براي «هاشمي»، انقلاب عزيزتر از فرزندانش بود…
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۸۸۵۲۱۱
خبرگزاري آريا - هفته نامه چلچراغ - حامد توکلي، محمدمهدي حسيننيا: اقتضاي ادب اين است که وقتي عزيزي از دست رفت، آشکارا حرفش را با نزديکانش نگويي. يا اگر گفتي خوبي بگويي و بگذاري صاحب عزا خودش را پيش تو خالي کند. ما دومي را انتخاب کرديم. بهخاطر تمام اينها بود که با فرزندان مرحوم آيتالله هاشمي رفسنجاني به گپ و گفت مفصلي نشستيم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خانوادهاي که از خيل آنها مهدي و فائزه طبيعتا شرايط و البته رغبت گفتوگو ندارند و محسن آنها هم نميرسد که همراهيات کند. فاطمه و ياسر هاشمي به نمايندگي از ديگر اعضاي خانواده، در منزل مرحوم آقاي هاشمي ميزبان چلچراغ بودند. علي، پسر فاطمه هاشمي بنا بر تاکيد شخصي خود مبني بر رعايت تمام و کمال ادب و سخن نگفتن از پدربزرگ يا مسائل روز پيش بزرگترهايش صحبت چنداني نميکند، اما مادر و دايي او، جورش را ميکشند تا کمي تاريخ بگويند، خاطرهبازي کنند، اشکها را از روي صورت کنار بزنند و خندههايشان را در مشت ما هم بريزند. لابهلاي اين اشکها و لبخندها، يکي از بزرگترين مهرههاي سياسي تاريخ معاصر اين کشور چهرهاي نمايانتر به خود ميگيرد. چهرهاي که با سينهاي لبريز از اسرار شايد حالا ديگر هميشه سربهمهر همواره از کليديترين مهرههاي انقلاب به شمار ميآمد و اکثر قريب به اتفاق موافقان و مخالفانش، براي مدتي هم که شده سپر انداختند. پيش از آنکه کارزار تازهاي برپا شود، بايد تاريخ را جستوجو کرد.
جوانان هميشه محور مهمي در تعيين صلاحديدهاي سياسي بودند و هستند. آقاي هاشمي بهعنوان يکي از تاثيرگذارترين سياسيون ايران چه اصالتي براي جوانان قائل بودند؟
فاطمه: ايشان اصلا در تمام زمينهها جوانان را محور ميدانستند و اعتقادشان بر اين بود که جوانها بايد راه گذشتگان را ادامه دهند و به شکلي حرکت کنند که حرکت انقلابي که بر مبناي استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي شکل گرفت، ادامه دهند. شعاري که متاسفانه در زمانهايي دچار مشکل و آسيب اساسي شد. ايشان ميگفتند جوانها به واسطه اينکه در تمام حوزههاي جامعه حضور دارند و با مسائل و مشکلات در ارتباط هستند، ميتوانند فعاليت گستردهاي داشته باشند و جرياني را در کشور بهخصوص در دانشگاهها راه بيندازند که از انقلاب محافظت کند.
بههرحال ما اولين تجربه دنيا درخصوص تشکيل حکومت اسلامي هستيم و بايد حواشي بد آن را کنترل کنيم. شما اگر به تاريخ اوايل انقلاب نگاه کنيد، زماني که آقاي بنيصدر رئيس جمهور شده بودند و مشکلاتي پيش آمده بود، ايشان صريحا مطالب را به امام انتقال دادند. ميگفتند ما هرجا ببينيم اشکالي وجود دارد، وظيفهمان هست که تذکر دهيم. خاطرم هست زماني که ايشان در زمان
جنگ جانشين فرمانده کل قوا شدند، از ايشان پرسيدم شما اصلا روحيهتان با جنگ سازگاري دارد؟ گفتند البته که نه، اما زماني که امام به من پيشنهاد دادند، گفتم من دارم به پايان جنگ فکر ميکنم نه به ادامه آن.
اين ديدگاه را در خانه هم دنبال ميکردند؟ يعني همان نگاه به جوانان در فضاي خانوادگي ايشان هم رواج داشت؟
فاطمه: اين را ياسر بايد بگويد که جوانتر است. من همسن خود حاج آقا بودم! [ميخندد]
ياسر: آره واقعا. من فکر ميکنم ديدگاه ايشان بهشدت ديدگاهي عملگرايانه بود. خب جوان چيزي که نسبت به پير ندارد، تجربه است! وگرنه دانش و مطالعات و خلاقيت و جرئت و چيزهايي را که شايد حتي پيرها نداشته باشند، دارد. ايشان ميگفتنند براي جلو بردن فضاي جامعه نبايد جلوي جوانان را گرفت. ما جوانترهاي خانواده هم خب اگر درس ميخوانديم، کار ميکرديم، يا هر دغدغهاي که داشتيم، ايشان با توجهي که داشتند، با مشورتهايي که ميدادند، مانند موتور پيشبرنده حرکت ما جوانها بود. هيچوقت ما مانعي از ايشان براي اهداف خودمان يا باقي جوانها نميديديم.
بگذاريد کمي به عقبتر برگرديم. خيليها معتقدند سير حضور آقاي هاشمي در جريان انقلاب تا درگذشتشان را که نگاه ميکنيم، به نظر ميرسد که ايشان تغيير کردند. درواقع اين سوال پيش ميآيد که آقاي هاشمي از شکلدهندگان اصلي فضاي سياسي بودند، يا خودشان هم فرآورده پيشامدهاي سياسي بودند؟ اين تغيير را چطور تحليل ميکنيد؟
فاطمه: آنهايي که واقعا آقاي هاشمي را ميشناختند و انسانهاي منصفي بودند و ديدگاههاي قبل و بعد از انقلاب او را ميدانستند، جور ديگري نگاه ميکنند. اصل حرف آقاي هاشمي اين بود که در کشوري زندگي کنيم که ظلم و ديکتاتوري نباشد. چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن. و موضوع بعدي که خيلي روي آن تاکيد داشت، رفاه اجتماعي بود. معتقد بودند ما در کشور امکانات و ظرفيتهاي فراواني داريم، سرمايه و نيروي انساني مطلوبي داريم، بنابراين بايد از اين سرمايههاي خدادادي با مديريت و تدبير درست کشور را اداره کنيم تا هيچکس در رنج و مشقت نباشد. شايد شما يادتان نباشد؛ در همان اوايل انقلاب يک سخنراني از ايشان پخش شد که ايشان در مقابل نظر مجاهدين خلق که در پي جامعه بيطبقه توحيدي بودند، اينطور بيان کردند که ما انقلاب کرديم که مثلا تهران دو قسمت زعفرانيه و حلبيآباد نباشد، بلکه همه جا بشود زعفرانيه؛ نه اينکه زعفرانيه بشود جنوب شهر. درواقع ايشان معتقد بودند که بايد خلق ثروت بکنيم و ثروت را در راه خدمت به مردم صرف کنيم.
براي ما گفتيد که نگاه آيتالله به جوانان چطور بود. طبيعتا ايشان به لحاظ تاثيرگذاري سهم مهمي در نظام داشتند. به لحاظ رفتار سياسي اگر همانطور که شما گفتيد بپذيريم که آيتالله تغييري نکرد، شايد بشود اينطور نگاه کرد که زماني مردم آقاي هاشمي را طور ديگري تحليل کردند که ارتباط جوانان با ايشان شکل تازهاي گرفت. حدودا از اواسط دهه 80. پس طبيعتا ايشان بايد براي تعامل با جوانان يک ظرفيتي در فضاي سياسي جامعه ايجاد کرده باشند. اين فضا بعد از ايشان چطور ميشود؟ يا اصلا ايشان چه ذهنيتي نسبت به فضاي بهوجودآمده داشتند؟
ياسر: اجازه بدهيد من يک مقدمهاي بگويم. اگر به جوان توجه نشود، شايد عملا هيچ پيشرفتي در جامعه به دست نيايد. خب مثلا آقاي هاشمي هميشه نگاه ميکردند که يک جوان چه ميخواهد. مثلا تحصيل هميشه دغدغه مهمي براي جوانان بوده و هست؛ که خب ميبينيد دانشگاه آزادي تاسيس ميشود و فقط همين دانشگاه آزاد نزديک به هفت ميليون دانشجو و فارغ التحصيل دارد. خب اين يک توجه جدي در حوزه جوان است. دغدغه ديگر جوان بحث اشتغال و کسب ثروت است که خب ميبينيم نگاه آقاي هاشمي همواره نگاه توليد و سازندگي و رشد بود که با دغدغه جوانان همخواني دارد. پس وقتي جوان ببيند يکچنين حمايتي وجود دارد، يک رابطهاي ميان او و حامياش شکل ميگيرد. لذا ميخواهم اينطور بگويم که در عمل ايشان کارهايي انجام داد و ديدگاههايي اتخاذ کرد که هميشه دغدغه جوانان بود.
يعني فقط بهخاطر همين دو مقوله کلي اين ارتباط شکل گرفت؟
ياسر: خب قطعا نه. همانطور که گفته شد، جوان هميشه يک ريسکپذيري بالاتري دارد. عموما انسانهاي مسنتر اين ريسکپذيري را ندارند، اما شما ميبينيد که اقاي هاشمي جسارت داشت و ريسک پذير بود. درواقع ايشان با وجود مسن بودن خصلت جوانان را هم داشت. حتي در زندگي شخصيترشان هميشه ورزش ميکرد. از نظر فکري خودش را بهروز نگه ميداشت. من فکر ميکنم چون خودش ويژگي، نگاه و خصلت جوان را داشت، اين ارتباط را شکل داد.
فاطمه: من براي تکميل صحبتهاي ياسر اين نکته را هم اضافه کنم که تفکري که آقاي هاشمي در مورد جوانان و همچنين ساختن و مديريت کشور داشت، با خيلي از مسئولان فرق ميکرد. حتي ميتوانم بگويم اين تفکري که ميگويم، درمجموع در کس ديگري وجود نداشت. ايشان هميشه سعي ميکرد تمام جوانب يک مسئله را در نظر بگيرد. مثلا ميگفتند وقتي ما حرف دين جوان را ميزنيم، بايد فکر زندگياش هم باشيم، دانشگاه و تفريحش را هم ببينيم. بنابراين من فکر ميکنم بعد از ايشان يک مقدار کار براي جوانان مشکل شود. از طرفي ايشان معتقد بود که انسان براي رسيدن به هر هدفي بايد هزينه بدهد. مردم و جوانان بايد مسئولانشان را خودشان بسازند و بايد فشار بياورند تا مسئولان تصميم درست را بگيرند. برداشت شخصي من اين است که راهي که امروز در کشور طي ميشود، اين منش و ديدگاه آقاي هاشمي نيست.
يعني آقاي هاشمي يک استثنا بود؟
فاطمه: شايد بيش از 70 درصد مردم هنوز آقاي هاشمي را درست نشناختهاند. من با تمام رفتوآمدي که از کودکي با ديگر بزرگان نظام داشتيم، در دينداري مانند ايشان نديدم. در رعايت اخلاق ديني هميشه بزرگترين مسئلهشان دوري از ريا بود. معتقد بودند که متاسفانه زهدفروشي و ريا بسيار گسترده شده. زندگي آقاي هاشمي اندروني و بيروني نداشت؛ يک جور زندگي ميکرد. اصلا زهد يعني همه چيز داشته باشي، ولي به آن دلبسته نباشي و بهراحتي بتواني اموال و اولاد و هرچه را داري، هزينه کني. پدر من قبل انقلاب خيلي زندگي خوبي داشت. حتي در يکي از اسناد شاه آمده بود که ما نميدانيم اين آخوندي که اينقدر وضعش خوب است، براي چه دارد مبارزه ميکند! اما او هميشه براي مبارزه هزينه ميکرد و ذرهاي به سرمايهاش دلبستگي نداشت. زهد يعني اين؛ و اگر نه کسي که چيزي ندارد، از چه ميخواهد بگذرد؟! از طرفي صبر ايشان مثالزدني بود. مثلا در ميان مسئولان هميشه باب بوده که اگر حرفي در موردشان زده ميشد، بلافاصله در تريبونهاي دولتي از خودشان دفاع ميکردند. اما تا به حال کسي ديده آقاي هاشمي با آن همه تهمت و دروغي که به او نسبت دادند، يک بار از خودش يا خانوادهاش دفاع کند؟ آن هم از تريبون دولتي. همچنين ايشان هميشه ديدگاه بلند و جلوتر از زمانهاي داشت.
همين اخيرا کليپي دست به دست ميشد که ايشان در مورد مترو به مردم توضيح ميداد. خب هيچکس مترو نميشناخت و ايشان بايد تشريح ميکرد که مترو چه هست. يک بار از آقاي کروبي و همچنين پدرشوهرم آقاي لاهوتي شنيدم که خاطرهاي جالب از زندان نقل ميکردند. ميگفتند همه حکمهاي ابد و اعدام گرفته بودند. همه گوشه زندان کز کرده بودند و فقط آقاي هاشمي يک نقشه ايران پيش رويشان باز کرده بودند. ما پرسيديم که چه کار ميکني؟! آقاي هاشمي گفته دارم فکر ميکنم اگر زماني رئيس جمهور ايران شدم، ببينم کجاها ميشود سد ساخت براي آبهاي سطحي! يا همين دانشگاه آزاد که با تمام مخالفتها ايشان بسيار زودتر از بقيه متوجه شد ميتواند چه نقشي در به صحنه آوردن و آگاهي بخشيدن به جوانان داشته باشد. الان در بسياري از شهرها و روستاها يک دانشگاه آزاد وجود دارد و اين از نگاه آقاي هاشمي است. تاکيد ايشان بر افزايش آگاهي، از دست ندادن فرصت، داشتن اطلاعات درست و سنجيده صحبت کردن و مثالهايي از اين دست ميراثي است که از آقاي هاشمي باقي ميماند.
من که ديگر خودم سخنراني کردم! [ميخندد]
حالا که حرف از ابعاد مختلف شخصيت آقاي هاشمي شد، سکوت ايشان چه بخشي از شخصيت سياسي و غيرسياسيشان بود؟ فکر ميکنم خواه ناخواه اين سوال براي مجموعه جوانان وجود دارد که چرا با تمام اتفاقاتي که در يک دهه گذشته اتفاق افتاد، از مقطعي به بعد ايشان سکوت کردند.
فاطمه: اتفاقا که من خودم چنين سوالي از ايشان داشتم. ايشان سکوت نکرد. شايد در ظاهر اينطور به نظر ميرسيد که ايشان سکوت کردهاند، ولي ايشان به من گفت که من تمام مشکلاتي را که به نظرم ميرسد، براي رهبري بازگو ميکنم. پدر تعريف ميکرد وقتي آقاي احمدينژاد روي کار آمد، خدمت رهبري گفتم که با آمدن ايشان چنين و چنان ميشود. اما ايشان به من گفتند که آقاي احمدينژاد جوان است؛ شما اجازه بدهيد دو سال بگذرد، کار ياد ميگيرند. يک روز ديگر هم که چنين بحثي بين من و پدر پيش آمد، به من گفتند زندگي حضرت فاطمه (سلامالله عليها) را خواندي؟ گفتم بله. آقاي هاشمي گفت وقتي به حضرت علي (عليهالسلام) اعتراض ميشود که شما گوشه خانه ماندي و در مقابل ميراث پيامبر هيچ اعتراضي به شرايط پيشآمده نميکني، ايشان چيزي نميگويند. اما ظهر که ميشود و صداي اذان به گوش ميرسد، ايشان اينطور پاسخ ميدهند که سکوت من براي باقي ماندن اين صداي اذان است.
درواقع سکوت آقاي هاشمي هم براي حفظ جمهوري اسلامي بود. ايشان ميگفت مسائل زيادي هست که شرايط اصلاحش وجود ندارد و در برابرش مقاومت ميشود. پس بيان کردن آن موجب بههمريختگي اوضاع کشور ميشود؛ هدف من اين است که مشکلات را مرتب تذکر بدهم و در جهت اصلاحش حرکت کنم. خب اصلاح شرايط براي يک سياستمدار شکلهاي متفاوتي دارد. مثلا شرکت ايشان در انتخابات سال 84، صحبتهاي ايشان با مقام معظم رهبري در سال 88 که در کتاب خاطراتشان نوشتهاند و به وقت خودش منتشر ميشود و بهطور مشخص آن نامه معروفي که در همان سال ايشان نوشتند، يا حتي ورود ايشان به انتخابات سال 92 همه از مصاديق همان تلاشهاي ايشان است. ايشان حتي با رد صلاحيت شدنش جرياني را به وجود آورد. حمايت از فهرست اميد و انتشار آن، همه و همه از روحيه آرام و همراه با تعقل و عملگرايي ايشان نشئت ميگيرد که نميشود به آن سکوت گفت.
پس شايد بشود اينطور نگاه کرد که در تمام اين سالها، ميشد از آقاي هاشمي الگو گرفت، يا با جريانسازيهاي او جلو آمد. اما امروز ما اولين انتخابات مهم، سياسي و البته بدون آقاي هاشمي را در پيش داريم. اين اولين انتخابات بدون آيتالله هاشمي را چطور ميبينيد؟ جوانترهايي که حرفشان را زديم، اينبار چطور پيش ميروند؟
فاطمه: پدر هميشه به من ميگفت توي مصاحبههايت خيلي رودهدرازي ميکني! براي همين بگذاريد ياسر جواب اين سوال را بدهد.
ياسر: يکي ديگر از ويژگيهاي آقاي هاشمي که شباهت به جوانان داشت، اميد بود. جوانها نبايد بهخاطر ناملايمات و اتفاقاتي که ميبينند، اميدشان را از دست بدهند. در بدترين شرايط آقاي هاشمي پيام اميد ميداد. در زمان جنگ که همه نگران و آسيبديده بودند، کسي که در خطبههاي نماز جمعه به مردم اميد ميداد و شرايط را ترسيم ميکرد، شايد آقاي هاشمي بود. در اوضاع بحرانهاي اقتصادي ايشان سخنرانيهايي ميکرد که اميد را نشر ميداد و در عمل رونق به وجود ميآورد. من فکر ميکنم حتي فقدان آقاي هاشمي، از جهت حضور منسجم و يکپارچه مردم در زمان تشييع ايشان، خودش حامل پيغام اميد بود. خب صحبتهاي ايشان در تمام حوزهها بهعنوان سند قابل دسترسي است. به اضافه اينکه بههرحال به گفته ايشان آينده براي برداشت آيندگان است و لذا با وجود سختيها جوانان بايد به سمتي حرکت کنند که آينده بهتري رقم بخورد.
با توجه به ويژگيهايي که آقاي هاشمي داشتند، حتما خودشان بيشتر از همه به زماني که در ميان ما نباشند، فکر کرده بودند. در مورد ايران بدون خودشان بيشتر نگران چه بودند؟ از دست رفتن يا به وجود آمدن چه چيزي دغدغهشان بود؟ در اينباره حرفي پيش آمده بود؟
ياسر: من فکر ميکنم مهمترين دغدغه ايشان رفاه مردم بود. از طرفي ايشان همواره در اين خصوص دغدغهمند بودند که انقلابي که تشيع [و اسلام] را حاکم کرده بود، در مقابل دنيا چه شرايطي پيدا ميکند. حرکات تند و همراه با تحجري که پيشامد ميکرد و موجب آسيب رسيدن به اين مفهوم ميشد، ايشان را بسيار آزردهخاطر ميکرد و هميشه از موفقيت در هر حوزه مديريتي به همين دلايل خوشحال ميشد.
شما متولد سال 1350هستيد آقا ياسر. ميشود گفت که همسن و همراه روزهاي اصلي شکلگيري و به ثمر نشستن انقلاب و پيش آمدن آن تا امروز، و بهطور خاص شاهد تمام فعاليتهاي پدر در اين مسير بوديد. در اين 45 سال بيشترين زماني که يأس و ناراحتي را در پدر ديديد، کي بود؟
ياسر: ميخواهم سخنراني نکنم و خيلي واقعي به شما جواب بدهم. من خودم خاطرات سال 60 حاج آقا را به چاپ رساندم. کتابي که با عنوان عبور از بحران منتشر شد و از اولين دستنوشتههاي پدر است. آن سال، خيلي سال عجيبي بوده؛ اوايل جنگ است. ترورهاي عجيبي توسط منافقين و عناصر بيروني انجام ميشود. مانند ترور هفتتير، ترور مقام معظم رهبري، شهيد شدن باهنر و رجايي…
آقاي قدوسي…
ياسر: بله، شهداي محراب، ترور برخي از نمايندگان مجلس، حضور منافقين در خانههاي تيمي، و خيلي بحرانهاي عجيب و غريب ديگر. من زماني که اين کتاب را تدوين ميکردم، فکر ميکردم خب سختترين سال براي کشور و البته آقاي هاشمي همين سال است. بعد از تدوين کتاب يک بار در همين رابطه به ايشان گفتم واقعا هيچ دوراني آن دوران نميشود. ايشان گفت نه، و نظر من را رد کرد. ايشان چند سال آخر دوران رياست جمهوري آقاي احمدينژاد را که تحريمها و مسائل ديگر داخلي و خارجي در جريان بود، بهعنوان پاسخ من مطرح کردند. درواقع معتقد بودند که در سال 60 با تمام مشکلاتي که بود، کشور در ريل خودش حرکت کرد و ايشان احساس ميکرد در دوران اخير کشور از ريل خودش خارج شد. درواقع ايشان مشکلات را نه بر اساس خود مشکلات، که بر مبناي مسير حرکت نگاه ميکرد. حالا من نميخواهم شاخصههايي را که به خاطرش ايشان اين احساس را داشت، بيان کنم. اما خب از اخلاقي که مرده بود، ظلمهايي که شد، يا حالا مسائل ديگري که نميخواهم تکتک مطرح کنم، همه تاثيرگذار بود. من احساس ميکنم که با انتخاب آقاي روحاني ايشان احساس کرد که کشور دوباره به ريل خودش برگشته و در مصاحبههايي از ايشان همين منظور را ديديد.
پس درمجموع ميشود اينطور گفت که در تمام سالهاي انقلاب آقاي هاشمي يک جا ايستاده بود. هرچند که فضاي اطراف ايشان تغيير ميکرد. يک زماني به ايشان ميگفتند راست، زماني ايشان را اعتدالگرا ميخواندند و در برههاي هم مانند اصلاحطلبان با ايشان برخورد ميشد. اما اينطور به نظر ميرسيد که آقاي هاشمي يک جا ايستاده بود و رفقاي قديم، آيتالله را تنها گذاشتند. اين فضا را چطور بايد ديد؟ بايد گفت کسي مانند آقاي هاشمي تاب ايستادگي در برابر عهد و پيمانش را نداشت، يا خاصيت سياست اين است؟ اصلا خود آقاي هاشمي در اينباره حرفي نميزد يا ابراز دلگيري نميکرد؟
فاطمه: اين اختلافات برميگردد به همان سالهاي اوليه انقلاب؛ زماني که حزب جمهوري اسلامي تشکيل شد و در آن دو گروه شکل گرفت. گروهي که راست سنتي بودند و گروهي که بيشتر نظراتشان مبناي اقتصادي داشت و طرفدار اقتصاد دولتي بودند. اما آقاي هاشمي مسائل را بر اساس همان مشي اعتدالي خود مطرح ميکرد. اگر بخواهيم از اين جهتي که شما پرسيديد، تاريخ انقلاب را به سه دهه تقسيم کنيم، دهه اول را ضدانقلاب و مجاهدين خلق و گروههايي که قدرتشان را از دست داده بودند، مخالف آقاي هاشمي شدند. وقتي ايشان دولت سازندگي را تاسيس ميکنند، هم مورد توجه چپهاي اعتدالگرا بودند و هم راستهاي اعتدالگرا. همه ميخواستند کابينه آقاي هاشمي به سمت آنها سنگيني کند و هر دو طرف هم معتقد بودند کابينه آقاي هاشمي دست رقيبشان است. آقاي هاشمي ميگفتند من از منتهااليه چپ تا منتهااليه راست افرادي را انتخاب کردم که اهل کار باشند. از همان موقع اختلاف اينچنيني با ايشان شروع شد، چون دوست داشتند ايشان از آنها حمايت کند. اين درگيريها شدت پيدا کرد. چرا؟ چون ديگر دين حاکم نبود؛ جنگ قدرت پيش آمده بود. درواقع اخلاق ماکياولي؛ هدف وسيله را توجيه ميکند که شعار مجاهدين خلق هم بود و يکسري افراد هم با اين ديدگاه عليه آقاي هاشمي موضع ميگرفتند.
من خاطرم است که سال 88 يک روز پدرم همه ما را در اتاق ناهارخوري جمع کرد. آن روزها تظاهرات خياباني و آشوبهايي که بود پيشامد کرده بود. ايشان به ما گفت بچهها ببينيد که دارد اتفاقاتي در کشور ميافتد و من بايد به شما بگويم تا آمادگي داشته باشيد. جناح اصولگرا خيلي علاقه دارد من با آنها باشم و اگر من آنها و حرکاتشان را تاييد کنم و تعريف و تمجيد کنم، شما بهترين زندگي را خواهيد داشت. کسي با شما کاري ندارد و من هم مورد توجه همه خواهم بود. ولي من بايد در کنار مردم باشم. ولي اين تصميمي که دارم ميگيرم، براي شما سختيهايي خواهد داشت. از کار بيکارتان ميکنند و …، مانع درس خواندن بچههايتان ميشوند و… ما هم گفتيم قبول داريم، همراه شماييم. پس درواقع در دهه اول انقلاب ضدانقلاب مخالف ايشان شدند. در دهه دوم اصلاحطلبان با ايشان برخوردهاي تندي کردند و در دهه سوم هم اصولگرايان. براي من اين جالب بود که بعد از فوت آقاي هاشمي، افرادي براي تسليت ميآمدند و کلماتي مانند «بينظير» و «ستون انقلاب» و «خيمه انقلاب» به کار ميبردند که قبل از آن چيزهاي ديگري ميگفتند.
چرا؟ اين تناقضات از کجا ميآيد؟
فاطمه: اينها براي اين است که اصلا به آن حرفها اعتقاد ندارند و تنها ميخواهند قدرت خودشان را حفظ کنند.
آقا ياسر شما در مورد همين رفقاي نيمهراه بگوييد.
ياسر: من به عبارت رفقاي نيمهراه اعتقادي ندارم. شرايط رفتار سياسي خب اقتضاي خودش را دارد. اما در مورد اينکه ايشان يک زمان راست بودند و يک زمان چپ، اعتقاد من چيز ديگري است. من فکر ميکنم که چپها خودشان راست شدند، راستها چپ شدند. آنهايي که اقتصاد آزاد ميگفتند، طرفدار اقتصاد دولتي شدند و برعکس. آنهايي که سفارت آمريکا را تسخير کردند، مخالف تسخير سفارت عربستاناند و موافقان حمله به سفارت عربستان آن موقع مخالف تسخير سفارت بودند. همچنين در مورد مذاکره با آمريکا! من فکر ميکنم آقاي هاشمي در افکار خودشان تعادل را حفظ کردند و اگر هم تغييري بود، دو دليل دارد. اولا که طبيعتا آدم در شرايط زمان و مکان لازم است رفتاري مناسب همان فضا را ارائه دهد.
فاطمه: يعني روش و تاکتيک متفاوت ميشود.
ياسر: دو هم اينکه من از حاج آقا به نقل از امام(ره) شنيدم که ايشان گفتند حرف مرد دوتاست! يعني مرد کسي است که جرئت کند اگر خطايي کرد بگويد اشتباه کرده و حرف دوم را بزند. ايشان هم اگر جايي ميديد که نياز به اصلاح خطا هست، انجام ميداد. اما در سير کلي زندگي، به نظرم ايشان يک اصولگراي اصلاحطلب بود و در هيچکدام مطلق نبود. درواقع ايشان عامل تعادل در فضاي سياسي بود و اصلا کينهاي نبود. اهداف، نظام و انقلاب برايش از همه چيز مهمتر بود و به اعتقاد من تغيير رفتار رفقا اصلا براي ايشان مهم نبود.
اتفاق عجيبي که بعد از درگذشت ايشان رخ داد، اين بود که در تلويزيون خيلي از ايشان صحبت شد. اما به صورت کاملا تک بعدي. اما مشخصه آقاي هاشمي دوري از رياکاري بود. کما اينکه براي اين مسئله هزينه هم پرداختند. با وجود تمام حرفها ارتباط ايشان با رهبري هميشه عجيب بود. در همين تابستاني که گذشت، ايشان عنوان کردند که هنوز هم نزديکترين شخص به رهبري منم. اين ارتباط دقيقا چطور بود؟
فاطمه: اين را بايد از دو بعد نگاه کنيم. يکي بعد قانوني و اعتقاد به اصل ولايت فقيه. ايشان هميشه بسيار قانونمدار بودند. تا جايي که اخيرا پشت پولها را امضا نميکردند و ميگفتند ممنوع شده است! ايشان از اين منظر همواره به قانون اساسي و ولايت فقيه التزام داشت. بعد ديگر اما دوستي با رهبري است. ايشان سالها با آيتالله خامنهاي دوست بودند. ايشان بسيار در مورد رفقايشان بامعرفت بودند، اما مثلا ديديم که دوستاني مانند آقاي شجوني در مورد ايشان چه چيزهايي که نگفت. اما آقاي هاشمي چون در گذشته با ايشان دوست بودند، سکوت ميکردند و حتي اولين کسي که براي آقاي شجوني تسليت گفت، ايشان بود. با اينکه ميدانست آقاي شجوني چه دروغهايي نسبت به ايشان گفت. بنابراين پدر با مقام معظم رهبري بسيار دوست بودند، ارتباط خانوادگي داشتند، مسائل خانوادگي را ميگفتند. ايشان هيچوقت دوستيهايشان را زير پا نميگذاشتند. از منظر ولايت فقيه هم به امام و هم به آيتالله خامنهاي ميگفتند که وقتي شما تکليف کنيد، من انجام ميدهم. از بعد ولايت فقيه و مسائل حکومتي. ولي من ميروم بحث ميکنم، نظرم را منتقل ميکنم، حرفم را ميزنم. اگر تکليف نکردند، من کار خودم را انجام ميدهم، ولي اگر تکليف کردند، مسئوليت با ولي فقيه بود.
ياسر: حال من يک بعد ديگر را بگويم. اگر تاريخ ارتباط آقاي هاشمي با امام را مرور کنيد، قطعا شخصيتي صميميتر و نزديکتر، باوفاتر و امينتر از آقاي هاشمي براي امام نميتوانيد پيدا کنيد. جملاتي که امام براي آقاي هاشمي گفتند، براي هيچکس بيان نکردند. يا احکامي که امام به آقاي هاشمي دادند، از اطمينان به آقاي هاشمي بود. ولي اگر اين خناساني که امروز هستند، آن موقع هم جولان امروزشان را داشتند، بدترين رابطه بين امام و آقاي هاشمي را ترسيم ميکردند. چون آقاي هاشمي بسيار صريح بودند. مثلا نامهاي که در مورد اوضاع بني صدر به امام نوشت. يا در مواردي که ايشان سر آقاي منتظري با امام به بحث نشستند. يا مثلا در جنگ و مسائلي که بود، صريح و بيپرده با امام صحبت ميکردند. درواقع اگر اين خناسان آن موقع هم بودند، همين کار را و بدتر از اين را انجام ميدادند. چراکه اين افراد منفعتشان در اين است و امروز فريادشان از همه بلندتر است.
فاطمه: اين نامهاي که ياسر گفت، در کتاب خاطرات آقاي ناطق نوري موجود است؛ نقل شده که ظاهرا امام(ره) از بنيصدر دفاع ميکرد و شرايط خوبي نبوده. پدر من رفتند پيش امام و گفتند اين مشکلات هست. امام به ايشان فرمودند برويد به فکر آخرتتان باشيد. آقاي هاشمي هم جواب دادند نميشود که همهاش ما به فکر آخرتمان باشيم، شما هم يک مقدار به فکر آخرتتان باشيد.
ميشود اينطور گفت که بين مردم و مناصب سياسي که وجود دارد، هميشه يک پلي هست به نام مطبوعات و رسانه. نگاه آقاي هاشمي به رسانهها چطور بود؟ يعني به جز سخنرانيها و مصاحبهها که خب اقتضاي شرايط سياسيشان بود. نگاه رسانهاي آيتالله چه سمت و سويي داشت؟
ياسر: يکي از نقاط مهم فعاليت سياسي آقاي هاشمي در قبل از انقلاب سالنامه و بعدتر فصلنامه «مکتب تشيع» بود که ايشان در حوزه آن را شروع کرد. يک کار مجلهاي بود که آن زمان 10 هزار تيراژ داشت. و پول مقالات را هم خودشان ميدادند. يک سيستم رسانهاي، توليدي و حتي توزيع کاملا درست در سراسر کشور که بعدها همين شد يک مبناي ارتباطي براي انقلاب؛ که اعلاميهها را از همين طريق و از کانال دفاتري که بود، توزيع کنند.
يعني شبکه رسانهاي داشتند.
ياسر: دقيقا. نويسندههاي قهاري را کنار هم جمع کرده بودند و به اسم مکتب تشيع جلسات سياسي خودشان را ميگذاشتند. لذا اولين فعاليت قوي آقاي هاشمي در رسانه آن مجله بود. بعد از انقلاب هم خب نوع ارتباط ايشان طبيعي بود که مدام نشستهاي مطبوعاتي و مصاحبهها باشد که البته از اهم برنامههاي ايشان بود و برايش وقت ميگذاشتند. ارتباط با خبرنگاران و رسانهها برايشان بسيار مهم بود و بخش عمده اطلاعاتش را از رسانههايي که در اختيار عموم بود، به دست ميآورد. درواقع به اعتقاد من ايشان با رسانه زندگي ميکرد.
فاطمه: اولين راديو را هم ايشان خريد. امام يک مبلغي به ايشان دادند که برو راديو بخر و براي من خبرها را بياور. چيزي که در سالهاي اخير براي آقاي هاشمي خوشحالکننده بود، اين بود که ميگفت با شکل گرفتن فضاي مجازي ديگر هيچکس نميتواند چيزي را از مردم پنهان کند و حقايق در اين فضاي مجازي روشن خواهد شد.
ياسر: کلا ديدگاه آقاي هاشمي به ظهور تکنولوژيهاي جديد ديدگاهي مثبت و فايدهبر بود. مثلا ماهواره را ايشان حمايت ميکرد و رفتارهاي منعي را قبول نداشت. در بحث اينترنت ايشان بسيار موافق بود و تنها ميگفت که بخشهاي غيرسازنده هم دارد، اما قسمتهاي سازندهاش مهمتر است و تقريبا هم هميشه حامي تکنولوژيهاي جديد بود.
فاطمه: حتي اول انقلاب در هيئت دولتي که آقاي خاتمي وزير ارشاد بود، بحث ممنوعيت ويديو پيش آمده بود که ايشان مخالفت کرده بود و حرفشان اين بود که با تکنولوژي نميشود مخالفت کرد. و حتي قبلتر، فکر ميکنم سال 52 بود که ايشان تلويزيون خريد. آن موقع در خانوادههاي مذهبي اين اتفاق نميافتاد. اگر هم فيلمي را ميخواستيم ببينيم که آن موقع چند سريال هفتگي مانند مراد برقي بيشتر نبود، يا منزل داييمان ميديديم، يا خانه يکي از همسايهها. پدرم که تلويزيون را آورد، به ما گفت تلويزيون بد نيست؛ استفاده از آن بايد درست باشد. مثلا موسيقيهايي را که پخش ميشد، نميديديم. حتي چه پدر و مادرمان خانه بودند و چه نه، فائزه ما مسئول کم کردن صداي موسيقي تلويزيون بود. آن موقع حتي مارش اخبار هم گوش نميداديم. يکي دو تا سريال، اخبار و کارتونهاي تلويزيون را تماشا ميکرديم. بعد از انقلاب هم ميگفتند ما نميتوانيم بهزور به مردم بگوييم تو ديندار باش. بلکه بايد آنقدر بستر را خوب بسازيم و درست مردم را تربيت کنيم که خودش انتخاب کند.
چقدر قائل به اين نکته هستيد که آقاي هاشمي بخشي از تاريخ معاصر ايران را با خودشان بردند؟ و احتمالا اگر شما ميراثدار آن تاريخ هستيد، آيا يک روز مکشوف خواهد شد؟
فاطمه: من مطمئنم که اسراري را نگفتند. خاطرم هست که سال 79 تصادف کرده بودم و چهار ماه در همين منزل پدر و مادرم بودم. به ايشان گفتم خب شما خيلي مسائل را نگفتيد. من از شما فيلمبرداري ميکنم، شما آنجا بگو. ايشان که قبول کرد، دوربين را آوردم و شروع کرديم مصاحبه کردن، اما ديدم مثل گفتوگوي در تلويزيون حرف ميزند. گفتم قرار بود چيزهايي را بگوييد که نميشود در صدا و سيما بگوييد. ايشان گفت خب جلوي تو نميشود! گفتم خب من دوربين را ميگذارم خودم ميروم بيرون. ايشان خنديد گفت اينطوري نميشود. بعد از مدتي من به ايشان يک دفترچه دادم و گفتم من اصلا اين را باز نميکنم، فقط شما بنويسيد. که خودشان ميگفتند بعد از مرگ من بايد بازش کنيد. و من مطمئنم که بااينحال باز خيلي چيزها را ننوشتند.
خب اين دفترچهها چه زماني قرار است باز شود؟
فاطمه: خب فعلا که باز نميشود قطعا. اما بالاخره يک زماني وقتش ميرسد. بااينحال ايشان خيلي بيشتر از آن چه را که نوشت، با خودش برد. خيلي از حرفها را من هم در دفترچه خودم مينوشتم.
پس شما برنامهاي براي اين دفترچهها نداريد؟
فاطمه: شايد تا زندهايم نه.
حالا بياييد از اين فضا بگذريم. يکسري جملات کليشهاي در مورد خانواده هاشمي هست که قطعا خودتان هم شنيديد. مثلا اينکه آقاي هاشمي يک زمين دارد که ايران هم در آن است. يا مثلا فکر کنم هر کدامتان يک اتوبان در کانادا داريد!
فاطمه: يکي هم نه چندتا. بيشتر هم فائزه که اصلا پايش به کانادا نرسيده.
اما خب بعد از فوت آيتالله کمي نگاهها تغيير کرد. آن حرفها از کي شروع شد؟
فاطمه: از قبل از انقلاب. اصلا مجاهدين خلق شروعکننده اين حرفها بودند. پدرم در دوران مبارزه، بالاخره مانند بسياري از روحانيون ديگر ازجمله آقايان منتظري، طالقاني، لاهوتي و غيره به مجاهدين کمک مالي و مشورتي ميدادند. حتي برخي مجاهدين اينها را لو دادند که به زندان افتادند. مذهبيون مجاهدين که کشته شدند، در داخل مجموعه کودتايي رخ داد و متاخريني که نگاه کمونيستي داشتند، مانند آرام و افراخته عليه شريف امامي و آن گروه اقداماتي را انجام دادند. يک روز يکي از اينها اعتراض کرده بود که چرا ديگر به ما کمک نميکنيد. آقاي هاشمي هم جواب داده بود ما و شما راهمان در براندازي شاه مشترک است، اما ما ميخواهيم علي را جاي شاه بياوريم شما دنبال لنين هستيد. ظاهرا از همان جا بياحتراميها شروع شد و من که در مدرسه رفاه درس ميخواندم و همکلاسيهايم بچههاي برخي از آنها بودند، ديگر اين حرفها را ميشنيديم که فلاني آخوند فئودال است، باغ پسته دارد و غيره. البته وضعمان بد نبود و قبلتر هم گفتم، يک زمين دوهزار متري در محدوده دزاشيب داشتيم که ميخواستيم آن را بسازيم، اما بهخاطر مبارزات اتفاق نيفتاد و همانجا ايشان تير خورد. بعدها حتي خارج از کشور هم اين حرفها را براي تخريب گفتند. مثلا مجله فوربس نوشت که هاشمي پنجمين فرد ثروتمند جهان است. چون ميدانستند ايشان کسي است که ميتواند انقلاب را به جاي خوبي برساند.
شايد در فضاي سياسي ايران يک خانواده باشد که اينطور همه از آن حرف بزنند و با اسم کوچک خطاب شوند. حتي اينجا ما هم ميگوييم آقاي هاشمي يا خانم هاشمي، اما بيرون به اسم کوچک صدا ميکنيم! اين براي شما چه حسي دارد، چه پيامي دارد؟
فاطمه: اينکه خيلي هم خوب است. دليلش اين است که کنار مردميم. آن مردم اسمشان را نميبرند، عکسشان را نمياندازند، آنها که يواشکي ميروند سفر خارج و برميگردند، اينها همه ريا ميکنند و ما هم توي آنها بوديم بالاخره و ديديم. تفريحاتشان را ميدانيم، سفرهايشان را ميدانيم. اما تنها بچههاي آقاي هاشمي بودند که هر کاري ميکردند، نوشته ميشد و صدتا دروغ هم بهشان اضافه ميشد. و اين دليلش در کنار مردم بودن است.
آقا ياسر يک سوال صريح و بيپرده که من فقط نقل قول ميکنم. در فضاي تندروها ميگويند که آقاي هاشمي هزينه فرزندانش شد.
فاطمه: اتفاقا فرزندانش هزينه او شدند!
من فقط نقل قول ميکنم، اما خب حتما شما هم شنيديد که ميگويند آقاي هاشمي را فرزندانش خراب کردند. اينها چه مبنايي بود؟
فاطمه: بر مبناي حسادتها.
ياسر: حالا اينکه ميگويند آقاي هاشمي هزينه فرزندانش شد، ميتواند حرف درستي هم باشد. ما که تجربه رفتاري سياسي آقاي هاشمي را نداشتيم. شايد بايد در يک جاهايي دقت بيشتري ميکرديم تا آنها نتوانند براي تخريب از اين طريق اقدام کنند. اما خوشبختانه امروز معلوم شد که ما آن غولي که ساخته بودند نيستيم. اعم از ثروت يا شايعات ديگري که گفته ميشد. لذا اگر دقت ما بود، شايد بهتر ميشد. اما خب شيوه دشمن همين است. درخصوص مهدي ما اعتقاد داريم که نميتوانستند آقاي هاشمي را بعد از آن آخرين خطبه نماز جمعه مستقيما کاري داشته باشند، بنابراين از طريق مهدي وارد شدند که طبعا فرزند عزيز پدر است و اگر عزيزترين چيز فرد را بگيري، ميتواني روي او تاثير بگذاري. اما اينها نفهميدند که براي آقاي هاشمي، انقلاب عزيزتر از مهدي بود. پس اين فشار باعث نشد آقاي هاشمي از عقايد خودش کوتاه بيايد.
دورهميهاي خانواده آقاي هاشمي حال فرق کرده. صحبت از نبود ايشان گريزناپذير است. نبود ايشان را چطور ميگذرانيد.
فاطمه: با غصه. با خاطراتشان، با عکسها و فيلمهايشان.
ياسر: من رئيس دفتر حاج آقا در مرکز تحقيقات دانشگاه آزاد بودم. به جز مسائل خانوادگي در مسائل کاري هم ميتوانم بگويم يک پشتوانه خيلي بزرگي را از دست داديم. واقعيت ماجرا اين است که تا همين الان که ما با شما نشستيم، هنوز نفهميديم. به خاطر همين حضور مردم و تسليتها و رفتوآمد و شلوغيهايي که هست، شايد هنوز باورمان نشد و درک نکرديم که ايشان نيست. بااينحال نگرانيم براي خانواده که پشتوانه، انيس، همراه و نقطه صبرمان را از دست داديم.
بيشتر براي ايران بدون آيتالله ناراحتيد يا خانواده بدون آقاي هاشمي؟
فاطمه: راستش را بگويم من براي خودم بيشتر ناراحتم. فقط براي ديدنش.
ياسر: خب اين خانواده ظرف چند لحظه بيپدر شد. هيچ آمادگي نداشتيم. اما خب کشور هم همينطور بود. ظرف چند لحظه کشور بيهاشمي شد. کسي که شايد پيداکردن جايگزين براي او سخت باشد يا اصلا وجود نداشته
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۸۸۵۲۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اسبقیان: وضعیت سرپرستی در فدراسیونها را جمع میکنیم
معاون توسعه ورزش قهرمانی و حرفهای وزارت ورزش و جوانان گفت: ظرف دو، سه ماه آینده انتخابات سه، چهار فدراسیون دیگر را خواهیم داشت تا وضعیت سرپرستی را جمع کنیم. - اخبار ورزشی -
به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم، رضا حیدری سرپرست فدراسیون کونگفو که سابقه 10 سال ریاست این فدراسیون را دارد، پس از مجمع انتخاباتی این فدراسیون اظهار داشت: بابت یک دهه خدمت در فدراسیون کونگفو و هنرهای رزمی خدا را شاکر هستم. اعتلای ورزش کونگفو برای من بسیار مهم است. در این سالها دو دوره مسابقات آسیایی برگزار کردیم و اعزامهای متعددی داشتیم. این نوید را میدهم ظرف ماههای آینده سومین دوره قهرمان آسیا در بخش آقایان و بانوان در چابهار برگزار خواهد شد. همه مکلف به کمک به هاشمیمنش هستیم و از برادران بزرگوارم مجتبی شیرزادی و استاد نوحی که برند ورزشهای رزمی است نیز درخواستی میکنم به خانواده کونگفو کمک کنند. آرزوی دیرینه ما ثبت این برند ایرانی در اسپورت اکورد و بازیهای آسیایی است. یک دهه در کنار همه دوستان بودم و 41 سال در سیستم اداری کار کردم، اما یک برگه در سیستم حفاظتی من نیست، اما در مورد من بیاخلاقی کردند. از بچگی در جبهه و جنگ بودم و این بار به عنوان یک مربی میگویم که یک ذره از جایگاه قانونی خود عقب نشینی نخواهم کرد. تمام توانم را برای اعتلای کونگفو در 10 ساله گذاشته گذاشتم و زور و توانم همینقدر بود. امیدوارم در ادامه مسیر موفقیت و سربلندی برای کونگفو باشد.
همچنین سیدعباس هاشمیمنش پس از انتخاب به عنوان رئس جدید فدراسیون کونگفو و هنرهای رزمی اظهار داشت: از همه کسانی که به بنده رای دادند و ندادند، تقدیر و تشکر میکنم. از همین جا از همه اساتید خواهش میکنم با فدراسیون و همکاری و همراهی داشته باشند و بنده را به عنوان شاگرد کوچک کمک کنند. از شما کمک میخواهم تا رزم ایرانی را در آسیا به نام جمهوری اسلامی ثبت کنیم و یک برند برای جمهوری اسلامی باشد. از اعتماد اعضای مجمع تشکر میکنم و باز هم در خواست کمک و همراهی برای رسیدن فدراسیون به جایگاه ویژه هستم
شروین اسبقیان معاون توسعه ورزش قهرمانی و حرفهای وزارت ورزش و جوانان نیز اظهار داشت: از حیدری دوست خوب و مرد زحمتکش کونگفو قدردان هستم و آرزوی توفیق برای او دارم. قطعا حیدری تجربیات ارزشمند خود را مثل استاد نوحی در اختیار نسل آینده خواهد گذشت. به هاشمیمنش نیز تبریک میگویم و خوشحال هستم این فدراسیون نیز تعیین و تکلیف شد. خدا را شاکر و سپاسگزار هستم که ظرف چند ماه 10 فدراسیون تعیین و تکلیف شد. اداره فدراسیونها با سرپرست برای ورزش کشور یک نقص بزرگ بود، اما با تلاش همکارانم و همکاری کمیته ملی المپیک به لطف خدا انتخابات هر 10 فدراسیون برگزار شد و ظرف دو، سه ماه آتی نیز انتخابات سه، چهار فدراسیون دیگر را خواهیم داشت تا وضعیت سرپرستی را جمع کنیم.
وی ادامه داد: امیدوارم هاشمیمنش تعامل لازم را با هئیتهای استانی و مجمع داشته باشد. او خواهان قول کمک و حمایت از سوی وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک بود؛ موضوعی که نیاز به در خواست و قول ندارد و این کار از وظایف ما است. وظیفه وزارت ورزش و کمیته المپیک حمایت و نظارت بر فدراسیونهای ورزشی است و کاری غیر از این نداریم. بازدید از اردوهای و فدراسیونها از وظایف ما است و منتی ندارم و من باید در میدان ورزشی باشم و امروز باید این کار را انجام بدهیم. این جزو وظایف ذاتی و سازمانی ما است و اگر از فدراسیونها و پیشکسوتان حمایت نکنیم، خطا کردیم. ما خادم ملت و بچههای ورزش هستیم.
انتهای پیام/