دستاني که اولين کليه را پيوند زد
تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۴۵۹۶۸۹
خبرگزاري آريا - سيد محمد سناديزاده 83 ساله اولين کسي است که 49 سال پيش اولين پيوند کليه را در ايران انجام داد. پيوندي که در بيمارستان نمازي شيراز انجام شد و هرچند بنا به دلايلي چند سالي به تعويق افتاد اما سرآغاز فصل جديدي در پزشکي ايران شد که طي 4 دهه توانست ايران را به يکي از برترين و موفقترين کشورهاي جهان در زمينه پيوند کليه قرار دهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
داستان پيوند اعضا داستان دردناک و پرتناقضي است که هنوز آمارها ميگويد باوجود تمام تلاشهاي سالهاي اخير در فرهنگسازي، فقط 37 درصد خانوادهها به پيوند رضايت ميدهند. سال 84 آمار رضايت خانوادهها براي اهداي عضو 5 درصد بود اما با تمام تلاشهاي انجامشده آمار کشوري 37 درصد شده است.
در ايران سالانه حدود 2500 پيوند کليه انجام ميشود که دوسوم آن پيوند از زنده به زنده و يکسوم از مرگ مغزي است. همچنين حدود 500 پيوند کبد در سال از مرگ مغزي انجام ميشود. حدود 80 پيوند قلب سالانه از مرگ مغزي انجام ميشود. 15 تا 20 پيوند ريه در سال و نزديک 20 پيوند لوزالمعده سالانه در کشور ثبت ميشود. نارسايي کليه که درنهايت بيمار را محتاج پيوند ميکند، روند رو به افزايشي دارد. در ايران آمار دقيقي از علل نارسايي کليه نداريم ولي گفته ميشود بيشترين علل ابتلا به اين بيماري ديابت و فشارخون بالاست.
در سال 1377، آمار مبتلايان به نارسايي کليه در ايران 137 نفر به ازاي هر 1 ميليون نفر بود ولي اين عدد 10 سال بعد به 435 نفر به ازاي هر 1 ميليون نفر رسيد. افزايش 5 درصدي بيماريهاي کليوي در کشور فقط مربوط به بيماران کليوي شناساييشده و تحت درمان است. آمار پيوند کليه در ايران نسبت به جهان بالاست که نشاندهنده پيشرفت خوب کشور در درمان اين بيماريهاست. در حال حاضر 48 درصد بيماران کليوي در کشورمان پيوند کليه ميشوند ولي اين رقم در جهان 20 درصد است.
بنا به گفته وزير بهداشت، تاکنون در کشور 43 هزار پيوند کليه، 4 هزار پيوند کبد، 800 پيوند قلب، 133 پيوند ريه و بيش از 8 هزار پيوند مغز استخوان داشتهايم. همچنين در حوزه چشمپزشکي سالانه 5 هزار پيوند در کشور انجام ميشود که بايد از مراجعي که اين فرصت را فراهم کردهاند، تشکر کرد.حالا 49 سال از اولين پيوند در ايران ميگذرد، راه پرفرازونشيبي که يکي از برگههاي زرين و کارنامه قابلدفاعي براي جامعه پزشکي است. حالا پاي صحبتهاي کسي نشستهايم که جرات و جسارت و مسووليت اولين پيوند کليه را پذيرفت و باافتخار از راهي ميگويد که افقي روشن دارد.
تمام دوران تحصيلتان دزفول بوديد؟
در سال 1312 در شهر دزفول و در يک خانواده روحاني متولد شدم. پدربزرگم شاعر بود و طبع شعري در خانوادهمان وجود داشت. دوران کودکي و نوجواني را تا کلاس نهم در دزفول گذراندم و ادامه دوران تحصيلم در تهران گذشت. در سال 1333 هم از مدرسه دارالفنون در رشته طبيعي فارغالتحصيل شدم. همان سال هم در کنکور دانشکده پزشکي تهران قبول شدم.
چطور شد که وارد مدرسه دارالفنون شديد؟
دزفول شهري نبود که امکانات کافي براي ادامه تحصيل داشته باشد. پدربزرگ من ساکن تهران بودند و پدرم اينطور تصميم گرفتند که من را براي ادامه تحصيل نزد ايشان بفرستند. من 3 سال دوران دبيرستان را در مدرسه ري تحصيل کردم و سال آخر وارد مدرسه دارالفنون شدم. آنوقتها اين مدرسه بسيار معروف بود. ما هم که بچه درسخوان بوديم. بالاخره فضايي فراهم شد و امکان تحصيل در اين مدرسه براي ما به وجود آمد.
چند برادر و خواهر داريد؟
ما 6 برادر و 2 خواهر هستيم و من فرزند ارشد خانوادهام.
همه بچههاي خانواده اهل تحصيل بودند؟
بله، همه وارد دانشگاه شديم.
نقش پدر و مادرتان در اينکه تحصيلاتتان را ادامه داديد چقدر بود؟
زماني که من کودک بودم، ميگفتم که ميخواهم طبيب شوم. پدرم هميشه به من ميگفت: «تو نهتنها ميتواني پزشک شوي، بلکه ميتواني مهندس هم باشي. بالاخره ما خوزستاني هستيم و روي نفت زندگي ميکنيم و ميتواني وارد صنعت نفت بشوي و خيلي به کشورت کمک کني. خودت را محدود به يک رشته خاص نکن.»
چرا پزشکي را دوست داشتيد؟
درواقع از ابتدا اينگونه نبود که حتما بخواهم پزشک بشوم. الان که نگاه ميکنم، يکي از خاطراتي که در من ايجاد علاقه کرد که پزشک شوم، دورهاي بود که پدرم در تهران براي مداواي بيماران تراخمي چشم ديده بود. البته ايشان ليسانس معقول و منقول داشتند يا به عبارت امروزي ليسانس الهيات، اما خب اين دوره را براي فرهنگيان گذاشته بودند چون به شدت کمبود پزشک بود و اين بيماري در خوزستان بيداد ميکرد. ايشان که دوره را گذراندند و در شهر ما مشغول مداواي اين بيماري شدند، من آرامآرام تحتتاثير پدر به طب علاقهمند شدم.
اينکه شما از يک شهر محروم مثل دزفول پزشکي تهران قبول شديد براي اطرافيانتان عجيب نبود؟
در شهرهاي محروم امکاناتي که ذهن نوجوانان را به مسيري غير از مسير درس هدايت کند بسيار کم بود، مثلا سينما يا فعاليتهاي ديگر، حتي همين الان هم همينگونه است و بسياري از دانشجوهاي ما از روستا يا نقاط محروم هستند چون بالاخره روي درس تمرکز ميکنند و درنهايت اين تمرکز نتيجهبخش است. ما در شهر خودمان فقط گاهي فوتبال بازي ميکرديم و ديگر هيچ برنامهاي براي اينکه ذهن ما از تحصيل منحرف شود، وجود نداشت.
خانواده ما هم از اين قاعده مستثنا نبودند. يکي از برادرهايم مهندس مکانيک است، ديگري فيزيک خواند، يکي ديگر تجارت خواند، کوچکترين برادرم هم پزشکي خواند و اتفاقا رزيدنت خود من بود. پدر و مادر نقش مهمي در خانواده ايفا ميکنند و خدا را شکر در خانواده ما هم روزگار به گونهاي رقم خورد که حمايت پدر و دعاهاي مادرم ثمربخش بود. مادرم فرد بسيار متديني بود که نماز شبش هيچوقت ترک نشد و به اعتقاد من هر آنچه ما داريم از ثمره دعاهاي ايشان است.
دوران دانشجويي در شهر غريب چطور بود؟
سال 1333 وارد دانشکده پزشکي تهران شدم و سال 1339 فارغالتحصيل شدم. دوران تحصيل همچنان نزد پدربزرگ در تهران به سر ميبردم. سال ششم پزشکي بود که براي دوره تخصص و ورود به دانشگاه پيتزبورگ آمريکا امتحان دادم و قبول شدم.
چطور شد که برگشتيد ايران؟
من از لحظهاي که رفتم، همواره به فکر بازگشت به وطنم بودم. به هر حال وجود ما براي وطن بيشتر مورد نياز بود تا براي آمريکا. يک داستان برايتان بگويم؛ بعد از انقلاب موجي از مهاجرت انواع متخصصان به خارج از کشور شروع شد اما ما مانديم و نرفتيم. من در کنفرانسهاي علمي که بيرون از کشور بود، شرکت ميکردم و هر بار که قصد سفر ميکردم، بيمارانم نگران ميشدند که آقاي دکتر آيا برميگرديد يا نه؟ به همين دليل تابلويي در ورودي مطبم قراردادم با اين مضمون که: «ايراني هستم، خونم آريايي است، زبانم پارسي است، احساسم شرقي است، سفر را دوست دارم، کوچ را هرگز، ميخواهم در ايران بميرم.»
هيچوقت پشيمان نشديد که برگشتيد يا مثلا همسر يا فرزندانتان اصراري براي مهاجرت نداشتند؟
هرگز، من چه ميخواهم از اين دنيا که به دست نياورده باشم؟ هم شهرت بينالمللي دارم، هم مقالههاي بسياري در اين حوزه نوشتهام، هم کارهاي مفيدي براي وطنم انجام دادهام. خوشبختانه همسرم کسي بود که در سختترين شرايط زندگي کنارم ايستاد. ايشان از خانواده ثروتمندي بودند اما با همه مشقت و تنگدستيام در دوران تحصيلم ساختند و البته بگويم ايشان که با من در آمريکا زندگي ميکردند از من وطنپرستتر بودند.
آقاي دکتر چند فرزند داريد و تحصيلاتشان چگونه است؟
2 فرزند دارم؛ يکي دختر و ديگري پسر. پسرم دانشگاه کانزاس اقتصاد خواند و دخترم هم در همين دانشگاه آزاد ايران فوقليسانس زبان انگليسي خواند.
چرا بچهها راه پدر را ادامه ندادند؟
پسرم، فرهاد دانشآموز بسيار تيزهوشي بود و معدل درسي بالايي داشت، بهطوري که ميتوانست در دانشگاه کانزاس در رشته پزشکي تحصيل کند. ابتدا وارد دانشگاه پزشکي شد اما 1 ماه بعد با من تماس گرفت و گفت دارد از بين ميرود. پرسيدم: «چرا؟» گفت: «يک مار دست ما دادند و ميخواستند ما اين مار را تشريح کنيم. من از اسم مار ميترسم چه رسد به تشريحش.» خلاصه پزشکي با روحياتش جور نبود.
چطور به پيوند کليه علاقهمند شديد؟
زماني که در بوستون بودم، دختربچهاي نياز به پيوند کليه داشت و در بخشي ديگر پسربچهاي با اتومبيل تصادف کرده و در اغما بود. من با مادر آن بچه صحبت کردم و گفتم: «اگر خداينکرده نتوانستند براي پسرتان کاري انجام بدهند، لطفا اجازه پيوند کليه ايشان را به ما بدهيد.» مادر آن پسر حرف جالبي زدند، گفتند که مشکلي نيست. اگر پسرم از دست برود حداقل عضوي از بدنش اينگونه زنده خواهد ماند و اين عامل اصلي علاقهمندي من به اورولوژي و بحث پيوند شد. البته آن دوران من رزيدنت بودم و اين ماجرا بسيار قديمي است. ما شروع کرديم به پيوند کليه روي سگها و پيوند پوست روي موشها و دنبال راهي ميگشتيم که اين پيوندها پسزده نشوند که الان البته به آن «ژندرماني» ميگويند.
چه زماني به ايران برگشتيد؟
براي بازگشت با بيمارستان نمازي شيراز قرارداد بستم چون اين بيمارستان و دانشگاه شيراز وابسته به دانشگاه پنسيلوانياي آمريکا بود و ما که فارغالتحصيل ميشديم، دانشگاه پنسيلوانيا نامه مينوشت براي ما و امکانات داخل ايران را برايمان توضيح ميداد که يکي از اين امکانات ادامه کار در بيمارستان نمازي بود. من سال 1347 با درجه استاديار وارد دانشگاه شيراز شدم.
درباره اولين پيوند کليه در ايران برايمان بگوييد؛ اينکه چطور شد به اين نتيجه رسيديد که اين کار را با تمام خطرهايش بپذيريد؟
من اولين پيوند کليه را آبان ماه 1347 انجام دادم. البته جو طوري بود که زياد مورد استقبال قرار نميگرفت. چند دليل عمده داشت؛ يکي اينکه ميگفتند بسياري از کودکان ما در روستاها بهدليل دسترسي نداشتن به پزشک ميميرند و حالا شما آمدهايد در چنين جامعهاي و ميخواهيد پيوند کليه انجام بدهيد و از طرفي هم بحث شرعي و عرفي آن بود که بايد حل ميشد. خب اگر من شروع نميکردم، پيوند کليه هم شروع نميشد.
اين زمان درست مصادف بود با سال بازگشت شما به ايران؟
بله، من 13 هفته خدمت سربازي رفتم و در همان دوران گروه خودم را براي اين پيوند تشکيل دادم. سربازي که در شرف پايان بود. من تقريبا تمام مسير و نحوه اجراي کار عمل پيوند را آماده کرده بودم. آن زمان 33 ساله بودم و مجري تلويزيون بعد از عمل از من پرسيد که چطور جرات چنين عملي را پيدا کرديد. من در پاسخ گفتم که پشتوانه علمي من به من اين جسارت را بخشيد که منتظر معجزه نمانم و دستبهکار شوم.
خاطره جالبي راجع به اولين پيوند داريد؟
بله، آن اوايل هميشه ميخواستيم پيوندي را انجام دهيم که دهنده کليه به بيمار از قوموخويش درجه 1 بيمار باشد. بيشتر هم مادرها با فداکاري کليه به فرزندشان ميدادند اما خب پايدار نبود. گاهي 9 ماه و گاهي 2 يا 3 سال کليه کار ميکرد و بعد از کار ميافتاد اما خاطره جالب من مربوط به دهنده کليهاي بود که اين بيمار بر اثر تصادف مرگ مغزي شده بود و البته واقعا مغزي هم نمانده بود و کلا متلاشيشده و فوت کرده بود. ما به سرعت کليه ايشان را برداشتيم و پيوند زديم به بيماري و اين ماجرا براي اولين بار بود که عضوي از يک جسد به بيمار ديگري پيوند زده ميشد و جالب اينکه اين کليه 17 سال براي بيمارش کار کرد و اين بيمار بعدها بر اثر يک بيماري ديگر از دنيا رفت، در حالي که کليه پيوندي همچنان مشغول به کار بود.
اسامي اولين تيمي که پيوند کليه را انجام داديد يادتان است؟
بله، تيم ما شامل خودم بود که پيوند انجام ميدادم، دکتر مهربان سميعي که کليه را از بدن بيمار خارج ميکرد، دکتر نوري قهرمان که دکتر داخلي بود و مرحوم دکتر لطفي که استاد بيهوشي بود.
آمار دقيقي از پيوندهاي کليه در ايران وجود دارد؟
بله، حدودا 30 هزار پيوند موفق کليه در طول 47 سال به ثبت رسيده که بيشتر به همت دانشجويانم برده که متعهد شدند اين علم را از من فرابگيرند و بعد به دانشجويانشان منتقل کنند. در ايران اورولوژي پيشرفت آنچناني نداشت، در حد يک عمل سنگ کليه يا مثانه بود و اصلا چيزي به نام اورولوژي کودک وجود خارجي نداشت.
آقاي دکتر به گذشته که نگاه ميکنيد، از زندگيتان راضي هستيد؟
خيلي زياد، من اساسا آدم متخصصي در پزشکي هستم و از کارهاي ديگر سررشته ندارم. از سياست خوشم ميآيد ولي هيچوقت سمتي را که به تخصصم مربوط نباشد، نپذيرفتم.
کاري هست که از انجامش پشيمان شده باشيد؟
خاطرم نيست.
نقطه عطف زندگيتان کجا بوده؟
ازدواجم و تولد فرزندانم، به اضافه اينکه ما پيوند کليه را در ايران راه انداختيم که اگر اين کار انجام نميشد، معلوم نبود پيوند کليه چه زماني راه ميافتاد.
يک نکته حاشيهاي درباره پيوند کليه بگويم؛ اصولا پيوندهايي پايدار ميماند که دهنده و گيرنده هر دو قوم و خويش نزديک باشند؛ يعني آنهايي که با پول پيوند کليه انجام ميدهند و کليه ميخرند، کليه برايشان دوامي نخواهد داشت.
اين نکته را از نظر اخلاقي ميگوييد يا به صورت علمي هم ثابت شده؟
يک بحث کاملا علمي و ثابتشده است. علاوه بر اينکه از نظر اخلاقي هم من از کساني بودم که هميشه مخالف اينگونه پيوندها بودم و هنوز هم هستم.
دوران دانشجوييتان چگونه گذشت؟
سال 1333 وارد دانشکده پزشکي تهران شدم و سال 1339 فارغالتحصيل شدم. دوران تحصيل همچنان نزد پدربزرگ در تهران به سر ميبردم. سال ششم پزشکي بود که براي دوره تخصص و ورود به دانشگاه پيتزبورگ آمريکا امتحان دادم و قبول شدم.
شرايط تحصيلي دانشگاه تهران آن سالها چطور بود؟
اولا که دانشجوها همه بسيار درسخوان بودند و البته استادان بسيار مجربي هم مشغول به تدريس بودند که غالب آنها تحصيلکرده کشور فرانسه بودند. ظرفيت ورود به رشته پزشکي بسيار پايين بود. حدودا هر سال 100 نفر پذيرفته ميشدند، در حالي که همان سال براي اين رشته 5 هزار نفر متقاضي وجود داشت و نکتهاي که مهم است بازگو شود، اين است که انگيزهها براي تحصيل در اين رشته مادي نبود، بلکه متقاضيها اين رشته را براي خودش دوست داشتند و درآمد برايشان مطرح نبود.
کدام استاد بيشترين تاثير را روي شما گذاشت؟
همه استادان عالي بودند. شايد نشود به صورت شاخص از يک استاد نام برد، اما سال سوم پزشکي استاد نظام مافي بيشترين تاثير را روي من داشتند. ايشان متخصص داخلي و غدد بودند. ويژگياي که باعث جذب من به ايشان شد، جدي بودنشان در کار و همچنين علاقه وافر ايشان به پزشکي بود. ايشان در دانشگاه پيتزبورگ پنسيلوانيا تحصيل کرده بودند و وقتي من اين موضوع را با ايشان در ميان گذاشتم که علاقهمندم براي تحصيل به آمريکا سفر کنم، انگيزهاي شدند که بيشتر درس بخوانم و راه و روش را به من نشان دادند. براي من يک توصيهنامه هم نوشتند و دوست ايشان هم که در آمريکا همکلاسيشان بود، بعدها کمک فراواني به من کردند.
مستقيم وارد دانشکده پزشکي شديد؟
طب آمريکا آن زمان اينگونه بود که 3 سال بايد دروس پايه را ميخوانديم و 4 سال هم دروس پزشکي را بعد وارد دوره انترني ميشديم. من ميتوانستم مستقيم وارد دوره تخصص شوم، اما ترجيح دادم دوباره از دوره انترني شروع کنم. بعدها اين تصميم به نفعم تمام شد و هم ديد گستردهتري در پزشکي به من داد و هم گزينههاي پيش رو براي ادامه تحصيل را برايم بازتر کرد.
چرا به اورولوژي علاقهمند شديد؟
زماني که انترن بودم در جريان هستيد که بايد در بخشهاي مختلف دوره ميگذرانديم. بخش اورولوژي براي من مثبت و جذاب بود. تنوع کارهايي که در اين رشته ميشد انجام داد در آمريکا بسيار بيشتر از ايران بود. خلاصه اينکه چند باري به بيمارستان اورولوژي اطفال رفتم و بعد هم به لِهي کلينيک بوستون نقل مکان کردم. آنجا بود که با دروس بنيادي پيوند کليه آشنا شدم و وقت بسياري را به اين امر اختصاص دادم.
بعد که به ايران مراجعت کردم و همه رفتيم خدمت سربازي، آن دوران دوستاني کنارم حضور داشتند مثل دکتر ايرج فاضل، دکتر اکبر سميعي، دکتر نوري قهرمان و بقيه همکاران که در دو گروهان مشغول خدمت شديم. همان زمان به فکر راهاندازي پيوند کليه در ايران بودم.
تمام دوران تحصيلتان دزفول بوديد؟
در سال 1312 در شهر دزفول و در يک خانواده روحاني متولد شدم. پدربزرگم شاعر بود و طبع شعري در خانوادهمان وجود داشت. دوران کودکي و نوجواني را تا کلاس نهم در دزفول گذراندم و ادامه دوران تحصيلم در تهران گذشت. در سال 1333 هم از مدرسه دارالفنون در رشته طبيعي فارغالتحصيل شدم. همان سال هم در کنکور دانشکده پزشکي تهران قبول شدم.
چطور شد که وارد مدرسه دارالفنون شديد؟
دزفول شهري نبود که امکانات کافي براي ادامه تحصيل داشته باشد. پدربزرگ من ساکن تهران بودند و پدرم اينطور تصميم گرفتند که من را براي ادامه تحصيل نزد ايشان بفرستند. من 3 سال دوران دبيرستان را در مدرسه ري تحصيل کردم و سال آخر وارد مدرسه دارالفنون شدم. آنوقتها اين مدرسه بسيار معروف بود. ما هم که بچه درسخوان بوديم. بالاخره فضايي فراهم شد و امکان تحصيل در اين مدرسه براي ما به وجود آمد.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۴۵۹۶۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جذب دانشجویان توسط صاحبان صنایع از طریق سامانه سیب
ایسنا/بوشهر رئیس اداره آموزش، پژوهش و فناوری اداره کل صمت استان بوشهر گفت: صاحبان صنایع استان جهت جذب دانشجویان بورسیه میتوانند از طریق سامانه سیب وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اقدام کنند.
محمدرضا صادقی افزود: صاحبان صنایع، شرکتها و بنگاههای اقتصادی استان به منظور بورس دانشجویان دانشگاهها در کلیه مقاطع تحصیلی از زمان کنکور یا در حین تحصیل میتوانند با مراجعه به سامانه سیب به آدرس https://sib.saorg.ir نسبت به ثبتنام اقدام کنند.
صادقی عنوان کرد : طبق این فراخوان کلیه صاحبان صنایع جهت جذب دانشجویان در حین تحصیل در کلیه مقاطع میتوانند تا 30 اردیبهشت ماه 1403 نسبت به ثبت درخواست خود در سامانه سیب اقدام نمایند.
به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی اداره کل صنعت، معدن و تجارت استان بوشهر، وی بیان کرد: کلیه صنایع در خصوص جذب دانشجویان نو ورود از طریق کنکور سراسری در مقطع کاردانی، کارشناسی ناپیوسته و کارشناسی میتوانند تا ۱۵ اردیبهشت ماه 1403 درخواستهای خود را در سامانه سیب وزارت علوم ثبت کنند.
انتهای پیام