Web Analytics Made Easy - Statcounter

عسگری گفت: خانواده ام سالها با مشکلات جسمانی من سوختند و ساختند و زمانی که خبر شهادت جانباز شیمیایی را می شنوند، رنجشان بیشتر می شود؛ واقعآ شرمنده آنها هستم.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانابه نقل از کوله بار: علی اکبر عسگری،جانباز شیمیایی 70 درصد استان فارس در گفتگو با خبرنگار کوله بار، به شرح مصدومیت شیمیایی خود پرداخت و خاطرات دفاع مقدس و همرزمان شهیدش را برایمان زنده کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

متن کامل صحبت های این جانباز شیمیایی را در ادامه می خوانید:

نام: علی اکبر عسگری تاریخ و محل تولد: 1348- شهرستان مرودشت فارس درصد مجروحیت: 70درصد شیمیایی مدت حضور در جبهه: 32 ماه محل سکونت: مرودشت * اولین روزهای اعزام به جبهه شهریور 1362، تصمیم گرفتم به جبهه بروم. هنوز به سن قانونی نرسیده بودم و 14 سالم بود و مسئولان اعزام، راضی به اعزامم نمی شدند؛ تا اینکه با اصرار زیاد، موافقتشان را جلب کردم. کوچکترین عضو گروهمان، من بودم که از «مرودشت» به اهواز رفتم. عملیات خیبر در جزیره مجنون تازه شروع شده بود. به پادگان شهید دستغیب اهواز(محل تقسیم نیروهای لشکر 19 فجر) رفتم. در آنجا، مرا به واحد ادوات تقسیم کردند. (واحد ادوات، شامل سلاح های پشتیبانی مثل خمپاره انداز- تیربار دوشیکا- توپ 106 و بطور کلی، سلاح های نیمه سنگین جهت پشتیبانی گردان های عملیاتی بود.) من به عنوان نیروی خمپاره انداز مشغول به کار شدم. چند روزی اهواز بودم تا اینکه به همراه همرزمانم، به جزیره مجنون منتقل شدم. چون شب وارد جزیره شدیم، صدای تیراندازی انفجار گلوله های توپ به گوش می رسید. منورهای دشمن منطقه را کاملا روشن کرده بود. بوی باروت و باتلاق، مشام را تحریک می کرد. خودروهای سبک و آمبولانس ها در حرکت بودند ومهمات ومجروح ها و شهدا را جابه جا می کردند و ... *نخستین مجروحیت شیمیایی سال 1364 گرفتن شهر فاو ازنظر استراتیژیکی برایمان اهمیت زیادی داشت. عملیات والفجر 8 شب 22 بهمن، ساعت 10 شب با رمز یا فاطمة الزهرا(س) از شهر قصر ایران در شرق آبادان وبا گذرازرود خروشان الوند، (رودی که در دهانه خلیج فارس قراردارد ودر 24 ساعت 2 بار جزر و مد می شد) شروع شد. در آن عملیات، من در واحد موشک مالیوتکا که ضد زره و ضد هلیکوپتر بود، مشغول بودم. واحد ما 2 تیم 7 نفره بود که هر تیم، یک قبضه موشک انداز و چند عدد موشک حمل می کرد. این موشک ها هدایت شونده به وسیله یک دوربین و یک جواستیک و سیمی که به پشت موشک وصل است (کیلومتر طول این سیم3 کیلومتر است) کنترل وشلیک می شود تا به هدف اصابت کند. نفر اول از سمت چپ 24 بهمن، دشمن پاتک شدیدی برای بازپس گیری فاو انجام داد اما شکست خورد. به همین منظور، شروع به بمباران شیمیایی کرد. آنها کل منطقه عملیاتی را با هواپیما واز ارتفاع بالا بمب باران کردند. ساعت 4 عصر، در حال استراحت بودیم که بمبی، به اندازه یک آب گرم کن در فاصله 20 متری ما به زمین خورد و ابر سفید و بوی بدی منطقه را فرا گرفت. در ابتدا نمی دانستیم که چیست. گمان کردیم که بمب دود زا است اما پس از دقایقی متوجه شدیم که شیمیایی است. بلافاصله ماسک زدیم اما در این فاصله چند دقیقه ای، مقداری گاز استنشاق کرده بودیم و این کارمان، فایده ای نداشت؛ چون اگر ماسک می زدیم، تنفسمان مشکل تر می شد و این کار را نکردیم. از طرفی دیگر، حضورمان در فاو ضروری بود و تا رسیدن نیروی جایگزین، باید در منطقه می ماندیم. * بستری در بیمارستان از ساعت 9شب حالت تهوع وسوزش چشمم شروع شد و تا ساعت 4 صبح روز بعد ادامه داشت. چند تن از دوستانم به شهادت رسیدند. ساعت 4 صبح که نیروهای جایگزین رسیدند، ما را به پشت جبهه بردند. در میان راه، چشمانم بینایی اش را از دست داد. حالت تهوع بسیار شدیدی داشتم؛ به طوری که هرازگاهی از هوش می رفتم. تاول ها را در پشت صورت و گردنم کاملا حس می کردم. در بیمارستان صحرایی از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم، در بیمارستان بودم. آنقدر احساس درد و ضعف داشتم که مدام ازحال می رفتم. پس ازچندین روز که تقریبا حالم مساعد شد، پرسیدم که اینجا کجاست؟ گفتند: بیمارستان بقیة الله تهران. حدودا یک ماه بینایی ام را از دست داده بودم. به مدت 45 روز در این بیمارستان بستری بودم که بعد مرخص شدم. نحوه درمانم رضایت بخش بود. در این مدت، مردم تهران واقعا سنگ تمام گذاشتند ومرتب به ملاقات ما می آمدند. *اعزام دوباره به جبهه 6 ماه در بیمارستان شیراز بستری بودم و پس ازبهبودی نسبی، مجددا سال 65 برای شرکت در عملیات کربلای 4 به جبهه رفتم. مدتی بعد، در عملیات کربلای 5 در شلمچه مجددا مجروح شیمیایی شدم؛ اما سطح مجروحیتم کمتر بود. در این عملیات غواص بودم و پس از مجروحیت، به بیمارستان اهواز وسپس به شیراز منتقل شدم. از نظر جسمی، کمی مشکل داشتم اما شور وهیجانی که در جبهه وعملیات وجود داشت، مرا تحت الشعاع خود قرار می داد. *ازدواج سال 67، یک ماه پس از پذیرش قطعنامه، با اصرار خانواده ازدواج کردم. سه فرزند دارم. یک پسر و دختر دارم. رفتار خانواده تا به امروز با من مناسب بوده اما رفتار من نه! مشکلات جسمی ام، آنها را رنج می دهد. هرچند سعی می کنند به روی خودشان نیاورند اما این را به وضوح در چهره شان می بینم. زمانی که خبر شهادت جانباز شیمیایی را می شنوند، رنجشان بیشتر می شود. واقعآ شرمنده آنها هستم؛ بچه های جنگ، خاطره های زیادی از دوران جبهه دارند؛ آن هم از نوع باورنکردنی. مثل یک رویا یا یک افسانه. شاید باورکردنش کمی سخت باشد اما عین واقعیت است. درعملیات بیت المقدس 7 در شلمچه ساعت3 صبح، گردان ما که اکثر بچه های مرودشت در آن حضور داشتند، به یک سه راهی رسید. (ذکر این نکته لازم است، سه راهی ها در جنگ برای دشمن اهمیت داشت به همین دلیل استحکامات زیادی بکار می بردند تا به هرطریق حفظش کنند واز سلاح های پیشرفته وسنگرهای مستحکمی استفاده می کردند) سر این سه راهی، سنگری بسیارمستحکم روی یک خاکریز حدودا 6 متری ساخته شده بود که این خاکریز به صورت کله قندی بود و در این سنگر، یک آر.پی. جی 11 قرار داده بودند که راه را بسته و گردان ما زمین گیر شده بود. فرمانده گردان به یکی از رزمنده ها به نام صیاد گفت که خودشان را به این سنگر وارونو برسانند و آن را از کار بیندازند. وقتی حرکت کرد، من هم با او سینه خیز رفتیم و خودم را به زیر خاکریز رساندم. هر دو سلاحمان، کلاش بود و دو تا نارنجک هم داشتیم. سنگر رو بازبود و صدای عراقی ها را کاملا می شنیدیم. ناگهان عراقی ها شلیک کردند و به واسطه اینکه ما زیرلوله این سلاح قرارگرفته بودیم. صدای شلیک، گوش هایمان را تا ساعت ها بعد اذیت کرد. طول این سلاح، حدود یک متر و70 سانتیمتر بود. لوله این سلاح که 70 سانت هست، از سنگر بیرون بود. عراقی ها متوجه ما نشدند و صیاد، یک نارنجک به سوی آنها پرتاب کرد که پشت سنگر افتاد وعمل نکرد. این کار خدا بود؛ چون اگر عمل می کرد، عراقی ها متوجه می شدند، با نارنجکی می توانستند ما را بزنند. ناگهان صیاد خیزی برداشت و لوله اس. پی. جی را گرفت و آن را به صورت اهرم به طرف بیرون ازسنگر وارونه کرد. عراقی ها از عقب سنگر پا به فرار گذاشتند. کف دست های صیاد به واسطه داغ بودن لوله سلاح سوخته بود.از این خاطره ها زیاده... *وضعیت درمانی در شیراز وضعیت درمانی در شهرستان های استان فارس، راضی کننده نیست. وسعت استان فارس بسیار زیاد است. فاصله شمال تا جنوب استان، حدودا700 کیلومتر است و شیراز، تقریبا در مرکز قراردارد؛ یعنی حدودآ 350 کیلومتر و این برای یک جانباز شیمیایی برای دیدن پزشک متخصصی که فقط دو ساعت در درمانگاه حضور دارد، مناسب نیست. وضعیت جانبازان شیمیایی به گونه ای است که می بایست یک مرکز درمانی پیشرفته وتخصصی با کادر مجرب پزشکی وپرستاری به طور دائم آماده پذیرش از این عزیزان باشد.( آی سی یو ویژه جانبازان) و با توجه به معضلات پذیرش بیمار در بیمارستان ها و به طبع، پذیرش این عزیزان و عدم اطلاع از وضعیت درمانی آنها و نحوه درمان، مشکل آنها بیشتر می شود ومتاسفانه عدم همکاری دانشگاه علوم پزشکی شیراز، مشکلات بستری ودرمان این جانبازان را افزایش داده است. *فعالیت انجمن حمایت از قربانیان سلاح های شیمیایی شیراز این انجمن در سال 86 شروع به کار کرد وهدفش در سطح کشور و بین الملل، رسانیدن صدای مظلومیت نظام جمهوری اسلامی وجانبازان شیمیایی به گوش مردم وحل مشکلات آنها می باشد. در این چند سال موفقیت هایی نیز داشتیم اما هنوز مسائلی هست که باید پیگیری شود وروابط نسبتا خوبی با جانبازان داریم. عدم همکاری بعضی از مسولین در سطح استان و کشور باعث افزایش مشکلات این عزیزان شده که امید است برطرف شود. *اردوهای جانبازان شیمیایی اردوهای شمال کشور از نظرپزشکی و فرهنگی برای جانبازان شیمیایی بسیار موثربوده است وازنظر روحی وجسمی، تاثیرات زیادی بر جانبازان داشته است اما متاسفانه بودجه تخصیص داده شده برای این کاربسیار کم است وجوابگوی حجم زیاد جانبازان نیست. اخیرا زمزمه های تعطیلی این اردوها شنیده می شود! استان فارس که نزدیک به 2 هزار جانباز شیمیایی دارد وهر سال 60 نفر سهمیه دارند و این جوابگوی این تعداد نیست. *وضعیت جسمانی از نظر جسمی وضعیت مناسبی دارم و از این بابت، خدا را شاکرم. با مشکلات جسمانی ام سازگاری می کنیم واگر نشد، با آن می جنگم. افزایش سن جانبازان شیمیای، مشکلات جسمی آنان را دو چند می کند وحتی آنهایی که وضعیت بهتری داشتند، مشکلاتشان شده است. جانبازان شیمیای نیاز به توجه مسئولان دارند. در ماه چند بار برای درمان مراجعه می کنم اما این مراجعات هرسال بیشتر می شود؛ زیرا مشکلات داخلی افزایش می یابد. مصرف دارو برای بیست وچند سال، خود به مشکلات داخلی افزوده، البته چاره ای جز این نیست اما چندین بار برای درمان در بیمارستان بستری شدم. چند سالی می شود که به دلیل مصدومیت شیمیایی ام، ویلچر نشین شده ام و تا 6 سال گذشته به راحتی می توانستم راه بروم.خب اوایل برایم ویلچر نشستن سخت بود اما کمی عادت کرده ام اما در کل، ویلچر نشینی سختی های زیادی دارد. *حرف پایانی از شما ودیگر عزیزانی که در راستای خدمات رسانی به جانبازان شیمیایی گام بر می دارید، صمیمانه تشکر می کنم و امیدوارم پایگاه اطلاع رسانی کوله بار، بتواند به عنوان زبان گویای جانبازان شیمیایی، مشکلاتمان را به گوش مسولان برساند.

منبع: دانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۲۷۲۷۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طرح جالب «وعده صادق» در دیوار نگاره فلکه جانبازان تبریز

دریافت 10 MB کد خبر 6085908

دیگر خبرها

  • پیکر جانباز شهید «پاسبان» در تربت جام آرام گرفت
  • پیکر جانباز شهید پاسبان در تربت جام آرام گرفت
  • مراسم گرامیداشت شهید منتظر قائم و شهدای مدافع امنیت در یزد
  • دیدار با خانواده شهدا و جانبازان منطقه ۹ در هفته بزرگداشت اصفهان
  • فیفا: کاپیتان تیم ملی فوتسال ایران قرقیزستان را عذاب داد
  • جانباز شیمیایی اهل تربت جام به جمع شهدا پیوست
  • خاطرات جانباز آزاده‌ای که چهره سال هنر انقلاب فارس شد
  • شب اول قبرِ کسانی که دفن نمی‌شوند چگونه است؟
  • شنیدن فهرست بهاری خوانندگان در اردیبهشت/ «غزه» همچنان مهم است!
  • طرح جالب «وعده صادق» در دیوار نگاره فلکه جانبازان تبریز