هاروکی موراکامی و داستان بلند تازهاش
تاریخ انتشار: ۸ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۸۳۵۹۰۰
به گزارش خبرنگار ایلنا، هاروکی موراکامی مشهورترین نویسنده زنده حال حاضر ژاپن است که آثارش به لطف داشتن طرفداران دوآتشه و محبوبیت بسیار میان منتقدان ادبی، با استقبال عجیب و غریبی مواجه میشود.
استقبال از آثار این نویسنده ساکن آمریکا به حدی است که مخاطبانش از یک شب مانده به عرضه کتاب، جلوی کتابفروشیها صف میکشند و تمام شب را برای خرید اولین نسخه آخرین اثر نویسنده محبوبشان انتظار میکشند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تاکنون کتابهای زیادی از موراکامی به زبانهای مختلف ترجمه شده است اما در این میان «جنگل نروژی» با ده میلیون نسخه در سرتاسر دنیا، پرفروشترین اثر او بوده است. نویسندهای که هر ساله پیش از اعلام برنده نوبل ادبیات، زمزمههای اعطای این نشان باارزش به او پررنگتر از قبل میشود.
«چاقوی شکاری»
داستان «چاقوی شکاری» به گفته مترجمش، همانند دیگر آثار موراکامی نگاهی دقیق به روان انسان معاصر دارد. اینبار جوانی آمریکایی که روی صندلی چرخدارش نشسته است، از توهمی رنجآور سخن میگوید...
«میمون شیناگاوا»
همچنین پشت جلد «میمون شیناگاوا» به قلم مترجم آمده است: «موراکامی نویسنده سوالات غریب ذهن آدمیست. او بلد است مخاطب را در موقعیتی قرار دهد که در عین سادگی توان تغییر جهان ذهنیاش را دارد. انسان اگر نامش را فراموش کند، چه میشود؟ این سوالی است که موراکامی در این کتاب بهانهای قرار میدهد تا ما را به زندگی زنی ببرد که با نامش غریبه است...»
نکته جالبی که درمورد هاروکی موراکامی وجود دارد، ورودش به دنیای ادبیات است: «آوریل سال ۱۹۷۸ هنگام تماشای یک مسابقه بیسبال، ایده اولین کتابام «به آواز باد گوش بسپار» به ذهنم رسید و توانستم یک سال بعد با اتمام کتاب جایزه نویسنده جدید گونزو را دریافت کنم.» شاید از همین تعریف بتوان دریافت که نویسندگان محبوب این نویسنده ژاپنی، ریچارد براتیگان، جک کرواک و کورت ونهگات هستند.
منبع: ایلنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۸۳۵۹۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روز خلیج فارس با شهنواز
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حبیب احمدزاده نویسنده و پژوهشگر به تازگی یادداشتی را به بهانه روز خلیج فارس و یک عکس یادگاری، با عنوان «روز خلیج فارس با شهنواز» نوشته است.
مشروح متن این یادداشت در ادامه می آید:
این عکس را اواخر دهه هفتاد، امیرواحدی رفیقم از ما رفقای جنگش و استاد همایون شهنواز کارگردان دلیران تنگستان گرفت دم دهانه ورودی خلیج فارس به اروند رود روبروی شهر فاو عراق در سفری که نتیجه اش شد عاشق شدن استاد شهنواز به دریاقلی سورانی و نجات ابادان با دوچرخه.
از راست اسدالله، قبصه چی که جز لج و لجبازی با ما دیدبانها بلد نبود، وقتی بالای دیدگاه بودیم و ازش درخواست شلیک روی دشمن میکردیم، میگفت: باز این فرعون ها صبحونه شون را تو بهترین هتل دنیا خوردند رفتن بالا فکر میکنن ما قبضه چی ها نوکر و بردشون هستیم و تو این گرما دست به سینه دستوراتشون، وقتی هم اولین شلیک کردی بعد فرمایشاتشون تازه شروع میشه حالا شلیک بعدی پنجاه تا بالا بیست به راست دومی از راست پرویزه که بخاطر کفتراش تو جنگ مونده و هشت سال ماند و ماند و هشت بار مجروح شد یکبار شش گلوله تیربار، یک بارش سی و شش تا ترکش، یک بار دیگه چشم راستش و یک بار هم که روی تخت بیمارستان جنگی با ان خونریزی شدید و قطع نشدنی رگ بین دو پا میگفت:
دیگه به من نگید پرویز بگید پروین
و جراحش غش کرده بود از خنده
و بعد اون سمت چپی استاد شهنواز، اقا قاسم مسئول و پدر ما کوچولو بسیجی های مقر اسکله هشت که از همان روزهای اول جنگی با رفیقش حسین لدن (مادر همون بچه ها) وقتی فهمیدن بعثی ها، تو جاده خروجی شهر ابادان مینی بوس و اتوبوس و سواری مردم بیگناه را میگیرند و هرکس ریش داره را پیاده و به اسارت برده و یا اعدام صحرایی میکنند قسم خوردند تا ابادان از محاصره در نیاد ریششون رو نزنند و ریششان بلند شد و بلند شد و و بلند شد تا انکه شانسشون زد و محاصره شهر یک سال نشده شکسته شد وگرنه حالا حالاها هرسال رکورد جدیدتر ریششون تو کتاب رکوردهای گینس جابجا و قیافه هردویشون هم طوری ثبت میشد که تا حالااینقدر گمنام نمونند.
ولی یک سال کمتری بعد، قاسم با برادر کوچکترش رضا که همسن من بود تو مرحله سوم عملیات خرمشهر با هم مجروح شدند وقاسم داغان و مجروح روز ازادی خرمشهر و وسط غریو شادی مردم تو خیابونا بود که ننه قاسم نتوست تحمل کنه و زد زیر گریه و خبر شهادت رضا را وسط شادی اون همه مردم به قاسمش داد.
این عکس را امیر گرفت، که با هم مهمات های خمپاره اسدالله را میدزدیم و بعد به خودش میدادیم که برامون شلیک کنه برای همایون شهنواز اشنایی با این بچه ها اون روز تو دهنه خلیج فارس طوری بود که انگار همرزم های رییسعلی دلواری رو پیدا کرده به هر حال برای من روز خلیج فارس با تمام جغرافیای داخل و بیرون این عکس همگی از این جور آدم ها هستند و بس!
کد خبر 6095029 فاطمه میرزا جعفری