Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تسنیم»
2024-05-07@04:28:50 GMT

آیا نظامی‌گری، دموکراسی را تهدید/ تحدید می‌کند؟

تاریخ انتشار: ۱۰ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۸۵۲۷۰۶

آیا نظامی‌گری، دموکراسی را تهدید/ تحدید می‌کند؟

این روزها که کنش مستمر و منفی رئیس‌جمهور درباره سپاه و واکنش‌های آن فضای عمومی کشور را درگیر کرده است، بهانه خوبی برای بازخوانی قاعده کلی جایگاه نظامیان در نظام‌های مردم‌سالار و دموکراتیک است.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، این روزها که کنش مستمر و منفی رئیس‌جمهور درباره سپاه و واکنش‌های آن فضای عمومی کشور را درگیر کرده است، بهانه خوبی برای بازخوانی قاعده کلی جایگاه نظامیان در نظام‌های مردم‌سالار و دموکراتیک است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

روشنفکران جهان سوم و خصوصاً ایران، تقویت نظامیان و قدرت روز‌افزون آنان را امری منفی می‌دانند و عموماً حکومت‌هایی را که قدرت نظامی آن قابل توجه است، با مفهوم «نظام‌های میلیتاریستی» در مفهوم مقابل «نظام دموکراتیک» معنادهی می‌کنند. اصولاً توجه حاکمیت به بعد نظامی را به معنی تنش‌زا بودن سیاست‌های حاکمیت در عرصه داخلی و خارجی ارزیابی می‌کنند و توسعه نظامی را به معنی عقب‌ماندگی بخش‌های دیگر می‌دانند، به طور مثال جناب زیبا‌کلام معتقد است اگر ما برویم با امریکا مسائل‌مان را حل کنیم (که از نگاه ایشان مقصر این صحنه صددرصد ایران است) لازم نیست هزینه صرف موشک S300 کنیم بلکه همین پول را صرف خرید هلیکوپترهای آب پاش می‌کنیم تا از سوختن جنگل‌‌های‌مان جلوگیری نماییم. روشنفکران و ایضاً بخش فکری اصلاحات در ایران تقویت جنبه‌های نظامی و دفاعی کشور را به معنی تهدید دموکراسی ارزیابی می‌کنند و آن را نشان ضعف حاکمیت می‌دانند.

پیش فرض آنان این است که اگر منازعات داخلی از طریق به رسمیت شناختن نیروهای تحت انقیاد و منازعات خارجی از طریق احترام متقابل و به رسمیت شناختن منافع مشترک صورت گیرد، لزومی به تقویت بنیه نظامی کشور نیست و اصولاً می‌شود جامعه و کشوری با حداقل‌های نمادین نظامی داشت. از نگاه آنان نظامی‌گری تهدیدی بالقوه برای دموکراسی است و کشورهایی که هزینه بیشتر صرف امور نظامی می‌کنند به دموکراسی بی‌اعتقاد هستند. البته نگاه دیگری نیز در نخبگان و روشنفکران دهه 20 وجود داشت و آن اینکه اگر توسعه مقدم بر دموکراسی است و توسعه نیاز به ثبات دارد، بهتر است نظامیان در یک دوره مشخص با تثبیت فضا امر توسعه را پیش ببرند تا به مرحله بلوغ برای ورود به دموکراسی برسیم. مثال‌آوری آنان برای مفهوم‌سازی این مدعا، پهلوی اول است (پهلوی اول تنها حاکم 200 ساله ایران است که روشنفکران با آن همراه بودند). از نگاه روشنفکران و بخشی از اصلاح‌طلبان اصولاً مفهوم دشمن زاییده ذهن‌ نظام‌های ایدئولوژیک است و در چنین نظام‌هایی«‌توهم توطئه‌» جایگزین خود توطئه شده است و به همه چیز مشکوک هستند.

برای پاسخ به آنچه در سطور پیش آمد استفاده از وحی، سنت‌ها، روایت‌ها و استدلال‌های درون دینی کارآمد نخواهد بود چرا که خود مفاهیم درون دینی را بخشی از مشکل می‌دانند نه راه حل. علت اصلی آن است که پیشاپیش پذیرفته‌اند که ایدئولوژی تنش‌زا و دشمن‌ساز است و راهی به پایان منازعه ندارد.


بنابراین برای پاسخ باید سراغ نمونه‌های برون دینی و خارج از جهان ایدئولوژیک (‌مثلاً غیر از اسلام یا مارکسیسم) رفت و روشنفکران را با همان خاستگاه و مدینه آرمانی خودشان - یعنی غرب- تفهیم نمود. اگر از رادیکال دموکرات‌ها بپرسید الگوی مدنظر شما کجاست، چه خواهند گفت؟ نسخه دموکراسی حداکثری که در جیب دارید از کجا آورده‌اید؟ کدام کشور را مناسب برای الگوبرداری می‌دانند و از قضا اگر خودشان از کشور خارج شوند کدام کشور را مطلوب حیات اجتماعی و سیاسی می‌دانند؟ بدون تردید مثال‌آوری روشنفکران از دموکراسی، روسیه، پاکستان، ترکیه، اسپانیا و شرق اروپا نیست، آسیای میانه و مرکز آفریقا و امریکای لاتین هم نیست.

دموکراسی مطلوب آنان فرانسه، انگلیس و امریکاست. حتی آلمان را نیز به جهت رشد نحله نازیسم و سابقه فاشیزم مطلوب نمی‌دانند. حال سؤال اساسی این است که اگر قوی‌ترین دموکراسی‌های جهان در سه کشور یاد شده است، قوی‌ترین و مجهزترین ارتش‌های جهان در کدام کشورهاست؟ وقتی با دقت به صحنه جهانی می‌نگریم، قوی‌ترین، بزرگ‌ترین، مجهزترین و هجومی‌ترین ارتش‌های جهان نیز مربوط به همین سه کشور است. این کشورها که با مقوله‌ای به نام اپوزیسیون داخلی مواجه نیستند و روشنفکران ما نیز نظام‌های آنان را ایدئولوژیک نمی‌دانند، در عرصه خارجی هم که مسائل با گفت‌وگو و بده و بستان قابل حل است، پس چرا سردمداران دموکراسی، پرچمداران قوی‌ترین سیستم‌های نظامی جهانند؟ چه چیزی آنان را تهدید می‌کند؟

چه لزومی دارد که بیشترین بودجه خود را صرف امور نظامی می‌کنند و تولید تسلیحات پررونق‌ترین بخش اقتصاد آنان است؟ مگر سال گذشته که در ایران گفتمان را جایگزین موشک معرفی کردند در سیستم موشکی مبدعان نظریه گفتمان تعدیلی صورت گرفته بود؟ بنابراین اگر روشنفکران خود را غربی‌تر از غربی‌ها ندانیم باید آنان را صرفاً موجوداتی «متفاوت‌خواه» دانست که شنای خلاف جهت رودخانه را صرفاً برای دیده شدن انجام می‌دهند و حربه دیگری برای خودنمایی در سپهر سیاسی کشور ندارند، در حالی که می‌توانند همایشی با روشنفکران آن سه کشور برگزار کنند و از آنان لزوم تقویت همزمان دموکراسی و سیستم نظامی را بپرسند.

چرا اینجا مرغ همسایه غاز نباشد؟

انتهای پیام/

R1361/P1361/S9,1299/CT12

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۸۵۲۷۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

با ۲۱ میلیون نفر بی سواد دمکراسی حاکم می شود؟

سواد دموکراسی می آورد. باورتان می شود؟ این گزاره ساده و عجیب حاصل ده سال پژوهش ژوزف هنریچ انسان شناس بلندآوازه دانشگاه بریتیش کلمبیا در ونکوور است. قصه روشن است. بی سوادی سیستمی ناکارآمدی و نادانی سیستمی می‌زاید و این سیستم ها هم برای حفظ قدرت چاره ای جز خودکامگی و استبداد و زورگویی ندارند. همچنین این سیستم ها به دلیل ناکارِآمدی و نادانی، نظام آموزشی را هم ناکارآمد می کنند و موجب گسترش بی سوادی همگانی می شوند. برآیند این وضعیت تقویت و بازتولید خودکامگی و استبداد است.

مشکل اصلی کجاست؟ این هم روشن است. ساختار شناختی و مغزی انسان بی سواد فاقد ذهن تحلیلی و انتقادی است و نمی تواند پیچیدگی ها را تجزیه و تحلیل نماید. اجازه دهید به نتایج پژوهش هنریچ نگاهی کنیم.

-هنریچ و همکارش ابتدا در ۲۰۱۰ نتایج تحقیق شان درباره راز توسعه دموکراسی در جوامع غربی را در مجله نیچر منتشر کردند. آنها گفتند مردمان غربی با دیگران تفاوت دارند و گونه ای انسان متمایز از دیگر مردمان خردمند هستند که توانسته اند سامان دموکراتیک در کشورهای شان تاسیس کنند. نام این گونه را انسان کژدیس نهادند. انتشار این مقاله سر و صدا کرد و هنریچ پژوهش هایش را ادامه داد و در ۲۰۲۰ کتاب" انسان کژگونه؛ دمکراسی، برآیند پانزده قرن کژدیسی جوامع غربی" (۱۴۰۱) را منتشر کرد.

-پرسش هنریچ معمای جهان امروز است: جوامع غربی دموکراتیک چگونه از دولت های پیشامدرن به دولت های مدرن دموکراتیک رسیدند اما سایر کشورها نرسیدند؟ این معمای بزرگ را بسیاری از محققان و متفکران بزرگ کاویده اند، اما پاسخ هنریچ کاملا متفاوت از بقیه است.

-هنریچ نشان می دهد جوامع دموکراتیک از سال ۵۰۰ میلادی تحولات شان را آغاز کردند و نه از رنسانس در پانصد سال پیش. همچنین هنریچ نشان می دهد دولت ها و سامان سیاسی دموکراتیک حاصل دو تحول ساختاری است: ۱) ظهور سواد همگانی؛ ۲) تحول نهاد خویشاوندی. بحث تحول نهاد خویشاوندی را که از هزار و پانصد سال پیش آغاز شد فعلا کنار می گذارم و جدا بیان می کنم. اما بحث سواد و دموکراسی مختصر می گویم. البته کتاب او ۸۷۸ صفحه است و فقط نتیجه اش را می گویم.

- اروپا از قرن شانزدهم سوادآموزی همگانی را آغاز کرد و تا ۱۹۵۰ تمام جمعیت باسواد شدند. به قول هنریچ "در قرن شانزدهم مهارت خواندن و نوشتن همچون آتش به پنبه زار اروپا افتاد" . هنریچ در دیباچه اش می نویسد سوادآموزی همگانی مغز انسان کژگون را تغییر داد و باعث شد " مداربندی های عصبی آن از نو سیم پیچی شد" و " لب پیشانی به ویژه در ناحیه بروکا که نقش مهمی در تکلم دارد تغییر کرد" و در نتیجه این تغییر " پردازش گفتار و تفکر درباره اذهان دیگران" هم متحول شد.

”خواندن" حتی بیش از نوشتن نقش مهمی در این تحول داشت. خوانایی و نویسایی قلمرو واژگانی ما را گسترش می دهد، تفکر مفهومی و انتزاعی را ایجاد می کند، باعث ذخیره و انباشت تجربه ها و دانش ها می شود، شیوه تفکر تحلیلی و انتقادی را جایگزین شیوه تفکر کلی می سازد، درک همدلانه را تقویت می کند، موجب تقویت تفکر مستقل می گردد، و شکل تازه ای از تعاملات اجتماعی را می آفریند.

هنریچ اینها را نشان می دهد و بیان می کند که اینها لازمه دموکراسی اند. میزان پیشرفت دموکراسی تابعی از میزان خوانایی و نویسایی مردم هر جامعه است. در کتابم "الفبای زندگی"(۱۴۰۳) همین قصه را درباره بحران دموکراسی در ایران شرح داده ام. می دانم باسواد کردن ۲۱ میلیون نفر جمعیت بی سواد کنونی کار ساده ای نیست. سخت تر از آن میلیون ها نفری هستند که دیپلم و حتی مدرک دانشگاهی دارند اما خوانا و نویسا نیستند.

در "الفبای زندگی" نشان داده ام محتاج مدرسه ایم اما مدرسه ای با کیفیت که بتواند انسان توانمند خوانا و نویسا تربیت کند. این راه تحقق دموکراسی در ایران است. اگرچه این راهی نیست و نباشد که یک شبه طی شود.
بیشتر بخوانید:
چرایی پیش‌بینی‌ناپذیری ایران فردا / قواعد بازی حکومت و جامعه پیچیده‌تر شده
حال خراب سیاست های فرهنگی / قانون چیست، صدا و سیما و دولت چه می گویند، مردم چه می کنند؟/ بدون تفکیک نهادی سیاست فرهنگی نخواهیم داشت
زوال نگرانی مشترک متفکران امروز از فوکویاما و پیکتی تا عجم‌اغلو/ فناوری الزاما موجودی معصوم نیست
انقلاب علمی خاموش و انفعال ما / پیشگامی تولید فکر نیازمند آزاداندیشی از قیدهای تحمیلی است

۲۱۶۲۱۶

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903405

دیگر خبرها

  • امیر حیدری: هیچ‌کس قادر به تهدید جمهوری اسلامی و منافع ملی کشور نیست
  • با ۲۱ میلیون نفر بی سواد دمکراسی حاکم می شود؟
  • ۱۳ استان در معرض تهدید سن و زنگ زرد هستند
  • قاچاق سوخت تهدید جدی برای شیوع مالاریا در شرق کشور
  • طالبان: بازداشت دانشجویان در آمریکا سرکوب دموکراسی است
  • آمریکا هشدار سفر به آلمان را تشدید کرد
  • ایران در سایه تهدید بحران سالخوردگی
  • ایران در تهدید بحران سالخوردگی قرار دارد
  • وزیر جنگ‌طلب، نتانیاهو را تهدید کرد
  • جنجال مراسم «چهارمین عروسی» فرمانده طالبـان | او ایران را به حمله نظامی تهدید کرده! | فیلم