Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - روزنامه شرق - عباس غفاري: همه ما رازهايي داريم، رازهايي براي نگفتن! رازهايي که بر روحمان سنگيني مي‌کنند. ما تا کجا و تا چه زماني مي‌توانيم اين رازها را با خود حمل کنيم؟ پنهان کنيم؟ تا کجا مي‌توانيم به خودفريبي و ديگرفريبي ادامه دهيم؟! نمايش «مافيا» از همين رازهاي مگو مي‌گويد. به بهانه اجراي «مافيا» در سالن خصوصي باران، با افروز فروزند، نمايش‌نامه‌نويس و کارگردان «مافيا» و نگار عابدي بازيگر اين نمايش، به گفت‌وگو نشسته‌ايم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!






خانم فروزند، همان‌طور که مي‌دانيد در اواخر دهه ٧٠ براساس يک‌سري تحولات اجتماعي در ايران، نسل جواني وارد هنر نمايش ‌شد که انگار مي‌خواست به شکلي در روند حرکتي تئاتر تغيير ايجاد کند و در نگاه اجتماعي آن تأثير بگذارد. در اين نسل کارگردان‌ها، نويسندگان و بازيگران خوبي رشد کردند که مي‌توانستند آينده تئاتر را بيمه کنند. از ميان کارگردان‌ها و نويسندگاني مانند نادر برهاني‌مرند، حسين کياني، محمد يعقوبي، کوروش نريماني، نغمه ثميني، کيومرث مرادي و... خيلي‌هايشان از اواخر دهه ٧٠ گل کردند و ديده شدند.

در ميان جوانان آن نسل، شما نيز نويسندگي و کارگرداني کرديد و شکل کار خودتان را هم داشتيد. شما چند تئاتر اجتماعي تلخ و طنز مثل «پارک نبش خيابان»، «مردي که مي‌خواست مرد بماند»، «اتاق رؤيا» يا «روي زمين» توليد کرديد ولي از يک جايي به بعد ديگر خبري از شما نشد. چه اتفاقي افتاد که سال‌ها از تئاتر رفتيد و مثل ساير تئاتري‌هاي هم‌نسل خودتان به فعاليت در اين حوزه ادامه نداديد؟ و چه شد که سال گذشته تصميم گرفتيد دوباره به تئاتر برگرديد؟

افروز فروزند: من نمي‌دانم اسم آن دوره‌اي که کار نکردم را چه بگذارم ولي به هر حال رغبتي براي کارکردن نداشتم. يک‌بار کمپاني بنز از مشتريانش مي‌خواست که از ماشين بنز ايراد بگيرند تا به آنها جايزه بدهد، هيچ‌کس نتوانست اين کار را انجام دهد جز يک خانم مسن. آن خانم مسن گفته بود که وقتي يک نفر پشت بنز مي‌نشيند، ديگر نمي‌تواند پشت ماشين ديگري بنشيند. شايد اوضاع کار من همين‌طور بود. نمي‌خواهم بگويم آن دوره‌اي که من کارم را شروع کردم وضعيت تئاتر خيلي عالي بود ولي آن دوره حداقل پس از انقلاب تجربه نشده بود. زماني که من در سال ٧٢-٧١ دانشجو بودم، چراغ‌هاي راهرو تئاترشهر خاموش بود و در آن چندان کار نمي‌شد. بعد از اينکه دکتر رفيعي کار کرد، همه به تماشاي تئاتر ايشان آمدند چون سال‌ها بود که کار نمي‌کرد؛ نمايش دکتر صادقي هم چنين شرايطي را داشت ولي همچنان جوان‌ها کار نمي‌کردند.

در سال ٧٦ در کشور يک تحول اجتماعي با دولت اصلاحات رخ داد. کساني در مراکز فرهنگي-هنري منصوب شدند که همه آدم‌حسابي بودند. من هيچ‌وقت دوره مديريت مهندس سليمي را فراموش نمي‌کنم. آن دوره به جوان‌ها فرصت داده شد که بدون هيچ اذيت و آزاري کارشان را انجام دهند. من يکي از خوش‌شانس‌ترين آدم‌ها هستم. اولين بار که متنم را به جشنواره تئاتر فجر دادم، در بازبيني پذيرفته شد. بعد از آن نمايشم را در جشنواره فجر به روي صحنه بردم و سپس آن به اجراي عمومي هم رسيد. وضعيت خوبي در تئاتر شکل گرفته بود و تماشاگران مي‌آمدند نمايش جوانان را مي‌ديدند. من فکر مي‌کردم که آن شرايط ادامه دارد ولي بعد از چند سال دوباره افول کرد و يک‌بار ديگر شروع کردند به اذيت‌کردن گروه‌هاي اجرائي. در آن شرايط من حوصله و تحمل جنگيدن با شرايط وقت تئاتر را نداشتم. اوضاع هشت سال اصلاحات براي من حکم همان اتومبيل بنز را داشت و من آن خانم مسن بودم. ديگر نمي‌توانستم پشت فرمان سيستم ديگري بنشينم؛ و به‌همين‌دليل چند سال کار نکردم.

البته اين عقب‌کشيدن را اصلا تأييد نمي‌کنم، بلکه يک جاهايي حسرت آن را هم مي‌خورم. من براي آنهايي که تحت هر فشاري به کارشان ادامه دادند احترام زيادي قائلم چون چراغ اين تئاتر را روشن نگه داشتند. واقعيت اين است که برخي مي‌خواهند تئاتر کار نشود يا اگر کار مي‌شود، همان‌طوري باشد که خودشان دوست دارند. بنابراين من آنهايي که در تئاتر ماندند و حرف‌شان را زدند تحسين مي‌کنم و خودم هم گاهي افسوس مي‌خورم که کاش مي‌ماندم و عقب نمي‌کشيدم. نمايش «بهمن» تا حدودي نشان مي‌داد که چرا ١٢ سال کار نکردم.

دهه ٨٠ و نيمه اول دهه ٩٠ يک‌سري اتفاقات و تحولات اجتماعي داشتند که نمايش‌نامه‌نويس‌هاي اجتماعي‌اي مانند شما فرصت کارکردن در آن زمينه‌ها را از دست دادند. شايد نمايش‌نامه‌نويسان اجتماعي که از صحنه تئاتر دور بودند، در اين برهه زماني درباره تغيير و تحولات پيش‌آمده نوشته باشند ولي اين نوشته‌ها در صندوقچه‌شان ماندند و فرصت بروز و ظهور نيافتند. خيلي از اين نمايش‌نامه‌ها هم ممکن است که در دوره‌هاي بعد ديگر آن خاصيت قبلي خودشان را نداشته باشند چون راجع به تحولات دهه ٨٠ و نيمه اول دهه ٩٠ نوشته شده‌اند. شما چطور با اين فرصت ازدست‌رفته کنار آمديد؟

افروز فروزند: ببينيد من اگر مي‌خواستم نمايش‌نامه‌ «مافيا» را هشت سال پيش به روي صحنه ببرم اجازه اجراي آن را نمي‌دادند. عقب‌کشيدن من به‌دليل تنبلي، لوس‌بازي يا نازکردن نبود، من مي‌ديدم که هرچه بخواهم ارائه دهم، يک بهانه‌اي مي‌آورند و آن را نمي‌پذيرند. شايد من آدم بدقلقي هستم و دلم مي‌خواهد آن حرفي که دلم مي‌خواهد را حتما بزنم. حتي در نمايش «مافيا» هم خيلي‌ها گفتند اين حرف‌ها را نزن. البته خوشبختانه يا متأسفانه من در نوشتن خيلي مراقب هستم که همه چيز را نگويم تا فردا روزي ريشه آن را نزنند. من احساس مي‌کنم نمايش «بهمن» و «مافيا» اگر قرار بود هفت، هشت سال پيش اجرا شوند، اجازه اجرا نمي‌گرفتند. نمي‌خواهم بگويم که الان فضاي تئاتر به خوبي دوره آغازين فعاليت‌هاي هم‌نسل‌هاي من است، ولي مقداري فضا نسبت به دوره قبلي بازتر شده و حداقل حرمت تئاتري‌ها بيشتر از چند سال پيش حفظ مي‌شود. البته مطمئنم اين حرف من مخالفاني هم دارد.





در اين مدت ترسي از فراموش‌‌شدن نداشتيد؟

افروز فروزند: خيلي زياد. يکي از دلايلي که دوباره کار کردم همين ترس از فراموش‌شدن بود. از طرفي هرچه مي‌گذشت، ترس از کارکردن و وسواس در من بيشتر مي‌شد ولي به‌هرحال تصميم گرفتم کار کنم؛ فکر کردم نهايتش اين است که مي‌گويند خوب شد ١٢ سال کار نکرد!

خانم عابدي، شما هم جزء همان نسل هستيد ولي به کارتان ادامه داديد. به‌هرحال در آن دوران بخش بازيگري هم سختي‌ها و دشواري‌هاي خودش را داشت. خانم فروزند به دشواري‌هاي بخش نويسندگي و کارگرداني اشاره کرد که شايد بخشي از علت کم‌کاري يا دوري آن نسل از صحنه نمايش، مميزي‌ و نگاه غالب در تئاتر بود. آيا اين نگاه غالب در بازيگري هم وجود داشت؟

نگار عابدي: به هر حال آن نگاه غالب در بازيگري هم بي‌تأثير نبود. در هنر، توليد انديشه مي‌شود و افرادي که آن انديشه را توليد کرده‌اند، تيمي را انتخاب مي‌کنند که به کمک آن تيم کارشان را در معرض ديد مخاطب قرار دهند. به هر حال آن انديشه‌اي که من به‌عنوان بازيگر وظيفه دارم به آن از لحاظ سمعي و بصري تجسم ببخشم نيز محدود مي‌شود ولي بازيگر صدمه کمتري مي‌بيند تا يک نويسنده. اين صدمه بيشتر از همه دچار نويسنده يا کارگرداني مي‌شود که مي‌خواهد در اوج کيفيت هنري باقي بماند. من اين‌طور فکر کردم که يک بازيگرم و مي‌توانم از اين دوره به‌عنوان يک تمرين استفاده کنم. مي‌توانم نقشي را انتخاب کنم که با آن تفکر هنرمندانه و نقادانه‌ام نسبت به جامعه را نشان دهم.

من دستم به‌عنوان يک بازيگر بازتر است. همچنين مي‌توانم از اين فرصت استفاده کنم و بروم دنياي تصوير و سينما را هم امتحان کنم. من قبل از اينکه چنين محدوديت‌هايي در تئاتر به وجود بيايد، حاضر نبودم از تئاتر تکان بخورم. آن زمان پيشنهاداتي در حوزه تصوير به من شد که اگر آنها را مي‌پذيرفتم، به جايگاهي که الان در تئاتر دارم، ١٢ سال پيش در حوزه سينما رسيده بودم. در آن سال‌ها آقاي ميرکريمي نقش زن اصلي فيلم «خيلي دور، خيلي نزديک» که خيلي گل کرد را به من پيشنهاد کرد که من به خاطر تئاتر آن را بازي نکردم. يا سريال «پس از باران» هم همين‌طور.

آن‌موقع تئاتر براي من يک دوره خيلي پرهيجان، طلايي و درخشان بود و هيچ‌وقت برايم عادي نمي‌شد. بعد از آن روي سر تئاتر آب يخ ريختند و خواستند خاموشش کنند ولي تئاتر خاموش نشد. من مثل آتش زير خاکستر بودم و سعي کردم از اين فضا جدا نشوم و فاصله نگيرم. به‌هرحال من چون يک بازيگر بودم، مي‌توانستم کارکردن در آن سال‌ها را مثل يک سياه‌مشق و تمرين ببينم تا از فضاي بازيگري دور نشوم. سعي کردم بدن و صدايم روي فرم بماند. حتي کارهايي را انتخاب مي‌کردم که کارهاي پرتي نباشد چون نمايش‌هاي درخشان کمتري روي صحنه مي‌رفت. به هر حال صبوري کردم و الان احساس مي‌کنم شرايط تئاتر نسبت به آن شرايط ابتدايي بهتر شده است.

البته حالا که مي‌خواهد شرايط بهتر شود هم مسئله تئاتر خصوصي و تجاري‌شدن تئاتر به يکباره وارد هنر نمايش‌مان شده است. درحالي‌که ابتدا بايد فرهنگ تئاترديدن تقويت و تئاتر خصوصي تعريف شود تا بعد وارد مرحله اجرائي تئاتر خصوصي شويم. نمي‌دانم با وجود مميزي‌هاي زياد، تئاتر خصوصي چقدر مي‌تواند در کشورمان به شکل استاندارد ارائه شود. يک زمان به شکل قانوني به تئاتر لطمه وارد مي‌شد و حالا اين لطمه دارد از طريق تجاري‌شدن تئاتر زده مي‌شود.

خانم فروزند، در اکثر نمايش‌نامه‌هاي شما رگه‌هايي از مرگ و نيستي هست که در نمايش‌نامه «مافيا» هم وجود دارد. درست است که نمايش «مافيا» يک ميهماني را روايت مي‌کند ولي در آن مدام از آدم‌هايي صحبت مي‌شود که در آنجا نيستند ولي گويا آنها هستند که نقش‌هاي اول اين بازي مافيا را مي‌چرخانند. اين نگاه به مرگ، نيستي و نبود از کجا مي‌آيد؟

افروز فروزند: من خودم هيچ‌وقت به اين فکر نکرده بودم. همچنان‌که زندگي همراه آدم‌هاست، مرگ‌ هم همراه‌مان است ولي هيچ‌وقت با اين تأکيدي که شما مي‌گوييد، به نيست و نبود آدم‌ها فکر نکرده‌ام. در نمايش‌هاي من اگر يک يا دو نفر از آدم‌هاي قصه در آن حضور ندارند به خاطر پيشبرد قصه‌ام است. بنابراين من نخواسته‌ام از اين طريق نگاهم به مرگ را نشان دهم. اتفاقا در اين نمايش‌نامه مسئله من بيشتر زندگي است. قصه مافيا قصه آدم‌هايي‌ است که ما آنها را مي‌بينيم. قصه‌ خودِ ماست و اصلا قصه آن دو کاراکترِ غايب نيست. آن دو نفر يک قصه‌اي دارند که همه ما به‌شدت با آن آشنا هستيم و نسبت به اتفاقي که براي آنها افتاده، آگاهيم. مافيا قصه ماست نه قصه دولت. يک نفر مثل من ١٢ سال کنار مي‌کشد، يک نفر تا آخرين نفس تلاش مي‌كند و ديگري هم از فرصت پيش‌آمده سوءاستفاده مي‌کند. مافيا مي‌خواهد بگويد ما براي جلوگيري از وضعيتي که دچارش هستيم چه کرده‌ايم.

من در نمايش «بهمن» هم همين نگاه را داشتم که عده‌اي به من انتقاد کردند و گفتند تو به جاي انتقاد از مسئولان، از تئاتري‌ها انتقاد کرده‌اي. من هم گفتم در اين کارم تعمد داشته‌ام. مسئولان که معلوم است چه نگاهي به اين قضيه دارند ولي ما براي جلوگيري و رفع اين شرايط چه‌کار کرده‌ايم؟ ما چرا اخلاق و معرفت از وجودمان رفته و به يکديگر رحم نمي‌کنيم؟ چه در نمايش «بهمن» و چه در «مافيا» نگاه من اين بوده است. در هر دو نقد من نسبت به مردم است. من معتقدم اگر ما مقداري منفعت‌طبي‌مان را کنار بگذاريم، واقعا وضعيت‌مان خيلي متفاوت با الان مي‌شود. ولي متأسفانه ما توقع داريم که بقيه اين کار را کنند تا درست شود و هيچ‌کس به خودش نقد ندارد. من که به خودم نزديک هستم، نتوانم خودم را درست کنم، پس چه انتظاري از تغييردادن ديگران دارم؟





بنابراين بازي مافيا هم به خاطر خود آنچه در بازي مافيا وجود دارد شکل گرفته است؟

افروز فروزند: بله، البته من ابتدا بازي مافيا را به دليل جذابيت‌هايي که داشت انتخاب کردم و سپس فکر کردم قصه‌اي را انتخاب کنم که شباهتي به خود بازي مافيا داشته باشد. يعني در زندگي واقعي حرکتي جمعي صورت بگيرد براي حذف يک نفر. پس در نهايت به اين متن رسيدم.

خانم عابدي، کاراکتر «بنفشه» شخصيتي است که خيلي به انتلکتوئل‌هاي امروز ما شباهت دارد. او زني است که هم مي‌تواند به‌راحتي فال قهوه بگيرد، هم اپرا گوش بدهد و هم پالتوي خز بپوشد و از سفرهاي اروپايي و کتاب‌هايي که خوانده، بگويد.


درواقع در وجود او به‌عنوان يک فرد تازه به دوران‌رسيده يک دوگانگي وجود دارد که فکر مي‌کند همه‌چيز را مي‌داند ولي درواقع رشته زندگي خودش را هم در دستش ندارد و اين دوگانگي شخصيتي در زندگي مشترکش هم تأثير مي‌گذارد. شما خودتان اين کاراکتر را چگونه ديديد؟

نگار عابدي: من به اينکه کاراکتر بنفشه انتلکت باشد فکر نکرده‌ام. اگرچه من خيلي از آدم‌هايي که ادعاي انتلکت‌بودن دارند را هم در واقعيت قبول ندارم چون انتلکت‌بودن چيزي است که بايد از آدم تراوش کند. به نظرم بنفشه مي‌خواهد اداي انتلکت‌بودن را دربياورد. او در جمع دوستاني قرار گرفته که همه به‌نوعي آدم‌هاي تحصيل‌کرده و روشن‌فکر جامعه هستند. البته از همسري که انتخاب کرده نشان مي‌دهد که به دنبال پول و ثروت است تا بتواند هر آرايشگاهي که دلش مي‌خواهد برود و هر لباسي که دلش مي‌خواهد، بپوشد. اصلا نوع پوشش بنفشه در ميهماني با همه متفاوت است.

ميهماني يک ميهماني خودماني است که همه لباس‌هاي ساده پوشيده‌اند ولي اين خانم جوري لباس پوشيده که انگار مي‌خواهد به اپرا برود. بنفشه مي‌خواهد اداي روشن‌فکرها را در بياورد، چيزي که نمونه‌اش در ميان زنان جامعه ما ديده مي‌شود. او چون در جمع روشن‌فکرها قرار گرفته، مي‌خواهد کم نياورد و بگويد که من هم روشن‌فکرم. با وجود اين، بنفشه در مونولوگي که مي‌گويد، شخصيت‌ واقعي خودش را نشان مي‌دهد. او در آن مونولوگ يک حرف عاميانه مي‌زند و مي‌گويد به من چه ربطي دارد؟ من مي‌خواهم زندگي كنم. متأسفانه اين جمله‌اي که بنفشه مي‌گويد، حرف ٩٠ درصد مردم ايران است؛ چه تحصيل‌کرده و انتلکت باشند چه نباشند. ايثارگري و به فکر ديگران‌بودن در وجود ما مرده و ما فقط به منفعت خودمان فکر مي‌کنيم.

بازي مافيا درباره دروغ‌گفتن است و به آدم‌ها کمک مي‌کند که دروغ بگويند ولي انگار اين بازي مافيا در نمايش شما دارد معکوس عمل مي‌کند و آدم‌ها را به سمت راست‌گويي مي‌برد.

افروز فروزند: شايد راست‌گويي آن در توصيفاتي ا‌ست که کاراکترها در ابتداي نمايش از خودشان ارائه مي‌دهند. آن بخش راست‌گويي است ولي در واقعيت، مافيا با راست‌گويي پيش نمي‌رود. اگر همه بخواهند با صداقت مافيا بازي کنند، بازي همان اول تمام مي‌شود. جذابيت بازي مافيا همين دروغ‌گرفتن است؛ دروغي که در ماها نهادينه شده است. شما تا دروغ‌گوي خوبي نباشيد، مافياباز خوبي نخواهيد بود. جالب است که ما با افتخار مي‌گوييم مافياباز خوبي هستيم! اين جمله يعني دروغ‌گوي خوبي هستيم. انگار اين وجه دروغ‌گويي بازي مافيا به بخشي ازجامعه‌مان سرايت کرده است. گويا چکيده‌اي از اين آدم‌هاي ٧٠، ٨٠‌ ميليوني در اين جمع چندنفره قرار گرفته‌ است. اين وجه بازي مافيا کمک کرد که اين نمايش يک عمقي هم پيدا کند که اين براي خودم خيلي جذاب بود.





البته کاراکترهاي نمايش مافيا مخصوصا بنفشه و همسرش غلام‌رضا نشان مي‌دهند که خيلي دروغ‌گوهاي خوبي نيستند.

افروز فروزند: بله، لزوما آدم‌هاي دروغ‌گو، دروغ‌گوهاي خوبي نيستند. من خودم دروغ‌گوي خوبي هستم ولي خيلي دروغ نمي‌گويم. شايد يکي از دلايلي که آدم‌هاي اطرافم دروغ‌هاي مرا باور مي‌کنند اين است که فکر مي‌کنند من دروغ نمي‌گويم. کاراکترهاي نمايش مافيا خيلي راحت دروغ مي‌گويند ولي ممکن است اين دروغ‌ها باورپذير نباشد. مثلا بنفشه که مدام با گوشي خودش ور مي‌رود و به غلام‌رضا مي‌گويد که نازنين يا فلان خانم تماس گرفته، تلاش دارد کاري که مي‌کند را پنهان کند ولي مشخص است که دارد شيطنت مي‌کند.

نگار عابدي: بعيد نيست که بنفشه يک‌سري شيطنت کند ولي شيطنت او عميق و ريشه‌دار نيست. من فکر مي‌کنم که او در حد SMS زدن و احوالپرسي‌کردن شيطنت مي‌کند. از نوع ازدواجي که بنفشه با غلام‌رضا داشته، کاملا مشهود است که او اصلا عاشق نيست و زياد با عشق سروکار ندارد. او هميشه دارد به اين قضيه نگاه مي‌کند که چگونه مهناز و احمد عاشقانه زندگي مي‌کنند يا منير و شهرام عاشق هم بوده‌اند! ازدواج خودش از روي عشق نبوده، بلکه از روي ميزان حساب بانکي غلام‌رضا بوده است. خود غلام‌رضا هم اين را مي‌داند و مي‌گويد اگر پول نداشتم تو يک ثانيه هم با من نمي‌ماندي.

البته بنفشه آدم بدي هم نيست. اتفاقا او يک آدم ساده و مهربان است، کمااينکه آلارم گوشي‌اش را تنظيم کرده تا غلام‌رضا قرص‌هايش را بخورد. با وجود اين، زندگي در کنار غلام‌رضا خيلي برايش جذاب نيست و دوست دارد که يک مقدار شيطنت کند. او حتي بدون آنکه منظور خاصي داشته باشد، به جاي حرف‌زدن با آرپا يا مهناز، با پسرهاي جوان گروه صحبت مي‌کند، انگار که مي‌خواهد خودش را با اين کار تخليه کند. او خيلي رؤياپرداز است و خودش را معمولا در کنار هنرپيشه‌هايي مانند توني کرتيس مي‌بيند. بنابراين به نظرم او يک شيطنت خيلي ساده مي‌کند و اين‌گونه نيست که کارش يک خيانت خيلي اساسي به همسرش باشد.


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۸۹۸۸۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نگاهی متفاوت به جنگ در تئاتر/ روایتی به پنج گویش متفاوت از  سرانجام وقایع جنگ

رومینا مهدوی کارگردان این نمایش در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری علم و فناوری آنا گفت: در این وضعیت که دل نگرانی‌های زیادی برای جنگ وجود دارد، خواستم با اجرا خوانی این نمایشنامه از همه جوانب تاثیرات جنگ در زندگی مردم آگاه باشیم.

وی با ابراز امیدواری ازاینکه صلح در جهان برقرار شود، گفت: این اجرا به صورت محدود و در روز‌های ۱۳ و ۱۴ اردیبهشت خواهد بود.

مهدوی اظهار داشت: تارا قبادی، پویا رجبی، حسین ملکی، سروشا فاضلی، غزل کوچک‌بیگ و مهیار کشاورز نقش‌خوانی می‌کنند.

عوامل این نمایش عبارت‌اند از: دستیار کارگردان: مهسا کرم وندی، روابط‌عمومی: هما اعرابی، آهنگساز: ارشیا مستوفی،‌ پوستر و تبلیغات: سهیل فلاح و عکاس: پرنیا خوشرو.

این نمایش در پردیس تئاتر شهرزاد اجرا خواهد شد.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • سالن‌های تئاتر ۱۴ و ۱۵ اردیبهشت اجرا ندارند
  • مراسم نکوداشت اکبر زنجان‌پور با حضور استادش
  • لیلا بلوکات با «خارشتر» به صحنه تئاتر می‌آید
  • از رکوردها تا یک تفاهم‌نامه تئاتری و...
  • یک هشدار دیگر درباره «سنگلج» و شروع «جادوی شهرزاد»
  • نگاهی متفاوت به جنگ در تئاتر/ روایتی به پنج گویش متفاوت از  سرانجام وقایع جنگ
  • اجرای آثار جشنواره تئاتر ایثار در شهر‌های استان گلستان
  • پرهام خاکزاد با «بیرون پشت در» به تئاترشهر می‌آید
  • «بیرون پشت در» را در تئاتر شهر ببینید!
  • نمایش و نقد فیلم‌تئاتر «شهر آفتاب مهتاب» در سینماتک خانه هنرمندان