Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش سرویس حوادث جام نیوز، از همه بدتر نگاه‌های پدر بود. نه حرفی می‌زد و نه ملامتی می‌کرد. فقط نگاه. کمرش خم شده بود و در طول این یک هفته موهای کنار شقیقه‌اش هم سفیدتر شده بود. شاید من این طور تصور می‌کردم.

هر کاری می‌کردم تا از دستشان فرار کنم. دوست داشتم از هر کسی که از گذشته خبر دارد دور بمانم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

من که زنده بودم. مگر همین مهم نبود. مگر برای یک خانواده کافی نیست که فرزندشان از یک اتفاق بد جان سالم به در ببرد؟ نمی‌دانم چرا تا من را می‌دیدند هنوز هم یاد محمد، مواد و تباهی می‌افتند.

همه چیز از دو سال پیش شروع شد. زمانی که محمد را در راه کلاس کنکور تا خانه دیدم. او یکی از پسران معروف محلمان بود که هر دختری دوست داشت با او حرف بزند. بین هم‌سن و سال‌های من به یک پسر خوش تیپ و بین مسن‌تر‌ها با عنوان یک پسر که باید از فرزندان خوب دوری می‌کرد، معروف بود.

در راه دیدمش. من را دید. سلام کرد. سلام کردم. حرف زد. حرف زدم. به همین راحتی با هم آشنا شدیم. من آن زمان 18 سالم بود و او 6 سال از من بزرگ‌تر بود. زمانی که با او حرف می‌زدم هر روز بیشتر از قبل به عاقل بودنش پی می‌بردم. فکر می‌کردم همه چیز‌هایی که پشت سرش می‌گویند اشتباه است. کسی او را نمی‌شناسد به همین دلیل به خودشان اجازه می‌دهند درباره او فکر‌های بد بکنند.

روز به روز علاقه‌ام به محمد بیشتر می‌شد و او هم این طور نشان می‌داد. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت تا این که یک روز با ناراحتی به دیدنم آمد و گفت که می‌خواهد به خواستگاری‌ام بیاید، اما از واکنش خانواده‌ام می‌ترسد.

حق هم داشت. من تا آن لحظه به ازدواج و واکنش خانواده‌ام فکر نکرده بودم. پدر من مهندس بود و مادرم هم فوق‌لیسانس روان‌شناسی داشت، اما خانه‌دار بود. خانواده‌ام علاوه بر تحصیلات به اصالت خانوادگی اهمیت می‌دادند که محمد هیچ کدام از اینها را نداشت.

مادر محمد سال‌ها قبل فوت کرده بود و پدرش هم معتاد بود او را پیش پدربزرگش گذاشته بود و از پدرش هم خبری نبود. محمد حتی شغل درست حسابی هم نداشت و هر بار به صورت پاره‌وقت در جایی کار می‌کرد. با تمام این مسائل من دوستش داشتم.

به او گفتم تو به خواستگاری بیا؛ من خانواده‌ام را راضی می‌کنم. زمانی که خانواده فهمیدند چه کسی می‌خواهد به خواستگاری بیاید اول خندیدند و همه چیز را به شوخی گرفتند، اما وقتی دیدند من در تصمیمم جدی هستم اوضاع جور دیگری شد. مادرم خواستگار‌های به قول خودش درست و حسابی را دانه دانه برایم می‌شمرد و می‌گفت تو اینها را نخواستی، چی در این پسر معتاد دیدی که پایت را در یک کفش کردی.

وقتی به محمد می‌گفتند معتاد دلم می‌خواست خانه را روی سر همه خراب کنم. به زور اعتصاب غذا و اشک و گریه‌زاری و تهدید به خودکشی همه را راضی کردم که به ازدواج من و محمد رضایت دهند. البته این پروسه حدود یک سال طول کشید. من از درس و مدرسه دست کشیدم و فقط به محمد فکر می‌کردم. عروسی کردیم، اما بیشتر شبیه عزا بود. فقط من و محمد و پدربزرگش خوشحال بودیم. خواهر بزرگ‌ترم از زور ناراحتی اصلا به جشن کوچکی که در خانه پدربزرگ محمد گرفته شده بود، نیامد.

پدرم سر عقد یک خانه به نامم کرد. همان کاری را که برای خواهر بزرگ‌ترم کرده بود و مادرم هم ماشینی را که برایم خریده بود به نامم کرد.

ما با خوشحالی به خانه بخت یعنی خانه‌ای که پدرم داده بود رفتیم. همه چیز خوب بود. زندگی شیرین‌تر از آن بود که فکرش را می‌کردم و خوشحال بودم که به خاطر حرف پدر و مادرم محمد را رد نکرده بودم.

از ماه بعد محمد دیگر سر کار نیمه‌وقت هم نمی‌رفت و وقتی می‌گفتم که پول نداریم می‌خندید و می‌گفت خب از پدرت پول بگیر.

اوایل فکر می‌کردم شوخی می‌کند، اما زمانی فهمیدم حرفش جدی است که هیچ چیز در خانه برای خوردن نداشتیم و هیچ چیز برای او اهمیت نداشت. من از مقدار پس‌اندازی که داشتم برای خانه خرید کردم و در آگهی‌ها به دنبال کار می‌گشتم، اما او هیچ تلاشی نمی‌کرد. اختلافاتمان از همین جا شروع شد. دعوا کردیم و بحث می‌کردیم. همه حرف او این بود که خانواده من باید به ما پول بدهند و من نمی‌خواستم از کسی تقاضای پول کنم. کم‌کم به من ثابت شد که محمد غیرت کار کردن ندارد و به خاطر وضعیت مالی پدرم با من ازدواج کرده است. تلخ بود، اما واقعیت داشت. دیگر زندگی شیرین نبود. همه‌اش دعوا بود و بحث.

من باز تحمل کردم چون نمی‌خواستم به خانواده‌ام بگویم به این زودی پشیمان شدم، اما محمد کاری کرد که دیگر از تحمل من خارج بود. او یک روز به خانه آمد و در حالت عادی نبود. می‌دانستم گاهی مشروبات الکلی می‌خورد و حتی به مواد کشیدنش هم شک کرده بودم، اما هیچ وقت او را در این حالت ندیده بودم. حالش بد بود. مدام داد می‌زد یا می‌خندید.

از او ترسیده بودم. او هم این را فهمیده بود. با آرامی به طرفم آمد و گفت خانه را باید به نامش بزنم. حرفی نزدم. من را زد. دوباره حرفش را تکرار کرد. گفتم این کار را نمی‌کنم. باز هم من را زد. آن ‌قدر کتکم زد که دیگر توان تکان خوردن نداشتم.

فردای آن روز زمانی که به خودش آمده بود پشیمان شد از کارش، اما سر حرفش ایستاده بود. می‌گفت تا زمانی که خانه را به نامش نزنم حق ندارم پایم را از خانه بیرون بگذارم. تلفن‌ها را هم جمع کرده بود. دوازده روز من را در خانه حبس کرد و کتکم زد. با ته سیگار تمام بدنم را سوزاند. فکر می‌کردم دیگر راه نجاتی ندارم تا این که یکی از همسایه‌ها صدای گریه‌ام را شنیده و شک کرده بود و پلیس را خبر کرد. این کابوس خیلی اتفاقی تمام شد. خدا کمکم کرد وگرنه معلوم نبود به خاطر ندانم‌کاری‌ام حالا زنده می‌ماندم یا نه.

جام جم

110

این اخبار داغ را از دست ندهید:

صحنه ای وحشتناک / پسر عمو دختر عمویش را راهی بیمارستان کرد! + عکس

با وجود اینکه دو ماه از ازدواجم گذشته بود وقتی عرفان زنگ زد دلم لرزید

ببینید این « خانم ها » چه بلایی سر بدن خود آورده اند؟ / صحنه هایی مشمئزکننده + تصاویر

مردی که جلوی چشم همه مردم همسرش را کشت اعدام می شود! + عکس

خانمی با احساس خارش در سرش ناگهان از خواب بیدار شد! / مزاحم چه موجودی بود؟ + عکس

اقدام زشت و ناپسند مرد جوان برای دلبری از دختر مورد علاقه اش! + عکس

نوزاد انسانی با چهار پا به دنیا آمد! + تصاویر

بیچاره این پدر/ به اشتباه به بر پسر کودک خود شلیک کرد و .. + عکس

منبع: جام نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۰۸۸۱۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

همکاری دوباره دو بازیگر سریال خانه به دوش | عکس

به گزارش همشهری آنلاین، به نقل از روابط عمومی فیلم، همزمان با پایان تصویربرداری فیلم «ویلای موروثی» به کارگردانی نیما هاشمی و تهیه‌کنندگی مشترک نیما هاشمی و سهراب هدایتی، این فیلم روی میز تدوین رفت. نیما هاشمی پیش از این نیز کارگردانی فیلم «زیر سیگاری» و نمایش‌هایی چون «تولد جهنمی»، «میان پرده»، «باغ آلبالو»، «مرگ»، «پزشک نازنین» را برعهده داشته است.

«ویلای موروثی» ماجرای خانواده باغبانی به نام اردشیرخان دوگوشمال را به تصویر می‌کشد که در پی اتفاقاتی، ویلایی به عنوان ارثیه به او می‌رسد.

در خلاصه داستان این اثر که فیلمنامه آن توسط افشین عطری نوشته شده، آمده است: اردشیرخان دوگوشمال در پی اتفاقات تلخ و شیرین که سرنوشت خانواده‌اش را تحت شعاع قرار داده، باید برای ویلای موروثی تصمیماتی اساسی بگیرد.

خشایار راد، مریم امیرجلالی، سیروس همتی، آتش تقی‌پور، فرحناز منافی ظاهر، نیما هاشمی، یلدا علوی، هستی ساعی مقدم، علیرضا نجفی، پویا جعفری از جمله بازیگرانی هستند که در این اثر به ایفای نقش پرداختند.

رها هاشمی، داوود معصومی، یحیی ناصری زاده، فرشته بابایی، نسا یادگاری، فاطمه مراقی، ساناز لطفی، الهام کنشلو، زهرا کریمی، محبوبه محمد زاده، الهام محمدی، لیلا گروسی، وحید حسنی، محمد کمالی، طاها شجاع، عرشیا نیک روش، نگار آذرمی، حنانه کرمی، آرتین عباس زاده، کوثر شکری، طاهره تاج‌بخشیان، سارینا خیمه کبود، محمدرضا نظری، محمد رضا معین زاده، حدیث تلخابی، مرضیه اسماعیلی، مرجان خسروی، مبینا شجاعی، زهرا احمدوند، حمید رجبی، حمیدرضا فرخ، محمد طاها مددی دیگر بازیگران فیلم «ویلای موروثی» را تشکیل می‌دهند.

خشایار راد و مریم امیرجلالی پیش از این در سریال پرتماشاگر خانه به دوش ساخته رضا عطاران همکاری داشته‌اند.

کد خبر 849387 منبع: مهر برچسب‌ها کارگردانان سینمای ایران خبر مهم بازیگران سینما و تلویزیون ایران سینمای ایران

دیگر خبرها

  • خانه‌های منطقه ۲۲ تهران چند؟
  • پویش هوای دختری در فارس برگزار می‌شود
  • ارزیابی ۱۵۷ طرح‏نامه رویداد «ریحان‌شهر»
  • روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری
  • فیلم| لحظه بمباران خانه‌ای در محله الصبره در غزه
  • آتش در خانواده نیکا شاکرمی
  • کشتارهای جدید اشغالگران در غزه با هدف قرار دادن ۱۱ خانه در رفح و یک مدرسه آنروا
  • اراده کمیته محرومیت‌زدایی شورای اسلامی شیراز برای رفع فقر
  • همکاری دوباره دو بازیگر سریال خانه به دوش | عکس
  • بلایی که سر امامزاده ابراهیم(ع) افتاد ؛ هر خانه کمتر از ۱۰ دقیقه دچار حریق شد