رمضان گذشته زندگی برایم خیلی شیرین شده بود/ همراهی با مرتضی در سرکشی از خانواده های مدافع حرم
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۵۲۵۴۴۷
به گزارش جام نیوز، شهید «مرتضی عطایی» (ابوعلی) از بسیجیان مشهدالرضا و از مدافعان حرم حضرت زینب (س) که جانشین فرماندهی تیپ عمار لشکر فاطمیون را بر عهده داشت، سال گذشته همزمان با روز عرفه در «لاذقیه» سوریه به شهادت رسید.
به مناسبت ماه مبارک رمضان، «مریم جرجانی» همسر این شهید والامقام حال و هوای رمضان آخری را که با شهید عطایی در کنار هم بودند را با حلاوتی که برایش داشته روایت میکند که در ادامه آن را میخوانید:
ماه رمضان سال گذشته زندگی خیلی برايم شیرین بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
معمولاً تمام كاربران کانال تلگرامی «دم عشق، دمشق» که شرح حال مدافعین حرم آلالله و خاطرات و تصاویر دیدنی از آنها است را در آن سحرها و در حرم حضرت رضا(ع) یاد میکردیم. بعد از اقامه نماز صبح تازه به زیارت امام رضا (ع) رفته و روز را با زیارت آقا شروع میکردیم. بعد برای استراحت به منزل باز مىگشتيم.
اوایل ماه رمضان دو تا از دوستان از تهران به مشهد آمده بودند و ما را در سرکشی از خانواده معظم شهدای مدافع حرم همراهی کردند.
یک روز به اتفاق یکی از همرزمان شهید سید حکیم و دوستانی که از تهران آمده بودند، وسایل شهید را برای تحویل به خانوادهاش بردیم. آن روز، روز خوبی نبود و خیلی سخت گذشت.
در لحظه تحویل وسایل و زمانی که همسر شهید حکیم سراغ انگشترهای شهید را گرفت ماجرای بردن پیراهن حضرت یوسف برای حضرت یعقوب را به خاطر آوردم. با تمام وجود دلم میخواست میتوانستم خود شهید را برای او بیاورم.
وقتی از منزل شهید بیرون آمدیم احساس میکردم قلبم از بدنم خارج شده است. به آقا مرتضی گفتم «بیانصاف اگر برای تو اتفاقی بیافتد من طاقت نمیآورم» و او میخندید و میگفت «چرا، طاقت میآوری».
رمضان گذشته سرکشی از خانوادههای شهدا و جانبازان خیلی پررنگتر شده بود، به طوری که هر روز یا يک روز در میان انجام میشد. این دیدارها گاهی تا اذان مغرب طول میکشید و بعد از اذان هم تا پاسی از شب ادامه داشت. بعضی مواقع حتی فرصت نمیکردیم برای خوردن افطار به منزل بریم و در راه با یک افطاری مختصر روزه خود را باز میکردیم.
آقا مرتضی به خاطر موجهای انفجار، ریشههای دندانهای جلواش از بین رفته بود و دندان درد شدید داشت، اما علیرغم این مشکلات روزه میگرفت و طاقت میآورد و به کارمان ادامه میدادیم.
یک روز از صبح آقا مرتضی برای کشتن گوسفند رفت و بعد از ظهر حدود ساعت 13 برای تقسیم گوشتها رفتیم. در راه چند جعبه میوه مختلف گرفت. بعد از اینکه گوشتها و میوهها را در کیسههای پلاستیکی بستهبندی کرد، آنها را به درب خانه خانوادهها میبرد. آن روز ساعت چهار گذشته بود که از شدت درد دندان ماشین را کنار زد. از او خواستم اجازه بدهد تا من رانندگی کنم و او کمی استراحت کند. با اصرار من، مُسکن قوی خورد و روزهاش را باز کرد تا کمی از دردش کم بشود یک ساعت به افطار مانده بود که به خانه رسیدیم.
غیر شبهایی که برنامه سرکشی از خانواده های مدافع حرم را داشتیم، آقا مرتضی آن شبها را با جانبازان به استخر میرفت و حدود ساعت ساعت 2 نيمه شب، برای خوردن سحری به خانه میآمد.
یک اتفاق جالبی که در ماه مبارک رمضان سال گذشته رخ داد، آشتی کنان یکی از خانوادههای مدافع حرم بود. ما یک شب بعد از افطار برای صحبت کردن به خانه آنها رفتیم، یک شب هم ما این خانواده را برای صحبت بیشتر به افطار دعوت کردیم.
شبی که قرار بود این خانواده به خانه ما بیایند من در حال تدارک برنامه افطار بودم که آقا مرتضی خبردار شد که دو نفر از جانبازان قطع نخاعی را که از نظر روحی بهم ریخته بودند برای زیارت با ماشین دو روز هست كه به مشهد آوردهاند. با شنیدن این مطلب کلی بهم ریختم. مگر بلیط هواپیما چه قدر می شد؟ تازه میتوانستند بلیط را چارتر بگیرند. مگر چه قدر هزینه داشت که این بندگان خدا را با آن حال با ماشین به مشهد آوردند؟ به شهید عطایی گفتم این دو جانباز را هم دعوت کنیم.
به خاطر اینکه منزل پله داشت و مناسب شرایط جانبازان نبود تصمیم گرفتیم مهمانی را در خارج از خانه و در پارک برگزار کنیم.
بعد از آمدن میهمانان، چون همه در ماشین جا نمیشدند یک عده را من با ماشین بردم و چند نفر را هم آقا مرتضی با موتور برد. زمانی که به محل مورد نظر برای افطار رسیدیم یک آلاچیق برای آقایان و یکی برای خانم ها گرفتیم. شب خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت.
صدای خندههای جانبازان را که میشنیدم جلوی اشکهایم را نمی توانستم بگیرم ولی چون ما میزبان بودیم باید طاقتم را بالا میبردم. بعد از میهمانی، آقا مرتضی و دوستانش را جلوی استخر پیاده کردیم و ما خانمها هم به منزل رفتیم. فرصت خیلی خوبی بود تا صحبتهای باقیمانده را مطرح کنیم.
ساعت 2 گذشته بود که شهید عطایی و دوستانش آمدند. آقا مرتضی با ماشین میهمانها را به منزلشان برد و تا برگشت حدود بیست دقیقه به اذان صبح بود. سریع سحری خوردیم و خودمان را به حرم رساندیم.
خدا را شکر آشتی کنان هم با موفقیت انجام شد. با اینکه آن خانم و آقا بیشتر از یک سال بود که جدا زندگی میکردند، اما الان زندگی شیرینی دارند. هر وقت آنها را میبینم خیلی خوشحال هستند که شهید عطایی آنها را آشتی داده است.
دفاع پرس
منبع: جام نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۵۲۵۴۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مرور خاطرات دوران تحصیل پس از ۴۵ سال
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای گیلان ، همزمان با هفته معلم در یک حرکت زیبا و پسندیده ، معلمان و دانشآموزان ۴۵ سال گذشته مدرسه شهدای روستای چالکسر صومعهسرا با یکدیگر دیدار کردند و در نشستی صمیمی خاطرات شیرین دوران گذشته را زنده کردند.
اهدای شاخههای گل توسط دانش آموزان امروز مدرسه به معلمان دیروز مدرسه چالکسر، بیان خاطرات شیرین معلمان و اجرای موسیقی سنتی از برنامههای این نشست صمیمی بود.
مسئول برگزاری نشست صمیمی معلمان و دانشآموزان مدرسه چالکسر گفت: ما جمعی از دانش آموزان مدرسه برنامه ریزی کردیم که از معلمان و دانشآموزان ۴۵ سال گذشته مدرسه شهدای روستای چالکسر صومعهسرا که نشانی داشتیم دعوت کنیم که دوباره همدیگر را ببینند و خاطرات شیرین دوران گذشته را یادآوری کنند و هم از زحمات گذشته معلمان قدردانی و تجلیل کنیم.
مهدی فیروزی افزود: ۵۰ نفر از معلمان و دانشآموزان ۴۵ سال گذشته این مدرسه دراین نشست صمیمی شرکت کردند.
در پایان از تمامی معلمان و دانشآموزان ۴۵ سال گذشته مدرسه چالکسر با اهدای لوح و جوایز نفیسی تجلیل شد.