روايت آخرين بوسه بر شهيد ترور مجلس در داخل قبر
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۶۳۸۵۷۳
خبرگزاري آريا - وارد شدم و پاها را برهنه کرده و آستينها را بالا زدم و وارد حفره قبر شدم. چند لحظه بعد هم يکي از سختترين لحظهها اتفاق افتاد. پيکر مطهر کسي را که هفتههاي پي در پي بعد از منبرش روضه ميخواند، به دستت ميسپارند تا داخل خانه قبر بخواباني. به گزارش خبرنگار فرهنگي باشگاه خبرنگاران پويا، شهيد حجتالاسلام والمسلمين سيد مهدي تقوي مديرعامل سابق خبرگزاري ايکنا، از فعالان جامعه قرآني کشور و از اعضاي دفتر نماينده مردم شاهينشهر، برخوار و ميمه در مجلس شوراي اسلامي بود که بر اثر حمله تروريستي صبح روز 17 خرداد ماه 96 در مجلس شوراي اسلامي در اتاق محل کار خود به درجه رفيع شهادت نائل شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
يکي از سختترين روزهاي عمر 50 سالهام، روز جمعه گذشته بود که پيکر مطهر رفيق با صفايي که بيش از 30 سال با هم حشر و نشر داشتيم در بغل گرفتم و در خانه قبر خواباندم. رفيقي که چند روز قبل کنار يک سفره با هم روزهمان را افطار کرديم و بعد از افطار فرصتي دست داد از شهيد و شهادت با هم گفتيم. همان موقع به سيد مهدي گفتم: «آقا سيد! خدايي من ديگر تاب و تحمل فراق دوستانم را ندارم». وقتي داشتيم براي آخرينبار از هم جدا ميشديم، رو به من کرد و گفت : «بگذار رويت را ببوسم» و بعد دست در آغوش، همديگر را بغل کرديم و گذشت.
روز جمعه تشييع سيد بعد از نماز جمعه قم بود و با دوستان هماهنگ کرديم که بعد از اذان ظهر از تهران حرکت کنيم تا روزه بچهها به مشکل نخورد. يک ربع از ظهر گذشته بود که از تهران بيرون رفتيم. در مسير مدام تماس ميگرفتيم و وضعيت را سوال ميکرديم. با سيد محمد حسين، آقا زاده سيد مهدي تقوي تماس گرفتم که: «کجاييد؟» گفت: «رسيديم مقابل گلزار شهداي علي ابن جعفر(ع). شما زود خودتان را برسانيد». ما هم چند دقيقه بعد رسيديم و من به محض پياده شدن با عجله رفتم به سمت مکاني که براي دفن سيد مشخص شده بود. آنجا را با داربست محصور کرده بودند.
وارد شدم و پاها را برهنه کرده و آستينها را بالا زدم و وارد حفره قبر شدم. و چند لحظه بعد هم يکي از سختترين لحظهها اتفاق افتاد. پيکر مطهر کسي را که هفتههاي پي در پي بعد از منبرش روضه ميخواند، به دستت ميسپارند تا داخل خانه قبر بخواباني. خيلي به خودم فشار آوردم که به هم نريزم. از همه دوستان شهيدم يک جا مدد خواستم. آنها هم روي من را زمين نگذاشتند و مدد کردند تا سيد صورتش روي خاک قرار گرفت. تلقين را خواندند و من هم حرفهايي که بايد با سيد ميزدم، زدم و قول و قرارهايمان را گذاشتيم.
حالا وقت جدايي شده بود و بايد از سيد جدا ميشدم. ياد جمعه هفته قبل افتادم که قبل از جدايي، سيد لبهايش را روي صورتم گذاشت و گفت: «جعفر بگذار ببوسمت» و من هم لبهايم را روي گونه چپ سيد که با تربت کربلا آغشته شده بود گذاشتم و گفتم: «سيد مهدي! حالا بيحساب شديم».
انتهاي پيام/
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۳۸۵۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ببینید | وقتی ایران کشتی و بالگرد آمریکاییها را زد؛ جنگ شهید نادر مهدی با قایق با ناوهای آمریکایی!
265 33
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901287