آمریکا تاکنون برای نفوذ در ایران چقدر هزینه کرده است؟+جدول
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۸۶۶۴۱۹
با وجود آنکه آمریکا در توافقنامه الجزایر، بعد از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی تعهد داده که در امور داخلی ایران مداخله نکند مستندات گواهی میدهند تلاش برای براندازی در ایران در دستور واشنگتن قرار دارد.
به گزارش مشرق، با وجود آنکه آمریکا در توافقنامه الجزایر، بعد از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی تعهد داده که در امور داخلی ایران مداخله نکند مستندات مختلف کماکان گواه میدهند که تلاش برای براندازی سخت و نرم در ایران همواره در دستور کار سیاستمداران در واشنگتن قرار دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این موضوع البته در مقاطعی با رویکرد سخت نظامی و در مقاطعی با استفاده از الگوی براندازی نرم در پوشش برنامههای دموکراسی و حقوق بشر پیگیری شده است.
در ماههای گذشته پس از حصول برجام مقامهای دولت و کنگره آمریکا دستکم یکی از اهداف توافق هستهای را تغییر نرم معادله قدرت و سیاست داخلی ایران و استحاله شخصیت نظام جمهوری اسلامی ایران دانستهاند.
با وجود این، تلاشهای نظام حاکمیتی آمریکا در این راستا محدود به دوران پس از توافق هستهای نیست و میتوان گفت مهار و مدیریت ایران سیاستی است که از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در دستور کار قرار داشته و تا کنون میلیونها دلار نیز صرف دستیابی به این هدف شده است.
«کنث کزمان»، تحلیلگر ارشد مسائل ایران در «سازمان تحقیقات کنگره آمریکا» در گزارشهای متعددی که اخیراً درباره ایران به رشته نگارش درآورده به گردآوری بودجههایی پرداخته که از سال ۲۰۰۴ در قالب برنامههای دستگاههای مختلف آمریکا و برای براندازی نرم در ایران به تصویب کنگره درآمدهاند.
این تحلیلگر ارشد مسائل غرب آسیا در آخرین گزارش خود با عنوان«ایران: سیاستها، حقوق بشر و سیاست آمریکا»توضیح میدهد که کنگره آمریکا و دولتهای این کشور این بودجهها را با هدف «ایجاد تغییرات سیاسی در ایران از طریق ارتقاء دموکراسی» (ص ۲۸) تصویب کردهاند.
«کزمان» سپس نام برنامههای دستگاههای مختلف آمریکا و بودجههایی که به آنها اختصاص یافته را در قالب یک جدول (که ترجمه آندر زیر آورده شده) خلاصه کرده است.
سال مالی
اعتبار اختصاصیافته ۲۰۰۴منابع مالی تخصیص دادهشده برای عملیات خارجی: ۱.۵ میلیون دلار برای «سازمانهای آموزشی، انسانی و سازمانهای غیردولتی و افراد داخل در ایران برای حمایت از پیشرفت دموکراسی و حقوق بشر در ایران.
دفتر دموکراسی و کار وزارت امور خارجه ایالاتمتحده نیز ۱ میلیون دلار به واحدی در دانشگاه ییل و همچنین ۵۰۰ هزار دلار به موقوفه ملی برای دموکراسی اختصاص داد.
۲۰۰۵۳ میلیون دلار از تخصیصهای بودجهای کمکهای خارجی برای ترویج دموکراسی در ایران اختصاص یافت. بخشهای دارای اولویت در این زمینه شامل توسعه احزاب سیاسی، رسانه، حقوق کار، ارتقاء جامعه مدنی و حقوق بشر است.
۲۰۰۶۱۱.۱۵ میلیون دلار برای ترویج دموکراسی در ایران اختصاص یافت که در این میان ۴.۱۵ میلیون دلار به وزارت امور خارجه و برنامه حمایت از مبارزان حقوق اجتماعی تعلق گرفت و ۷ میلیون دلار نیز به دفتر امور خاور نزدیک اختصاص یافت.
۲۰۰۶ و برنامه حمایتیدرمجموع ۶۶.۱ میلیون دلار از ۷۵ میلیون دلار درخواستی توسط وزارت امور خارجه به برنامه ترویج دموکراسی تعلق گرفت. ۲۰ میلیون بهصورت مستقیم به برنامه ترویج دموکراسی تعلق گرفت، ۵ میلیون دلار برای دیپلماسی عمومی بر روی جمعیت ایران تعلق گرفت و ۵ میلیون دلار نیز برای تبادل فرهنگی اختصاص یافت. همچنین ۳۶.۱ میلیون دلار به تلویزیون صدای آمریکا و رادیو فردا اختصاص یافت.
۲۰۰۷در بودجه سال ۲۰۰۷ میلادی نیز ۶.۵۵ میلیون دلار برای ایران و سوریه اختصاص یافت که ۳.۰۴ میلیون دلار تنها برای ایران استفاده شد. البته منابع مالی بیشتری نیز مورد درخواست نبود.
۲۰۰۸در سال ۲۰۰۸ ۶۰ میلیون دلار از ۷۵ میلیون دلار درخواستی به این برنامه اختصاص یافت که ۲۱.۶ میلیون دلار آن به برنامه ترویج دموکراسی در ایران اختصاص یافت. ۷.۹ میلیون دلار نیز برای حمایت از مبارزان حقوق اجتماعی اختصاص یافت. همچنین از طریق این بودجه ۳۳.۶ میلیون دلار دیگر نیز برای رسانههای مرتبط با ایران درخواست شده بود که بودجه تلویزیون صدای آمریکا دراینباره ۲۰ میلیون دلار و رادیو فردا ۸.۱ میلیون دلار بود. ۵. میلیون دلار دیگر نیز برای مبادلات با ایران اختصاص یافت.
۲۰۰۹میان مبلغ مورد درخواستی وزارت امور خارجه برای برنامه سال ۲۰۰۹، ۶۵ میلیون دلار بود. این برنامه با این هدف شکل گرفت که «به حمایت از خواستههای مردم ایران برای جامعهای دموکراتیک و باز با ترویج جامعه مدنی، مشارکت مدنی آزادی رسانهها و آزادی اطلاعات بپردازد» از این میزان ۲۵ میلیون دلار تنها به پروژه ایران تعلق گرفت.
۲۰۱۰۴۰ میلیون دلار برای پیشبرد برنامه دموکراسی در خاور نزدیک از کنگره درخواست شد. طرح اصلی این برنامه ترویج حقوق بشر، جامعه مدنی، و دیپلماسی عمومی در ایران با استفاده از این بودجه بود که قرار بود برای کل منطقه مورداستفاده قرار بگیرد اما بیشتر آن در امور ایران مورداستفاده قرار گرفت.
۲۰۱۱۴۰ میلیون دلار برای پیشبرد دموکراسی در کشورهای منطقه درخواست شد که میزان مورداستفاده از این بودجه برای ایران مشابه سال ۲۰۱۰ بود.
۲۰۱۲این بودجه بازهم در سال ۲۰۱۲ کاهش یافت و به ۳۵ میلیون دلار برای کل منطقه رسید
۲۰۱۳در سال ۲۰۱۳ بودجه درخواستی به ۳۰ میلیون دلار رسید و در مورد طریقه هزینه کرد آن در کشورهای منطقه اطلاع خاصی در دست نیست
۲۰۱۴۳۰ میلیون دلار مانند سال قبل
۲۰۱۵۳۰ میلیون دلار مانند سال قبل و البته در سال ۲۰۱۵ بیشتر این بودجه صرف مبارزه با سانسور و فیلتر اینترنت در ایران شد.
۲۰۱۶۳۰ میلیون دلار از کنگره درخواست شده است که سهم ایران مانند سالهای قبل خواهد بود.
۲۰۱۷ ۳۰ میلیون دلار از کنگره درخواست شده است که سهم ایران مانند سالهای قبل خواهد بود.البته انتظار میرود هزینههایی که واشنگتن برای نفوذ و تغییر معادلات قدرت در ایران صرف میکند از ارقام ذکر شده در بالا نیز بسیار بالاتر باشد، چرا که در واقع سازمانهایی که مجری این برنامهها هستند علاوه بر بودجه دولتی از طرف نهادهای دیگری هم تأمین مالی میشوند.
به عنوان مثال، بنیاد موقوفه ملی دموکراسی، علاوه براعتبارات سالانهای که از دولت آمریکا دریافت میکند در سالهای گذشته از نهادهای متنوعی مانند «بنیاد ریچارسون»، «بنیاد جان الین»، «بنیاد بردلی» و برخی نهادهای دیگر نیز تأمین مالی شده و طبعاً ممکن است بخشی از آنها هم را درباره پروژههای مربوط به ایران هزینه کرده باشد.
ضمن اینکه این جدول به هزینههای مخفیانهای که در دولتهای مختلف آمریکا برای ناآرام کردن ایران صرف شده و معمولأ در سندهای سالانه بودجهها آورده نمیشوند اشارهای نمیکند.
در یکی از این موارد، سیمور هرش، روزنامهنگار تحقیقی سرشناس آمریکایی در گزارشی آشکار کرد که کنگره آمریکا در سال ۲۰۰۸ با درخواست بودجه ۴۰۰ میلیون دلاری جورج دبلیو بوش برای پیشبرد طرحی مخفیانه که هدف آن تشدید تنشهای قومی – مذهبیو براندازی نرم در ایران بودهموافقت کرده است. (نیویورکر، ۲۰۰۸). بوش این درخواست را با صدور یک سند بسیار محرمانه موسوم به «یافته ریاستجمهوری» که غیر از خودش برخی از سران کنگره از آن خبردار میشوند مطرح کرده بود و به همین سبب، طبیعی است که این رقم در بودجه سالانه گنجانده نشده است.
نکته دیگر اینکه بیشتر برنامهها و بودجههای اختصاص یافتهای که «کزمن» به آنها اشاره کرده ممکن است در نگاه اول طرحهایی تنها برای ارتقاء دموکراسی، پیشبرد حقوق بشر و تحکیم نهادهای مدنی و سازمانهای مردمنهاد به نظر برسند، اما بررسی بیشتر نحوه استفاده از آنها در کشورهای مختلف و ایران از حقایقی دیگر پرده برمیدارند.
اسم رمز براندازی؛ مرگبارترین صادرات آمریکا
«برنامههای ترویج دموکراسی»، در واقع نام برنامههایی هستند که برخی از سازمانهای «قدرت نرم» (جنگ نرم) آمریکا - چنانکه خود ادعا میکنند – آنها را با هدف تقویت نهادهای دموکراتیک در سراسر جهان اجرا میکنند.
برخی از مهمترین سازمانهای جنگ نرم آمریکا که این برنامهها را اجرا میکنند عبارتند از: آژانسایالات متحده آمریکا برای توسعه بینالمللی (USAID)، بنیاد جامعه باز، مرکز وودر ویلسون، خانه آزادی، صندوق موقوفه ملی برای دموکراسی (NED)، موسسه دموکراتیک ملی، موسسه ملی جمهوریخواهان، بنیاد فورد، بنیاد برادران راکفلر، بنیاد دموکراسی در ایران، مرکز مستندسازی اسناد حقوق بشر ایران و غیره.
بیشتر این سازمانها، اهداف خود را کمک به پروژههای بشردوستانه و ترویج دموکراسی اعلام کنند. به عنوان مثال، «آژانس آمریکا برای توسعه بینالمللی» مأموریت خود را «ریشهکن کردن فقر و تقویت جوامع مستحکم دموکراتیک» اعلام کرده (وبسایتآژانس توسعه بینالمللی آمریکا) و «موقوفه ملی دموکراسی» خود را یک سازمان خصوصی و غیرانتقاعی معرفی میکند که در تلاش برای ترفیع و تقویت نهادهای دموکراتیک در سراسر دنیا است. (وبسایت موقوفه ملی دموکراسی)
اما، از سوی دیگرشواهد دیگریحاکی است که تقریبأ تمامی این سازمانها و برنامههای موسوم به «ترویج دموکراسی» در جهت اهدافی کاملأ در جهت عکس با آنچه اعلام میکنند به کار رفتهاند، تا جایی که شماری از تحلیلگران بینالمللی این برنامهها را روشهای جدید، نرم و بدون خشونت حاکمان کاخ سفید برای تغییر نظام سیاسی کشورهای مخالف آمریکا و در امتداد کودتاها و براندازیهای خشن دهههای قبلتر «سیا» میدانند (به عنوان مثال ببینید: کتاب«ترویج دموکراسی و انقلابهای رنگی»، نوشته سوزان استوارت ۲۰۱۲).
در همین راستا، «آلن واینتاین» که خود یکی از بنیانگذاران بنیاد «موقوفه ملی دموکراسی» است سال ۱۹۹۱ در مصاحبهای با واشنگتنپست گفت: «بخش زیادی از کارهایی که ما امروز انجام میدهیم همان کارهایی هستند که سیا ۲۵ سال پیش به طور مخفیانه انجام میداد. » (واشنگتنپست، ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۱)
مطابق اطلاعاتی که تا کنون به دست آمده، نیکاراگوئه، بلغارستان، آلبانی، کوبا، مغولستان، هائیتی، صربستان (کودتای سال ۲۰۰۳)، گرجستان (انقلاب رز)، اوکراین (انقلاب نارنجی) و ونزوئلا و چند کشور دیگر کشورهایی هستند که ازبرنامههای ترویج دموکراسیبرای نفوذ یا براندازی نرم در آنها استفاده شده است(نقل از وبگاه فارنپالیسی ژورنال). «ویلیام بلوم»، تاریخدان و نویسنده سرشناس آمریکایی بر همین اساس در یکی از کتابهای جدیدش دموکراسی را «مرگبارترین صادرات آمریکا» مینامد. (ببینید: کتاب ‘دموکراسی؛ مرگبارترین صادرات آمریکا’، نوشته ویلیام بلوم، ۲۰۱۳)
در جدیدترین مورد فاش شده در همین راستا خبرگزاری آسوشیتدپرس سال ۲۰۱۴ آشکار کرد که آژانس توسعه بینالمللی آمریکا (USAID) یک شبکه ارتباطی به نام «توئیتر کوبایی» برای جذب جوانان این کشور و تحریک کردن آنها به ایجاد اغتشاش و در نهایت براندازی دولت ایجاد کرده بود. (نقل از واشنگتنپست، ۲۰۱۴)
سازمانهای جنگ نرم و ایران
مستندات گستردهای درباره تلاش سازمانهای جنگ نرم آمریکایی برای نفوذ و براندازی نرم در ایران وجود دارد.
به عنوان مثال، «جرمی هاموند»، تحلیلگر سیاسی و سردبیر نشریه «فارنپالیسیژورنال»، بنیاد «موقوفه ملی برای دموکراسی» را یکی از مهمترین سازمانهایی میداند که در راستای تأمین مالی گروههای برانداز در ایران فعالیت میکند. (منبع) این سازمان، چنانکه در وبسایت خود اعلام کرده با بسیاری از مخالفان ایرانی از جمله هاله اسفندیاری، رامین جهانبگلو، سیامک نمازی، حسین بشیریه، شیرین عبادی و منوچهر محمدی ارتباط دارد. «موقوفه ملی برای دموکراسی»از طریق یکی از سازمانهای تابعه خود به نام «موسسه بینالمللی جمهوریخواهان» در سالهای گذشتهکارگاههایی در دبی برای آموزش براندازی در ایران برگزار کرده است. (نیویورکتایمز، آوریل ۲۰۰۶)
مثال دیگر در این باره درخواست «کاندولیزا رایس»، وزیر خارجه اسبق آمریکا از کنگره برای دریافت بودجه ۷۵ میلیون دلاری جهت راهاندازی جنگ تبلیغاتی و رسانهای علیه ایران و کمک به مخالفان داخلی این کشور است. (سندوزارت خارجه آمریکا)
علاوه بر این موارد که به عنوان نمونه ذکر شدند، تقریباً تمامی دیگر برنامههای ذکرشده در جدول «کزمان» نیز برای انجام عملیات خرابکارانه و ارتباطگیری با گروههای برانداز مورد استفاده قرار گرفتهاند که در فرصتهای بعدی بیشتر مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
منبع: تسنیممنبع: مشرق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۸۶۶۴۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تقلب و تقلای پادشاهان عریان لیبرال دموکراسی
قبل از آنکه «فیکنیوز» (اخبار جعلی) و «دیساینفو» (کژآگاهی) در عصر «رسانههای نوین» و دوران «پساـحقیقت» در قرن ۲۱ سکه مباحث روز اجتماعی و سیاسی شود، سرویس جهانی بیبیسی در خدمت به منافع امپراطوری ملکه مشغول تولید و نشر اخبار جعلی و کژآگاهی بود. - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، شهاب اسفندیاری در یادداشتی نوشت: سازمان رسانهای بیبیسی را نباید صرفاً با سرویس جهانی آن اشتباه گرفت. گاهی در ایران حتی بخش فارسی بیبیسی را که جزو کوچکی از سرویس جهانی بیبیسی است با کل سازمان بیبیسی اشتباه میگیرند. سازمان بیبیسی با حدود 20 هزار کارمند و حدود 5 میلیارد پوند بودجه سالانه یک سازمان عظیم رسانهای است که بخش عمده نیروی انسانی و بودجه آن معطوف به تولیدات و شبکههای داخلی (ملی و محلی) است. تولید برنامه و پخش خبر برای مخاطبان داخلی تحت ضوابط و مقررات بسیار شدیدی است و این سازمان بهگونهای سیاستگذاری و تنظیمگری میشود که بین احزاب سیاسی اصلی متهم به سوگیری و جانبداری نشود. هرچند احزاب و گروههای دیگر همواره بیبیسی را به تبعیت از «طبقه حاکم» و «نظام دوحزبی مستقر» متهم میکنند و شواهد زیادی هم دارند.
بودجه این سازمان از محل عوارض اجباری دریافتشده از مردم تأمین میشود. علاوه بر نهاد تنظیمگر «آفکام» که بر همه رسانهها در انگلستان نظارت میکند، هیئت امنای بیبیسی که بهپیشنهاد دولت و با حکم ملکه یا پادشاه انگلستان منصوب میشوند نظارت عالیه بر عملکرد آن را بهعهده دارند و رئیس آن را تعیین میکنند. وزیر فرهنگ انگلستان و کمیسیون فرهنگی پارلمان نیز در تصویب بودجه سالانه بیبیسی و نظارت بر عملکرد آن دخیل هستند، بدین ترتیب عملکرد بیبیسی در داخل این کشور بهشدت تحت نظارت و کنترل نهادهای مختلف حاکمیت است و آن تصوری که از رعایت ضوابط حرفهای و بیطرفی در اذهان وجود دارد عمدتاً بهدلیل سازکارهای عملکرد این سازمان در داخل انگلستان است.
سرویس جهانی بیبیسی اما بهکلی داستان دیگری دارد، این سرویس که در ابتدای تأسیس «سرویس امپراطوری» نام داشت صراحتاً مأموریتی در خدمت امپراطوری بریتانیا خصوصاً در کشورهای مستعمره یا مشترک المنافع به زبان انگلیسی و به دهها زبان دیگر داشت. بودجه این سرویس تا چند سال قبل مستقیماً توسط وزارت امور خارجه انگلستان تأمین و پرداخت میشد که چندی قبل برای رفع اتهام «مهره دولت» بودن خبرنگاران آن، منبع تأمین بودجه سرویس جهانی را هم از همان عوارض عمومی قرار دادند که البته در عمل تفاوتی نداشت. با توجه به اینکه رئیس سازمان جاسوسی خارجی انگلستان (MI6) هم توسط وزیر امور خارجه تعیین میشود، در طول تاریخ همکاری و هماهنگی نزدیکی میان وزارت امور خارجه, MI6 و سرویس جهانی بیبیسی برقرار بوده است.
البته در سرویس جهانی هم برای رعایت کیفیت اطلاعرسانی و خبر طبعاً ضوابطی لااقل روی کاغذ وجود داشت و ادعای «استقلال تحریریه» مطرح بوده است، اما تاریخ سرویس جهانی بیبیسی آکنده از مصادیق و نمونههای مختلفی است که دخالت مستقیم و اعمال نظر صریح دولت انگلستان در تعیین خطمشیها و حتی محورهای تبلیغی و خبری در زمانها و موقعیتهای خاص سیاسی و دیپلماتیک را آشکار میکند، در این خصوص چند سال قبل تحقیق جامعی تحت عنوان «مهاجران و دیپلماسی» با مدیریت ماری جیلپسی و آلبان وب انجام شد که عملکرد سرویس جهانی را طی یک دوره 80ساله (از 1932 تا 2012) مورد بررسی قرار داد.
بخشی از این تحقیق را آنابل سربرنی ـ استاد سابق رسانه در دانشگاه سواز لندن ـ و معصومه طرفه ـ از پژوهشگران و کارکنان سابق بیبیسی ـ در مورد بخش فارسی سرویس جهانی بیبیسی انجام دادند. نسخه کامل پژوهش آنها در سال 2014 در انگلستان در قالب کتابی مستقل منتشر شد که اخیراً با عنوان «بیبیسی فارسی و منافع انگلیس در ایران» ترجمه و منتشر شده است. نویسندگان این کتاب ادعا دارند که تلاش کردهاند از موضعی آکادمیک و بیطرف به عملکرد بیبیسی فارسی در پنج دوره مهم از تاریخ این رسانه ـ سقوط رضاشاه، ملیشدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی، جنگ افغانستان و وقایع 1388 ـ بپردازند. آنها با استفاده از اسناد دولتی تازه انتشاریافته در انگلستان و نیز مصاحبه با برخی کارمندان بیبیسی فارسی و برخی دیپلماتهای سابق این کشور تلاش میکنند به این پرسش بپردازند که تا چهاندازه بیبیسی فارسی در عملکرد خود مستقل بوده و چقدر تحت تأثیر سیاستهای دولت و وزارت امور خارجه انگلستان بوده است؛ پرسشی که شاید پاسخ آن برای بسیاری واضح و بدیهی باشد اما مستنداتی که آنها در این کتاب ارائه میکنند جای هرگونه تردیدی باقی نمیگذارد.
اسناد و مدارکی که در این کتاب در خصوص عملکرد بیبیسی فارسی در مقطع نهضت ملی شدن صنعت نفت ارائه شده حقیقتاً تکاندهنده است، نه از این جهت که تا پیش از نقش این رسانه در تأمین منافع انگلستان بیاطلاع بودیم بلکه از این جهت که محورهای تبلیغی که در آن زمان بهدستور مقامات دولتی و دیپلماتهای انگلستان به بیبیسی فارسی جهت تحریف حقایق و نشر اکاذیب ابلاغ میشد، بسیار شبیه محورهای تبلیغی است که در سالهای اخیر از بیبیسی فارسی شاهد بودهایم،
بهعنوان مثال در آن سالها به بیبیسی فارسی ابلاغ شده بود که به محمد مصدق بهعنوان فردی لجوج و سازشناپذیر حمله کنند که حاضر نشده است پیشنهادهای خوب انگلیس و آمریکا برای توافق در مورد نفت را بپذیرد، منافع ایران را به خطر انداخته و اقتصاد ایران را با بحران مواجه کرده و چهره ایران را در مجامع بینالمللی تخریب کرده است، این دقیقاً شبیه خط تبلیغی است که رسانههای غربی و بخشهای فارسی آنها در جریان مذاکرات هستهای علیه ایران بهراه میانداختند.
پس از کودتای 28 مرداد نیز دستورالعملی به بیبیسی فارسی داده میشود که چند محور مهم داشته است: اینکه القا شود انگلستان و بیبیسی از وقوع این کودتا اطلاع نداشتهاند؛ اینکه از لفظ «کودتا» برای این واقعه استفاده نشود و به عنوان «قیام خودجوش مردم ایران» معرفی شود؛ اینکه القا شود شوروی و حزب توده دنبال کودتا در ایران بودهاند که با این قیام ناکام ماندهاند؛ و اینکه ایران برای اقتصاد بحرانزده خود نیازمند تداوم قرارداد نفتی با انگلستان است و ملی شدن این صنعت به ضرر ایران است. عجیب اینکه بعد از 70 سال هنوز برخی مدعیان دانش و روشنفکری همچنان همان خط تبلیغ بیبیسی فارسی علیه ملی شدن صنعت نفت را تکرار میکنند و آن را به صنعت هستهای هم تعمیم میدهند.
پروفسور ارواند آبراهامیان در نقدی که بر کتاب سربرنی و طرفه در مجله علمی «مطالعات ایران» منتشر کرده تأکید میکند که در زمان ملی شدن صنعت نفت اساساً در سرویس جهانی بیبیسی ادعایی مبنی بر «گزارش عینی و بیطرفانه» وجود نداشت که پرسش آنها محل بحث باشد. او اضافه میکند که چه بسا جرج اورول نویسنده کتاب 1984 ایده «وزارت حقیقت» را از ساختمان سرویس جهانی بیبیسی در پرتلند پِلِیس لندن گرفته باشد، چرا که زمانی در همین ساختمان در بخش سرویس هند مشغول به کار بود. به عبارت دیگر دروغ گفتن، جعل کردن، تهی کردن واژهها از معنا و واژگون نمایاندن واقعیتها در «وزارت حقیقت» – آنگونه که در رمان 1984 به تصویر کشده شده – مبتنی بر تصویر ذهنی اورول از سازمان و عملکرد سرویس جهانی بیبیسی بود.
بدین ترتیب قبل از آنکه «فیکنیوز» (اخبار جعلی) و «دیس اینفو» (کژآگاهی) در عصر «رسانههای نوین» و دوران «پسا - حقیقت» در قرن 21 سکه مباحث روز اجتماعی و سیاسی شود، سرویس جهانی بیبیسی در خدمت به منافع امپراطوری ملکه مشغول تولید و نشر اخبار جعلی و کژآگاهی بود. به تعبیر پروفسور حمید دباشی اساساً «بیبیسی مادر همه اخبار جعلی بود».
یک نکته قابل توجه اینکه در زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت، برخی کارکنان ایرانی بیبیسی فارسی اعتصاب کردند و حاضر نشدند در تولید و پخش اخبار جعلی و دروغ علیه مصدق و کشور خود همکاری کنند و بیبیسی ناچار شد حتی برای گویندگی اخبار از انگلیسیهایی استفاده کند که فارسی بلد بودند اما با لهجه غلیظ انگلیسی سخن میگفتند؛ همچنین از خبرنگارانی گمنام و ناشناخته برای گزارش از ایران استفاده میکردند.
آبراهامیان در نقد خود بر کتاب سربرنی و طرفه یادآوری میکند زمانی که سازمان بیبیسی میخواست یک استاد متخصص در امور ایران به نام پروفسور اِلوِل-ساتن را برای پوشش وقایع نهضت ملی شدن صنعت نفت به ایران اعزام کند، سفارت انگلستان در تهران و وزارت امور خارجه مخالفت کردند و مانع این سفر شدند چرا که او را فردی «ضد استعمار» میدانستند که ممکن است گزارشهای مثبتی نسبت به نهضت ملی شدن نفت تولید و منتشر کند.
در گزارش اخیر سرویس جهانی بیبیسی علیه ایران هم یک نکته قابل توجه، اسامی تقریباً ناشناس نویسندگان گزارش بود. یکی از نویسندگان جوانی است که در سالهای اخیر در بخش تحقیقات بیبیسی مشغول شده و دو نفر دیگر نامهای جعلی یا مستعار هستند و هیچ سابقه روزنامهنگاری از آنها موجود نیست. واقعاً چرا بیبیسی برای گزارشی با این درجه از اهمیت که ساعتها تیتر اصلی صفحه اینترنتی آن بود، از گزارشگران معروف و باسابقه خود که سالها در ایران یا غرب آسیا کار کردهاند، استفاده نکرد؟ به احتمال زیاد به این دلیل که آن خبرنگاران حاضر نیستند اعتبار حرفهای خود را برای انتشار گزارشهای جعلی و بیپایه و اساس هزینه کنند. در وقایع 1401 ایران نیز روزنامه گاردین انگلستان سلسله گزارشهایی بشدت هیجانی و احساسی علیه ایران منتشر کرد که آکنده از ادعاهای تأیید نشده از افرادی مجهولالهویه درباره تعرض و تجاوز جنسی بود. نویسنده این گزارشها خانمی جوان به نام «دیپا پارنت» بود که هیچ سابقه و تخصصی در امور ایران نداشت و آخرین فعالیت روزنامهنگاریاش در نشریه یک بنگاه معاملات ملکی در هندوستان بود.
او به همراه «غنچه حبیبی آزاد» که شاغل در شبکه سلطنتطلب «من و تو» بود، چندین گزارش علیه ایران در گاردین منتشر کردند. گاردین برخلاف ضوابط و مقررات حرفهای هویت سیاسی و وابستگی مالی حبیبی آزاد را از خوانندگان خود پنهان کرد و او را به عنوان خبرنگار مستقل معرفی کرد. همانطور که چند سال قبل در کتابی با عنوان «گزارش خاورمیانه» که در انگلستان منتشر شد اشاره کردم، در اغلب گزارشهای ضد ایران در رسانههای غربی عناصر اپوزیسیون سلطنتطلب، منافقین و سایر گروهکها نقش کلیدی ایفا میکنند.
مکس بلومنتال، خبرنگار تحقیقی مستقل هم چند سال قبل در گزارشی نشان داده بود که چگونه رسانههایی مانند گاردین و بیبیسی با استخدام خبرنگاران بینام و نشان و فاقد سابقه حرفهای، در هماهنگی با سرویسهای امنیتی برای تولید گزارشها و اخبار جعلی علیه دولتهای مستقل مانند نیکاراگوئه اقدام میکنند.
در پاسخ به این سؤال که چرا بیبیسی این گزارش را در سرویس جهانی خود و نه صرفاً بخش فارسی منتشر کرد، باید گفت که هدف این پروژه سیاسی و امنیتی قطعاً در سطح بینالمللی تعریف شده است و نه صرفاً فضای داخلی ایران. به نظر میرسد تمرکز بر تخریب سپاه پاسداران در این گزارش واکنش مستقیمی به عملیات پر افتخار «وعده صادق» و بازتاب گسترده آن در سطح بینالمللی، افتخارآفرینی این عملیات برای مسلمانان در منطقه و جهان اسلام و تقویت جایگاه منطقهای و جهانی ایران پس از این عملیات بوده است.
به نظر میرسد دولت انگلستان همچون گذشته بار دیگر سرویس جهانی بیبیسی را اجیر کرده است تا یک کارزار سیاسی علیه منافع ایران در سطح بینالمللی راهاندازی کند. تلاش برای تصویب قطعنامهها علیه ایران در مجامع بینالمللی یا وضع تحریمهای جدید علیه ایران میتواند از جمله اهداف این کارزار باشد. در این راستا باید دستگاه دیپلماسی ایران بسیار فعالتر وارد عمل شود و خصوصاً در عرصه دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی رسانهای این فضاحت بیبیسی و دولت انگلستان را در مجامع جهانی بر ملا کند.
یکی از اهداف دیگر دولتهای غربی از دنبال کردن چنین هجمه تبلیغاتی علیه ایران، تحتالشعاع قرار دادن جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و نیز حملات وحشیانه پلیس در امریکا و اروپا به دانشجویان معترض در دانشگاههای این کشورهاست. البته حقیقت اینکه تمام حیثیت و ادعاهای فریبکارانه غرب در زمینه حقوق بشر، آزادی و دموکراسی - که معمولاً بهانهای برای جنگافروزی و کودتا و سرکوب ملتهای مستقل بود – طی نسلکشی در غزه و نیز وقایع اخیر دانشگاههای امریکا و اروپا فروریخته و عریان بودن «پادشاهان لیبرال دموکراسی» بر همه مردم جهان، و خصوصاً بر جوانان و نخبگان خود این کشورها که سالها در بند اسارت امپراطوری رسانهای غرب نگاه داشته شده بودند، آشکار شده است. امروز دیگر همه فهمیدهاند که آن نظام و حاکمیتی که بر کشورهای غربی مسلط است نه «لیبرال» است و نه «دموکراتیک».
این ذهنهای بیدار و دلهای پرشور و ارادههای محکم را دیگر نمیتوان با پروژههای جنگ روانی مبتنی بر جعلیات و ایرانهراسی فریب داد. ماهیت پلید، اشغالگر و جنایتکار رژیم صهیونیستی اکنون برای همه آشکار شده و شعار نابودی این رژیم اکنون در دانشگاههای امریکایی به گوش میرسد. آنچه دولتهای غربی و صهیونیستها از آن بشدت وحشت کردهاند این است که حقانیت آن شعاری که جمهوری اسلامی ایران 45 سال پای آن ایستاد اکنون در سراسر جهان درک شده است.
اکنون آشکار شده است که ایران 45 سال پیشگام آزادیخواهانهترین، عدالتطلبانهترین، انسانیترین و اخلاقیترین شعار جهان یعنی «مرگ بر اسرائیل» بوده است. از این رو است که میخواهند به چهره تابناک ایران پنجه بکشند و البته که در این تلاش مذبوحانه هم به فضل الهی مفتضحانه شکست خواهند خورد.
منبع: ایران آنلاین
انتهای پیام/