همانجایی که خودش دوست داشت
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۹۶۵۹۹۶
زندگی>مهارتها - همشهری دو - امیر اسماعیلی:
حاجی دستش را دراز میکند و با لبخند میگوید: «حاجخانم! فکر کنم دیگه پیر شدیها... ببین چقدر زود خسته شدی!
دستات رو بده به من». حاجخانم گوشه لبش را ميگزد و ميگويد: «حاجي من پير شدم؟ خودت چي؟ شما دستات رو بده به من!» دست همديگر را ميگيرند و به آرامي ميروند به سمت مقبره شهداي گمنام كوهسار.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حاجي مغازه ميوهفروشي دارد. مغازهاي كه هنوز گوشه به گوشهاش ياد و خاطره عباس را دارد؛ عباسي كه تمام تابستانها و بعد از تمامشدن مدرسه كمكدست حاجي بود و چه پسر باحيا و باغيرتي هم بود. حاجي بارها ديده بود كه اگر خانمي براي خريد به مغازه ميآمد، عباس نوجوانش نگاهش را از زمين برنميداشت و حاجي چه حظي ميكرد از پسرش. به حاجي جلوي همين مغازه خبر شهادت عباس را دادند. دستهايش را رو به آسمان گرفت و خدا را شكر كرد. لقمه حلال سرسفره گذاشته بود و بچهها را بزرگ كرده بود. لياقت عباس شهادت بود.
حاجي ميگويد: «اصليترين چيزي كه در زندگي بر آن تأكيد داشتم لقمه حلال بود. اينكه بايد لقمه حلال سر سفره بياورم. بعد از آن توجه به حال نيازمندان كه اين خودش بركت زندگي را افزايش ميداد. تا آنجا كه يادم هست هميشه ميوه اضافي دست مشتري دادم؛ يعني مشتري هر چندكيلو ميوه برميداشت من حتما اضافه ميريختم اما پولش را نميگرفتم. دلم نميخواست خداي نكرده كموكاستي شود. اگر كسي وارد مغازه ميشد و متوجه ميشدم وضع مالياش خوب نيست اگر يككيلو ميوه ميخواست 3كيلو برايش ميكشيدم و همان پول يككيلو را ميگرفتم. البته اين كارها تعريفكردني نيست ولي اينها را گفتم تا بگويم وجود بچهاي مثل عباس، از همان لقمه حلالي است كه در سفرهمان بود».
حاجخانم درددل مفصلي با مزار شهيد گمنام 21ساله ميكند. دائم تصوير عباس در ذهنش است؛ قربونت برم مادر! «بعد از آنكه خبر آوردند شهيد شده وصيتنامهاش را پيدا كرديم. نوشته بود دوست دارد مفقودالاثر شود». همين هم شد. پيكر عباس برنگشت. ماند همانجايي كه خودش دوست داشت. حالا 30سال است كه هر روز حاجخانم به عكس عباس نگاه ميكند و دلتنگياش بيشتر ميشود و اين دلتنگي تنها كنار مزار شهيد گمنام 21ساله مقبره شهداي گمنام كوهسار آرام ميگيرد. يادش ميآيد كه عباس هميشه ميگفت: «مادر وقتي شهيد شدم دلم ميخواهد جنازهام پيدا نشود. چون شما خيلي سرتان شلوغ است. اگر جنازهام را بياورند دلتان طاقت نميگيرد و ميخواهيد هر روز بياييد سر مزارم. خسته ميشويد». عباس 15سالش بود كه رفت جبهه و 21سالش بود كه شهيد شد... .
منبع: همشهری آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۹۶۵۹۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تشییع پیکر مطهر شهید گمنام در اشکذر - یزد
همزمان با سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع)، پیکر مطهر شهید گمنامی که در چند روز گذشته میهمان یزد بود، بر دستان مردم ولایتمدار و شهیدپرور اشکذر تشییع و در پارک بزرگ شهر اشکذر به خاک سپرده شد. به اشتراک بگذارید: https://tn.ai/3079832 درباره ما ارتباط با ما آرشیو اخبار ؛ جدیدترین اخبار لحظه به لحظه امروز پیوندها بازار پربینندهترین اخبار قیمت ارز و طلا لیگ ایران و جهان ما را دنبال کنید: RSS تلگرام اینستاگرام توییتر آپارات سروش آیگپ گپ بله روبیکا ایتا
All Content by Tasnim News Agency is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License.