Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «نامه نیوز»
2024-04-29@16:41:16 GMT

روایت دختر و پسر شهید مطهری از شب‌نشینی‌های خانوادگی

تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۱۵۲۹۶۵

روایت دختر و پسر شهید مطهری از شب‌نشینی‌های خانوادگی

فرزندان «شهید مطهری» گاه‌گاهی همراه مادرشان عالیه خانم، سری به خانه قدیمی‌شان در خیابان دولت می‌زنند و خاطرات قدیمی شان را زنده می‌کنند. آن‌ها هنوز هم خاطرات شخصی و انقلابی پدر شهیدشان را به خوبی به خاطر دارند. به گزارش خبرآنلاین پدرشان را سال‌ها است از دست داده‌اند اما هنوز هم خانواده‌شان سرِپا است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خانواده شهید مرتضی مطهری 8 نفره است؛ علی، مجتبی، فریده، وحیده و سعیده، حمیده و محمد فرزندان «مرتضی» و «عالیه»اند. حالا هر کدامشان برای خودشان زندگی دارند اما خانه قدیمی‌شان در خیابان دولت را فراموش نکرده اند. همان خانه‌ای که روزی پدرشان مهمترین کتاب‌هایش را در آن نوشت و مهمترین جلسه‌های انقلابی را به همراه همرزم‌هایش برگزار کرد.

حالا فرزندان «شهید مطهری» گاه گاهی همراه مادرشان عالیه خانم، سری می زنند به این خانه 60 ساله و خاطرات قدیمی شان را زنده می‌کنند. هرچقدر هم که سرشان شلوغ باشد «مطهری»ها وفادارند به خاطرات قدیمی‌شان؛ هر چند روز شهادت شهید مطهری، او در خانه دیگری سکونت داشته است. خانه ای چند خیابان بالاتر از خانه شماره «116».

پدرم کانون عاطفی خانواده بود

وحيده مطهري، استاديار زبان و ادبيات عرب و اين روزها در دانشگاه الزهرا مشغول تدريس است. او دختر چهارم خانواده مطهری است و خاطره ها دارد از پدر. از زمانی که در خانه قدیمی شان به همراه شهید مطهری و خواهران و برادرانش زندگی می کرده است.«بیشتری آثار پدرم در همین خانه نوشته شده است. همین خانه ای که الان به موزه تبدیل شده است.

علاوه بر این دوستان شهید مطهری که رجال علمی و سیاسی بودند در آن زمان رفت و آمد زیادی به خانه ما داشتند که می توان به اعضای جامعه روحانیت مبارز، انجمن پزشکان، جامعه مهندسین و از اشخاص دیگری همچون دکتر علی شریعتی و آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب نام برد. البته این رفت و آمدها تنها به خانه قدیمی ما محدود نبود و در خانه جدید هم ادامه داشت. حتی رییس ساواک هم یک بار سرزده به خانه جدید ما آمد. در آن روز آیت الله منتظری قصد عزیمت به فرانسه را داشتند و رییس ساواک به خانه ما آمد تا از شهید مطهری بخواهد که به امام (ره) پیام ساواک را مبنی بر اینکه دست از انقلاب بردارد، برساند.


دختر چهارم خانواده مطهری دستگیری های پدرش را هم یادش هست؛ روزهایی که ساواکی ها برای بردن پدرش به خانه آن ها می آمدند و او را جلوی چشمان خانواده اش به زندان می بردند؛ «پدرم کانون عاطفی خانواده بود. در فاصله سال های 46 تا 54 اوج فعالیت های سیاسی انقلابیون و اوج اختلافات فکری در بین مردم بود. پدرم هم در کانون این فعالیت ها بود اما ما هیچ وقت ندیدیم که ایشان مسائل و مشکلات موجود در جلسه هایشان با افراد را به درون کانون خانواده بیاورد.

ایشان شب ها ما را دور هم جمع می کرد و از تک تک ما درباره درس و مدرسه می پرسید. بعضی مواقع اختلافات خانوادگی پیش می آمد، آن ها به این خانه می آمدند تا پدرم مشکلاتشان را حل کند. پدرم هم با تمام مشغله ای که داشت سعی می کرد با آن ها صحبت کند. اگر به گوشش می رسید که کسی مشکل بیماری دارد و پول ندارد با بازاری ها یا انجمن های پزشکی تماس می گرفت و می گفت باید مشکل این شخص هرچه سریعتر حل شود.»

از هدایت جوانکِ کمونیست تا نگارش کتاب حقوق زن در اسلام
وحیده مطهری از روزهایی می گوید که پدرش در خانه اش قصد هدایت جوان ها را داشت؛ «من یادم هست زمانی یک جوان به همراه دوستش که کمونیست شده بود به خانه ما می آمد تا پدرم با دوستش صحبت کند و او را به سمت اسلام برگرداند. یادم هست که پدرم چقدر برای این جوان وقت می گذاشت و با او صحبت می کرد. البته وقتی آن ها از خانه ما می رفتند پدرم به ما می گفت لیوان این فرد را آب بکشید چون نجس است.»

او همچنین از عشق میان پدر و مادرش هم حرف‌ها دارد: «پدرم و مادرم تفاوت سنی داشتند و به همین خاطر مادرم، پدرم را مراد خودش می دانست. مادرم در منزل پدر دیپلم گرفت و اهل شعر است. ایشان در موفقیت شهید مطهری تاثیر بسیار زیادی داشت و پدرم نام کتاب حقوق زن در اسلام را هم با مشورت مادرم انتخاب کردند.»

وحیده مطهری می گوید که پدرش به جایگاه زن در خانواده اهمیت زیادی می داد و همین موضوع زمینه ای برای نگارش زن در حقوق اسلام بود؛ «او به مقام زن خیلی اهمیت می داد. یادم هست همسر یکی از روحانیون برای ما تعریف می کرد که زمانی عده ای از روحانیون را به همراه پدرم به خانه شان دعوت کرده بودند. بعد از پایان شام همه روحانیون رفته بودند اما شهید مطهری گفته بود من می خواهم مستقیم از زن خانه به خاطر پختن غذا تشکر کنم. پدرم معتقد بود زن اساس خانه و خانواده را تشکیل می دهد، به همین خاطر به مادرم خیلی اهمیت می داد. به خاطر همین هم یاد پدرم هنوز برای مادر زنده است، پدرم به خوابش می آید و در خیلی از مشکلات به او کمک می کند.»

تصویری از شب شهادت «پدر»


فرزند چهارم شهید مطهری شب شهادت پدرش را هم خوب به خاطر دارد: «پدرم در شب شهادت به خانه دکتر سحابی رفته بود. من خانه بودم و امتحان زبان داشتم و در حال درس خواندن بودم، تلفن خانه زنگ زد و شخصی که پشت تلفن بود به مادرم گفت که مطهری شب به منزل نمی آید. مادر گفت که مطهری کسی نیست که اگر نخواهد شب به منزل بیاید کسی را واسطه گفتن این خبر کند، به من بگویید که چه شده است؟ آن شخص گفت که پای مطهری تیر خورده است.

بعد مادرم به همراه برادرم علی به سمت بیمارستان رفتند که همانجا تا مادرم را دیده بودند به او تسلیت گفته بودند. مادرم همانجا خیلی محکم ایستاد و گفت شهادت افتخاری برای خانواده ما است. بعد مادرم به خانه آمد و با لحنی آرام به ما گفت که ناراحت نباشید که ما هم جزو خانواده شهدا قرار گرفتیم. ما تا صبح بیدار بودیم و در کتابخانه پدرم می چرخیدیم و به دنبال وصیت نامه ایشان بودیم که سر ساعت 2 نصفه شب صدای ساعت پدرم برای نماز شب یه صدا در آمد که از تاثیر گذارترین خاطرات من است. او قبل از عصر به بیرون از خانه رفته بود اما ساعتش را کوک کرده بود تا مبادا نماز شب را از دست بدهد.»

ماجرای پنهان کردن شهید محمد منتظری در خانه
116
مجتبی مطهری بزرگ تر از علی آقا است، با این وجود می گوید خیلی ها فکر می کنند علی آقا از او بزرگ تر است. او هم سال های کودکی اش را در خانه قدیمی مطهری ها در خیابان دولت پلاک 116 گذرانده است. وقت نماز مغرب است و او به حسینیه یزدی ها در مجاورت خانه قدیمی شان رفته تا نمازش را سر وقت بخواند. او را بعد از نماز در همان حسینیه از پدرش می گوید: «ما در سال 46 به این خانه آمدیم. کتاب هایی مانند خدمات متقابل اسلام و ایران و مساله حجاب و خیلی کتاب های دیگر در این خانه نوشته شدند. پدرم شهید محمد منتظری، پسر آقای منتظری را در این خانه مخفی کرده بود.

وقتی ساواک برای دستگیری او به خانه ما ریخت نتوانست او را پیدا کند. پدرم به آن ها گفت من که گفتم او در اینجا نیست چرا خودتان را به زحمت انداختید!»

او ادامه می دهد: «آیت الله مهدوی کنی سه سال و نیم در زندان بودند و بعد از آزادی زیاد به منزل ما می آمدند. آیت الله انواری دوست پدرم بودند که 15 سال در زندان شاه بود. هر وقت به خانه ما می آمد پدرم می گفت بروید دست او را ببوسید، او انسان ارزشمندی است. همسایه های ما حجاب نداشتند و پدر به من می گفتند برو به دخترهای همسایه بگو زمانی که علما به خانه ما می آیند زیاد اطراف خانه نباشند.»

مجتبی مطهری خصوصیات اخلاقی پدرش را به یاد دارد و می گوید شهید مطهری در همه ارکان زندگی خانوادگیشان مرشد بوده است؛ «من در زمان انتخاب رشته مدرسه علاقه داشتم که درس هنر بخوانم اما پدرم چندین جلسه با من صحبت کردند که بهتر اس منصرف بشوی و الهیات بخوانی. من هم در آخر به توصیه پدرم عمل کردم و الهیات خواندم و الان که دکترای این رشته را دارم راضیم که آن زمان به توصیه پدرم عمل کردم.»

منبع: نامه نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت namehnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «نامه نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۱۵۲۹۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ادعای دختر پوراحمد درباره مرگ پدرش: نرفته بود که خودکشی کند | می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید

دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه می‌گوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال می‌شناخت ویلا اجاره می‌کرد و به شمال می‌رفت، چون می‌خواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا می‌رفت؛ یعنی اولین‌بار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرار‌های مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبه‌رو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»

به گزارش اعتماد، همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت می‌خواهد به تهران برود تا بخشی از موزیک‌ها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرار‌های مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم می‌شد، اشاره کردم و از تلفن‌ها و پیام‌هایی که مربوط به همین قرار‌های کاری می‌شد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود.

کتاب‌هایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتاب‌های او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصت‌طلبی بود و ما نمی‌دانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران می‌شناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتاب‌ها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمی‌رسد، چون ایران نیست.

حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قرارداد‌ها را برای‌مان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتاب‌های دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتاب‌ها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت می‌خواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که می‌خواست آن‌ها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیه‌کننده برخی سکانس‌ها را حذف کرد و تغییر داد.»

دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز می‌گوید: «عمه‌ام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچ‌وجه درست نیست.»

دیگر خبرها

  • تشکر خانواده شهید الداغی از وحید شمسایی
  • دختر شاعر فلسطینی مانند پدرش کشته شد
  • ادعای دختر پوراحمد درباره مرگ پدرش: نرفته بود که خودکشی کند | می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید
  • همایش پیاده روی خانوادگی با حضور ۵۰۰ خانواده فریدونشهری
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرده است
  • اظهارات جنجالی دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد! / پرونده باز است
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم نرفته بود شمال که خودکشی کند
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودش را نکشت
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: «پدرم خودش را نکشت ، می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید»