Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-04-28@18:10:11 GMT

بند بند وصیتنامه بهرام محقق خواهد شد

تاریخ انتشار: ۷ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۸۲۲۸۸۱

بند بند وصیتنامه بهرام محقق خواهد شد

وارد خانه که می‌شوم چشمم به قاب عکس روی دیوار می‌افتد. قابی که انگار همه دارایی مادر و پدر شهید بهرام محمدی حاجی از داشته‌های دنیایی است.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - وارد خانه که می‌شوم چشمم به قاب عکس روی دیوار می‌افتد. قابی که انگار همه دارایی مادر و پدر شهید بهرام محمدی حاجی از داشته‌های دنیایی است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اما صفا و مرام پدر و مادر شهید بهرام محمدی وصف‌ناشدنی است. خدیجه مهدوی حاجی از فرزند شهیدش بهرام محمدی حاجی برایم روایت می‌کند. مادری که با رویی گشاده راوی روزهای زندگی تا مفقودالاثری و شهادت فرزندش می‌شود.

کودکی مقید

من متولد 1320 و اهل بابل هستم. در خانواده‌ای مؤمن و معتقد پرورش پیدا کردم. پدرم آیت‌الله حیدر مهدوی حاجی همزمان با حضور امام خمینی(ره) ‌در نجف به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و از مریدان ایشان بود. باب آشنایی خانواده ما با امام خمینی و بعد‌ها انقلاب اسلامی از همراهی پدر با امام خمینی (ره) ریشه گرفت و شکوفا شد. من در سال 1337 با حسینعلی محمدی حاجی ازدواج کردم. آن زمان 16 سن داشتم و ایشان 27 سال داشت. زندگی آرام و شیرین‌مان با درآمد حلالی که از دسترنج کار صحافی به دست می‌آمد می‌چرخید. من هشت فرزند داشتم. دو پسر و شش دختر. ابوالقاسم و بهرام پا به پای هم در تظاهرات‌ و راهپیمایی‌ها علیه رژیم شاهنشاهی حضور داشتند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با شروع درگیری‌های غرب کشور، ابوالقاسم برای مقابله با ضد انقلاب راهی کردستان شد. 16 ماه در آنجا جنگید و در نهایت هم بر اثر موج‌گرفتگی به افتخار جانبازی از ناحیه اعصاب و روان نائل آمد.

مسافر همیشگی جبهه

وقتی زمزمه جنگ تحمیلی به گوش رسید، حال و هوای بهرام هم تغییر کرد. 17 سالش که شد خودش رفت و در پادگان امام حسن(ع) شهر ری ثبت نام کرد. بعد هم به مدت 40 روز در پادگان یزد آموزش دید و اعزام شد. بهرام حدود یک سال در جبهه‌های دفاع مقدس حضور داشت. مرخصی که می‌آمد روز سوم نشده دوباره ساکش را برمی‌داشت و راهی می‌شد. اجازه نمی‌داد بدرقه‌اش کنیم و می‌گفت نه مادر نیایید. من بادمجان بم هستم. بادمجان بم که آفت ندارد. از جبهه زیاد برایمان صحبت نمی‌کرد. اگر هم حرفی می‌شد یا می‌خواست خاطره‌ای برایمان نقل کند سعی می‌کرد از زیبایی‌های جبهه و جهاد رزمنده‌ها بگوید. در نهایت بهرام خمس فرزندانم شد و شهد شهادت را در جوار مادرمان حضرت زهرا(س) نوشید. آخرین باری که رفت اواخر سال 1360 بود. 40 روز در منطقه ماند تا در نهایت 24 فروردین 1361 آسمانی شد. در نامه‌اش نوشته بود من برای ایام عید هم نمی‌توانم به خانه باز‌گردم، چرا که اگر بیایم داداش ابوالقاسم از من می‌خواهد بمانم تا خودش راهی شود. برای همین نمی‌توانم بیایم. بهرام زیاد به مرخصی نمی‌آمد که ماندگار نشود. 40 روز از آخرین وعده دیدارمان می‌گذشت، آن قدر ماند تا شهید شد.

تشییع پیکرش در خواب

بعد از عملیات فتح‌المبین از بهرام بی‌اطلاع بودیم. برای پیگیری وضعیتش تنهایی به تهران رفتم تا از همرزمانش در گردان حبیب بن مظاهر تیپ محمد رسول‌الله(ص) خبری بگیرم. بعد از شنیدن خبر مفقود‌الاثری بهرام به خانه بازگشتم. همه بستگان و فامیل جمع شدند. برای تسلی خاطر آنها هم که شده هفت روز مراسم گرفتیم. من ایمان داشتم که فرزندم شهید شده است اما پیکرش برای همیشه مفقود خواهد بود. وقتی 40 روز از شهادتش گذشت و ختم گرفتیم، خواب دیدم که پیکر بهرام را در بیابانی تشییع می‌کنند و ناگهان پیکر ایشان به آسمان رفت. آنجا دیگر یقین پیدا کردم که بهرام شهید شده است.

شهادت در کانال 123

نحوه شهادتش را ما از زبان همرزمان و دوستانش شنیدیم. بهرام در روند اجرای عملیات فتح‌المبین در شمال فکه فرمانده دسته و خمپاره‌انداز بود. وقتی عملیات در شمال فکه لو رفت، بچه‌ها در کانال 123 زیر آتش هجوم دشمن قرار گرفتند. بهرام با تمام توان به این طرف و آن طرف می‌دوید و به آنها مهمات می‌رساند اما بعثی‌ها او را به رگبار بستند. بهرام باز هم ایستاد. باز هم جنگید تا اینکه ساعت 17 عصر روز 24 فروردین سال 1361 با اصابت گلوله به سینه و پایش شهید شد و به داخل کانال 123 افتاد. بعد از اتمام عملیات آن منطقه مدت‌ها دست نیرو‌های عراقی بود اما بعد‌ها همرزمانش نتوانستند پیکر شهید را پیدا کنند. دوستانش می‌گفتند مطمئن باشید که بهرام شهید شده است.

ساک وسایل بهرام را 40 روز بعد از شهادتش برایمان آوردند. من اصلاً چشم‌انتظار بازگشت پیکر فرزندم نیستم و نخواهم بود چراکه ایمان دارم بند بند وصیتنامه بهرام محقق خواهد شد. پسرم در وصیتنامه‌اش نوشته بود: دعا کنید من اسیر و جانباز نشوم، فقط شهید شوم... جسدم پیدا نمی‌شود. مادر جان تو هم مانند وهب نصرانی که از سر فرزندش هم گذشت، از پیکر من بگذر و هیچ توقعی نداشته باش.

منبع: روزنامه جوان / صغری خیل فرهنگ

منبع: مشرق

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۸۲۲۸۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سکانس‌هایی از فیلم ممیرو

تعداد بازدید : 0 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 کیفیت 284 بازدید 3 فیلم ممیرو به کارگردانی سید هادی محقق و نویسندگی سید هادی محقق محصول سال 1394 است. ایاز پیرمردی که باعث مرگ همسر و گروهی از اقوامش شده، خود را در مسیر مرگ قرار می‌دهد اما نوه‌اش تلاش می‌کند او را به زندگی بازگرداند. یدالله شادمانی، میثم فرهموند، فاطمه بهادر، پریسا واصلی، مهیار آب‌روان، طلوع جهانبازی و منوچهر اشکویی در این فیلم روزبه رایگا بازی کردند و مجید برزگر این اثر را تدوین کرد. سکانس‌هایی از این فیلم سینمایی را می‌بینید.

دیگر خبرها

  • تبریک تولد بهرام رادان به سبک محسن کیایی!
  • حاجی می‌گفت: می‌توانیم چند بار اسراییل را شخم بزنیم
  • ۹۶ درصد از مصوبات سفر ریاست جمهوری به ایلام اجرایی شد
  • عکس| انتشار یک عکس عجیب از بهرام رادان به مناسبت تولدش
  • عکس| تصویری دیده نشده از پیمان معادی، امین حیایی و بهرام رادان
  • هشدار: شرایط پسماند در استان ایلام مناسب نیست
  • جهش تولید با رشد استعداد کارگران محقق می‌شود
  • سرلشکر سلامی با خانواده شهید حاجی‌رحیمی دیدار و گفت‌وگو کرد +عکس
  • سرلشکر سلامی با خانواده شهید حاجی‌رحیمی دیدار و گفت‌وگو کرد
  • سکانس‌هایی از فیلم ممیرو