وقتی به خانه آمدم زنم گفت که پدرام با او چه کرده
تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۰۹۷۲۸۴
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز، این پرونده هشت سال قبل با شکایت خانواده مردی به نام پدرام تشکیل شد. آنها اعلام کردند پدرام گم شده است و خبری از او ندارند. تحقیقات مأموران نشان داد او آخرینبار با یکی از دوستان قدیمیاش به نام رامین قرار ملاقات داشت. وقتی رامین مورد پرسش قرار گرفت، بدون هیچ مقاومتی به قتل اعتراف کرد و گفت ١٥ سال قبل پدرام به همسرم تعرض کرده بود، من هم بالاخره از او انتقام گرفتم، کشتمش و جسدش را آتش زدم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هرچند اعترافات متهم منجر به پیداشدن جسدی نشد و ردی هم از اینکه واقعا این قتل اتفاق افتاده باشد به دست نیامد اما با توجه به اعترافات متهم و همچنین پیدانشدن ردی از پدرام و شکایت اولیای دم، کیفرخواست علیه رامین صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ١١٣ وقت دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده، نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و از آن دفاع کرد و سپس با توجه به درخواست اولیای دم که صدور حکم قصاص بود، درخواست صدور حکم قانونی کرد.
سپس متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: ١٥ سال قبل پدرام به همسر من تعرض کرده بود. وقتی همسرم این موضوع را گفت، تصمیم گرفتم پدرام را بکشم. او سالها در آمریکا زندگی کرده و به جرم قاچاق اسلحه از آن کشور اخراج شده بود. پدرام از همسر و فرزندانش جدا شد و به ایران آمد. سالها بود که خانوادهاش را میشناختم و با خودش هم بعد از بازگشتش به کشور آشنا شدم. رفتوآمد ما خیلی زیاد بود. از طریق خواهر پدرام به نام پونه شنیده بودم او مشکلات اخلاقی دارد اما فکر نمیکردم با همسرم چنین رفتاری کند تا اینکه یک روز به خانه آمدم و دیدم همسرم مریض شده و او را به بیمارستان بردهاند. خیلی گریه میکرد. از او پرسیدم چه شده است، گفت پدرام به من تجاوز کرده، خیلی با خودم کلنجار رفتم تا پدرام را بکشم. چندباری هم برای قتل او نقشه کشیدم اما نشد. من در قلب خودم او را بخشیدم. آن روز پدرام آمد و گفت پول خواهرزنم را بده، من هم قبول کردم.
او سپس ادکلنی از جیبش درآورد و به من گفت این را به همسرت بده. خیلی عصبانی شدم. او هنوز هم به زن من فکر میکرد، تبر را از روی دیوار برداشتم و یک ضربه به سرش زدم، بعد هم با تفنگ شکاری تیری به پشتش زدم. متهم گفت: جسد را پشت وانت گذاشتم و به جایی بردم که زبالهها را میریختند، آنجا جسد را آتش زدم. او درباره رابطهاش با خواهر مقتول گفت: من رابطه با پونه را انکار نمیکنم و قبول دارم. راستش من عاشق پونه نشده بودم، فقط او را دوست داشتم و چون همسر و فرزند داشتم، دلم نمیخواست رابطهای جدی با او داشته باشم مدتی او صیغه من بود و بعد هم از هم جدا شدیم. من فکر میکنم پونه این نقشه را کشیده بود؛ او بعد از جدایی ما همسرم را به خانهاش برد و بعد هم همهچیز را فراهم کرد که برادرش به همسرم تعرض کند.
قضات برای بررسی ادعای متهم تصمیم گرفتند از همسر رامین تحقیق کنند. وقتی او در جایگاه حاضر شد، گفت: متأسفانه باید بگویم پدرام به من تعرض کرد. او سپس موضوع را شرح داد و گفت: روز حادثه بعد از اینکه با پونه از پیادهروی برگشتیم، به من گفت بیا با هم برویم خانه ما و صبحانه بخوریم، من هم قبول کردم. در اتاق منتظر پونه بودم که یکباره پدرام آمد و چای آورد، با تعجب پرسیدم تو چرا خانه هستی، پونه به من گفته بود تو نیستی، پدرام جواب داد خودش از پونه خواسته که دروغ بگوید و میخواسته با من صحبت کند و بعد هم به من تجاوز کرد. در این سالها به خاطر کاری که مقصرش من نبودم، خیلی اذیت شدم. وقتی همسرم موضوع را فهمید با اینکه من خودم آسیب دیده و خیلی ناراحت بودم مدام با من بدرفتاری میکرد. او خیلی من را کتک میزد درحالیکه خودش به من خیانت کرده بود. من با پونه دوست بودم؛ روزهایی که من با پونه به پیادهروی میرفتم و با او درددل میکردم، او با همسرم رابطه داشت. بعد هم در این میان قربانی من بودم؛ هم مورد تعرض قرار گرفتم هم همسرم من را طرد کرد.
با پایان گفتههای متهم هیأت قضات وارد شور شدند و متهم را با توجه به اعترافاتی که مقرون به واقع تشخیص داده شد، به قصاص محکوم کردند. اما این رأی در دیوانعالی کشور تأیید نشد و قضات اعلام کردند باید برای پیداشدن جسد تحقیق بیشتری شود. با توجه به ایراد وارده، متهم یک بار دیگر پای میز محاکمه رفت و گفتههای قبلی خودش را تکرار کرد. او با پافشاري گفت که مرتکب قتل شده است و علتش هم تعرض بوده که به همسرش شده است. یک بار دیگر هیأت قضات رأی قصاص صادر کردند و این بار شعبه ٣٩ دیوانعالی کشور رأی قصاص را تأیید کرد.
روزنامه شرق
110
منبع: جام نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۰۹۷۲۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اینجا برای حیوانات پاپوش می دوزند | یکی به نعل و یکی به میخ
همشهری آنلاین- رابعه تیموری: کارش آسان نیست و تا هر چهار نعل اسب میزان شود، خوب عرقش درمی آید. اوستا علی نمیتواند از کارش دل بکند و عشقش این است که به سم دردناک و لنگان اسبهای خوددار و صبور پاپوشهای نو بپوشاند تا بتوانند راحت و راهوار جستوخیز کنند. او خوب میداند اگر اولین نعلبندی کرههای ٣ساله ناشیانه و خشن انجام شود، سایه ترس از دم و دستگاه نعلبندان همیشه ته چشمهای سیاه این حیوانات نجیب دودو خواهد زد:
بیشتر بخوانید:این مردها اسبهای اصیل را پرورش می دهند
کف راهروی اصطبل نریانهای خوش نژاد و گرانقیمت پر شده از خردههای ناخن اسبهایی که قبل از ونداد زیر دستش بودهاند. جعبه ابزارش گوشه راهرو باز است و پیش بند چرمی اش را روی سندان گذاشته است. پیشانی اش به عرق نشسته و تا عبداله، ونداد را از اصطبل بیرون بیاورد مشغول وررفتن با گوشی تلفنش میشود که تصویر جوکر روی قاب آن به عالم و آدم میخندد. خودش هم جوان خندان و پرحوصلهای است وحتی موقع جفتکپرانی و سرکشی اسبهای چموش لبخند از صورت خسته اش جمع نمیشود. ونداد بدقلق نیست و از ٣سالگی که زین به پشتش بستند، عادت کرده که هر دو ماه یکبار سمهای خوشتراشش را به چکش و سندان اوستای نعلبند بسپارد. اوستا علی دستی به سر و گوش ونداد میکشد و پیش از آن که او به هیکل خوش قواره کرند رنگش پیچوتابی بدهد،تر و فرز یکی از پاهای او را از زمین بلند میکند. وقتی رِنِت کاردک مانند را روی شیارهای وسط سمش میکشد، گلولای داخل آن فرو میریزند و نعلهای نامیزان و سابیده شده ونداد نمایان میشوند. کندن نعلهای کهنه نریان جوان برای اوستا علی دشوار نیست و با چند بار بالا و پایین بردن انبر سم چین میخهای کج و معوج روی نعل را جدا میکند.
عکاس: امیر رستمی/همشهریالاغ بلاگردان فقط ناخن چینی میشود
ونداد میداند که اوستا تا همه نعلهای کهنه را بیرون نکشد، نعلهای تازه را روی سمهای او نمیگذارد و پاهایی را که هنوز پاپوش کهنه دارند یکییکی و با احتیاط بالا میآورد تا اوستا برای بلند کردن پای سنگین و پرقوت او کمتر به زحمت بیفتد. گاهی که ونداد از بالا ماندن پایش کلافه میشود، به ناز و نوازش مهترش عبدالله دوباره آرام میگیرد. حالا سوهان بهکار اوستا میآید و باید ناخنهای خشک و زبر ونداد را با سوهان بسابد و هماندازه کند. گاه و بیگاه صدای الاغ تنهایی که در اصطبل نریانها بسته شده، سکوت راهرو را میشکند و بعضی از اسبها هم به شیههای کوتاه با او همصدا میشوند. سیستم ایمنی بدن الاغ و قاطر از سیستم ایمنی بدن اسبها ضعیفتر است و این الاغ را در اصطبل نگهداری میکنند تا اگر ویروس و میکروبی بیماریزا در اصطبل پیدا شد، با ابتلای الاغ بلاگردان، به موقع خطر را از اسبهای سوارکاری گرانقیمت دور کنند. سمهای این الاغ نگونبخت و اسبهایی که برای سوارکاری استفاده نمیشوند، کمتر پیش میآید که نعل به خود ببینند و قیار کردن و مرتب کردن ناخنهایشان هم توسط نعلبندی انجام میشود که بهکاربلدی اوستا علی نیست، اما حکایت ونداد و دیگر سیلمیهای پرزاد و ولد جدا است و باید نعل کردن آنها بیعیب و نقص انجام شود.
فوت کوزهگریونداد از نریانهای سیلمی نورچشمی صاحبش است که باید به مدد نعلهای فلزی اش هر روز تاخت و تازی جانانه داشته باشد تا برای تکثیر نژاد اسب عرب خوش بنیه بماند. چشم اوستا علی در تعیین شماره سم ونداد چند میلیمتری خطا دارد و پسازآن که از میان تل نعلهای کوچک و بزرگ داخل صندوق عقب پراید قدیمی اش چند نعل را بدون میخ زدن روی سمش امتحان میکند، اندازه دقیق سم دستش میآید. اگر دزد کوره نعلبندی اوستا علی را نبرده بود، نعل فلزی بهسرعت داغ و با چند پتک به پای ونداد میزان میشد، ولی حالا فرم دادن نعلهای سرد آسان نیست و علی آقا وقتی ضربات پتک را روی نعل آویخته به سندان فرود میآورد، باید همه قوت دستهای ورزیده اش را بهکار گیرد. حالا وقت رو کردن فوت کوزهگری استاد نعلبند است و نریان جوان بیترس و واهمه سمش را به او میسپارد تا با فرو کردن میخهای آهنی در سمهای او چفت و بست پاپوشهای تازه اش را محکم کند. علی آقا درس نعلبندی نخوانده، ولی آنقدر تجربه دارد که بتواند میخها را بهصورت اریب روی بیحسترین لایه سمهای ونداد بکوبد تا او دردی احساس نکند.
نعلبندان غریبه ارج و قرب دارند
وقتی همه میخها کوبیده میشوند، علی آقا خسته و عرق کرده قد راست میکند و ونداد جوان درحالیکه با چشمهای نجیب زیبایش قدرشناسانه تماشایش میکند، آسوده و با ناز و غمزه بهدنبال عبدالله به طرف اصطبلش میخرامد. هنوز نفس اوستای نعلبند چاق نشده که عبدالله مهار اسب رشید دیگری را در دست گرفته و به طرف دم و دستگاه نعلبندی میآورد. علی آقا میگوید: «در بسیاری از کشورهایی که صنعت پرورش اسب ارج و قربی دارد، از سلامت نعلبندان به خوبی مراقبت میکنند و نعلبندان روزانه بیشتر از ٣-٤ اسب نمیتوانند نعلبندی کنند، اما در ایران قانون و قاعدهای ندارد و ممکن است یک نعلبند در یک روز تمام اسبهای یک اصطبل را قیار یا نعلبندی کند. کلنجار رفتن با اسبهای سنگین و تنومند به کمر نعلبند آسیب زیادی میزند و نعلبندان خیلی زود قدرت کار کردن را از دست میدهند.» علی آقا چند بار تصمیم گرفته پی کار و باری اطوکشیده برود و در جایی به دور از بوی نامطبوع اصطبلهای اسب نان و روزی اش را درآورد، ولی چندان نگذشته که دلتنگی این حیوانات نجیب او را دوباره به پای پتک و سندان نعلبندی کشانده است.
شغل: اسب سواری
علی آقا نیمی از عمر ٣٢ساله اش را در کنار اسبها گذرانده است. او تعریف میکند: «از بچگی به اسب علاقه داشتم و وقتی ١۵-١٦ سالم بود به باشگاههای سوارکاری میرفتم و جستوخیز آنها را از دور تماشا میکردم. کمکم بهواسطه دوستی با یکی از مهتران اسب در یکی از مراکز پرورش اسب بهعنوان کارگر مشغول شدم و کارهایی مانند قشو و نظافت اسبها را انجام میدادم.»
وقتی علی آقا سوارکار اسب شد و وظیفه رام کردن کرهها را بر عهده گرفت، به خواستگاری همسرش رفت. او تعریف میکند: «وقتی از شغلم پرسیدند گفتم اسب سواری میکنم! پدر همسرم با تعجب گفت برای اسب سواری به تو پول میدهند؟!» ورزیدگی قد و قامت علی آقا سبب شده موقع نعلبندی در کلنجار رفتن با اسبهای رشید و سرکش کمنیاورد، ولی همین درشت و سنگین شدن هیکلش او را به تغییر شغلش وترک سوارکاری واداشته است: «وقتی وزنم بالا رفت، دیگر نمیتوانستم کرهها را اسب سوارکاری کنم و به دلیل این که از دنیای اسبها دور نشوم تصمیم گرفتم به نعلبندی مشغول شوم. من با شاگردی نزد یک استاد نعلبند قلق و فوتوفن این کار را یاد گرفتم.»
وقتی نعل اسب خوش اقبالی نمیآورد
یک عمر دمخور بودن با اسبهای حساس و نازک طبع سبب شده نعلبند جوان وقت ناز و غمزه کشیدن یا چشم غره رفتن و تاب به ابرو انداختن برای اسبهای چغر و نافرمان را خوب بشناسد.
هزینه نعلبندی به انصاف و قناعت نعلبند و دست و دلبازی مالکان مراکز پرورش اسب بستگی دارد، اما اگر علی آقای احمدی و همکارانش در نظرآباد و دیگر مراکز حاشیه تهران برای نعلبندی حدود یک و نیم میلیون تومان و برای قیار و ناخن چینی اسب حدود نیم میلیون تومان بگیرند، در تهران لااقل دو برابر این اجرت نصیب همکارانشان میشود. استاد نعلبند اعتقاد ندارد که آویختن نعل اسب به درودیوار برای کسی خوش اقبالی میآورد، ولی از سر عشق به این حیوانات باوفا توی پراید قدیمی اش که حکم دکان سیارش را دارد، انواع و اقسام نعلهای کاربردی و زینتی یافت میشود.