قصه کودکانه آرزوي بره کوچولو
تاریخ انتشار: ۲ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۰۱۶۴۹۳
خبرگزاري آريا - آرزوي بره کوچولو در يک روز زيباي بهاري، چند تا کبوتر سفيد در آسمان پرواز مي کردند. بره کوچولويي با پشم هاي سياه و سفيد فرفري وسط مزرعه ايستاده بود و به آسمان نگاه مي کرد. او کبوترها را مي ديد و آرزو مي کرد مي توانست مثل آنها پرواز کند. يکي از کبوترها چشمش […]
آرزوي بره کوچولو
در يک روز زيباي بهاري، چند تا کبوتر سفيد در آسمان پرواز مي کردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بره کوچولويي با پشم هاي سياه و سفيد فرفري وسط مزرعه ايستاده بود و به آسمان نگاه مي کرد. او کبوترها را مي ديد و آرزو مي کرد مي توانست مثل آنها پرواز کند. يکي از کبوترها چشمش به بره افتاد. پايين آمد و روي علف ها، نزديک او نشست. بره کوچولو به کبوتر سلام کرد.
کبوتر با مهرباني گفت: سلام بره کوچولو، تو خيلي ناز و قشنگي، چه پشم هاي سياه و سفيد و خوشگلي داري!
بره کوچولو بع بع کرد و گفت: تو هم خيلي قشنگي کبوتر سفيد! خيلي دلم مي خواهد من هم مثل تو، توي آسمان آبي پرواز کنم، اما نمي توانم. راستي تو چطور مي تواني پرواز کني؟
کبوتر بغ بغويي کرد و جواب داد: بدن ما پرنده ها خيلي سبک است. ما وزن زيادي نداريم. بيشتر استخوان هاي پرنده ها تو خالي است و از هوا پرشده، ساختمان بدن پرنده ها به شکلي است که مي توانند راحت پرواز کنند. ما پرنده هاي مي توانيم با سرعت کافي، بال هايمان را به هم بزنيم و خودمان را از زمين بلند کنيم و در هوا به پرواز در آييم. البته پرندگاني مثل پنگوئن، شترمرغ، مرغ و خروس قدرت پرواز ندارند. حالا فهميدي چرا مي توانم پرواز کنم، اما تو نمي تواني؟
بره کوچولو جواب داد: بله، من پرنده نيستم و بال ندارم. ساختمان بدنم هم به شکلي نيست که بتوانم پرواز کنم، اما آرزو دارم مثل تو توي آسمان آبي پرواز کنم و از آن بالا زمين را ببينم. کبوتر گفت: من با تو دوست مي شوم و هر چه از اين بالا مي بينم برايت تعريف مي کنم تا بداني جاهاي ديگر چه خبر است.
بره کوچولو خوشحال شد و گفت: ممنونم کبوتر مهربان، من روزها توي اين مزرعه ميان علف ها مي گردم و بازي مي کنم، تو هر روز به ديدنم بيا تا با هم دوست باشيم، باشد؟ کبوتر به او قول داد که هر روز به سربزند.
از آن روز به بعد کبوتر سفيد و بره کوچولو هر روز يکديگر را مي ديدند و کبوتر براي او از چيزهايي که ديده بود، حرف مي زد.
قصه ما به سر رسيد، کلاغه به خونه ش نرسيد.
تبيان
اخبارمرتبط :
قصه کودکانه بزغالهي خوابالو
قصه کودکانه گنج دزد دريائي
قصه کودکانه فينگيلي و جينگيلي
قصه کودکانه كرم شب تاب
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۰۱۶۴۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ببینید | عباس قادری خطاب به ابراهیم رئیسی: چهلوپنج سال آرزوی چنین لحظهای را داشتم
266 33
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1884944