Web Analytics Made Easy - Statcounter

عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی با بیان اینکه نباید صرفاً به دنبال ترجمه و نگاه مقلدانه باشیم، گفت: این نیاز مبرم ماست که اندیشمندانی مانند مطهری را درسطح جهانی مطرح کنیم.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، شناخت اندیشمندان یک مرز و بوم و همچنین شناساندن آنها به دیگر جوامع وظیفه دیگر اندیشمندان آن مرز و بوم است که با همتی بلند باید گامی در این راه بردارند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در این میان سید جواد میری، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دو کتاب درباره استاد مطهری و علامه طباطبایی به زبان انگلیسی در انگلیس و امریکا منتشر کرده است. به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهریبا وی به گفتگو نشسته ایم که شما را به مطالعه آن دعوت می کنیم؛

*درابتدا بفرمایید چگونه با اندیشه های شهیدمطهری آشنا شدید و مطهری را متعلق به کدام سنت فکری می دانید؟

می توان مطهری را جزو نو اندیشان دینی دانست. من علاقه خاصی به این نحله دارم و خودم را نیزچارچوب ایننحلهتعریف می کنم.افرادی مانند شریعتی، اقبال، سیدجمال، مطهری، علامه طباطبایی، طالقانی، بهشتی، بازرگان و اندیشمندانی از این دست و در جهان عرب افرادی مانند مالک بن نبی، را می توان از این جمله دانست.از حدود سی سال پیش که در سوئد بودم علاقه ام نسبت به اینها و گفتمانی که در چارچوب نظریه هایی تحت عنوان اصلاح دینی یا اصلاح اجتماع مبتنی برآموزه های دینی بود، آغاز شد.

بعد هم که وارد دانشگاه شدم و در حوزه آکادمیک شروع به فعالیت کردم،بیشتر کتاب هایی کهدر این مدت نوشتم مربوط به نواندیشان دینی بوده است. مطالعاتی روی اقبال، شریعتی، امام موسی صدر، طالقانی، علامه جعفری، مرحوم مطهری و... انجام داده ام و مطالعات تطبیقی بیناندیشمندان غرب مانند گیدنز، گوفمان یا کارل یاسپرس با اندیشمندان شرقیانجام داده ام. مثلا امام موسی صدر را با کارل یاسپرس مقایسه کرده ام کهدلیلش یافتن قرابت های فکری و نقاط افتراق آنها و یافتن پاسخ این پرسش هاست کهبه عنوان مثال آیا در دنیایمتشنج فعلی می توان قرائتی از دین و چند فرهنگی داشت؟ و آیابه جای اینکه بر طبل جنگ و نزاع بکوبیم می توانیم بهراه وفاقیدر سطح ملی، منطقه ای و جهانی برسیم؟

*در رابطه با اندیشه مطهریدوکتاب نوشتهاید،ابتدا چنانچه ممکن است درباره کتاب ها توضیح دهید؟

کتاب اول با عنوان نگاهی به گفتمان مطهری و بهشتی است که در سال 2007 یا 2008 در آمریکا به چاپ رسید و در چهارچوب نظریه های اجتماعی بود. تمام صحبت من به صورت خلاصه در آن کتاب این بود که ما در گفتمان های جامعه شناسی، علوم اجتماعی و علوم انسانی، صحبت از مکاتب مختلف می کنیم. مثلا می گوییم مکتب کارکردگرایانه، مکتب مارکسیستی، محافظ کارانه و ... سوال این استکه چرا در حوزه جهان غیر غربی مثلا جهان ایرانی یا اسلامیمکتبی وجود ندارد که به گونه ای در گفتمان های جامعه شناسی مطرح شود؟آیا در جهان غیر غربی، مکتبی برای استفاده در گفتمان های جامعه شناسی وجود ندارد؟یکی از سوال های بزرگ جامعه شناسی و نظریه اجتماعی این است که نظم اجتماعی چگونه امکان پذیر است.

اگر این نقطه آغازین باشد، غیر ممکن است که در سنت و سنت های فکری ما پاسخی به این سوال داده نشده باشد. یعنی شما اگر ابتدا به ساکن نگاهی به بزرگان فسلفه در ایران بکنید. از فارابی، ابن سینا، علامه حلی، خواجه نصیر طوسی تا ملاصدرا و ملا هادی سبزواری و تا دوران معاصر و در جهان تشیع اگر بخواهیم نام ببریم شهید صدر، علامه طباطبایی، ملاصدرای قفقازی و شاگرد او علامه جعفری، استاد مطهری، بهشتی و... به گونه ایبه دنبال پاسخی برای این سوال بوده اند که نظم اجتماعی چگونه امکان پذیر است.

به نظر منباید تعاملی بین دو جهان غرب و شرق صورت پذیرد و این نیاز مبرم ماست که اندیشمندان مان را در سطح جهانی مطرح کنیم،ما نباید فقط نهضت ترجمه ونگاه مقلدانه داشته باشیم

از این منظر من به این نتیجه رسیدم که شاید ما بتوانیم در چهارچوب نظریه های اجتماعی صحبت از مکتب اصالت فطرت به میان آوریم. منظورم از این مکتب اصالت فطرت این است که مکتب چیزی نیست که فقط اندیشمندان ایرانی یا اسلامی یا فلاسفه جهان اسلام از آن صحبت کرده باشند، به عنوان مثال اریک فروم که آلمانی بوده و در آمریکا فعالیت های آکادمیک خود را تا سال 1980 پی گیری می کرده می گوید:برخی بر این باورند که انسان چهارچوب و طبیعت جهانشمولی ندارد.یعنی معتقد هستند که انسان موجودیت جهانشمول ندارد و تمامی اجزای وجودش و آن چیزی که او را به انسانیت می رساند، متکی بر مسائل زمان و مکان می باشند و ما هسته یا جوهره ای به نام انسانیت نداریم.

این متفکران و اندیشمندان ایرانی که نام بردیم متعلق به مکتب اصالت فطرت می باشند و معتقدند که انسانوجود جهانشمولی دارد. از این دیدگاه اگر بخواهیم نگاه کنیمشاید بتوان پاسخ هایی برای این سوالات یافت کهنظم اجتماعی چیست؟انسان چیست؟روابط انسانی چگونه می تواند بهبود پیدا کند؟آن چیزی که جامعه مطلوبرا می تواند رقم بزند چه شاخصه هایی، چه عواملی و چه فاکتور هایی می باشند؟پاسخ این سوالات را در چارچوب مکتب اصالت فطرتو از آرای اندیشمندان این مکتب و بالاخص متفکران جهان اسلام وجهان تشیع می توان جستجو کرد.

*پس معتقدید که می توان از آرای اندیشمندانی چون شهید مطهری مکتب استخراج کرد و آنها را وارد گفتمان های علمی جهانی کرد.

بله. به عنوان مثال در مصاحبه ای که با آقای پروفسور جرج ریتزرحدود چهار سال پیش انجام دادم برای مجله چشم انداز اسلامی که در لندن چاپ می شود، برای کتابی که درباره مطهری نوشته بودم از ایشان خواستممقدمه ای بنویسد ایشان به من گفت که حقیقتاین است که ما نمی دانیم اندیشمندان شماچه نظریاتی دارند. نظرات آنهاباید در چارچوب نظریه های اجتماعی و گفتمان های جهانی مطرح شوند.

به نظر من هم باید تعاملی بین این دو جهان غرب و شرق صورت پذیرد و این نیاز مبرم ماست که اندیشمندان مان را در سطح جهانی مطرح کنیمکه این کار با نوشتن کتاب و مقالات و یا کنفرانس های و سمینار های مشترک امکان پذیر است. ما نباید فقط نهضت ترجمه ونگاه مقلدانه داشته باشیم. متاسفانه نگاه ما به مجموعه علوم انسانی غربی یا مجموعه علوم انسانی که در اروپا و امریکا شکل گرفته است، این استکه آنها نص است و تفسیر نص هم مردود است. درصورتی که اینگونه نیست و گفتمان ها باید در حال تعامل و تضارب آرا باشند.

*غیر از این کتاب، درباره مطهری،کتابی همدر انگلیسبهچاپرساندید. درباره آن توضیح دهید.

کتابی با عنوان «منطق ماشین دودی: جامعه شناسی آلترناتیو و مطهری» به فارسی نوشتم.یکی از تزهای بزرگ و یا حداقل چشم اندازهای بزرگ در دنیای مدرن که بعد از تغییر و تحولاتی که در عصر روشنگری صورت می پذیرد و جدایی نهاد حکومت از نهاد دین اتفاق می افتد، این است که دین در معادلات اجتماعی و فرهنگی و از آن بالاتر در مدیریت جوامع انسانی دیگر نمی تواند نقش آفرینباشد، چرا که قداست خود را از دست داده و به زبان وبر، افسون زداییشده است و در جهانی که افسون زدایی شده دیگر دیننمی تواند در جوامع انسانی دستورالعملیا کارکردی داشته باشد. این نظریه تقریبا تا دهه 1960 میلادی یعنی تا اواسط قرن بیستم حاکم و حکمفرما بودو هر حرکتی در جهان در حوزه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، مدیریت، اندیشه اگر اتفاق می افتاد،اندیشمندان سعی بر تفسیرآن در چهارچوب این نظریه کلان داشتند.

اماانقلاب اسلامی ایران در این زمان رخ می دهد و نهضت های دینی رشد می کنند وتغییراتی در معادلات جهانی صورت می پذیرد که یک طرف این معادلات دین است.حتی کسی که قصد نفی دین را دارد خود را در مواجهه با آن می بیند. در این چهارچوب نظریه های اجتماعی شکل گرفته بود و در این میان سوالی پیش می آید که همانگونه که گیدنز اشاره می کند آیا دین چهارچوبی شعائری است و یک زبانی برای عبودیت وبه معنی کیرکگوری یک جهش باورمند است و هیچ اصول یا پارامتر عقلانی در آن وجود ندارد ویک حس است؟فارابی معتقد بود بین زبان وحی و زبان عقل یا فلسفه یک دیالکتیکی برقرار است، زبان وحی، زبان استعاره است و زبان فلسفه زبان برهان می باشد.

انسان برای تفسیر موجودیت خود در جهان هستی، به دو وجه ذکر شده یعنی استعاره و برهان یا قوه تعقل و خیال نیازمند است. به نظر می رسد در جامعه شناسی وعلوم انسانی معاصر این قوه تخیل کنار گذاشته شده و از آن قوه تعقل هم به مرور عدول شده است. با بررسی گفتمان مطهری متوجه نظریه ای متفاوت می شویم که مبتی بر نگاه نو فارابین است. تمامی مطلب ارائه شده در کتاب مذکور در حول همین محو می چرخد که به گونه ای می توان شالوده جامعه شناسی آلترناتیو را از این نوع نگاه ها مطرح کرد.

*چگونه می توان نظرات اندیشمندانی چون شهید مطهری را وارد گفتمان های علمی جهانی کرد؟

اندیشه زمانی می تواند تاثیر گذار باشد که در یک موضعی ایستاده باشد.علت تأثیرگذاری هایدگر این است که از موضع یک سنت فکریریشه دار سخن می گوید وجهانبینی و چهارچوب ذهنی، فکری، عقلی وعاطفی یک فرهنگ را نمایندگی می کندواز آن منظر به جهان نگاه می کند. برای مثال هایدگر اگر از ارسطو صحبت به میان می آورد منظورش این نیست که ارسطو اگر این را گفته من هم دارم این را می گویم بلکهنسبت خود را با ارسطو مشخصمی کند.

علت تأثیرگذاری هایدگر این است که از موضع یک سنت فکریریشه دار سخن می گوید وجهانبینی و چهارچوب ذهنی، فکری، عقلی وعاطفی یک فرهنگ را نمایندگی می کند

مطهری هم به مانند هایدگر خود را با گذشته و هویت خود مورد سنجش قرار داده است. مشکلی که امروزه ما و جامعه آکادمیک ما با آن روبرو هستند این است کهما ربط خودمان را گم کرده ایم. ما در دانشگاه ها از هایدگر، گیدنز و... صحبت می کنیم، جدیدترین کتاب ها و مقالاتمثال ژیژک را ترجمه می کنیم اما نسبت من با ژیژک چیست؟ من کجای جغرافیای تفکر قرار گرفته ام؟ من همیشه مثالی میزنم که از شما 100 سال پیش اگر در تهران یا تبریزبودید می پرسیدند در شمال شرقی ایران این منطقه نامش چیست،پاسخ می دادی این منطقه ماورالنهر است و امروز اگر از شما بپرسند پاسخ می دهی این منطقه آسیای میانه است. سوال اینجاست که برای شما که در تهران قرار دارید آیا این منطقه میانه آسیا است؟ نه بلکه برای آن شخص روسی که از مسکو نگاه می کرده است این منطقه میانه آسیا بوده است. برای آن به نسبت خودش اینجا میانه آسیا بوده است. ما برای چینی ها، سال های سال غرب بوده ایم ولی ماجغرافیای خودمان را گم کرده ایم، موضع و تاریخ خودمان را گم کرده ایم. امروز اگر من بگویم در ماورالنهر ایستاده ام نه کسی که در خارج از ایران یعنی ترکمنستان و قزاقزستان قرار دارد می فهمد ماورالنهر کجاست و نه کسی که در ایران قرار دارد. چون کسی دیگر به این نام دنیا را نمی شناسد.

ما در یک فضای جهان اروپا محور قرار گرفته ایم وجغرافیای طبیعی خودمان را گم کرده ایم و هم جغرافیای ذهن خودمان را. افرادی مانند مطهری اگر صحبت از مقتضیات زمان و دین کرده اند، سعی و تلاششان این بوده است که پایی در سنت داشته باشند و از یک چارچوب اندیشه ای به جهان نگاه کنند و سعی کنند که آن را بازسازی بکنند. مطهری در یکی از کتابهایش که فکر می کنم جامعه و تاریخ باشد، اشاره می کند که بعد از حمله مغول، یورش یا تهاجم اروپا بزرگترین ثلمه(مصیبت) را برای ایرانی ها به همراه داشت. چرا که به گونه ای جغرافیای طبیعی، سیاسی را تجزیه کرد. از همه اینها بدتر گسستی میان ما و اندیشه ما ایجاد نمود و نهادهایی در این جامعه پدید آمد که ارتباط خود را با تاریخ و فضای فکری گذشته خودش را از دست داده است.

ما در یک فضای جهان اروپا محور قرار گرفته ایم وجغرافیای طبیعی خودمان را گم کرده ایم و هم جغرافیای ذهن خودمان را

زمانی که شما در یک موضع مشخص نباشید و در خلاء نظریه پردازی کنی، دیدگاه ها، اندیشه ها وسیاست هایتنمی توانند مثمرثمر و کارآمد باشد. ناکارآمدی که در حوزه سیاست در جهان ایرانی و اسلامی ما با آن روبرو هستیم فقط حاصل کمبود تکنولوژی نیست بلکه این بینش ما می باشد که از دست رفته است. برای مثال در جغرافیایی که ما زندگی می کنیم و وسیله ای که وارد می کنیم در کجای زندگی ما باید قرار بگیرد.

این مفهوم را به گونه ای سید حسین نقیب العطاس، فیلسوف اهل مالزی با مفهوم ادب معرفی می نماید. او اشاره می کند که در حکمت اسلامی مفهومی تحت عنوان ادب وجود دارد ولی ما این ادب را تحت عنوان تربیت می شناسیم. به گفته وی در حکمت اسلامی این کلمه در حکمت، مفهومی گسترده دارد و همان است که ما به گونه ای تحت عنوان عدل می شناسیم یعنی هرچیزی در جای خود بودنو از آن بالاتر نه تنها هر چیزی را در جای خود قراردادن بلکه فضاهایی را ایجاد کنیم که هر کسی به خلاقیتی که در وجودش قرار دارد بتواند برسد.

افرادی مانند مطهری اگر صحبت از مقتضیات زمان و دین کرده اند، سعی و تلاششان این بوده است که پایی در سنت داشته باشند و از یک چارچوب اندیشه ای به جهان نگاه کنند و سعی کنند که آن را بازسازی بکنند

اما مشکلی اینجا وجود دارد که در کتاب منطق ماشین دودی به آن اشاره کرده ام و آن این است که: چگونه ما می توانیم این متون را بخوانیم و یا با چه نگاهی به این متون نگاه کنیم و آنها را بخوانیم. ما هنوز به درجه ای از هم افقی نرسیده ایم که بتوانیم با این متون به گونه ای که شایسته و بایسته است ارتباط برقرار نماییم. برای مثال زمانی که گفته های مطهری در رابطه با کانت و نیچه را مطالعه می کنیمبه این نتیجه میرسیم که مطهری که آلمانی نمی دانسته، کانت و نیچه رااشتباه فهمیده است یا مثلادر رابطه با نظریه کانت از فنومن برداشتی صحیح نداشته است، در حالی که مطهری به دنبال کانت شناسی نبوده است. مطهری به دنبال نیچه شناسی نبوده است. بلکه به دنبال ارائه نسبت خویش با امثال کانت و یا نیچه بوده است واز آن مهمتر سعی در بازسازی جغرافیای حکمی و اندیشه ای خودش داشته است.

*ارتباط ما با میراث فلسفی مانامروزهقطعشدهدرحالیکهدرفلسفهغرب همچنانشاهدتاثیرگذاریاندیشهفلاسفهبرتمامیوجوهزندگیبشرهستیم.آیااستادمطهریویادیگر فلاسفهمسلمانمعاصرتلاشیبرای برقراری دوباره این پیوندداشتهاند؟

درکتاب «فقر تئوریک در علوم انسانی ایران» که توسط انتشارات جامعه شناسان ایران منتشر شد،به نحوه تدریس فلسفه غرب در کلاس های درس ایران اشاره کرده امو منظورم از تدریس فقط چگونگی ارائه مطالب توسط استاد یا معلم در کلاس درس نیست،بلکه آن اسلوب های فکری است که در نظام آموزشی ما و در ذهن اساتید وجود دارد وبه نسل های بعدی منتقل می شود. یکی از این مطالباسطوره ای است که فلسفه غرب بدون انقطاع از فیثاغورث تا ارسطو و کانت ادامه داشته و امروز به هایدگر رسیده است وهیچ انقطاعی در آن وجود نداشته است ولی دیگر فرهنگ ها مدام دچار انقطاع و گسست بوده و چند پارگی و چند دستگی در آنها وجود دارد.

مطهری به دنبال کانت شناسی نبوده است. مطهری به دنبال نیچه شناسی نبوده است. بلکه به دنبال ارائه نسبت خویش با امثال کانت و یا نیچه بوده است واز آن مهمتر سعی در بازسازی جغرافیای حکمی و اندیشه ای خودش داشته است

این اسطوره کههمه فرهنگ ها دچار انقطاع شده اند به جز فرهنگ غرب، در قرن 18 و یا 19 به وجود آمد،امابرای کسانی که در حوزه تاریخ و تاریخ اندیشهکار می کنند،واضح است که اینگونه نبوده است و در تمامی فرهنگ ها گسست وجود داشته است.در تمامی فرهنگ ها نقاط اوج و حضیض وجود داشته است. پستی و بلندی در تمامی فرهنگ ها وجود دارد. این چیزی که ما امروزه تحت عنوان فرهنگ وتمدن غرب می شناسیم و بسیار هم غالب شده است و به زبان ژئوپلیتیکی هم تحت عنوان تمدن یورو آتلانتیکی از آن نام می برند، دارای قدمت 200 ساله می باشد و برای اینکه بتواند به این مستوا برسد مدت مدیدی در تمدن اسلام و بعد ها ازتمدن هند و چین ارتزاق کرده است،تا خودش را بازسازی بکند.این فرهنگ حاصل 2500 سال نمی باشد. در تمدن ایران و جهان اسلام هم شاهد دوران های اوج و حضیض هستیم.

ولی این نکته غیر قابل انکار است که ما الان دردوران انقطاعهستیم. برای مثال شما اگر به حوزه های علمیه نگاه کنید در یک دوران انقطاع هستند. چراکه حوزه های علمیه ای که قرار بوده تمامی معرفت بشری را مطمحنظر خود قرار دهد، وجود ندارد، شاید در این 30 یا 40 سال اخیر تغییرات اندکی در مواد های درسی آنها داده شده باشد. به نهاد های دانشگاهی نگاه می کنیم در حالت انقطاع قرار دارد. شاید افراد شاخصی وجود داشته باشند که به گونه ای از این روند جدا باشند،ولی افرادی مانند علامه طباطبایی و یا استاد مطهری و از این دست، کسانی بودند که آن مشعل بینش فلسفی و حکمی را ولو اندک، توانسته اند حفظ کنند.یعنی توانسته اندبا فارابی، خواجه نصیر وملاهادی به صورت مستقیم مواجه شوند.برای مثال استاد مطهری مستقیم با حافظ روبرو می شود و نیاز به گفته های گوته در مورد حافظ ندارد که بفهمد حافظ چه گفته است.

*استاد مطهری دو کتاب در مورد شرح منظومه دارد؛ یکی شرح مختصر و دیگر شرح مبسوط که در آنها مطالب زیادی را به کار می گیرد. روشی که ایشان به کار برده است برای تدریس به نظر شما چگونه بوده است و آیا می تواند روشی برایتدریسفلسفهباشد؟

پیش از پاسخ به این سوال،به نظرم چیزی که نظام آموزشی ما و جامعه علمی ما آن را از دست داده است،آن عناصر و مولفه هایی هستند که یک انسان محقق و متفکر را می تواند به وجود آورد. مثلا اینکه شخص دقیقی باشد و یا دیسیپلین علمی داشته باشد و از اینها مهمتر آن تزکیه نفس است. قبل از اینکه استاد مطهری در رابطه با ملاصدرایا حافظ و یا عرفاصحبت کند، خودش دغدغه این را داشته است که من در کجای این جغرافیای وجود قرار گرفته ام و نسبتم با علم، عرفان و یا حکمت چیست. چرا که حکمت فقط مجموعهگزاره ها نیست. علامه جعفری در ملاقاتی که با بعضی از فیلسوفان یا بعضی از اساتید فلسفه آلمان داشت،یک سوالی از آنها می پرسد که فلسفه امروز در آلمان انسانیت را چگونه تعریف می نماید؟ در پاسخ فلاسفه آلمانی پاسخ می دهند که ما امروزه در رابطه با این موضوع ها کار نمی کنیم و موضوع های فلسفه در آلمان خیلی تخصصی شده است و این حرف به نظر خیلی عجیب به نظر می رسد.

افرادی مانند مطهری توانسته اندبا فارابی، خواجه نصیر وملاهادی به صورت مستقیم مواجه شوند، برای مثال استاد مطهری مستقیم با حافظ روبرو می شود و نیاز به گفته های گوته در مورد حافظ ندارد که بفهمد حافظ چه گفته است

به قول علامه ما یک نگاه کارمند وارانه به فلسفه داریم. به زبانی دیگر ما امروز فیلسوف نداریم یا ما فیلسوف درست نمی کنیم،بلکه محققین فلسفه داریم که این محقق فلسفه خیلی متفاوت با فیلسوف است. امانگاه مطهری یک نگاه کارمند وارانه نیست.استاد دانشگاه به دنبال اضافه کردن آثار قلمی است نه قدمی!فیلسوف و عارف با آن قدمی که بر می دارد و با آن بود و نوع زیست خودش، گفتمان هایی تولید می کند که بعد ها انسان ها در مورد آن می نویسند. این چیزی است که به نظر من در نگاه مطهری وجود دارد اما مغفول است واگر کسی می خواهد در رابطه با شیوه های تدریس یا تحقیق استاد مطهری تحقیق نماید باید به این نکته توجه داشته باشد.

*شما با تأکید بر دیدگاه های استاد مطهریازجامعهشناسی بدیلصحبتکردید. با توجه به اینکه مطهری جامعه شناس نبوده است چگونه از مبانی فکری مطهری می توان به جامعه شناسی بدیل رسید؟

یکی از سوال های مهمی که همیشه در ذهن من بوده است و بر اساس آن کتاب ها و مقالات متفاوتی نوشته ام این است که چه کسی جامعه شناس است. توجه بفرمایید شما در سوالی که پرسیدید اشاره کردید که ایشان جامعه شناس نبوده است. پس یک جامعه شناسی وجود دارد که ما ایشان را که جامعه شناس نبوده است می خواهیم به آن ربط دهیم. خوب این جامعه شناسی چیست و جامعه شناس کیست؟ برای پاسخ به این سوال من حداقل دو سه هزار متنموجود در حوزه جامعه شناسی که در سال های 1910 تا سال 2000 درس داده شده است را مطالعه کرده ام. یک تعریف جامع و واحد کامل برای آن کهبفهمیم چه کسی جامعه شناس است، وجود ندارد.مثلا سوروکین برای مطرح ساختن ریشه های جامعه شناسی، تا اوستا و زند و کتاب های مقدس عقب می رود. بعد می گوید که ریشه های جامعه شناسی اینجاست. ولی افرادی مثل دورکهایم و گیدنز می گویند جامعه شناسی به عنوان یک علم مدرن از آگوست کنت شروع شده و به صورت یک علم نهادی مدرن از دورکهایم و وبر آغاز شده است. پس از آن تالکوت پارسونز در مورد جامعه شناسی کلاسیک افرادی مثل پارتو، وبر، دورکهایم،را معرفی می کند و نامی از مارکس نمی برد.

بوتامور معتقد است ما دو نوع جامعه شناسی داریم: جامعه شناسی مارکسیستی و جامعه شناسی آکادمیک. پدر جامعه شناسی مارکسیستی، مارکس است و پدر جامعه شناسی آکادمیک نهایتا دورکهایم یا آگوست کنت است. اینجا سوال پیش می آید چطور تالکوت پارسونز زمانی که در رابطه با جامعه شناسی صحبت به میان آورده است ویک نظام جامعه شناسی بزرگ با نام مارکس در به وجود آمده است،از مارکس جامعه شناس تر چه کسی می توانسته باشد اما مارکس را جامعه شناس نمی داند.

پس به نظر می رسد پیش فرضهای ذهنی وجود دارد کهدر پاسخ به سوال اینکه چه کسی جامعه شناس است تاثیر گذارند. زمانی که از این منظر نگاه می کنیم شاید یکی از بهترین تعاریف برای اینکه جامعه شناسی چیست و یا جامعه شناسی کیست، این است که بگوییم جامعه شناسی یک بینش یا نگاه است. این تعریفی است که سی رایت میلز با مفهوم بینش جامعه شناختی ارائه می دهد. می گوید ممکن است شاعری که هیچگاه یک کتاب جامعه شناسی را مطالعه نکرده است، بتواند بین مسائل جامعه شناسی و دغدغه های فردی اش رابطه ای برقرار کند و آن را در یک بستر تاریخی بازبینی کند چرا که انسان یک موجود تاریخمند است و گسسته از تاریخ خودش نمی تواند تعریف شود. اگر این نگاه را یک شاعر یا یک روزنامه نگار هم داشته باشد،می تواند یک جامعه شناس باشد. ممکن است یک شخص در دانشگاه هاروارد دوره های لیسانس، فوق لیسانس و دکترای جامعه شناسی را گذرانده باشد، اما جامعه شناس نباشد. چرا که فاقد آن بینش جامعه شناسی است.

ممکن است یک شخص در دانشگاه هاروارد دوره های لیسانس، فوق لیسانس و دکترای جامعه شناسی را گذرانده باشد، اما جامعه شناس نباشد،چرا که فاقد آن بینش جامعه شناسی است

مطهری را از این منظر می توان یک جامعه شناس دانست. حتی با توجه به عنوان های کتاب های اومانند خدمات متقابل ایران و اسلام نیز می توان این موضوع را دریافت. یکی از دغدغه هایی که در جامعه آن روز و امروز ایران وجود داشته این است که خیلی ها می خواسته اند خود را ایرانی تعریف نمایند بدون اسلام و خیلی ها خود را اسلامی تعریف نموده اند بدون ایران، و اکنون دو جریان عمده در ایران وجود دارد که در راس آنها روحانیت و اندیشمندان قرار دارند و وقتی نام ایران را بر آنها می آوریم، می ترسند ویا برای دیگری نام اسلام را می آوریم می ترسد. استاد مطهری هم با آن درگیر بوده است و معتقد است در یک بستر تاریخی اسلام بدون ایرانیت نمی تواند معنا پیدا کند و آن چیزی که ما ایران می نامیم بدون مفهوم اسلامیت هم به معنای حقیقی و هم به معنای هویتی نمی تواند معنا بیابداینها به گونه ای در حالت خدمت به هم بوده اند و یکدیگررا به تعالی رسانده اند. یعنی شما امروزه اگر از حکمت صحبت به میان آوری، بدون اندیشه های فارابی و ابن سینا و سهروردی امکان پذیر نخواهد بودو اگر بخواهی تعریفی از ایرانیت داشته باشی نمی توانی آن را از پیشینه تاریخی خود جدا کنی. این نکته ای است که باید متوجه آن بود. لذا از این منظر استاد مطهری جامعه شناس بسیار بزرگی بوده است.

این در صورتی است که جامعه شناسی را به این معنا تعریف کنیم که آگوست کنت سه ذهنیت عمده را تعریف می کند. اینها به قولی ایده آل تایپ اند. یکی از آنها ذهنیت اسطوره ای می باشد، دیگری ذهنیت فلسفی یا تئولوژیک است و دیگری ذهنیت سوسیولوژیک می باشد. در ایران متاسفانه ذهنیت سوسیولوژیک را جامعه شناسی ترجمه کرده اند گوییجامعه شناسی یک رشته در کنار رشته های دیگر می باشد. در حالی که در نگاه کنت این موضوع مطرح نبوده است، بلکه او معتقد بود این یک ذهنیت است. یعنی ذهنیتی است که به جای اینکه بیاید بر اساس نگاه های اسطوره ای و ... به جهان بر اساس نگاه کند، براساس نگاه ساینتیفیک نگاه می کند. علی و معلولی و مبتنی بر تجربیات نگاه می کند و منظورش از تجربیات مدل های علم تجربی است.

استاد مطهری با این نگاه زاویه دارد. نه تنها استاد مطهری بلکه بسیاری از اندیشمندان با این نگاه زاویه دارند. این دیدگاه باعث نمی شود که ما بگوییم مطهری جامعه شناس نیست و دورکهایم جامعه شناس است. ما وقتی دورکهایم را جامعه شناس می دانیم به خاطر این است که وی تحقیقات اجتماعی انجام داده است ولی استاد مطهری چه تحقیقات اجتماعی انجام داده است. این هم یک پاسخ واهی است چرا؟آدورنو یکی از بزرگترین جامعه شناسان محسوب می شود و شما وقتی دروس نظریه های اجتماعی درس می دهید آدورنو، هورکهایمر، حتی خود هابرماس را به عنوان بزرگترین نظریه پردازان و جامعه شناسان معرفی می شوند.

حال در تمام بیوگرافی علمی اینها تحقیق کنیم هیچگاه اثری از تحقیقات اجتماعی به معنی اینکه آمار داده باشند یا پرسش نامه پر کرده باشند، نمی یابیم.استاد بنده در دانشگاه بریستول هیچگاه همچین کاری نکرده است. اما چرا جامعه شناس حساب می شوند؟ من در کتاب

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۱۳۷۹۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حاکمیت نگاه ویژه‌ای در تأمین نیاز‌های حرفه‌ای ماماها داشته باشد

به گزارش گروه سلامت خبرگزاری علم و فناوری آنا، محمود فاضل رئیس شورای عالی نظام پزشکی در مراسم روز ماما اظهار کرد: ایجاد هارمونی در بین رشته‌های علوم پزشکی از لوازم و تکالیف یک سیستم حرفه‌ای پیشرو است.

وی حوزه پزشکی را پرافتخارترین حوزه‌ها در کشور خواند و افزود: نقش ماما در بهبود شرایط مادر باردار که به گفت و گو و انتقال تجربیات و مهارت‌ها اعمال می‌شود، مصداق هنرمندی است.

فاضل گفت: ماماها، خانواده که پایه‌ای‌ترین واحد جامعه است را مراقبت می‌کنند و این باید حاکمیت را متوجه نماید که نگاه ویژه‌ای در تأمین نیاز‌های حرفه‌ای و معیشتی ایشان مبذول کند.

وی همچنین به تفاهمنامه سازمان نظام پزشکی با وزارت آموزش و پرورش که طی آن بر تأمین مراقبین سلامت وزارتخانه از دانش آموختگان جامعه پزشکی از جمله مامایی تأکید شده است، اشاره کرد.

فاضل ضمن تأیید مشکلات حوزه‌ سلامت بر حفظ امید به عنوان یک راه استراتژیک تأکید کرد.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • معرفی کتاب‌های شهید مطهری به کودکان
  • بازیگر مطرح تایتانیک درگذشت
  • خانواده بافضیلت موجب تعالی جامعه می شود
  • جامعه کارگری باید مورد تکریم و احترام قرار گیرد
  • تغییر نگاه‌ها به کوثر چشم انداز ما بوده است
  • معلم «انسان ســـاز» است/ ترسیم مثلث «عشق، ایمان و اراده»
  • سی‌وچهار دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در یک نگاه
  • مراقب باشیم آمار نامتوازن کنکور روح خانواده را زخم نکند
  • حاکمیت نگاه ویژه‌ای در تأمین نیاز‌های حرفه‌ای ماماها داشته باشد
  • تلنگری جامعه‌شناختی به بحران آب