گفتند همسرت شهید شده، گفتم مگر جنگ است؟! / دوست داشت مدافع حرم شود
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۶۳۶۵۳۶
مَرد این خانه شش روز است که نیست؛ مَرد این خانه استیجاری ۶۰ متری ، شش روز است که شهید شده؛ حالا او را خیلی ها میشناسند. او یکی از شهدای حادثه ترور چهارشنبه گذشته است؛ همان نیروی تدارکاتی حرم مطهر؛ همان که خیلی ها به اشتباه گفتند باغبان بوده است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، از جنایت تروریستهای داعشی در تهران، شش روز میگذرد ، اما اینجا در شهرک صالحیه جاده ساوه، داخل خانه ای که عدد 23 روی دیوارش پلاک کوبی شده، زمان به وقت حادثه از حرکت ایستاده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خانه ای که از مهمان خالی نمی شود
داخل خانه، زینب و مادرش به استقبال مان می آیند؛ مهمان دارند ، خانه شان از روزی که حادثه اتفاق افتاده دیگر از جمعیت خالی نشده...هرچندساعت یک بار، چندنفری برای عرض تسلیت می آیند ، چنددقیقه ای می نشینند و می روند.
شهادت مازیار، اعضای خانواده اش را شوکه کرده ، هنوز رفتن او را باور نکرده اند. قاب عکسی بزرگی از او را تکیه داده اند به پشتی...درست همانجا که هر روز غروب وقتی خسته از کار روزانه از راه می رسید ، وقتی سروصورتش را آب می زد ، می نشست ..حالا هم قاب عکسش درست همانجاست؛ تکیه داده به پشتی، کنار خانواده اش؛ خانواده ای که 19 سال پیش با ازدواج مازیار و فرزانه شکل گرفت و حالا فرزانه نمی داند با خاطرات این 19 سال چه کند؟!
تکیه می دهد به پشتی ، رو به ما و می گوید: « همه خاطرات مان از مازیار یک طرف... خاطره آخرین دیدارمان یک طرف؛ انگار که خودش هم می دانست قرار است اتفاقی بیفتد، از بچه ها دل نمی کند...مازیار سه شنبه بعد از افطار به خانه برگشت، آن دو روز را به خاطر مراسم ارتحال خانه نیامده بود و در حرم مانده بود. شب شام را با هم خوردیم . صبح که برای سحر بیدار شدیم دیدم خیلی آشفته است. بعد از خوردن سحری گفت : فرزانه خواب بدی دیدم...خواب دیدم زینب را دزدیده اند نگذاری امروز اصلا پایش را توی کوچه بگذارد...بعد رفت سمت رختخواب زینب و او را همانطور که خواب بود بغل کرد. من نگاه کردم دیدم همین طور زینب را می بوسد...بعد هم پیشانی محمدحسین را بوسید و از خانه بیرون رفت.»
ما را به خدا سپرد و رفت
مازیار سبزعلیزاده صبح روز چهارشنبه 17 خرداد، یک بار از خانه بیرون رفت اما دلش طاقت نیاورد و دوباره برگشت؛ این را هم همسرش می گوید:« چند دقیقه ای از رفتنش گذشته بود که صدای کلید انداختن توی در آمد. دیدیم مازیار است ، گفت: دلم راضی نشد بروم...بگذار یک بار دیگر زینب را بغل کنم...بعد سمت دخترمان. من این رفتارش را که دیدم ، دلشوره عجیبی پیدا کردم. در تمام هفت سالی که در حرم امام کار می کرد و هر روز سر کار می رفت، سابقه نداشت اینطوری رفتار کند. گفتم مازیار امروز نرو سرکار...دلم شور می زند... خندید و گفت نترس اتفاقی نمی افتد تو فقط مواظب بچه ها باش....اما چون حال غریبی پیدا کرده بود من گریه کردم و اصرار کردم که امروز را نرو...»
مازیار اما به اصرار همسرش برای نرفتن توجه نکرد، از چهارچوب در، گذشت و همانجا برگشت و روبه او گفت:« تو را به خدا و بچه ها را به تو می سپارم...مواظب خودتان باشید.»
این حرف ، این جمله، از همان موقع آتش زد به جان فرزانه. آنقدر که هر چند دقیقه یک بار با تلفن همراه همسرش تماس بگیرد و ببیند سالم است یا نه :« آنقدر نگران حالش شده بودم که مدام به تلفن همراهش زنگ می زدم... یعنی از ساعت 6:30 که از خانه بیرون رفت تا خود ساعت 10 من هی زنگ می زدم او تلفنش را جواب می داد و می گفت حالم خوب است بابا نگران نباشید...اما دل من آرام نمی شد.»
زمان به وقت ترور؛ به وقت شهادت
مازیار سبزعلیزاده، نیروی خدماتی حرم مطهر، تا ساعت 10 ، تا قبل از آمدن تروریست ها زنده بود، جواب تلفن خانواده اش را می داد اما عقربه های ساعت که به 10:15 دقیقه رسیدند ، دیگر کسی صدایش را نشنید. این چند روز هم هروقت صبح از راه رسیده و عقربه های ساعت از ده گذشته اند و رسیده اند به 10:15 ، قلب فرزانه و بچه هایش بدجوری فشرده شده از غم...انگار که این لحظه برای این خانواده لحظه خداحافظی همیشگی باشد.
فرزانه می گوید:« از ساعت ده به بعد دیگر مازیار تلفنش را جواب نداد، بعد ساعت ده ونیم بود که دیدم یک غریبه تلفنش را جواب داد...ترسیدم ، هول کردم گفتم چرا شما گوشی مازیار را جواب دادید؟ حالش خوب است؟ گفت من همکارش هستم ، حال همسرتان بد شده خودتان را برسانید حرم... من پرسیدم یعنی چی که حالش بد شده؟ به من راستش را بگویید؟ یعنی حالش چقدر بد است که تلفنش را نمی تواند جواب بدهد؟! آن اقا هم گفت: به شما تسلیت و تبریک می گویم همسرتان شهید شده ...»
فرزانه این جمله آخر را که شنیده از حال رفته، همانجا روی فرش نقش زمین شده، باورش نشده که چطور مازیار شهید شده ؟ مگر جنگ بوده ؟ او که مثل هر روز رفته بوده سر کار...
دقیقه های بعد از شنیدن این خبر برای خانواده مازیار سخت گذشته اند، فرزانه دست بچه هایش را گرفته و با یک ماشین دربستی خودش را رسانده حرم، از سمت پارکینگ جنوبی وارد شده اند رفته اند سمت درمانگاه...همانجا که روی زمین پر از خون بوده...انگار که یک نفر تا چند دقیقه قبلش آنجا روی زمین افتاده باشد و حالا پیکرش را برده باشند...فرزانه و محمدحسین و زینب، از کنار همان زمین خون آلود گذشته اند، بی آنکه بدانند مازیار چند دقیقه قبل همینجا هدف قرار گرفته و شهید شده.
فرزانه به اینجا که می رسد، داغ دلش تازه می شود، اشک راست گونه اش را می گیرد و آهسته می آید پایین. آنقدر که حرف زدن برایش سخت می شود.
آنوقت محمدحسین که حالا مرد خانه است دنباله حرفهای مادر را می گیرد:« ما نمی دانستیم دقیقا چه اتفاقی برای بابا افتاده ، هرکسی حرفی می زد ، یکی می گفت بابا شهید شده، یکی می گفت مجروح است، یکی می گفت سالم است...اما بالاخره یک نفر گفت که پدرتان شهید شده و صورتش جوری متلاشی شده که او را نبینید بهتر است...من همانجا که این را شنیدم زدم زیر گریه...حال هر سه نفرمان بد شد ، بعد دیگر ما را فرستادند خانه.»
بابا دوست داشت مدافع حرم بشود
محمد حسین و زینب حالا شش روز است که معنای عملیات تروریستی را فهمیده اند، شش روز است که با داغ این حادثه زندگی می کنند، شب که می خوابند ، صبح که بیدار می شوند تصویر پدر از جلوی چشم شان دور نمی شود. تصویر صورت او که دیگر مثل همیشه نبود.
حالا آخرین تصویر کنج ذهن زینب و محمدحسین ، صورت زخمی پدرشان است؛ همان صورتی که می گویند یک طرفش متلاشی شده بوده از ضرب تیر خلاصی که داعشی ها به او زده بودند؛ صورت پدر را یک بار در معراج شهدا دیده اند شب قبل از مراسم تشییع و یک بار هم موقع خاکسپاری و حالا این تصویر از ذهنشان بیرون نمی رود. زینب همینجاست که لب باز می کند و می گوید:« من پیکر پدرم را در معراج شهدا دیدم، آن موقع روی صورتش را جوری پوشانده بودند که آن طرفی را که زخمی بود ندیدم اما باز هم حالم بد شد...من بابا را خیلی دوست داشتم بهترین بابای دنیا بود ...آن روز هم خیلی اصرار کردم که بگذراند صورتش را ببینم اما نگذاشتند گفتند حالت بد می شود. من فکر می کردم صورتش سالم است، فکر می کردم گلوله به پیشانی اش خورده اما موقعی که داشتند بابا را داخل قبر می گذاشتند یک لحظه کفن را باز کردند و من دیدم که صورت بابا دیگر آن صورت همیشگی نبود. »
زینب همان موقع از حال رفته و چند ساعت بعد زیر سرم به هوش آمده :« من همان شب هم خواب بابا را دیدم ، باز هم صورتش زخمی بود. گفت زینب جان من دوباره به خوابت می آیم. گفت مادرت را به حضرت زهرا(س) سپردم، برادرت را به امام حسین(س) و تو را به حضرت زینب(س)...گفت من خیالم از بابت شما راحت است...»
محمدحسین می گوید:« ما درباره داعش زیاد شنیده بودیم، اما اصلا فکرش را هم نمی کردیم که یک روز پدرم به وسیله عوامل داعش شهید شود.»
این حرف یک خاطره قدیمی را در ذهن محمدحسین زنده می کند :« بابا همیشه در شبکه افق برنامه خانواده مدافعان حرم را نگاه می کرد، همیشه غبطه می خورد به حال این شهدای مدافع حرم . می گفت چه سعادتی از این بزرگتر که یک نفر شهید بشود. یادم است یک بار گفت کاش من هم مدافع حرم می شدم ...بعد گفت محمدحسین اگر من نتوانستم بروم تو بعد از سربازی برو سوریه و مدافع حرم شو. الان هم با این حادثه ما مطمئن شده ایم که چقدر وجود مدافعان حرم برای آرامش کشور ما ضروری است...»
مرگی که عادی نبود
مَرد این خانه ، یک چهارشنبه گرم با زبان روزه از در خانه بیرون رفت؛ رفت که زود برگردد، رفت و دیگر برنگشت، چهارشنبه هفدهم خرداد هنوز به نیمه نرسیده بود که یک خبر شوکه کننده تیتر همه خبرگزاری ها شد: « وقوع عملیات تروریستی در تهران.»
خبری که حالا اعضای این خانه بارها با خودشان مرور کرده اند ؛ مرور کرده اند و نفهمیده اند که چرا مرد خانه آنها هدف گلوله تروریست ها قرار گرفت؟ که چطور چند ثانیه دیرتر نرسید تا داعشی ها راه خودشان را بروند، او را نبییند و به سمت او که یک ادم غیرمسلح بود شلیک نکنند؟ ذهن هر سه عضو خانواده مازیار سبزعلیزاده در این شش روز پر از این سوالهاست...سوالهایی که جواب ندارند...
موقع خداحافظی زینب می گوید :« درست است که ما از پدرمان جدا شدیم و تحمل دوری اش برایمان خیلی سخت است ...درست است که هنوز نمی توانیم باور کنیم که بابا شهید شده و دیگر نمی آید. اما می خواهم بگویم که ما به او افتخار می کنیم. بابای ما بهترین پدر دنیا بود، ما افتخار می کنیم که شهید شد، که به مرگ عادی از دنیا نرفت...»
محمدحسین هم در تایید حرفهای خواهرش می گوید:« بابا دوست نداشت به مرگ عادی بمیرد. همیشه می گفت اینطوری همه ادم را زود فراموش می کنند، کاش آدم به مرگ عادی نمیرد....»
نه! مازیار سبزعلیزاده به مرگ عادی از دنیا نرفته است؛ حالا توی شناسنامه اش یک مُهر خورده ؛ قرمز رنگ و درشت:« به فیض شهادت نائل آمد»
حالا اسمش برای همیشه در حافظه مردم این کشور ثبت شده ، مردمی که می دانند یک روز گرم خرداد ، 17 نفر از هموطنان شان هدف گلوله های نیروهای تروریستی داعش قرار گرفتند و شهید شدند. مازیار سبزعلیزاده، نیروی خدماتی حرم مطهر هم یکی از این 17 نفر بود؛ کسی که حالا پیکرش در قسمت شرقی صحن ، آرام گرفته... اتفاقی که هیچوقت هیچکس فکرش را نمی کرد.
منبع:جام جم
انتهای پیام/
بازگشت به صفحه سایر رسانهها
R41383/P41383/S9,1299/CT12منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۳۶۵۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سختی دوستداشتنی
تر و تمیز، مرتب و منظم. این نخستین عبارتهایی است که با دیدن صحن و سرای همیشه زیبای حرم علی بن موسیالرضا(ع) به ذهنمان میرسد. انضباط و نظافتی که حاصل تلاش شبانهروزی و مستمر زحمتکشانی است که چراغ خاموش و بیسروصدا جایجای این حریم قدسی را میشویند و میروبند و آماده حضور قدمهای زائران میسازند. به بهانه گرامیداشت روز کارگر با تعدادی از نیروهای بخش خدمات تنظیف و شستوشوی حرم مطهر گفتوگو میکنیم.
دومین رتبه جلب رضایت زائر
گفتوگو را با غلامرضا تاج، کارشناس مسئول بخش خدمات تنظیف و شستوشوی حرم مطهر آغاز میکنیم. تاج در ابتدا شرح وظایف این بخش را اینگونه توضیح میدهد: «وظایف محوله در این بخش شامل شستوشوی ابنیه بیرونی حرم مطهر شامل صحنها و محیطهای غیرمسقف (به جز رواقها و روضه منوره)، نظافت همه بامهای حرم مطهر، شستوشوی بهشتهای ثامن، نظافت پارکینگهای حرم مطهر، وظیفه نظافت، جمعآوری و انتقال غبار (زبالههای غیربازیافتی)، امور مربوط به کفپوشها، تأمین و توزیع مهر حرم متناسب با تعداد نمازگزاران، تفکیک مهرهای حرم، تأمین و جمعآوری لیوان یکبار مصرف و نظافت آبخوریها، رسیدگی به امور کبوتران حرم و امو متفرقهای مانند نظافت دورهای هتل قدس، بیمارستان رضوی، زائرشهر و زائرسرای رضوی میشود».
او در ادامه اضافه میکند: «انجام تمامی این وظایف بر عهده 576 نیروی بخش خدمات تنظیف و شستوشوی حرم مطهر است. در این بخش 465 نیروی آقا، 104 نیروی خانم و هفت نیروی رسمی مشغول به کار هستند. البته تعداد کمی نیرو نیز به عنوان نیروی خادمیاری در سقاخانه خدمت میکنند».
کارشناس مسئول بخش خدمات تنظیف و شستوشوی حرم مطهر رضوی درباره سختیهایی که همکارانش حین کار متحمل میشوند، میگوید: «ما اینجا مأموریتهای متعددی داریم. خانم و آقا هم فرقی ندارد؛ این حجم کار میتواند موجب خستگی بسیاری در نیروها شود. نیروی ما به صورت 12 ساعت کار، 24 ساعت استراحت مشغول است و ممکن است در کل این 12ساعت فقط یک ساعت برای انجام فرائض، صرف غذا و استراحت وقت داشته باشد. آنها تقریباً 11 ساعت به صورت مداوم و سرپا کار یدی سنگین انجام میدهند».
او در ادامه توضیحات بیشتری میدهد: «به عنوان مثال آمادهسازی سرویسهای بهداشتی برای حضور حداکثری زائر و پس از آن عادیسازی سرویسها یکی از موارد کاری مهم همکاران این بخش است. مورد بعدی جابهجایی کفپوشهاست. تصویر کنید در زمان بارش هر برف یا بارانی ۶هزار قطعه کفپوش باید به صورت مداوم جابهجا شود. کاری که شاید در ظاهر سنگین و سخت به نظر نیاید اما در مواردی میتواند موجب فرسایش توان نیروها در طولانی مدت شود».
تاج با اشاره به نگاههای متفاوت به این شغل میگوید: «شاید کسی خدمات نتظیف را در جایگاه پایینتری از سایر خدمات بداند، از سوی دیگر سختی این کار دیده نشود. کسانی که در این قسمت هستند همگی با ارادت کار میکنند. انسان باید روی خودش کار کرده باشد تا بتواند مستمر این کار را با علاقه انجام دهد. هرچه هم که سختی کشیده باشند با نگاهی به گنبد، سختیها را از یاد میبرند. نگاه همکاران ما ورای نگاه دیگران است چون یک ارتباط معنوی با صاحب این دستگاه دارند. به عنوان مثال ما میان همکارانمان استادیار دانشگاه هم داریم که با افتخار در اینجا خدمت میکنند. این خلوص نیت در کار سبب شده براساس نظرسنجی انجام شده در اداره رسانه و روابط عمومی در رابطه با شب و روز سال تحویل و نماز عید فطر، بخش خدمات تنظیف و شستوشوی حرم مطهر دومین رتبه جلب رضایت زائر را کسب کند».
او انتهای توضیحاتش به یکی از مهمترین ویژگیهای نیروهای این بخش اشاره میکند: «امانتداری». خصلتی که در وجود تک تک این افراد زحمتکش وجود دارد. او در ادامه یکی از همکارانش را که بهتازگی مقداری وجه نقد پیدا کرده به ما معرفی میکند.
امانتدار مردم
سعید حجازی جوانی دهه شصتی و متولد مشهد است. پدرش در آگاهی حرم راننده بوده و 10 سال پیش زمینه حضور و اشتغال او را در آستان قدس رضوی فراهم میکند. همان پدری که آقا سعید برای شفای بیماریاش نیت میکند یک هفته را بدون حقوق در حرم مطهر کار کند. البته برای او هم مانند خیلیهای دیگری که در این قسمت هستند، تا به حال موقعیتهای کاری دیگری در حرم مطهر فراهم شده اما خودش میگوید: «جای دیگر نمیروم. برکت اینجا بیشتر است».
و اما ماجرای امانتداری مال زائران. ظاهرا حجازی بهتازگی در یکی از سرویسهای بهداشتی حرم مطهر کیفی را یافته که مبلغ 7میلیون تومان در آن وجود داشته است. اما این اولین بار نبوده و این اتفاق تا به حال خیلی برایش پیش آمده است؛ «تا به حال چیزهای زیادی را پیدا کردهام؛ گوشی، کیف، مدارک، پول نقد، طلا و... این اتفاق تازگی ندارد و من و همکارانم تقریباً هر روز بهخصوص در زمان بعد از اذان، اشیای به جا مانده زیادی را از زائران میبینیم».
تلاشی برآماده از جان و دل
محسن مغربی که مسئول یکی از شیفتهای سهگانه خدمات تنظیف و شستوشوی حرم است، عشق و ارادت به امام رئوف را مسبب اصلی همه این اتفاقها میداند؛ «ما هر روز در زمان شروع شیفت کاری، ابتدا قرآن تلاوت میکنیم و زیارت خاصه حضرت(ع) را میخوانیم. من هر روز به همکارانم این موضوع را یادآوری میکنم که ما مفتخر به خدمت در خانه آقا هستیم. باید قدردان آن باشیم چون هرچه داریم از ایشان داریم».
داستان شروع به کار خودش هم از یک آرزوی قلبی آغاز میشود. مغربی که 20سال پیش و در 21 سالگی در این بخش مشغول به کار شده، پیش از استخدامش، وقتی به عنوان زائر به حرم مطهر رضوی میآمده و نیروهای خدماتی را میدیده، به خودش میگفته: «خوش به سعادتشان. یعنی میشود ما هم یک روز لیاقت داشته باشیم و این کار را انجام دهیم». او که حالا خودش جزئی از این مجموعه پرتلاش است، میگوید: «اولین چیزی که به چشم میآید، نظافت است که رضایت زائر را به همراه دارد. بعضیها فکر میکنند این تمیزی همیشگی حرم مطهر به این خاطر است که همه کسانی که به اینجا میآیند نظافت را رعایت میکنند. اما بیشتر افراد نمیدانند این تمیزی همیشگی نتیجه تلاش مستمر و شبانهروزی نیرویهای خدمات است».
بوسه بر شانه برای تشکر
از سال ۸۷ برای کار به حرم مطهر آمده و قبلش جاهای زیادی کار کرده، اما به قول خودش اینجا با همهجا فرق دارد. از همان ابتدا جزو نیروهای خدمات نظافت بوده و حالا چند سالی است به عنوان پاسبخش در این قسمت فعالیت میکند. وقتی از راضیه شفیعی درباره برخورد زائران میپرسم چیزی جز رضایت به یاد نمیآورد؛ «بعضی زائران خیلی لطف دارند. مدام التماس دعا دارند و گاهی شانه ما را به نشانه تشکر میبوسند. حتی گاهی شده بعضیها خواستند دست ما را ببوسند».
اما اوضاع همیشه گل و بلبل نیست. این کار سختیهای زیادی هم دارد که به چشم خیلیها نمیآید. بعضی از آنها را از زبان راضیه خانم میشنویم؛ «کار در این قسمت برای خانمها سختی بیشتری دارد، چون هم توان جسمی کمتری دارند و هم در خانه کار میکنند. بهخصوص خانمهایی که بچه کوچک دارند، برای کار در شیفت شب به مشکلات زیادی میخورند. مورد دیگر هم استفاده مداوم از وسایل شوینده و تأثیرش روی بدن بهخصوص ریههاست. کارهای سنگینتر مانند آینهکشی هم مشکلات جسمی دیگری را ایجاد میکند که گاهی به عمل جراحی هم میکشد. البته این مسائل برای یک خانم باردار دوچندان میشود».
راضیه خانم میگوید سنگینی کار حرم نسبت به خانه بیشتر است؛ «سنگینی و سختی کار اینجا بیشتر است. چون کار خانه برای خودمان است و کار اینجا برای آقا. وقتی مسئولیتی قبول میکنیم، باید آن را به بهترین شکل انجام دهیم».
اما او و همکارانش این مسئولیت و سختی را به جان میخرند و با عشق کار میکنند. البته به گفته خودشان ظاهراً چند سالی است که شامل بیمه تکمیلی هم شدهاند و برای هزینههای درمان مثل قبل به مشکل نمیخورند. وضعیت حقوق و سابقه بیمهشان هم منظم و بهتر شده است.
دغدغه یک مادر شاغل
در بخش خدمات تنظیف و شستو شوی حرم مطهر، علاوه بر نیروهای مرد، 104 خانم هم مشغول به کارند. خانمهایی که شاید تلاششان کمتر دیده میشود، چون خیلیها آنها را نمیبینند و فقط نتیجه کارشان را حس میکنند. معصومه رمضانی که از حدود سه سال پیش مسئول ارشد این نیروهاست درباره یکی از مهمترین دغدغههای این بانوان زحمتکش میگوید: «بسیاری از همکاران من فرزند خردسال و حتی نوزاد شیرخواره دارند. یکی از مهمترین مشکلات آنها به عنوان یک مادر، مسئله نگهداری کودکانشان در ساعات حضور آنها در محل کار است. اگر مهد کودکی در حرم مطهر و در نزدیکی محل کارشان وجود داشته باشد بسیار کمککننده خواهد بود. این موضوع درخواست خیلی از آنهاست و امیدواریم زودتر به آن رسیدگی شود».
زهرا زنگنه