Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - باني فيلم: شش کارگردان بهترين فيلم هاي قرن بيست و يکم را انتخاب کردند. روزنامه نيويورک تايمز، از شش فيلمساز نامي پرسيده است که فيلم هاي محبوب شان از سال 2000 به بعد کدام ها فيلم ها هستند.


اين شش سينماگردر مصاحبه هاي تلفني و ايميلي، در مورد فيلم هاي مورد علاقه شان صحبت کردند و اين که اين فيلم ها چه تاثيري به عنوان هوادار روي شان گذاشته و به عنوان کارگردان چه چيزهايي را يادشان داده اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!




اين شش فيلمساز و ديدگاه هاي شان به اين شرح است:


آنتوان فوکوآ


کارگردان «روز تمرين» و «هفت دلاور»






من عاشق همه جور فيلم هايي هستم: آثار شخصيتي بزرگ مثل «خون به پا خواهد شد» و سرگرمي مثل «جاذبه» و «آواتار» که من را به جاهاي ديگر منتقل و پر از حيرت مي کردند و يک يادآوري براي تمام ما کساني هستند که هنوز مي خواهيم بينش مان را جلو ببريم. اما براي ليست فيلم هاي محبوبش، او در رتبه اول از «حصارها» محصول سال 2016 نام برد و آن را ترکيبي از بازيگري استادانه خواند. «دنزل واشنگتن کاري فوق العاده نه تنها در بازيگري، بلکه در کارگرداني انجام داد و در عين حال توانست اثر يکي از با استعدادترين و تحسين شده ترين نمايشنامه نويس‌هاي ما را روي پرده بزرگ ببرد. بر اين باورم که آگوست ويلسون به اين کار افتخار مي‌کند.»






فيلم بعدي او «ميليونر زاغه نشين» بود که به گفته او، اين فيلم «ما را به دنيايي برد که هرگز پيش از آن نديده بودم و اين کار را به شيوه اي دردناک و شجاعانه انجام داد. نه تنها تکان دهنده بود، بلکه بسيار پراحساس، خطرناک و سرگرم کننده هم بود.»


«جانوران جنوب وحشي» سال 2012، «سي دقيقه بعد از نيمه شب» 2012، که «نمايشي مهم از رخدادهايي که منجر به کشته شدن بن لادن» بود، «آواتار» سال 2009، «مونيخ» سال 2005، «خون به پا خواهد شد» سال 2007، «پيانيست» سال 2002، «عهدهاي شرقي» سال 2007 و «گلادياتور» سال 2000 ديگر فيلم هاي محبوب اين کارگردان بودند.


سوفيا کاپولا

کارگردان «گمشده در ترجمه» و فيلم جديد «اغواشدگان»





من معمولا از فيلم هاي ظريف‌تر خوشم مي آيد اما مي توانم از انواع فيلم ها لذت ببرم. براي اين ليست، فقط به فيلم هايي که در 15 تا 20 سال اخير خوشم آمده فکر کردم. از نظرم اين فيلم ها الهام بخش بودند، مخصوصا وقتي که چيزي است که قبلا نديده ام و نزديک چيزي هم نبودند که خودم انجام مي دهم.

در مورد «فورس ماژور» سال 2014، او مي گويد بازيگري عالي داشت، «عاشق لحظات کوچکش بودم و جزيياتش حرف هاي زيادي مي زدند»، در مورد «روبان سفيد» سال 2009 مي گويد به خاطر فيلمبرداري سياه و سفيدش عاشقش است و از «وحشي ها» سال 2007 مي گويد به خاطر نقش آفريني لارا ليني و فيليپ سيمور هافمن فقيد و ترکيب طنز و افسوسش آن را دوست دارد.






فيلم «Head-on» سال 2005، «بابا خانه است» سال 2015، «زير پوست» سال 2014، «فوق العاده ها» سال 2004، «با هم» سال 2001، «مرد گريزلي» سال 2005، «آيدا» سال 2014، «تنگ ماهي» سال 2010 و «اکس ماکينا» سال 2015 ديگر فيلم هاي محبوب کاپولا بودند.


پل فيگ

کارگردان «ساقدوش ها» و «شکارچيان روح»





من يک فيلمساز بسيار غيربدبين هستم. پايان‌هاي خوشحال کننده را دوست دارم، رومنس را دوست دارم و فيلم‌هايي که حس خوبي به آدم مي دهند. بهترين تجربه اي که دارم وقتي است که فراموش مي کنم دارم فيلم تماشا مي کنم. يا وقتي که به عنوان يک فيلمساز، با خودم مي گويم چطور چنين کاري انجام دادند؟ او مي گويد فيلم هاي محبوبش در اين قرن بدون ترتيب خاصي، «مولن روژ» سال 2001، «سينگ استريت» سال 2016، «ددپول» سال 2016 و «اين پايان است» سال 2013 هستند که درباره اش مي‌گويد: «هر 10 يا 15 سال، کمدي يک قدم بزرگ به سمت جلو برمي دارد، چون کسي کاري ريسکي انجام مي دهد، و به نظرم اين فيلم همين بود. آن ها تمام آن عناصري را اجرايي کردند که به نظر مي رسيد عملي نخواهند شد. احساساتي بود و بامزه، و در عين حال آن کار را کردند که دارند نقش خودشان را هم بازي مي کنند.»

«ديناميت ناپلئون» سال 2004، «آملي» سال 2001، «عشق در واقع» سال 2003، «يک مرد منفرد» سال 2009، «ماه» سال 2009، «کازينو رويال» سال 2006 و «موستانگ» سال 2015 ديگر فيلم هاي محبوب او هستند. اين کارگردان در مورد «کازينو رويال» مي گويد: «يک فيلم ديگر که هر روز مي توانم تماشا کنم. دنيل کرگ جيمز باند محبوب من است. آن صحنه اول پارکور فيلم هنوز يکي از بهترين صحنه هاي اکشن تمام فيلم هاست. صحنه کاميون فرودگاه هم فقط آشوب نيست، درام در آن هست و در مورد شخصيت ها چيزهايي ياد مي گيريد.»





در مورد «آملي» او مي گويد آدري تتو به طور غيرقابل باوري جذاب و بامزه بود، اما سبک فيلم هم بسيار زيبا بود و باعث مي شود آدم به سرعت عاشقش شود. از «عشق در واقع» هم او اضافه مي کند: «غيرممکن ترين کار دنيا اين است که به طوري کاربردي داستان هاي زيادي را کنار هم قرار دهيد. من هنوز اين فيلم را مطالعه مي کنم و از آن حيرت زده مي شوم، هنوز نمي فهمم که چطور کارگردان (ريچارد کرتيس) اين کار را کرد.»


دنيس ويلنو

کارگردان «ورود» و فيلم جديد «بليد رانر 2049»





کدام فيلم بهترين است… «خون به پا خواهد شد» يا «سرزميني براي پيرمردها نيست»؟ سوال عجيبي است. من از تاثيري که اين فيلم ها آن موقع رويم گذاشتند الهام مي گيريم و امروز هم همينطور است. شات‌هاي خاصي از فيلم هستند که مستقيم وارد جمجمه‌ام شدند، مثل گلوله اي که ترکش هايش را روي ديواره هاي ذهنم پخش مي کند.

مثل شاتي که دنيل دي-لوييس يک نوزاد را غسل تعميد مي دهد که همان لحظه «خون به پا مي شود» را به يک کلاسيک تبديل کرد. وقتي «سرزميني براي پيرمردها نيست» برادران کوئن را تماشا مي کردم هم همين حس بهم دست داد. تصوير چکمه هاي افسر پليس که در حالي که دارد توسط شخصيت قاتل حاوير باردم به قتل مي رسد روي زمين خطي به جا مي گذارد هنوز هم در ذهنم تداعي مي شود.






صحنه کشته شدن گوزن در اسلوموشن در فيلم «يک پيغمبر» سال 2010 هنوز هم يکي از قدرتمندترين شات هاي سينمايي دهه گذشته است. اما آيا از دنبال کردن اسکارلت جوهانسون در تاريکي در «زير پوست» سال 2014 بهتر است؟

ديوانگي موجود در «Dogtooth» سال 2012 يکي از تازه ترين چيزهايي است که در مدت ها ديده ام. يورگوس لانتيموس ممکن است يکي از هيجان انگيزترين کارگردان هايي باشد که الان کار مي کند. به وضوح فيلم «داگ ويل» سال 2004 لارس فون تريه را به ياد دارم. ايده ساختن صحنه اي بدون ديوار براي نشان دادن بزدلي يک جامعه نبوغ بسياري داشت.

خدايا عاشق سينما هستم. اي کاش مي توانستم فيلم هاي بيشتري که دوست دارم اضافه کنم… مثل «فرزندان بشر» سال 2006، «سرآغاز» سال 2010 يا «آمورس پروس» سال 2001٫ وقتي در پايان قرن بيستم شروع به فيلمسازي کردم، نسل قبلي فيلمسازان گفتند سينما مرده است. خب… زنده باد سينما!


برت رتنر



کارگردان «ساعت شلوغي» و «هرکول»





اين فيلم ها پروژه هاي محبوب من به دلايل مختلفي هستند. فيلم هاي بسيار ديگري هم ارزشمند هستند، اما گفتم از 10 تا بالاتر نروم. مي خواستم فيلم هاي مستند را هم مشمول کنم که يکي از ژانرهاي محبوبم است.

رتنر از فيلم هاي محبوبش از «کودک در تصوير باقي مي ماند» سال 2002 که آن را به عنوان «يکي از بهترين مستندهاي تاريخ» توصيف مي کند، «پيانيست» سال 2002 که «به عنوان يکي از بهترين فيلم هاي هولوکاست تاريخ به ثبت خواهد رسيد»، «خماري» سال 2009 که «نه تنها يک کمدي عالي است، بلکه درکي کامل از مخاطب دارد» و «بورات» سال 2006 نام مي برد که «يکي از بهترين کمدي هاي تاريخ است و از وقتي که بچه بودم و مي ديدم ادي مورفي شخصيت هاي خاص خلق مي کند، چيزي مثل اين شکل نگرفته است.»





«شبکه اجتماعي» سال 2010، «Y Tu Mama Tambien» سال 2002، «Sexy Beast» سال 2001، «تولد» سال 2004، «رومن پولانسکي: تحت تعقيب و خواستني» سال 2008 و «بيل را بکش: قسمت اول» سال 2003 ديگر فيلم هاي محبوب او هستند.


الکس گيبني

کارگردان «تاکسي به سمت تيره» و «واضح شدن: ساينتولوژي و زندان باور»





من از ليست هاي 10 فيلم برتر خوشم نمي آيد. آدم چطور مي تواند «Spirited Away» را بالاتر يا پايين تر از «عهدهاي شرقي» قرار بدهد؟

و اصلا از نام بردن «فيلم هاي عالي» خوشم نمي آيد. يادم مي آيد که پدرم بيشتر زندگي اش را صرف «مردي عالي» بودن کرد، اما وقتي که «مردي خوب» شد بسيار از نظر من جالب تر و مهم تر بود، هوشيارتر شده بوده، کنجکاوتر شده بود و بيشتر از اينکه دوستدار سخنراني کردن باشد، مي خواست گوش کند.






ليست من شامل «فيلم هاي خوب» مي شود که قلبم را به طرقي غيرمنتظره تحت تاثير قرار دادند. بسياري از آن ها مستند هستند. تا اينجا، در قرن بيست و يکم، مستندها اغلب عميق تر و تغييردهنده تر از فيلم هاي داستاني بوده اند. يک روز، در فستيوال فيلم تورنتو، وقتي که هر دو فيلم «محافظان دروازه» سال 2012 و «داستان هايي که تعريف مي کنيم» سال 2013 را تماشا مي کردم، فکر کردم به بهشت سينمايي منتقل شده ام.

اين ليستي از ديگر فيلم هاي مثال زدني است که تقريبا به صورت تصادفي از ليستي بالغ بر 30 فيلم انتخاب شده اند: «شهر خدا» سال 2003، «مايکل کليتون» سال 2007، «هزارتوي پن» سال 2006، «سرزميني براي پيرمردها نيست» سال 2007، «هتل بزرگ بوداپست» سال 2014، «من کاکاسياه تو نيستم» سال 2017، سه گانه اي از مستندهاي نوآورانه، «نوستالژي براي نور» سال 2011، «مرد گريزلي» سال 2005، «قلب يک سگ» سال 2015 و در نهايت «کسري بزرگ» سال 2015٫

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۷۵۵۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تماشای یک منظومه عاشقانه و انسانی در تهران/ چرا کارگردان شدم؟

پیمان خازنی آهنگساز و نوازنده موسیقی ایرانی که این روزها پروژه موسیقایی نمایشی «مجنون آن لیلی» به نویسندگی محمود توسلیان را در تالار حافظ به صحنه برده اسن در گفت‌وگو با خبرنگار مهر درباره انگیزه های خود برای به صحنه بردن این اثر که به نوعی چندمین تجربه او در حوزه تلفیق موسیقی و نمایش محسوب می شود، توضیح داد: زبان و ادبیات فارسی غنی‌ترین ثروت ما ایرانیان است و پرداختن به متون کهن فارسی، یک مراجعه درست در راستای ساختن دنیای جدید برای اقوام ایرانی محسوب می‌شود. در این راستا منظومه «لیلی و مجنون» حکیم نظامی گنجوی به قدری غنی است که به جرات می‌توان آن را بزرگ‌ترین منظومه عاشقانه در ادبیات جهان دانست.

وی افزود: از زمانی که با این شاهکار آشنا شدم هربار که به سراغش می‌روم، ظرفیت تازه‌ای در آن پیدا کرده و تشویق می‌شوم از زاویه‌ای دیگر به آن بپردازم. «لیلی و مجنون» هنوز برای من تمام نشده است. پرداختن به چنین آثاری کار دشواری است؛ چراکه بیش از هر چیز در این زمینه باید برداشت درستی از مخاطب داشت و این مهم به راحتی میسر نیست.

این آهنگساز بیان کرد: شناخت جهان شاعر و مطابقت آن با سلایق متعدد مخاطب امروزی از طرفی و بازنویسی اثر به زبان امروز از سوی دیگر کار سختی است. رسیدن به این مرحله تازه بنا نهادن سنگ اول است. پس از آن باید به سراغ موسیقی رفت. موسیقی ایرانی ظرفیت‌های فراوانی دارد و همراه ساختن آن با گستره وسیع شهر ایرانی نیازمند دقت بالایی است. البته با توجه به اهمیت آشنایی کارگردان با ظرافت موسیقی ایرانی، خودم کارگردانی نمایش را برعهده گرفتم که امیدوارم در این کار بتوانم اندازه‌ها را رعایت کنم. البته آثار پرفروش معمولا جنبه ادبی و فرهنگی را به ناچار قربانی گیشه می‌کنند اما ما در «مجنون آن لیلی» به دنبال دوسر برد هستیم.

خازنی در بخش دیگری از صحبت های خود تصریح کرد: «مجنون آن لیلی» پر از رنگ و لایه‌های درونی و بیرونی است. به عبارتی درونش فلسفی و بیرونش عاشقانه است و نمایشنامه این ابزار را در اختیارم گذاشت تا لایه‌ها برای سطوح مختلف سنی و فکری جاگذاری شود. طراحی لباس و طراحی نور نیز ۲ رکن مهم صحنه‌اند. با این ابزار تلاش کردم که رویا تولید کنم

وی در پایان اظهار کرد: البته من این کارها را یک رشته منظم می‌بینم؛ این رشته تالیف که توسط یک آهنگساز کارگردانی می‌شود، به زودی حضور آهنگسازان جوان را در پی خواهد داشت. ضمن اینکه معتقدم آهنگسازی به دلیل انتزاعی بودن از کارگردانی دشواری‌های بیشتری دارد و امیدوارم علاقه‌مندان به این موضوع توجه بیشتری داشته باشند.

پروژه موسیقایی نمایشی «مجنونِ آن لیلی» به نویسندگی محمود توسلیان، آهنگسازی طراحی و کارگردانی پیمان خازنی، تهیه کنندگی ساسان سالور و حمیدرضا علی نژاد، روایت رشید کاکاوند، خوانندگی هادی فیض آبادی (با همراهی زهره فیروزی و امید نصری) و بازی عمار تفتی، زهره فیروزی، ملیکا شهاب، رز ایزدی، سپیده موسوی، علی تیمور فامیان، آتنا قرایی، سیما نوروزیان روزهای چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه ساعت های 18:30 و 21 در تالار حافظ تهران میزبان مخاطبان است.

کد خبر 6096120 علیرضا سعیدی

دیگر خبرها

  • پاسخ مرتضی‌علیزاده به منتقد «هفت»: سینما بر همه‌چیز مقدم است
  • انیمیشن‌هایی متفاوت برای بزرگتر‌ها؛ انیمیشن‌هایی مفرح برای بچه‌ها
  • اولین موزیک‌ ویدئوی رسمی با هوش مصنوعی ساخته شد
  • تماشای یک منظومه عاشقانه و انسانی در تهران/ چرا کارگردان شدم؟
  • مستندی نیم‌‎ساعته که ساختش ۱۶ سال زمان برد
  • پخش مستندی که ساخت آن پنج سال طول کشید/ «نائب الامام» در شبکه افق
  • زنانی که در کن رئیس شدند
  • ویرجیل فن دایک بهترین هم تیمی‌اش در لیورپول را انتخاب کرد / فیلم
  • انیمیشن‌هایی متفاوت برای بزرگترها ؛ انیمیشن‌هایی مفرح برای بچه‌ها
  • بهترین دوره آموزشی تعمیرات موبایل برای خانم‌ها