رازهای زندگی خفاش شب گیلان از زبان همسر سابقش
تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۱۰۱۸۰۰
به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، روزنامه «ایران»میافزاید: حالا ۱۰ سال و دو ماه از آخرینبار که صدای فرزاد را از پشت گوشی تلفن شنید میگذرد. آن روز که گفته بود برای همیشه همسر و فرزند هفتماههاش را ترک میکند. زمانی که فرزاد نامهای برای خداحافظی از همسر و خانوادهاش نوشت، با اینکه مدتها از آن زمان گذشته، اما زمانی که پس از دستگیری فرزاد و اعترافهای هولناکش به قتل زنان، از پریچهر خواسته شد به اداره آگاهی برود و درصورت تمایل، همسر سابقش را ببیند ترس و وحشت سراسر وجودش را فراگرفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تمام سختیهای چهار سال زندگی با فرزاد برایش زنده شد و تلاش او برای فراموش کردن خاطرات تلخ گذشته بیفایده ماند. آزارهای فرزاد و ستمهایی که در حق او و نوزادشان کرده بود حالا مثل یک فیلم سینمایی از مقابل چشمهایش رژه میرفتند و او نمیدانست باید چه تصمیمی بگیرد. مرد جنایتکار را ملاقات کند یا...
پریچهر که حالا ۲۹ سال دارد، ۱۵ سال قبل، زمانی که فقط ۱۳ ساله بود با فرزاد ازدواج کرد. زن جوان در گفتوگو با خبرنگار روزنامه «ایران»، از زندگی گذشته خود، علت طلاقش و خصوصیات مردی گفت که حالا به قتل سریالی هفت زن اعتراف کرده است.
با فرزاد چطور آشنا شدی؟
آن زمان فرزاد در بندرعباس روی کشتی کار میکرد به همین خاطر برای دیدن خانوادهاش باید از شهر ما عبور میکرد. از طرف دیگر پدرم مغازهای داشت که آن را به دوست فرزاد اجاره داده بود. او هم هر زمان که به خانهشان میرفت، سری هم به دوستش میزد. من هم غافل از دغدغههای زندگی در سن ۱۳ سالگی سرگرم درس خواندن در مدرسه بودم. تا اینکه یک روز در بازار محلی که مسیر مشترک تردد من و فرزاد بود همدیگر را برای نخستین بار دیدیم و همین دیدار آغازی برای آشنایی ما والبته سیاه بختیام شد. فرزاد که میگفت عاشقم شده، خیلی زود به خواستگاریام آمد. پدرم هم پس ازکمی تحقیق گفت، پسری که برای کسب روزی روی کشتی در گرمای بندرعباس کار میکند، آدم خوبی است و اگر دستش را بگیریم موفق میشود. ضمن اینکه وضع مالی پدرم خوب بود و میتوانست از ما بخوبی حمایت کند. البته پدرم در تحقیق از همسایههای محل زندگی فرزاد، اطلاعات خاصی دربارهاش بهدست نیاورد چراکه کسی او را بهخوبی نمیشناخت. اما بالاخره با این ازدواج موافقت کردیم و من با مردی ۲۴ ساله که تا دوم راهنمایی درس خوانده بود نامزد کردم. نامزدیمان ۲۰ روز طول کشید اما من درهمین مدت کوتاه به این نتیجه رسیدم که ازدواج دراین سن برایم خیلی زود است.به همین خاطرمخالفتم با ازدواج را به پدرم و فرزاد اعلام کردم. اما او پس ازشنیدن جواب رد من آنقدر گریه و التماس کرد که بالاخره سر سفره عقد نشستم.
بعد از ازدواج شما رفتید بندرعباس؟
نه، پدرم دو تا خانه داشت و یکی از آنها را به ما داد تا زندگی کنیم. یک نیسان هم خرید وآنرا داد به فرزاد تا برایش کار کند. آن زمان تمام مخارج زندگی ما را پدرم میداد و به اضافه تمام اینها درحدود ماهی ۵۰۰ هزار تومان هم بهعنوان حقوق به فرزاد میداد. این ماجرا برای سال ۸۱ بود؛ اوایل فرزاد خوب بود اما همه چیزخیلی زود تغییر کرد.
چه تغییری؟
شبها به خانه نمیآمد، دست بزن داشت. بد اخلاق بود. بعد هم کم کم متوجه شدم که با زنان زیادی در ارتباط است. تماسهای مخفیانه فرزاد، حس کنجکاوی مرا برانگیخت تا اینکه متوجه شدم او به من خیانت میکند. در مدتی که با او زندگی میکردم زنی را ندیدم اما صدای ۴ یا ۵ نفر از زنانی که با او درارتباط بودند را شنیدم و با آنها حرف زدم. بعدها دوستانش گفتند که فرزاد با زنان زیادی در ارتباط بوده است. او حتی زمانی که مرا برای وضع حمل به بیمارستان بردند، غیبش زد وناپدید شد که بعدها متوجه شدم با زنی به شهرستان فومن رفته بود و علت رها کردن من در بیمارستان هم همین بود.
در برابر این رفتارهای شوهرسابقات چه عکسالعملی نشان میدادی؟
هیچ ، البته چارهای نداشتم، چون دلم میخواست زندگی کنم.هم به خاطر خودم وهم بچهام. اما فرزاد مرد زندگی نبود ودائم به دنبال هوسرانیهایش میرفت.
چه شد که از او جدا شدی؟
۵ اسفند سال ۸۵ من در خانه خواهرش که ساکن یکی از شهرهای گیلان است میهمان بودم. همان روز بود که فرزاد تلفنی تماس گرفت و گفت که مرا برای همیشه ترک میکند و دیگر نمیخواهد با من زندگی کند. او گفت یک نامه در خانه گذاشته و همه چیز را در آن توضیح داده است. اصلاً باورم نمیشد. از آنجا که فاصله من با خانه زیاد بود، با پدرم تماس گرفتم و از او خواستم به خانه برود که اوهم نامه را پیداکرد.
داخل نامه چه نوشته بود؟
نامه را هنوز دارم، مضمون نامه انتقامگیری از افرادی بود که ظاهراً به او بد کرده بودند و اینکه بعد از انتقام گرفتن خودش را معرفی کرده یا خودکشی میکند. و اینکه رفتن او به خاطر مشکلات با همسرش نبوده است.
بعد از رفتن فرزاد به دنبالش نرفتید؟
به دنبالش رفتم، اما خانوادهاش گفتند از او خبری ندارند. به تلفن همراهش هم که زنگ زدم یک زن جواب داد و خیلی علنی کاری کرد که دیگر با او تماس نگیرم.
چطور از او جدا شدید؟
دو سالی طول کشید تا توانستم به صورت غیابی و طبق حکم دادگاه طلاقم را بگیرم. او حتی برای دیدن بچهاش هم نیامد. برای گرفتن حضانت دخترم حتی چندین بار در روزنامهها آگهی چاپ کردیم و چون خبری از او نشد، حضانت او را هم به صورت غیابی گرفتم.
از نظر شخصیتی چه خصوصیاتی داشت؟
مردی تودار و درون ریز و درعین حال خائن. اگر دستش رو میشد جنجال به پا میکرد.
چطور متوجه شدی که فرزاد مرتکب قتلهای سریالی شده است؟
اواخر فروردین بود که یکی از اقوامش با من تماس گرفت و این ماجرا را فاش کرد.اول که این خبررا شنیدم باور نکردم و شوکه شدم. اما خیلی زود شایعهاش در تمام شهر پیچید و بعد از آن هم در کانالهای تلگرامی و فضای مجازی ماجرای قتلها را خواندم.تا اینکه روزپنجشنبه، از اداره آگاهی تماس گرفتند وازمن خواستند به آنجا بروم.بعد هم در رابطه با فرزاد و گذشتهاش سؤالاتی مطرح شد که جوابهای لازم را دادم.
در اداره آگاهی او را ندیدید؟
راستش را بخواهید تمام گذشته وحشتناک زندگی با اومثل یک فیلم از جلوی چشمهایم گذشت. تازه آن موقع بود که متوجه شدم تلاش چندین سالهام برای فراموش کردن آنچه به سر من و بچهام آمده بیفایده بوده است. از من خواسته شد که او را ببینم اما خودم قبول نکردم. ولی از زمانی که به خانه آمدهام تا الان در جدال با خودم هستم.
چه جدالی؟
میترسم سؤالاتی که در دلم هست تا آخر عمر با من باشد. او انگشت تهمتش را به سمت من دراز کرده است. برای همین دوست دارم از او بپرسم که من عامل این کار بودم یا خودت. تو خجالت نمیکشی چنین حرفهایی را می زنی. فرزاد اول مرا وبعد هم بچهام را کشت. درحقیقت نخستین قربانیان قتلهای او ما بودیم هرچند که به ظاهر زندهایم. آن زمان من یک بچه بودم و کاری که فرزاد کرد آینده من و دخترم را تباه کرد. از طرفی میترسم او را ببینم، میترسم دیدارمان هرگز از ذهنم پاک نشود و نتوانم چهره او و اتفاقاتی که در این دیدار میافتد را فراموش کنم.
آیا میدانی انگیزهاش از این جنایتها چه بوده است؟
می گوید که زنها را به خاطر من کشته است.ولی آن موقع من ۱۳ سالم بود. حتی بلد نبودم کنار خیابان بایستم و ماشین بگیرم. ضمن اینکه اگر فرزاد بعد از جدایی زندگی خوبی را در پیش میگرفت میگفتم شاید من در این ماجرا و رفتن ناگهانیاش مقصر بودهام. اما وضعیت او هر روز بدتر میشد. این سؤال هم مطرح است که اگر به خاطر من دست به جنایت زده چرا از زن صیغهایاش انتقام نگرفته و با او چندین سال زندگی کرده است.
از زمانی که این ماجرا برملا شده است، هیچ وقت به این موضوع فکر نمیکنی شاید تو هم میتوانستی یکی از قربانیان این جنایات باشی؟
راستش اواخر زندگیمان که از رفتارهای بدش گلایهمند بودم تهدیدم میکرد. آن زمان خانهای در حال ساخت داشتیم و همیشه میگفت اگر با من و کارهایم مخالفت کنی تو را میکشم و میاندازم داخل چاه. من هم حرفهایش را به شوخی میگرفتم اما فرزاد آدمی عصبی بود و میتوانست این کار را انجام دهد.چراکه این را بعد ازچند سال زندگی با او دریافته بودم!
آیا فکر میکردید که همسر سابقتان، قاتل سریالی باشد؟
آن زمان فکر نمیکردم که او قاتل انسانها باشد اما مطمئن بودم که قاتل من و بچهام است. با کاری که کرد هم من مُردم و هم فرزندم.با اینکه سالهاست طلاق گرفتهام اما اطرافیانم بارها پرسیدهاند که چرا ازدواج نمیکنم؟! پاسخ من هم این بوده که پدر بچهام برای دخترش پدری نکرد چطور از یک غریبه انتظار پدری داشته باشم و...
قتلهای سریالی به خاطر لذت
هادی مصطفایی- سرهنگ بازنشسته ومعاون سابق پلیس جنایی کشور
بررسیهای جرمشناسانه همواره نشان داده عاملان قتلهای سریالی، از ارتکاب قتلها لذت میبرند، چراکه اگر لذتی در کار نبود، تکراری صورت نمیگرفت که البته این موضوع به مسائل روانی و آشفتگیهای روحی وروانی جنایتکاران این قبیل پروندهها نیز بازمیگردد. زمانی که قاتل سریالی بازداشت میشود، در نخستین گام به دنبال توجیه کارهایش است. او متهم به قتل چندین نفر است و میداند که از دیدگاه جامعه طرد شده است، در نتیجه تلاش میکند تا چهرهای موجه از خود نشان دهد. درست مثل قتلهای سریالی مشهد که توسط سعید حنایی صورت گرفت. او که ۱۶ زن را کشت، مدعی بود که زنهای مشکلدار را به قتل رسانده و به خاطر تفکرات و باورهایش این کار را انجام داده است. اما سؤالی که در این میان مطرح میشود این است که اگر جنایت به خاطر جنبه اعتقادی بوده است، پس چرا به قربانیها تعرض شده بود؟ این سری رفتارهای نامعقول در موارد دیگر نیز وجود دارد. در تمام پروندههای مشابه، عاملان قتلهای سریالی میخواهند کارشان را موجه جلوه دهند و از چهره منفور در میان جامعه، خود را تبدیل به یک قهرمان کنند تا نفرت جامعه از آنها کمتر شود غافل از اینکه افکارعمومی دست این جنایتکاران را بهخوبی میخواند.درباره قاتل سریالی گیلان نیز باید گفت با توجه به اینکه این جنایتکار بهتازگی دستگیرشده و تحقیقات تخصصی همچنان ادامه دارد؛ پس باید منتظر تکمیل تحقیقات بود. پس از آن میتوان به روشنی درباره این جنایتکار و انگیزههایش اظهارنظر کارشناسی کرد.
نامه خداحافظی فرزاد از همسر و فرزندش
اینجانب فرزاد... فرزند... مورخ ۸۵.۱۲.۵ تصمیم گرفتم تمامی کسانی که به نحوی در ویران کردن زندگی من به نوعی نقش داشته و الان دارند خودشان راحت و بدون دردسر زندگی میکنند همان کاری را با آنها بکنم که آنها با من کردند و بعد خودم را معرفی خواهم کرد یا خودکشی خواهم کرد. این چند خط را نوشتم که بعد از این وقایع خانواده من فکر نکنند که به خاطر مشکلات با خانم خودم بوده است فقط به خاطر ندانمکاری و اعتماد بیش از حد به دیگران بوده است. الان چون که من به مشکل برخوردم کسانی که از من چک به صورت امانت گرفته بودن چون خودشان چک نداشتن از من گرفتن به خاطر حل کردن مشکلشان آنها هم چکها را آوردن و میگویند که من باید پرداخت کنم؛ لذا چون وضعیت مالی من بد جوری به خاطر خرج خانه خراب شده است هر کی هر چیزی که بگوید او راست میگوید و تو دروغ. البته این طرز فکر او به خاطر این به وجود آمده است چون قبلاً با او راست نبودم به خاطر اینکه راست هم میگفتم قسم میخوردم میگفت تو دروغ میگویی همین باعث شد طرز فکرش نسبت به من عوض شود من هم دیگر خسته شدم دردم به استخوانم رسیده است چارهای دیگر ندارم از همه کسانی که به نحوی آنها را اذیت کردم معذرت میخوام. امیدوارم مرا ببخشند و حلالم کنند بخصوص همسرم... خیلی اذیتش کردم خدا هم مرا ببخشد. چون زندگی را او میدهد او هم باید جان بگیرد. بعداً در یک کاغذ دیگر بدهکاری خودم را مینویسم و در صندوق پست میاندازم. مواظب دخترم هم باشید و امیدوارم که او هم مرا ببخشد. بخاطر اینکه با زندگی او و مادرش بازی کردم. من آدم بسیار حیوان و آشغالی هستم و از حد و مرز گذشته.
ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه روز سهشنبه ... مورخ ۵/۱۲/۸۵/ فرزاد...»
منبع: خبرگزاری برنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۱۰۱۸۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رازهای سر به مُهر پرستاران در بیمارستانها
نسترن فرخه در روزنامه شرق نوشت: افسردگی بخش جدانشدنی این روزهای تعدادی از پرستارهای جوان است. برخی دختران و پسرانی که با هزار امید در این حرفه پا گذاشتند، اما با وجود فشار کاری، صورتهای رنگپریده و مصرف روزانه قرصهای آرامبخش ثمره تلاش آنها شده است. این پرستارهای جوان، در پس تمام گلایههایشان در سیستم درمانی بیمارستانهای دولتی، از بیمارانی روایت میکنند که به دلیل کمبود نیرو و کار بسیار در بیمارستان، جلوی چشمانشان آسیبهای جدی دیدهاند. از زنی که با مشکل فشار بالا به دلیل عدم رسیدگی در اورژانس شرایط وخیمی را تجربه کرده تا مردی که با شکم باز روی تخت اورژانس در انتظار رسیدگی کادر درمان، با مرگ دستوپنجه نرم کرده است. طبق گفتههای خودشان یکی از دلایل شدت بروز بیماریهای اعصاب و روان که این روزها تجربه میکنند، به دلیل مشاهده ناتوانیهایی در کمک به درمان افرادی است که علت آن کمبود نیرو و کار بسیار در بیمارستان است.
یکی از پرستارهای بیمارستانی در حوالی تجریش اشاره میکند که با وجود کمبود نیروی پرستاری که این روزها تجربه میکنند، بیمارستان گاهی برای افزایش ویزیت و پذیرش بیمار از برانکارد و صندلی در اورژانس استفاده میکند و در نتیجه توجهی به شرایط پرستارهای خود ندارد. این موارد در حالی است که تلاش خبرنگار «شرق» برای گفتگو با مسئولان این بیمارستان دولتی بینتیجه ماند، زیرا مدیر پرستاری، معاونت پرستاری دانشگاه شهید بهشتی، سوپروایزر و نماینده نظام پرستاری و حتی سرپرستار اورژانس این بیمارستان بعد از عنوان موضوع به اشکال مختلف از مصاحبه و توضیح شرایط سخت پرستارهای بیمارستان که شرایط غیر قابل بازگشتی برای بیماران ایجاد میکند، سر باز زدند. با وجود این «محمد شریفیمقدم» دبیر کل خانه پرستاری با تأیید شرایط سخت این پرستارها، در گفتگو با «شرق» تأکید دارد که «مشکلات پرستارهای بیمارستان مورد بحث نمونهای از مشکلات پرستارهای کل کشور است». درواقع بیمارستان با ایجاد فشار کاری مضاعف و مشکلات روانی برای کادر درمان و پرستارها، باعث افزایش خطای پزشکی در روند درمان میشود که در صورت طرح شکایت قضائی بیمار، پرستار اولین متهم خواهد بود.
تنشهای بیپایان پرستارها در بیمارستاندختران و پسران پرستاری هستند که در اوج جوانی خستگی در تمام اجزای صورتشان، نمایان است. از رنگپریدگی چهره تا گودی زیر چشمان کمفروغشان که همه از کار زیاد حکایت دارد. حتی هنگام حضور در دفتر روزنامه، نگران فاششدن هویت خود هستند و تأکید دارند در آن صورت عواقب بسیاری برایشان پیش خواهد آمد. درواقع مشکلاتی که آنها روایت میکنند، نمونهای از چالش دیگر پرستارها در این سیستم است.
یکی از پرستارهای جوان، صحبت را شروع میکند، از قانون بهرهوری میگوید که در بسیاری از بیمارستانها و برخی مراکز درمانی دولتی زیر پا گذاشته میشود. در این قانون عنوان شده که شیفت بیش از ۱۲ ساعت برای پرسنل ممنوع است؛ درحالیکه طبق گفته پرستارها، گاهی آنها چند شیفت پشت هم دارند و این موضوع بر فشار کاری آنها تأثیر مستقیم دارد. این جوان از اضطراب بالای کادر درمان میگوید که به مرور هم در فضای بیمارستان به آن افزوده میشود و همین در برخورد با بیماران و همراهان بیمار مؤثر است.
این پرستار به دلیل بخشی از این مشکلات، مدتی است که از محل کار خود استعفا داده و در این مورد روایت میکند: «راستش من اختلال اضطراب دارم و معمولا سریعتر از بقیه عصبانی میشوم. برای همین فشار کار در بیمارستان روی من بیشتر از بقیه اثر میگذاشت، اما چون در اورژانس نیرو کم بود و کارمان هم زیاد بود، مجبور بودم فقط تحمل کنم، تا اینکه از ۸۰ پرستار به ۴۰ نفر رسیدیم. شرایط ما اینطور بود که بعد از شیفت، شب به خانه میرفتیم و فردا ظهر تا پسفردا دوباره به بیمارستان میرفتیم. درواقع کلا زندگی ما در بیمارستان بود. یک روز برای اعتراض به دفتر پرستاری رفتیم ولی رفتارهای خاصی با ما کردند. بعد از آن بیاحترامیهایی کردند که من دیگر استعفا دادم. به خواستهها و پتانسیل ما پرستارها توجه خاصی نمیکردند که همین تنش در مجموعه را بیشتر میکرد.
مثلا همکاری داشتیم که وسواس شدید داشت و مرتب همهجا را با الکل تمیز تمیز میکرد و اصلا نمیگذاشت کسی نزدیک میزش برود. یک فردی با این شرایط را در اورژانس نگهداشته بودند. این را هم در نظر بگیرید که در اورژانس اکثر پرستارها برای آرامکردن روان خودشان دارو مصرف میکنند. شبها بچهها انواع دارو را از داروخانه میگرفتند و مصرف میکردند که همین باعث اعتیاد برخی شده بود. واقعا فشار کار در اورژانس بیمارستان بالاست. تصور کنید بیمار ما وارد اتاق سیپیآر میشد، درصورتیکه ما جای دیگر مجموعه بودیم، بیمار کد میخورد، احیا آغاز میشد، ماساژ میزدند و دارو تزریق میکردند، با وجود اینکه مسئولیت قانونی آن بیمار با پرستار است، اما به دلیل شلوغی و کمبود نیرو، خود ما پرستارها هنوز بیمار را ندیده بودیم و در آخر یک پرونده سفید جلوی ما میگذاشتند که باید آن را پر میکردیم و بعد بیمار به سردخانه میرفت. این موضوع خیلی وقتها باعث نگرانی ما بود که اگر مسئلهای پیش بیاید، چه چیزی باید به پزشکی قانونی بگوییم؟ مثلا بیمار خردسال با سابقه تشنج به بیمارستان آمد، تجویز شد تا داروی ضدتشنج به او تزریق شود و بعد در بخش اطفال بستری شود ولی وقتی وارد بخش اطفال شد، دیدیم حتی از این بچه رگ هم گرفته نشده است که در این صورت وقتی رگ از کودک گرفته نشده یعنی دارویی هم تزریق نشده است که این خطر جانی برای کودک به همراه دارد».
خطر جانی بیماران در شلوغی بیمارستاندر بین حرفهایشان فشار روحی و روانی ناشی از این روایتها مشهود است، فشار کاری بالا که نتیجه آن خطر جانی برای بیمارانی است که خودشان را به دست کادر درمان میسپرند. یکی از پرستارها به کاغذهایی که در دست دارد، نگاه میکند تا در صحبتهایش نکتهای جا نماند و میگوید: «راستش دارو نزدن به بیمار در برخی بیمارستانهای دولتی یک موضوع رایج است، اما با وجود فشار کاری بالا پرستارها سعی میکنند تا جایی که میتوانند داروهای حیاتی را به بیماران بدهند. خلاصه هیچکس نمیتواند همه کارها را برای بیمار انجام دهد؛ چون حجم کاری که به پرستار محول میکنند، خیلی بیشتر از توان او است. اینها در حالی است که با وجود کمبود نیرو، کنار تختهای اورژانس، برانکارد میگذارند تا برای پول ویزیت، بیمار بیشتری را پذیرش کنند.
ما حتی بیمارانی داشتیم که روی صندلی یا زمین مینشستند. ما بیمار خانمی با فشار پایین داشتیم که آنقدر در شلوغی بیمارستان، کارش تعلل پیدا کرد که در آخر فوت کرد. ما حتی پرستاری داشتیم که وانمود به داروزدن میکرد. تصور کنید ۱۵ بیمار بدحال را در اورژانس به شما میدهند و شما حتی زمانی هم برای حلکردن داروها با هم ندارید. پرستار اگر خیلی وجدان به خرج دهد، همه را با هم حل میکند که همین امکان تداخل دارویی دارد. حتی این کار را هم خیلی از پرستارها وقت نمیکنند انجام دهند. برخی از پرستارها هم این کارها را کامل انجام میدهند، اما دیگر جانی برایشان نمیماند و وسط کار میبرند».
ثبت اطلاعات دروغین در پروندههابین حرفهایشان از فشار کاری میگویند که ناخواسته مجبور به زیرپاگذاشتن اخلاقیات میشود، موضوعی که سیستم بیمارستانی و سلامت کشور سهم مهمی در آن دارد. یکی از این پرستارها اضافه میکند: «این را هم بدانید، تنها چیزی که از روند درمان ثبت میشود، گزارش پرستاری است که خود ما باید بنویسیم. ولی باید بگویم تنها چیزی که از نظر ما پرستارها باعث میشود تا پرستار به کار بالینی خودش نرسد، فشار کار بسیار زیاد بیمارستان و نیروی کم است. حالا تصور کنید وقتی گزارش پرونده که نوشتهایم به پزشکی قانونی میرود، همه چیز در آن برگه کامل است. یعنی در آن گزارش آمده که همه کار برای بیمار انجام شده است. بهطور مثال حتما در گزارشی که برای آن کودک تشنجی ثبت شده، آمده است که داروی ضدتشنج را برای او تزریق کردیم، اما در حقیقت تزریق نشده بود». یکی از پرستارها اضافه میکند: «اینها همه در حالی است که پرستارها تمام تلاششان را میکنند تا در شلوغی بیمارستان داروهای حیاتی را تزریق کنند، ولی معمولا کسی نمیرسد تا آنتیبیوتیکها را به بیمار بدهد. پرستار هم توانی دارد، ما در دوران کرونا هر کار توانستیم انجام دادیم ولی بعد از آنهم فشار کاری کم نشد و مطالبات ما هم دیده نشد».
به بیمار سر نزدیم و...پرستار جوان از بیمارانی میگوید که کمبود نیرو، باعث خطر جانی برای آنها میشود «بیماری داشتیم که شکمش باز شده بود، صبح که برای تحویل آمدیم، دیدیم شرایط بسیار وخیمی دارد و کسی در این مدت به او سر نزده است. در این مواقع اگر بیمار فوت کند، پرستار باید دیه این فرد را پرداخت کند؛ درصورتیکه کمبود نیرو و کار بسیار، باعث چنین موضوعی میشود. واقعا پرستارها به دلیل حجم کار نمیرسند گاهی به همه بیماران سر بزنند، در این شرایط واقعا پرستار باید چه کار کند؟ آن پرستاری که مسئول آن بیمار بود، بعد از این اتفاقات، با شرایط روحی بد، از بیمارستان استعفا داد و رفت. حتی خود من یک روز را هرگز فراموش نمیکنم، مادری فرزند بیمارش را به بیمارستان آورده بود و از من سؤالی داشت، من خیلی بد جوابش را میدادم، به شکلی که هر بار میآمد سؤال کند، من با تندی برخورد میکردم. در آخر فهمیدم بنده خدا فقط یک سؤال ساده داشته. حالم بد شد، آنقدر که رفتم یک گوشه و زدم زیر گریه. به خودم میگفتم چرا باید شرایط به شکلی باشد که من را اینقدر عصبی و خسته کند تا چنین رفتاری با همراه بیمار کنم».
ما را ساکت کردند تا به وزیر بهداشت چیزی نگوییمیکی دیگر از پرستارها تأکید دارد: «من با شوق زیاد شروع کردم و حالا خیلی خسته هستم و میخواهم از بیمارستان استعفا دهم. درآمد کم، اضافهکاری زیاد و حجم کار بالا همه باعث شد تا همکاران من یا مهاجرت کنند یا در حال رفتن باشند. حتی ما حق استعفا دادن هم نداریم؛ یعنی باید مترون بیمارستان اجازه بدهد اصلا ما چنین درخواستی را عنوان کنیم یا نه. حتی با وجود ساختمان جدیدی که در بیمارستان محل کار ما احداث شده است، درآمد ما حتی کمتر هم شده و نمیدانیم این افزایش درآمد کجا میرود، تعرفهای که به ما پرستارها دادند، آنقدر کم و ناچیز بود که به نظرم توهینآمیز بود. حتی عید که وزیر بهداشت به بیمارستان آمد، به ما اجازه ندادند تا از مشکلاتمان بگوییم. خنده دار است که بگویم وقتی کارانه به پرستارهای بیمارستان دادند، یکسری از بچهها به بیمارستان بدهکار شدند. در کنار همه اینها ناایمنبودن فضا برای پرستارها هم اصلا برای برخی مسئولان بیمارستانهای دولتی مهم نیست که حجم کار بالا و بینظمی موجود باعث نارضایتی بیماران و درگیری آنها با پرستارها میشود که گاهی خطر جانی برای پرستار به همراه دارد».
مسئولان بیمارستانی که پاسخی ندادندبعد از شنیدن اظهارات پرستارهای یک بیمارستان دولتی در حوالی تجریش، لازم بود تا برای بررسی بیشتر موضوع با مسئولان بیمارستان مدنظر هم گفتگو شود؛ اما سوپروایزر و نماینده نظام پرستاری و مدیر پرستاری آن بیمارستان بعد از مطرحکردن موضوع حاضر به مصاحبه نشدند و سرپرستار اورژانس هم با مطلعشدن از موضوع، تلفن را روی خبرنگار قطع کرد. فروغ مولا، معاونت پرستاری دانشگاه شهید بهشتی هم به هیچکدام از تماسها و پیامهای خبرنگار پاسخ نداد.
خانه پرستاری: همه مسئولان از حال بد پرستارها خبر دارندباوجوداین «محمد شریفیمقدم»، دبیر کل خانه پرستاری، تأکید دارد از مشکلات پرستارهای این بیمارستان و بیمارستانهای دیگر اطلاع دارد و گزارشها را درباره وضعیت پرستارها دریافت میکند. ایشان در گفتگو با «شرق» اشاره میکند: «مشکلات پرستارهای بیمارستان مورد بحث را به مشکل تمام پرستارهای کشور تعمیم دهید. همین چند روز قبل هم پرستارهای چند شهر به دلیل اعتراض به شرایطی که دارند، تجمع کرده بودند. باید بگویم که مشکلات پرستارها بسیار حاد است. همین پرستار کرمانشاهی که در روزهای قبل خودکشی کرد، در صفحات شخصیاش مشخص است که سیزده بهدر هم بیرون رفته بوده و شوق زندگی داشته؛ درصورتیکه بعد از خبر خودکشی هر فردی میگویند مشکل اعصاب و روان داشته. وقتی وضعیت یک حرفه دچار بحران باشد، به اشکال مختلف آسیب را بروز میدهد.
درحالحاضر هیچ مسئولی در کشور نمیتواند بگوید در جریان مشکلات پرستاری نیست، از مسئولان بیمارستان تا دانشگاه، وزارتخانه و دولت همه از فشار پرستارها خبر دارند. با اشاره به اینکه شما بهعنوان خبرنگار با مسئولان بیمارستان تماس گرفتید و جواب ندادند، تأکید میکنم که تمام مسئولان بهداشتی-درمانی نظام سلامت ما از مشکلات پرستاری اطلاع کامل دارند. ما حتی اگر پرستار را هم در نظر نگیریم، جان بیماران که اهمیت دارد. وقتی به پرستار این بیمارستانها به جای دو بیمار آیسییو، پنچ یا شش بیمار میدهند، مشخص است که توان مدیریت همه آنها را نخواهد داشت که همین موضوع ارتباط مستقیم با جان بیمار دارد. سازمان بهداشت جهانی میگوید تعداد پرستار به جمعیت حداقل باید سه نفر به ازای هزار نفر باشد؛ درصورتیکه در کشور ما نصف آن یعنی ۱.۶ است. درحالیکه هرچه تعداد پرستار به کل جمعیت کمتر شود، به همان اندازه هم بیمار روی تخت بیمارستان از بین میرود؛ بنابراین خطاهای پزشکی و پرستاری ما در نظام سلامت بسیار بالاست، برای پزشکان بهایندلیل که خودشان معمولا حضور ندارند و دانشجوها کار آنها را انجام میدهند و برای پرستارها هم به دلیل حجم کار زیاد و تعداد پایین مردم دچار خسارت و مرگومیر میشوند.
با وجودی که وضعیت پرستارهای تهران در مقایسه با شهرستانها بهتر است؛ اما همه از مشکل تعرفهگذاریها و فشار کاری بالا رنج میبرند که همین باعث ایست قلبی و اقدام به خودکشی و آسیبهای دیگر این افراد میشود که بهراحتی بر آن سرپوش میگذارند». در روزهای قبل هم خبر خودکشی دکتر پرستو بخشی، متخصص جوان قلب و عروق، نگاه بسیاری را به سمت شرایط سخت کادر درمان برد که شریفیمقدم به آن هم اشاره میکند «شما در نظر بگیرید که پزشکان بهعنوان استاد در بیمارستان حضور ندارند و دانشجوهای آنها به جای آنها حضور دارند که باعث فشار کاری برای رزیدنت و پرستار میشود؛ درحالیکه همان پزشک میتواند بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیون تومان در ماه کارانه بگیرد.
در هیچجا مرسوم نیست که در یک کار گروهی افراد ارقام کاملا متفاوت دریافت کنند. در اتاق عمل پزشک و پرستار حضور دارند که در نهایت یکی ۳۰۰ میلیون کارانه دریافت میکند و دیگری تنها یک میلیون تومان. این اتفاقات در هیچجای دنیا رخ نمیدهد و اختلاف دریافتی بین سه تا پنج برابر است. همه اینها باعث افزایش مهاجرت پرستارها میشود که دستکم سه هزار نفرشان در سال مهاجرت میکنند».
قانون تا کجا حامی بیماران است؟به گفته برخی وکلا، در مواردی، بیمار به دلیل خطای کادر درمان فوت میکند و بازماندگان به مراجع قضائی شکایت میکنند و پروندههای پزشکی بیمار بررسی میشود؛ اما «علی زنگنه» وکیلی که در پروندههای اینچنینی تجربه بسیاری دارد، تأکید دارد که برخی از این پروندهها در بیمارستان به نفع خودشان تغییراتی میکند که برای شکایتکننده قابل فهم نیست. زنگنه مهمترین چالشی را که در رسیدگی به پروندههای قصور پزشکی وجود دارد، ورودنکردن تخصصی قضات دستگاه قضائی به رسیدگی در پروندههای قصور پزشکی میداند و اضافه میکند: «رسیدگیهای مربوط به قصورهای پزشکی ممکن است صرفا به دلیل اینکه شاکی ممکن است پزشک نباشد یا قاضی اطلاع کافی درباره موضوع نداشته باشد، در قسمت مستندات و دلایل علمی به حاشیه برود و همانطورکه اشاره شد، موضوع بهکلی حول نظر کلی و غیرمستند و غیرمستدل هیئتهای بدوی یا تجدید نظر انتظامی پیش برود.
نقض اصول دادرسی منصفانه و نقض قانون انتشار و دسترسی آزادانه به اطلاعات از طرف سازمان نظام پزشکی دستکم در شهر مشهد بهگونهای است که نحوه کارشناسی پرونده را به سبب نقض قوانین یادشده از انصاف و عدالت خارج کرده است. نظریهای که مغایر با اصول دادرسی منصفانه و اصل تناظر باشد، هیچگاه نخواهد توانست تضمینکننده اجرای عدالت و کشف حقیقت باشد و موجب فراهمکردن امکان زیاد پایمالشدن حقوق شاکی خواهد بود. همچنین ممانعت از دسترسی به همه اسناد و مدارک پزشکی ازجمله مواردی است که میتواند بسیاری از ادله را که شاکی امکان استفاده از آن را دارد، از چشم شاکی و دادگاه پنهان کند».
چه کسی پرستارها را میبیند؟با وجود تمام تخلفات پزشکی بیمارستانها که خطر جانی برای بیمار را به همراه دارد؛ اما یک چیز همیشه پنهان میماند؛ اینکه در بسیاری موارد کمبود نیرو و فشار کاری بالای پرستارها باعث بروز چنین پروندههایی میشود. در گفتگوهای متعدد با پرستارها، بهویژه پرستارهای بیمارستانهای دولتی، فشار کاری حتی گاهی باعث میشود تا اخلاقیات حرفهای را زیر پا بگذارند و همین در بیشتر آنها باعث ایجاد مشکلات روانی متعدد شده است. حتی پیشازاین هم در گزارش دیگری با عنوان «آنچه بر پرستارها میگذرد» که در روزنامه «شرق» منتشر شد، پرستارهای این بیمارستان دولتی بهعنوان جامعه آماری از کل پرستارها به همین مسائل اشاره کردند که قربانی اصلی آن، بیماران بودهاند.
tags # بیمارستان سایر اخبار غذای ویژه انسانهای اولیه چه بود و چه مزهای داشت؟ | دستور پخت یک غذای مخصوص نئاندرتالها! چه کسی لباس را اختراع کرد؛ آیا انسانهای اولیه همیشه لخت بودند؟ اولین قتل در جهان چگونه اتفاق افتاد؟! انسانهای نخستین چگونه صحبت میکردند؟