خاطرهبازی طالبزاده با یک شاگرد قدیمی از لبنان تا آمریکا
تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۴۷۵۶۴۶
دهباشی را حالا خیلیها به مستند انتخاباتی روحانی و گفتگوهای خشت خام میشناسند اما دهباشی پیش از همه مستندساز موسسه روایت فتح است. او تنها مستندسازی است که از فرار صهیونیستها از لبنان مستند ساخته است.
به گزارش مشرق، این اولین حضور حسین دهباشی در یک برنامه زنده تلویزیونی است. مستندساز و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر انقلاب اسلامی اینقدر کارهای مهم و عجیب و غریب کرده است که حتی بدون تلویزیون هم هر هفته برنامه مستندگفتگوییاش را ارایه میکند و مخاطب گستردهای داشته باشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آخرین اقدام جالب دهباشی راهانداختن رسانهای به نام تاریخ آنلاین بوده است که چند وقت یک بار در صدر اخبار میایستد. دهباشی را حالا خیلیها به مستند انتخاباتی روحانی و گفتگوهای خشت خام میشناسند اما دهباشی پیش از همه مستندساز موسسه روایت فتح است. او تنها مستندسازی است که از فرار صهیونیستها از لبنان مستند ساخته و آخرین کسی است که قبل از حمله طالبان به کنسولگری ایران در افغانستان آنجا را ترک کرده است.
در دومین قسمت از برنامه تلویزیونی راز حسین دهباشی مهمان نادر طالبزاده بود. موضوع این قسمت از برنامه مستندسازی ایرانی در بیرون مرزها و مروری سریع بر کارنامه کاری دهباشی بوده است.
متن مشروح این برنامه را در ادامه میخوانید:
نادر طالب زاده: مهمان امشب از دوستان قدیمی و فعال فرهنگی و سیاسی و هنری است. شاید سالهاست که دوست داشتم این اتفاق بیفتد و این سیری که برادر عزیزمان طی کرده است را شاهد باشیم؛ آقای «حسین دهباشیی».
شما خودتان را جزء کدام نسل فیلمسازان میدانید؟
حسین دهباشی: اگر قائل به نسل 1 و 2 باشیم، 25/1 [میخندد]
طالب زاده: ما دیشب یک برنامه پرشوری داشتیم با یک برادری که از نسل جدید فیلمسازان است که اینها دنبال جایی هستند که سخن بگویند. همچنان که شما همه کار هم در عرصۀ فیلمسازی کردید و هم در عرصۀ ضبط مصاحبههای حساس. این مستند چه بود که جامانده بود و باید جمع میشد و ضبط میشد، چند سالی هم طول کشید تا شما در آمریکا این مستند را ضبط کردید؟ واقعاً یک خلاءای بود و کسی سراغ این آقایان نرفته بود خیلی از آنها مُسن هستند، بعد هم همه تصویری ضبط شده است یعنی یک آرشیو مفصلی از این مصاحبهها وجود دارد با اینها چه کردید؟
دهباشی: ما رسیدیم آرام آرام به یک دورهای که کسانی که بلاواسطه قبل از انقلاب را دیده بودند حالا پا به سن گذاشته بودند، بچههای آنها میپرسیدند شما برای چه انقلاب کردید؟ و مخصوصاً مواجه بودند با تصویر ارائه شدهای که دیگران (رسانههای خارج از ایران) از انقلاب میدادند، از جمهوری اسلامی میدانند و از قبل از انقلاب میدادند. این تصویر خیلی یکسویه بود و خیلی مواقع تحریفشده بوده؛ حالا اگر ما میآمدیم شروع میکردیم به ساختنِ فیلم سینمایی، سریال و... روایت قصه از نظر انقلابیون کما اینکه در این سالها کردیم در این سی و هفت، هشت سال این کار را کردیم. خوب بود، ولی کافی نبود.
چون آن جوان این نسل میگفت طبیعی است که انقلابیون خودشان از خودشان تعریف بکنند. شما میگویید شاه بد بود چون آمدید جای او، شما میگویید آن حکومت ایراد داشت چون میخواهید خودتان را خوب نشان بدهید. تنها راهی که این وسط وجود داشت این بود که روایتی از درون اتفاق بیفتد. یعنی خودشان بگویند چه اتفاقی افتاده است. قبلاً هم این تجربه را کرده بودم. یادتان است مثلاً در «عراق نگاهی از درون» رفتیم از موضع فرماندهان عراقی مساله را تحلیل کردیم، نه از موضع فرماندهان ایرانی؛ در کارهای دیگر من برنامههایی که نامشان «نگاهی از درون» است زیاد داریم «آمریکا نگاهی از درون» که در واقع پا گذاشتیم جای پای نسلی قبلیمان که شما بودید. رفتیم ببینیم آمریکاییها چه میگویند، روایتی که ما داریم تعریف میکنیم یک بحث است اما از درون خود آمریکا چگونه است.
حالا میخواستیم ببینیم که مقامات عصر پهلوی خودشان درباره خودشان چه میگویند؟ کسانی که طبیعتاً نباید دروغ میگفتند چون دِینی به جمهوری اسلامی نداشتند. سالها بود از ایران رفته بودند، اموالشان مصادره شده بود، مورد اتهام واقع شده بودند و اگر حرفی میزدند دیگر متهم نبودند به اینکه دارند از جمهوری اسلامی جانبداری میکنند چون حقوقبگیرش هستند یا هر چیزی دیگری!
طالب زاده: چطور به شما اعتماد کردند؟ [میخندد]
دهباشی: فکر کنم سوال خوبی است کمکم و با مُمارست. اما طبیعتاً قِلِق کار آرام آرام دست آدم میآید، روال اینطوری است که بدنامی بدنامی میآورد و خوشنامی خوشنامی میآورد، اگر شخصی که روبروی شما نشسته است این احساس را به شما بدهد که واقعاً آن دورۀ تاریخی را مطالعه کرده است، شما هم سر ذوق میآیید که صحبت بکنید. مثلاً یک کسی روبروی شما بنشیند و شروع کند با جزئیات حتی قسمتهایی که شما از روایت فتح فراموش کردید از شما بپرسد. شما هم سر ذوق میآیید و تعریف میکنید. اما اگر کلی بپرسد آقای طالبزاده رواتفتح کلاً چه خبر؟ یا اصلاً ذوق گفتگو ندارید یا خیلی سریع تمام میشود؛ این در واقع مرحلۀ پیشتولید، پژوهشهای اولیه که دوستان خیلی خیلی خوب من در این قضیه کمک کردند و تحقیقات خیلی خوبی داشتیم از دوستان خوبم آقای بهشتیپور و آقای حسامالدین آشنا باید تشکر بکنم که در مراحل پیشتولید کمک کردند، آقای تفرشی، آقای دکتر آهویی و افراد دیگری باعث میشدند وقتی سراغ شخص میرویم تمام اسناد مکتوب را قبلاً دیده باشیم و همینطور با دیگران صحبت کرده باشیم، این یک گامش بود.
گام دیگر هم این بود که واقعاً ما میخواستیم تجربۀ حکمرانی را از اینها بپرسیم و دنبال این نبودیم که آنها را محکوم بکنیم. دنبال این نبودیم که آنها یک چیزی بگویند ما خوشمان بیاید و خود آنها هم خیلی مواقع من را مانند پسرشان میدیدند. علیرغم همه اختلافاتی که بود و از نقطهای شروع کردیم که فکر میکنم نقطه شروع همه ایرانیان است، از انقلاب شروع نکردیم از ایران شروع کردیم.
طالب زاده: شما با خیلی صحبت کردید از اردشیر زاهدی، بنیصدر گرفته در آمریکا با وزرا، با افراد با اُمرای نظامی و افرادی که مسئول خرید بودند، یعنی فیلمنامهای بود که میخواستید این تبدیل به یک سریال شود بعد یک تفسیر دیگری با داخلیها، بعد در بستهای به مردم ارائه شود آیا این ناقص ارائه شد؟ خوب ارائه شد؟ بعضی مواقع بعضیها میآیند دخالت میکنند و بعد خرابش میکنند یک چیز خوبی تازه آمده میگویند آقا این برای من بود دیگری میگوید برای من بود، نمیدانم چه شده ولی احساسم بود که این چون الان کتابش را میبینم، هر کدام از مصاحبهها را نگاه میکنیم، آدم را به وجد میآورد آن شخصیت اعتراف کرده واقعاً اینها خودشان میخواستند صحبت کنند ولی آیا برای مردم ایران این پکیج کامل آورده شد که اینها بگویند؟
الان وضعیت من مانند آن سخنور یونانی است که در غاری پر از تیر و خار و خاشاک است و باید مراقب باشد تا دستش را زیاد جلو نبرد و به این تیغها برخورد نکند[میخندد] یا هر کدام از این ماجراها، من طبیعتاً ترجیحم این است که از خوشیها یاد بکنم و از همراهیها، اما صادقانه بخواهم بگویم هنوز این پکیج ارائه نشده است. یعنی هنوز بکر بوده شاید در یک دوره تعجیلهایی که بعضی از دوستان کردند کسانی که در این پروژه نبودند اما برای اینکه سریع قسمتهایی از آن را برسانند باعثِ آسیب رساندن به آن شد و این تصویر را کمی مخدوش کرد. اما هنوز ما متاسفانه ما نتوانستهایم این توفیق را داشته باشیم که اینها را ببینند و الان تنها امکانی که برای افراد وجود دارد این است که مراجعه مستقیم بکنند و در محل و کتابخانه ملی ایران ببینند که این کار دشواری است برای اغلب مردم.
طالب زاده: بحث کنجکاوی نسل جوان و هم نسل قدیم حتی کسانی که در ابتدای انقلاب 25 سال سن داشتند قبل از انقلاب چه داخل و چه خارج در جزئیات نبودند یعنی چه کسی دسترسی به وزیر داشت، چه کسی دسترسی به یک امیر داشت، دسترسی به سیاستمدار و سیاستگذار داشت؟ و الان اینها کسانی هستند که آخر خط را میدیدند یعنی همۀ ما در معرض آخر خط هستیم و فانی هستیم و ضبط کردن این تاریخ به نظرم به دوش شما افتاد. یعنی بخش اعظم آن را از سالها قبل خاطرم است به دوش شما افتاده و این رسالت به نوعی ولی اینکه کامل نشد خودش یک بحث است که افسوس میخورم که چرا کسانی که تصمیمگیرندههای نهایی هستند در رسانه باید بگذارند یک چیزی تمام شود یک بستهای بسته شود، یک تفسیری روی آن گفته شود، من گاه و گداری میدیدم در یکی از شبکهها پخش میکرد میدانستم کار شماست ولی میگفتم این که فیلم نشد این مصاحبه است باقی آن چه شد، قبل و بعد آن چه شد و چگونه به اینجا رسید؟ و شاید روایت خود شما که کنار اینها خیلی کمک میکرد.
دهباشی: توصیه شما بود!
طالب زاده: که شما خیلی خوب در ماشین کنار ابواحمد نشستید برمیگردید رو به دوربین و میگویید داریم میرویم خیام؛ از این بپرم به موضوعِ سفر اول شما به لبنان که درست زمانی که اسرائیلیها عقبنشینی میکنند، شما درست همان سال میروید سال دو هزار که اسرائیلیها یک عقبنشینی افتضاحی میکنند یعنی اصلاً پا به فرار میگذارند، نقشههایشان را جا میگذارند، خودروهایشان را جا میگذارند و این هم خیلی مهم است که چرا به آن نقطه میرسد؟ اسرائیل که باید بعد از 18 سال نصف لبنان را رها کند و برود؟ شما درست یکی دو روز قبل از اینکه زندان معروف خیام، زندانیانش آزاد شوند آنجا رسیدید و آن لحظه را هم ثبت کردید متاسفانه آن تصاویر را الان من ندارم، میماند برای یک برنامه دیگر، هنوز تصاویری که شما گرفتید هنوز در زندان است و باورشان نمیشود که لبنان آزاد شد، خیام که سر مرز اسرائیل است آزاد شد خیلی لحظۀ عجیبی بود یک مقدار توضیح بدهید تا مردم ما تصویر کنند.
دهباشی: شما فرمودید اولین سفر فیلمسازی من به لبنان بود اما قبلاً در جایگاه فعال رسانهای و روزنامهنگار یا حوزههای دیگر من سفرهای متعددی به لبنان داشتم، قصه به این شکل بود که چند روز قبل از اینکه اسرائیل یکباره بخواهد منطقه اشغالی جنوب لبنان را تخلیه بکند دوستان من در جنبش حزبالله لبنان و مشخصاً در تلویزیون المنار به من اطلاع دادند اینها دارند میروند اگر تو میخواهی کار بکنی بیا، من به یک نفری که نامش را نمیآورم، به او گفتم لطفا بیا برویم (که پشت من را خالی کرد) من قبل از آن یک فیلم ساخته بودم تنها در افغانستان به نام «افغانستان روزهای سقوط» مصادف بود با زمانی که به عنوان دبیر شورای فرهنگی وزارت آموزش عالی و مشاور آقای دکتر معین وزیر وقت رفته بودم افغانستان و دیپلماتهای ایرانی شهید شدند و من آخرین ایرانی بودم که از آنجا برگشتم و در واقع یادداشتهای تصویری من تبدیل شد به فیلم، اما با هدف اینکه اولین بار بروم فیلم بسازم در این رده کارگردانی نرفته بودم؛ آن سفر لبنان قرار نبود اینطور بشود به یک نفری که نامش را نمیگویم [میخندد] از ایشان خواهش کردیم که برویم ایشان هم نگفت که نمیآیم گفت میآیم؛
طالب زاده: داشتید یک نفر را هُل میدادید [میخندید]
دهباشی: من لب آبشار نیاگارا ایستاده بودم یک چشمانداز خیلی خوب و ناگهان از خفا دستی رسید و من را هُل داد پایین و رکوردِ شیرجه شکسته شد، قرار بود من با شما بروم و دقیقاً شما شبِ قبل از سفر فرمودید مشکلی برایتان پیش آمده تصور من این بود که سفر منتفی شده است، اصرار شما این بود که برویم آنجا و نقشه این بود تصور من این بود که شما احتمالاً در من این اعتماد به نفس را نمیدیدید که از قبل به من بگویید خودت برو، خودم بروم و کارگردانی بکنم و اتفاقی که افتاد این بود وقتی من رفتم حتی دوربین نداشتم، اتفاقاً دوستان خوبی داشتم در واقع دوستان خوب که قبلاً آمده بودند در ایران آموزش دیده بودند، بچههای تبلیغات جنگ مقاومت اسلامی شاخۀ نظامی حزبالله، آنها علیرغم گرفتاریهایی که داشتند محبت کردند البته استاد آنها که شما بودید به من کمک کردند و ما رفتیم به جاهایی که ژورنالیستهای عادی نمیتوانستند بروند، چه بسا اگر من همراه خودم فیلمبردار میبردم، گروه میبردم مانند بقیه جا میمانم، علت اینکه جا نماندم این بود که پای به پای خود بچههای رزمندۀ آنها رفتیم به مناطق مختلف.
قضیه خیام اینگونه بود حالا برای دوستانی که جوانتر هستند اسرائیل پایههایی داشت به آن میگفتند «موقع» و این مجموعه مواقع یکسری از آنها دست خودش بود و یکسری از آنها دست نیروهای مزدوری بود که آنتوئون لَحد دستش بود که به آن میگفتند مواقع لَحدی، اما بازداشتگاه خیام که یک زندان مخوفی بود که توسط اسرائیلیها اداره میشد زمانی که اسرائیل عقبنشینی کرد هنوز هم مطمئن نیستم که به عمد یا غیرعمد این زندانیان آزاد نشدند و زندان تخلیه شد و با هلیکوپتر آنجا را تخلیه کردند و رفتند، زندانیان داخل زندان فکر میکردند این شکنجۀ جدیدی است چون دو روز بود به آنها آب و غذا نداده بودند و در زندان را هم باز نکرد بودند ما پایین در روستای خیام بودیم که یک موتورسواری آمد پایین و اهالی خیام هم منتظر بودند که ببینند آیا اسرائیل از همه جا رفته است از اینجا هم خارج شده است یا نشده؟ در حالی که دو روز است از آنجا خارج شده است.
طالب زاده: مردم باید بدانند خیام تا سر مرز دو کیلومتر هم نیست؛
دهباشی: نه خیلی کم است، آن موتورسوار گفت آنجا ظاهراً کسی نیست و ما با اولین گروه مردم وارد زندان شدیم و خدا توفیق داد دوربینی که من داشتم وقتی شبکۀ پشتِ در سلول را کنار میزدند آن شخصی که داخل سلول بود منتظر بود سرباز اسرائیلی در را باز کند و میدید نه این شخص لبنانی است، پسرعمو اوست، خواهرش است، فامیلش است و به یکباره انفجاری هیجان بود! حالا درهای آنجا قفل بود مردم میگشتند این طرف و آن طرف با میله با قابلمه با دپایی، با کفش شروع میکردند اهرم کردن و در را باز کردن کسانی که داخل بودند مبهوت بودند و فکر میکردند سالهای سال باید داخل زندان باشند، عبارتی که از دهان آنها بیرون میآمد میگفتند جِیش خمینی آمده، جیش مهدی آمده، گریه میکردند دو طرف نمیتوانستند هنوز یک در فولادی بین آنها فاصله بود از داخل پنجره تلاش میکردند همدیگر را ببوسند، دست همدیگر را بگیرند، صدای اللهاکبر بود که میپیچید داخل آنجا و شاید اینجا حرفهای نبودن من به کار ضرر زد، چون مدام پشت لیزر دوربین اشک جمع میشد و تصویر فولو میشد، بعد صورتم را میکشیدم کنار اشکها شُره میکرد از کنار فیزور میرفت پایین دوباره تصویر واضح میشد دوباره چشمهایم را میگذاشتم دوباره ناواضح میشد و بعد از 5، 6 دقیقه دیگر کم آوردم یعنی دوربین را گذاشتم روی پایم؛
طالب زاده: ابااحمد با شما بود؟
دهباشی: بله بچههای حزبالله و مقاومت بودند، صادق و اینها بودند و در واقع دوربین را گذاشتم روی پایم و زار و زار شروع کردم به گریستن شاید اگر یک روحیۀ، البته نمیدانم شاید آدم باید قلبش از فولاد باشد که اینطور مواقع کم نیاورد و آن 5، 6 دقیقه را وقتی آوردم اتفاقاً ابااحمد و دوستان دیگر گرفتند و مخابره کردند و تقریباً در همه جای دنیا دیده شد تصاویری که وارد زندان میشوید و خیلی خیلی بکر است.
طالب زاده: خیلی جالب است شاید هزاران نفر در موردِ زندان خیام و این لحظه فیلم ساختند که راوی را آوردند و کسی در زندان بوده، در اتاق شکنجه بوده، و این را بازگو کردند چه از خود لبنانیها، لبنانیها که آنجا دوربین نداشتند؟
دهباشی: این تنها دوربین بود؛
طالب زاده: چه از ایرانیها ولی در آن لحظه خاص که آنها نمیدانستند که میخواهند آزاد شوند و اینهایی که آنها را آزاد میکنند چه کسانی هستند!
دهباشی: حتی لحظات اول فکر میکردند نکند اینها را هم گرفتند و آوردند بعد میدیدند نه اینها دارند شعار میدهند و اللهاکبر میگویند، ببینید واقعاً خیلی خیلی صحنۀ عجیبی است تا زمانی که در زندان باز شد و اینها توانستند قفل را بشکنند، 40، 45دقیقه طول کشید تا بتوانند اهرمی پیدا بکنند ولی در این مدت اینها از عمق وجود، یک لحظاتی وجود دارد که آدم احساس میکند آسمان به زمین نزدیک میشود، آن لحظه یکی از آن لحظات بود من احساس میکردم آسمان به زمین نزدیکتر شده است، هر کسی دست دراز میکرد خورشید را در دستش میگرفت.
طالب زاده: یک توفیقی برای شما بود که در آن زمان و بعد یک زمینهای بود برای توفیقات و کارهای بعدی.
دهباشی: وقتی آمد روایت فتح این را کار کرد و خدا رحمت کند شهید اصغرزاده آن را تدوین کرد و تدوینگر درجه یکی بود، خیلی خیلی شهودی و درسخوانده و تحصیلکرده و آدم فوقالعادهای بود و واقعاً جای او پر نشد، البته ما خیلیها را نشناختیم با آنها مصاحبه نکردیم و آنها را از دست دادیم؛
طالب زاده: البته اخوی او الان فیلمساز خوبی است؛
دهباشی: بله احسان فیلمساز خوبی شده است اما سیدابراهیم سن کمی داشت که شهید شد و او تدوین کرد و او باعث شد یک اینکه دستِ برپشت آمدۀ من و از آبشار هل دادن [میخندد] باعث شد این اعتماد به نفس را پیدا کنم و بعد از آن مستندساز شدم.
طالب زاده: از دوره مستندسازی شما فرازهای مختلفی داریم که کامل هم نیست یعنی آلمان رفتید، هند رفتید، ژاپن رفتید قبل از اینکه سفرهای خارجی بروید یک سفر به مسجد سلیمان رفتید، یک کاری در 4 قسمت تحت عنوان «نفت و شکلات» که من یادم است، در برنامه راز 4 سال پیش امام جمعه مسجد سلیمان آمد برنامه و نقد بسیار مفصلی درباره مسجد سلیمان داشتیم ولی آن کار برای 14، 15 سال بود (سال 2001 بود) اولین کاری بود که نقد مسجدسلیمان بود و پخش هم نشد و همچنان مانده.
طالب زاده: این مستند برای 18 سال پیش است آن زمان قابل پخش نبود الان از این جنس کار زیاد است که بچهها خیلی تندتر از این دارند صحبت میکنند، ما درباره مسجدسلیمان هم برنامه ساختیم، بچهها وضع و اوضاع آنجا را نشان دادند ولی آن زمان اصلاً قابل پخش نبود یعنی خط قرمز محسوب میشد و این رشد رسانه هم است و تغییر و تحولی که در رسانه جهانی پیش آمده که نقد خیلی صریحتر شده است و این قبل از سفر شما به لبنان است؛
دهباشی: نه بلافاصله بعد از آن است؛
طالب زاده: پس 17 سال پیش سال دو هزار و بحث عقبنشینی، فیلمبردار شما چه کسی بود؟
دهباشی: آقای ابوالقاسم شکاری؛
طالب زاده: آقای جعفر و داریوش حبیبی هم خیلی کمک کردند در منطقه به هر صورت این آن زمانی بود که ما نمیتوانستیم در تلویزیون چنین اثری را پخش کنیم با اینکه خیلی مهم بود که نشان داده شود نه برنامهای بود و نه زمینهای، میخواهم برسم به سالهای اخیر چه اتفاقی افتاد که شما رفتید به طرف بحث آمریکا؟
دهباشی: ابتدا اشارهای کنم به برنامه پخشنشده الان زمانهای است که اگر چیزی پخش نشود شخص بلافاصله میتواند بگذارد در فضای مجازی و تاثیر خودش را میگذارد در آن دوره دلخوشی ما این بود که اگرچه از رسانه ملی پخش نشده بود اما دست به دست بین اهالی و مسئولین میگذشت، مسجد سلیمان آن زمان در یک بنبستی بود و هنوز آن راه پشتش باز نشده بود و آن سد هم تکمیل نشده بود و این سندی شده بود برای اینکه بچرخد و تقریباً میتوانیم مطمئن باشیم که تاثیر خودش را در آن دوره گذاشت اگرچه پخش نشد.
اما چرا رفتم سراغ آمریکا؟ وجوه مختلفی داشت من اولین کاری که در آمریکا کردم مجموعهای بود در ارتباط با سازمان ملل، حقیقتش تا قبل از اینکه آن مستند را در سازمان ملل بسازم اتفاقاً شبکه 4 ساخته شده، به نام «کاخ شیشهای سیاست» فکر نمیکردم این کاخ شیشهای سیاست که منظور ساختمان مرکزی سازمان ملل در خیابان یکم نیویورک است، اینقدر توخالی باشد و هیچی داخل آن نباشد و این را همه نمیدانند گاهی اوقات وقتی میشنویم یک اتفاقی در یک جای دنیا میافتد و مردم جاهای مختلف دنیا میگویند پس سازمان ملل میخواهد چه کند؟ چه موضعی میگیرد؟ چرا ما شکایت نمیکنیم در این ماجرا؟ مردم نمیدانند سازمان ملل هیچ کاری نمیکند، سازمان ملل یک سازمان درجه چندم است در بین سازمانهایی که در نیویورک است.
من یکبار از استاد و دوست خودمان آقای دکتر ظریف شنیدم در همان مجموعه که ایشان میگفت تمام ارکان سازمان ملل سیاسی است به جزء آن مجموعهای که در شهر لاهه است آیسیسی و آیسیجی، دیوان بینالمللی دادگستری، وقتی میگوییم حقوقی نیست، دادگستری است معنیاش این است که سازوکار سیاست یعنی زور، بنابراین الان میبینیم عربستان فرضاً رئیس کمیتۀ زنان سازمان ملل میشود با این وضع افتضاحی که عربستان در زمینه حقوقبشر دارد در حوزۀ حقوقبشر مسئول کمیته میشود، خود دبیر کل سازمان ملل میگوید در زمینۀ حقوق کودکان عربستان فجایع زیادی در یمن کرده است منتها چون به ما پول داده است ما نمیتوانیم بگوییم، در واقع این تصویر به دست آمد که این چقدر پوشالی است.
من قبل از آن ساعت 25 شما را دیده بودم، احساس کردم نیاز دارد که یک گام برویم جلوتر و از شما دعوت کردم با هم رفتیم آمریکا، اتفاقات عجیب و غریبی آن زمان افتاد، فکر کنم جنگ 33 روزه لبنان دقیقاً همان وسط اتفاق افتاد و حالا میتوانستیم ببینیم آمریکاییها چه میبینند، آمریکاییها که داعیه اداره دنیا را دارند به جهت اینکه زور زیادی دارد این ادعا را میکند که انصاف زیادی دارد که ندارد شایستگی این قدرت زیاد را ندارد، در واقع از شما دعوت کردم که با هم برویم؛
طالب زاده: من هم چند ماه ماندم یعنی با ویزای مطبوعات توانستم چند ما بمانم، روز سوم در نیویورک بودیم یادم است آقای غُرقی لطف کردند گفتند من یک دعوت برای شورای روابط خارجی بحث هلال شیعی داریم، یعنی در شورای روابط خارجی که مهمترین تینکتنکهای آمریکاست در نیوسیتی در مَنهَتن و به رهبری ریچارد هاوس که هنوز هم است، آن روز فواد عجمی بود، ولیالله نصر پسر سیدحسن نصر، آقای ریتکی بود که متولد تهران است ولی یک آدم مشکوک است و نمیدانم از کجا میآید و دو سه نفر دیگر هم بودند که در آمریکا «شماره معکوس» یک مستندی که آن زمان من ساختند اینها همه بودند رفتیم روز سوم یک کلیپی هم داریم داخل تاکسی هستیم که با تاکسی داریم به محل میرسیم و جلسۀ جالبی هم بود، اتفاقاً بحث اتفاقی که الان رخ داده آن زمان سال 2006 و همیشه هم محور ایران است و ما همیشه درباره این اخبار کم اطلاع داریم و نمیدانیم چه خبر است و چه میکنند تصادفاً آن روز آنجا بودیم.
دهباشی: شما آنجا ایستادید و شروع کردید به صحبت کردن به عنوان یکی از مدعوین در مورد هلال شیعی و آن زمان داشتند صحبت این را میکردند که در این منطقه ممکن است بین شیعیان اتحادی شود در شرایطی که ما بحران و جنگ ایجاد کردیم در عراق، سوریه و لبنان، واقعا در ذهن من که نبود ته ذهن شما آن زمان این بود که آنها چنین نقشهای دارند و میخواهند اینطور منطقه را از هم بپاشند و اصلاً جنگی بود در سوریه و عراق؟
طالب زاده: نه سوریه سر جای خودش بود و هیچ اتفاقی نبود نه بهار عربی بود هیچی نبود ولی آدم میدید که اینها دارند نقشههایشان را میکشند، نقشهها ابتدا آنجا ریخته میشود و بعد میآید در سیانان و فاکس بحث میشود و اگر یادتان باشد بعد از اینکه من اعتراض کردم آقای ریچارد بولکس از اساتید دانشگاه کلمبیا او هم بلند شد و اعتراض کرد و روز بعد رفتیم سراغ ریچارد بولد با او مصاحبه کردیم نه تصور نمیکردیم ولی تمام بحثهای مهم اینها محورش ایران بود و این را در ایران کسی کمتر میداند که بحث هلال شیعی که تصور هم نمیکردند ما بتوانیم برویم داخل؛
دهباشی: و یادتان میآید در ادامه همان بحث در حالی که ما اصلاً فکر نمیکردیم جنگی در سوریه و عراق راه بیفتد و فکر میکردیم اینها در فضا هستند دارند بحث تصنعی میکنند حرفشان این بود که بعد از اینکه ترتیب سوریه و عراق را دادیم نوبت ایران است؟! اما نوبت ایران نشد.
طالب زاده: نوبت ایران نشد و به خاطر شرایط ایران؛
دهباشی: به خاطرش را صحبت کنیم اما شما میتوانید شهادت بدهید آنجا صحبت این بود مانند یک دومینو نهایتاً قرار است بشود عراق، سوریه، لبنان و ایران!
طالب زاده: اصلاً همینطور هم بود، اصلاً عنوان این کنفرانس که هلال شیعی است عجیب بود و بحث این بود که اینها دارند یک کاری میکنند و دارند قدرت پیدا میکنند و هشداری بود به جهان عرب که اینها در صحنه هستند و فواد عجم چند سال بعد فوت کرد ولی آدمهای داخلی داشتند و خودش گفت من با کاخ سفید چقدر نزدیک هستم، زمینههای آن را چیده بودند و صحبتهایش را کرده بودند، من وقتی از ریچارد هاوس درخواست مصاحبه کردم گفت حالا یک مقدار صبر کن، گردوخاکها بنشیند صحبت نمیکنند یعنی با من نمینشینند یک گفتگو بکنند که ما بتوانیم آنها را تخلیه
منبع: مشرق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۴۷۵۶۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۱۰ فیلم اکشن قدیمی با قهرمانان مورد علاقه پدرها؛ از جکی چان بدلکار تا ارتش یک نفره شوارتزنگر
روزی روزگاری در دهه شصت و هفتاد، پدران نسل جوان امروزی که عاشق ابرقهرمانان هستند، خودشان از خورههای سینمای اکشن آن روزگار بودند. سینمایی که شناسه ظاهری قهرمانان آن از زمین تا آسمان با نسل جدید قهرمان امروز سینما تفاوت داشت. امروز دیگر قهرمانان معمولی سینمای اکشن که برتری خود را با مشتهای سنگینشان در مبارزه به مخاطب ثابت میکردند، جای خود را به ابرقهرمانان مارول یا دیسی دادهاند. پس تنها چیزی که از آنها برای پدران ما باقی مانده همان نوستالژی برای فیلمهای اکشن قدیمی است.
پس به یاد پدران خوره فیلمهای اکشن ما در جدیدترین فهرست سینمایی ما میخواهیم ۱۰ فیلم اکشن قدیمی با قهرمانان مورد علاقه پدرها را به شما معرفی کنیم. ما در این مطلب با فیلمهای اکشن فوقالعاده و ستارههای کالت آن دوران خاطرهبازی میکنیم؛ منظور من از از استیون سیگال تا جت لی و حتی چاک نوریس است.
Under Siegeفیلم اکشن «در محاصره» محصول سال ۱۹۹۲ که خیلیها آن را جان سخت در کشتی هم خطاب میکنند، اثری بود که به طور موقت استیون سیگال را به یک ستاره بزرگ تبدیل کرد. شاید بتوان این اکشن قدیمی را بهترین فیلم کارنامه این بازیگر دانست. اکشن ماجراجویی اندرو دیویس، «در محاصره» احتمالاً یکی از سرراستترین شبیهسازیهای فیلم «جان سخت» بروس ویلیس است. فقط اینبار اکشن از یک برج به اقیانوس منتقل میشود و قربانیان روی کشتی جنگی حبس میشوند، اما همان قهرمان تنهای این شکل آثار مشغول مبارزه با مهاجمان خشن است.
امروز، هم بروس ویلیس و هم استیون سیگال روزهای سختی را سپری میکنند، اما در سال ۱۹۹۲، هر دو در صدر توجه مخاطبان قرار داشتند و رقیبان واقعی برای ابرستارههایی، چون سیلوستر استالونه و آرنولد شوارتزنگر بودند. در نتیجه این فیلم یکی از آن اکشنهای نوستالژیک است که خیلیها با دیدن آن خاطراتشان زنده میشود.
Bloodsportرینگ خونین محصول سال ۱۹۸۸ از آن اکشنهای مبارزه محوری است که ژان کلود وندام را به خیلیها معرفی کرد. جالب اینجاست که این فیلم و شخصیت قهرمان آن با نام فرانکی به اندازهای بین عموم مردم فیلمباز ایران به شهرت و محبوبیت رسیدند که خیلی از پدران ما کماکان ژان کلود وندام را فرانکی خطاب میکنند. اما این اثر داستان افسر آمریکایی فرانک دوکس (ژان کلود ون دام) را روایت میکند که واحد نظامی خود را ترک و به هنگکنگ میرود تا در مبارزات زیرزمینی آزاد شرکت کند. او تحت نظارت دقیق استاد سنزو تاناکا برای مسابقاتی آماده میشود که نه تنها قدرت، بلکه اراده این سرباز را نیز آزمایش میکند.
مبارزات رینگ خونین همه افسارگسیخته و پر از خشونت هستند، پس شاید همین بی رحمی باعث شده است که ما فیلم نیوت آرنولد را دوست داشته باشیم. اما به طور کلی این اثر به طرز شگفتانگیزی، فلسفه شرقی، هنرهای رزمی هنگکنگ و ریشههای اخلاق غربی را با هم ترکیب میکند. جدای از همه ما یک ژان کلود وندام خوش فرم و آماده داریم که برای سالها به قهرمان شماره یک خیلی از اکشنهای سر راست هالیوودی بدل شد.
Police Storyداستان پلیس محصول سال ۱۹۸۵ یکی دیگر از ماندگارترین اکشنهای قدیمی است که محبوبیت فراوانی نزد مخاطبان دارد. علیرغم تمام تفاوتهای چشمگیر سینمای آسیا با آنچه بینندگان آن دوران از سینمای هالیوود در دهه ۱۹۸۰ دیده بودند، اما ورود اکشنهای شرقی باعث شد تا آگاهی تودهها در مورد سبک اکشنهای شرق آسیا به فیلمهای ژان کلود وندام و رینگ خونین محدود نشود. این حرف یعنی فیلمهای جکی چان به عنوان یک استاد بسیار شجاع و تقریباً دیوانه در اجرای بدلکاریهای شگفتانگیز، برای پدران ما حکم یک جاذبه فراموشنشدنی را داشت که بسیار معروفتر از آثار هالیوودی بود.
از اوایل دهه ۱۹۸۰، این بازیگر هنگکنگی بسیار و به شیوهای واقعاً بی پروا در اکشنهای زیادی بازی کرده است. پس جای تعجب نیست که در این زمان بود که بهترین کار او نیز ساخته شد. فقط به «داستان پلیس» نگاه کنید؛ تعداد مبارزات، پرشها، سقوطها و به پرواز درآمدنهای جکیچان در این فیلم چندین برابر استانداردهای هالیوود است. همه این نوع بدلکاری را دوست ندارند، اما نمیتوان تأثیر چان را بر این ژانر انکار کرد. او یکی از مهمترین ستارههای اکشن زمان خود است. داستان پلیس مهمترین فیلم جکی چان هم به عنوان بازیگر و هم به عنوان کارگردان است. او با داستان پلیس توانست اکشن کمدی شرقی را به نمونهای استاندارد از کمدی فیزیکی باستر کیتون تبدیل کند.
Sidekicksچاک نوریس هنرپیشه و رزمی کار آمریکایی است که خیلیها از جمله پدران ما او را با فیلم راه اژدها (۱۹۷۲) میشناسند که در آن به عنوان شرور با بروس لی به مبارزه پرداخت. اما این بازیگر با فیلم قدیمی «ضربه جانبی» محصول ۱۹۹۲ بیشتر بین خورههای سینمای اکشن به محبوبیت دست یافت. اما این فیلم را میتوان نوعی اثر شخصی برای چاک نوریس افسانهای خطاب کرد. اما چرا؟ چون این ستاره اکشن معروف و جاودانه از اساس در این فیلم نقش خودش را بازی میکند و به یک پسر جوان کمک میکند تا در مسابقات کونگ فو قهرمان شود.
خیلی از قدیمیها و پدران ما «ضربه جانبی» را فیلم خواهرخوانده «بچه کاراتهکار» میدانند. این همچنین یک فیلم خانوادگی زیبا در مورد اهمیت جمع آوری نیرو و مبارزه با دنیای بیرحم است. اگرچه نقش چاک نوریس در فیلم به استاد یک قهرمان محدود میشود، اما مهمتر این است که خود حضور او در فیلم، «ضربه جانبی» را بهطور خودکار به اثری محبوب بین مخاطبان قدیم تبدیل کرده است.
Red Scorpionخیلیها دولف لاندگرن سوئدی را با نقش شرورانهاش در قامت ایوان دراگو بوکسور در فیلم «راکی ۴» و البته فیلم «سرباز جهانی» میشناسند. اما خود در قامت ستاره اکشن با فیلم «عقرب قرمز» بیشتر از گذشته به چشم آمد. در داستان این فیلم یک مامور سازمان اطلاعات روسیه (دولف لاندگرن) به آفریقا فرستاده میشود تا یک انقلابی ضد کمونیست را به قتل برساند. اما با مشاهده کشتار بی رحمانه مردم محلی به دست نیروهای روسیه و متحدشان کوبا، او تغییر موضع داده و به شورشیان کمک میکند.
صادقانه بگویم، «عقرب قرمز» فیلم خیلی خوبی نیست؛ اما بیایید بگوییم یک اکشن قدیمی کاملاً مناسب است. مخصوصاً برای نسلی که ارتش یک نفره عضلانی را دوست داشتند. به طور کلی در طول دهههای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ میلادی، لاندگرن به همراه دوستش سیلوستر استالونه به یکی از نمادهای فیلمهای اکشن سرراست یا همان بیموویها تبدیل شد و در بیش از ۵۰ اثر ژانر اکشن بازی کرد.
Crying Freemanیکی دیگر از اکشنهای محبوب قدیمی فیلم «آزادمرد گریان» محصول سال ۱۹۹۵ با بازی مارک داکاسیوس است. این فیلم که در ایران با نام «قاتل گریان» نیز شناخته میشود یک فیلم اکشن کالت از کریستف گان درباره یک قاتل حرفهای است که در جنگ با مافیا قرار میگیرد. این فیلم را میتوان یک فیلم اکشن قدیمی با مشارکت یاکوزا در نظر گرفت. سکانسهای اکشن این فیلم از ظرافت بسیار خوبی برخوردار است که به نسبت زمان تولید آن، یک نکته بسیار مثبت است.
این روزها اوضاع برای مارک داکاسیوس رزمیکار به خوبی دهه ۹۰ میلادی پیش نمیرود. زمانی که او موهای مجللی داشت و هنوز در فیلمهای اکشن حکم یک قهرمان را به دوش میکشید. هرچند این بازیگر کماکان کار میکند و حتی نقش یکی از شروران را در قسمت سوم جان ویک بازی کرد، اما پیش بینی میشد که این بازیگر تبدیل به یک ستاره هالیوود شود. شاید «آزادمرد گریان» نشان میدهد که چرا منتقدان و تماشاگران او را بسیار دوست داشتند. در این اقتباس شیک ازمانگا، داکاسیوس در نقش یک ضدقهرمان کاملا غیر معمول بازی میکند.
Commandoصحبت از اکشنهای قدیمی و ستارگان آن دوره بدون اشاره به آرنولد شوارتزنگر غیرممکن است و به صورت دوستانه میتوان در چنین فهرستی چند جایگاه ویژه را برای او کنار گذاشت. اما ما تصمیم گرفتیم به بازیگران دیگر نیز فرصت دهیم و مشارکت او در این فهرست را تنها به فیلم کماندو محدود کنیم. اما باید قبول کرد که مهمترین فیلمهای آرنی آهنین در این دوره توسط «کماندو» افتتاح شد. کماندو یک فیلم اکشن مثال زدنی است که معنای داستان آن به فرمولی خلاصه میشود که شخصیت قهرمان لیام نیسون خیلی بعد در فیلم «ربوده شده» بیان کرد: «تو هر کسی هستی یا هرجا که باشی، من میآیم و تو را میکشم.»!
در این فیلم، تبهکاران دختر قهرمان داستان با بازی آرنولد شوارتزنگر را میربایند و این به اشتباه مرگبار آنها تبدیل میشود، زیرا هیچ چیز سرهنگ ماتریکس را در راه رسیدن به هدفش متوقف نخواهد کرد. شاید امروز کماندو ساده لوحانه و بیهوده به نظر برسد، اما در آن دوران تماشاگران با تماشای داستان سربازی که کل ارتش را در یک کشور آمریکای لاتین نابود میکند، لذت زیادی بردند. فیلم مارک ال لستر یک بازی اکشن کامل است که در آن جایی برای طرح یا دیالوگ وجود ندارد. فیلم به طور کامل وجود فیلمنامه را فراموش میکند و یک تیرانداز جهنمی را روی پرده نمایش میدهد و شوارتزنگر با بازوکا و انواع مختلف سلاح به سمت دشمنانش شلیک میکند و حتی گاهی اوقات با دست خالی آنها را نابود میکند.
Demolition Manاکثر مخاطبان امروز سیلوستر استالونه را با نقشهای راکی و رامبو میشناسند. اما یکی از اکشنهای قدیمی او که پدران ما را به شور و هیجان آورده بود فیلم «مرد ویرانگر» محصول سال ۱۹۹۳ میلادی است. استالونه در این فیلم نقش افسر پلیسی به نام جان اسپارتان را بازی میکند که بسیار ریسکپذیر و بیخیال است و به ایجاد خرابکاری در حین عملیاتهایش شهره است. او پس از یک تلاش ناموفق برای نجات گروگانها از دست جنایتکار افسار گسیخته سایمون فینیکس (وسلی اسنایپس) و وقتی وضعیت گروگانگیری به طرز وحشتناکی اشتباه پیش رفت، به همراه آن شرور به انجماد در سال ۱۹۹۶ محکوم میشوند. اما فینیکس که شروری شیطان صفت است برای شرکت در دادگاه آزادی مشروطش در قرن ۲۱ و سال ۲۰۳۲ احیا میشود.
شاید امروز خلاصه داستان «مرد ویرانگر» نمیتواند کمکی به لبخند زدن شما نکند، چرا که دزد و پلیسی که چهار دهه را در حالت یخ زده گذرانده و در دورانی که خشونت ریشه کن شده است از خواب بیدار شدهاند، به خودی خود یک ایده خندهدار است. اما به اعتبار اسلای، این یکی از بهترین نقشها و فیلمهای این ستاره اکشن قدیمی است که یک مرد واقعی را خارج از زمان حیات خود به نمایش میگذارد. چند اسلحه پر سر و صدا، کونگ فو، طنز تند، عشق مجازی و یک قهرمان جذاب چیزی بود که «مرد ویرانگر» را به یکی از فیلمهای مورد علاقه دوران رونق آثار ویدئویی در کشورمان تبدیل کرد.
Last Hero in Chinaیکی دیگر از ستارگان اکشن قدیمی جت لی است که خیلیها او را دوست دارند. فیلم مورد نظر ما از این بازیگر «آخرین قهرمان در چین» است که یک اکشن رزمی به حساب میآید. مدرسه هنرهای رزمی وونگ فی هونگ (جت لی) باید به محل جدیدی منتقل شود. تعداد افرادی که میخواهند از استاد افسانهای بیاموزند روز به روز بیشتر و بیشتر میشود، اما فضا کمتر و کمتر. با این حال، یک چیز وجود دارد: اکنون دانش آموزان در کنار فاحشه خانه آموزش داده میشوند. این وضعیت معلم آنها را خشنود نمیکند، اما دهها موقعیت خندهدار را برای ایم رزمیکاران ایجاد میکند.
کارگردان معروف سینمای هنگکنگ یعنی یوئن وو پینگ و همکار کهنه کارش وونگ جینگ (که بیش از صد فیلم را در طول ۶۶ سال کارگردانی کرده است) این فیلم اکشن پرمدعا هنگکنگی را تولید کردهاند و آن را به یک کمدی اکشن خندهدار با روح بهترین کارهای جکی چان بدل کردند. اکشن دیوانهوار با عناصر سبک ووشیا، که در طی آن مبارزان به هوا پرواز میکنند یکی از شاخصهای این فیلم است. اما جت لی که ما او را به خاطر نقشهای سیاه و جدیاش دوست داشتیم، با این فیلم نشان میدهد در کمدی نیز بازیگری توانا است.
Enter the Dragonبروس لی و فیلم فراموش نشدنی «اژدها وارد میشود»؛ این اکشن رزمی اولین و آخرین فیلم جدی هالیوودی ساخته بروس لی افسانهای بود. او چند روز قبل از اکران درگذشت و هرگز ندید که فیلم رابرت کلوز بعداً ۲۵ میلیون دلار فروش خواهد داشت. سکانسهای اکشن برجسته این فیلم به قدری ماهرانه طراحی شده بودند و خود فیلم آنقدر مسحورکننده بود که میتوان گفت اژدها وارد میشود تأثیر عظیمی بر فرهنگ پاپ و صنعت سینما و حتی بازیهای ویدئویی پس از خود گذاشت. برای مثال بازیهای مبارزهای معروف، چون Tekken، Mortal Kombat و Street Fighter بارها عشق خود را به شاهکار رابرت کلوز اعلام کردهاند.
در میان کارشناسان سینما اعتقاد بر این است که توجه غرب و هالیوود به سبک کونگ فو و اکشن رزمی با این فیلم آغاز شد. باید بدانید در این اثر فراموش نشدنی بروس لی نقش یک استاد هنگ کنگی را بازی کرد که دعوتنامهای برای مسابقات قهرمانی مرموز هنرهای رزمی دریافت میکند. وقتی قهرمان متوجه میشود که یک رئیس جنایتکار با نفوذ در حال سازماندهی مسابقه است، موافقت میکند تا به اطلاعات بریتانیا کمک کند تا این شرور را متوقف کند.
منبع: ویجیاتو
tags # هالیوود سایر اخبار اسرار تکامل آلت جنسی؛ رابطه جنسی انسانهای اولیه مثل گوریلها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غولپیکری که توسط انسانها به وجود آمد! اتفاق عجیب که همزمان با انقراض دایناسورها در زمین رخ داد! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟