Web Analytics Made Easy - Statcounter

علی بن ابی‌طالب امام اول تمامی شاخه‌های مذهب شیعه، خلیفهٔ چهارم از خلفای راشدین اهل سنت، و پسرعمو و داماد محمد، پیامبر اسلام، است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح زاگرس ، علی بن ابی‌طالب امام اول تمامی شاخه‌های مذهب شیعه، خلیفهٔ چهارم از خلفای راشدین اهل سنت، و پسرعمو و داماد محمد، پیامبر اسلام، است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد، همسر فاطمهٔ زهرا، و پدر حسن، حسین، و زینب است.

ولادت و خاندان

بنا به نوشته مورخین، امام على(ع) در روز جمعه 13 رجب سال سى‌‏ام عام الفیل و در خانه‌ی خدا متولد شدند.

پدر آن حضرت ابوطالب فرزند عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف (عموی پیامبر(ص)) و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود. بنابراین امام على(ع) از هر دو طرف هاشمى نسب است.

مادر این حضرت، خداپرست بوده و با دین حنیف ابراهیم زندگى می‌کرد و پیوسته به درگاه خدا مناجات کرده و تقاضا می‌نمود که وضع این حمل را بر او آسان گرداند.

فاطمه بنت اسد، مادر امیر المؤمنین(ع)، در حالی که هنگام تولد فرزندش فرا رسیده بود به زیارت خانه‌ی خدا رفت و گفت:

خدایا من به تو و به آن چه از رسولان و کتاب‌ها از جانب تو آمده‏اند ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق می‌کنم و اوست که این بیت عتیق را بنا نهاده است. به حق آن که این خانه را ساخته و به حق مولودى که در شکم من است ولادت او را بر من آسان گردان

در این هنگام به فرمان خدا، دیوارهای خانه‌ی خدا (کعبه) شکافت و فاطمه به درون خانه رفت و دیوار به هم بر آمد. فاطمه پس از سه روز بیرون آمد و در حالی که امیرالمؤمنین(ع) را در بغل داشت، گفت من به خانه خدا وارد شدم و از میوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بیرون آیم هاتفى ندا کرد: اى فاطمه نام او را على بگذار که او على است و خداوند على الاعلى می‌فرماید من نام او را از نام خود گرفتم و به ادب خود تأدیب‌اش کردم و او را به غامض علم خود آگاه گردانیدم و اوست که بت‌ها را در خانه من می‌شکند و اوست که در بام خانه‏ام اذان می‌گوید و مرا تقدیس و پرستش می‌نماید. خوشا بر کسی که او را دوست داشته باشد و فرمانش را اطاعت کند و واى بر کسى که با او دشمنی کرده و از او نافرمانی کند.

و چنین افتخاری منحصر به فردى که براى على(ع) در اثر ولادت در درون کعبه حاصل شده است برای احدى از عموم افراد بشر به دست نیامده است.

در بعضى روایات آمده است که فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل (پیش از آن که به دستور نداى غیبى، نام علی را برای آن حضرت برگزیند) نام وی را حیدر انتخاب کرده بود؛ و چون نام آن حضرت على گذاشته شد، حیدر یکی از القاب آن حضرت گردید. از دیگر القاب مشهور آن حضرت اسدالله، مرتضى، امیرالمؤمنین و اخو رسول‌الله بوده و کنیه‌های ایشان نیز ابوالحسن و ابوتراب است. همچنین فاطمه بنت اسد براى رسول اکرم(ص) نیز به منزله‌ی مادر بوده و از اولین گروهى است که به آن حضرت ایمان آورد و به مدینه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اکرم(ص)، پیراهن خود را براى کفن او اختصاص داد و بر جنازه‏اش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقین فرمود و دعا نمود.

تربیت و پرورش در دامان رسول خدا(ص)

ابوطالب پدر امام على(ع) در میان قریش بسیار بزرگ و محترم بود، او در تربیت فرزندان خود دقت و تلاش زیادی نموده و از ابتدا آن‌ها را با تقوى و با فضیلت تربیت می‌کرد و از کودکى فنون اسب‌سوارى و رزم و تیراندازى را به رسم عرب به آنها تعلیم می‌داد.

پیغمبر اکرم(ص) در کودکى از داشتن پدر محروم شده بودند، ایشان در ابتدا تحت کفالت جد خود عبدالمطلب قرار گرفته بود و پس از فوت عبدالمطلب فرزندش ابوطالب، برادرزاده خود را در دامن پر عطوفت خود بزرگ نمود. همچنین فاطمه بنت اسد، مادر على(ع) و همسر ابوطالب نیز براى نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مانند مادرى مهربان دلسوزى کامل داشت بطوری که در هنگام فوت فاطمه رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز مانند على علیه السلام بسیار متأثر و متألم بود و شخصا بر جنازه او نماز گزارد و پیراهن خود را بر وى پوشانید.

چون نبى گرامى در خانه عموى خود ابوطالب بزرگ شد بپاس احترام و بمنظور تشکر و قدردانى از فداکاریهاى عموى خود در صدد بود که بنحوى ازانحاء و بنا به وظیفه حق‌شناسى کمک و مساعدتى به عموى مهربان خود نموده باشد.

اتفاقا در آنموقع که على علیه السلام وارد ششمین سال زندگانى خود شده بود قحطى عظیمى در مکه پدیدار شد و چون ابوطالب مرد عیالمند بوده و اداره هزینه یک خانواده پر جمعیت در سال قحطى خالى از اشکال نبود لذا پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم؛ على علیه السلام را که دوران شیرخوارگی و کودکى را گذرانیده و در سن شش سالگى بود جهت تکفل معاش از پدرش ابوطالب گرفته و بدین بهانه او را تحت تربیت و قیمومت خود قرار داد و بهمان ترتیب که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در پناه عم خود ابوطالب و زوجه وى فاطمه زندگى میکرد پیغمبر و زوجه‏اش خدیجه(س) نیز براى على علیه السلام بمنزله پدر و مادر مهربانى بودند.

ابن صباغ در فصول المهمه و مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏نویسند که سالى در مکه قحطى شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بعم خود عباس بن عبد المطلب که توانگر و مالدار بود فرمود که برادرت ابوطالب عیالمند است و پریشان حال و قوم و خویش براى کمک و مساعدت از همه سزاوارتر است بیا بنزد او برویم و بارى از دوش او برداریم و هر یک از ما یکى از پسران او را براى تأمین معاشش بخانه خود ببریم و امور زندگى را بر ابوطالب سهل و آسان گردانیم،عباس گفت بلى بخدا این فضل کریم و صله رحم است پس ابوطالب را ملاقات کردند و او را از تصمیم خود آگاه ساختند ابوطالب گفت طالب و عقیل را (در روایت دیگر گفت عقیل را) براى من بگذارید و هر چه میخواهید بکنید،عباس جعفر را برد و حمزه طالب را و نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز على علیه السلام را بهمراه خود برد.

نکته‏اى که تذکر آن در اینجا لازم است اینست که على علیه السلام در میان اولاد ابوطالب با سایرین قابل قیاس نبوده است هنگامیکه پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را از نزد پدرش بخانه خود برد علاوه بر عنوان قرابت و موضوع‏تکفل،یک جاذبه قوى و شدیدى بین آن دو برقرار بود که گوئى ذره‏اى بود بخورشید پیوست و یا قطره‏اى بود که در دریا محو گردید و به این حسن انتخابى که رسول گرامى بعمل آورده بود میل وافر و کمال اشتیاق را داشت زیرا.

على را قدر پیغمبر شناسد

بلى قدر گوهر زرگر شناسد

البته مربى و معلمى مانند پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم که آیه علمه شدید القوی در شأن او نازل شده و خود در مکتب ربوبى (چنانکه فرماید ادبنى ربى فاحسن تأدیبى) تأدیب و تربیت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد.

على علیه السلام از کودکى سرگرم عواطف محمدى بوده و یک الفت و علاقه بى نظیرى به پیغمبر داشت که رشته محکم آن به هیچوجه قابل گسیختن نبود.

على علیه السلام سایه‌وار دنبال پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم میرفت و تحت تربیت و تأدیب مستقیم آنحضرت قرار میگرفت و در تمام شئون پیرو عقاید و عادات او بود بطوریکه در اندک مدتى تمام حرکات و سکنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت.

دوره زندگانى آدمى به چند مرحله تقسیم میشود و انسان در هر مرحله به اقتضاى سن خود اعمالى را انجام میدهد،دوران طفولیت با اشتغال به اعمال و حرکات خاصى ارتباط دارد ولى على علیه السلام بر خلاف عموم اطفال هرگز دنبال بازیهاى کودکانه نرفته و از چنین اعمالى احتراز میجست بلکه از همان کودکى در فکر بود و رفتار و کردارش از ابتداى طفولیت نمایشگر یک تکامل معنوى و نمونه یک عظمت خدائى بود. على علیه السلام تا سن هشت سالگى تحت کفالت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى این بازگشت او را از مصاحبت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مانع نشد و بلکه یک صورت تشریفاتى ظاهرى داشت و اکثر اوقات على علیه السلام در خدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم‏سپرى میشد آنحضرت نیز مهربانی‌ها و محبت‏هاى ابوطالب را که در زوایاى قلبش انباشته بود در دل على منعکس میساخت و فضائل اخلاقى و ملکات نفسانى خود را سرمشق تربیت او قرار میداد و بدین ترتیب دوران کودکى و ایام طفولیت على علیه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم) در پناه و حمایت آن حضرت برگزار گردید و همین تعلیم و تربیت مقدماتى موجب شد که على علیه السلام پیش از همه دعوت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را پذیرفت و تا پایان عمر آماده جانبازى و فداکارى در راه حق و حقیقت گردید.

علی (ع) در دوران بعثت

سبقتکم الى الاسلام طفلا صغیرا ما بلغت اوان حلمى

(على علیه السلام)

پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از دوران جوانى غالبا از اجتماع آن روز کناره گرفته و بطور انفرادی به تفکر و عبادت مشغول بود و در نظام خلقت و قوانین کلى طبیعت و اسرار وجود مطالعه میکرد،چون به چهل سالگى رسید در کوه حرا که محل عبادت و انزواى او بود پرتوى از شعاع ابدیت ضمیر او را روشن ساخته و از خلقت و اسرار آفرینش دریچه‏اى بر خاطر او گشوده گردید،زبانش به افشاى حقیقت گویا گشت و براى ارشاد و هدایت مردم مأمور شد.محمد صلى الله علیه و آله و سلم از آنچه میدید ندای حقیقت میشنید و هر جا بود جستجوى حقیقت میکرد،در دل خروشى داشت و در عین حال زبان به خاموشى کشیده بود ولى سیماى ملکوتیش گویاى این مطلب بود که:

در اندرون من خسته دل ندانم چیست‏

که من خموشم و او در فغان و در غوغا است

مگر گاهى راز خود بخدیجه میگفت و از غیر او پنهان داشت خدیجه نیز وى را دلدارى میداد و یارى میکرد.چندى که بدین منوال گذشت روزى در کوه‏حرا آوازى شنید که:

(اى محمد بخوان) !

چه بخوانم؟گفته شد: بسم‌الله الرحمن الرحیم

اقرا باسم ربک الذى خلق،خلق الانسان من علق،اقرا و ربک الاکرم،الذى علم بالقلم،علم الانسان ما لم یعلم... (1)

بخوان بنام پروردگارت که (کائنات را) آفرید،انسان را از خون بسته خلق کرد.بخوان بنام پروردگارت که اکرم الاکرمین است، خدائى که بوسیله قلم نوشتن آموخت و بانسان آنچه را که نمیدانست یاد داد.

چون نور الهى از عالم غیب بر ساحت خاطر وى تابیدن گرفت بر خود لرزید و از کوه خارج شد بهر طرف مینگریست جلوه آن نور را مشاهده میکرد،حیرت زده و مضطرب بخانه آمد و در حالیکه لرزه بر اندام مبارکش افتاده بود خدیجه را گفت مرا بپوشان خدیجه فورا او را پوشانید و در آنحال او را خواب ربود چون به خود آمد این آیات بر او نازل شده بود.

یا ایها المدثر،قم فانذر،و ربک فکبر،و ثیابک فطهر،و الرجز فاهجر،و لا تمنن تستکثر،و لربک فاصبر. (2)

اى که جامه بر خود پیچیده‏اى،برخیز (و در انجام وظائف رسالت بکوش و مردم را) بترسان،و پروردگارت را به بزرگى یاد کن،و جامه خود را پاکیزه دار،و از بدى و پلیدى کناره‏گیر،و در عطاى خود که آنرا زیاد شمارى بر کسى منت مگذار،و براى پروردگارت (در برابر زحمات تبلیغ رسالت) شکیبا باش.

اما انتشار چنین دعوتى بآسانى ممکن نبود زیرا این دعوت با تمام مبانى اعتقادى قوم عرب و سایر ملل مخالف بوده و تمام مقدسات اجتماعى و دینى و فکرى مردم دنیا مخصوصا نژاد عرب را کوچک می‌نمود لذا از دور و نزدیک هر کسى شنید پرچم مخالفت بر افراشت حتى نزدیکان او نیز در مقام طعن و استهزاء در آمدند.در تمام این مدت که حیرت و جذبه الهى سراپاى وجود مبارک آنحضرت را فرا گرفته و بشکرانه این موهبت عظمى بدرگاه ایزد متعال سپاسگزارى و ستایش مینمود چشمان على علیه السلام او را نظاره میکرد و از همان لحظه اول که از بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم آگاه گردید با اینکه ده ساله بود به اسلام گرویده و مطیع پیغمبر شد و اولین کسى است از مردان که به آنحضرت گرویده است و این مطلب مورد تصدیق تمام مورخین و محدثین اهل سنت میباشد چنانکه محب الدین طبرى در ذخائر العقبى از قول عمر مى‏نویسد که گفت:

کنت انا و ابو عبیدة و ابوبکر و جماعة اذ ضرب رسول الله (ص) منکب على بن ابیطالب فقال یا على انت اول المؤمنین ایمانا و انت اول المسلمین اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى. (3)

من با ابو عبیدة و ابوبکر و گروهى دیگر بودم که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بشانه على بن ابیطالب زد و فرمود یا على تو از مؤمنین،اولین کسى هستى که ایمان آوردى و تو از مسلمین اولین کسى هستى که اسلام اختیار کردى و مقام و نسبت تو بمن مانند مقام و منزلت هارون است بموسى.

همچنین نوشته‏اند که بعث النبى صلى الله علیه و آله یوم الاثنین و اسلم على یوم الثلاثا . (4)

یعنى نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم روز دوشنبه بنبوت مبعوث شد و على علیه السلام روز سه شنبه (یکروز بعد) اسلام آورد.و سلیمان بلخى در باب 12 ینابیع المودة از انس بن مالک نقل میکند که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

صلت الملائکة على و على على سبع سنین و ذلک انه لم ترفع شهادةان لا اله الا الله الى السماء الا منى و من على. (5)

یعنى هفت سال فرشتگان بر من و على درود فرستادند زیرا که در اینمدت کلمه طیبه شهادت بر یگانگى خدا بر آسمان بر نخاست مگر از من و على.

خود حضرت امیر علیه السلام ضمن اشعارى که بمعاویه در پاسخ مفاخره او فرستاده است بسبقت خویش در اسلام اشاره نموده و فرماید:

سبقتکم الى الاسلام طفلا

صغیرا ما بلغت او ان حلمى (6)

بر همه شما براى اسلام آوردن سبقت گرفتم در حالیکه طفل کوچکى بوده و بحد بلوغ نرسیده بودم.علاوه بر این در روزى هم که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بفرمان الهى خویشان نزدیک خود را جمع نموده و آنها را رسما بدین اسلام دعوت فرمود احدى جز على علیه السلام که کودک ده ساله بود بدعوت آنحضرت پاسخ مثبت نگفت و رسول گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در همان مجلس ایمان على علیه السلام را پذیرفت و او را بعنوان وصى و جانشین خود بحاضرین مجلس معرفى فرمود و جریان امر به شرح زیر بوده است.

چون آیه شریفه (و انذر عشیرتک الاقربین) (7) نازل گردید رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرزندان عبدالمطلب را در خانه ابوطالب گرد آورد و تعداد آنها در حدود چهل نفر بود (و براى اینکه در مورد صدق دعوى خویش معجزه‏اى بآنها نشان دهد) دستور فرمود براى اطعام آنان یک ران گوسفندى را با ده سیر گندم و سه کیلو شیر فراهم نمودند در صورتیکه بعضى از آنها چند برابر آن خوراک را در یک وعده میخوردند .

چون غذا آماده شد مدعوین خندیدند و گفتند محمد غذاى یک نفر را هم آماده نساخته است حضرت فرمود کلوا بسم الله (بخورید بنام خداى) پس از آنکه‏از آن غذا خوردند همگى سیر شدند !ابولهب گفت هذا ما سحرکم به الرجل (محمد با این غذا شما را مسحور نمود) !

آنگاه حضرت بپا خواست و پس از تمهید مقدمات فرمود:

اى فرزندان عبد المطلب خداوند مرا بسوى همه مردمان مبعوث فرموده و بویژه بسوى شما فرستاده (و درباره شما بمن) فرموده است که (خویشاوندان نزدیک خود را بترسان) و من شما را بدو کلمه دعوت میکنم که گفتن آنها بر زبان سبک و در ترازوى اعمال سنگین است،بوسیله اقرار بآندو کلمه فرمانرواى عرب و عجم میشوید و همه ملتها فرمانبردار شما شوند و (در قیامت) بوسیله آندو وارد بهشت میشوید و از آتش دوزخ رهائى مى‏یابید (و آنها عبارتند از) شهادت به یگانگى خدا (که معبود سزاوار پرستش جز او نیست) و اینکه من رسول و فرستاده او هستم پس هر کس از شما (پیش از همه) این دعوت مرا اجابت کند و مرا در انجام رسالتم یارى کند و بپا خیزد او برادر و وصى و وزیر و وارث من و جانشین من پس از من خواهد بود.

از آن خاندان بزرگ هیچکس پاسخ مثبتى نداد مگر على علیه السلام که نابالغ و دهساله بود .

آرى هنگامیکه نبى اکرم در آنمجلس ایراد خطابه میکرد على علیه السلام که با چشمان حقیقت بین خود برخسار ملکوتى آنحضرت خیره شده و با گوش جان کلام او را استماع میکرد بپا خاست و لب باظهار شهادتین گشود و گفت:اشهد ان لا اله الا الله و انک عبده و رسوله.دعوتت را اجابت میکنم و از جان و دل بیاریت بر میخیزم.

پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود یا على بنشین و تا سه مرتبه حرف خود را تکرار فرمود ولى در هر سه بار جوابگوى این دعوت کس دیگرى جز على علیه السلام نبود آنگاه پیغمبر بدان جماعت فرمود این در میان شما برادر و وصیى و خلیفه من است و در بعضى مآخذ است که بخود على فرمود:انت اخى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى (تو برادر و وزیر و وارث من و خلیفه من پس از من هستى) فرزندان عبد المطلب از جاى برخاستند و موضوع بعثت و نبوت پیغمبر را مسخره نموده و بخنده برگزار کردند و ابولهب بابوطالب گفت بعد از این تو باید تابع برادرزاده و پسرت باشى.آنروز را که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بحکم آیه و انذر عشیرتک الاقربین خاندان عبد المطلب را به پرستش خداى یگانه دعوت فرمود یوم الانذار گویند. (8)

از ابتداى طلوع اسلام پیغمبر اکرم هر روز با مخالفتهاى قریش مواجه شده و بعناوین مختلفه در اذیت و آزار او میکوشیدند تا سال 13 بعثت که در مکه بود آنى از طعن و آزار قریش حتى از فشار اقوام نزدیک خود مانند ابو لهب در امان نبوده است در تمام اینمدت على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر راه میرفت و او را از گزند و آزار مشرکین و از شکنجه و اذیت بت پرستان مکه دور میداشت و تا همراه آنحضرت بود کسى را جرأت آزار و ایذاء پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نبود.

در طول مدت دعوت که در خفا و آشکارا صورت میگرفت على علیه السلام از هیچگونه فداکارى مضایقه نکرد تا اینکه رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز روز بروز در دعوت خود راسختر شده و مردم را علنا بسوى خدا و ترک بت‏پرستى دعوت میکرد و در نتیجه عده‏اى از زن و مرد قریش را هدایت کرده و مسلمان نمود اسلام آوردن چند تن از قریش بر سایرین گران آمد و بیشتر در صدد اذیت و آزار پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در آمدند.

بزرگترین دشمنان و مخالفین آنحضرت ابوجهل و احنس بن شریق و ابوسفیان و عمرو عاص و عموى خویش ابولهب بوده‏اند و صراحة از ابوطالب خواستار شدند که دست از حمایت پیغمبر برداشته و او را اختیار قریش بگذارد ولى ابوطالب تا زنده بود پیغمبر را حمایت کرده و تسهیلات لازمه را در باره اشاعه عقیده او فراهم مینمود.

در اثر فشار پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با عده‏اى از خویشان و یاران خویش سه سال در شعب ابیطالب (دره؛ کوه) مخفى شده و یاراى آنرا نداشته‏اند که خود را ظاهر کرده و آشکارا خدا را عبادت نمایند.

چون ظهور دین اسلام در مکه با این موانع و مشکلات روبرو شده بود ناچار بایستى اندیشه‏اى کرد و محیط مناسبى براى رشد و نمو نهال تازه اسلام پیدا نمود و همین اندیشیدن و جستجوى راه حل منجر به هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم گردید.

تاکید بر امامت و ولایت علی(ع) در غدیر

در سال دهم هجرى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله از مدینه حرکت و بمنظور اداى مناسک حج عازم مکه گردید،تعداد مسلمین را که در این سفر همراه پیغمبر بودند مختلف نوشته‏اند ولى مسلما عده زیادى بالغ بر چند هزار نفر در رکاب پیغمبر بوده و در انجام مراسم این حج که به حجة الوداع مشهور است شرکت داشتند.نبى اکرم صلى الله علیه و آله پس از انجام مراسم حج و مراجعت از مکه بسوى مدینه روز هجدهم ذیحجه در سرزمینى بنام غدیر خم توقف فرمودند زیرا امر مهمى از جانب خداوند به حضرتش وحى شده بود که بایستى به عموم مردم آنرا ابلاغ نماید و آن ولایت و خلافت على علیه السلام بود که بنا بمفاد و مضمون آیه شریفه زیر رسول خدا مأمور تبلیغ آن بود:

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.

اى پیغمبر آنچه را که از جانب پروردگارت بتو نازل شده (بمردم) برسان و اگر (این کار را) نکنى رسالت او را نرسانیده‏اى و (بیم مدار که) خداوند ترا از (شر) مردم نگهمیدارد .

پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور داد همه حجاج در آنجا اجتماع نمایند و منتظر شدند تا عقب ماندگان برسند و جلو رفتگان نیز باز گردند.مگر چه خبر است؟

هر کسى از دیگرى مى‏پرسید چه شده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله ما را در این گرماى طاقت فرسا و در وسط بیابان بى آب و علف نگهداشته و امر به تجمع فرموده است؟زمین بقدرى گرم و سوزان بود که بعضى‏ها پاى خود را بدامن پیچیده و در سایه شترها نشسته بودند .بالاخره انتظار بپایان رسید و پس از اجتماع حجاج رسول اکرم صلى الله علیه و آله دستور داد از جهاز شتران منبرى ترتیب دادند و خود بالاى آن رفت که در محل مرتفعى بایستد تا همه او را ببینند و صدایش را بشنوند و على علیه السلام را نیز طرف راست خود نگهداشت و پس از ایراد خطبه و توصیه درباره قرآن و عترت خود فرمود:

ألست اولى بالمؤمنین من انفسهم؟قالوا بلى،قال:من کنت مولاه فهذا على مولاه،اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

آیا من بمؤمنین از خودشان اولى بتصرف نیستم؟ (اشاره بآیه شریفه النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم) عرض کردند بلى،فرمود من مولاى هر که هستم این على هم مولاى اوست،خدایا دوست او را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار هر که او را نصرت کند کمکش کن و هر که او را وا گذارد خوار و زبونش بدار.

و پس از آن دستور فرمود که مسلمین دسته دسته خدمت آن حضرت که داخل خیمه‏اى در برابر خیمه پیغمبر صلى الله علیه و آله نشسته بود رسیده و مقام ولایت و جانشینى رسول خدا را باو تبریک گویند و بعنوان امارت بر او سلام کنند و بدین ترتیب پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله على علیه السلام را بجانشینى خود منصوب نموده و دستور داد که این مطلب را حاضرین به غائبین برسانند.

حسان بن ثابت از حضرت رسول صلى الله علیه و آله اجازه خواست تا در مورد ولایت و امامت على علیه السلام و منصوب شدنش در غدیر خم بجانشینى نبى اکرم صلى الله علیه و آله قصیده‏اى گوید و پس از کسب رخصت چنین گفت:

ینادیهم یوم الغدیر نبیهم‏

بخم و اسمع بالنبى منادیا

و قال فمن مولیکم و ولیکم؟

فقالوا و لم یبدوا هناک التعادیا

الهک مولانا و انت ولینا

و لن تجدن منا لک الیوم عاصیا

فقال له قم یا على و اننى‏

رضیتک من بعدى اماما و هادیا

فمن کنت مولاه فهذا ولیه‏

فکونوا له انصار صدق موالیا

هناک دعا اللهم و ال ولیه‏

و کن للذى عادى علیا معادیا

روز غدیر خم مسلمین را پیغمبرشان صدا زد و با چه صداى رسائى ندا فرمود (که همگى شنیدند) و فرمود فرمانروا و صاحب اختیار شما کیست؟همگى بدون اظهار اختلاف عرض کردند که:

خداى تو مولا و فرمانرواى ماست و تو صاحب اختیار مائى و امروز از ما هرگز مخالفت و نافرمانى براى خودت نمى‏یابى.پس بعلى فرمود یا على برخیزکه من ترا براى امامت و هدایت (مردم) بعد از خودم برگزیدم.

(آنگاه بمسلمین) فرمود هر کس را که من باو مولا (اولى بتصرف) هستم این على صاحب اختیار اوست پس شما براى او یاران و دوستان راستین بوده باشید.

و آنجا دعا کرد که خدایا دوستان او را دوست بدار و با کسى که با على دشمنى کند دشمن باش. رسول اکرم فرمود اى حسان تا ما را بزبانت یارى میکنى همیشه مؤید بروح القدس باشى.

انتخاب به خلافت

مجتمعین ولى کربیضة الغنم فلما نهضت بالامر نکثت طائفة و مرقت اخرى و قسط آخرون.

(خطبه شقشقیه)

پس از کشته شدن عثمان مسلمین در مسجد پیغمبر صلى الله علیه و آله جمع شده و درباره تعیین خلیفه به گفتگو پرداختند،گفتند که امور خلافت را باید بدست کسى سپرد که حقیقة از عهده انجام آن بر آید .

در آنمیان عمار یاسر و مالک اشتر و رفاعة بن رافع و چند نفر دیگر که بیش از سایرین شیفته خلافت على علیه السلام بودند صحبت نموده و مردم را براى بیعت آنحضرت آماده ساختند.

این چند نفر با خطابه‏هاى دلنشین و سخنان مستدل اعمال خلفاى سابقه را تجزیه و تحلیل کرده و نتیجه سرپیچى آنها را از دستورات رسول اکرم صلى الله علیه و آله در مورد خلافت على علیه السلام بمسلمین تذکر داده و سبقت و مجاهدت آنحضرت را در اسلام و قرابتش را نسبت برسول اکرم بدانها یاد آور شدند و بالاخره اذهان و افکار عمومى را بر یک سلسله حقایق و واقعیات روشن ساختند به طوریکه در پایان سخن آنها همه مسلمین اعم از مهاجر و انصار یکدل و یک زبان براى بیعت على علیه السلام آماده گردیدند،آنگاه از مسجد خارج شده و رو بخانه آن جناب آورده واظهار کردند یا على اکنون جامعه مسلمین بدون خلیفه میباشد دست خود بگشاى تا با تو بیعت کنیم که سزاوارتر از تو کسى براى این امر مهم وجود ندارد و عموم مسلمین نیز از صمیم قلب حاضرند که بیعت ترا در گردن خود اندازند.

على علیه السلام فرمود دست از من بردارید و دیگرى را براى این کار انتخاب کنید من نیز مثل یکى از شما باو اطاعت میکنم و در هر حال من براى شما وزیر باشم بهتر است که امیر باشم.

مسلمین گفتند اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله از تو تقاضا دارند که دعوت آنها را اجابت فرمائى.

على علیه السلام فرمود شما را طاقت حمل خلافت من نباشد و دیر یا زود از من رو گردان میشوید زیرا موضوع خلافت یک مسأله ساده و عادى نیست بلکه بار سنگینى است که دوش کشنده‏اش را خرد میکند و آرامش و آسایش را از او باز ستاند،من کسى نیستم که پا از دائره حقیقت بیرون نهم و بخاطر عناوین موهوم طبقاتى حق مردم را پایمال کنم و یا تحت تأثیر سفارش و توصیه اشراف قرار گیرم،من تا داد مظلوم را از ظالم نستانم وجدانم آرام نمیگیرد و تا بینى گردنکشان را بر خاک سرد و تیره نمالم خود را راضى نمى‏توانم نمود.

على علیه السلام هر چه از این سخنان میگفت مسلمین رنجیده و ستمکش بیشتر فریاد زده و اظهار اطاعت میکردند،مالک اشتر نزدیک شد و گفت یا ابا الحسن برخیز که مردم جز تو کسى را نمیخواهند و بخدا سوگند اگر در اینکار تأنى کنى و خود را کنار کشى از حق مشروع خود باز خواهى ماند.آن گاه مسلمین ازدحام نموده و گفتند:ما نحن بمفارقیک حتى نبایعک،از تو جدا نشویم تا با تو بیعت کنیم.

على علیه السلام فرمود:ان کان و لابد من ذلک ففى المسجد فان بیعتى لا یکون خفیا و لا یکون الا عن رضاء المسلمین و فى ملاء و جماعة.

یعنى حالا که اصرار دارید و چاره‏اى جز این نیست بمسجد جمع شوید که بیعت با من مخفى و پوشیده نباشد و باید با رضاى مسلمین و در ملاء عام صورت گیرد.مسلمین در مسجد پیغمبر صلى الله علیه و آله جمع شده و عموما با میل و رغبت به آنحضرت بیعت نمودند و بعضى اشخاص سرشناس نیز مانند طلحه و زبیر که خود خیالاتى در سر مى‏پرورانیدند با مشاهده آن حال خوددارى از بیعت را صلاح ندیده بلکه در دل خود چنین میگفتند حالا که ما را از این نمد کلاهى نیست خوبست با على بیعت کنیم تا بلکه او در برابر این بیعت بما امتیازاتى دهد و حکومت پاره‏اى از شهرها را بما وا گذار نماید بدین جهت آنها ظاهرا مردم را هم براى بیعت آنحضرت ترغیب نمودند و حتى اول کسیکه بیعت نمود طلحه بود و تنى چند نیز مانند سعد وقاص و عبد الله بن عمر از بیعت خوددارى نمودند !

على علیه السلام پس از انجام این تشریفات ضمن ایراد خطبه بآنان فرمود بدانید آن گرفتاری ها که در موقع بعثت رسول اکرم صلى الله علیه و آله دامنگیر شما بود امروز بسوى شما بازگشته است سوگند بآن کسى که پیغمبر را بحق مبعوث گردانید باید درست بهم مخلوط شده و زیر و رو شوید و در غربال آزمایش غربال گردید تا صاحبان فضیلت که عقب افتاده‏اند جلو افتند و آنان که بنا حق پیشى گرفته‏اند عقب روند

سپس فرمود معاصى مانند اسبهاى سرکش‏اند که سوار شدگان خود را که اهل باطل و گناهکارانند بدوزخ اندازند و تقوى و پرهیزکارى چون شتران رامى هستند که مهارشان بدست سواران بوده و آنها را به بهشت وارد نمایند (بنابر این) تقوى راه حق است و گناهان راه باطل و هر یک پیروانى دارند اگر (اهل) باطل زیاد است از قدیم چنین بوده و اگر (اهل) حق کم است گاهى کم نیز جلو افتد و امید پیشرفت نیز باشد و البته کم اتفاق میافتند چیزى که پشت بانسان کند دوباره برگشته و روى نماید.

على علیه السلام سپس نماز خواند و بمنزل رفت و مشغول رسیدگى بامور گردید فرداى آن روز بمسجد آمد و خطبه خواند و مردم را از روش کار و برنامه حکومت خویش آگاه نمود و پس از حمد و ثناى الهى و درود به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله چنین فرمود:

بدانید که من شما را براه حق خواهم راند و روش پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله را که سالها متروک مانده است تعقیب خواهم نمود،من دستورات کتاب خدا را درباره شما اجراء خواهم کرد و کوچکترین انحرافى از فرمان خدا و سنت پیغمبر نخواهم نمود،من همیشه آسایش شما را بر خود مقدم شمرده و هر عملى را که درباره شما نمایم بصلاح شما خواهد بود ولى این صلاح و خیر خواهى یک مصلحت کلى است و من عموم مردم را در نظر خواهم گرفت نه یک عده مخصوص را،ممکن است در ابتداء امر اجراى این روش بر شما مشکل باشد ولى متحمل و بردبار باشید و بر سختى آن صبر نمائید،خودتان بهتر میدانید که من نه طمع خلافت دارم و نه حاضر بقبول این تکلیف بودم بلکه باصرار شما سرپرستى قوم را بعهده گرفتم و چون چشم ملت بمن دوخته است باید بحق و عدالت در میان آنها رفتار کنم.

حال تا جائى که من خبر دارم بعضى‏ها داراى اموال بسیار و کنیزکان ماهر و املاک حاصل خیز هستند چنانچه این اشخاص بر خلاف حق و موازین شرع این ثروت و دارائى را اندوخته باشند من آنها را مجبور خواهم نمود که اموالشان را به بیتـ المال مسلمین مسترد نمایند و شما باید بدانید که جز تقوى هیچگونه امتیازى میان افراد مسلمین وجود ندارد و پاداش آن هم در جهان دیگر داده خواهد شد بنابر این در تقسیم بیت المال همه مسلمین در نظر من بى تفاوت و یکسان هستند و بناى حکومت من بر پایه عدالت و مساوات است ستمدیدگان بینوا در نظر من عزیزند و نیرومندان ستمگر ضعیف و زبون.

اشراف عرب مخصوصا بنى امیه که در دوران خلافت عثمان بیت المال را از آن خود میدانستند دفعة در برابر یک حادثه غیر منتظره واقع شدند،آنها خیال نمیکردند على علیه السلام با این صراحت لهجه با آنان سخن گوید و در حقگوئى و دادخواهى باین پایه اصرار ورزد گویا در مدت 25 سال که از زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله میگذشت همه چیز فراموش شده بود و هر چه از آنزمان سپرى میشد احکام دین بلا اجراء میماند و تنها على علیه السلام بود که پس از 25 سال فترت فرمود:

عرب و عجم،مالک و مملوک،سیاه و سفید در برابر قانون اسلام یکسانند و بیت المال باید بالسویه تقسیم شود و باز فرمود:

و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته فان فى العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق .

بخدا سوگند (زمین‏ها و اموالى را که عثمان باین و آن بخشیده) اگر بیابم بمالک آن برگردانم اگر چه با آن مالها زنهائى شوهر داده شده و یا کنیزانى خریده شده باشد زیرا وسعت و گشایش در اجراى عدالت است و کسى که بر او عدالت تنگ گردد در اینصورت جور و ستم بر او تنگتر شود لذا دستور فرمود اموال شخصى عثمان را براى فرزندان او باقى گذارند و بقیه را که از بیت المال برداشته بود میان مسلمین تقسیم نمایند و از این تقسیم به هر نفر سه دینار رسید و هیچکس را بر کسى مزیت نداد و غلام آزاد شده را با اشراف عرب با یک چشم نگاه کرد .

این روش عادلانه خوشایند گروهى نگردید،آن عده که برسم جاهلیت خود را برتر از سایرین میدانستند و توقع داشتند که سهم آنها ازبیت المال باید بیشتر از مردم عادى باشد.

اینها پیش خود گفتند که على حرمت قومى و عنوان خانوادگى ما را ناچیز و حقیر شمرد و میان ما و غلامان سیاه و مردم گمنام فرقى نگذاشت آیا ما مى‏توانیم باین روش تحمل کنیم و با او کنار بیائیم؟

على علیه السلام از اول میدانست که بیعت این قبیل اشخاص سست عنصر و جاه طلب تا آخر ادامه پیدا نمیکند و چون آنان مردم سرشناس هستند عوام الناس را هم بزودى فریب داده و از طریق تقوى بیرون خواهند کرد بدین جهت از ابتداء مایل بپذیرفتن مقام خلافت نبود.

على علیه السلام در بدو امر با سه مانع بزرگ مواجه و روبرو بود:

نخست اینکه تنى چند از اشخاص بزرگ مانند عبد الله بن عمر و سعد وقاص و

منبع: دانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۸۶۷۵۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایتی اجمالی از زندگینامه، تحصیلات و خدمات حضرت آیت‌الله رئوفی

ایسنا/هرمزگان آیت‌الله غلامحسین رئوفی که از عالمان بزرگ و شناخته شده دینی استان هرمزگان بود صبح ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ دارفانی را وداع گفت.

حضرت آیت الله غلامحسین رئوفی فرزند یوسف در سال ۱۳۱۱ در روستای درسنگ معروف به پشتکوه سفلی به دنیا آمد.

وی در شروع تحصیل در مکتب خانه روستا نزد مشهدی عباس رئوفی ختم قرآن و نزد پدر کتب ادب فارسی، بوستان و گلستان سعدی و دیوان حافظ را آموخت.

آیت الله رئوفی تقریبا یکسال پس از پایان جنگ جهانی دوم در ۱۲ سالگی برای فراگیری معارف دینی عازم نجف اشرف در کشور عراق شد.

وی در نجف اشرف در مدرسه قزوینی مشغول به تحصیل علوم و معارف دینی شد.

ایشان پس از برطرف شدن مشکل مسکن مقدمات دروس حوزوی را نزد برخی از مدرسین و فضلا به اتمام رساندند و سپس سیوطی و حاشیه را نزد حجت الاسلام سید جلیل یزدی خواندند و مطول را نزد شیخ محمد علی مدرس افغانی، لمعه را نزد آیت الله شیخ علی اصغر اراکی و آیت الله شیخ محمد علی سرابی کتب سطح عالی را نزد آیت الله سید محمدباقر محلاتی، آیت الله سید احمد حسینی اشکوری و آیت الله سید علی فانی و شیخ مجتبی لنکرانی و فلسفه را نزد آیت الله میرزا مسلم ملکوتی گذراندند.

وی دروس خارج را نزد آیت الله العظمی خویی، آیت الله العظمی شاهرودی و آیت الله العظمی حکیم و فقه را در محضر امام خمینی گذراندند.

حضرت آیت الله رئوفی پس از ۱۶ سال تحصیل با اجازاتی از آیت الله العظمی امام خمینی (ره)، آیت الله العظمی خویی، آیت الله العظمی میرزا عبدالهادی حسینی، آیت الله العظمی شاهرودی، آیت الله العظمی سید محسن حکیم، ایت الله العظمی سید محمدباقر محلاتی، آیت الله سید احمد اشکوری، آیت الله العظمی حاج آقا بزرگ تهرانی برای ترویج دین و نشر معارف به زادگاهش عزیمت کرد.

وی ۶ سال در زادگاهش برای نشر معارف دینی در بین مردم سکونت داشتند و مجددا برای ادامه تحصیل به نجف اشرف بازگشتند و ۶ سال دیگر در نجف به تحصیل معارف دینی پرداخت.

پس از اتمام تحصیلات حوزوی این عالم وارسته مجدد به ایران بازگشت و در توکهور و هشت‌بندی از حدود سال ۱۳۶۵ سکونت گزید که منشأ رشد و توسعه سریع آن شد.

حضرت آیت الله رئوفی در طول عمر با برکت خود منشأ خدمات گسترده ای شامل تأسیس مسجد و حسینیه امیرالمومنین در سال ۱۳۵۰، پخش اعلامیه های حضرت امام و فعالیت علیه رژیم ستم شاهی بود که در اوایل دهه ۵۰ منزل ایشان توسط ساواک به جرم حمایت از نهضت امام و پخش اعلامیه های وی محاصره شد و این بازرسی ها و بازجویی ها تا پیروزی انقلاب ادامه داشت.

همراهی با روحانیونی همچون مرحوم حجت‌الاسلام عباسی نماینده سابق مردم شرق هرمزگان در مجلس شورای اسلامی، آیت الله درویشی و ... شرکت در راهپیمایی های دوران انقلاب در شهرستان میناب، برگزاری مراسم‌ مذهبی و تبلیغی در حسینیه امیرالمومنین با دعوت از روحانیون و سخنرانان، برپایی راهپیمایی های دوران انقلاب در منطقه توکهور و هشت‌بندی از دیگر خدمات حضرت آیت‌الله رئوفی بوده است.

حضرت آیت الله رئوفی در طول دوران پر برکت حیات خود پیگیری های گسترده ای برای عمران و آبادانی منطقه توکهور و هشتبندی با دعوت از مسئولان ملی، استانی و شهرستانی انجام داد که زمینه ساز حضور مستمر استانداران مختلف در این منطقه برای رفع مشکلات شد.

پیگیری احداث راه اصلی منطقه توکهور و هشت‌بندی به مرکز شهرستان، حل اختلافات بزرگ قومی در مناطق مختلف شامل شرق استان، جنوب کرمان و سیستان و بلوچستان و... از دیگر خدمات حضرت آیت‌الله رئوفی است.

از سال ۱۳۶۱ تا پایان عمر در ایام سال تحصیلی در حوزه علمیه قم به تحصیل و تدریس مشغول بودند و در سایر ایام سال در زادگاهش توکهور و هشت‌بندی حضور داشت و ضمن برگزاری مراسم‌ مذهبی، پذیرای مراجعان زیادی از مناطق مختلف استان و حتی استان‌های همجوار برای رفع مشکلات و حل اختلافات بود.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • ادامه واکنش‌های جهانی علیه حمله داعش به نمازگزاران در هرات
  • روایتی اجمالی از زندگینامه، تحصیلات و خدمات حضرت آیت‌الله رئوفی
  • آمار مرگ‌ومیر زنجان در سال ۱۴۰۲ اعلام شد
  • گردهمایی بزرگ دختران دانشجو در قم برگزار می شود
  • حرکت دسته عزاداری در روز شهادت امام جعفر صادق (ع) در تهران برگزار می شود
  • نماهنگ|«تو را است معجزه درکف... عصا بیفکن!»
  • کمال نامه ی مستان حیدری / امیرالمؤمنین در شعر خواجوی کرمانی
  • نماهنگ| «تو را است معجزه درکف... عصا بیفکن!»
  • «با شما سربلندیم» شعار دهه کرامت
  • تصاویری از رهبر انقلاب در خلیج فارس