Web Analytics Made Easy - Statcounter

کمال خرازی رئیس شورای راهبردی روابط خارجی روز یکشنبه در مجمع صلح جهانی در پکن سخنرانی کرد.

به گزارش صدای ایرانمتن سخنان رییس شورای راهبردی روابط خارجی تحت عنوان "امنیت بین‌المللی و روند ضدجهانی شدن" به شرح زیر است:

جناب آقای رئیس

خانم‌ها، آقایان؛

بسیار خوشحالم فرصتی فراهم شد تا از این تریبون مهم که در ارتباط با مسائل مربوط به امنیت بین‌المللی است، با شما صحبت نمایم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

لازم است از مسئولین برگزارکننده و میهمان نوازی آنها سپاسگزاری نمایم.

مایلم به عنوان مقدمه به سه پدیده تأثیرگذار بر امنیت بین‌المللی در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم اشاره کنم:

1- استقلال کشورهای مستعمره و روی کار آمدن دولت‌های دیکتاتوری در این سرزمین‌ها که از حمایت غرب برخوردار بودند. علاوه بر آن تقسیم کشورهای بزرگ به کشورهای کوچک‌تر با مرزهای ساختگی، انسان‌های بسیاری را از موطن اصلی خود آواره و از تاریخ، فرهنگ و هویت اصلی خود جدا ساخت. این رویداد همچون آتشی زیر خاکستر، امکان درگیری‌های قومی و بی‌ثباتی دائمی را در این کشورها فراهم ساخت که بعضاً به درگیری‌هایی منطقه‌ای و بین‌المللی کشیده شد که حتی تا امروز استمرار یافته است.

2- فروپاشی نظم دو قطبی جهان. پس از فروپاشی شوروی آمریکا در صدد تشکیل جهان تک قطبی برآمد که موفق نشد و به جای آن مجموعه‌ای از قدرت‌های منطقه‌ای ظهور یافتند که مستقل از ابرقدرت آمریکا هرکدام از قدرت و نفوذ بالایی در منطقه خود برخوردار بودند. این شرایط جدید، یعنی وجود قدرت‌های بزرگ و منطقه‌ای، پارادایم جدیدی را به نام جهانی شدن می‌طلبید تا همه قدرت‌های بزرگ و منطقه‌ای در آن مشارکت داشته باشند.

3- ظهور پدیده جهانی شدن که در چند دهه اخیر با توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات به شدت شتاب گرفت. در واقع جهانی شدن را می‌توان فرصتی برای مشارکت همه دولت- ملت‌ها در پیشبرد امور جهانی دانست، به طوری که موجب هم‌افزایی و برخورداری همه از مواهب آن گردد. جهانی شدن همچنین می‌تواند موجب تغییرات فراملی و ملی گردد و بر ابعاد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی کشورها تاثیر بگذارد. بدین ترتیب، جهانی شدن می‌توانست نظام مطلوب و آزمون شده دموکراسی در سطوح دولت- ملت‌ها را به الگویی کارآمد برای نظام جهانی پسا دوقطبی مبدل سازد.

البته، متأسفانه گرچه در عالم نظری، جهانی شدن امیدهای بزرگی را در بین ملت‌ها آفرید، ولی در عمل به ابزار زیاده خواهی و نفوذ فرهنگی قدرت‌های بزرگ تبدیل شد و نارضایتی و ناامیدی کشورهای کوچک را فراهم ساخت. در واقع جهانی شدن به نوعی به استعمار فرانو انجامید که در آن صاحبان قدرت، ثروت و علم و فناوری منابع بیشتری را به خود اختصاص دادند و کشورهای کوچک همچنان در فقر و عقب‌ماندگی فروماندند. جدال بین نظر و عمل در پدیده جهانی شدن همچنان ادامه یافت به طوری که عملاً آنچه پیش‌بینی می‌شد تحقق نیافت.

از سوی دیگر، با توسعه فناوری‌های اطلاعات و ارتباطات و شبکه‌های اجتماعی، تلاش‌های قدرت‌های بزرگ برای نفوذ فرهنگی در کشورهای دیگر از جمله کشورهای اسلامی و همسان‌سازی خرده- جوامع اسلامی در اروپا و تحقیر آنها گسترش یافت و موجبات ناخرسندی آنها را فراهم ساخت. این نارضایتی فضایی را فراهم ساخت تا گروه‌های افراطی- تکفیری بتوانند نظر جوانان این جوامع را به خود جلب کنند و آنها را متقاعد سازند که جهانی شدن به معنای از دست رفتن ارزش‌ها، اصالت و هویت جوامع دیگر در اثر نفوذ فرهنگی قدرت‌هاست. مشکلات اقتصادی و بیکاری جوانان نیز از عواملی بود که شرایط را برای شکل‌گیری و نیروگیری گروه‌های افراطی آسان‌تر ساخت.

در چنین فضایی مقوله همکاری‌های بین‌المللی و منطقه‌ای نیز دست خوش تحول گردید. ائتلاف‌های منطقه‌ای که می‌توانست در خدمت توسعه جهانی باشد، به ابزاری در جهت منافع قدرت‌های بزرگ تبدیل گردید. این روند تا انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا ادامه داشت، به طوری که هر یک از قدرت‌های بزرگ تلاش می‌کردند منافع حداکثری خود را دنبال کنند. رقابت حاصله بین قدرت‌های بزرگ اقتصادی در عمل به سود یک طرف و زیان طرف دیگر انجامید، به طوری که در چنین مصافی ابرقدرتی همچون آمریکا خود را بازنده یافت و این موجب ظهور رئیس‌جمهور جدیدی در آمریکا شد که ضد جهانی شدن بود.

در این میان انفجار انقلاب‌های عربی در منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه و پیامدهای آن از جمله دخالت برخی از کشورهای منطقه همچون عربستان سعودی، امارات، قطر در کشورهای این منطقه، همچون سوریه، یمن و بحرین و حمایت آنها از گروه‌های افراطی مذهبی منجر به تشکیل گروه‌های تروریستی- تکفیری بزرگی همچون القاعده و داعش در این مناطق گردید و آنها را با معضل بزرگی روبرو ساخت که می‌رفت تا موجب سرنگونی حکومت‌های منطقه و تشکیل دولتی تکفیری و ضدبشری در سرزمین‌های عراق، سوریه و لبنان گردد.

از سوی دیگر، فعالیت‌های تروریستی و نیروگیری آنها از کشورهای مختلف از جمله کشورهای اروپایی و بازگشت برخی از نیروهای آموزش دیده توسط آن گروه‌ها برای انجام عملیات تروریستی در آن جوامع موجی از مخالفت با جهانی شدن در آن کشورها را در پی داشت و منجر به ظهور ملی‌گرایی افراطی و رشد تفکر پاپولیستی در آنها گردید که نمونه شاخص آن را می‌توان در انتخابات اخیر آمریکا مشاهده کرد.

آنچه در اینجا به عنوان یک واقعیت باید مورد تاکید قرار گیرد نقش قدرت‌های فرامنطقه‌ای در حمایت یا سکوت در برابر شکل‌گیری این گروه‌های تروریستی در منطقه خاورمیانه بود. کشورهای اروپایی و آمریکا در برابر این پدیده از کشورهایی حمایت کردند که پدیدآورندگان آن گروه‌ها بودند و حتی اطلاعات، سلاح، آموزش و امکانات در اختیار آنها قرار دادند تا دولت‌های قانونی عراق و سوریه را سرنگون سازند. ایران به دعوت دولت‌های قانونی عراق و سوریه به کمک آنها شتافت و از سرنگونی دولت‌های مزبور جلوگیری به عمل آورد. البته که ایران امنیت ملی خود را نیز در نظر داشت و با کمک به دولت‌های مزبور توانست تروریسم را از مرزهای خود دور سازد.

بدین ترتیب، جهانی شدن به ضد خود یعنی ضد جهانی شدن تبدیل شد و گسترش بیکاری، تروریسم، عدم امنیت در فضای واقعی و فضای سایبری را در پی داشت که امروزه به یک پدیده فراملی بسیار پیچیده تبدیل شده است. برخلاف دولت‌ها که محدود به مرزهای خود هستند، جهان به صورت فزاینده‌ای فراملی شده است به طوری که ردیابی، رصد و ارزیابی تهدیدات امنیتی غیرممکن گردیده است و به دلیل وابستگی‌های متقابل کشورها در عصر جهانی شدن، عدم امنیت در یک جامعه می‌تواند بر جوامع دیگر نیز تاثیر بگذارد. در این میان آنچه بیش از همه کار را برای کشورها جهت مبارزه با تروریسم مشکل می‌سازد عدم همکاری جمعی است، به ویژه آنکه عدم همکاری کشورها و احیاناً اختلاف بین آنها می‌تواند فضای بیشتری را برای تروریسم فراهم سازد.

متأسفانه امروزه شاهد آن هستیم که بعضی کشورها به خاطر منافع اقتصادی خود حتی امنیت ملی خود را نیز نادیده می‌گیرند. به طور مثال بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 کنگره آمریکا با همکاری دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در یک گزارش 28 صفحه‌ای محرمانه، دخالت شهروندان عربستان سعودی را در این حادثه هولناک مورد تأیید قرار داد، ولی تاکنون به علت منافع اقتصادی آمریکا و یا باج‌های مالی ارائه شده از سوی کشور مزبور روند پیگیری و مجازات کشور خاطی معطل مانده است. شاید بتوان گفت که حمله به برج‌های دو قلو و پنتاگون که اولی نماد تجارت جهانی و دومی نماد قدرت سیاسی و نظامی ابرقدرت آمریکاست مخالفت با جهانی شدن را آشکار ساخت.

متأسفانه چنین رفتار محافظه‌کارانه‌ای از سوی برخی کشورهای اروپایی نیز دیده می‌شود. آنها با وجود آنکه می‌دانند منشأ تروریسم تکفیری وهابیت و خاستگاه آن عربستان سعودی است و این کشور در ایجاد و حمایت از تروریست‌های مزبور نقش اساسی داشته و دارد، به دلیل منافع مادی خود سکوت اختیار کرده و به رغم صدماتی که از گروه‌های تروریستی دیده اند عکس العمل جدی در برابر آن کشور نشان نمی‌دهند.

به هر حال، مخالفت با جهانی شدن در انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا به خوبی به منصه ظهور رسید، به طوری که ترامپ به عنوان یک کاندیدای ضدساختار توانست برنده انتخابات گردد. سرزنش خارجی‌ها، جلوگیری از سفر اتباع کشورهای اسلامی به آمریکا، کشیدن دیوار بین آمریکا و مکزیک برای جلوگیری از مهاجرت‌های غیرقانونی، تهدید دیگر کشورها به دلیل صادرات اجناس رقابتی خود به آمریکا، و در نتیجه بیکاری روزافزون کارگران و رشد ناچیز اقتصادی آمریکا از مواردی بود که مورد تأکید کاندیدای مزبور قرار داشت که همه را ناشی از جهانی شدن می‌دانست.

عقب‌ماندگی اقتصادی آمریکا نسبت به رقبای جدید خود چون چین که رشد دو رقمی را تجربه می‌کرد، به صورت کاهش صادرات آمریکا و کاهش سهم آن در تولید جهانی تجلی یافت و نارضایتی وسیعی را در آمریکا پدید آورد، به طوری که آمریکا خود را در مصاف جهانی شدن بازنده یافت و به اردوگاه ضد جهانی شدن پیوست تا آنجا که مخالفت ترامپ با جهانی شدن او را در برابر رقبای خود به پیروزی رساند. او در شعارهای دوران انتخابات خود از خروج از پیمان‌های منطقه ای و بین‌المللی چون پیمان اقلیمی پاریس که نماد جهانی شدن بود سخن گفت و به وعده خود نیز پس از پیروزی در انتخابات عمل کرد.

بدین ترتیب، جهانی شدن از یکسو موجب ظهور افراط‌گرایی و مشکلات امنیتی در جوامع دیگر گردید و از سوی دیگر برای قدرت‌های اقتصادی از جمله آمریکا عقب‌ماندگی اقتصادی و رشد ملی‌گرایی افراطی را در پی داشت. برخی از سیاستمداران اروپایی نیز در مبارزات انتخاباتی خود از گسترش اقدامات تروریستی در کشورشان و نگرانی‌های مردم در زمینه بیکاری، امنیت و مهاجرت در جهت مخالفت با جهانی شدن بهره‌برداری کرده، به تقویت موج ملی گرایی کمک کردند. مهاجرت پناهجویان و نیز جویندگان کار از اروپای شرقی به انگلستان موجی در آن کشور ایجاد کرد که منجر به رفراندوم و تصمیم خروج این کشور از اتحادیه اروپایی گردید. بنابراین می‌توان گفت که جنبش ضدجهانی شدن ریشه در گسترش افراط گرایی و تروریسم، هراس‌های امنیتی، وضعیت اقتصادی کشورها، بیکاری جوانان و مهاجرت پناهجویان دارد.

نتیجه آنکه ویژگی امنیت بین‌الملل در قرن بیست و یکم ارتباط تنگاتنگ جهانی شدن با کاهش رشد اقتصادی، رشد تروریسم و ملی‌گرایی افراطی است. جهانی شدن از طریق گسترش شبکه‌های اجتماعی، مالی و رسان‌های، به گروه‌ها و سازمان‌های تروریستی قدرت بخشیده است و کاهش همکاری‌های بین‌الملل در زمینه جهانی شدن به ناامنی بین‌المللی کمک کرده است.

در پایان لازم است بر موارد زیر تأکید کنم:

جهانی شدن چنانچه مبتنی بر عدالت و مشارکت همه کشورها در اداره جهان باشد و از زیاده خواهی و اعمال نفوذ قدرت‌های بزرگ جلوگیری به عمل آید می‌تواند به رشد و شکوفایی همگان بیانجامد. ایران از چنین دنیای چند قطبی که مبتنی بر اصول دموکراسی اداره شود استقبال می‌کند.

برعکس، پدیده ضدجهانی شدن که خود محصول زیاده خواهی و نفوذ فرهنگی قدرت‌های بزرگ غربی است موجب گسترش بیکاری، نارضایتی جوانان و ظهور افراط‌گرایی مذهبی و ملی‌گرایی شده، آبشخوری برای پدیده شوم تروریسم فراهم ساخته است که می‌رود دنیا را با آشوب روبه‌رو سازد.

غرب به دلیل منافع مادی خود نباید در برابر تروریسم تکفیری که ریشه در عقاید افراطی وهابیت دارد مسامحه کند، زیرا جوانان غربی که اینک در سوریه و عراق عضو گروه‌های تروریستی تکفیری هستند سرانجام به کشورهای خود باز خواهند گشت و دست به اقدامات تروریستی خواهند زد.

جمهوری اسلامی ایران که خود قربانی تروریسم است و اخیراً نیز هدف تروریست‌های تکفیری داعش قرار گرفت در مبارزه با تروریسم جدی است و آماده همکاری می‌باشد.

از صبر و حوصله شما سپاسگزارم.

منبع: صدای ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت sedayiran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «صدای ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۸۱۰۱۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جعل نام خلیج‌فارس کار انگلیسی‌هاست

بی‌بی‌سی، نخستین رسانه‌ای بود که در جهان نام مجعول «خلیج عربی» را سر زبان اعراب انداخت.

به گزارش مشرق، بی‌بی‌سی، نخستین رسانه‌ای بود که در جهان نام مجعول «خلیج عربی» را سر زبان اعراب انداخت.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق آمریکا هم نخستین رئیس‌جمهور این کشور بود که در طول تاریخ به نقشه و اسناد بی‌اعتنا شد و این نام جعلی را بر زبان آورد.

انگلیس در کنار گسترش پان عربیسم این موضوع را مطرح کرد؛ بنابراین، ما در عین حال که باید به حفظ تمامیت ارضی خودمان و حفظ منافع و مرزهایمان که مسئله‌ای انکارناپذیر است، در عمل و زبان تأکید کنیم، باید بدانیم که این حرکت از ناحیه استعمار است.

ما حاضر نیستیم سر سوزنی از مسائلی مانند نام واقعی و قدیمی خلیج‌فارس و مرزهای خود بگذریم. اینها خلاصه‌ای بود تا به مناسبت روز خلیج‌فارس(دهم اردیبهشت) روزنامه همشهری با قاسم تبریزی درباره همه جوانب نام مجعول «خلیج عربی» به جای «خلیج‌فارس» به گفت‌وگو بنشیند که در ادامه می خوانید.

نخستین کسی که نام مجعول «خلیج عربی» را به‌کار برد، چه‌کسی یا چه رسانه‌ای بود؟

رسانه انگلیسی بی‌بی‌سی بود. جمال عبدالناصر در سال‌های ۱۳۳۹و ۱۳۴۰با شاه درگیر شد و در مسئله پان عربیسم این موضوع را مطرح کرد، اما پیش از او انگلیسی‌ها این نام را به‌کار بردند.

انگیزه بی‌بی‌سی برای این مناقشه چه بود؟

درگیری بین ایران و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس؛ چراکه به مرور زمان آمریکایی‌ها به ایران مسلط شده بودند، اما کشورهای حاشیه خلیج‌فارس هنوز مستعمره انگلیس بودند. این اختلاف، اساسی بود و طراحی‌اش توسط حرکت استعمار شکل گرفت تا حرکتی حساب شده به شمار رود که آثار بلندمدت هم دارد.

ما ایرانی‌ها برای حفظ منافع ملی‌مان در این بین چه کار می‌توانیم انجام دهیم؟

اول عمومیت بخشیدن به نقشه ایران و خلیج‌فارس است. نقشه‌های ما مربوط به سال ۱۶۰۰میلادی است. از نظر تاریخی هم که مشخص است. دوم اینکه باید حرکت استعمار در منطقه را شناخت؛ چراکه انگلیسی‌ها قریب به ۲۰۰سال قبل به منطقه آمدند و شروع به نفوذ و برنامه‌ریزی کردند. حتی کوچ خاندان‌هایی از شبه‌جزیره نجد و حجاز به جزایر خلیج‌فارس جزو برنامه‌های مدون و از پیش تعیین شده آنان بود.

به تعبیری می‌توان روی همین برداشت عنوان کرد کسانی که امروز در بحرین حاکم‌ هستند، اصلا بحرینی نیستند. اتفاقاً در آن منطقه به‌طور مثال همه شیعه بودند و اینگونه طیف‌های خوارج یا سنی متحجر را وارد بحرین و خلیج‌فارس کردند و در بحرین حاکمیت را به‌تدریج به آنها سپردند. خلاصه برنامه‌ریزی‌های حساب شده طی این ۲۰۰سال که از سوی دیگرو برخلاف حرکت های آنها به انقلاب اسلامی منتج شد را در منطقه به‌وجود آوردند.

جمهوری اسلامی ایران با گذشت ۴۵سال از انقلاب اسلامی، چه شیوه‌ای را در قبال این سیاست موذیانه اتخاذ کرده است؟

جمهوری اسلامی ایران به نام خلیج‌فارس تأکید داشته و دارد. عموما شورای کشورهای خلیج را آمریکایی‌ها پس از انقلاب اداره کردند. آمریکایی‌ها هم پس از انگلیسی‌ها و بعد از انقلاب در دایره ایران‌هراسی به این سیاست دامن زدند، اما ایران همچنان بر حق حاکمیت خودش و نام خلیج‌فارس مصرانه تأکید دارد.

شما اشراف کاملی بر تاریخ پهلوی اول و دوم دارید. رژیم شاه در حوزه خلیج‌فارس و نامگذاری مجعول خلیج عربی چه سیاستی را دنبال می‌کرد؟

آنها به‌دلیل سلطه انگلیس و آمریکا بی‌تفاوت از اصل موضوع می‌گذشتند و شاید در مواردی روی نام تکیه می‌کردند.

نمونه بارز این مصداق در چه موردی به‌طور بارز خودش را نشان می‌دهد؟

در مورد بحرین. نامه‌ای سال ۱۳۴۵داریوش همایون به هویدا می‌نویسد که اصلا بحرین چه ارتباطی به ما دارد؟! ما آنجا نه منافعی داریم و نه آنجا ارزشی برای ما دارد. او در آن نامه می‌نویسد که آنجا مشتی عرب هستند که گرایش به فارسی هم ندارند. این اتفاق درست ۳سال قبل از آن رخ داد که بحرین را جدا کردند. از سال‌های ۱۳۴۵هم مذاکرات پنهانی بین آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها با ایران انجام شد و اسنادش موجود است.

اسدالله علم در خاطراتش بارها اشاره می‌کند که ما درباره بحرین مذاکره کردیم، اما هیچ‌کس نمی‌گوید که چه اقدامی صورت گرفت. نهایتاً آخرین تیر خلاص را اردشیر زاهدی که خودش از اعضای سازمان سیا بود، بر پیکر ایران وارد کرد و بحرین از ایران جدا شد. کشورهای دیگر هم اسنادی از دوره رضاشاه و محمدرضاشاه در اختیار دارند که مرتباً رضاشاه به حضور انگلیسی‌ها در بحرین اعتراض می‌کند.

مردم بحرین که آنجا استان چهاردهم ما محسوب می‌شد، برای سفر کردن به شیراز و بوشهر، به اصرار و ابرام انگلیسی‌ها مجبور بودند گذرنامه بگیرند! اسناد این بخش در مجله مطالعات تاریخی موجود است. حکومت پهلوی بی‌توجه به این ارتباطات بود و در بهترین حالت فقط اعتراض می‌کرد. از نظر سیاسی هم به خصوص از دوره سلطه آمریکا بر ایران، شاه و ساواک از نظر سیاسی علیه عراق، مصر و سوریه موضع می‌گرفتند.

بیشتر اقدامات رژیم پهلوی دوم هم حراست از کارهای آمریکا و انگلیس است. نقش سناتور مسعودی هم که در مواردی سندی وجود دارد که او هم رشوه‌هایی دریافت می‌کرد، روشن است.

سیاست رژیم شاه در قبال خلیج‌فارس به همین‌ها خلاصه می‌شد؟

حاکمیت پهلوی در دوران رضاشاه ذیل سیاست جاری انگلیس در منطقه بود. در دوره محمدرضا خصوصاً پس از کودتای ۲۸مرداد، باز ذیل سیاست جاری آمریکا قرار داریم؛ پس نخست، سیاست آمریکا، خط‌مشی تعیین می‌کند. دولت برای آنها چنان بی‌اهمیت بود که وقتی در مجلس مطرح کردند چرا بحرین جدا شد، هویدا گفت: دختری بود که به خانه شوهر رفت! این گزارش به خودی خود سندی است که چاپ شده و وقیحانه‌تر از این نمی توان درباره بحرین نظر داد. آنها هیچ‌یک، آن قیود را نداشتند و نمی‌پذیرفتند. کما اینکه در عهدنامه سعدآباد همین‌طور است. او بخشی را به کمال آتاتورک بخشید. به معنای واقعی کلمه ذیل سیاست کشورهای خارجی حرکت می‌کردیم و خودمان را در سایه و آینه آنها می‌دیدیم و به جای می‌آوردیم و خبری از استقلال نبود. حال، قاجار مستقل بود اما بی‌عرضه و بی‌لیاقتی‌اش را در همه امور نشان می‌داد. شاه در مورد خلیج فارس هیچ تقیدی حس نمی‌کرد.

چرا؟

چون خودشان توسط استعمار در رأس کار بودند و باید در سایه اهداف آنها حرکت می‌کردند.

ترامپ ظاهراً نخستین رئیس‌جمهور آمریکاست که نام خلیج‌فارس را در گفتارش به خلیج عربی تغییر داد. نظرتان درباره او و موضعش چیست؟ چون به هر حال همه روسای جمهور آمریکا قبل از او دست‌کم در گفتار رعایت کرده‌اند که برای ذکر نام خلیج‌فارس به نقشه‌ها و اسناد قدیمی پایبند باشند. نظر و موضع شخصی‌تان درباره جهت‌گیری او چگونه است؟

به قول خود آمریکایی‌ها، او که قدری از نظر عقل کم دارد و دیوانه است. حال نمی‌خواهم آن عبارت زشت را به‌کار ببرم، اما رؤسای جمهور آمریکا چه جمهوری‌خواه و چه دمکرات، براساس منافع ملی و موقعیت جهانی‌شان سخن می‌گویند.

پس نباید چندان از سخن آنها ناراحت شد؛ چراکه دیکته‌ای است که خود حاکمیت به آنها می‌گوید. آنها مجری و بازیگر عرصه سیاست البته در سطح کلان‌ هستند. از ۱۳۲۰تا به امروز ما وقتی این ۸۰سال را رصد می‌کنیم، علیه منافع و اقتدار یا استقلال ملی ما تفاوتی بین جمهوری‌خواهان و دمکرات‌ها وجود ندارد.

مطالبی که مطرح می‌شد، سیاست جاری آنهاست؛ حال می‌خواهد جیمی کارتر باشد یا کندی که خودش را به‌عنوان مدافع صلح جهانی مطرح می‌کرد یا نیکسون به‌گونه‌ای دیگر.

آنها تفاوتی ندارند و عمدتاً چیزی مطرح نمی‌کنند که به منافع و موقعیت‌شان آسیب بزند؛ لذا در مسائلی مانند خلیج‌فارس با هم مشترک‌اند؛ بنابراین توصیه می‌کنم که اتفاقاً خیلی عادی به آن مسائل بنگریم؛ چراکه همان حرف‌ها را دیگران در آمریکا به‌گونه‌ای دیگر زده‌اند؛ مثلا کارتر مطرح کرد که ما در منطقه منافع داریم و امام(ره) از ابتدا با همان یک جمله کارتر برخورد کرده و فرمودند: آنها چه حقی دارند که در خلیج‌فارس منافع داشته باشند؟! هر یک با ادبیاتی می‌گویند اما عمدتا منافع اصلی‌شان را درنظر می‌گیرند.

به‌عنوان مورخ و تاریخدان می‌خواهم نظر شما را در این‌باره بدانم که چرا برخی خوانندگان خارج از کشور (لس‌آنجلسی‌ها) و مشخصا کسی که ترانه‌ای با نام خلیج همیشگی فارس داشت، به‌رغم موضع‌گیری‌های سیاسی در زمینه‌های دیگر، جرأت خواندن ترانه خودش را در کشورهای حاشیه خلیج‌فارس ندارد. او اتفاقاً می‌گوید من آدمی سیاسی نیستم، اما به‌خودش اجازه می‌دهد که درباره سیاست‌های خرد و کلان اظهارنظر کند. چرا چنین جمع اضدادی وجود دارد؟

اینها ۳دسته‌اند؛ یک دسته رجال سیاسی، درباری و نظامی حکومت پهلوی‌اند. آنها با همان ایدئولوژی شاهنشاهی ابراز نظر و تصمیم‌گیری می‌کنند و خط‌مشی‌شان همین است.

دسته‌ای دیگر، تحصیل‌کردگان غرب‌ هستند که نسل دومشان مثل ولی‌رضا نصر یا هوشنگ امیراحمدی مستقیم یا غیرمستقیم مشاور کاخ‌سفیدند. اینها براساس منافع آمریکا صحبت می‌کنند.

دسته سوم آدم‌های عادی را دربرمی‌گیرند؛ کسانی که پیش از انقلاب یا پس از انقلاب اینجا کبابی یا مغازه داشتند یا به نوعی تجارت یا معاش می‌کردند. آنها تعلقاتی نسبت به ایران و جامعه و فرهنگ و مردم ایران دارند، اما در مسائل سیاسی کم‌و بیش تحت‌تأثیر رسانه‌های غربی‌ هستند. در خاطراتشان هم این مهم عیان است.

خواننده‌ای از این دست در کدام دسته جای می‌گیرد؟

لاجرم در دسته سوم. همه فعالیتشان بستگی به روحیه خودشان و جو حاکم کشوری دارد که در آنجا مقیم‌ هستند.

دانش سیاسی این عده را در بستر تاریخی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

متأسفانه دانش سیاسی لازم را هم ندارند و بیشتر از روی احساسات واکنش نشان می‌دهند.

تکلیف ما امروز با موضوع نامگذاری خلیج‌فارس و خلیج عربی چیست؟

این موضوع ابزاری است تا ما را آزار دهند. گاه ذهن ما را از مسئله اصلی دور می‌کنند و گاه نزدیک! در اینکه خلیج‌فارس مربوط به تاریخ چند هزار ساله ایران است، هیچ شکی نیست؛ حتی تا عربستان و یمن جزو خاک ما بوده است. اینجا یک مسئله تاریخی مطرح است و دیگری جغرافیای تاریخی. آنچه حداقل برایمان باقی مانده، باید حافظش باشیم؛ آن هم به‌گونه‌ای که کوچک‌ترین خدشه‌ای به آن وارد نشود، اما در عین حال بازی استعمار را نباید فراموش کرد؛ یعنی وقتی او می‌گوید خلیج فارس یا خلیج عربی، در هر دو حال می‌خواهد ما را با کویت، کشورهای منطقه و کل جهان عرب دربیندازد.

در عین حال که خلیج‌فارس جزو مسلمات غیر قابل انکار ماست و این منطقه متعلق به ما بوده و هست؛ گرچه امروز دیگر درباره بحرین ادعای مالکیت نمی‌کنیم و پذیرفته‌ایم که در گذشته و در زمان شاه آنجا کشور شده و اروپایی‌ها خیانت کرده اند، اما بحرین را محترم می‌شماریم. اینها جملگی جمع اضداد نیست، بلکه همانگونه که آن کشور برای ما محترم است، حفظ و حراست مرزهای ما در شمال، جنوب و شرق و غرب محفوظ خواهد بود. در عین حال نغمه‌های استعمار برای جدایی و اختلاف موضوعی دیگر است.

خلیج فارس خانه ما است

رهبر معظم انقلاب:اینکه امروز شما می‌بینید دشمنان حرف‌های بزرگ‌تر از دهان خودشان می‌زنند، همه‌اش قابل پاسخگویی است از سوی ملّت ایران. می‌نشینند طرّاحی می‌کنند که ایران باید در خلیج‌فارس رزمایش نظامی نداشته باشد؛ چه غلط‌های عجیب‌غریبی! او از آن طرف دنیا می‌آید اینجا رزمایش راه می‌اندازد؛ شما اینجا چه‌کار می‌کنید؟ خب بروید در همان خلیج خوک‌ها؛(۱۰) بروید آنجاها و هرجا می‌خواهید رزمایش [کنید]. در خلیج‌فارس شما چه‌کار می‌کنید؟ خلیج‌فارس خانه‌ی ما است. خلیج‌فارس جای حضور ملّت بزرگ ایران است؛ ساحل خلیج‌فارس به‌اضافه‌ی سواحل زیادی از دریای عمّان، متعلّق به این ملّت است؛ باید حضور داشته باشد، باید رزمایش کند، باید اظهار قدرت بکند. ما ملّتی هستیم با تاریخ، قدرتمند.

بیانات رهبری در دیدار معلمان و فرهنگیان بیانات رهبری در دیدار معلمان و فرهنگیان- ۱۳ /۱۳۹۵/۰۲

دیگر خبرها

  • ظریف: اسرائیلی‌ها به آمریکایی‌ها هم لگد زدند | اسرائیل به هیچ کس رحم نکرد | آنانکه دل‌شان برای آمریکا لک می‌زند باید بدانند آمریکا چه کرد
  • سازمان‌های بین‌المللی در ایجاد و تداوم صلح و حل منازعات بین دولت‌ها نقش به‌سزایی دارند
  • آماده پرتاب ماهواره برای دیگر کشورها هستیم/ پایگاه جدید فضایی ایران در چابهار دسترسی به مدارهای متوعی را فراهم می‌کند
  • بستنی ایرانی در کدام کشورها پرطرفدار است؟ | خارجی ها بستنی ایرانی را با این طعم‌ها دوست دارند | جدیدترین قیمت بستنی قیفی، متری، سنتی و ویژه را ببینید
  • رژیم صهیونیستی خط قرمز امنیتی آمریکا است
  • رژیم صهیونیستی جزیی از «خطوط قرمز امنیتی در آمریکا» است
  • جعل نام خلیج‌فارس کار انگلیسی‌هاست
  • کنعانی: آمریکا با سرکوب دانشجویان حقوق‌بشر را نادیده گرفت
  • خیزش دانشجویی علیه رژیم صهیونیستی ظرفیت جهانی شدن دارد
  • ایران به توسعه اقتصادی مبتنی بر منافع کشورهای منطقه اهتمام دارد