار تومان پول نقد به عقد محمد در آمدم با یک سفره عقد ساده و یک مراسم ساده و بدون تجملات زمان خودمان. یک سالی من و محمد عقد بودیم که محمد هم سرباز بود. دو ماه و یا سه ماه، به مرخصی می آمد و هر مرتبه، لباس، عطر، گاهی پول به عنوان هدیه به من می داد.
اواخر پائیز بود که عروسی گرفتیم. یک عروسی ساده، یک سل بعد از عروسی مان هم بچه دار شدیم، سال 65 فرزند اول ما به دنیا آمد و از آنجایی که محمد ارادت ویژه ای به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) داشت و به خاطر همین نام اولین فرزندمان را ابوالفضل گذاشتیم.
در سال 67 خداوند به ما یک دوقلو عنایت کرد. سودابه و بهروز. بچه ها که دوساله شدند راهی قزوین شدیم. محمد یک اخلاقی که داشت هیچ وقت از ماموریت ها و مسائل کاری در منزل و برای من نمی گفت. زمانی که ماموریت بود و زنگ می زدیم و جواب نمی داد، بعد که جواب می داد می گفت : گوشی ام جامانده در کیفم، و نمی گفت تا چند دقیقه پیش وسط تیراندازی بوده و حالا آتش خاموش شده است.
گاهی که تماس می گرفتم و صدای تیر می آمد، بلند بلند می خندید که من صداها را نشنوم، یا گاهی می گفت: من کنار دریا هستم، نمی دانید اینجا چقدر باصفاست و چقدر هم جای شما و بچه ها خالی است. برادر من یعقوب علی شهید شده بود به من می گفت: خوش به حالت که برادرت شهید شده من 33سال هست که به اسلام خدمت می کنم و 8 سال درجنگ جنگیدم ولی شهید نشدم، من لیاقت شهید شدن یا سعادت شهید شدن را ندارم.
زمان بازنشستگی اش رسیده بود، ولی محمد گفته بود من هنوز یک کار نیمه تمام دارم باید انجام بدهم، سال تحویل ها همیشه به مزار شهدا می رفتیم. همیشه به حال شهدا غبطه می خورد. یک سال هم راهیان نور به فکه رفتیم. همه مناطق را یکی یکی برای من توضیح می داد. از فکه تا جزیره مجنون و مکان هایی که هم روستایی هایمان شهید شده بودند را یکی یکی برای من توضیح می داد که مثلا فلانی در این مکان و به این صورت شهید شده است. یک سری خاطرات خاصی را تعریف می کرد که من تاکنون نه در تلوزیون شنیده بودم و نه در کتابی خوانده بودم.
اولین درخواست شهید وقتی کعبه را دید
چند ماه قبل از شهادت محمد، خدا توفیق داد اسم محمد و یکی از دوستانش برای سفر حج در آمد. محمد گفته بود: من بدون همسرم نمیروم. کار من و همسر دوستش هم درست شد و عازم شدیم. دوستش از محمد می پرسد وقتی کعبه را دیدی از خدا چه خواستی؟ محمد می گوید : از خدا خواستم تا جایی که می توانم از دشمنان را بکشم و خودم هم شهید شوم.
در همان روز اول، همه کاروان علاقه خاصی به محمد پیدا کرده بودند. یک پیرمرد بود که اصرار داشت بداند محمد و دوستش شغلشان چیست. به هر بهانه ای می پرسید که آقای جعفر خانی و دوستت چه کاره اید؟ آخرش دوست محمد به شوخی می گوید : من پیمانکار ساختمانی هستم و محمد هم بناست! چند ماهی از شهادت محمد گذشته بود که یک نفر زنگ می زند به گوشی دوست محمد، صدایش می لرزید. حاجی همسفرمان بوده میگوید: بی انصاف! تو که گفتی محمد بنّاست! گریه می کرد.
ماه های آخر و روز های آخر محمد خیلی خاص شده بود. انگار یک حسی به من می گفت : محمد رفتنی است. یک عکس از محمد در اتاق بود، به عکسش نگاه می کردم و می گفتم : محمد ببین تو می روی و من تنها میگذاری، 15 روز اول ماه رمضان سال 90 را منزل بود. می گفت : میخواهم همه نبودها را جبران کنم. سحر ها غذا را آماده میکرد، سفره را می انداخت و بعد ما را بیدار می کرد. میگفت : احتمال دارد 15 روز دوم ماه رمضان را بخواهم به ماموریت بروم. مرتبه آخر که می خواست برود، به دخترم زنگ زد و خواست بیاید و از او خداحافظی کرد. 15 روز بعد از عید فطر سال 90 به شهادت رسید.
منبع:مشرق
انتهای پیام/
بازگشت به صفحه سایر رسانه ها
R30411/P30411/S9,1299,1300/CT12منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۸۰۲۱۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اعلام جزئیات ساخت دیوار ۴ متری در مرزهای شرقی کشور
به گزارش خبرآنلاین، جانشین فرمانده فراجا توضیحاتی را درباره طرح جدید انسدد در مرزهای شرقی کشور ارائه کرد.
چندی پیش خبری مورد اجرای طرح انسداد مرزهای شرقی کشور منتشر و اعلام شد که بناست دربازه زمانی سه ساله دیوار بتنی چهار متری، سیم خاردار، فنس و جاده اصولی در مرزهای مشترک میان ایران و افغانستان ساخته شود. در همین راستا نیز جانشین فرمانده فراجا توضیحاتی بیشتر از اجرای این طرح را ارائه کرده است.
سردار قاسم رضایی در گفتوگو با ایسنا درباره اجرای طرح انسداد مرزهای شرقی گفت: مسئولیت مرزهای کشور با فرماندهی انتظامی است و مرزبانی وظیفه کنترل و مدیریت مرزها را دارد. در بعضی از مرزها مانند مرزهای شمال غربی و مرزهای شرقی، تهدیداتی از آن سوی مرزها وجود دارد که ما با آن مقابله میکنیم.
جانشین فرمانده کل انتظامی کشور ادامه داد: به عنوان مثال حمل و نقل مواد مخدر یا تردد اشرار و حتی نفوذ تروریست ها ممکن است از این مرزها صورت بگیرد. در همین راستا و بنابر درخواست پلیس، مقرر شد انسدادهای فیزیکی در این مرزها ایجاد شود تا کنترل و مدیریت آنها بهتر صورت گیرد.
رضایی اظهارکرد: بنابراین با مدیریت فراجا و استفاده از نظرات کارشناسی مرزبانی و بودجهای که دولت تامین کرده است، مقرر شد از امکانات مهندسی رزمی ارتش جمهوری اسلامی ایران در ساخت این دیوارها نیز استفاده شود. در صورت نیاز با سپاه پاسداران نیز هماهنگیهایی صورت خواهد گرفت و از ظرفیت آنان نیز استفاده خواهیم کرد. در واقع این طرح، طرح پلیس است که ارتش به خاطر داشتن دانش فنی مناسب اجرای آن را بر عهده گرفته است. در مجموع فراجا مسئول تامین امنیت مرزهای کشور است.
وی با بیان اینکه همه منطقه دیوارکشی نخواهد شد؛ افزود: تنها در نقاطی که آسیب پذیری وجود دارد این انسداد فیزیکی ایجاد میشود. علاوه بر آن مرزبانان و مرزنشینان غیور ما نیز در تامین امنیت مشارکت دارند. خوشبختانه تجهیزات خوبی نیز برای رصد و پایش مرزها در اختیار فراجا قرار دارد و البته این تجهیزات بیشتر هم خواهد شد.
۴۷۲۳۶
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902960