Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش ایسکانیوز و به نقل از روزنامه ایران چند ساعتی از غروب آفتاب گذشته بود که برای رسیدگی به گزارش قتل مرد میانسالی سر صحنه جرم رفتم. مقتول از پشت روی زمین افتاده و خون زیادی از دست داده بود. کارشناس پزشکى قانونى معتقد بود جاى چندین ضربه چاقو روى بدن قربانی جنایت دیده می‌شود. آن‌طور که تحقیقات مقدماتی نشان می‌داد هیچکس در زمان حادثه شاهد قتل نبود و متأسفانه هیچ دوربین مداربسته اى هم آن اطراف را پوشش نمى‌داد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خانواده مقتول هم گفتند هنگام خروج از خانه، کسى را ندیده‌اند. همسر و فرزندان مقتول که از کسبه خوشنام بازار بود آرام و قرار نداشتند و هر کدام در گوشه‌ای گریه و زاری می‌کردند. اما چاره‌ای نبود و باید برای روشن شدن موضوع به سؤالاتمان جواب دهند. دخترش گفت: «تازه سفره شام را انداخته بودیم که صدای زنگ در آمد. آیفون را که برداشتم صدای پسر جوانی را شنیدم که اسم پدرم را صدا زد و خواست او را ببیند. من هم دیگر چیزی از او نپرسیدم. پدرم هم کتش را روی دوشش انداخت و رفت پایین.» وقتی بابا رفت ما مشغول خوردن غذا شدیم. اما لحظاتی بعد صدای فریاد پدرم... پدر مهربانم را کشتند...»
تحقیقات درمحل و بازار نتیجه‌ای نداشت. بیشتر کسانی که مقتول را مى شناختند، با قطعیت قسم مى خوردند که او آنقدر منصف و مهربان بود که نمی‌توانند تصور کنند کسی تا این حد با او دشمنى کرده باشد. نه به کسى بدهکار بود و نه با فردی مشکل داشت...
پس ازچند روز تحقیق و درحالی که کم کم داشتم ناامید می‌شدم ناگهان در میان صحبت‌های یکی از همکاران قربانی سرنخی پیدا شد. او گفت: «پسر جوانی از چندی قبل خواستگار دختر مقتول بود و چون جواب رد شنیده بود برای آنها مزاحمت ایجاد می‌کرد.»
با کسب این اطلاعات دختر داغدیده احضار شد و در حالی که هرگز فکرش را نمی‌کرد که خواستگارش می‌تواند قاتل پدرش باشد، گفت: «حمید پسر خوبی است. مدتی پیش در محله خودمان با او آشنا شدم. چند باری به خواستگاری‌ام آمد اما پدرم یک بار به بهانه بیکاری، دفعه بعد به خاطر بی‌اهمیت بودن شغلش و... با ازدواجمان مخالفت کرد.»
با حرف‌هایی که شنیدم اسم حمید را در بالای فهرست مظنونان آوردم. به هر حال او انگیزه کافی برای این کار را داشت. آدرس و شماره تماسش را گرفتم و خودم به او زنگ زدم و احضارش کردم.البته پیش از اینکه پسر جوان به اداره آگاهی بیاید، کمی درباره‌اش تحقیق هم کردم. برخلاف حرف‌های دختر مقتول، حمید جوان خوشنامی نبود. محلی‌ها از اخلاق تندش شکایت داشتند و حتى یکى دو نفر نیز مدعی بودند او قاچاقچی و... است. حمید دوستی به نام یونس هم داشت که در تحقیقات فهمیدم چند روزقبل ناپدید شده. همه شواهد علیه او بود اما روزی که به اداره آگاهی آمد، خودش با اعتماد به نفس ابتدا همه چیز را انکار کرد.
- شب قتل کجا بودى؟
حمید: خانه خودمان بودم.
- مطمئنى؟ جاى دیگری نبودى؟ مثلاً با دوستانت؟
حمید: نه جناب سروان؛ خیالت راحت. پاى تلویزیون داشتم تخمه مى شکستم.
-مطمئنی؟ اما یونس چیز دیگری می‌گوید؟
حمید با شنیدن این حرف رنگ به رنگ شد و خودش را باخت. دیگر از آن جوان با اعتماد به نفس خبری نبود.با شنیدن اسم یونس زودتر از آنچه فکرش را می‌کردم رکب خورد.
دروغ می‌گوید جناب سروان! به جان خودم حرف مفت می‌زند! نباید حرف‌هایش را باور کنید.
- کدام را باور نکنم؟ اینکه تو با او نبودی؟
بله، جناب سروان کار من نبوده!
- اما یونس گفته به دستور تو، این قتل را انجام داده.!
درحالی که تقریباً به التماس افتاده بود گفت:
دروغ میگه جناب سروان! من فقط خواستم با چاقو اون بنده خدا را بترسونه اما نگفتم طوری بزنه که بمیره.
وقتی حرف‌هایش به اینجا رسید لیوان آبی به دستش داده و گفتم: «حالا آرام و با حوصله همه چیز را تعریف کن.» دیگر از آن همه اعتماد به نفس هیچ خبری نبود. همان طور که دست‌هایش آشکارا می‌لرزید، گفت: «بارها به خواستگارى دخترش رفتم اما با ازدواج ما مخالفت می‌ کرد. به همین خاطرکینه‌اش را به دل گرفته بودم.
از ناراحتی تصمیم گرفتم کمی او را بترسانم. با دو نفر از دوستانم صحبت کردم و قرار شد آنها این کار را بکنند. آن شب خودم کمی دورتر از خانه سواربرماشین منتظرشان بودم و از دور همه چیز را می‌دیدم. بچه‌ها نقاب‌ها و چاقوهایی که خریده بودیم را برداشتند و به در خانه رفتند. همه چیز طبق نقشه پیش می‌رفت اما وقتی آن مرحوم دم در آمد یونس ضربه‌های کشنده‌ای به او زد. بعد هم پیش از اینکه کسی بیاید هر سه نفری فرارکردیم.»
حمید که انگار دیگر چیزی برای پنهان کردن نداشت، ادامه داد: «وقتی یونس فهمید آدم کشته، حسابی ترسید و از من دو میلیون تومان پول گرفت و فرار کرد. قرار شد یک میلیون هم براش بفرستم.»
وقتی از او پرسیدم: «یونس و همدستش الان کجا هستند؟» تازه فهمید چه کلاهی سرش رفته و با صدای آرام و بریده بریده پرسید: «مگه... مگه دستگیرشون نکردین؟!»
انگارکه آب سردی رویش ریخته باشند، مات و شوکه منتظر جوابم بود... گفتم: «نه، اما با اطلاعاتی که می‌دهی دستگیرشان می‌کنیم!»
با نشانی‌هایی که حمید به ما داد، خیلی سریع مخفیگاه یونس و دوست دیگرش را در یکی از شهرستان‌های مجاور ردگیری و آنها را در عملیاتی ویژه دستگیر کردیم. هر دو متهم در اعترافاتشان مدعی شدند در ازای مبلغی ناچیز حاضر به همکاری با حمید شده‌اند و نمی‌خواستند کسی را بکشند اما ناخواسته این اتفاق افتاده بود.»
خاطره کارآگاه جنایی/ ارسالی از دفتر سخنگوی ناجا

منتشر کننده : زهره حاجیان

700700

منبع: ایسکانیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.iscanews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسکانیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۰۸۱۳۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حمید نیلی مدیرکل جدید هنرهای نمایشی شد

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در حکم محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خطاب به حمید نیلی به عنوان مدیرکل جدید هنرهای نمایشی، آمده است:

«نظر به سوابق، تعهد، روحیه انقلابی ، تخصص و تجربیات ارزشمند شما در حوزه فرهنگ و هنرهای نمایشی، به پیشنهاد معاون محترم امور هنری و به موجب این حکم به سمت «مدیرکل هنرهای نمایشی» منصوب می‌شوید. با توجه به جایگاه والا و بنیادین هنرهای نمایشی در عرصه هنر، انتظار می‌رود جناب‌عالی با برنامه-ریزی دقیق و پیش‌رونده و بهره‌گیری از پیشکسوتان متعهد این عرصه و تعامل سازنده با هنرمندان هنرهای نمایشی درخصوص موارد ذیل اهتمام ویژه را مصروف دارید:

۱-کشف و پرورش استعدادهای نمایشی کشور

۲-ترویج ادبیات فاخر فارسی و قصه‌ها و قهرمانان آن در نمایش‌های صحنه‌ای

۳-صیانت از مرزهای اخلاقی، دینی، انقلابی و ملی و خانوادگی در آثار تولیدشده در سراسر کشور

۴-رشد کیفی و ارتقای شاخص‌های هنری هنرهای نمایشی

۵-توجه ویژه به تولید نمایشنامههای فاخر و تربیت نویسندگان متعهد به آرمان های انقلاب اسلامی و مدیریت ترجمه نمایشنامه‌های خارجی

۶-پاسداشت و تکریم هنرمندان این هنر فاخر به‌ویژه پیشکسوتان ارجمند

۷-توجه ویژه به تئاتر کودک و نوجوان و ترویج و توسعه نمایش‌های آموزنده اجتماعی، دینی و ملی

۸-توجه ویژه به ظرفیت‌های استانی و شهرستانی هنرهای نمایشی و تقویت و توسعه آن

۹- دقت نظر و تلاش برای ترویج مفاهیم دینی، ملی، اخلاقی و خانوادگی و تاریخ پرفرازو نشیب ایران اسلامی به‌ویژه تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی در آثار تولیدشده

جا دارد از تلاش‌های ستودنی برادر خوبمان جناب آقای نظری هم در طول مسئولیت تشکر ویژه نمایم. مزید توفیق جناب‌عالی رادر خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و تحقق اهداف دولت مردمی، در ظل توجهات حضرت‌ولی‌عصر(عج) و رهبری حکیمانه حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) از خداوند متعال خواستارم.»

حمید نیلی پیش از این مدیرعامل تماشاخانه‌ ایران‌شهر، مدیرعامل انجمن هنرهای نمایشی ایران، مدیرعامل انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس، دبیر هفدهمین جشنواره‌ی تئاتر مقاومت، مشاور عالی دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور بوده است و تهیه‌کنندگی چندین نمایش صحنه‌ای و تلویزیونی در کارنامه‌ای‌ او به چشم می‌خورد.

پیش از این کاظم نظری به عنوان مدیر کل هنرهای نمایشی عهده‌دار این سمت بود.

کد خبر 6099358 فریبرز دارایی

دیگر خبرها

  • حمید نیلی مدیرکل جدید هنرهای نمایشی شد
  • لحظه شروع درگیری خونین هفته گذشته نازی‎‌آباد | فیلم‌های دوربین مداربسته را ببینید
  • ببینید | ادعای یک اصولگرا درباره دخالت‌های خاص همسر و داماد رئیسی در تصمیمات دولت!
  • آغاز نقشه اسرائیل برای حمله به رفح؟ کوچاندن فلسطینیان از منطقه شرقی رفح توسط ارتش رژیم صهیونیستی کلید خورده + فیلم
  • (ویدئو) معلم عربی محمد بحرانی جواب او را داد
  • (ویدئو) هشدار جدید حمید معصومی‌نژاد در فرمانیه تهران به مردم!
  • دانش‌آموزی که داماد معلمش شد! | ویدئو
  • گروه‌های جهادی ۱۸۰ برنامه در شاهرود اجرا می‌کنند
  • تسلط سرایا القدس بر پهپاد اسکای لارک اشغالگران در خان یونس+فیلم
  • مرگ خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی در یک حادثه رانندگی