Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «بولتن نیوز»
2024-05-01@18:51:17 GMT

با کودکان در مورد طلاق، منصفانه صحبت کنيد

تاریخ انتشار: ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۲۹۸۸۱۲

به گزارش بولتن نیوز، خانواده محل اوليه تکوين شخصيت کودک و زمينه‌ساز تحول و تکامل بعدي او است. خانواده تمام دنياي کودک است، هيچ‌کس به اندازه افرادي که کودک واقعا به آنها احساس تعلق دارد براي او قدرتمند، عالي يا حقيقي نيستند. از اين حيث، حضور مستمر هر دو والد در خانواده و مشارکت فعالانه آنها در قبول مسئوليت‌هاي معين و فراهم نمودن شرايط جهت رشد و پرورش کودک بسيار حائزاهميت است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اگر حضور يکي از والدين در اثر طلاق، مرگ و... در خانواده قطع شود، آثار بسيار زيانبار و عميقي بر ذهن و روان کودکان باقي مي‌گذارد.
ارتباط عاطفي والد- کودک در مراحل اوليه زندگي اثر اجتناب‌ناپذيري دارد، به نحوي که بسياري از اختلالات دوران بزرگسالي ريشه در دوران کودکي دارند؛ لذا هرگونه اتفاق منفي از قبيل غفلت مکرر از کودک، طرد واقعي، خشونت فيزيکي و... مي‌تواند آثار غير‌قابل جبراني ايجاد نمايد. بزرگ‌ترين ترس کودکان از اين است وقتي که به محبت پدر و مادر نياز دارند، والدين آنها را ترک کنند و تنها بگذارند. طلاق همه اعضاي خانواده را دچار اضطراب مي‌کند ولي براي فرزندان ناگوارتر است.
وقتي موقعيت کودک به خطر بيفتد، او دچار ترس و اضطراب مي‌شود چون موقعيت ثابتي ندارد. والدي که درگير طلاق شده است، خواسته يا ناخواسته زمينه‌هاي اختلالات اضطرابي را در دختران و پسران ايجاد مي‌کند چون خودش در موقعيتي قرار مي‌گيرد که نمي‌تواند تصميم بگيرد و اين ناتواني در تصميم‌گيري عينا به فرزندان منتقل مي‌شود. بايد در نظر داشته باشيم که يادگيري مشاهده‌اي است. وقتي فرزند موقعيت ثابتي نداشته و امنيت و شرايط زندگي‌اش به خطر افتاده باشد، عصيان‌گري را ياد مي‌گيرد.
رابطه آسيب‌هاي ناشي از طلاق والدين با جنسيت و سن فرزندان
مطالعات نشان مي‌دهند واکنش پسران در برابر طلاق والدين شديدتر و عميق‌تر از دختران است؛ شايد به اين دليل که در دختران قابليت انعطاف‌پذيري بيشتر و سازگاري بيشتري نسبت به پسران وجود دارد. پسران پس از طلاق والدين به‌لحاظ تحصيلي و هويت جنسي و همچنين واکنش‌هاي رواني، واکنش‌هاي به مراتب شديدتري را نسبت به دختران نشان مي‌دهد. احساس غم و افسردگي در پسران جاي خود را به احساس پرخاشگري و خشونت مي‌دهد و بيشتر جلوه‌هاي اجتماعي پيدا مي‌کنند. پس درنتيجه، اثرهاي طلاق بر جنسيت و مرحله رشدي کودک به‌لحاظ سني تأثير دارد به نحوي که هر چقدر ميزان رشد سني کودک کمتر باشد، اثرات منفي بيشتري از خود بر جاي مي‌گذارد.کودکان در مرحله پيش‌دبستاني نسبت به کودکان سنين مدرسه و پس از آن، بيشتر از طلاق والدين آسيب مي‌بينند؛ البته متغيرهايي از قبيل ميزان حمايت اجتماعي از کودک، حمايت عاطفي والدين از کودک و... در ميزان عوارض پس از طلاق نقش دارند. تحقيقات نشان مي‌دهند پسراني که به دور از پدر خود زندگي مي‌کنند، هويت مردانه آنان، شجاعت، رفتار مردانه‌شان نسبت به کودکان پسري که با هر دو والد زندگي مي‌کنند، کمتر بوده است.
نمود آثار و نتايج طلاق در فرزندان
حسادت، سوءظن و سماجت، وحشت از زندگي، بدبيني به پدر و مادر، کمبودهاي عاطفي، بلاتکليفي، ترس از طردشدگي و تنها ماندن، احساس گناه، غم و اندوه و درنهايت افسردگي، ايجاد زمينه‌هاي از اضطراب، پرخاشگري و از کوره در رفتن که در زير برخي از آنها شرح داده مي‌شود:
ترس از طردشدگي و تنها ماندن: کودکان طلاق ممکن است احساس تنهايي کنند و دلشان براي والديني که از آنها جدا شده‌اند، تنگ شود. معمولا والديني که در کنار کودکان مي‌مانند، آن‌قدر گرفتار مشکلات خود هستند که به فرزندشان نمي‌رسند. پس از طلاق کودک متوجه مي‌شود که يکي از والدين ديگر در خانه نيست و از اين مي‌ترسد که ديگري نيز ناپديد شود و او را تنها بگذارد. کودکان طلاق ممکن است احساس طردشدگي کنند. يادمان باشد کودکان خود را در مرکز جهان مي‌دانند و بنابراين هر اتفاقي که روي دهد به نحوي به آنها مربوط مي‌شود.
احساس گناه: کودکان ممکن است به اين نتيجه برسند که در طلاق والدين، مقصر هستند و به‌خاطر حرفي که زده‌اند يا کاري که انجام داده‌اند اين اتفاق روي داده است و بنابراين احساس گناه و شرمندگي مي‌کنند. حتي نوجوانان پرخاشگر نيز ممکن است به اين باور برسند که رفتار آنها در طلاق والدين نقش داشته است.
غم و اندوه و درنهايت افسردگي: افسردگي از تأثيرات مستقيم طلاق محسوب مي‌شود و درواقع يک تأثير ثانوي است که به‌دنبال اندوه، احساس تنهايي و طردشدگي به وجود مي‌آيد. افسردگي نشانه آن است که کودکان حمايت کافي براي رويارويي با مسئله طلاق دريافت نکرده‌اند. بروز افسردگي در کودکان و نوجوانان، از ديگر موارد شايع پس از وقوع طلاق والدين است. اين کودکان احساس لذت کمتري نسبت به زندگي داشته و درک کمتري از زندگي روزمره خود دارند. اين افسردگي خود را به شکل خستگي و بي‌اشتهايي نشان مي‌دهد يا حسادت و سوءظن نسبت به همسالان خود! از‌سوي‌ديگر، پس از طلاق، کودکان و نوجوانان دچار نابساماني و دربه‌دري مي‌شوند زيرا مجبورند گاهي نزد پدر باشند و گاه نزد مادر. حتي گاه شبيه به يک عروسک نزد افراد مختلف اقوام حضور داشته باشند و اين جابه‌جايي‌هاي مداوم، آزاردهنده است و سبب مي‌شود کودک نتواند به ثبات تربيتي و فرهنگي دست يابد و احساس امنيت و هويت کند. کودکان طلاق به‌شدت احساس اندوه و استيصال مي‌کنند و اعتقاد دارند که ديگر عضوي از يک خانواده نيستند. درواقع، احساس کودکان طلاق مشابه احساس کودکاني است که والدين خود را بر اثر بيماري يا تصادف از دست داده‌اند.
به‌وجودآوردن زمينه‌هاي اضطراب: در نوجوانان حالتي شبيه به احساس ترس، نگراني و تشويش به وجود مي‌آيد. در اين بيماري، علائم بيم از آينده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستي مباني خانواده از تفکر در مورد برنامه‌ريزي مدون براي حرکت‌هاي دسته‌جمعي و گروهي وحشت دارد. کودکان طلاق ممکن است احساس اضطراب کنند و خود را تحت فشار ببينند؛ به‌عنوان مثال احتمال دارد آنها وظايف بيشتري را در خانه برعهده بگيرند. طلاق با خود حس عدم امنيت را در کودکان مي‌پروراند. پس از طلاق، برخي از بچه‌ها از حس عميق ناتواني رنج مي‌برند. بچه‌هاي کوچک‌تر گاه فکر مي‌کنند که والدين در فکر ترک آنها هستند و اين حس ناامني آنها را تشديد مي‌کند. درگيري والدين نيز استرس و اضطراب بچه‌ها را شدت مي‌بخشد. امکان دارد که عوارض فيزيکي از جمله سردرد، درد معده و ... در کودکان نمايان شود.
پرخاشگري و از کوره دررفتن: پرخاشگري نتيجه محروميت‌هاي مداوم از مهر و محبت پدري است. در اين نوع بيماري چون فرزندان امکان مذاکره حضوري و مستقيم و متقابل با پدر و مادر خود را نمي‌يابد و از طرفي سؤال‌هاي خود را بي‌جواب مي‌بيند، روحيه عصيان و پرخاشگري در او به وجود مي‌آيد. رفتارهاي پرخاشگرانه در اعمال و گفتار نوجواناني که خانواده‌هاي آنان از همديگر جدا شده‌اند، کاملا مشهود است. خشم احساسي متداول در ميان کودکان طلاق است که در اثر عدم درک يا پذيرش اين مسئله روي مي‌دهد. کودکان گاهي خشم خود را نشان نمي‌دهند. خشم کودکان زماني رواج پيدا مي‌کند که دلايل طلاق روشن نباشد.در اين مواقع، کودکان به‌خاطر آنچه از نظر آنها «غيرضروري» است از والدين خود مي‌رنجند. در پسرها بيشترين واکنش رفتاري پرخاشگري و احساس خشم وجود دارد. در آنها پس از طلاق والدين، نوعي تعارض پديدار مي‌شود به اين معنا که از يک‌سو از نبود پدر احساس دلتنگي مي‌کنند و از‌سوي‌ديگر، زماني که از جانب پدر جهت ملاقات با او درخواستي صورت مي‌پذيرد، آنها از برآورده کردن اين درخواست ممکن است، اجتناب کنند، در چنين شرايطي است که فرد دچار تعارض رفتاري مي‌شود زيرا نسبت به پدر خود احساس ناامني خواهند داشت. اين رفتار در دختران بيشتر به شکل نشان‌دادن رفتارهاي بزرگ‌تر از سن خود و مراقبت بيش از حد در رفتار خود و نوعي کمال‌طلبي منفي اين حس خودش را نشان مي‌دهد. دختران طلاق متناسب با سن تقويمي خود، ممکن است رفتار نکنند اين مسئله سبب مي‌شود نتوانند شادابي و نشاط متناسب با سن خود را داشته باشند.
راهکار چيست؟
اول از همه توجه داشته باشيد که اين تأثيرات تا چه حد ناشي از طرز تفکر فرزند شما در مورد خودش، والدين و طلاق است. به‌همين‌دليل شما بايد با کودکان در مورد طلاق حرف بزنيد و از ميزان تأثيرات منفي آن بکاهيد. پدر و مادر چنين فرزنداني لازم است که حقيقت طلاق را به شکل منصفانه و درست براي فرزندان خود توضيح دهند تا فرزندان دچار اضطراب و احساس گناه و مقصر بودن در اين ارتباط نشوند. همچنين والدين بايد در چنين شرايطي به فرزندان خود اطمينان بدهند که اين اتفاق هرگز منجر به ترک و طرد فرزندان نخواهد شد. همچنين والدين هرگز نبايد از فرزند خود به‌عنوان اهرم فشار يا ابزاري براي انتقام‌گيري از طرف مقابل خود بهره ببرند. برخي از والدين متأسفانه شروع به تخريب شخصيت و چهره والدي مي‌کنند که فرزند ديگر با او زندگي نمي‌کند.درد دل کردن‌هاي منفي با فرزند و مقصر جلوه دادن والدي که ديگر با فرزند زندگي نمي‌کند، اقدامي غلط است که در رشد شخصيت و هويت فرزندان، آثار سوئي خواهد گذاشت و فرزند را تا ابد دچار احساس فقدان پدر و مادر نه به‌صورت فيزيکي بلکه به‌صورت ذهني و عاطفي مي‌کند. اين امر بدبيني شديد را در فرزند نسبت به والد مقابل يا حتي هر دو والد ايجاد مي‌کند. والدين بايد در اين شرايط به فرزندان اطمينان بدهند که اگرچه ما بنا به دلايلي از يکديگر جدا شده‌ايم و ديگر با هم زندگي نمي‌کنيم اما هر دوی ما براي هميشه پدر و مادر تو محسوب مي‌شويم و در امر تربيت و حمايت از تو با يکديگر همکاري خواهيم داشت و در زمينه والد بودن چيزي براي فرزند خود کم نخواهيم گذاشت.اين‌گونه برخورد در فرزند، احساس امنيت ايجاد خواهد کرد و تنها در چنين شرايطي است که مي‌توان از اين نوع جدايي با عنوان يک طلاق موفق ياد کرد؛ طلاقي که شايد به نابساماني در يک زندگي پايان داده و از طرفي رفاه مادي، معنوي و رواني بيشتري براي فرزندان فراهم کرده است. خانواده‌هاي طرفين هم نبايد به بدگويي و ايجاد ذهنيت منفي نسبت به والد مقابل بپردازند. حمايت‌هاي افراطي از فرزندان طلاق هم مي‌تواند آثار سوء بر جا گذارد.اينکه پس از طلاق برخي از والدين سعي مي‌کنند همه خواسته‌هاي فرزندان خود را برآورده کنند، سبب کاهش آستانه تحمل فررندان در برابر ناکامي‌ها شود که بايد مراقب اين رفتار نيز بود؛ البته وقتي پاي نامادري و ناپدري به ميان مي‌آيد تحول و پيچيدگي خاصي در زندگي کودکان و نوجوانان به وجود مي‌آيد. آشنايي کودک و نوجوان با بستگان جديد، خواهرها، برادرها، دايي‌ها و عموهاي نانتي گرچه گستره‌اي از دنياي تازه و متفاوت به وجود مي‌آورد ولي اغلب فرزندان در جوار ناپدري و نامادري احساس خوشبختي و شادماني نمي‌کنند. گرچه ممکن است زن يا شوهر با همسر جديد خود کاملا خوشبخت باشد. در ايران بيشتر بچه‌هاي فراري و نوجوانان ساکن در کانون اصلاح و تربيت را قربانيان طلاق تشکيل مي‌دهند.اکثر قربانيان طلاق که همان کودکان و نوجوانان هستند به مادران خود بيشتر نزديک هستند تا پدر زيرا پدر جدا شده از مادر با بچه‌هاي خود بيشتر مثل يک خويشاوند رفتار مي‌کند تا فرزند، حال آنکه مادر هرگز از کودکش فاصله نمي‌گيرد و مهر، محبت و احساس مادري را زير پا نمي‌گذارد. اجبار و الزام به طلاق را در موارد و شرايط خاصي از زندگي مشترک بايد پذيرا بود. براساس قوانين اجتماع، احترام به آزادي‌هاي فردي ضرورتي اجتناب‌ناپذير است ولي قبل از هر جدايي به ميوه‌هاي نارس درخت زندگي بينديشيم، نگذاريم ناهنجاري‌هاي جامعه آنها را مسموم کند.تعجيل در داشتن فرزند در سال‌هاي اوليه، خطر زندگي مشترک (سال‌هاي اول و دوم اصولا سال‌هاي خطر براي زوج‌هاي جوان به شمار مي‌رود) که ظاهرا براي تحکيم مباني خانواده انجام مي‌پذيرد، کاري است که بايد با تعمق صورت بگيرد زيرا در صورتي که به علل مختلف يادشده بين زوجين جدايي روي دهد نخستين قربانيان، فرزنداني خواهند بود که از نفاق و تفرقه زوجين به جاي مانده‌اند. پس بياييم عاقلانه بينديشيم تا ازدواج با بصيرت و بررسي صورت پذيرد.
بهتر است براي ساماندهي به وضعيت زندگي کودکان و نوجوانان تک‌سرپرست که ناگزيرند زير نظر پدر يا مادر خود زندگي کنند، «واحدهاي مشاوره و روان‌شناسي ويژه طلاق» تشکيل شود تا قبل از صدور حکم پدران و مادران را در اعمال و رفتاري که بايد بعد از طلاق با فرزندان خود داشته باشند توجيه کنند. به پدران و مادران بايد آموزش داده شود که از بدگويي و بازگويي عيوب و نقايص يکديگر پيش فرزندان خود (بعد از اجراي حکم طلاق) احتراز نموده و مظلوم‌نمايي نکنند چون فرزند بايد واقعيت جدايي پدر و مادر را به‌عنوان يک الزام و ضرورت زندگي پذيرا باشد و جايگاه حرمت متقابل پدر و مادر را حفظ کند. تداوم ارتباط و تماس يک روان‌شناس و مشاوره ويژه طلاق با خانواده فرزندان تک‌سرپرست براي بررسي و حل مشکلات رواني- اجتماعي در سال‌هاي بعد از طلاق ضرورت ديگري است که از معضلات و نارسايي‌هاي احتمالي کودکان و نوجوانان جلوگيري مي‌کند.منبع: وقایع اتفاقیه

منبع: بولتن نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.bultannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «بولتن نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۲۹۸۸۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت «ایران» از زندگی در باغچه‌بان

مثل «باغچه‌بانی» که از نگاه کردن و رسیدگی به تک‌تک درختان باغش سیر نمی‌شود و از به بار نشستن آنها حظ می‌کند، چشم‌های او هم هر بار به سمت دانش‌آموزی سُر می‌خورد، می‌شکفد و غرق در شادی می‌شود.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، سال‌هاست روی ویلچر نشسته و اما شانه به شانه دانش‌آموزانش راه می‌رود و به امید به بار نشستن تلاش‌هایش، درست مثل یک باغبان آنها را می‌پروراند. با خنده‌های «بی‌صدای» شأن می‌خندد و حرف‌های ناگفته‌شان را به خوبی می‌شنود و به آنها پاسخ می‌دهد.

«ایران جابری» حدود ۲۵ سالی است که هر روز به عشق دانش‌آموزانش مسیر خانه تا مدرسه را با ویلچر طی می‌کند تا به دبستان «باغچه بان» برسد؛ مدرسه‌ای که نامش همه را یاد جبار باغچه‌بان که اولین مدرسه ناشنوایان ایران را راه اندازی

اتاق خبر صبا - نستوه - ویرایش خبرگزاری - نسخه ۷.۴.۷، ساخت ۲۰۲۳۰۷۰۱.

Informationخبر «روایت «ایران» از زندگی در باغچه‌بان (۷۴۹۶۳۶)» ذخیره شد


کرد، می‌اندازد.

در روزهایی که نام معلم بیش از هر زمان دیگری بر زبان‌های جاری می‌شود، گروه ایمنا مسیر هشتاد کیلومتری را پیمود تا در سفر نیم‌روزه‌ای به شهرضا، روایت‌گر زندگ ی «ایران جاوری» معلم دارای معلولیتی باشد که زندگی را موهبت خداوند به خود می‌داند، باشیم.

لبانش خندان و چشمانش پر از شور و عشق زندگی کردن بود، این را به وضوح می‌توانستی ببینی، دلیل‌اش معلوم است، در طول تدریس، حضور بچه‌ها، دنیای پاک و شیطنت‌های خاصشان به او روحیه می‌دهد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچه‌ها خوشحالش نمی‌کند، این معلم فداکار با وجود بیماری نادر «دیستروفی عضلانی پیشرونده» که از سال‌ها قبل درگیر آن شده و ویلچرنشین است، باعشق و علاقه فراوان و انگیزه بسیار بالا هر روز سرکار خود حاضر شده و اوقات بسیار زیادی را برای خدمت به دانش‌آموزان معلول آموزشگاه باغچه‌بان شهرضا صرف می‌کند.

جاوری به سادگی شروع به معرفی خود می‌کند: در ششم بهمن ۱۳۵۱ در اصفهان به دنیا آمدم و از سن ۱۲ سالگی به تدریج دچار بیماری نادر «دیستروفی عضلانی پیشرونده» شدم، دیستروفی عضلانی به بیماری ژنتیکی بازمی‌گردد که موجب ضعف پیشرونده و تباهی عضلات اسکلتی بدن (یعنی همان عضلاتی که هنگام حرکت ارادی به کار می‌گیریم) می‌شود. در طول دوران تحصیل تا قبل از سن ۱۲ سالگی همواره در مدرسه به عنوان دونده و کوهنورد مشهور بودم و هیچیک از دانش‌آموزان پای رقابت با من را نداشتند، به طوری که یک روز با یکی از دانش‌آموزان کلاس پنجم با تعیین مسافتی توسط معلمان مسابقه دو برگزار شد و دوستم با گریه از معلم درخواست تعویض مرا داشت، چرا که می‌دانست برنده مسابقات هستم، بسیار خرسند بودم که در آن مسابقه برنده می‌شوم و رتبه کلاس‌ام بالا می‌رود، هنگامی که سوت مسابقات نواخته شد هر دو شروع به دویدن کردیم، اما در میانه مسیر بدون هیچ‌گونه اتفاقی، دیگر نتوانستم مسافت را طی کنم و نتایج مسابقات به نفع دوستم تمام شد، در مسیر بازگشت به منزل به دلیل شدت ناراحتی و استرس به زمین خوردم و شروع بیماری‌ام هم از آنجا بود، افراد که به این بیمار مبتلا هستند بارها بر زمین خوردن‌ها مکرر را تجربه می‌کنند، در دیسترفینوپاتی‌های شدید، ضعف عضلانی به تدریج باعث ایجاد جمع‌شدگی و انحراف در ستون فقرات و دست و پا می‌شود و این تغییر شکل‌ها حمل و نقل بیمار را مشکل‌تر می‌کند و شدت ضعف عضلانی بازهم افزایش می‌یابد.

او ادامه می‌دهد: در دوران تحصیل چه در مدرسه و دانشگاه با وجود اعتماد به نفس بالایم هیچ نگاه ترحم‌آمیزی به من نشد، همه اینها را مدیون خانواده‌ام هستم که با نوع تربیتشان مرا قوی بار آوردند، در طول دوران تحصیل همواره سعی داشتم از گوشه‌گیری پرهیز کنم، به همین خاطر رابطه خوبی با همکلاسی‌هایم برقرار کردم و دوستان زیادی دارم، برای کنار آمدن با این بیماری دوران بسیار سختی را گذراندم، چرا که همیشه خاطرات مسابقات دو و کوهنوردی یادآور روزهای خوش زندگی‌ام بود، اما دیگر نمی‌توانستم بدوم یا از کوه بالا بروم!

جاوری بیان می‌کند: از بچگی می‌خواستم معلم شوم و با گرفتن گچ در کنار تخته سیاه با دانش‌آموزان زندگی کنم و اکنون بدون اینکه احساس کنم بیمارم، زیباترین احساسات را نثار زیباترین گل‌های باغچه علم و دانش می‌کنم، در سال ۷۰ در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم، همان سال در دانشگاه تهران قبول شدم و در رشته الهیات لیسانس گرفتم و تا پایان تحصیلات، به جز سختی‌هایی که برای بالا رفتن از پله‌های دانشگاه متحمل شدم، مشکل خاصی نداشتم و تنها به دلیل وجود پله‌های دانشکده، مجبور به استفاده از ویلچر شدم، اما بعد از گرفتن لیسانس، به دلیل تحصیل در رشته الهیات با گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی باید در سازمان ارشاد و به تبع آن ادارات استخدام می‌شدیم با توجه به این رشته و علاقه شدیدی که به شغل معلمی داشتم، ابتدا به اداره ارشاد و کتابخانه‌های سطح شهر مراجعه کردم، اما من را نپذیرفتن و در ادامه برای پیدا کردن شغل هر هفته از سال ۷۴ تا ۷۹ به اداره آموزش و پرورش استان می‌رفتم، اما به علت شرایط بیماری‌ام کاری که مناسب من باشد، پیدا نمی‌شد تا اینکه در این رفت و آمدها مکرر یکی از مسئولان آموزش و پرورش، حضور در مدارس استثنایی را پیشنهاد دادند.

این معلم پر تلاش می‌گوید: پس از روزها و سال‌ها بالاخره در ششم اردبیهشت سال ۷۹ که به هیچ وجه نیروی از سوی آموزش و پرورش جذب نمی‌شد، به طور معجزه آسایی یک ابلاغیه هشت ساعت حق‎‌التدریس در مدرسه استثنایی باغچه‌بان به عنوان معلم پرورشی صادر شد، با وجود وضعیتم مدیر مدرسه با خوبی استقبال کردند و حتی با خنده بدون اینکه حتی کوچک‌ترین اشاره‌ای به وضعیت جسمی‌ام کند، مرا پذیرفت.

شعرخوانی دانش‌آموزان ناشنوا با استفاده از شیوه‌های ابتکاری و خلاق

این معلم پرورشی فداکار روزهای اولیه شروع دوران معلمی‌اش را این‌گونه روایت می‌کند: مدرسه باغچه‌بان ویژه افراد ناشنوا، نابینا، کم توان ذهنی و چند معلولیتی بود، به دلیل تحصیل در رشته الهیات، هچ‌گونه آشنایی با این محیط نداشتم، اما چون در دوران دانشگاه خط بریل را یکی از دوستان دوره تحصیل دانشگاهی آموخته بودم و به خط بریل برای او نامه می‌نوشتم تا حدودی به آن آشنا بودم، اما با حرکات ایما و اشاره دانش‌آموزان ناشنوا به هچ‌وجه آشنایی نداشتم که با کمک همکاران و در کنار دانش‌آموزان طی دو هفته زبان اشاره را آموختم و سر کلاس درس رفتم.

او می‌افزاید: در طول تدریس، حضور بچه‌ها، دنیای پاک و شیطنت‌های خاصشان به من روحیه می‌داد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچه‌ها خوشحالم نمی‌کرد، اگر خوشحال بودند از صمیم قلب برایشان خوشحال می‌شدم، از سال ۷۹ تا ۸۴ به عنوان معلم پرورشی حق‌التدریس توانستم از سوی آموزش و پرورش استان عنوان معلم نمونه را کسب کردم و در دوران خدمتم ضمن یادگیری رشته کامپیوتر، فعالیت‌های مورد نیاز مدرسه را انجام می‌دادم.

جاوری با اشاره به اینکه تلخ و شیرین کار با کودکان استثنایی زیاد است، می‌گوید: شیرینی لحظه سخن گفتن یک دانش‌آموز ناشنوا را با هیچ حس لذت‌بخش دیگری عوض نمی‌کنم، زیرا دنیای این کودکان خاص، بی‌ریا و پر از صداقت است، این دانش‌آموزان با چشمان خود می‌شنوند و با دستان خود سخن می‌گویند، به همین دلیل سعی کردم با کمک آنها گروه سرودی را در مدرسه تشکیل دهم که باورش برای بعضی از افراد سخت بود، چرا که معتقدم این بچه‌ها با چشمانشان می‌شنوند و با دست‌هایشان حرف می‌زنند؛ دنیای آن‌ها آنقدر متفاوت است که فارغ از هیاهوی مردم این جهان به گفت‌وگو با هم می‌نشینند.

او معتقد است: هر صدایی برای خودش ارتعاش خاصی دارد و تمام استخوان‌های بدن ما ارتعاش را درک و حس می‌کنند؛ چون گوش ما می‌شنود، ما یاد گرفته‌ایم که صداها را از طریق گوش بشنویم، اما افراد کم‌شنوا از طریق کل استخوان‌های بدنشان قادر به در یافت ارتعاش صداها هستند، از این‌رو گروه سرود ناشنوایان مدرسه باغچه‌بان استثنایی شهرضا را با استفاده از شیوه‌های ابتکاری و خلاق به جایگاهی برتر در سطح شهر رساندم.

این مربی توانا نحوه آموزش اجرای سرود و انتقال جان کلام به ناشنوایان و تشکیل گروهی سرودی موفق را این گونه بیان می‌کند: روزی که کنار تخته سیاه تدریس می‌کردم، احساس کردم بچه‌ها لذتی از خواندن شعر نمی‌برند و خیلی سعی کردم که احساس شعر را به بچه‌ها انتقال دهم؛ اما نشد تا اینکه ریتم شعر را با اجرا و با کمک معلمان روی دستانم آوردم و چندین ماه آموزش اشعار به دانش‌آموزان را پیگیری کردم و وقتی بچه‌ها اجرا داشتند، کسی باورش نمی‌شد که بتوانند محتوای شعر را این قدر زیبا و با احساس با دستانشان بیان کنند.

جاوری هدف از آموزش به این کودکان را وارد کردن آنها به جامعه عادی عنوان می‌کند و می‌گوید: معلمان آموزش و پرورش استثنایی، افرادی صبور، فداکار و با والدین هم در ارتباط هستند، مسئولیت عمده این معلمان، ارائه آموزش و تمرین‌های درمانی به دانش‌آموز است.

جامعه معلولان شهرضا را راه‌اندازی کردم / ‏‬آموزش زبان انگلیسی و عربی به دانش‌آموزان روشن‌دل

او ادامه می‌دهد: بازه زمانی که وارد آموزش و پرورش نشده بودم از سال ۷۴ تا ۷۹ جامعه معلولان شهرضا را راه‌اندازی کردم و در این دوران به مرکز بهزستی شهرضا مراجعه می‌کردم که متوجه وجود اتاق‌های بدون کارایی شدم و از مسئولان آن اداره درخواست کردم که یکی از اتاق‌ها را برای تدریس زبان انگلیسی در اختیارم بگذارند، البته بعضی روزها عصرها در منزل خود بدون هیچ هزینه‌ای مکالمه زبان انگلیسی و آموزش زبان عربی، قرآن به زبان انگلیسی را برای دانش‌آموزان نابینا انجام می‌دادم و تاکنون زبان‌آموزان نابینای زیادی را تربیت کرده‌ام، همچنن سعی کردم در جذب دانش آموزان به مسائل دینی و آموزش احکام نماز و روزه بسیار خلاق عمل کنم تا دانش‌آموزان با اشتیاق بیشتری در این مسیر گام بردارند.

این معلم فداکار که در آستانه بیست و پنجمین سال خدمت در آموزش وپرورش به سر می‌برد، همچنین نویسنده کتاب بازی‌های بومی و محلی است که با استقبال زیاد جامعه فرهنگی و دانش‌آموزان مواجه شده و حکم قهرمانی در رشته ورزشی بوچیا را نیز در کارنامه فعالیتی خود دارد، می‌گوید: به واسطه معلولیتم و درک متقابل درد و رنجی که این دانش‌آموزان متحمل می‌شوند و عشق و علاقه به آنها، هر روز با انگیزه بیشتری بر سرکار خود حاضر می‌شوم.

جاوری که خوش خلقی و حسن رفتارش زبانزد همکاران، والدین و دانش‌آموزان است، در ادامه از دغدغه خود برای دانش‌آموزان استثنایی می‌گوید: آرزویم فراهم شدن امکانات کافی برای دانش‌آموزان کم توان ذهنی و معلول است و دوست دارم شرایط کاری برای آینده آنها فراهم شود، همچنین به مدارس فنی و حرفه‌ای مختص آن‌ها نیاز داریم، چرا که باید در آینده استقلال پیدا کنند، دغدغه آینده آنها بزرگترین نگرانی ما و خانواده‌هایشان است و البته با توجه به نیازی که در آن‌ها دیده می‌شود، شرایط گفتار و درمان برای آن‌ها فراهم شود.

او می‌افزاید: گاهی برخی خانواده‌ها خسته و ناامید می‌شوند و صبر و تحمل‌شان کم می‌شود، بنابراین براساس نیاز هر ماه جلسه‌ای با خانواده آن‌ها می‌گذاریم و سعی می‌کنیم با تک تک خانواده‌ها صحبت و به نوعی تزریق روحیه کنیم، البته راهکارهایی را پیش پای خانواده‌ها می‌گذاریم و با توجه به اینکه به اخلاق این کودکان به خوبی آگاهیم، سعی می‌کنیم بهترین راه حل را به آنها پیشنهاد کنیم و به آنها می‌گوئیم که این کودکان با دیگران هیچ فرقی ندارند و تنها پیشرفت کاریشان کمی کند است و در هر جلسه با پیشرفت‌هایی که از کودکان به آنها نمایش می‌دهیم، امید به آینده در دل خانواده‌ها جانی دوباره می‌گیرد.

این معلم ایثارگر در پایان، بدون احساس خستگی از ۲۵ سال تلاش در راه تعلیم و تربیت کودکان ناشنوا می‌گوید: من عاشق کارم هستم و هیچ وقت نشده که بعد از ساعت‌ها کار احساس خستگی کنم، برای من کار با این بچه‌ها خود زندگی است که با هر کلمه جدیدی که بچه‌ها یاد می‌گیرند، دریچه‌ای تازه از امید به رویم باز می‌شود، بهترین صدا برا من، صدای کودکان ناشنوایی است که می‌کوشند تا به همه بگویند شنواترین هستند، بهترین تصویر برای من تصویری است که کودکان نابینا با آن خدا را وصف می‌کنند.

کلام آخر باغبان مهربان باغچه‌بان که با بغضی در گلو و اشک بر زبان جاری می‌شود: دغدغه‌ام آینده کودکان باغچه‌بان است که روزها و ماه‌ها را در کنارشان گذراندم، همیشه به فردای آنها می‌اندیشم، مهم است که نگاهی ویژه‌تر به آن‌ها داشته باشیم و خودمان را جای والدین این کودکان قرار دهیم، چرا که آن‌ها هم فرزندان همین آب و خاک هستند و نیاز به رشد دارند، پس هر آنچه را که برای کودکان عادی خواسته‌ایم و فراهم کرده‌ایم، را باید برای کودکان با نیازهای ویژه هم فراهم شود تا شاهد پیشرفت چشمگیر آنها نیز باشیم.

گزیده‌ای از همراهی یک روزه ایمنا با ایران جاوری را می‌توانید در اینجا مشاهده کنید.

کد خبر 749636

دیگر خبرها

  • روایت «ایران» از زندگی در باغچه‌بان
  • کودکان را از آغوش محروم نکنید/ رابطه بغل کردن با سلامت جسم و روان
  • علت پرحرفی کودکان؛ چطور رفتار کنیم؟
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • برنامه کودکی نداریم که درباره «جیغ و دست و هورایش» صحبت کنیم
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • تنهایی می‌تواند زندگی بازماندگان سرطان را کوتاه کند
  • افعی تهران، راسکولنیکُف و احساس منحصر به فرد بودن در جهان
  • حسین قناعت:«والدین امانتی» به کودکان حفاظت از محیط زیست را آموزش می‌دهد/ فیلم کودک با اکران آنلاین بهتر دیده می‌شود