وودی آلن؛ نابغه ی طناز ولی دیوانه! + تصاویر
تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۳۶۳۲۹۵
به گزارش بولتن نیوز، تارا ارسلان: بعضی ها می گویند زندگی را جزییات می سازد؛ اگر می خواهید وودی الن را با جزییات بشناسید و بدانید این دیوانه کوتاه قد چطور زندگی می کند، این مطلب می تواند به شما کمک کند.
«بارها و بارها گفتم به جای این که در ذهن و قلب هوادارانم زنده باشم، ترجیح می دهم در آپارتمان خودم زندگی کنم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این جمله جز از وودی آلن از چه کس دیگری می تواند باشد؟ مردی که 80 سالگی هنوز هم طنزپرداز درجه یکی است و طنزهایش بوی کهنگی نمی دهد. همه این ها را اگر کنار عادتهای عیجب و غریب او در این سن و سال بگذاریم، این که هنوز هم هر جایی از نیویورک سر و کله اش پیدا می شود، همچنان فیلم های خوب می سازد، به تازگی یک سریال کم نظیر ساخته و همچنان در جمع کلارینت می زند و بلیت لاتاری می خرد و... به شخصیتی متفاوت می رسیم که حرف زدن در موردش یکی از سخت ترین کارهای دنیاست، حتی اگر با بزرگ ترین و بهترین ذره بین های دنیا زندگی اش را زیر نظر بگیریم و بخواهیم از آن سر دربیاوریم. 22 نکته ای که در ادامه می آید تنها گوشه ای از زندگی هیجان انگیز و متفاوت این نابغه است که قطعا توجه علاقه مندانش را جلب می کند.
1. وودی آلن اول دسامبر سال 1935 در بروکلین نیویورک به دنیا آمد و با نام آلن استوارت کوینگزبرگ بزرگ شد و به مدرسه رفت. او در 17 سالگی آن قدر خوب می نوشت که درآمدش از پدرش که انواع و اقسام شغل های عجیب و غریب از فروشندگی گرفته تا رانندگی و قلم زنی و متصدی بار را امتحان کرده بود و همین طور از مادر کتابدارش هم بیشتر شد و در همان سال به صورت رسمی نامش را به هی وود آلن تغییر داد. جالب تر این که او خیلی از مطالبش را در حالی که سوار مترو بود و به سمت مدرسه می رفت، می نوشت.
یکی از جوک هایی که او در این دوره از زندگی اش نوشت و خیلی زود هم در روزنامه ها چاپ شد چیزی شبیه این بود: «سالوس آدمیه که درباره آتئیسم کتاب می نویسه و بعد دعا می کنه که کتابش پرفروش بشه.» یکی از دلایلی که وودی آلن اسمش را عوض کرد، این بود که نمی خواست همکلاسی هایش اسم او را زیر مطالب طنزی که در روزنامه ها و مجلات چاپ می کرد، ببینند. او آن موقع حدودا روزی 50 مطلب طنز می نوشت.
2. در حال حاضر وودی آلن هفته ای 100 دلار خرج بلیت های لاتاری می کند! چرا برنده چهار جایزه آکادمی و کارگردان پرکار هالیوودی با بیش از 50 فیلم سالی 5200 دلار خرج می کند تا بلیت لاتاری بخرد؟ به نظر می رسد که خود وودی هم علتش را نمی داند: «با همسرم هم در مورد این مسئله حرف زدم. ما همچنان می خواهیم در همین خانه ای که هستیم زندگی کنیم. من سر کار می روم. قایق تفریحی نمی خواهم. هواپیما هم نمی خواهم.» پس ماجرا چیست؟ انگار خودش هم گیج شده است: «شانس بزرگ تر از نجوم است. اگر یک دست کارت را اتفاقی بکشید، شانستان برای این که همه را دنبال هم ردیف کنید و حدس بزنید هر کارت دقیقا کدام است، بیشتر است. من هیچ وقت بیشتر از دوتا کارت نداشتم و فکر کنم اگر به پنج تا کارت برسم ولی فقط به خاطر یک کارت برنده نشوم، احتمالا به خودم شلیک می کنم.
وودی آلن عاشق صحنه پایانی بی نظیر مرد سوم است ولی هنوز نواختن کلارینت را به زیتر (نوعی ابزار موسیقی شبیه سنتور و قانون که شامل تعداد بسیار زیادی سیم روی یک بند بسیار نازک مسطح است) ترجیح می دهد و هنوز هم هر دوشنبه کلارینت دیکس لندش را در کافه کارلیل می نوازد، اگرچه برای شما 165 دلار آب می خورد اگر بخواهید او را موقع ساز زدن ببینید. به عبارت دیگر باید برنده لاتاری بشوید تا بتوانید بلیت بخرید و وودی را موقع ساز زدن برای تامین هزینه های عادت 100 دلاری هفتگی اش تماشا کنید!
3. شاید برایتان جالب باشد بدانید که چرا وودی آلن خودش را هنرمند و روشنفکر می داند. او چند سال پیش در گفت و گویی با پاریس ریویو گفته بود: «دو راز بزرگ درباره من این است که من روشنفکرم، چون عینک می زنم و هنرمندم چون فیلم هایم نمی فروشد.»
4. وودی آلن در 32 تا از فیلم هایی که خودش کارگردانی کرده ظاهر شده اما هرگز هیچ کدام را بعد از اکران ندیده است. او حتی تا امروز سریالی هم در ژانر سریالی که خودش برای آمازون ساخته، ندیده است. فقط شاید شب ها 20 دقیقه تلویزیون تماشا کند و بعد هم خوابش ببرد! برخلاف انتظار هیچ وقت بیننده سریال ها یا فیلم های کمدی نیست. او یا اخبار می بیند یا بیسبال که به قول خودش: «همیشه برایم از هر نمایش دیگری جالب تر است.»
5. فکر می کنید وودی آلن هشتاد ساله حاضر است برای چه چیزی یا چه کسی بمیرد؟ فقط خانواده اش. او در گفت و گوی اخیرش به گاردین گفته است: اگر 15 سال پیرتر بودم، احساس نمی کردم باید در جنگ خدمت کنم. نمی توانم خودم را در یک سنگر در شبی بارانی در حال نبرد در ساحل ژاپن تصور کنم. فکر نکنم خیلی خوب دوام بیاورم. وقتی تهویه هوا خوب کار نمی کند اعصابم خرد می شود.»
6. مکس شولمن (نویسنده و طنزپرداز امریکایی که به خاطر برنامه های تلویزیونی و خلق شخصیت دابی گیلیس در یکسری داستان کوتاه و همچنین رمان های پرفروشش به شهرت رسید) اولین نویسنده ای است که توانسته وودی را بخنداند. آن موقع وودی پانزده ساله بوده و داربی، زرافه مکس شولمن به نظرش خیلی بامزه می رسیده است. پس از آن هم تحت تاثیر رابرت بنچلی (هنرپیشه و نویسنده امریکایی که بین سال های 1928 تا 1945 میلادی فعالیت می کرد و در فیلم «خبرنگار خارجی» هیچکاک نیز بازی کرد) و اس. جی پرلمان قرار گرفت و همیشه از پرلمان به عنوان طنازترین آدم زندگی اش اسم برده است.
7. شاید بشود اسمش را آرزو گذاشت ولی وودی دلش می خواهد با اوسین بولت مسابقه بدهد اما شاید هیچ وقت به آرزویش نرسد، نه به خاطر مسئله سن و سال و... بلکه به این خاطر که مطمئن نیست چقدر کارش خوب است! «همیشه دونده خوبی بودم اما ممکن است در حالی که من هنوز دارم می دوم، بولت مشغول مصاحبه های بعد از مسابقه اش باشد.»
8. اگر فکر می کنید که وودی آلن نوشته هایش را در یک دفتر کار شیک و روی گران ترین کاغذها می نویسد، سخت در مورد شخصیتش دچار سوءتفاهم هستید. او فکرهای عجیب و غریب و شاید حتی درهم و برهم توی ذهنش را روی هر کاغذی که کمی فضای خالی داشته باشد می نویسد و برایش فرقی نمی کند که آن تکه کاغذ یک صفحه از دفترچه حقوقی است یا سربرگ هتل یا حتی قوطی کبریت. او برای نوشتن به جای خاصی هم نیاز ندارد و بسیاری از درخشنده ترین متن هایش را در هتل، توی خانه، در جمع دوستان و حتی در مترو نوشته است. او همه این کاغذها را در یک کشور نگه می دارد و وقتی یکی از فیلم هایش به پایان می رسد، آماده است که کار بعدی را شروع کند. این فرایند ممکن است ظرف فقط 24 ساعت اتفاق بیفتد. وودی سراغ کشوی معروفش می رود که ببیند کدام ایده او را به هیجان می آورد تا فیلم بعدی اش را کلید بزند.
9. وودی طرفدار پر و پا قرص اینگمار برگمان است و هنوز هم با دیانا کیتون که در فیلم «آنی هال» جلوی دوربینش رفت و به خاطر ایفای آن نقش موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش زن شد، دوست است. ظاهرا وودی آلن از ابتدا این نقش را برای دیانا نوشته بود. او در مصاحبه ای با پاریس ریویو گفته بود که در زمینه فیلم سازی بیشترین تاثیر را از برگمن و برادران مارکس گرفته اما پشیمان نیست که چیزهایی هم از استریندبرگ، چخوف، پرلمن، جیمی کانن، فلینی و نویسندگانی مثل باب هوپ دزدیده است.
10. وودی همیشه به تماشای مسابقات ورزشی علاقه داشته و بازیکن خوبی هم بوده است. حتی در ایام مدرسه وودی اولین نفری بوده که برای حضور در تیم انتخاب می شده است. خودش می گوید: «هر ورزشی را تماشا می کنم. می توانم ورزش چوب بری هم تماشا کنم که دو نفر در آن در یک رقابت درخت قطع می کنند!»
در 80 سالگی یکی از ناراحت کننده ترین چیزهای زندگی برای او این است که مثل روزهای جوانی نمی تواند وارد زمین بیسبال شود و بازی کند. البته هنوز هم روزش را با دویدن روی تردمیل شروع می کند.
11. اجازه ندهید که اظهار فضل های بیشمار وودی آلن در فیلم هایش شما را فریب دهد. دوران تحصیل او یک فاجعه تمام عیار بوده و وودی هیچ وقت نتوانسته از کالج فارغ التحصیل شود. در دوران مدرسه، مادرش بارها و بارها به مدرسه آمد تا درباره رفتار وحشتناک پسرش که توی مدرسه جیغ و داد راه می انداخت و کلاس را با مزه پراکنی هایش به هم می ریخت و روی تخت مطالب طنز را محتوای جنسی می نوشت، توضیح بدهد.
این اوضاع با رفتنش به کالج هم بهتر نشد. او که نتوانسته بود در کلاس فیلم سازی نمره لازم را کسب کند از کالج اخراج شد و بعد به سیتی کالج نیویورک رفت ولی از آن جا هم بیرون انداخته شد. وودی درباره این دوره از زندگی اش می گوید: «وقتی با دخترها بیرون می رفتم متوجه شدم که تنها چیزی که می توانم درباره اش صحبت کنم سوپرمن است. دخترهایی که با آن ها رفت و آمد می کردم درباره رمان، فلسفه، فرهنگ، موسیقی و تئاتر حرف می زدند پس به خاطر این که آن ها را در زندگی ام نگه دارم شروع به آموزش دادن خودم کردم، برای بقای اجتماعی ام.»
12. وودی آلن می گوید هرگز نه ایمیلی دریافت کرده و نه ایمیلی نوشته است. او هنوز با همان ماشین تایپی می نویسد که در نوجوانی آن را به قیمت 40 دلار خریده بود. او در حال حاضر به جای جوک های دوره جوانی اش، فیلمنامه می نویسد بنابراین به «کپی» و «پیست» نیاز دارد ولی این چالش را با یک روش قدیمی مدرسه ای حل کرده است. او تکه کاغذهایی را که رویشان تایپ کرده برش می زند و آن ها را به ترتیبی که نیاز دارد به هم می چسباند.
او در یکی از مصاحبه هایش درباره لحظاتی که به یک ایده جدید برای فیلم سازی می رسد، این طور گفته است: «احتمالا بقیه نویسنده ها ایده های خوبی را که من برای کارکردن انتخاب می کنم، کنار می گذارند. وقتی توی خیابان قدم می زنم و یک ایده به ذهنم می رسد، سریع آن را یادداشت می کنم. همیشه می خواهم از آن چیزی بسازم. من هرگز دچار بن بست ذهنی نشده ام. دارم از محدودیت توانایی هایم حرف می زنم. من پنج تا ایده دارم و برای انجام دادن همه شان جان می دهم.
هفته ها یا ماه ها در تقلا هستم که کدامشان را انتخاب کنم. بعضی وقت ها آرزو می کنم ای کاش کس دیگری بود که این انتخاب را برایم انجام می داد. اگر کسی می گفت روی ایده شماره سه کار کن، خوب می شد. ولی من هرگز دچار بن بست ذهنی نشده ام.
مردم همیشه از من می پرسند که دیگر بامزه نیستی؟ این فکر هیچ وقت به سرم نزده. فکری عجیب و غیرواقعی است. چون من و طنز از هم جدا نیستیم. ما یکی هستیم. بهترین زمان برای من وقتی است که ارتباطم با یک پروژه قطع می شود و دارم درباره پروژه جدیدم تصمیم می گیرم.»
13. وودی با وجود این که تا امروز کامپیوتر شخصی نداشته و هیچ وقت از آن استفاده نکرده، اما یک دستگاه آیفون دارد که برای حرف زدن با دخترهایش یا گوش دادن به موسیقی جاز از آن استفاده می کند و تا وقتی به مسافرت می رود هم بتواند نواختن کلارینت را تمرین کند. با این حال هیچ وقت از آیفون برای ضبط ایده هایش استفاده نکرده است.
14. وودی آلن در سال 1986 کمدی- دارم «هانا و خواهرانش» را ساخت که به شدت با استقبال رو به رو شد و 40 میلیون دلار فروش کرد اما یک سال بعد با ساخت و اکران «سپتامبر» شکست تجاری بزرگی را تجربه کرد. این فیلم فقط 486 دلار فروش کرد.
15. عشق بزرگ وودی آلن در دنیای موسیقی وودی هرمن، نوازنده کلارینت و ساکسوفون (آلتو و سوپرانو) است که وودی نام هنری اش را نیز از او الهام گرفت. او همچنین یکی از طرفداران دوآتشه آلفردو زیتاروسا، خواننده، ترانه نویس، نویسنده، آهنگساز و روزنامه نگاری اروگوئه ای است.
16. «رز ارغوانی»، «خاطرات استارداست»، «همشهری کین»، «دزد دوچرخه»، «توهم بزرگ» و «مهر هفتم» فیلم های مورد علاقه وودی آلن هستند.
17. پرخرج ترین فیلمی که وودی آلن تا امروز ساخته، فیلم جنایی کمدی «نفرین عقرب یشمی» است که 33 میلیون دلار خرج روی دست تهیه کننده گذاشت اما آمار فروش جهانی آن تنها 18.9 میلیون دلار بود.
18. وودی آلن حدود سی و هفت سال، هفته ای سه بار نزد روانکاو می رفت تا وقتی که همسر فعلی اش را ملاقات کرد و بعد از آن دیگر گذرش به دفتر روانکاو نیفتاد!
19. وودی آلن علاقه عجیب و غریب و غیرمنطقی به نیویورک دارد و البته عشق قدیمی اش هم شهر ونیز است. او حتی حاضر شد برای تعمیر و بازسازی سالن تئاتر قدیمی این شهر به نام La Fenice که در آتش سوخته بود، پول جمع کند.
20. وودی آلن در انیمیشن «مورچه ای به نام زی» در نقش یک مورچه نوروتیک به نام K-4195 حرف زد. این انیمیشن در سال 1998 در امریکا ساخته شد.
21. وودی آلن تاکنون 23 بار برای دریافت جایزه اسکار نامزد شده و چهار بار توانسته جایزه آکادمی را برای بهترین کارگردانی در فیلم «آنی هال»، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی برای «آنی هال»، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی برای «هانا و خواهرانش» و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را برای «نیمه شب در پاریس» از آن خود کند. او همچنین رکورددار بیشترین نامزدی برای جایزه آکادمی اسکار در زمینه نوشتن فیلمنامه است.
22. وودی آلن در یکی از تازه ترین گفت و گوهایش با گاردین گفته است به این ایده نیچه ای که می گوید چیزی که تو را نمی کشد قوی ترت می کند، باور ندارد و تب و تاب ها و پیکان های زندگی او را قدرتمندتر نکرده اند. حتی فکر می کند ضعیف تر هم شده است چون چیزهایی هست که الان نمی تواند تحملشان کند اما در جوانی می توانست.منبع:هفته نامه کرگدن
منبع: بولتن نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bultannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بولتن نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۳۶۳۲۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟
فرارو- روانشناسان مختلفی به تحلیل شخصیت "صدام حسین" دیکتاتور اسبق عراق پرداخته اند. یکی از شناخته شدهترین آنان "جرولد مورتون پست" روانپزشک و تحلیلگر سابق سیا بود که در برخی از منابع از او به عنوان ابداع کننده "روانشناسی سیاسی" نیز یاد شده است.
قسمت اول گزارش فرارو با عنوان "آیا صدام حسین واقعا "دیوانه خاورمیانه" بود منتشر شد. در گزارش اول به بررسی نظرات مورتون پست درباره صدام پرداخته شد. در ادامه قسمت دوم گزارش را میخوانیم:
دیدگاههای روانکاوانه دیگر درباره صداماز دیگر روانشناسانی که به بررسی ویژگیهای روانی صدام پرداخته اند میتوان به "اوبری ایملمن" دانشیار روانشناسی در دانشگاه سنت جانز در امریکا اشاره کرد.
از دید او صدام حسین را میتوان از نظر روانکاوانه در قالب سندرم "خودشیفتگی بدخیم" توصیف کرد. مولفههای اصلی این سندرم خودشیفتگی بیمارگونه، ویژگیهای ضد اجتماعی، ویژگیهای پارانوئید و پرخاشگری بدون محدودیت است.
او در این باره نوشته است: "صدام حسین خودشیفتگی بیمارگونه را از خود نشان میدهد الگویی شخصیتی که با بزرگ نشان دادن بیش از اندازه خود و اعتماد به نفس بیش از حد شناخته میشود تا حدی که فرد را از همدردی با درد و رنج آنان ناتوان میسازد. افراد دارای این ویژگیها عاری از همدلی و رنج انسانی هستند که به آنان اجازه میدهد تا به همان راحتی که میخواهند دشمنان خود را وحشیانه حذف کرده و علیه مردم خود دست به جنایت بزنند".
او میافزاید: "چنین رهبران بی پرنسیب (فاقد اصول) و خودشیفتهای با احساس غرور و خودپسندیای که دارند نسبت به رفاه و آسایش حال دیگران بی تفاوت هستند. آنان میل به استثمار دیگران را دارند و یا دست کم انتظار دارند از سوی دیگران برسمیت شناخته شده یا مورد توجه ویژه قرار گیرند بدون آن که مسئولیتهای متقابلی را بپذیرند. نادیده گرفتن حقوق دیگران و گرایش به نادیده گرفتن قراردادها در آنان دیده میشود. آنان اعمال متهورانه را با خیال پردازیهای گسترده و تعصبات صریح توجیه میکنند. این نظر توصیفی این عده ممکن است به عنوان افراد فاقد "سوپرایگو"* (فراخود) توصیف شوند که نشان دهنده بی وجدان بودن و بی اخلاق بودن در قبال سایرین است. این افراد، غیر وفادار و استثمارگر ویژگیهای مشترکی با شیادان و شارلاتانهای جامعه دارند. آنان نسبت به قربانیان شان کینه توز بوده و آنان را تحقیر میکنند. آنان در شیوههای نفوذ اجتماعی مهارت دارند.
آنان به بیگناهی تظاهر میکنند و در فریب دادن مکارانه دیگران با جذابیت و زرنگی شان مهارت دارند. جهت گیری اصلی آنان خیانت کردن به دیگران است و استدلال شان این است: "پیش از آن که آنان با شما این گونه رفتار کنند شما با آنان این گونه رفتار کنید". آنان با سبک حیله گرانه شان مدام درمحاسبات شان نقشه کشیده و دیگران را دستکاری میکنند. آنان خودمحور هستند نسبت به نیازها و حقوق دیگران بی تفاوت بوده و در شکار افراد ضعیف و آسیب پذیر مهارت دارند. آنان فاقد احساس گناه واقعی هستند و وجدان اجتماعی اندکی دارند و اصولا فرصت طلبانی هستند که از فریب دادن سایرین لذت میبرند و به دلیل سهل اغوا شدن سایرین آنان را تحقیر میکنند".
ایملمن در ادامه تحلیل خود درباره ویژگیهای روانی صدام به ویژگیهای "ضد اجتماعی" (سایکوپاتیک) در او پرداخته و مینویسد:" وجدان اجتماعی ضعیف افراد خودشیفته بدخیم اساسا توسط منفعت شخصی اداره میشود. رهبر خودشیفته بدخیم همچون صدام با انگیزههای قدرت و خود بزرگ بینی هدایت میشود. با این وجود، غیر اخلاقی بودنش به او اجازه میدهد تا از عقاید اصولی و اعتقادات عمیق دیگران (برای مثال از ارزشهای مذهبی یا شور ملی) برای تحکیم قدرت خود سوء استفاده کند.
مواجهه چنین افرادی با تهدید مجازات منصرف شان نمیکند. آنان به شکل منحصر بفردی در برابر انگیزههای اقتصادی، تحریمها یا هر فشار دیگری که فاقد زور و استفاده از قوه قهریه باشد مقاومت میکنند. آنها دارای ویژگیهای ضد اجتماعی و اساسا حریص هستند. آنان احساس میکنند زندگی حق شان را به آنان نداده و دیگران سهمی بیش از حق شان دریافت کرده اند. بنابراین، حسادت میل به انتقام جویی در وجودشان برانگیخته میشود و آرزوی گرفتن چیزی را دارند که از آن محروم شده اند. از دید آنان تنها با در اختیار داشتن قدرت میتوان به این حق دست یافت".
ایملمن اشاره میکند در پسنمایی بزرگتر از شخصیت رهبرانی چون صدام ذهنیت پارانوئیدی و باور آنان به تحت محاصره قرار گرفتن وجود دارد و به همین خاطر چنین افرادی منزوی هستند. او مینویسد: "افرادی که در رأس قدرت هستند و دچار خودشیفتگی بدخیم و پارانوئیدند، تشنه قدرت، بی اعتماد و کینه توز نسبت به سایرین و هم چنین به شدت حسود هستند. آنان جنگ طلب بوده و میل بیرحمانهای برای انتقام از دیگران و پیروز شدن بر آنان دارند. آنان بدخواهیای که درون خود احساس میکنند را به دیگران نسبت میدهند. باورهای آزاردهنده آنان ممکن است ابعادی تقریبا هذیانی به خود بگیرد. ویژگی بارز پارانویای بدخیم جهت گیری شدید نسبت قدرت و نیاز همزمان به مقاومت در برابر همه تاثیرات خارجی است.
این افراد سرسختانه به استقلال و اعتقاد به ارزش شخصی خود میچسبند. آنان انتقاد از خود را دارای انگیزه بدخواهانه به منظور تضعیف عزت نفس و خنثی کردن استعدادهای شان و تسلیم شدن در مقابل اراده دیگران قلمداد میکنند. این رهبران امتیازات کمی میدهند و تمایل دارند تا جایی که لازم است خشونت را تشدید کنند و تا زمانی که دیگران تسلیم نشوند از تسلیم شدن خودداری میکنند. با این وجود، این رهبران بدخواه محدودیتها پیش روی شان برای دستیابی به جاه طلبیهای شان را تشخیص میدهند".
همانندیهای روانی صدام با هیتلرفردریک ال کولیج" و "دنیل ال سگال" پژوهشگران دانشگاه کلرادو با انجام پژوهشی که در نشریه روانشناسی نظامی در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد به این نتیجه رسیدند که صدام بسیاری از مولفههای اختلال شخصیتی "آدولف هیتلر" را داشته اگرچه از نظر آنان ویژگی سادیستی (دگرازار گرایانه) در صدام قویتر از هیتلر بوده است. آنان در مقاله خود در این باره نوشته اند: "به نظر میرسد که یک مجموعه اختلال شخصیتی تحت عنوان چهار بزرگ برای این دو دیکتاتور وجود داشته و آنان سادیست، ضد اجتماعی، پارانوئید و خودشیفته بودند. هم چنین مشخص شد که صدام احتمالا برخی از صفات یا ویژگیهای اسکیزوفرنی پارانوئید که در آن ذهن بیمار با واقعیت منطبق نیست را داشته است. پیامدهای دیپلماسی و مذاکره با افرادی با چنین مشخصات شخصیتی این گونه بیان میشود:"او مردی خطرناک با تسلیحات خطرناک است".
آنان میافزایند: "افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید به طور فراگیر نسبت به دیگران بی اعتماد و مشکوک هستند و انگیزههای دیگران را معمولا بدخواهانه تفسیر میکنند. افراد مبتلا به این اختلال معمولاً تصور میکنند که افراد دیگر از آنان سوء استفاده میکنند، به آنان آسیب میرسانند یا آنان را فریب میدهند حتی اگر هیچ گونه شواهدی برای حمایت از این دیدگاه شان وجود نداشته باشد. آنان در مورد وفاداری و امانتداری دوستان و اطرافیان شان دچار سوء ظن هستند. این الگو قطعا با شخصیت صدام انطباق دارد.
جلسه معروف او در سال ۱۹۷۹ میلادی با حضور نخبگان حزبی و مقامهای ارشد شاهدی قوی است که نشان میدهد او دچار پارانویا بود. در آن جلسه او در حال سیگار کشیدن است و بیش از ۲۰۰ مقام عراقی در حال گوش دادن به سخنان اش هستند. او اعلام میکند که خائنانی در میان آنان هستند و دستور بازداشت شان را صادر میکند. او در آن جلسه اغلب میخندد و لبخند میزند. اعضای حزب به عنوان خیانتکار معرفی شده و به طور علنی تحقیر شده و برای اعدام از صفوف دیگر اعضا بیرون کشیده میشوند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی نسبت به دیگران دچار بی اعتنایی فراگیر هستند و مرتبا حقوق آنان را زیرپا میگذارند و نسبت به اقدامات آسیب زای خود برای دیگران احساس گناه نمیکنند. هم چنین، افراد خودشیفته ای، چون هیتلر و صدام همدلی کمی با دیگران دارند و یا اصولا احساس همدلیای با سایرین ندارند.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت سادیستی دارای الگوی فراگیر رفتار ظالمانه، تحقیرآمیز و پرخاشگرانه هستند. آنان از رنج روحی و جسمی دیگران لذت میبرند، دروغ میگویند و به دیگران آسیب میرسانند و یا با استفاده از ایجاد ارعاب دیگران را وادار به انجام خواستههای خود میکنند. سادیستها از ظلم یا خشونت فیزیکی به منظور تسلط بر یک رابطه استفاده میکنند و کنترلهای رفتاری ضعیفی دارند. از این رو نیز نمونههای فراوانی در زندگی و اقدامات صدام نشان دهنده وجود این گونه اختلالات شخصیتی است. افراد پارانوئید اغلب بی اعتمادی و سوء ظن خود را به دیگران القا میکنند که هسته اصلی شخصیت و سازوکار دفاعی مرکزی آنان است. آنان از طریق فرافکنی تهمت آمیز و بدخواهانه خود به دیگران تهدیدهایی را در جایی ایجاد میکنند که ممکن است قبلا وجود نداشته باشد.
درمان بیماران پارانوئید به شکلی غیرعادی دشوار است. با این وجود، افراد پارانوئید اغلب به طور شهودی به برخی افراد بیش از دیگران اعتماد دارند. در مذاکرات اولیه با صدام بر سر تسلیحات کشتار جمعی او احتمالا به برخی از مقامهای دولتی بیش از دیگران اعتماد داشته است مانند اعتماد بیشتر به ملک عبدالله دوم پادشاه اردن در مقایسه با اعتماد کمتر به عبدالله ولیعهد عربستان سعودی یا اعتماد بیشتر به کالین پاول وزیر امور خارجه امریکا در مقایسه با اعتماد کمتر به جورج بوش رئیس جمهور وقت امریکا. معدود مقامهای ارشد جهان که صدام ممکن بود برای مذاکره به آنان اعتماد پیدا میکرد باید صاحب قدرت میبودند.
افراد پارانوئید به افراد ضعیف اعتماد ندارند. ویژگیهای ضد اجتماعی صدام عدم همدلی با دیگران، انتقام جویی و نترس بودن او در برابر تحریمها و مجازاتها همگی باعث میشدند که مذاکرات با او فوق العاده دشوار شود. به نظر میرسید که صدام به نادیده گرفتن نظر بازرسان تسلیحاتی افتخار میکرد. این رفتار تا حد زیادی ناشی از الگوی شخصیت ضداجتماعی او بود. کاملا قابل پیش بینی بود که صدام به بازرسی تسلیحاتی بازرسان به عمثابه یک میدان نبرد مینگریست. انگیزههای او بدون شک ایجاد خشم و تحقیر بازرسان خارجی بود".
گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه
منابع:
Coolidge, Frederick L. , Segal Daniel L. (۲۰۰۷) , Was Saddam Hussein Like Adolf Hitler? A Personality Disorder Investigation, Military Psychology.
Immelman, Aubrey (۲۰۰۳) , The Psychological Profile of Saddam Hussein, Unit for Study of Personality in Politics.
Post, Jerrold M. (۱۹۹۱) , Saddam Hussein of Iraq: A Political Psychology Profile, Political Psychology, Vol.۱۲, No.۲, pp. ۲۷۹-۲۸۹