Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جماران»
2024-04-28@01:27:41 GMT

پرویز پسری با آرزوهای بر باد رفته

تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۵۳۳۳۲۹

پرویز پسری با آرزوهای بر باد رفته

پرویز پسر تنهای روستا از بی کسی و تنهایی و نداری می گوید و آرزویی که هر گز به آن دست نیافت، آرزوم دارم روزی به زیارت آقا امام رضا (ع) بروم ، سلام مرا به آقا برسانید ...

به گزارش ایلنا از ساری ،در میان درختان انبوه و بوته های سبز و در هم تندیده ،صدای های های چوپانی پیر سکوت جنگل را می شکست ، صدای ناله های پیر مردی کم بینا که در پی گوسفندان به آرامی حرکت می کرد ، گاهی مسیر جاده را به تنهایی می پیمود و گاهی هم مبادا به دلیل کم بینایش از پرتگاهی پرت شود پی سگ چوپان را می گرفت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مشهدی مصطفی پیر مرد چوپان خسته ی روستا که به دلیل تمکن مالی و فقری که در خانه اش حاکم بود مجبور می شد با کهولت سن و چشمانی که به سختی می دید گوسفندان اهالی را به صحرا ببرد تا در ازای آن دستمزدی دریافت کرده با آن مایحتاج اولیه خانواده اش را تامین کند...

روز ها گذشت و مشهدی مصطفی این چنین با چوپانی روزگار گذراند تا اینکه اجل از راه رسید و این پیرمرد خسته با دستانی تکیده و سرد چشم از جهان فرو بست.

کلاه نمدی چوپان پیر، اعصای کج و پوسیده اش تها یادگاری است که هنوز در خانه ی مشهدی مصطفی یاد و خاطرش را برای فرزندان زنده می کند.

طیبه، همسر مشهدی مصطفی هم پا به پای مردش در میان کشتزار ها برای امرار معاش خانواده هفت نفره اش تلاش می کرد ، همیشه پشته ای از هیزم یا علوفه بر پشتش بود که برای گوسفندان به منزلش حمل می کرد.

مادری خسته از روزگار و فقر معیشت ، اما با چهره ای بشاش و خندان ،شالیزارها و مزارع روستا دستهای پینه بسته و مهربان او را به خوبی می شناسند و به یاد می آورند که چگونه این مادر مهربان قامت خمیده ی مردش را به بلندای دماوند تشبیه می کرد.

اهالی روستا همیشه از مهربانی های این زن می گویند از او به خوبی یاد می کنند ، تمام کوچه و پس کوچه این روستا قدمهای خسته اما استوار این مادر را به خاطر دارد .

چشمان آبی مادر در میان چین و چروک های چهره ی خسته او گم شد

مادری که چشمان آبی او در میان چین و چروک های صورت خسته ی او گم شده بود ، و دستان به رنگ سفیدش در لابلای گل و لای کشتزارها به سیاهی نشست ، مادری که تمام تلاشش بر آورده کردن نیازهای فرزندانش است و تهیه جهاز برای دختران دم بختش.

خانه ی کاهگلی با سقفی چوبی که در فصل زمستان باران از آن چکه می کرد وفرزندانی که بدون وجود پدر چشم به راه آذوقه ای بودند که قرار بود مادر پیرشان برای آنها بیاورد، دختران که کمی بزرگتر شدند پا به پای مادرشان در مزارع اهالی روستا برای بدست آوردن امرار معاش کار می کردند.

خانواده ای که به خوبی فقر را می شناختند ، با گرسنگی و نداری آشنا بودند ، زمان سپری شد همین مادر با دستان ترک خورده و جهازی اندک برای دختران خود مهیا کرد و آنها را به زعم خود با خیر و خوشی راهی خانه بخت کرد.

پس از آن تمام امید مادر به پسرانی است که جای پدر را قرار است برای او پر کنند ، پسرانی که چشمانشان چون چشم مادر به رنگ آبی آسمان است ، اما روزگار برای این مادر خسته جوری دیگر رقم زد و در میان بهت و حیرت همه، پسر رشیدش بر اثر سانحه تصادف درگذشت و اینبار قامت مادر نه به دلیل فقر خانواده یا خستگی کار کردن در مزارع دیگران بلکه در غم از دست دادن فرزندش خمید ، دیگر او را یارای کار کردن نبود و پس از آن حادثه تلخ چشمان آبی مادر در انتظار پسرش جوانش خیره به در ماند.

قبرهایی که به پرویز آرامش می دهند

اما دست روزگار نیز به این مادر فرصت نداد تا پرویز پسر کوتاه اندام اما بزرگش را دردامن خود حفظ کند و روزی در میان هیاهوی روزگار و نگاه منتظر پرویز چشم از جهان فرو بست.

پرویز پسرکی کوتاه اندام در خانه ای قدیمی و گلی بدون سرپناه تنها ماند او ماند و خاطراتی تلخ از روزگار ، نگاه ملتمس پرویز گویای حرف های زیادی است ، غم فقدان پدرو برادر و رجعت بی بازگشت مادر...

پرویز در روستای کوچک رودبارکلا در خانه ای تنها منتظر دستان گرمی شد تا یادآور گرمای دستان پدر و مادرش باشد و شب هایی که سکوت خانه او را به اضطراب وا می داشت، نگاه خسته و حزن آلود پرویز حرف های زیادی برای گفتن داشت ، حرف هایی که شنیدن و درک کردنش شاید کمی دل نا آرام این پسر تنها را آرام کند.

او به تنهایی و به دور از چشم همه بر بالین خفته ی عزیزانش که در نزدیکی خانه اش در امام زاده محمد آرام گرفته بودند می نشست و به آهستگی می گریست، نگاه ملتمس پرویز بیانگر این بود که چگونه از این پس روزگارش را سپری کند.

پرویز، پسری با آرزوهای بر باد رفته

پرویز متولد سال 56 است ، با قدی کوتاه و چهره ای پر چین، حاصل ازدواج پدر و مادری که بسیار تلخی روزگار چشیده اند و پرویز نیز از نزدیک همه ی آنها را لمس کرد .

سالها از فوت پدر و مادر پرویز می گذرد و او تنها در خانه ای کوچک به دور از همه ی زرق و برق روزگار زندگیش را سپری می کند، گاهی به دنبال لقمه ای نان مسیر خانه تا نانوایی را که در روستای اطراف وجود دارد پیاده می رود شاید آنجا کسی لقمه ای نان برای ارتزاقش به او هدیه کند.

نگاه همیشه ملتمس پرویز در چهره ی شکسته و پیر او پیداست و تنهایی که او با آن سر می کند، به گفته اهالی روستا ، دو خواهر پرویز به دلیل دور بودن از روستا و مشکلات زندگی کمتر فرصت می کنند تا به او رسیدگی کنند و از طرفی هم به دلیل وابستگی او به روستا و محل زندگیش تمایل رفتن به خانه های آنان را ندارد.

تنها دلخوشی پرویز خاله پیر و تنهای اوست که او در زادگاهش رودبارکلا زندگی می کند و هرزگاهی تنهایش را با پرویز یادگار خواهر مرحومش تقسیم می کند، گرچه خاله او نیز همچون خواهرش از فقر معیشت رنج می برد و تمام امیدش به دستان یاری گر آنهایی است که به تکه ای نان و یا سبدی آذوقه او را خشنود می کنند.

خواهر پرویز می گوید:«برادرم به جزء کم خونی بیماری خاصی ندارد تنها فقر و تنهایی است که او را رنج می دهد ، پرویز قادر به شستن لباس ، پخت غذا وحمام کردن نیست به همین دلیل با مشکلات زیادی مواجه است ، ما هم به دلیل مسافت محل زندگیمان با خانه پدری و همچنین مشکلات و گرفتاریهای زندگی قادر نیستیم در فواصل نزدیک به دیدنش آمده و از او پرستاری کنیم».

به گفته وی ، بهزیستی بخشی کمی از نیازهای پرویز را بر آورده می کند اما تندگدستی و بی پولی سبب می شود آنطور که شاید نتوانیم برادرمان را حمایت کنیم ، همسران ما هم کارگرند، گاهی تا مدتها به دلیل نبودن کار در خانه می مانند ، بنابراین به لحاظ تمکن در شرایطی نیستیم که بتوانیم نیازهای پرویز را بر آورده کنیم.

میر حبیب سیدی ، دهیار روستای رودبار کلا درباره زندگی پرویز می گوید:« پرویز بازمانده خانواده ای بی بضاعت است که به تنهایی در خانه ای کوچک گلی با سقف های چوبی زندگی می کند، گاهی خاله ی او که در نزدیکی خانه شان ساکن است لباسهایش راشسته و او را حمام می کند، اهالی روستا نیز به دلیل شغل کشاورزی و دغدغه هایی که دارند خیلی نمی توانند از او حمایت کنند، دهیاری و شورای اسلامی رودبارکلا به اتفاق هم سالی دو یا سه بار با تهیه سبد کالا از او حمایت می کنند ، اما آنچه که بیشتر از فقر معیشت پرویز را رنج می دهد تنهایی اوست.»

آرزوی زیارت امام رضا (ع) را دارم ؛ سلام مرا به آقا برسانید

در یک روز گرم و آفتابی خودم را به خانه محقرانه پرویز رساندم تا از نزدیک با او صحبت کنم، پرویز از دیدنم بسیار خوشحال شد و لب به خنده گشود و از اینکه با دوربینم برای او عکس انداختم او را بیشتر خشنود کرد.

پرویز از مادرش به نیکی یاد می کند و از اینکه جایش در خانه خالی است احساس ناراحتی کرده و اشک از چشمانش جاری می شود،از تنهایی خود می گوید که چگونه روزها رو پس از دیگری درحسرت دیدار پدر و مادرش سپری میکند.

می گوید تنها دلخوشی من خاله ی پیر وتنهایم است و تنهای هایم را با او سر میکنم ، گاهی هم به روستای همجوار رفته و با اهالی آنجا به گفت و گو می نشینم ، آنجا مردمانش با مهربان هستند به خوبی با من رفتار می کنند ، اما هیچ یک از آنان نمی توانند مانند مادرم باشند.

از بی کسی و تنهایی و نداری می گوید و آرزویی که هر گز به آن دست نیافت، آرزوم دارم روزی به زیارت آقا امام رضا (ع) بروم ، سلام مرا به آقا برسانید ... به افق ها خیره شد و دیگر هیچ نگفت.

امیدوارم در همان افقی که چشمان پرویز خیره شد دستان مهربانی نگاه نیازمند پرویز را به گنبد طلایی امام رضا(ع) گره بزند و آرزوی دست نیافتنی پرویز سوار بر بال ملائک تحقق پیدا کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله : «کسی که گرسنه ای را در روزگار قحطی سیر کند، خدا او را در قیامت از دری از درها به بهشت وارد می کند که هیچ شخص دیگری از آن وارد نمی شود، جز کسی که عملی همانند عمل او انجام داده باشد».

روستای رودبارکلا در 19 کیلومتری شهرستان ساری در بخش کلیجانرستاق واقع شده است که بالغ بر 49 خانوار با جمعیتی بیش از 120 نفر در منظقه جنگلی در کنار رودخانه زارم رود و مزارع سر سبز قرار دارد و چشمه آب معدنی سامان دره از جاذبه های دیدنی این روستا تلقی می شود.

گزارش از :زهرا شریفی

منبع: جماران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۵۳۳۳۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روزگار متفاوت زنان اراکی

روزنامه شرق نوشت: دیدار تیم‌های آلومینیوم اراک و پرسپولیس عصر روز گذشته در شرایطی به میزبانی اراکی‌ها برگزار شد که خبری از حضور تماشاگران زن در این ورزشگاه نبود. اراک که از ابتدای فصل تا پیش از این دیدار یکی از شهر‌های همیشه در صحنه برای ورود زنان به ورزشگاه بود، جدیدا با محدودیت‌هایی همراه شده است. این محدودیت مربوط به نامه چند روز قبل سازمان لیگ است که به طور رسمی عنوان کرده بود تا زمان برطرف‌شدن نواقص «زیرساخت»، اجازه ورود زنان اراکی به ورزشگاه داده نمی‌شود.

از آنجا که پیش‌از‌این، «زیرساخت» کاربرد‌های متفاوتی در این بحث پیدا کرده، بدیهی است که این مورد نمی‌تواند توجیه‌کننده واردنشدن زنان به ورزشگاه در اراک باشد. به نظر می‌رسد اصل داستان مربوط به اتفاقی است که در دیدار آلومینیوم اراک با استقلال در چارچوب رقابت‌های لیگ برتر رخ داد؛ دیداری که با برتری استقلالی‌ها به پایان رسید؛ ولی در انتهایش با ورود یک جیمی‌جامپ خانم و رفتن به سمت کاپیتان استقلال همراه شد. آن صحنه، به‌ویژه در آغوش کشیدن چندثانیه‌ای سیدحسین حسینی، باعث شد تا جنجال جدیدی شکل بگیرد.

کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال هم سریعا دست به کار شد و کاپیتان استقلال را ۳۰۰ میلیون تومان جریمه و سپس او را از همراهی تیمش در یک دیدار هم محروم کرد. از آنجا که حساسیت‌های به‌وجودآمده در این بخش زیاد شد، سازمان لیگ هم دست به کار شده و اجازه ورود مجدد زنان اراکی به ورزشگاه برای تماشای بازی را نداده است؛ پس بعید است که زیرساختی که از ابتدای فصل تا به الان مشکلی برای حضور زنان نداشته، یکباره در عرض چند روز دچار اشکال شود و مانع از حضور زنان شود.

محرومیت زنان اراکی از تماشای بازی روز گذشته در شرایطی رقم خورده که سازمان لیگ در اقدامی بحث‌برانگیز، زنان تبریزی را هم مجددا از ورود به ورزشگاه و دوباره به بهانه مهیا‌نبودن زیرساخت محروم کرده است. این اتفاق در حالی رخ داده که کلا زنان تبریزی در این فصل فقط یک بازی توانسته‌اند برای تماشای بازی تیم‌شان به ورزشگاه بروند و از ابتدا تا به الان از این امر محروم بوده‌اند. اگرچه هنوز دلیل چندان مشخصی برای این تصمیم در تبریز عنوان نشده؛ ولی محرومیت زنان اراکی بحث‌های متعددی را در پی داشته است.

بحث اصلی در‌این‌میان این است که آیا اصولا ورود یک جیمی‌جامپ به زمین مسابقه باید با محرومیت کلی تماشاگران همراه باشد یا خیر؟ بر کسی پوشیده نیست که فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا با ارسال نامه‌هایی به فدراسیون فوتبال ایران خواستار حضور زنان در ورزشگاه شدند. این دو نهاد تأکید کرده‌اند که نه برای بازی‌های تیم ملی؛ بلکه برای همه بازی‌های لیگ برتر، حضور زنان در ورزشگاه الزامی است. امری که اگرچه ابتدا به صورت گزینشی رقم خورد؛ ولی رفته‌رفته با پیشتازی چند شهر به سمت بلیت‌فروشی هم رفت و زنان علاقه‌مند به فوتبال توانستند بعد از سال‌ها، به طور رسمی به ورزشگاه بروند.

فدراسیون فوتبال ایران در این مسیر به صورت قطره‌چکانی عمل کرد و رفته‌رفته تعداد ورزشگاه‌هایی را که زنان می‌توانستند در آن برای تماشای بازی بروند، بیشتر کرد. البته شهر‌های اصلی از‌جمله تهران، اصفهان و تبریز از این مقوله جدا ماندند که بعد‌ها با پافشاری بیشتر کنفدراسیون فوتبال آسیا، ورزشگاه آزادی هم به فهرست ورزشگاه‌هایی که زنان می‌توانند برای تماشای بازی‌های لیگ برتر به آن بروند، اضافه شد. گو اینکه محل استقرار زنان در این ورزشگاه به قدری نامناسب است که شأن حضور این قشرِ علاقه‌مند هرگز رعایت نشده است. درباره دو کلان‌شهر دیگر هم که ممنوعیت‌ها به قوت خود باقی است؛ در تبریز که دوباره ورود زنان به ورزشگاه ممنوع شده و در اصفهان که کلا اجازه ورود به آن‌ها برای تماشای بازی‌های لیگ برتر داده نشده است.

به غیر از این مورد، در چند شهر دیگر از‌جمله همین اراک، از ابتدای فصل تا‌کنون زنان علاقه‌مند به فوتبال بدون هیچ مشکلی به ورزشگاه می‌رفتند که این مورد هم به‌تازگی با محدودیت‌هایی همراه شده است. مشخص نیست ممنوعیتی که گریبان زنان علاقه‌مند به فوتبال در اراک را گرفته، چه زمانی برداشته شود؛ ولی این پرسش ذهن بسیاری را درگیر کرده که چطور، با فرض انجام یک اشتباه از سوی یک فرد، تنبیهی گروهی در نظر گرفته می‌شود که مانع از حضور دیگر زنان اراکی در ورزشگاه می‌شود؟ آیا در این زمینه نمی‌شد برخورد بهتری با زنان شود و آن‌ها را در این برهه از علاقه‌ای که به حضور در ورزشگاه نشان داده بودند، منع نکرد؟ آن‌هم در شرایطی که برای مسائلی بحث‌برانگیزتر که در ذهن مردم تأثیر بسیار عمیق‌تری دارد، برخورد متفاوتی شده است.

ضمن اینکه این مورد با توجه به حساسیت‌هایی که پیش‌از‌این از سوی نهاد‌های بین‌المللی فوتبال نشان داده شده، اهمیت وافری دارد و می‌تواند منجر به آماتور‌شدن لیگ فوتبال ایران شود. ابتدای همین فصل بود که انتشار نامه‌ای از مسئولان سازمان لیگ نشان داد در صورت راه‌نیافتن زنان به ورزشگاه، ای‌اف‌سی این اختیار را دارد تا مسابقات لیگ ایران را بی‌اعتبار جلوه داده و حتی مشکلاتی برای تیم ملی در پی داشته باشد. آیا بهتر نیست قبل از رسیدن به آن مرحله، مسئولان تصمیم مناسبی در این موارد اتخاذ کنند؟

دیگر خبرها

  • قتل مادر با ضربه‌های هولناک دمبل توسط پسرش در پاسداران
  • قتل مادر با دمبل به دلیل اعتراض به به‌هم ریختن خانه
  • قتل هولناک مادر با ضربات دمبل در پاسداران تهران
  • قتل مادر به دلیل اعتراض به به‌هم ریختن خانه
  • قتل هولناک مادر با ضربه‌های دمبل
  • قتل مادر با ضربه‌های هولناک وزنه بدنسازی
  • قتل مادر با ضربه‌های هولناک دمبل توسط پسر
  • روزگار متفاوت زنان اراکی
  • اقدام آتشین مرد نقاش | مادر و پسر ۱۱ ساله در خشم پدر سوختند
  • زایمان موفق خانم دامغانی در خانه با کمک اورژانس