گفتگوي مشرق با وزير بهداري دوران دفاع مقدس؛ امام خميني واقعاً به درجه بندگي رسيده بود/ايشان به قم رفت تا حوزههاي علميه را درست کند ولي مجبور شد به تهران بازگردد/ امام در زمان ترور آيتالله خامنهاي خيلي نگران حال ايشان بود
تاریخ انتشار: ۱۴ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۵۴۰۴۶۶
خبرگزاري آريا - آقاي خامنهاي که ترور شدند، امام خميني مرتب از حال آقاي ايشان ميپرسيد. خيلي نگران بود، بعد از ترور آيتالله خامنهاي چندين حادثه بد و ترور اتفاق افتاد.
سرويس سياست مشرق - دکتر هادي منافي وزير بهداري دوران دفاع مقدس در گفتگويي با خبرنگار مشرق شرط اصلاح امور را اصلاح فردي دانست و گفت: امام خميني واقعاً به درجه بندگي رسيده بود و حقيقتاً خدا را ناظر بر اعمال خودش ميدانست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
متن کامل اين گفتگو را در زير ميخوانيم:
********
** بهعنوان اولين سؤال بفرماييد که اساساً چگونه با امام خميني آشنا شديد؟
آشنايي ما با امام از اين طريق بود که آن زمان کسي نبود که امام را نشناسد. همه امام را ميشناختند. امام کسي بود که حرف خاص خودش را ميزد و مردم را به خدا دعوت ميکرد. اينيکي از ويژگيهاي مهم امام بود.
امام اگر مگسي روي دستش مينشست آن را نميکشت. سعي ميکرد مگس را برهاند و از خودش دور کند. درحاليکه ما بلافاصله با عصبانيت مگس را ميکشيم. اين نشان ميدهد که او امام بود. خودش را بنده خدا ميدانست. ما بنده خدا نشديم. بنده خودم را ميگويم، بنده خدا آن است که همواره خدا را ناظر بر اعمال خودش ميبيند.
اين خدا اگر ديده شود، انسان ارزشهايش را در زندگي ميتواند تعيين کند؛ که چه چيزي ارزش است و چه چيزي ضد ارزش. هر چه خدا گفته انجام دهيم ارزش است و هر چه گفته انجام ندهيم ضد ارزش است.
امام با يک ليوان يا حتي کمتر وضو ميگرفت. حالا ما ميخواهيم پز هم بدهيم که خيلي اسلام بلديم، نيم ساعت آب را باز ميگذاريم که مثلاً وضو بگيريم. اين يا از روي ناداني است يا تظاهر که بيشتر البته از روي ناداني است. حالا اين دانايي را انسان اگر بخواهد به دست بياورد بايد از راهش برود.
الآن اينهمه گرفتاريهاي ما زياد شده براي اين است که ما بنده واقعي خدا نيستيم. اگر ما واقعاً بنده خدا باشيم و خدا را دوست داشته باشيم بايد بندگان خدا را دوست داشته باشيم. نميشود انسان به طمع اينکه خودش بهتر زندگي کند حق ديگر بندگان خدا را ضايع کند.
** اولين ملاقات حضوري شما با امام چه زماني بود؟
امام تازه برگشته بود به کشور که ايشان را چند روزي آوردند به بيمارستان قلب. امام اول که آمد رفت به قم. چرا به قم رفت به نظر شما؟
** ميخواست از سياست دور باشد.
بحث سياست نبود. همه کار امام سياست بود. امام ميخواست طلبهها را درست تربيت کند. ميخواست آنجا را درست کند و اصلاح کند. امام را چه کسي کشيد آورد تهران. بيماري قلبي داشت؟ خوب مگر الآن علماي ما هيچکدام بيمار نميشوند؟ در همين قم افراد زيادي داريم که بيش از 100 سال عمر کردهاند. نهايتاً امام اگر نياز به آزمايش و اقدام درماني داشت، ميآمد تهران کارش را انجام ميداد و ميرفت. علامه طباطبايي چند سال عمر کرد. به تهران هم نيامد که اينجا بماند. ايشان را يکبار به تهران آورديم بهزور هم آمد، اما 24 ساعت بيشتر نماند و بازگشت رفت.
بنابراين امام چيز ديگري از ما ميخواست. امام ميخواست از ما انساني تربيت کند که بنده خدا باشد. اينگونه نباشد بيافتيم به جان هم و به هم بدوبيراه بگوييم. امام به نظرم تنها کسي بود که وظيفهاش را کامل انجام داد. امام چگونه شد که آمد اينجا در جماران زنداني شد؟ از جماران امام کجا رفت؟ آنجا هم رفت در خانه آقاي امام جماراني اقامت کرد. دو اتاق آنجا گرفت و ميآمد دو قدم اين سوتر سخنراني ميکرد و ميرفت.
الآن شما برويد محلي را که امام سخنراني ميکرد نگاه کنيد. يکخانه است. گنبدي بالاي آن زدهاند نصفهکاره مانده است. دروديوارش را خواستند سفيد کنند، نصفه ماند. امام آنجا در حسينيه جماران سخنراني ميکرد و برميگشت در خانهاي که از آقاي امام جماراني اجاره کرده بود. به دينار پولش وسواس داشت که پول اضافه خرج نکند. خوب اين امام چه شد؟ ما براي او چه درست کرديم؟
منتها امام کار خودش را کرده است. امام گفت ما اين انقلاب را به ثمر رسانديم حالا بايد خودتان مراقبش باشيد، اگر نه آن را از شما ميگيرند.
** چگونه شد که شما با امام ديدار داشتيد و اولين مسئوليتي که پس از انقلاب بر عهده گرفتيد چه بود؟
امام تشريف آوردند اينجا و ما علاقه داشتيم و ارتباطاتي از دور داشتيم. بنده آن موقع اوايل انقلاب در اورژانس تهران بودم. به خدمت امام رفتيم که در بيمارستان قلب بستري بود. بعد شهيد رجايي که نخستوزير بود آمد به بنده گفت که شما بيا مسئوليت وزارت بهداري را تحويل بگير. بنده امتناع کردم از پذيرش اما ايشان تأکيد کرد که من با امام هم مشورت کردهام و اين نظر امام هم هست.
من گفتم بنده اصلاً کار اجرايي نکرده بودم و اصلاً نميدانستم وزارت بهداري يعني چه؟ اصلاً دنبال مسئوليت گرفتن نبودم.
** با شهيد رجايي چگونه آشنا شديد؟
شهيد رجايي را بنده يکشب افطار دعوت کردم به منزل خودمان. درست اين مصادف شد با يکسري ترورها. به شهيد رجايي گفتم آقا شما مشکلي براي آمدن نداريد؟ ايشان گفتند نه. من خودم يک پيکان داشتم، ايشان را از دفترشان سوار کردم و با هم رفتيم خانه ما. بعد از افطار هم ايشان را بازگرداندم. آن موقع اينطوري اوضاع محدود نشده بود که همه جا را بگردند و ببندند. اتفاقي که الآن افتاده باعث شده بين مسئولان و مردم فاصله افتاده است درحاليکه آن موقع همه با هم بودند.
حالا بالاخره دشمن زرنگ است، خوب ما هم ميتوانيم زرنگ باشيم. زرنگي در اين نيست آدم برود يک گوشه پنهان شود که کسي به او نزديک نشود.
** وقتي شهيد رجايي شما را بهعنوان وزير پيشنهاد داد، شما در دوران وزارت چه کار شاخصي انجام داديد؟
شما حساب کنيد زمان جنگ بود و ما بايد مجروحين را در کنار بيماران معمول مراجعه کننده به بيمارستانها مداوا ميکرديم.
ما يک اشتباهي کرديم که من بايد اينجا بگويم و آن اجبار در حضور پزشکان در جبههها بود. آن موقع زمان جنگ تا ميگفتند فلان روز حمله است، تمام پزشکاني که بچههاي معتقدي بودند را اعزام ميکرديم به خط مقدم و آنجا در حد مقدورات به مجروحان رسيدگي ميکردند. آن موقع بيمارستانها همه همکاري ميکردند، حتي بيمارستانهاي خصوصي.
واقعاً همه همکاري کردند که ما کار را پيش برديم. خيلي کار مشکلي بود آن زمان مديريت هم زمان آن حجم از مجروحان و بيماران عادي.
به هرجهت؛ بايد در تاريخ و در ذهن ما بماند که ما درست نميشويم مگر اينکه خودمان، خودمان را اصلاح کنيم.
** بعد از شهيد رجايي در کابينه بعدي هم حضور داشتيد؟
بله. در کابينه آقاي موسوي هم بنده بودم؛ اما با هم سازگاري نداشتيم. چون آن بودجهاي که آقاي موسوي بايد به وزارت بهداري ميداد، چون از من خوشش نميآمد، تخصيص نميداد.
** يعني آن زمان در بحبوحه جنگ و فضاي انقلاب هم اين رويکردها وجود داشت؟
بله. آقاي موسوي کاري به آن نداشت. ما که پول را براي خودمان نميخواستيم. کلي بيمار و مجروح داشتيم؛ اما بنده ميرفتم در زمان تصويب بودجه و آن مقدار بودجه که نياز داشتيم را تا نميگرفتم بيرون نميآمدم.
وقتي دوره اول نخستوزيري آقاي موسوي تمام شد، يک جلسهاي گذاشته بود که دکتر ولايتي و اينها را جمع کرده بود که من را به استعفا مجاب کنند. من گفتم لازم نيست که استعفا بدهم. دکتر ولايتي هم بود. گفتم مگر تو نخستوزير نيستي، خوب مرا معرفي نکن. گفت نميتوانم، گفتم پس معرفي کن.
بعد دکتر ولايتي و اينها آمدند يک صورتجلسهاي درست کردند که من استعفا بدهم. من زير آن نوشتم که استعفا دادن به من مربوط نيست، امام به من دستور دهد، من استعفا ميدهم. من خودم که نيامده بودم که خودم برگردم. نهايتاً بنده زماني که رفتم براي رأيگيري در مجلس، يک عدهاي را قبلاً از طرف آقاي موسوي فرستاده بودند که در مجلس لابي کرده بودند که من يک زن آمريکايي دارم و از اين مزخرفات که من آمريکايي هستم. از اين مزخرفاتي که بههيچوجه صحت نداشت. در نتيجه من نصاب آرا را نياوردم.
بنده خودم آن موقع آقاي دکتر مرندي را پيش کشيدم. ايشان بسيار فرد شريفي است و بيشترين رأي را آورد در ميان افراد پيشنهادي و کار را در دست گرفت.
** کساني که لابي کرده بودند شما رأي نياوريد افراد شاخصش چه کساني بودند؟
در رأس آنها خود مهندس موسوي بود و بقيه آدمهاي خيلي شاخصي نبودند.
** از اطرافيانش چه کساني بودند؟
افراد شناختهشده نبودند. از آن نمايندگاني که فکر در کلهشان نبود و عقلشان نميرسيد. بيشتر همين نمايندگان و زنش که نامش از يادم رفته است.
** بعد از وزارت بهداشت کجا رفتيد؟
مهندس موسوي بنده را که از وزارت بهداري برداشت، يک سازمان محيطزيست داشتيم که جاي حساسي بود که اينها ميخواستند درب آن را ببندند. اينگونه در ذهن اينها بود که اينجا يک جاي لوکس است و مهندس موسوي ميخواست آنجا را تعطيل کند.
بنده را فرستاد آنجا، به هواي آنکه من را ميفرستد آنجا و بعد اين سازمان را هم تعطيل ميکند.
من رفتم ديدم اينجا يکي از جاهاي مفيد و مهم و بهدردبخور مملکت است. آمديم خوب حفظ کرديم اين سازمان را و امام هم خيلي کمک کرد. بنده شايد حدود 10 سال در سازمان محيطزيست بودم و بعد رئيس نظام پزشکي هم شدم.
اين جريان طرح ترافيک را ما آن موقع مطرح کرديم. من گفتم پزشکان را معاف کنيد از طرح ترافيک، اما تأکيد کرديم که طرح ترافيک بايد اجرا شود.
** با توجه به حضور 10 سالهتان، ارزيابيتان از عملکرد دولت يازدهم و خانم ابتکار در عرصه سازمان محيطزيست چيست؟
در يک کلام بايد بگويم محيطزيست بسته شده و ديگر چيزي به اسم محيطزيست نداريم. محيطزيست ويران شد. اولاً اين کار زنانهاي نيست. اين سازمان فردي را ميخواهد که دائم از اين مرز به آن مرز برود، محيطبانان را ببيند. خانم ابتکار باعث شد که اسلحه بچههاي محيطزيست را گرفتند و آنوقت آن شکارچي و قاچاقچي اسلحه دارد و ميداند اين محيطبان اسلحه ندارد.
چند نفر از محيطبانان کشته شدند؟ اين خانم عرضه نداشت که بيايد بنشيند بگويد که مگر ميشود مأموري بگذاريم ما براي جايي، دزدي که ميآيد، فرد خاطي که ميآيد، اسلحه داشته باشد، اما اين مأمور ما اسلحه نداشته باشد!
چند نفر از اين محيطبانان کشته شدند و الآن دوباره اسلحه اينها را دادهاند.
** اشاره کرديد که آقاي موسوي بدون مشورت با شما بودجه وزارتخانه را تصويب ميکرد؟ آيا چنين سيري امکان دارد که بدون حضور وزير بودجه تصويب کنند؟
نه. من ميرفتم ميگفتم که ما مثلاً فلان قدر بودجه ميخواهيم، اما اينها مخالفت ميکردند که ما مثلاً فلان جا بيشتر به بودجه احتياج داريم. خوب بالاخره نخستوزير بود ايشان و مجموعه دولت زير نظر ايشان بود. بايد من ميرفتم اثبات ميکردم که بابا وزارت بهداشت الآن کمترين بودجه را دارد و بيشترين کار را. بيماران معمولي از يکسو و مجروحين جنگي از سوي ديگر که هزينههاي زيادي دارد درمان و جابجاييهاي اينها.
واقعاً رسيدگي ما به مجروحان در دوران جنگ يک معجزه بود. خدا خيلي به ما کمک کرد. خيلي پزشکان با کمال ميل ميآمدند به ما کمک ميکردند تا اينکه اينها قانوني در مجلس تصويب کردند که هر پزشکي موظف است سالي يک ماه به جبهه برود، ديگر از همان موقع ما به مشکل برخورديم. اين اجبار واقعاً ما را با مشکل مواجه کرد.
** در بحث ترور مقام معظم رهبري هم شما در تيم پزشکي ايشان حضور داشتيد؟ مقداري توضيح دهيد.
جراحت مقام معظم رهبري در ترور ايشان خيلي سنگين و جدي بود. حتي بحث اين شد که ايشان را به خارج بفرستيم. زماني که ايشان در بيمارستان بستري شد و من بالاي سر ايشان بودم، آن فرد به نام کلاهي که کار انفجار حزب جمهوري را انجام داد، به من زنگ زد که امشب جلسه حزب خيلي مهم است، شما هم حتماً حضور داشته باشيد. من گفتم که مقداري کار دارم، در حال درمان آقاي خامنهاي هستم. اين فرد دوباره زنگ زد. بالاخره من راه افتادم بروم مقر حزب که در ميانه راه شهيد رجايي تماس گرفت با بنده، با تلفنهايي که به ماشين وصل ميشد.
شهيد رجايي بر طبق عادتي که داشت به بنده گفت که برادر کجايي؟ گفتم که دارم ميروم طرف مقر حزب براي شرکت در جلسه. گفت ميگويند آنجا انفجاري صورت گرفته است. به من هم اطلاع بده که اوضاع چگونه است.
رفتم آنجا ديدم که اصلاً ديگر ساختماني باقي نمانده است. جنازهها را همينجوري ميکشيدند ميآوردند و ميريختند در گوني، اصلاً نميشد کسي را شناخت.
من به شهيد رجايي زنگ زدم و توضيح دادم که وضعيت چگونه است. آقاي رجايي گفت که من ميخواهم اينها را ببينم. من رفتم به بيمارستانها و در قسمت سردخانهها، اصرار کردم که جنازهها را ببينم. امتناع ميکردند. خوب هنوز خيلي از کارکنان از دوران شاه باقي مانده بودند و حتي حرف وزير بهداري را نميخواندند.
بالاخره پيکر شهيد بهشتي و شهيد کلانتري و اينها را من پيدا کردم. به شهيد رجايي اطلاع دادم و ايشان را خودم رفتم آوردم. شهيد بهشتي از سينه به بالا سالم بود پيکرش؛ اما خيليهاي ديگر کاملاً پيکرشان متلاشي شده بود.
شهيد رجايي آدمي نبود که خودش را ببازد، اما آنجا به شدت متأثر شد. من صندلي آوردم و او نشست. نهايتاً آنجا هنر آقاي هاشمي رفسنجاني بود که اين واقعه را جمع کرد.
** از روند درمان امام (ره) خاطرهاي داريد؟
اصل مديريت روند درمان امام با دکتر عارفي بود. من خيلي نميشناختم ايشان را.
آقاي خامنهاي که ترور شدند براي من فرصتي شده بود که هر روز براي گزارش حال ايشان پيش امام ميرفتم و ايشان مرتب از حال آقاي خامنهاي ميپرسيد. خيلي نگران آقاي خامنهاي بود. خوب بعد از ترور آقاي خامنهاي چندين حادثه بد و ترور اتفاق افتاد.
دنبال اعزام آقاي خامنهاي به خارج بودند. آقاي دکتر سميعي آمد آن موقع ايران و قرار شد کارهايي انجام دهد و ايشان هماهنگ کند آقاي خامنهاي به خارج برود که در نهايت اين اتفاق نيفتاد. اين دوام آقاي خامنهاي بود که ايشان را سرپا نگه داشت و مقام معظم رهبري سلامتش را بازيافت.
به هرجهت حوادث گوناگوني در انقلاب رخ داده است و انقلاب به سادگي به اين مرحله نرسيده، همه بايد از اين انقلاب محافظت کنيم.
از اينکه وقت خود را در اختيار مشرق قرار داديد، از شما ممنونيم
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۵۴۰۴۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تدوین کتاب نقش مردم استان در دوران دفاع مقدس
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای کهگیلویه و بویراحمد، بهادر کرمی در خصوص اقدامات کمیته علمی و پژوهشی کنگره ملی دو هزار شهید استان گفت: با همکاری اعضای کمیته، کتاب نقش مردم استان در دوران دفاع مقدس در دست تدوین است.
رئیس کمیته علمی پژوهشی کنگره ملی شهدای استان افزود: پنج جلد کتاب برای توزیع در سطح مدارس پیرامون خاطرات رزمندگان استان در دوران دفاع مقدس در دست تدوین است.
وی با اشاره به اینکه فراخوان ارسال مقاله برای روزهای پایانی کنگره بر عهده این کمیته است، ادامه داد: جمعآوری، بررسی و داوری مقالات، همچنین انتخاب سخنران و پوستر کنگره بر عهده این کمیته است.
کرمی بیان کرد: با همکاری مجموعه دانشگاهیان سفری به روستای موگر شهرستان لنده داشتیم و مزار شهید طیب را زیارت و جلسات تبیینی و تحلیلی برگزار کردیم.
رئیس کمیته علمی پژوهشی کنگره ملی شهدای استان عنوان کرد: به همت بسیج دانشجویی کشور شهید طیب به عنوان شهید شاخص کشور معرفی شد.
کرمی گفت: نصب تمثال مبارک شهدای دانشجو در دانشگاههای استان از دیگر وظایف این کمیته است.
وی گفت: قرار است اعضای کمیتههای کنگره ملی شهدای استان با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کنند.