Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-04-28@19:15:26 GMT

پديده اي پيچيده به نام «سادومازوخيسم»

تاریخ انتشار: ۱۱ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۸۶۶۲۵۷

خبرگزاري آريا -


رفتارهاي سادومازوخيستي


رفتارهاي سادومازوخيستي از ابتداي کار در جوامع انساني وجود داشته اند. يعني ميل غريب به آزار دادن ديگري يا ميل غريب تر آزار ديدن از ديگري انگار در تمام دوران ها در تمام جوامع وجود داشته است.

رگبار خبرهاي مهيب و دردناک در زمانه ما چنان شده که بايد از بي حسي و خو گرفتن مردمان به زشتي و پليدي و خشونت بيم داشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

يکي از اخباري که طي روزهاي اخير مايه خشم و ناراحتي شده، داستان غم انگيز زني است به نام اعظم که به همراه دو دختر خردسالش به مدت بيست و يک روز زنداني شوهرش بوده و به دست او شکنجه مي شده است.

اين خبر را بايد در امتداد خبر ناراحت کننده ديگري گذاشت که چندي پيش منتشر شد و از شکنجه شدن بيماران عقب مانده بستري در يک آسايشگاه خصوصي به دست پرستاران و نگهبانان شان حکايت مي کرد. به اين موارد مي توان فيلم هاي ترسناکي را افزود که داعش از زجرکش کردن مخالفانش منتشر مي کند. آنچه در تمام اين موارد مشترک است، شکلي از رفتار است و انگيزه اي براي ابراز خشونت است که اغلب ساديسم يا ديگرآزاري خوانده مي شود.

کلمه ساديسم در اواخر قرن هجدهم بر اساس آثار ادبي مارکي دو ساد فرانسوي به اين طرز رفتار اختصاص يافته و در دوران معاصر در پارسي به ديگرآزاري ترجمه شده است. مارکي دو ساد (1814-1740 م.) اشراف زاده فروپايه اي بود که در حدود زمان انقلاب کبير فرانسه به خاطر اعمال خشونت در مورد زنان روسپي شهرتي داشت و چون در داستان هاي تخيلي اش بر همين موضوع پاي مي فشرد و زوايا و جوانب رنگيني از آزار دادن ديگران را در بافتي جنسي روايت مي کرد، شهرتي يافت و نامش بر اين حال و هوا حک شد. کمابيش همزمان با او نويسنده ديگري به نام لئوپولد زاخر مازوخ سويه واژگونه اين حالت را در آثارش حکايت کرد و اين بار بر ميل به آزار ديدن و خوار شدن تاکيد کرد. به اين ترتيب بود که نام او نيز در متون روانشناسانه به يادگار باقي ماند و جفت مزوخيسم/ ساديسم تعريف و در زبان ما به خودآزاري/ ديگرآزاري برگردانده شد.

شواهد تاريخي نشان مي دهد که رفتارهاي سادومازوخيستي از ابتداي کار در جوامع انساني وجود داشته اند و داده هاي مردم شناسانه هم به رواج اين نوع رفتارها در تمام جوامع گواهي مي دهد. يعني ميل غريب به آزار دادن ديگري يا ميل غريب تر آزار ديدن از ديگري انگار در تمام دوران ها در تمام جوامع وجود داشته است. بر مبناي همين ميل، آيين هاي جمعي و مناسک اجتماعي گوناگوني هم تکامل يافته است که زجرکش کردن محکومان در ملأ عام يا زخم زدن بر خود در جريان مراسم مذهبي نمونه هايي از آن است.

اين را مي دانيم که همه نظام هاي رواني گرايشي طبيعي و پيش تنيده به لذت از خود نشان مي دهند و باز اين را هم مي دانيم که حسي عمومي و فراگير به نام همدلي و همدردي (empathy) در آدميان وجود دارد که به همين ترتيب از تباري تکاملي برخوردار است و باعث مي شود شادماني و خنده از کسي به کسي سرايت کند و درد و رنج ديگري همچون شکلي ملايم از رنج خويشتن تجربه شود. بر اين مبنا، اين که مردمان بکوشند به شادماني و لذتي بيشتر دست يابند و ديگران را نيز از آن برخوردار کنند، امر طبيعي و بديهي مي نمايد؛ اما اين که چطور ممکن است کسي از رنج ديگري لذت ببرد يا رنج خود را بپسندد، در نگاه نخست همچون ناسازه اي جلوه مي کند. به ويژه وقتي دريابيم که اين حس خود/ ديگرآزاري امري فراگير و عمومي است و به حالتي بيمارگونه و استثنايي در جمعيتي کوچک از مردمان محدود نمي شود.

نظريه پردازي علمي مدرن درباره سادومازوخيسم در سال 1905 با «سه مقاله درباره جنسيت» به قلم فرويد آغاز شد. پيش از اين تاريخ ريشارد فون کرافت اِبينگ در سال 1886 در کتاب مهمش (روان رنجوري جنسي» (Psychopathia Sexualis) تعبير ساديسم و مازوخيسم را براي توصيف اين نوع رفتارها به کار گرفته و بر اين نکته تاکيد کرده بود که عنصر اصلي در ارتباط خود - آزارگرانه با ديگري، مقوله سلطه و کنترل کردن است و نه خودِ درد و رنج.

فرويد در «سه مقاله» به اين نکته مهم اشاره کرد که رفتار ديگرآزارگرانه و خودآزارگرانه اغلب همزمان در يک تن نمود مي يابند و از اين رو تعبير سادومازوخيسم را ساخت. او اين حدس را هم مطرح کرد که همگان تا حدودي براي نمايش اين نوع رفتارها استعداد و آمادگي داشته باشند و اين عمومي پنداشتن سادومازوخيسم چندان پيش رفت که بخشي از مراحل رشد رواني نوزدان را ساديک ناميد چرا که با ميل به گاز گرفتن و دريدن پيوند خورده است.

فرويد بعدتر در مقاله مهم «بچه اي کتک مي خورد!» بر ارتباط تخيل با ميل خود/ديگرآزارانه تمرکز کرد و خيالپردازي هاي جنسي را با آن مربوط دانست. او مانند کرافت ابينگ معتقد بود سرشت مردان با ديگرآزاري و ذات زنان با خودآزاري سازگاري دارد و از اين رو بروز هر يک از اين حالات در جنس مخالف را بيمارگونه مي ديد. فرويد و روانکاوان ديگر در کل معتقد بودند ناديده انگاشته شدن کودک از سوي والدينش و محروميت از عشق و محبت خانوادگي عامل اصلي منحرف شدن جريان ليبيدو و بروز حالت هاي سادومازوخيستي است.

در روزگار ما مدل کلاسيک درباره رفتارهاي خود/ديگرآزارانه مورد حمله هاي سختي قرار گرفته است. از يک سو داده هاي جديد نشان مي دهد که رفتار سادومازوخيستي شيوعي بيش از آنچه گمان مي شد، دارد و حتي در ميمون هاي عالي مانند شامپانزه هم نمودهايي از اين رفتار ديده شده است. پيمايش مشهور کينزي نشان داد که حتي خواندن داستان هايي با محتواي سادومازوخيستي براي 12 درصد زنان و 22 درصد مردان به لحاظ جنسي تحريک کننده است و اين فراتر از ميزاني است که از يک عارضه يا انحراف رواني انتظار داريم.

از سوي ديگر، طي دهه هاي گذشته جنبش هايي اجتماعي را داريم که بر فراگير بودن و بي زيان بودن شکلي ملايم و «داوطلبانه» از ارتباط سادومازوخيستي تاکيد مي کنند و با بيمارگون شمرده شدن اين رفتارها مخالفت مي ورزند. از ديد نويسندگاني که سخنگوي اين جريان هستند، رفتار خودآزارانه و ديگرآزارانه شکلي از اندرکنش جنسي صريح يا پنهان ميان من و ديگري است که با تبادل لذت همره است اما داد و ستد اين لذت در شبکه اي پيچيده از قدرت و سلطه تعريف مي شود و با تعويق و رنج همراه است. هر چند چون هر دو طرف بر سر آن توافق دارند، امري غيراخلاقي يا زيانمند يا ناسالم قلمداد نمي شود.


رفتارهاي سادومازوخيستي از ابتداي کار در جوامع انساني وجود داشته اند


در کنار اين برداشت ها، ديدگاه هاي تجديدنظرطلبانه اي در اردوي روانکاوان را هم داريم. مشهورترين ديدگاه در اين ميان به ژل دلوز تعلق دارد که در نوشتار مهمش «سردمزاجي و سنگدلي» (1967 ميلادي) با فرض مرکزي فرويد مخالفت کرد و گفت که ساديسم و مازوخيسم دو طرز رفتار به کلي متفاوت هستند که در يک فرد ظهور مي يابند اما خاستگاه ها و ساز و کارهايي به کلي ناهمسان دارند.

از ديد او حالت مازوخيستي بر «قرارداد» تاکيد داشت و مشروط شدن لذت بر اساس قواعد منسوب به ديگري را بيان مي کرد در حالي که ساديسم بر رکن «قانون» استوار بود و اعمال سلطه بر ديگري را مورد تاکيد قرار مي داد. از ديد دلوز، مازوخيسم از اتحاد نهاد (id) و فرامن (super-ego) نشأت مي گرفت و با انحلال کامل «من» همراه بود. در مقابل، ساديسم حاصل غلبه من (ego) بر نهاد و فرامن بود و من را به مرتبه قانون گذار و جايگزيني براي فرامن بر مي کشيد.

يکي از بحث هايي که از همان ابتداي قرن بيستم درباره سادومازوخيسم مطرح شد، ارتباط اين حالت با خشونت و بي رحمي بود. در رفتارهايي که از شوهر ديوانه اعظم سر زده يا آنچه داعش در فيلم هاي ترسناکش باز مي نماياند، با خشونت و سنگدلي عريان روبرو هستيم اما اين که پشتوانه روانشناختي اين رفتارها به راستي خود/ ديگرآزاري است يا نه، جاي بحث وجود دارد.

يکي از نخستين نويسندگاني که در اين زمينه به طرح مسئله پرداخت، هنري هاولاک اليس بود. او در کتاب «روانشناسي جنسيت» (1933 ميلادي) مطرح کرده است که سادومازوخيسم با سنگدلي و خشونت عادي تفاوت دارد و وضعيت رواني پيچيده و خاصي است که از بحران توليد رنج مديريت شده و در پي دستيابي به لذت است. اين خط انديشه تا حدودي در آثار نويسندگاني مانند سارتر بازتاب يافته است که مازوخيسم را کوششي براي تثبيت نگاه ديگري بر من مي دانند و از سوي ديگر ساديسم را همچون سلطه نگاه و انگاره من بر ديگري تفسير مي کنند.

از ديد سارتر، خودآزاري در راستاي انحلال خودآگاهي و دست کشيدن بازيگوشانه از اراده آزاد قرار مي گرفت و ديگرآزاري همچون مکملي براي آن جلوه مي کرد که برعکس فروکاستن ديگري بر يک شيء و مسلط شدن بر آن را هدف مي گرفت.

خلاصه آن که رفتار سادومازوخيستي امري پيچيده و لايه لايه است که به سادگي نمي توان آن را به شرّ اخلاقي يا بيماري رواني فروکاست. چنين مي نمايد که در حالت خود/ ديگري آزارانه چندين و چند عامل با هم ترکيب شوند و طيفي متنوع از رفتارها را پديد آورند. هسته مرکزي اين رفتار بي شک گره خوردن رنج ديگري با لذت من (در ديگرآزار) است که مي تواند با لذت برخاسته از رنج من در اثر لذت ديگري (نزد خودآزار) گره بخورد و در اين حالت يک رابطه خودآزاري - ديگرآزاري پايدار را نتيجه دهد. چنين مي نمايد که وضعيت دو قطبي ياد شده که افراد داوطلبانه بدان وارد مي شوند و قراردادها و قواعدي براي کنش متقابل در اندرونش وضع مي کنند، چندان زيانمند نباشد و رايج ترين الگو هم محسوب شود.

در کنار اين هسته مرکزي که بر جفت لذت - رنج استوار شده؛ يک گوشته بزرگ و نيرومند از جنس قدرت و سلطه را هم داريم که بي شک در شکل دادن به ارتباط خود/ديگرآزارانه تعيين کننده است. يعني چنين مي نمايد که در اين ارتباط متغيرهاي مرکزي سطح رواني (لذت و رنج) با متغيرهاي مرکزي سطح اجتماعي (قدرت و سلطه) جوش بخورند و با هم ادغام شوند. به اين ترتيب، کسب لذت از حضور ديگري با اعمال قدرت بر بدن ديگري هم ارز مي شود و کنترل جريان لذت و رنج در بدن ديگري که در ذات خود صورتي از قدرت است، همچون صورتي پيچيده تر و اجتماعي تر، جايگزين لذت خام روانشناسانه مي شود. تاکيد دلوز را بر اين که رابطه خود/ديگرآزارانه با زبان پيوند دارد و گفتماني ويژه توليد مي کند در همين جا مي توان دريافت و تاييد کرد.

به لحاظ آماري، رفتارهاي خودآزارانه يا ديگرآزارانه اغلب به خاطر همين دوسويه بودن و قراردادهاي دوجانبه با خشونت و درندگي زيادي همراه نيستند و ماهيتي نسبتا ملايم دارند. اما بايد به اين نکته نگريست که در برخي از موارد اصولا ارتباط دوسويهاي در کار نيست و ميل يک خودآزار است که به ديگري بي گناه و بي ميل تحميل مي شود. در واقع ميلي به لذت بردن از رنج ديگري، در غياب توافق با ديگري، احتمالا هسته مرکزي شرّ اخلاقي است و همچون ترکشي از بدنه همين ارتباط سادومازوخيستي جدا مي شود. يعني ميل به سلطه و خواستِ دستيابي به لذت در حضور رنج ديگري، آن گاه که با ناديده انگاشتن ديگري و بسته شدنِ نگاه خودآزار به خويشتن همراه باشد، به خشونت و درندگي ميدان مي دهد و شالوده رفتار ستمگرانه را بر مي سازد. خوردن گوشت امري طبيعي و رايج و نه چندان زيانمند است اما وقتي اين ميل، به خوردن گوشت انسان زنده تغيير جهت دهد، کرداري مهيب و آدمخورانه را ايجاد مي کند.

چنين مي نمايد که ارتباط سادومازوخيسم با خشونت و ستم چيزي از همين جنس باشد. هسته مرکزي تعادل و مهار خشونت در رفتار ديگرآزارانه همدلي و همدردي و توانايي نگريستن به ديگري و درک لذت و رنج او است. همين عامل است که دريافت لذت از رنج ديگري و بازي هاي پيچيده لذت و رنج ميان من و ديگري را ممکن مي سازد. اگر عاملي اين همدردي را از ميان بردارد و ديگري را از دايره نگاه من آزارگر بيرون براند، ستمي خشونت آميز بروز مي کند که نمونه اش را در ماجراي اعظم و شوهرش مي بينيم.

آنچه همدردي را از ميان مي برد و سنگدلي را به جاي آن مي نشاند، مي تواند عواملي متفاوت باشند. با مرور زندگينامه جنايتکاران بزرگ تاريخ که رفتار ديگرآزارانه نماياني از خود نشان مي دادند، روشن مي شود که عوامل تربيتي و اختلال در رشد رواني مي تواند بخشي از ماجرا باشد، اما برخلاف ديدگاه فرويد، کل داستان را نمي توان به آن فروکاست.

در ماجراي آن نگهبانان و پرستاران شيطان صفتي که بيماران عقب مانده بي گناه را آزار مي داده اند، انگار عاملي اجتماعي در کار بوده که حساسيت زدايي نسبت به رنج ديگري را رقم زده و ستم را به امري عادي و پذيرفتني تبديل کرده است. درباره شوهر اعظم اين را مي دانيم که به مواد مخدر معتاد بوده و چنان که از گزارش ها بر مي آيد، گويا با حالت پارانوئيد شديدي به خاطر مصرف شيشه دست به گريبان بوده است.

تعادل ظريف ميان من و ديگري و در هم گره خوردن جريان هاي لذت و رنج در اين دو است که ارتباط انساني را پديد مي آورد و با هم لذت بردن و با هم رنج کشيدن را ممکن مي سازد. نظام اجتماعي بر مبناي نشت کردن شادماني و آزردگي از کسي به کسي ممکن شده است و لايه هاي پيچيده تري از اين ارتباط مي توانند به وجود بيايند و هسته هايي از رنج و لذت را در بستري از لذت و رنج بپوشانند يا برويانند، بي آن که آن همدردي و همدلي بنيادين را خدشه دار کنند و ارتباط انساني و «ديدن ديگري» را مختل کنند.

گزارش هايي که اين روزها بيش از پيش فاش و عيان شنيده مي شود، نشان مي دهند که اين تعادل ظريف به سادگي مي توانند با تاثير ماده اي روانگردان يا گفتماني سياست زده يا همنوايي اجتماعي نا انديشيده در هم بشکند و سنگدلي و نابينايي نسبت به ديگري و گسسته شدن ارتباط انساني را به دنبال داشته باشد. پيامد آن در سطوح گوناگون به قدر کافي نمايان و زشت و زننده است و به شرح و توصيف چنداني نياز ندارد. جايي شيشه بر مغزي اثر مي کند و ديوي را در خانواده اعظم پديد مي آورد، در جايي ديگر شبکه اي از همکاران را در آسايشگاه افراد کم توان به دسته اي جنايتکار و شکنجه گر تبديل مي کند و در جايي ديگر به سياست رسمي دولتي خونريز و وحشت آفرين بدل مي شود. خط مشترک ميان اين همه، «نديدن ديگري»، «ناديده انگاشتن رنج ديگري» و تحميل ارتباطي آزارگرانه به ديگري است که خواهان آن نيست.

منبع: روزنامه اعتماد/برترينها


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۸۶۶۲۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

لیگ ملت‌ها: اعلام لیست پدیده جدید والیبال دنیا

به گزارش "ورزش سه"، جرج کرتو سرمربی رومانیایی والیبال اسلوونی اسامی بازیکنان خود را جهت شرکت در لیگ ملتهای والیبال مشخص کرد که تمامی ستاره های این تیم همانند دیگر تیم ها حضور دارند.

اسامی بازیکنان به تفکیک پست ها:

پاسورها: گرگور روپرت، دژان وینچیچ، اوروش پلاسینشیچ، ناژدیچ و پرنوش

قطر پاسورها:تونچک اشترن، نیک موجانوویچ و شِشِک

سرعتی‌زن ها: یان کوزامرنیک، آلن پاژنک، جانز کرزیچ، ساشو اشتالکار، سوهادولنیک و کرزیچ

دریافت کننده ها:تاین اورنات، کلمن چبول، روک موزیچ، زیگا اشترن، روک براچکو، ماتی کوک، شن و ماروت

لیبرو ها: یانی کواچیچ، اوربن تومان و اوکروگلیچ

تیم ملی والیبال ایران در دور مقدماتی با اسلوونی بازی ندارد.

دیگر خبرها

  • پدیده مشکوکی که این روزها بین جوانان مُد شده!
  • ۳ نمایشنامه جدید در نمایشگاه کتاب
  • انتشار ۳ نمایشنامه
  • عرضه سه نمایشنامه جدید سوره مهر در نمایشگاه کتاب
  • سه نمایشنامه جدید سوره مهر در نمایشگاه کتاب تهران عرضه می‌شود
  • برگشت به عقب گلبال در مسیر پارالمپیک/وضعیت اعزام دوباره پیچیده شد
  • حماس: پاسخ اسرائیل را در مورد مذاکرات دریافت کردیم
  • (ویدئو) کمین پیچیده حزب الله برای ارتش اسرائیل
  • لیگ ملت‌ها: اعلام لیست پدیده جدید والیبال دنیا
  • حزب‌الله لبنان کاروان نظامی اشغالگران را در کمین پیچیده‌ای به دام انداخت