Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-03@02:44:36 GMT

رضا عطاران: کسي براي من سر و دست نمي شکند

تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۹۴۸۶۸۶

خبرگزاري آريا - او در اين گفتگو درباره همه چيز حرف زده؛ از پيروزي ها و شکستش در سينما تا مصافش با مرگ و زندگي و خيلي چيزهاي ديگر.


راحت بگير و بي خيال باش

گفتگو با رضا عطاران کلا کار سخت و در عين حال ممتنعي است؛ سخت از اين بابت که بايد به مصاف آدمي بروي که برخلاف تصور، خيلي سخت حرف مي زند و حرف کشيدن از او به اين آساني ها نيست، ضمن اين که خودش هم علاقه اي به گفتگو ندارد و مي گويد همه حرف هايش را زده است و حرف تازه اي براي گفتن ندارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

همه اينها در کنار هم شرايطي را موجب شده که مصاحبه با او کلا کار سختي باشد اما بخش ممتنع آن، جايي است که وقتي روبرويت نشست، به درستي وارد مصاحبه بشوي و سوالات را در مسيري جلو ببري که سر ذوق بيايد و حرف بزند اما پيدا کردن اين مسير کلي مکافات دارد.




به خاطر همين طي اين دو سه سال هر چه گفتگوي تصويري و نوشتاري بود، جمع کرديم و به دقت مرور کرديم و نکاتش را در آورديم و بعد از بچه هاي تحريريه که عشق سينما هستند يعني مهران باقي و امين محمدي هم درباره محور حرف هاي مان با عطاران بحث کرديم. در نهايت تصميم بر اين شد که گروهي با او حرف بزنيم تا بحث مان از حالت گفتگوي دو نفره به يک گپ و گفت دسته جمعي تبديل شود.

براي اين که اين گپ و گفت حالتي صميمانه داشته باشد، نيم کيلو تخمه آفتابگردان هم روي ميز گذاشتيم و بحث مان را با عطاران شروع کرديم. رضا صيادي هم از يک جاهايي که موتور عطاران روشن شده بود وارد بحث مان شد تا جمع مان حسابي جمع شود. اين چند صفحه ماحصل يک گفتگوي جمعي با مرد ياست که همچنان مردم براي ديدن فيلم هايش جلوي سينماها صف مي کشند و وقتي او را در کوچه و خيابان مي بينند مي خواهند هر طور که شده به او ابراز احساسات کنند. کافي است فقط چند دقيقه با عطا در خيابان قدم بزنيد.

راستش ما خيلي نااميدانه سراغ شما آمديم و خودمان را هم آماده کرده بوديم که از رضا عطاران جواب رد بشنويم؛ يعني مي دانستيم زياد از گفتگو خوش تان نمي آيد و حال و حوصله مصاحبه و عکاسي و اين جور چيزها را نداريد؛ حالا واقعا چرا اين طوري هستيد؟

- شرايط را که مي بينيد، همه از هم دلخوري دارند و همه چشم ها به گوشي هاست که اگر از حرفي خوش مان نيامد، جواب دندان شکن نثار طرف کنيم که ختم کلام باشد و همه آفرين بگويند که خوب جوابش را دادي. زماني که از اين خبرها نبود، به خاطر حرف هايي که محض شوخي گفته بودم، چندين ماه زمين و زمان مي لرزيد، حالا که همه افتاده اند به جان هم، ترس از گفتن چيزي که شايد به کسي يا جايي بر بخورد و باز هم همه چيز به هم بريزد مانع گفتن مي شود و اصولا از خودم ناراحتم که با پاي خودم مي آيم اينجا و سعي مي کنم خيلي چيزها را نگويم ، در صورتي که اصولا مي آييم تا بگوييم اما نمي گوييم، مي آييم و تلاش مي کنيم که نگوييم، پس چرا مي آييم؟

اتفاقا توي مصاحبه هاي تصويري که از شما ديده ايم خيلي خوب حرف مي زنيد و کلا حرف هاي تان باحال بود.

- الان خودتان داريد حرف قبلي را نقض مي کنيد. گفتيد من شل و ول و بي حالم، حالا مي گوييد سر شوق مي آورم (مي خندد) نه ولي واقعا اگر بلد بودم خوب صحبت کنم، حتما اين کار را مي کردم اما يکي از نواقص من همين است که نمي توانم خوب صحبت کنم.

امسال با دو فيلم «من سالوادور نيستم» و «آبنبات چوبي» به عنوان بازيگر روي پرده سينماها بوديد و فيلم «دراکولا» هم به کارگرداني خودتان اکران شد. يک جورهايي مي شود گفت نبض بخشي از فروش ميلياردي ميلياردي فيلم هاي امسال در دست شما بود. هنوز هم از اين که شما را «پول سازترين» بازيگر سينماي ايران معرفي کنند، ناراحت مي شويد؟

- پول سازترين ترين بار منفي دارد. احساس مي کنم وقتي اين حرف را مي زنيد منظورتان اين است که من دارم براي خودم يا تهيه کننده و آدم هاي دور و بر پول سازي مي کنم، در صورتي که شما مي دانيد بخش زيادي از اين فروش متعلق به سينمادار است و باز بخش زيادي از اين پول هزينه ساخت فيلم بوده و باز بخش زيادي از اين فروش صرف مشکلات سينما و خرج سينما مي شود و از اينها گذشته، اصولا نيت، پول ساز بودن ما نيست. ما کارمان را مي کنيم و سعي مي کنيم آن کار، جذاب و قابل ديدن باشد و وقتي کار خوب باشد، مردم دوست داشته باشند، مي روند و مي بينند و اين ماجرا هم هميشگي نيست و شايد شما هم ندانيد در طول سال از حدودا صد فيلمي که ساخته مي شود، تعداد کمي زيان نمي کنند؛ کمتر از 10 فيلم.

شايد شما چنين تعريفي را قبول نداشته باشيد ولي خود تهيه کننده ها و عوامل سينما که به اين دليل سراغ شما مي آيند؛ يعني با اين باور که عطاران در هر فيلمي باشد آن فيلم خوب مي فروشد، انتخاب تان مي کنند.

- مي دانم اما مي گويم خود عبارت «پول ساز بودن» عبارت خوبي نيست؛ مخصوصا الان در شرايط فعلي جامعه، نسبت دادن پول به يک آدم جالب نيست.




کلا با پول مشکل داريد؟

- شايد نتوانم کامل توضيح دهم اما فقط مي توانم بگويم که با وجود درآمدهايي که از همه اين فيلم ها داشتم، الان هيچ پولي ندارم. شايد براي همين هم قراردادهاي بيشتري مي بندم چون همه را خرج کردم.

يعني اين پول ها هيچ وقت باعث نشده که سبک زندگي يا رفتاري که پيش از اين در مواجهه با زندگي داشتيد تغيير کند؟

- نه اصلا. سبک زندگي ام همان طوري است.

گفتيد کلا حوصله دردسر نداريد، حالا چه دردسر استفاده از تکنولوژي باشد، چه دردسر مصاحبه و ... با اين طرز فکر چطور شده که سخت ترين کار يعني کارگرداني را انتخاب کرده ايد؟ اين سخت ترين کار ممکن است؛ هم مورد قضاوت قرار مي گيرد، هم با اين همه آدم در ارتباط هستيد.

- چون انتخابش کرده ام و دوستش دارم. خيلي وقت ها واقعا متوجه سختي اش نمي شوم. اتفاقا وقتي سخت تر باشد، بيشتر کيف مي کنم. اين سختي در ذهن و فکرم تنوع ايجاد مي کند و باعث مي شود بيشتر لذت ببرم.

ولي يک جاهايي وقتي از اين تنوع و هيجان خارج شود و انجام يک پروژه به جاي داشتن جذابيت، براي تان تبديل به کار شود، ديگ راين طور فکر نمي کنيد، چون زمان ساخت «کوچه اقاقيا» طولاني شده بود، کلافه شده بوديد.

- بله، همين کار هم به يکنواختي برسد، اذيت مي کند.

تا حالا به اين فکر کرده ايد که اگر يک روز اين محبوبيت از دست برود، براي مردم معمولي شويد و ديگر کسي براي تان سر و دست نشکند، چه حسي پيدا مي کنيد؟

- به نظرم الان هم کسي سر و دست نمي شکند.

اين شکسته نفسي است، چون مثلا عيد سال گذشته مردم به خاطر فيلم شما حتي ساعت سه نيمه شب يا شش صبح هم بليت مي خريدند.

- اينها شايعه نيست؟

نه اصلا. پارسال سينما آزادي ساعت سه صبح هم براي «من سالوادور نيستم» اکران داشت و روز 12 فروردين براي اولين بار اين فيلم 24 ساعت پشت سر هم اکران شد. حالا واقعا اينها را نمي دانيد يا مثلا داريد سر کارمان مي گذاريد؟

- نه واقعا، پارسال عيد مشهد بودم. حال بابا خوب نبود. تمام عيد را توي بيمارستان مي خوابيدم. مي دانستم مردم فيلم را دوست دارند اما ديگر راجع به شش صبح و سه نيمه شب چيزي نشنيده بودم.

اين نشانه سر و دست شکستن نيست؟

- مثلا يک فيلم ديگر مثل «دراکولا» که اين اتفاق سر و دست شکستن برايش نيفتاد چي؟ آنجا هم من بودم اما چنين استقبالي از آن نشد. براي همين مي گويم اين حرفي که مي زنيد زياد درست نيست. خيلي چيزها بايد کنار هم قرار بگيرند تا چنين اتفاقي بيفتد. فقط يکي از عوامل اين فروش، بازيگر است. کلا سالوادور قصه جالبي داشت. اين که يک آدم مذهبي را بگذاريد وسط برزيل خودش جذاب است. هر کس هم از نگاه خودش فيلم را مي بيند. يک آدم مذهبي از نگاه خودش فيلم را مي بيند، شما شايد از نگاه خودتان ببينيد و يک بچه هم از نگاه خودش؛ مثلا از يک بچه بپرسيم فيلم سالوادور را ديدي؟ مي گويد آره چقدر خوب رقصيدي. فقط از همان قسمت فيلم خوشش آمده.

اگر کس ديگري جز شما همين را بازي مي کرد، اين قدر مي فروخت؛ يا مثلا اگر حضورتان در يک فيلم اهميتي ندارد، چرا خودتان در «دراکولا» بازي کرديد؟ شايد اگر يک بازيگر ديگر آن را بازي مي کرد، همين اندازه هم فروش نداشت.

- نمي دانم. من توي همه جنبه ها انرژي خاصي گذاشتم. دلم مي خواست حرفم را در اين فيلم بزنم. شايد اگر به فکر خوشي مردم بودم يک طور ديگ رمي ساختم و بيشتر هم مي فروخت.

مي دانستيد که مردم با دراکولا زياد ارتباط برقرار نمي کنند؟

- تا اندازه اي حس مي کردم اما نه ديگر تا اين حد.

پس وقتي کم فروخت، احساس شکست کرديد؟

- بله، من خودم فکر مي کردم تا حدود 10 ميليارد بفروشد.

جالب اينجاست که «ردکارپت» با اين که انتظار مي رفت مردم زياد با آن ارتباط برقرار نکنند و با وجود اين که در ماه رمضان اکران شد، خيلي بيشتر فروخت.

- درباره «ردکارپت» هم فکر مي کنم اگر فضايش به فضاي سريال هاي کمدي ام نزديک تر بود بيشتر مي فروخت.




چرا اين قدر فضاي فيلم هاي سينمايي تان با سريال ها فرق مي کند؟

- من دوست دارم هميشه کار متفاوت انجام دهم. اگر قرار بود باز هم يک چيزي مثل سريال ها بسازم که قبلا يک بار ساخته بودم.

هيچ کدام از فيلم هاي تان در يک دسته بندي خاص قرار نمي گيرند اما ويژگي اصلي شان اين است که نسبت به سريال ها جدي ترند و فضاي تلخ تري دارند. شايد هم به سن و سال تان مربوط مي شود.

- ممکن است اين هم باشد ولي بيشتر از همه توي ذهنم اين است که اگر قرار است کاري بسازم بايد با قبلي ها فرق داشته باشد.

يعني اگر الان بخواهيد سريال بسازيد، ديگر سراغ آن حال و هواي سريال هاي قبلي نمي رويد؟

- امکان دارد در سريال دوباره همان کارها را انجام دهم.

اين که مردم زياد دراکولا را نپسنديدند يک زنگ خطر براي شما نيست که حالا براي فيلم هاي بعدي سراغ اين فضا نرويد؟

- هميشه اين اتفاق افتاده. حتي زمان يکه سريال هايم را مي ساختم. اين زنگ خطر برايم وجود داشت. انگار جزيي از زندگي ام شده. يکي از سخت ترين کارها فکر کردن به اين نکته است که حالا کار بعدي چه بايد باشد؟ کجا بايد باشد؟ و خلاصه چه اتفاقي بايد بيفتد که ما ضربه نخوريم.

شما موقع ساخت دراکولا با يک جور اعتماد به نفس بسيار بالا وارد کار شديد، چون مي دانستيد برند رضا عطاران را داريد. يک جورهايي مطمئن بوديد که فيلم مي فروشد، اين را قبول داريد؟

- تا حدي درست است. مثلا وقتي شرايط اکران و فروش سالوادور را مي ديدم به اين فکر مي کردم که براي دراکولا هم اتفاق خوبي خواهد افتاد.

خودتان هم دراکولا را دوست داشتيد؟

- آره، خيلي دوست داشتم کارهاي تازه اي انجام دهم و خيلي وقت ها انجام کارهاي جديد ضربه مي زند، يعني مردم عادت کرده اند يک آدم يا يک کارگردان را در يک قالب خاص ببينند. اگر فيلم از آن عادت بيرون باشد، آن وقت خيلي سخت براي شان قابل قبول مي شود. من در بازيگري خيلي سعي کردم اين عادت را بشکنم و يک جاهايي هم مثل «دهليز» جواب داد.

چرا علاقه داريد که هم نويسنده کار باشيد هم کارگردان و هم بازيگر، چرا بقيه کارها را به ديگران نمي سپاريد؟

- به خاطر غرور است ديگ ر(مي خندد) ولي نه واقعا فقط توي اين کار اين طوري شد.

اما در هر سه فيلم تان، هم متن ها را خودتان نوشتيد، هم کارگردان بوديد و باز هم کرديد.

- نه. فيلمنامه «خوابم مياد» را احمد رفيع زاده نوشته بود، من فقط بازنويسي کردم. «ردکارپت» را که اصلا نمي شد کس ديگري بنويسد، چون توي شرايط جشنواره بوديم و شبانه مي نوشتيم و شکل عجيب و غريبي داشت. طرح درآکولا را هم از قديم داشتم و نوشتم. بعد تهيه کننده گفت خودت بايد بازي کني.

واقعا اگر اصرار تهيه کننده نبود، بازي نمي کرديد؟

- ممکن بود بازي نکنم.

يعني موقع نگارش فيلمنامه ،نقش را بر اساس خودتان ننوشتيد؟

- موقع نوشتن واقعا فکر مي کردم که کس ديگري بازي مي کند اما خب خودم بازي کردم.

يعني اصرار آقاي سرتيپي باعث شد؟

- اصرار که نه، يک پيشنهاد بود و نهايتا خودم هم تصميم گرفتم بازي کنم.

بعد که قرار شد خودتان بازي کنيد، نقش را بر اساس ويژگي هايي که داريد، تغيير داديد؟

- اين براي همه کارها اتفاق مي افتد. چه متن را کس ديگري نوشته باشد چه خودم بنويسم در زمان کار معمولا تمرين مي کنيم و توي اين تمرين ها بعضي اتفاق خو بيا بد مي افتد. بدها را حذف مي کنيم و سعي مي کنيم خوب ها بماند. معمولا در هر کاري درخواست مي کنم که قبل از گرفتن پلان، اگر مي شود تمرين داشته باشيم.

يکي از مسائلي که درباره شما مطرح مي شود اين است که همه نقش را به شکل و قالب خودتان در مي آوريد. يعني يک جوري ديالوگ ها را مي گوييد که خنده دار شود يا حتي خنديدن خودتان باعث خنده ديگران مي شود.

- بخش اعظمي از اين ماجرا غريزي است اما خب مطمئنا تفکر هم در آن دخيل است اما مثلا درباره ديالوگ گفتن، گاهي فيلمنامه را که به دستم مي سپرند، مي بينم اگر جاي يک کلمه ربط را عوض کنم، همه چيز درست مي شود ولي به هر حال فکر مي خواهد و حتي نمي شود خيلي واضح توضيح داد.

هيچ وقت شده با خودتان بگوييد من رضا عطاران هستم و کارگردان نمي تواند به من بگويد چه کاري را انجام بدهم و چه کاري را انجام ندهم؟

- نه. اتفاقا توي بازيگري هر وقت با اين شيوه جلو بروي نابود مي شوي. خودم هم ديده ام که هر وقت از اين غرور کاذب کوتاه آمده ام و حرف گوش داده ام به نتيجه بسيار خوبي رسيده ام.




يعني اگر کاري خوشايندتان نباشد براي آن وارد چالش هم نمي شويد؟

- خيلي وقت ها پيش آمده که چنين حسي داشته ام؛ مثلا در فيلم «دهليز» موقع ضبط، يک جاهايي فکر مي کردم اشتباه است اما با اين حال سعي کردم کاري را بکنم که از من مي خواهند. وقتي هم نتيجه اش را ديدم، متوجه شدم درست بوده.

در دهليز يک نقش جدي و کاملا احساسي بازي کرديد و يک جورهايي توانستيد قالب هميشگي رضا عطاران را بشکنيد. آن فيلم اثر خودش را گذاشت و با تعريف و تمجيد زيادي روبرو شد. چه دليلي باعث شد بعد از آن دوباره تصميم بگيريد چنين کاري را تکرار کنيد و مثلا در فيلمي مثل «آبنبات چوبي» که اثر خوبي نيست بازي کنيد؟

- اين حس تنوع طلبي هميشه است و هر جا حس کنم بد نيست که بازي کنم، همکاري مي کنم.

موقع پذيرش يک نقش به چه چيز فکر مي کنيد؟ صرفا فيلمنامه براي تان مهم است يا آدم هايي که پيشنهاد مي دهند؟

- يکي از بخش هاي مهم فيلمنامه است. البته بايد بگويم يکي از مسائلي هم که به آبنبات چوبي و هم به درآکولا ضربه وارد زد اين بود که فيلمبرداري آبنبات چوبي با پيش توليد درآکولا همزمان شده بود و تداخل اين کارها هم نتيجه خوبي نداشت.

بحث دهليز پيش آمد و ماجراي اعدام و اين جو رحرف ها انگار کلا از مريضي و مرگ مي ترسيد.

- قبلا اين جوري بودم. دوستانم که مريض مي شدند نمي رفتم بيمارستان، چون هر وقت مي رفتم و در فضاي بيمارستان قرار مي گرفتم، حالم بد مي شد. مثلا آن موقع ها يک سرطاني مي ديدم از حال مي رفتم و بهم آب قند مي دادند. فکر اين که اين آدم ممکن است چند روز ديگر پيش ما نباشد، برايم وحشتناک بود. اما از وقتي به خاطر پدر مجبور شدم بروم مشهد و شب ها در بيمارستان کنار او بمانم، وضعيت تغيير کرد چون در آي سي يو بستري بود و آنجا هم آدم در مواجهه مستقيم با مرگ قرار مي گيرد.

در همان مدتي که آنجا بودم، چند مورد فوت پيش آمد. خودم هم باورم نمي شد. کارهايي انجام دادم که فکرش را هم نمي کردم. مثلا يک بار وقتي داشتند به يک بيمار در حال مرگ تنفس مصنوعي مي دادند، رفتم گفتم بگذاريد من هم اين کار را انجام دهم شايد انرژي من باعث شود که برگردد.

عجيب است کسي که در سريال «بزنگاه» با مرگ شوخي مي کند، حالا به جايي رسيده که در بيمارستان براي زنده بودن يک بيمار در حال مرگ، وارد عمل مي شود و به او انرژي مي دهد.

- هر دوي اينها يک معني دارد و آن مبارزه و استفاده از انرژي براي زندگي کردن است.

درباره رضا عطاران مي گويند در کار بسيار خوش قول است و خيلي کم غر مي زند. حتي همين امروز هم درست رأس ساعت سه که قرار داشتيم اينجا بوديد و توانستيم کاملا اين مسئله خوش قول بودن را حس کنيم.

- همه اين تعريف هاي مثبتي که از من مي شنويد در نتيجه علاقه من به کار است، چون کار را دوست دارم بنابراين خوش قول هستم و اگر ساعت چهار صبح هم از من بخواهند، مي روم سر کار. البته براي سر وقت رسيدن به اينجا اصلا چنين دليلي نداشتم (مي خندد) گاهي هم يک بدجنسي هايي هم مي کنم و مثلا دير مي روم.

رضا عطاران سه فيلم در سينما ساخت اما هنوز هم سريال هايش در ذهن مخاطبان ماندگارتر و موفق تر به حساب مي آيد. از او مي پرسيم که کلا خودش را در تلويزيون موفق تر مي داند يا سينما؟

- خودم از کارهاي تلويزيوني بيشتر راضي هستم.

خب وقتي خودتان راضي تريد و مردم هم طنز شما را در تلويزيون بيشتر دوست دارند چرا ديگر بر نمي گرديد؟ لج هنري کرديد و تغيير مسير داديد؟

- يک بخشش را قبول دارم که لج هنري است، جمله خوبي هم گفتيد (مي خندد) مثلا بعد از سريال بزنگاه شايد چنين شرايطي به وجود آمد اما يک بخشي هم بر مي گردد به اين که گفتم مغزم ديگر نمي کشد و فقط کارهاي کوتاه را مي توانم انجام دهم. در سينما کل يک فيلم 90 دقيقه است و تايم فيلمبرداري هم نهايتا دو ماه. در سريال اما بايد زمان زيادي صرف کرد. همان طور که خودتان هم گفتيد مثل «کوچه اقاقيا» يک جايي ممکن است خسته شوم و حالم خراب شود.




رضا عطاران در مصاف با فضاي مجازي چه مي کند؟

خب چرا فحش مي دن؟

يک ويژگي جالب رضا عطاران اين است که کلا زياد با تکنولوژي و فضاي مجازي و اينها کاري ندراد. البته چهار سال پيش جواد عزتي خيلي زورکي برايش اينستاگرام باز کرده اما توي اين چهار سال فقط 150 تا پست گذاشته. ازش مي پرسيم وقتي پست مي گذارد، کامنت ها را هم مي خواند؟ مي گويد: «چندتايش را زمان بيکاري خوانده ام. يک زماني فحش نمي دادند. از زماني که فحش مي نويسند، ديگر نمي خوانم چون مثلا اولش کلي تعريف مي خوانم و مي بينم همه نوشته اند ايول، دمت گرم، چه بازي خوبي. بعد يکهو بعد از اين همه تعريف، مي رسم به يک فحش بد که اثر کل آن قبلي ها را خراب مي کند.»

واقعا اين فحش ها روي شما اثر مي گذارد؟

مي گويد: «به نظرم کلا چيز خوبي نيست. مثلا من الان اگر يک فحش بدهم، شما چه حسي پيدا مي کنيد؟ (مي خندد) خب وقتي عادت مي کني به تعريف شنيدن، بعد چنين اتفاقي مي افتد، خيلي بد است.»

جالب اينجاست که عطاران کماکان ماشين ندارد و از ماشين خوشش هم نمي آيد. مي گويد: «به نظرم دنيا ارزش خيلي گير دادن و توجه به جزيياتش ندارد، بنابراين من هم سعي مي کنم خيلي به اين چيزها توجه نکنم. براي همين جمله اول فيلم «خوابم مياد» را خيلي دوست دارم. اين که وقتي راحت ترين راه زندگي کردن را پيدا کنيم ،آن موقع است که خوشبختيم.»

معمولا با آژانس و تاکسي توي شهر تردد مي کند و وقتي مي پرسيم اسنپ هم مي گيريد؟ مي گويد: «خودم با گوشي خودم نمي گيرم چون نمي خواهم شماره ام پخش شود اما مثلا الان که بخواهم بروم از شماها مي خواهم برايم اسنپ بگيريد.»

عطاران چقدر فيلم مي بيند و کتاب مي خواند؟

دروغ گفتم؛ فيلم زياد مي بينم

عطاران در بعضي از مصاحبه هايش گفته که ميانه خوبي با فيلم ديدن و کتاب خواندن ندارد. خيلي ها هم مي گويند رضا عطاران و مهران مديري نه کتاب مي خوانند و نه فيلم مي بينند. از او مي پرسيم اين مسئله چقدر واقعيت دارد/ مي گويد: «خيلي کم کتاب مي خوانم. يک زماني اين جزء ايده هاي فکري من بود که هر چيزي بخوانم روي کارهايم تاثير مي گذارد اما هر چه در دنياي واقعي ببينم خودم راجع به تاثير آن تصميم مي گيرم. مسائل زندگي روزمره و آدم هاي معمولي خيلي مستندتر و واقعي تر هستند و اگر بخواهم آن را نمايش بدهم هم جذاب تر است و هم منحصرا براي خودم مي شود.»

حالا واقعا کتاب نمي خوانيد يا اين حرف فقط يک جور پز است؟ مي گويد: «يک دوره اي جزء نمايش و پزم بود که مي گفتم فقط «بيگانه» آلبر کامو را خوانده ام (مي خندد) البته بعدها گفتم که «کافکا در کرانه» موراکامي را هم خوانده ام و تعداد کتاب هايم شد دو تا. اما اگر درباره ديدن فيلم جايي صحبت کرده ام، همين الان مي گويم که دروغ گفته ام، فيلم مي بينم.»

نگاه جالب عطاران به زندگي و اين که چطور سعي مي کند دنيا را بگذراند:

خوشبختي همين جاست

عطاران بارها گفته سعي مي کند توي زندگي بهش خوش بگذرد. حتي گفته اگر مجبور باشد در يک اتاق دو متري هم زندگي کند سعي مي کند باز هم خوش بگذراند. الان هم به ما مي گويد: «به نظرم همه مي توانند اين طوري زندگي کنند. وقتي که تو را مجبور کنند در جايي مثل يک اتاق يک در يک زندگي کني، بالاخره مي تواني خودت را تطبيق دهي و احساس خوشبختي کني. به نظرم ما کاملا به اجبار توي اين دنيا هستيم و خب اين هم مثل همان زندگي توي يک اتاق است. مي توانيم سعي کنيم خوشبخت باشيم.»

مي پرسيم يعني هميشه اين آمادگي را داريد که اگر مشکلي پيش بيايد در مواجهه با آن باز هم احساس خوشبختي کنيد؟ مي گويد: «آمادگي اش را دارم. به خاطر شرايط مالي و اجتماعي خانواده ام، قبلا توي زندگي ام شرايطي را تجربه کرده ام که باعث شده هميشه فکر کنم هر اتفاقي ممکن است برايم بيفتد. براي همين آمادگي اش را دارم.»

با اين حال حس مي کنيم عطاران نسبت به قبل يک مقدار آرام تر يا مثلا بي حوصله تر شده. شايد به بالا رفتن سن ربط داشته باشد و شايد هم به برآورده نشدن انتظارش در فروش درآکولا. مي گويد: «شايد يک مقدار سرما خوردم که اينطوري فکر مي کنيد. شايد هم بيشتر از همه به خاطر سن باشد. کلا وقتي اتفاق بدي مي افتد، هميشه دنبال چيزي هستم که اثرات آن اتفاق بد را بشورد و ببرد. الان هم بعد از درآکولا منتظر همين اتفاق هستم.»


عطاران در بعضي از مصاحبه هايش گفته که عطاران همه چيز را راحت مي گيرد جز خانواده اش

احساس آرامش

شايد به نظر نيايد اما رضا عطاران با اين که ظاهرا بي خيال به نظر مي رسد اما نسبت به خانواده اش احساس مسئوليت عجيبي دارد. مثلا همين پارسال وقتي پدرش بيمار بود، کارش را ول کرد و يک مدت رفت مشهد تا کنار او باشد. انگار خط قرمز بي خيالي اش، خانواده است. مي گويد: «فکر مي کنم که خانه آدم را به سمت خودش مي کشد. وقتي پدرم حالش خوب نبود، اگر تهران مي ماندم راحت نبودم چون دوست دارم اعصاب و خيالم راحت باشد و کسي را آزار ندهم.





براي همين وقتي مشهد بودم احساس مي کردم دارم کار درست را انجام مي دهم و آدم خوبي هستم. آدم بعضي وقت ها فقط با انجام دادن يکسري از کارها احساس آرامش مي کند. من هم مثل همه به طريقي دنبال آرامش هستم و فک رمي کنم اين آرامش را آنجا و کنار خانواده پيدا مي کنم. در خانه پدري هم که فقط آدم مي خوابد.» (مي خندد)

روايت عليرضا داوودنژاد از همکاري با رضا عطاران

هنوز قابل کشف است

زماني که عطاران به عنوان کمدين در تلويزيون جا افتاده بود، عليرضا داوودنژاد براي فيلم «هوو» از او دعوت به همکاري کرد. در واقع مي شود گفت که عطاران جدي ترين کارش را در سينما به کمک داوودنژاد شروع کرد. بعد از دو فيلم «هوو» و «تيغ زن» اين کارگردان بود که عطاران جايگاه ويژه اي در سينما پيدا کرد و به حضورش در اين مسير ادامه داد. داوودنژاد درباره چگونگي انتخاب رضا عطاران، شيوه کار کردن با او و ميزان جديت و تلاشي که براي در آوردن يک نقش از خودش نشان داده روايت جالبي دارد.

به شدت جدي است

عطاران جزء پرسوناژهايي است که به شدت در کارشان جدي هستند. درست است که بيشتر کارهاي کمدي بازي مي کند اما سينما برايش جدي است. ما زمان «هوو» مدت طولاني با هم معاشرت کرديم.

دليل انتخاب

يک شب پسرم رضا آمد به من گفت: «بابا بيا امشب اين برنامه تلويزيوني را تماشا کن.» برنامه اي بود که رضا عطاران در آن بازي مي کرد. گفت ببين چقدر خوب است. من هم ديدم واقعا يک چيزي در بازيگري اش وجود دارد که خيلي کمياب است. با او قرار گذاشتم. آمد يک مدت طولاني معاشرت کرديم و تمرين هاي درست و حسابي انجام داديم. يکي از ويژگي هاي رضا اين بود که سر همه صحنه ها مي آمد. کاري نداشت که خودش نقش دارد يا نه. مي آمد و دائم کنار من بود.





يواش يواش مثل يک مشاور يا دوست راجع به هر چيزي با هم حرف مي زديم. مي دانيد اين هشياري خاصي مي خواهد. نهايتا آنجا بود که در يک صميميت خيلي ناب تري با خودش براي ايفاي نقش قرار گرفت. به هر حال همه ما جنبه هاي ناپيدايي داريم که بايد تقويت شوند. من يک چيزي در عطاران ديده بودم. حس کردم اگر بتوانم روي آن جنبه بايستم و آن را تقويت کنم، حتما اتفاق خوبي مي افتد. مدام کار کرديم تا با آن رگه جذاب و دوست داشتني و کودکانه که در وجود عطاران نهفته است، تماس صميمانه تري پيدا کنيم و به آن پروبال دهيم.

رضا هنوز جاي کار دارد

به نظرم رضا عطاران هنوز هم انعطاف پذيري زيادي دارد. من فکر مي کنم هنوز هم جنبه ها و حال و هواهاي خاصي در او وجود دارد که دستيابي به آنها مي تواند پرسوناژهاي جذاب و متفاوتي ايجاد کند. او کماکان به عنوان يک بازيگر زندهاست و جاي کار تازه دارد.


تنظيم: وحيد سعيدي/ مرجان فاطمي/ مهران باقي / امين محمدي



منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۹۴۸۶۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای خانواده رضا عطاران در «بدل» چیست؟ / معرفی چهره‌های جدید

علیرضا مسعودی معروف به علی مشهدی درباره سریال جدید خود با نام «بدل» که با پایان مجموعه «هفت سر اژدها» از این شبکه پخش می شود به خبرنگار مهر بیان کرد: قصه و اتفاقات سریال «بدل» در سال ۱۴۰۲ رخ می دهد و درباره خانواده عطاران است؛ شهرام قائدی نقش پدر را در خانواده عطاران بازی می کند که نسل اندر نسل عطار هستند. پریسا مقتدی نقش همسرش را بازی می کند و عرفان آصفی نقش پسر خانواده را با نام رضا عطاران دارد.

وی درباره عرفان آصفی که بیشتر در تئاتر فعالیت داشته است توضیح داد: رضا عطاران که تحصیلات مرتبط با هوا و فضا در خارج از کشور دارد پس از پنج سال به ایران باز می گردد. نقش او را عرفان آصفی بازی می کند که سال گذشته در فیلم «ویلای ساحلی» کیانوش عیاری نقش اصلی را داشت و اینجا هم نقش اصلی سریال را دارد.

این نویسنده و کارگردان درباره قصه «بدل» بیان کرد: طرح این قصه را حدود ۲۰ سال پیش نوشتم و کنار گذاشتم و بعد از سال ها فکر کردم الان وقت آن است که ساخته شود.

مسعودی درباره نام رضا عطاران و اینکه برای این قصه با خود عطاران گپ و گفتی داشته است یا خیر بیان کرد: به هر حال من سال هاست در مقام نویسنده کار می کنم و سال های اخیر هم کارگردانی کرده ام. عطاران هم از مدل کاری من خبر دارد و برایش سوال نبود که چرا سراغ اسم او رفته ام. اما من زنگ زدم و برای استفاده از نامش از او اجازه گرفتم.

این فیلمنامه نویس درباره کمدی های سال های اخیر که نتوانسته است مخاطب را راضی کند، بیان کرد: من همه سریال های تلویزیون را می بینم چون آثار همکاران من است و همیشه این آثار را دنبال کرده ام. مساله این است که الان چهار یا پنج پلتفرم اصلی داریم و فضای مجازی هم بسیار فعال است. فضا نسبت به ۲۰ سال پیش خیلی تغییر کرده است. گرفتاری مردم هم بیشتر شده است. آن زمان شاید ساعت ۷ شب خانه بودید اما الان آنقدر دلمشغولی ها زیاد شده است که باید تا آخر شب کار کنید.

وی درباره اینکه سریالش چقدر می تواند فضای جدیدی در میان کمدی ها داشته باشد، عنوان کرد: این سریال هم از موقعیت های کمدی و هم از کمدی کلامی برخوردار است. شخصیت ها در این سریال فانتزی نیستند. شخصیت هایی که در این سریال انتخاب کرده ام به گونه ای هستند که مردم با آنها همذات پنداری دارند و ما به ازای آنها را می بینند. پیش از این هم سال ها تلاش کرده ام که مردم با شخصیت های آثارم ارتباط بگیرند و کاراکترها و شخصیت ها را اطراف خود دیده باشند.

نویسنده «کوچه اقاقیا» اضافه کرد: نویسنده هایی مثل پیمان و محراب قاسم خانی تخصص شان در فانتزی است ولی من هرچه ساختم مابه ازای آن را در زندگی خودم دیده ام مثل «نوروز رنگی» که چند سال پیش پخش شد و «بدل» هم چنین ویژگی ای دارد. غیر از شخصیت ها، بخشی از داستان هم براساس یک واقعیت است.

مسعودی در ادامه درباره حضور بازیگران در سریال های تلویزیونی با توجه به دستمزدهای شبکه خانگی بیان کرد: الان دستمزدها در پلتفرم ها آنقدر بالا و عجیب و غریب است که بسیاری از بازیگران را نمی توانید در تلویزیون داشته باشید. با این ارقامی که آن طرف رد و بدل می شود مگر می توانید به بازیگرانی چون جواد عزتی بگویید به تلویزیون بیاید. خود من با رقم های تلویزیون رویم نمی شود به اینها که رفقایم هستند بگویم به تلویزیون بیایند.

وی در پایان درباره اینکه چرا خودش به پلتفرم ها نمی رود و کار بسازد، بیان کرد: تلویزیون مخاطب بسیار بالایی دارد من ادعایم می شود تمام ایران را گشته ام و در سراسر ایران دیده ام که هنوز تلویزیون شان روشن است. شک نکنید یک سریال تلویزیونی در شبکه سه میزان بیننده اش خیلی بیشتر از سریالی است که در شبکه نمایش خانگی درباره اش بحث می شود.

منبع: خبرگزاری مهر

دیگر خبرها

  • دولت سیزدهم طلسم بهره‌ برداری از خط ریلی شلمچه-بصره را می شکند؟
  • تیپ خاص رضا عطاران بعد از دو دهه، مُد روز شد
  • ماجرای «بدل» رضا عطاران در تلویزیون
  • ماجرای «بدل» رضا عطاران در تلویزیون چیست؟
  • ماجرای «بدل» رضا عطاران در تلویزیون چیست؟
  • طلسم پرسپولیس امروز می‌شکند؟
  • دولت سیزدهم طلسم بهره‌برداری از خط ریلی شلمچه-بصره را می شکند؟
  • ماجرای خانواده رضا عطاران در «بدل» چیست؟ / معرفی چهره‌های جدید
  • سخت‌ترین هفته مدعیان | پرسپولیس می‌شکند یا استقلال؟
  • یک حاشیه کوچک، کمر استقلال و پرسپولیس را می‌شکند