حاشیه دیدار رمضانی شاعران با امام خامنهای
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۶۲۸۶۴۶
به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، مثل بچه یتیمها ایستادهام یک گوشهای و آمدن و رفتن شاعرها را تماشا میکنم و چیز مینویسم. آرزو به دل ماندم یکبار بدون دردسر و معطلی بیایم و بروم داخل! آمدنی، چند پسربچه را دیدم که جلوی در بیت، فوتبال بازی میکردند. یکیشان میخواهد بیاید داخل و آب بخورد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محسن هم که تلفنی گفته بود الان هماهنگ میکنم، گوشیاش اشغال است. آخر سر یکی از مسئولین خودش پیگیر کارم میشود و زنگ میزند اینور و آنور، و وقتی از توی لیست بودن اسمم مطمئن میشود، راهم میاندازد. جلوی درِ بعدی، مرتضی امیریاسفندقه را از دور میبینم. از دور هم دوستداشتنی است این مرد. نزدیک که میشود با همه دست میدهد؛ آشنا و غیر آشنا.
موقع ورود، شناسنامه را در میآورد تا نشان بدهد و هویتش را اثبات کند. مأمور حفاظت شناسنامه را ندیده بر میگرداند و میگوید بابا هر روز سحر داریم میبینیمتان دیگر. یعنی مطمئن است که او همان کسی است که باید باشد. یک هیچ به نفع اسفندقه. اما یکدفعه کارت دعوت از او میخواهد! درست است که در اسفندقه بودن او شکی نیست اما دعوت شدنش هم باید اثبات شود؛ یک- یک!
میرویم داخل. ساعت هشت را رد کرده است. شاعرها منظم در صفهای نماز نشستهاند و با هم گپ میزنند. این صفها فقط چند دقیقه اینطور منظم خواهد ماند و همین که آقا بیایند، بهم میخورد. استاد مجاهدی و رحماندوست روی صندلی نشستهاند. هشت و بیست دقیقه آقا از درِ خانه شان وارد حیاط میشوند؛ یک درِ ساده و کوچک؛ از این درهای قدیمیِ نوستالژیک.
حالا شاعرها میایستند و یکی یکی میروند تا با آقا صحبت کنند. معمولاً کتابی، نوشته ای، مجله ای چیزی میدهند و دو سه جمله ای گپ میزنند. آقا معمولاً از اینکه اهل کدام شهرند، میپرسند و حال و احوال میکنند. شاعر جوانی از تلاش برای راه انداختن یک جریان ضد استکباری در حوزه شعر شیراز میگوید. آقا تأیید میکنند و میگویند «اصل، همین جریانسازی است.» آقا از شاعر جوان دیگر، حال پدربزرگش را میپرسند و میگویند «به آقاجونت سلام برسون.»
یکی میگوید تازه عقد کرده است و از آقا برای داشتن زندگیِ الهی و شهید شدن دعا میخواهد. آقا میگویند «انشاءالله با محبت زندگی را شروع کنید و با محبت ادامه بدهید و انشاءالله زندگی شیرین و طولانی داشته باشید، آخرش هم حرفی نداریم بعد از شصت، هفتاد سال با شهادت تمام بشود!»
آقا از شاعر دیگری سراغ کنگره شعر دفاع مقدس را میگیرند و وقتی میشنوند که پنج- شش سال است دیگر برگزار نمیشود، چهره در هم میکشند.
اعر دیگری گله میکند که معلم است و راهش دور است و با انتقالیاش موافقت نمیکنند؛ حرفش طول میکشد، بلندش میکنند تا نفر بعدی بیاید. آقا عتاب میکنند «ولش کنید بگذارید حرفش را بزند». دوباره مینشیند و ادامه میدهد. آقا میگویند «نامه را بده اما من غالباً در این ماجراهای انتقالی و اینجور چیزها دخالت نمیکنم.»
آقا از خط شاعر دیگری تعریف میکنند. دیگری ترکمن است و تا مینشیند، آقا میگویند «ترکی دانوشاخ!»
اذان شده است؛ هادی فردوسی در وقت اضافه مینشیند و چند جمله ای صحبت میکند. فرزند مرحوم احمد عزیزی هم بهعنوان آخرین نفر، فرصت سلام و علیک پیدا میکند. تا صفها بسته شود، آقا با استاد کلامی و استاد موسوی گرمارودی ایستاده چند کلمه ای حرف میزنند.
بعد از نماز معمولاً نوبت خانمهاست که بیایند و حلقه بزنند و چند کلمه ای صحبت کنند. من البته زودتر راه افتاده ام تا بروم و دور سفره ای که آقا افطار میکنند، جا گیر بیاورم. چایی ریخته ام و مشغول افطار باز کردن هستم که آقا از پشتم وارد میشوند و میروند سر سفره مینشینند. بد شد، کاش صبر میکردیم صاحبخانه هم بیاید سر سفره!
زودتر از بقیه بلند میشوم و میروم در سالن مینشینم. یک جایی را انتخاب میکنم که بیشتر و بهتر بتوانم آقا را ببینم. حجتالاسلام جواد زمانی شاعرِ مذهبیسرایِ مشهور وارد میشود؛ فاضل نظری هم. سعید حدادیان هم که خودش اهل شعر است، میآید و با نظری گپ میزند. جلوی هر چند نفر، میز عسلی کوچکی است و رویش فلاسک آبجوش و چای کیسه ای و لیوان یکبار مصرف و کاغذ و خودکار. خودکارها، خودکار ایرانیِ کیان است. بدجنسیَم گل میکند و چای های کیسه ای را هم بر میدارم ببینم تولید کجاست! ایرانی است. سریع یک لیوان چای میریزم تا آقا نیامده و جلسه شروع نشده بخورم. محمدمهدی سیار هم می آید.
آقا که وارد میشوند، مستقیم نمیروند بنشینند. در همان حلقه اول دور میزنند و با ردیفاولیها حال و احوال میکنند؛ در قسمت خانمها بیشتر مکث میکنند و اینجا هم جبران میکنند آن نبودن امکان صحبت کردن خانمها در قبل از نماز را.
آقا مینشینند و میگویند «خب شروع نمیکنید؟»
قاری، رحیم خاکی است و قرآن میخواند. بعد علیرضا قزوه که چند سالی است مجری این شبِ شعر است، با خواندن شعری مجلس را دست میگیرد.
اول سلام و بعد سلام و سپس سلام
با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام
در شعری که میخواند، اسم شهرها و استانها و قومهای مختلف ایران میآید. قافیهاش سین دارد. تمام که میشود آقا میگویند «از مشهد اسم نیاوردید، قافیه اش سین نداشت!» این قضیه مشهد تا آخر جلسه دست به دست میشود و اسباب شوخی!
قزوه با اسم بردن از شاعران فقید و صلواتگرفتن برای شادی روحشان ادامه میدهد. آقا از منزوی یاد میکنند و میپرسند «چند وقت پیش به این جلسه آمده بود؟» قزوه میگوید نه، شعری ازش خواندیم. دو سال پیش را میگوید که شعری از مرحوم منزوی درباره امام حسن مجتبی علیهالسلام، آغازگر جلسه بود.
جلسه مثل همیشه با شعرخوانی پیشکسوتها شروع میشود و استاد گرمارودی اولین نفری است که شعر میخواند. در یک بیت میخواند «شیعیان را بیمحابا میکُشند از بحر و بَر، زاده وهابیان اندر عراق اندر یمن» که آقا میگویند «البته شیعیان هم بیکار نیستند!» همه میخندند.
نفر بعدی استاد مجاهدی است که شعر میخواند. دو سه نفر گیر داده اند که عکاس برود کنار و جلوی دیدشان را نگیرد. عکاس از اعتماد بهنفس آنها حیرت زده شده و چیزی نمیگوید! آقا اشاره میکنند و یکی از مسئولان دفتر میروند نزدیک. آقا میگویند «بگو یک چایی برای من بیاورند!» باز هم زودتر از صاحبخانه چاییمان را خوردیم!
استاد کیومرث عباسی قصری نفر بعدی است؛ پیرمردی که مو سپید کرده و به صورت چین و چروک دارد اما شعر خوبی میخواند. در بیت آخر از اینکه شهادت نصیبش نشده، گله میکند. آقا میگویند «هنوز دیر نیست، تا داعشیها هستند، امید هست!» باز همه میخندند.
نفر بعدی آقای اکرامی است که قزوه در معرفیش میگوید شاعر مصرعِ معروفِ "یا علی گفتیم و عشق آغاز شد" اوست. مشهدی است و شعری در حال و هوای خراسان بزرگ میخواند. در شعرش از عبارت "سهخشتی" استفاده میکند. آقا از معنی سؤال میکنند و او میگوید که سهخشتی همان سهمصرعی است در زبان قوم کُرمانج خراسان شمالی. تمام که میشود، آقا کنایه میزنند «باز هم اسم مشهد را نیاوردید!»
نفر بعدی آقای جواد محقق است. شعری میخواند که آخرین قافیهاش، شهید همدانی است. آقا میگویند «واقعاً آدم شایستهای بود شهید همدانی.»
علی محمد مؤدب نفر بعدی است؛ مثنوی میخواند. یادم میآید که خیلی سال پیش، یک شعر سپید بلند را از حفظ خوانده بود در این جلسه. بعدش آقا گفته بودند از حفظ خواندید یا همین الان داشتید میگفتید؟
اینبار اما مثنویاش چند بار آفرین دشت میکند از آقا، و چند بار مجبور میشود به درخواست آقا بعضی بیتهای خوبش را دوباره بخواند. شعرش از زبان شهید رجب محمدزاده است. کسی که معروف بود به "بابا رجب" و صورتش زخم عجیبی از دفاع مقدس به یادگار داشت. شعر مؤدب کنایه میزند به بُرد- بُرد و...
نفر بعدی شاعری است از ترکیه. قزوه میگوید که او شعرهای ضداسرائیلی خوبی دارد. شروع میکند به خواندن. وسطش آقا روی میکنند به آقای کلامی و به ترکی میگویند «آقا کلامی سن دوشونورن نه دییر؟» کلامی چیزهایی میگوید که نمیشنوم. شاعر ترکیهای ادامه میدهد. بعد از چند دقیقه متوجه میشویم که تا حالا داشته حرف میزده و هنوز شعرش را نخوانده! آقا میگویند «شعری اوخو»، یعنی شعر رو بخون. به زبان ترکی استانبولیست و حتی آذریزبانها هم بعید است خیلی فهمیده باشند چه میخواند.
البته ناصر فیض که فکر کنم به ترکی استانبولی وارد است، احتمالاً فهمیده باشد و ظاهراً بخشی از آن را هم ترجمه میکند. تمام که میشود، آقا تشکر میکنند و البته با کنایه ای ملیح ابراز گلایه میکنند که چرا باید شعری خوانده شود که کسی نمیفهمدش! من دارم به این فکر میکنم که حالا ما چند دقیقه نفهمیدیم او چه گفت، اما آن بنده خدا مجبور است چند ساعت بنشیند و نفهمد بقیه چه میگویند!
شعر بعدی را دکتر اسماعیل امینی میخواند در مدح امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام.
شاعر بعدی از هند است؛ استاد دانشگاه جواهر لعل نهرو. شعر خوبی میخواند. "احسنت" است که پشت سر هم از حضار دشت میکند. تمام که میشود، آقا میگویند «سلام ما را به اساتید پارسیگوی هند برسانید. ما احساس برادری میکنیم. مال امروز و دیروز هم نیست. قرنهاست...»
نفر بعدی آرش پورعلیزاده است. شعر نیمایی میخواند. تمام که میشود، آقا نکاتی درباره شعرش میگویند و بعد ایرادهایی میگیرند و البته اضافه میکنند که «اولهایش را خیلی نفهمیدیم که این هم از نابلدی ما در این قالب است!»
مهدی جهاندار شعر بعدی را درباره فتنه میخواند. خنده و آفرین از پس بعضی بیتهایش پشت سر هم می آید. یکجا میخواند "فتنه شاید اینکه دارد شعر میخواند برایت..." که آقا میگویند: «خدا نکند!» آقا به شعر جهاندار اینطور نمره میدهند: «از همه جهات خوب بود.»
محمدجواد الهیپور نفر بعدی است؛ آقا از شعرش تعریف میکنند.
آقا سراغ فاضل نظری را میگیرند. قزوه، نشانش میدهد و میگوید همینجاست، داره یه شعر میگه که توش مشهد باشه. همه میخندیم.
آقا دوباره به الهی اشاره میکنند و میگویند هم در شعر شما و هم در شعر قبلی (منظورشان شعر جهاندار است) گفتید صِفین اما درستش صفّین است. اولی به سکون یاء و دومی به کسر یاء. نمیدانم توانستم منظور آقا را برسانم یا نه؟
حمیدرضا برقعی نفر بعدی است. قبلش قزوه از یک نفر میخواهد که جایش را بدهد به استاد فرید تا بیاید جلو بنشیند و بعد از برقعی شعر بخواند. قزوه شاکی است که دو سه نفر جاها را رعایت نکردهاند و ترتیب نشستنها به هم خورده است. پایان شعر برقعی، عرض ارادت به حضرت امام رضا علیهالسلام است و اینکه اگر سلطان، امام رضاست، شاعر افتخار میکند که شاعرِ درباریِ آن سلطان باشد؛ او هم خوب آفرین میگیرد از جمع و آقا.
استاد فرید میگوید که همین امروز شعری گفته و هنوز تثبیت نشده و نمیداند که شده یا نشده! آقا میگویند «بخوان ببینیم شده یا نشده!» شعرش را که درباره حادثه تروریستی تهران میخواند، همینطور آفرین است که از اینور و آنور بلند میشود. وسطهای شعرش آقا زمزمه میکنند «واقعاً شاعره...».
شاعر بعدی، محسن ناصحی است که در این دو سه روز، رباعیاش درباره حادثه مجلس، نقل محافل شده بود. اول همان را میخواند:
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایه ی جنگ، متّهم را فهمید
از خواب پرید کشورِ من، امّا
معنای مدافع حرم را فهمید
آقا میگویند: «خوبه، اگر بفهمه خوبه!»
ناصحی بعد شعر اصلیش را میخواند و آقا ضمن تعریف، ایرادی به یکی از قسمتهایش میگیرند.
نفر بعدی محمد زارعی است با شعری درباره حضرت سیدالشهدا علیهالسلام. با شعرش از آقا اشک میگیرد! آقا چند بار قافیه ها را پیش پیش حدس میزنند و آفرین میگویند؛ جمع هم. قبل از زارعی آقا به قزوه گفته بودند «امشب خانمها شعر نخواندند» و قزوه گفته بود الان نوبتشان میشود.
حالا قزوه به خانم سیمیندخت وحیدی که سن و سالی ازش گذشته و شاعره نامآشنایی است، در جمع اشاره میکند و میگوید خودشان سختشان است شعر بخوانند و به همین خاطر، من چند بیتی از اشعارشان را میخوانم. میخواند و آقا تحسین میکنند.
قزوه، خانم زهرا شعبانی از شادگان را بعنوان نفر بعدی معرفی میکند. آقا میگویند «اهل شادگان عربند، شعر شما عربی است؟» شعبانی، اشتباه قزوه را اصلاح میکند و میگوید من اهل هندیجانم! قزوه میگوید فرقی نمیکند. آقا جواب میدهند «آنها عربند اینها فارس!» وسطهای شعر، آقا ایرادی میگیرند به ساخت زبانی یکی از فعلها. قزوه دوباره میگوید شاید هندیجانیها اینطور میگویند. آقا باز هم جواب میدهند «نه، خیلی هم خوب فارسی حرف میزنند!»
دو شاعرِ خانمِ دیگر یعنی طیبه عباسی و آرزو سبزوار قهفرخی هم شعر میخوانند. آقا تعریف، و البته به فراخور نکاتی هم ذکر میکنند.
هدیه طباطبایی نفر بعدی است که شعری مادرانه میخواند خطاب به فرزند. آقا آفرین میگویند و بعد هم دعا میکنند که خدا چند فرزند صالح به او که هنوز مادر نشده، عطا کند.
نوبت به شعر طنز میرسد؛ محمدحسین مهدویان از قم شعری میخواند درباره تولید ملی. به "یا که دائم پی مسافرها/ برود دور باطلی بزند" میرسد، آقا میگویند این مسافرها اهل قم هستند البته. مهدویان میگوید شاید هم مشهدی باشند! فضای جلسه، خنده و مزاح است.
محمد سهرابی که بین مذهبیسراها، سَری دارد، شعری میخواند در مدح امام حسن علیهالسلام که از همان مصرع اول، آفرین جمع را بلند میکند. یک بیتش این بود:
مبین ز نسل حسن، هیچکس امام نشد
به حُسن بینی اگر هر امام را، حَسن است
آقا میگویند «از امام باقر به بعد، همه فرزند دختری امام حسن هستند.»
ابراهیم قبله آرباطان که آذریزبان است شعر میخواند البته به فارسی. عبدالحسن انصاری شعر بعدی را میخواند.
نفر بعدی سید حسن مبارز است؛ روحانیِ افغانستانی. از چند نفر از دوستان شهیدش که مدافع حرم بوده اند، یاد میکند.
مهران عباسیان شعر آذری میخواند با مطلع «من تفنگم». آقا آخرش میگویند «اول که گفتی من تفنگم ترسیدیم اما بعد که گفتی گوله آتمارام (یعنی گلوله نمی اندازم) خیالمون راحت شد.»
طبق لیست قزوه، شعرخوانی شاعرها تمام شده است و حالا نوبت سخنان آقاست. اما آقا هنوز ترجیح میدهند شعر بشنوند. سری میچرخانند و دوباره از فاضل نظری سراغ میگیرند تا شعری بخواند؛ فاضل عاشقانه میخواند. آقا به آنطرف اشاره میکنند و با شوخی میگویند «این آقایان خاصهخرجی چی، آقای حداد، آقای محمدی...» اینها هم بخوانند. حدادعادل میخواند در وصف امام خمینی رحمةاللهعلیه. آقا روبرو را نگاه میکنند و میگویند «آقای سیار شما شعری کوتاه و مناسب جلسه نداری؟»
اگر امر بفرمایید یک رباعی تقدیم میکنم.
میکروفن میرود و سیار مکث میکند.
یادم رفت!
میخندیم. آقا میگویند «غافل دادیم دل را به دستت، ما را یاد و تو را فراموش!»
سیار میگوید غزلی در ذهنش هست و آن را میخواند. بعدش میگوید ما هم جزو خاصهخرجیها شدیم، از محضر جلسه عذر میخواهم. آقا میگویند «تصادفاً اینطور شد!»
آقا شروع میکنند به صحبت. از اینکه شعر، "ثروت ملی" است میگویند. از اینکه مهم است این ثروت ملی در چه مسیری خرج شود. از اینکه بودند و هستند جریانهایی که نمیخواهند این ثروت ملی در مسیر انقلاب خرج شود. از اوایل انقلاب مثال میزنند. اسم شاعرهایی از دو جریان را می آورند. آقا افتخار میکنند که الان شعر انقلاب هم از نظر فضای عمومی کشور غالب است و هم از نظر کیفیت سطحش بالاست.
آقا به برخی نیازها و ضرورتهای حوزه شعر اشاره میکنند. میگویند منظومهسازی از نیازهایی است که از آن غفلت شده. منظومه "نغمه حسینی" مرحوم الهی قمشه ای را مثال میزنند و بعد ماجرای سروده شدن این منظومه را از زبان شاعر آن یعنی مرحوم الهی قمشهای، بازگو میکنند: «پسر مرحوم الهی قمشه ای –یعنی همین حسین آقا که الان مطرح است و سخنرانی میکند- وقتی نوزاد بوده مریض میشود و در بستر احتضار میافتد. پدرش نذر میکند اگر پسر شفا گرفت منظومه ای برای امام حسین بگوید. در همان حال شروع میکند به فکر کردن. میرسد به حضرت علی اصغر علیه السلام...»
حالا ما داریم گریه میکنیم. آقا دارد روضه میخواند انگار. فضای جلسه متحول میشود.
آقا در آخر از ضرورت طنز و هجو میگویند و اشاره میکنند به رقص شمشیر اخیر رئیس جمهور آمریکا و پادشاه عربستان و با خنده میگویند این اگر هجو نشود اصلاً حیف است! به ماجرای حسان بن ثابت اشاره میکنند که پیامبر در یکی از جنگها به او گفت بلند شو و دشمن را هجو کن.
جلسه تمام میشود. شاعرها دور آقا حلقه میزنند. با چند نفر گپ میزنم و میروم بیرون. راه را گم کرده ام. یکی دو بار اشتباه میروم تا راه را پیدا میکنم. آرزو به دل ماندم یکبار بدون دردسر و راحت بروم بیرون. البته این دیدارها آنقدر شیرین است که گیجی و مستی از کمترین تبعاتش است!
منبع: بسیج نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت basijnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بسیج نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۲۸۶۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از هند تا ایران؛ استقبال شاعران از غزل رهبر انقلاب
نشست ادبی «عصا بیفکن»؛ در استقبال جمعی از شاعران کشورهای ایران، افغانستان و هندوستان از غزل رهبر معظم انقلاب برگزار شد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نشست ادبی «عصا بیفکن»؛ در استقبال جمعی از شاعران و اهالی اندیشه کشورهای ایران، افغانستان و هندوستان از غزل رهبر معظم انقلاب با مطلع «عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز» با مدیریت علی رضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار شب گذشته، 7 اردیبهشتماه، برگزار شد.
سید مسعود علویتبار، شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی، گفت: شعر و ادب پارسی به عنوان دومین زبان جهان اسلام و زبان کشورهای حوزه ایران فرهنگی به مثابه یک مؤلفه تأثیرگذار، نمایانگر بخش عظیمی از هویت ما ایرانیان و فرهنگ و تمدن ایرانیاسلامی ماست که در تمام جنبه های این فرهنگ و تمدن عظیم نقشی مؤثر و پررنگ دارد.
این شاعر به کارکرد اجتماعی و سیاسی شعر در جامعه ایران اشاره و اضافه کرد: همراهی و همنشینی شعر و ادب پارسی با جنبههای مختلف فرهنگ ایرانیان به گونهای است که وقتی عملیات پیچیده و بیسابقهای مانند عملیات نظامی «وعده صادق» بر ضد ائتلاف جهانی استکبار به رهبری امریکا و رژیم کودک کش صهیونیستی در شرف وقوع است، فضای جلسات تصمیمگیری نظامی ایرانیان معطر به بیت «تو راست معجزه در کف زساحران مهراس/ عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز» از نفسهای مبارک فرمانده کل قوای جمهوری اسلامی ایران میشود.
به گفته وی؛ این آمیختگی و امتزاج نشان دهنده جایگاه ممتاز فرهنگ و تمدن ایران اسلامی در تمامی ابعاد هویتی خویش است.
در ادامه حجتالسلام و المسلمین سید سلمان عابدی، شاعر پارسیزبان و مترجم از علیپور هندوستان گفت: مردم جنوب هند، بالاخص مردم علی پور حضرت آیت الله العظمی خامنهای را نه تنها بسیار دوست می دارند؛ بلکه به ایشان به خاطر زندگی با روحیه، تلاش خستگیناپذیرشان برای عزت اسلام و مسلمین و اعتلای فرهنگ انقلاب بسیار عشق میورزند.
استقبال هنرمندان از غزل رهبر معظم انقلابوی تصربح کرد: هیچ مجلس مذهبی مانند مجالس عزای امام حسین(ع) و هیچ خطبه نماز جمعهای در علیپور نیست که در آن نام مبارک حضرت آیتالله خامنهای برده نشود.
در این برنامه که با بداههنویسی مسعود ربانی از خوشنویسان کشورمان همراه بود شاعرانی مانند علیرضا قزوه، امیر عاملی، رضا اسماعیلی، سید عبدالله حسینی، کمیل کاشانی، احمد رفیعی وردنجانی، محمد علی یوسفی، ابراهیم میر، محمود یوسفی، سید حکیم بینش، نغمه مستشار نظامی، فاطمه عارفنژاد، سیده کبری حسینی بلخی، اماللبنین بهرامی، زهره یوسفی، فاطمه ناظری، و صبا فیروزی حضور داشتند. برخی از اشعار ارائه شده در برنامه را میتوانید در ادامه بخوانید:
علیرضا قزوه
گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز
همیشه محو بلا باش از ابتلا مگریز
چو ماه چنگ بزن بر سیاه پرده شب
از این شب، این شب لبریز ماجرا مگریز
عصای معجزهات را بکوب بر سر سحر
ز ناخدا مهراس و ز بیخدا مگریز
چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن
چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز
به روز حادثه از صوفیان غازی شو
بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز
چراغ خیمه چو خاموش گشت باز مگرد
تو آمدی که بمانی ز کربلا مگریز
بیا و جوشن بیپشت بر تن خود پوش
ز خدعه های خوارج چو مرتضی مگریز
منافقان معاند تو را نظر نزنند
از این حضور گرامی به انزوا مگریز
نفیر گاو طلایی تو را نترساند
عذاب سامریان باش، از صدا مگریز
چراغ روشن امن یجیب را بفروز
اجابت است، اجابت، تو از دعا مگریز
عزیز هموطن من، عزیز هموطنم!
از این بهشت صمیمی به ناکجا مگریز
نه اژدهاست که کرم شب است اسرائیل
بر آر دستی و از این هزارپا مگریز
***
نغمه مستشار نظامی
در امتحان محبت، از ابتلا مگریز
غریبگی مکن ای دل از آشنا مگریز
درین طریقت از آیین اولیا مگریز
"دلا! ز معرکهی محنت و بلا مگریز!
چو گردباد، به هم پیچ و چون صبا مگریز!"
مترس از شب طوفان و از خزان مهراس
علیست یار تو از بدر و نهروان مهراس
ز آستین ید بیضا نما عیان، مهراس
"تو راست معجزه در کف، ز ساحران مهراس!
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز!"
عصا فکندی و در دل نمانده صبر و قرار-
که جلوه گر شود اعجاز حیدر کرار
عنایتی کن و غم از دل جهان بردار
"تو موج غیرت و عزمی! ز بحر، بیم مدار!
حذر ز غرّش طوفان مکن! ز جا مگریز!"
شکوه طائر عرشی تو بالبسته مشو
مسافر سفر قاف باش و خسته مشو
ز ریسمان ولایت دمی گسسته مشو
"ز سستعهدی ایام، دلشکسته مشو!
نشانه باش چو پرچم! ز بادها مگریز!"
نشانه باش چو پرچم، در اهتزاز شکوه
سترگ و قله نشین همچو بیرقی بشکوه
مباد ثانیه ای بر دلت رسد اندوه
"چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه!
به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز!"
شب است و "وعده ی صادق" عجب شب قدری
که وعده داده شد از جانب گرانقدری
تو در میان خبرهای خوب، در صدری
"تو از تبار دلیران خیبر و بدری
چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا! مگریز!"
به نام نامی یزدان صلا بزن چو امیر
به نام آل نبی عشق می شود تکثیر
ولایت علوی گشته است عالمگیر
"به نوشخند منافق، ز ره، کناره مگیر!
به زهرخند معاند، به انزوا مگریز"
مصاف آتش و عشق است، همنوردی کن
"عماد" و "آرش" و "سجیل" شو نبردی کن
به راه خون شهیدان "شهاب"گردی کن*
"چو ره به قبلهی امن است، پایمردی کن!
خطا مکن! ز توهّم به ناکجا مگریز!"
دلا تو درّ خوشابی، درین صدف بنشین
امید، کشتی نوح است، لاتخف، بنشین
چنان کمان به مصاف عدو به کف بنشین
"چو تیر، راه هدف گیر و بر هدف بنشین!
ز کجروی به حذر باش و از خدا مگریز!"
دلا تو آینهای جلوهگاه رحمان باش
به بزم زندهدلان، روح باش و ریحان باش
چراغدار ره کاروان ایمان باش
"امین خلق و امانتگزار یزدان باش!
به صدق کوش و خطر کن! ز مدعا مگریز!"
***
فاطمه عارفنژاد
از ابتلا صف «قالوا بلی» چرا بگریزند؟
کجا سپاه «بلیگفته» از بلا بگریزند؟
به حرف بیخردان کی رها کنند هدف را؟
به اخم بیشرفان کی به انزوا بگریزند؟
عصا به دست برو سمت مار فتنه و جادو
که ساحران همه از بیم اژدها بگریزند
قسم به جاه سلیمانیات که لشکر موران
به محض دیدن تو سوی ناکجا بگریزند
به وقت غرش طوفان نوح، طعمهٔ موجند
اگرچه قوم ستمگر به کوهها بگریزند
بگو به دشمنِ بیچاره تا نیامده عباس
سوار اسب شده، بی سر و صدا بگریزند
که وقت معرکه و در دل چکاچک شمشیر
زمان نمیدهد آهنگ جنگ تا بگریزند
میآید از همهسو بانگ سرخ «أین تفرّون؟»
چطور میشود از انتقام ما بگریزند؟
***
سید مسعود علویتبار
با یاد غم روی تو از غم نگریزیم
از معرکه محنت عالم نگریزیم
ما سوختگان دل به ره داغ تو دادیم
در راه تو از عالم و آدم نگریزیم
با داغ تو عهدی است که تا لحظه ی بهبود
از سوزش بیوقفه مرهم نگریزیم
گفتند دگر طاقت ما از همه طاق است
در قید وفاییم ز همدم نگریزیم
غمخانه دل دم به دم از عشق تو خون است
تا حشر دمادم ز تو یکدم نگریزیم
دانیم که هر تفرقه کار دگران است
در نقطه وحدت دگر از هم نگریزبم
از شش جهت ار بر سر ما تیغ ببارد
در صحنه بمانیم و چو رستم نگریزیم
***
سید سلمان عابدی(علی پور، جنوب هند)
دل تاب ندارد به خدا قصد ریا نیست
ای خامنهای جز تو کسی رهبر ما نیست
تو مرجع تقلید و نماینده دینی
ای رهبر احرار کسی مثل شما نیست
امروز فقط خامنه ای عزت ما هست
کز هیبت او لرزه براندام جهانی ست
***
کمیل کاشانی
تو اهل صحبت عشقی از آشنا مگریز
بسان آینه از صیقل و جلا مگریز
طبیب، نسخه صبر و امید پیچیده است
شفای توست همین دارو از دوا مگریز
بگیر در کف خود ذوالفقار غیرت و عزم
ز زخم تیغ حوادث چو مرتضی مگریز
اگر بلی به «الست بربکم» گفتی
بلا برای ولا هست از بلا مگریز
بقا اگر طلبی در فناء فی الله است
صفای باطن اگر خواهی از وفا مگریز
هزار بار اگر رفتهای دوباره بیا
از آستان کریمانه خدا مگریز
بر آستانه تسلیم سر فرود آور
قدر نوشته شده بر تو از قضا مگریز
مسیر پر خطر و ساحل است ناپیدا
خداست چونکه در این ورطه ناخدا مگریز
***
محمد مهدی عبداللهی
همیشه اهل ولا باش، از بلا مگریز
بنوش جام بلا را از ابتلا مگریز
شهید باش و شهیدانه در دل میدان
به روز واقعه سرخ از قضا مگریز
عصاى معجزه بردار و در میانه ى نیل
بپیچ در دل طوفان از اژدها مگریز
چقدر علقمه امروز در مقابل توست؟!
علم به دوش بگیر و به انزوا مگریز
صدای العطش کودکان غزه کنون
به گوش میرسد ای دوست، از صدا مگریز
به هوش باش امان نامه را امان ندهی
میان معرکه از بیم فتنه ها مگریز
بخوان که لشکر شیطان سقوط خواهد کرد
مبند دل به شیاطین به ناکجا مگریز
قسم به وعده ی صادق که قدس آزاد است
بیا و یکدم در اثبات مدعا مگریز
نماز در وسط صحن قدس شیرین است
در اقتداى شهیدان بزن صلا مگریز
ظفر از آنِ خداوند حىّ سبحان است
ز کدخدا مهراس از خدا خدا مگریز
چه خوب گفت امینِ قُلوبِ مَنْ والاه
"به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز"
یقین که خَیرُالعمل با ولایت عشق است
از آستانه اولاد مرتضى مگریز
فرار کن به سوی کشتی نجات حسین
به روز حادثه از سمت کربلا مگریز
به پرچمى که بر آن حک شده ست نصرُالله
سوار مى رسد از راه، بى هوا مگریز
***
جواد اسلامی
بگو مرا است خدا و از این و آن مهراس
اگر جهان به تو پیچید، از جهان مهراس
اراده کن"مَعِیَ رَبیَّ سَیَهدین" را
بزن به بادیه و لاتخف بخوان،مهراس
"عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
تُراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس"
ز سست عهدی اصحاب زور و زر مشکن
که سامری است فراوان در این میان، مهراس
اسیر رخوت قوم "بنیبهانه" مشو
قدم به راه گذار و از امتحان مهراس
رجز بخوان و به حکم علی قدم بردار
به بدر و خیبر و صفین و نهروان مهراس
جهان به نام تو سوگند میخورد، برخیز
چنانکه رستم و آرش، بکش کمان، مهراس
***
ابراهیم میر
ای هرم عطش بر دل دریای سراب
قلاب ِ سوال ِ بر لب ِ نیل جواب
دریا به تلاطم و جهانی در خواب
موسی تو عصای خود بیانداز به آب
***
عمادالدین ربانی
حماسهساز شو و سوی انزوا مگریز
تو پهلوان نبردی بزن صلا مگریز
خداست پشت و پناه تو از کسی مهراس
چه پشتگرمی خوبی است از خدا مگریز
برو به جای زره جوشن کبیر بیار
بخوان به اسم خدا را و از دعا مگریز
نترس باش اگر مقتداست شیر خدا
میان معرکه از ترس گرگها مگریز
میار گردن کج در مصاف با کجرو
بایست پای حقیقت به ناکجا مگریز
چقدر حال فلسطین شبیه کرب و بلاست
حسین (ع) یکه و تنهاست از بلا مگریز
***
احمد رفیعی وردنجانی
لبخندهای دلنشینش آسمانی است
در هر نگاهش آسمانی مهربانی است
پیداست راه عشق از هر رهنمودش
هر واژه گفتار نابش یک نشانی است
حال حصیر زیر پای او گواه است
مثل علی(ع) دل کنده از دنیای فانی است
در انتظار مهدی صاحب زمان است
همواره عطر گریه هایش جمکرانی است
با نور، برخوردِ حقیقت ناشناسان
یک روز باخاکستر و روزی زبانی است
ابلیس یک عمر است در نابودی نور
با این جماعت سخت در حال تبانی است
ناکام می ماند ولی در نقشه هایش
وقتی که دست دوست در یاری رسانی است
لب تر کند وقتی امام عشقبازان
کار تمام عاشقانش جانفشانی است
با هرچه دشمن خوست از عشقش شود کم
دلهای ما یک لحظه هم از او جدا نیست
***
سیده کبری حسینی بلخی(افغانستان)
امت ما را چه بیم از فتنه و شور شر است
نوح ما را در دل طوفان هستی رهبر است
آسمان و ماه را دور سرش پیچیده است
چفیهاش بر گردن ما خط و راه و مسطر است
در کلامش حکمت سقراط و لقمان، گشته جمع
آنچه بارد از لبش انگار در و گوهر است
رویش سبزینه و فرمان باران برلبش
گوش شیطان ازصدای رعد وار او کر است
از شجاعتهای او در جیش دشمن گفتوگوست
مدح یاران در حدیث دیگران شیرنتر است
غرق در نور است روی مثل ماه کاملش
مصطفی زادی که از نسل بتول و حیدر است
بی محابا میزند بر قلب کفار زمان
خصم میِداند چه نسبت بین او با صفدراست
***
سارا عبداللهی فر
در مسیر عشق بالیدن گرفت
با هزاران شوق تابیدن گرفت
این دل و جانم پی فرمان او
بی بهانه چون سراییدن گرفت
هر زمان با شور و پرواز و سما
لابهلای واژه چرخیدن گرفت
در خروشی بی امان از جمله ها
با پیام رهبرم سامان گرفت
شد ردیف بیت های بی شمار
شعر شد این بغض باریدن گرفت
انتهای پیام/