Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - چطور بانک‌دارها تقلب کردند تا در مهم‌ترين عدد جهان دست ببرند. به گزارش خبرگزاري تسنيم، در دفتر مرکزي بانک «يو‌ بي اس» سوئيس در توکيو، در وسط يک طبقه تجاري متروک، تام هِيس مات و مبهوت پشت يکي از هشت صفحه نمايشگر بانک نشسته بود. کالر اسکو، معامله‌گر بريتانيايي، با رنگ و روي سفيد و ازرمق‌افتاده و موهاي بلوند به‌هم‌ريخته حاصل عادتش که وقتي در يک فکر عميق فرو مي‌رفت دستش را در آنها فرو مي‌برد، سر و وضعش به‌هم‌ريخته‌تر از معمول بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

15 سپتامبر 2008 بود و براي هيس اوضاع مثل به پايان رسيدن دنيا به نظر مي‌رسيد.
هيس صبح سحر در آپارتمانش با تماسي از رئيسش بيدار شده بود که به او مي‌گفت فورا به دفتر کارش برود. در نيويورک بانک «لمان برادرز» ناچار شده بود اعلام ورشکستگي کند. هيس پشت ميزش به روند اخبار و هراس جهاني نگاه مي‌کرد. هر بازاري که باز مي‌شد تبديل مي‌شد به دريايي از لامپ‌هاي چشمک‌زن قرمز چراکه سرمايه‌گذاران ديوانه‌وار دارايي خود را به زير قيمت مي‌فروختند. در لحظاتي اين‌چنين، هيس وارد يک وضعيت تقريبا ناخودآگاه مي‌شد که در آن، به سرعت موج اطلاعات را قبل از اينکه خودش از آن آگاه شود پردازش و بهترين راه فرار را محاسبه مي‌کرد.
هيس يک پديده در بانک «يو بي اس» بود، يکي از بهترين‌هاي بانک در معامله سپرده‌هاي اوليه‌اي که مردم در حساب‌ها مي‌گذاشتند. به همين علت، تا پيش از آن، بحران مالي رو به افزايش واقعا براي او خوب بود. آشفتگي به او اجازه مي‌داد که از کساني که کارد به استخوانشان رسيده بود و مي‌خواستند بروند، دارايي‌شان را ارزان بخرد و به معدود کساني که از بخت بد هنوز به معامله نياز داشتند بفروشد. در حالي که بيشتر دلال‌ها از ترس کار را تعطيل مي‌کردند، هيس با اشتهاي ظاهرا نامحدودش براي خطر کردن، بيرون نمي‌آمد. او 28 ساله بود و آن سال بيش از 70 ميليون دلار سود کسب کرده بود.
اکنون اين وضعيت در معرض تهديد بود. هيس نه‌تنها بايد خودش را از هر معامله‌اي که با بانک «لمان» انجام داده بود بيرون مي‌کشيد بلکه يک سلسله قمار بزرگ کرده بود به هواي اينکه در روزهاي آينده نرخ‌هاي بهره ثابت باقي خواهند ماند. سقوط «لمان برادرز» که چهارمين بانک سرمايه‌گذاري بزرگ در امريکا بود، به طور قطع باعث مي‌شد آن نرخ‌هاي بهره که واقعا تنها حرارت‌سنج براي ريسک بودند تندوتيزتر شوند. همان‌طور که هيس به دفترچه تجاري نگاه مي‌کرد، يک نرخ را مهم‌تر از بقيه ديد: نرخ مبادله بين‌بانکي لندن يا «لايبور» که معياري بود که روي 350 تريليون دلار اوراق بهادار و وام در سراسر جهان تاثير مي‌گذاشت. براي معامله‌گراني مثل هيس، اين عدد همانند جام مقدس در مسيحيت بود. دو سال قبل‌تر، او راهي کشف کرده بود که آن را دستکاري کند.
لايبور به وسيله کميته‌اي از بزرگ‌ترين بانک‌هاي جهان که خودشان اعضاي آن را تعيين مي‌کردند و سياست‌گذاري‌اش را انجام مي‌دادند معين مي‌شد. اين نرخ محاسبه مي‌کرد که قرض دادن بانک‌ها به يکديگر چقدر هزينه دارد. هر روز صبح، هر بانک تخميني از اين نرخ ارائه مي‌کرد، يک ميانگين از آنها گرفته مي‌شد و يک عدد در ميانه روز منتشر مي‌شد. اين روند براي ارزهاي مختلف و براي مدت‌زمان‌هاي گوناگوني، بين بازه يک شب تا يک سال، تکرار مي‌شد. هيس طي دوراني که يک معامله‌گر خرد در لندن بود، توانسته بود بسياري از 16 نفري را که مسئول تعيين نرخ هرروزه بانک خود براي ارز ين ژاپن بودند بشناسد. او با روشن‌بيني خود دريافته بود که اين افراد عمدتا براي راهنمايي گرفتن درباره اينکه چه عددي را هرروز تعيين کنند، به کارگزاران بين معامله‌گران بورس متکي‌اند؛ واسطه‌هايي که سريع حرف مي‌زنند و درگير هر معامله‌اي هستند.
کارگزارها واسطه‌هايي در جهان امور مالي هستند که معاملات بين معامله‌گران را در بانک‌هاي مختلف در هر زمينه‌اي، از اوراق قرضه گرفته تا معامله سپرده‌هاي اوليه مردم در حساب‌ها بدون نظارت بورس، تسهيل مي‌کنند. اگر معامله‌گري بخواهد چيزي بفروشد يا بخرد، در مقام نظر به همه بانک‌ها اعلام مي‌کند که قيمتشان را اعلام کنند. يا مي‌تواند پيش يک کارگزار برود که با همه در ارتباط است و مي‌تواند در عرض چند ثانيه برايش يک طرف معامله پيدا کند. به ندرت دلاري به صورت نقد يا سپرده اوليه مردم بدون اينکه يک کارگزار معامله را جوش بدهد و سهم خود را بردارد مبادله مي‌شود. در بازار معاملات سپرده‌هاي اوليه مردم در حساب‌ها بدون نظارت بورس که در آن، مبادله به صورت متمرکز انجام نمي‌شود، کارگزارها در کانون جريان اطلاعات قرار دارند. اين امر آنها را در يک موقعيت قدرتمند قرار مي‌دهد. فقط آنها مي‌توانند تصويري داشته باشند از آنچه که همه بانک‌ها در حال انجامش هستند. در حالي که کارگزارها نقشي رسمي در تعيين نرخ لايبور ندارند، تعيين‌کنندگان اين نرخ در بانک‌ها براي کسب اطلاعات درباره اينکه پول‌ها در کجا معامله مي‌شوند به آنها متکي هستند.
همچنين بيشتر معامله‌گران به کارگزارها به عنوان شهروندان درجه دو و از بالا نگاه مي‌کردند. هيس ارزش آنها را تشخيص داد. او چيزي مي‌ديد که ديگران نمي‌ديدند چون او فرد متفاوتي بود. صميمت او با اعداد، خونسردانه به استقبال خطر رفتن و عادت‌هاي غيرمعمولش، چيزهايي بيش از تيک‌هاي عصبي حرفه‌اي بود. تا سال 2015 مشخص نشد که هيس دچار سندروم آسپرگر است و در آن موقع او 35 سال داشت. سندروم آسپرگر يک نوع اختلال رشد عصبي است که با مشکلات قابل‌توجه در ارتباط بين فردي و ارتباط غيرکلامي مشخص مي‌شود و معمولا با علايق و رفتارهاي وسواسي و تکراري همراه است. اما همکاران اپراتور او که بسياري از آنها مغز‌هايي از مدرسه‌هاي درجه‌يک بودند، اغلب هيس را به ياد مي‌آوردند که مانند آنها نبود. آنها به او لقب «رِين من» داده بودند.
تا زماني که بازار در لندن باز شد، سقوط بانک «لمان» رسمي شد. هيس به يکي از کارگزارهاي مورد اعتمادش در بانک «سيتي» پيامک فرستاد تا بگويد که مي‌خواهد نرخ لايبور به چه سمتي حرکت کند. معمولا او تعارف و خوشامدگويي را کنار مي‌گذاشت. تايپ کرد: «رفيق، واقعا به پايين‌تر نياز است». کارگزار پيام اطمينان‌بخشش را فرستاد «نمره چند؟» و طي چند ساعت بعد، يک کار روزمره معمول دنبال شد. هروقت که يکي از بانک‌هاي تعيين‌کننده نرخ لايبور با او تماس مي‌گرفت و از او نظرش را درباره اينکه معيار چه باشد مي‌پرسيد، کارگزار – قطعا با دادن اخبار مصيبت‌بار - مي‌گفت که نرخ به احتمال زياد سقوط مي‌کند. لايبور شايد روي صدها تريليون دلار وام و حساب پس‌انداز تاثير مي‌گذاشت اما بدين گونه تعيين مي‌شد: مکالمه بين مرداني که بسته به حوادث روز و با بي‌تفاوتي خوش‌بين يا ترس‌خورده بودند. وقتي که هيس آخر شب اعداد رسمي را نگاه مي‌کرد، ديد که از بخت خوشش لايبور ارز ين سقوط کرده است.
هيس هنوز از خطر نرسته بود. طي سه روز بعد، او به ندرت دفتر کارش را ترک کرد و با سه ساعت خواب در شب خودش را نگه داشت. بازار که به لرزه درآمد، سود و زيان او تنها در عرض چند ساعت از حدود منفي 20 ميليون دلار تا مثبت 8 ميليون دلار بالا رفت اما هيس کارت برنده ديگري در آستين داشت. موسسه «آي‌کپ»، بزرگ‌ترين کارگزار بين معامله‌گران، هرروز ساعت 7 صبح يک ايميل «پيش‌بيني لايبور» براي کساني مي‌فرستاد که در بانک‌ها مسئول تعيين نرخ لايبور بودند. هيس پيامي براي يکي از کساني که داخل «آي‌کپ» بود فرستاد و به او ياد داد که پيش‌بيني‌ها را به سطحي پايين‌تر منحرف کند. در ميان آشوب، لايبور تنها چيزي بود که هيس فکر مي‌کرد مي‌تواند کنترلي بر آن داشته باشد. او شبکه خود را تا بيشترين اندازه به کار گرفت، به کارگزارهايش پيشنهاد پرداخت‌هاي اضافي در قبال همکاري‌شان مي‌داد و به نفع بانک‌هايي در سراسر جهان عمل مي‌کرد.
تا پنج‌شنبه 18 سپتامبر، هيس از پا افتاد. اين لحظه‌اي بود که برايش همه هفته کار کرده بود. اگر لايبور امروز بالا مي‌رفت، همه خيمه‌شب‌بازي‌اش براي هيچ انجام شده بود. افزايش لايبور بر اساس واحد پايه انجام مي‌گرفت که معادل يک‌صدم هر درصد نقطه‌اي بود و خلاصه کلام آنکه هر تيک‌تاک ساعت براي او در حدود 750 هزار دلار ارزش داشت.
براي هزارمين بار از وقتي که وضع «لمان» خراب شده بود، هيس با کارگزارانش در لندن تماس گرفت. او به يکي از آنها در يک پيامک گفت: «از تو مي‌خواهم آن را در پايين‌ترين حد ممکن نگه داري، باشد؟» و دوباره نوشت: «به تو، مي‌داني، 50 هزار دلار، 100 هزار دلار، يا هرچقدر ديگر مي‌دهم. هرچقدر که بخواهي، باشد؟»
کارگزار تکرار کرد: «باشد.»
هيس گفت: «سر حرفم هستم.»
کارگزار گفت: «مي‌دانم هستي. انجام ‌مي‌شود، بگذار به عهده من.»
وقتي که نرخ لايبور آن روز در ساعت 8 شب منتشر شد هيس هنوز در دفتر توکيو بود. نرخ ين يک واحد پايه سقوط کرده بود، در حالي که نرخ‌هاي بازار پولي مشابه براي ديگر ارزها به صعود خودشان ادامه مي‌دادند. بحران از سر هيس رد شده بود. او با استفاده از شبکه کارگزارهايش يک‌تنه به جنگ بخشي از زيرساخت مالي کره زمين رفته بود. هدفون را از روي سرش برداشت و به سمت رختخواب خانه‌اش روانه شد. او از زماني که هشت سالش بود تصور مي‌کرد يک ابرقهرمان است و آن شب يک ابرقهرمان به‌روزشده بود که زير لحاف پر خوابيده بود.
عدد سود و زيان
کار هيس اين بود که براي کساني که او را استخدام کرده بودند بيشترين پول ممکن را از خريد و فروش حساب‌هاي پس‌انداز به دست بياورد. اينکه دقيقا چطور اين کار را انجام مي‌دهد – معجون خاصي از استراتژي‌ها، مهارت‌ها و حقه‌هايي که دي ان اي يک معامله‌گر را تشکيل مي‌دهند – عمدتا پيش خودش مي‌ماند. در درجه اول، او يک بازارساز بود که براي مشتريانش که اغلب معامله‌گراني در ديگر بانک‌ها بودند نقدينگي درست مي‌کرد. از همان دقيقه‌اي که هرروز صبح کلمه رمزش را مي‌نوشت و وارد ترمينال بلومبرگش مي‌شد و چراغ قرمز کنار نامش سبز مي‌شد، هيس پشت خط تلفن در حال نقل کردن معامله‌هاي تضمين‌شده و پيشنهاد دادن قيمت براي فهرست گسترده‌اي از محصولاتي بود که معامله مي‌کرد. او به خودش افتخار مي‌کرد که هميشه تلفنش به روي تجار باز است، بدون توجه به اينکه بازارها چقدر متلاطم هستند. اين ويژگي مثل کارت ويزيت او بود.
هيس اين بخش از کارش را به داشتن بساط سبزي و ميوه شبيه مي‌دانست. پايين بخر، بالا بفروش و تفاوت قيمت را در جيبت بگذار. اما به جاي سيب و گلابي، او اوراق بهادار پيچيده‌اي را معامله مي‌کرد که صدها ميليون دلار ارزش داشتند. سود او از فاصله بين اينکه چقدر براي يک اوراق پول مي‌دهد و چقدر آن را مي‌فروشد حاصل مي‌شد. در زمان‌هاي بي‌ثباتي اين فاصله بيشتر مي‌شد که نشان مي‌داد ريسک اينکه بازار ممکن است عليه او شود قبل از اينکه بتواند شانس فروختن اوراقش را داشته باشد افزايش يافته است.
همه اين کارها يک جريان ثابت درآمد را فراهم مي‌کرد اما مشخص نبود که پول‌هاي زياد از کجا مي‌آيند. آنچه واقعا هيس را از ديگران متمايز مي‌کرد، توانايي او در تشخيص نابهنجاري قيمت‌ها و استفاده از آن بود؛ تکنيکي که به عنوان «معامله ارزش نسبي» شناخته مي‌شد. اين توانايي از اشتياقي که در تمام طول عمرش براي يافتن الگوها داشت برآمده بود. طي دوره‌هاي آرامش، او وقتش را صرف ثبت داده‌ها و شکار فرصت‌هاي ناديده مي‌کرد. اگر او فکر مي‌کرد که قيمت دو اوراق بهادار مشابه بيش از حد با يکديگر اختلاف پيدا کرده بودند، يکي از آنها را مي‌خريد و از نزديک آن‌ديگري را مراقبت مي‌کرد و روي اين قمار مي‌کرد که اختلاف بين آن‌دو کم خواهد شد.
هيس هرجا که کار مي‌کرد، نرم‌افزارش را برپا مي‌کرد تا به او بگويد دقيقا چقدر سود يا ضرر از هر حرکت جزئي لايبور در هر واحد پولي نصيبش خواهد شد. يکي از معاملات مورد علاقه هيس مربوط به قمار بر سر اين بود که شکاف بين لايبور در دوره‌هاي مختلف بيشتر مي‌شود يا کمتر: چيزي که در اين صنعت يکي از پايه‌هاي معامله شناخته مي‌شد. هربار که هيس معامله مي‌کرد بايد تصميم مي‌گرفت که آيا از ريسک کردن دست بردارد براي محافظت کردن از موقعيت خودش که، براي مثال، از حساب‌هاي پس‌انداز ديگران استفاده کرده، يا نه.
خريدوفروش‌هاي هيس تغييرات مداومي را در دفتر معاملات ايجاد کرد که تا سال‌هاي بعد هم ادامه داشت؛ دفتر معاملات که در قالب صفحات بزرگ اکسل بود. او دوست داشت که فکر کند اين دفتر يک ارگانيسم زنده است با هزاران اندام متحرک به هم متصل. در گوشه‌اي از يکي از صفحات نمايشگر او، عددي بود که بيش از ديگر اعداد به آن نگاه مي‌کرد: سود و زيان پر از پستي و بلندي او. از هر معامله‌گر معقولي بپرسيد او قادر خواهد بود به شما بگويد که اين عدد در حدود هزار دلار است. کل ارزشي که هيس براي خودش قايل بود در يک عدد بي‌چون‌وچرا خلاصه مي‌شد.
پراندن نرخ‌ها روي هوا
تا پيش از تابستان 2007، بحران وام مسکن در امريکا باعث شد بانک‌ها و صندوق‌هاي سرمايه‌گذاري در سراسر جهان در قرض دادن بدون وثيقه به يکديگر کم‌دل‌وجرئت شوند. شرکت‌هايي که به بازار به اصطلاح پولي براي تامين مالي کسب‌وکارشان وابسته بودند به وسيله هزينه اعتبار کوتاه‌مدت که مثل بادکنک باد مي‌شد فروپاشيده بودند. در 14 سپتامبر، بعد از اينکه بانک «نورثرن راک» اعلام کرد براي اينکه داير بماند به وام‌هايي از «بانک آو انگلند» وابسته است، مشتريانش ساعت‌ها صف کشيدند تا پس‌اندازهاي خود را از حساب‌ها بيرون بکشند.
بعد از آن، بانک‌ها تنها تلاش مي‌کردند وام‌هاي بدون وثيقه را هربار براي چند روز به يکديگر قرض بدهند و نرخ بهره وام‌هاي بلندمدت‌تر سر به فلک کشيد. به همين ترتيب، لايبور به عنوان حرارت‌سنج فشارهاي سيستم واکنش نشان داد. در اوت 2007، فاصله بين لايبور سه‌ماهه دلار و سواپ فهرست‌شده يک‌شبه – معيار هزينه استقراض يک‌شبه بانک‌ها – از 12 واحد پايه به 73 واحد پايه افزايش يافت. تا ماه دسامبر اين فاصله تا 106 واحد پايه صعود کرد. الگوهاي مشابهي هم درباره پوند استرلينگ، يورو و بيشتر 12 ارز ديگري مشاهده شد که هرروز ظهر روي وب‌سايت «انجمن بانک‌داران بريتانيا» منتشر مي‌شد.
هرکسي مي‌توانست ببيند که نرخ‌هاي لايبور به سمت بالا پرواز کرده‌اند اما سؤال‌ها درباره اين شروع شد که آيا اين نرخ‌ها به اندازه کافي بالا رفته‌اند تا شدت ‌و حدت مضيقه اعتباري را منعکس کنند. تا اوت 2007، تقريبا معامله‌اي نقدي نبود که دوره زماني‌اش بيش از يک ماه باشد. در مورد برخي از ارزهاي کوچک‌تر، هيچ وام‌دهنده‌اي براي هيچ دوره زماني وجود نداشت. هنوز با تريليون‌ها دلاري که به لايبور مرتبط بود، بانک‌ها بايد قطارهاي خودشان را روي ريل نگه مي‌داشتند. افرادي که هرروز مسئول تعيين نرخ‌هاي لايبور بودند شانسي نداشتند جز اينکه انگشت شست و اشاره‌شان را بلند کنند و روي هوا اعدادي را بپرانند. واضح بود که «بهترين تخمين»هاي آنان به طور غيرواقع‌گرايانه‌اي خوش‌بينانه بود.
بازي مخاطره‌جويانه‌اي گسترش يافت که در آن، تعيين‌کنندگان نرخ‌ها تلاش مي‌کردند تخمين بزنند که رقبايشان چه نرخي را تعيين کرده‌اند و سپس نرخ خود را کمي پايين‌تر اعلام کنند. اگر آنها اشتباه حدس مي‌زدند و نرخ‌هايي بالاتر از همکارانشان وارد مي‌کردند، تلفن‌هايي با عصبانيت از سوي مديرانشان دريافت مي‌کردند که به آنها مي‌گفت آن ورق را به دسته کارت‌ها بازگردانند. در طبقات تجاري ساختمان‌هاي سراسر جهان، مکالمات هراس‌آلودي بين معامله‌گران و کارگزارهايشان درباره پيش‌بيني‌ها از لايبور انجام مي‌شد.
هيچ‌کس نمي‌دانست که لايبور کجا بايد بايستد و هيچ‌کس نمي‌خواست يک به حاشيه رانده‌شده باشد. حتي جايي که بانک‌داران سعي مي‌کردند صادق باشند، راهي وجود نداشت براي اينکه بدانند آيا تخمين‌هايشان درست است يا نه، چراکه يک معيار اصلي براي قرض دادن بين‌بانکي نبود که تخمين‌هاي خود را با آن مقايسه کنند. ماشين در هم شکسته شده بود.
بانک‌ها مي‌دانستند
وينس مک‌گانِگِل، يک مرد کوچک و ترکه‌اي با ظاهري خجول، 11 سال بود که در اداره اعمال مقررات «کميسيون معاملات قراردادهاي آتي کالايي» در واشنگتن کار مي‌کرد و طي اين دوره موهاي قرمزش در کناره‌هاي سر جوگندمي شده بود. مک‌گانگل که يک کاتوليک عمل‌کننده به تکاليف ديني بود، مدرک حقوق خود را از دانشگاه «پرپردين»، يک مدرسه مسيحي در ماليبو در ايالت کاليفرنيا، گرفته بود؛ جايي که دانشجويان براي «زندگي مطابق با اهداف، خدمت و رهبري» آماده مي‌شدند.
در حالي که هم‌کلاسي‌هايش مشاغل سطح‌بالا با درآمد خوب را براي دفاع از شرکت‌ها و افرادي که متهم به فساد شرکتي بودند اشغال مي‌کردند، مک‌گانگل تلاش کرد شغل‌هايي را انتخاب کنند که در موارد حقوقي عليه آنها عمل مي‌کرد. او در مقام يک دادستان دادگاه به آژانس کميسيون معاملات پيوست و آن موقع، در 44 سالگي، مدير گروهي از وکلا و بازرسان بود.
مک‌گانگل در دفترش را بست و لم داد تا اخبار روز را بخواند. 16 آوريل 2008 بود و تيتر صفحه اول روزنامه وال استريت ژورنال مي‌گفت: «بانک‌داران در ميان بحران به نرخ اساسي شک دارند». اين مطلب چنين شروع مي‌کرد: «يکي از مهم‌ترين حرارت‌سنج‌هاي سلامت مالي جهان سيگنال‌هاي غلط مي‌فرستد. طي پيشامدي که روي قرض‌گيرندگان در همه‌جا تاثير دارد، از توليدکنندگان روس نفت تا صاحب‌خانه‌هاي ديترويت، بانک‌دارها و معامله‌گرها در حال ابراز نگراني از اين هستند که نرخ پيشنهادي بين‌بانکي لندن که به «لايبور» شناخته مي‌شود، به نرخي غيرقابل ‌اعتماد تبديل شده است.»
اين مطلب که در دفتر لندن روزنامه وال‌استريت ژورنال نزديک «فليت استريت» نوشته شده بود، با اين گمان ادامه مي‌داد که برخي از بانک‌داران در بزرگ‌ترين بانک‌هاي جهان احتمالا به وضوح تخمين‌هاي پاييني براي هزينه استقراض مي‌زنند تا مانع مطلع کردن بازار از اينکه «از نقدينگي نااميد شده‌اند» بشوند. اين کار روي دستکاري لايبور تاثير دارد و در نتيجه، روي تريليون‌ها دلار اوراق بهادار در سراسر جهان. عيب بزرگ لايبور اين بود که متکي به اين بود که بانک‌ها حقيقت را بگويند اما آنها را ترغيب مي‌کرد که دروغ بگويند. وقتي که هرروز 150 گونه معيار مالي ارائه مي‌شد، اظهار نرخ تک‌تک بانک‌ها نيز منتشر مي‌شد که به دنيا تصوير کلي معتبر بودن نسبي آنها را مي‌داد. به طور تاريخي، افرادي که مسئول اظهار نرخ لايبور شرکت‌هاي خود بودند، اين توانايي را داشتند که تخمين‌هاي خود را بر پايه بازار پولي بين‌بانکي پرحرارتي بنا کنند که در آن، بانک‌ها براي تامين مالي عمليات روزبه‌روز خود از يکديگر پول قرض مي‌گرفتند. آنها از اين امر بازداشته شده بودند که خيلي زياد از حقيقت منحرف شوند چراکه مشارکت‌کنندگان همکارشان در بازار، از نرخ‌هايي که واقعا به آنها پول تزريق کرده بودند خبر داشتند. طي چند ماه قبل، اين وضعيت تغيير کرده بود. بانک‌ها قرض دادن به يکديگر براي دوره‌هاي زماني طولاني‌تر از چند روز را متوقف کرده بودند و ترجيح مي‌دادند که نقدينگي خود را روي هم تلنبار کنند. بعد از ورشکستگي شرکت «بيِر استرنز» تضميني براي اينکه بانک‌ها پول‌ها را برگردانند نبود.
وام‌دهندگان وقتي که به اين اندازه زياد در معرض خطر قرار گرفتند، سخت دل‌مشغول آن ميزان نقدينگي شدند که وارد شرکت‌هاي رقيب مي‌شد. هر موسسه حاشيه‌اي که در بالاترين انتهاي طيف – که پرريسک‌ترين هم بود – در خطر تبديل شدن به يک موسسه مطرود هم بود؛ موسسه‌اي که ديگر قادر نبود به نقدينگي لازم براي تامين مالي ترازنامه‌اش دسترسي داشته باشد. به زودي بانک‌ها شروع به اظهار نرخ‌هايي کردند که فکر مي‌کردند مي‌تواند جاي آنها را در ميانه طيف قرار دهد، به جاي اينکه نرخ‌هايي را تعيين کنند که واقعا فکر مي‌کردند مي‌توانند با آن نقدينگي بدون وثيقه را قرض بدهند. انگيزه کم کردن باد بادکنک نرخ‌ها به سود ربطي نداشت؛ بسياري از بانک‌ها در واقع احتمال داشت که با نرخ‌هاي لايبور پايين پول‌هاي خود را از دست بدهند. اينجا مسئله بقا در ميان بود.
طنز ماجرا اين بود که درست هر وقت که صحت لايبور دچار تزلزل مي‌شد، اهميت به شدت بالا مي‌رفت. همان‌طور که بحران مالي عميق مي‌شد، بانک‌هاي مرکزي لايبور را براي ارزهاي مختلف رصد مي‌کردند تا ببينند آخرين اعلام سياست‌هاي آنها چطور در آرام کردن بازارها موفق بوده است. دولت‌ها به اظهارات نرخ از سوي تک‌تک شرکت‌ها نگاه مي‌کردند تا سرنخ‌هايي در اين‌باره به دست آورند که به کدام‌يک آنها ناچار خواهند شد بعدا کمک مالي کنند. اگر بانک‌ها درباره لايبور دروغ مي‌گفتند، تنها روي نرخ‌هاي بهره و پرداخت‌هاي مشتقه تاثير نمي‌گذاشت؛ اين کار واقعيت را مي‌پيچاند.
در اين مرحله اصلا تصور اين نمي‌رفت که معامله‌گراني مثل هيس در حال امر و نهي کردن به لايبور باشند تا سودهاي خودشان را افزايش دهند بلکه در اينجا يک معيار وجود داشت که به صداقت معامله‌گراني وابسته بود که منافع مستقيمي در جايي که آن معيار تعيين مي‌شد داشتند. لايبور به وسيله «انجمن بانک‌داران بريتانيا» پيش‌بيني مي‌شد. در هردو مورد، بدنه مسئول پيش‌بيني نرخ‌ها هيچ قدرت تنبيهي نداشت، بنابراين توانش براي نهي کردن شرکت‌ها از تقلب کم بود.
وقتي که مک‌گانگل خواندن آن مطلب وال‌استريت ژورنال را تمام کرد، به همکارانش ايميل زد و پرسيد که درباره لايبور چه مي‌دانند. گروه او يک پرونده درست کرد که شامل برخي گزارش‌هاي اوليه از داخل جامعه مالي بود. در ماه مارس، اقتصاددانان «بانک تسويه‌حساب بين‌المللي» که يک گروه بالاسري بانک‌هاي مرکزي سراسر جهان است، مقاله‌اي علمي منتشر کرد که الگوهاي غيرعادي نرخ لايبور را طي بحران مالي جهاني تشخيص داده بود، با وجود اينکه مقاله نتيجه گرفته بود اين امر «نتيجه نارسايي در طراحي مکانيزم مالي نبوده است».
يک ماه بعدتر، اسکات پِنگ، تحليل‌گر «سيتي گروپ» در نيويورک، براي مشتريانش يک يادداشت تحقيقي فرستاد که تخمين زده بود اظهار نرخ‌هاي لايبور دلار از سوي 18 شرکتي که آن نرخ را تعيين مي‌کنند 20 تا 30 واحد پايه پايين‌تر از چيزي بود که آنها فکر مي‌کردند بايد باشد، به دليل «ترس فراگير» در ميان بانک‌هايي که «در حال پذيرش اين مسئله بودند که دست پايين را در محيط اين بازار شکننده دارند». در حالي که شواهدي از دستکاري به وسيله شرکت خاصي وجود نداشت، مک‌گانگل در حال ارزيابي اين ايده بود که تحقيق و تفحصي را شروع کند.
رفتار دست‌فروش‌مآبانه
در سال 2009، هيس از «يو اس بي» بيرون آمد تا به «سيتي گروپ» بپيوندد. رئيس گروه «سيتي گروپ» آسيا، کريس سِسيِر که از کارکنان قبلي بانک «لمان» بود، يک امريکايي کوچک‌قامت با ريش پروفسوري بود که شهرت زيادي در پيدا کردن راه‌هاي تازه پول درآوردن داشت و ميليون‌ها دلار صرف جذب بهترين استعدادها در اين زمينه کرده بود. و هيس برداشت اولين دورش بود.
فقط امضاي 3 ميليون دلار پاداش نبود که نظر هيس را به خود جلب کرد. نويد شروع تازه‌اي در يکي از بزرگ‌ترين بانک‌هاي جهان به همراه حضور او در مرکز توجه بازار به شدت در حال توسعه نرخ بهره ابزار مشتقه آسيا، بيش از آن اغواکننده بود که بتواند مقاومت کند. سسير بعد از راضي کردن او به پيوستن به بانک، پيش همکارانش مباهات مي‌کرد که «يک حيوان واقعي» را يافته که «ترتيب هرکسي را در خيابان مي‌دهد».
سسير برنامه ريخت که «سيتي گروپ» به «تايبور» (نرخ پيشنهادي بين‌بانکي توکيو) بپيوندد، نرخي که هيس به تحقير مي‌گفت که حتي راحت‌تر از لايبور مي‌شود روي آن تاثير گذاشت چون بانک‌هاي کمتري در تعيين آن مشارکت دارند. هيس وقتي شروع به معامله کرد مي‌خواست فورا کارش را با موفقيت شروع کند و قادر بودن به تاثيرگذاري روي دو نرخ معياري که به تعيين سودده بودن جايگاه او کمک مي‌کرد، گام مهمي بود. گام ديگر اين بود که کسي که نرخ لايبور را در لندن براي «سيتي گروپ» تعيين مي‌کرد در جايگاه تعيين‌کننده‌اي قرار بگيرد.
صبح روز 8 دسامبر، سسير پشت ميزش در طبقه تجاري دفتر موسسه در توکيو نشسته بود. او يک دفتر داشت اما به ندرت از آن استفاده مي‌کرد و ترجيح مي‌داد که در وسط گود باشد. فکر مي‌کرد که نرخ لايبور ين براي استقراض شش‌ماهه بيش از اندازه بالا است. بعد از کنترل اظهار نرخ روز گذشته، متعجب شد از اينکه مي‌ديد «سيتي گروپ» يکي از بالاترين ارقام را وارد کرده است.
سسير با مدير گروه ريسک دارايي‌ها، استنلي تان، در توکيو تماس گرفت و از او خواست که بفهمد چه‌کسي مسئول تعيين نرخ ين است و بخواهد که او نرخش را چندين واحد پايه پايين بياورد. او از ميز ريسک دارايي‌ها فهميد که کانري وارف مسئول اظهار نرخ لايبور بانک است.
تان آن روز بعدازظهر در پاسخ سسير نوشت: «من با نفر مربوطه در لندن صحبت کردم و از او خواسته‌ام که پايين آوردن نرخ را ارزيابي کند.»
سسير نرخ‌هاي لايبور را آخر وقت آن شب دوباره نگاه کرد و وقتي که ديد «سيتي گروپ» براي استقراض شش‌ماهه نرخ را فقط يک‌چهارم واحد کاهش داد ناراحت شد. او به تان نوشت: «ممکن است دوباره با او صحبت کنيد؟»
روز بعد، همان‌طور که از او خواسته شده بود به سراغ ميز دارايي‌ها در لندن برگشت. او همچنين زنجيره پيام‌هاي ردوبدل‌شده را براي رئيس ميز ريسک دارايي‌ها در لندن، اندرو تارسفيلد، فوروارد کرد. پاسخي که او از همکار هم‌رده انگليسي‌اش دريافت کرد جايي براي بدفهمي باقي نمي‌گذاشت: هشداري تا حدي در لفافه پيچيده مبني بر اينکه تو دخالت نکن.
هيس که در سلسله‌مراتبي بلافاصله پشت سر رئيسش قرار داشت در رنجيره پيام‌ها حاضر نبود اما سسير آنها را براي او فرستاد.
تارسفيلد يک مرد متعصب در دهه چهل زندگي‌اش بود که بعد از پيوستن به «سيتي گروپ» به عنوان يک کارآموز دانش‌آموخته، بيش از 20 سال را در بخش مديريت ريسک در بانک گذرانده بود. او به خودش به عنوان نگهبان ترازنامه شرکت نگاه مي‌کرد و اصلا خوشش نمي‌آمد که يک معامله‌گر سمج که چيزي از پيچيدگي‌هاي تامين مالي بانک نمي‌دانست، به او بگويد که کارش را چطور انجام دهد.
گروه تارسفيلد به جاي اينکه نرخ‌هاي ورودي به لايبور را پايين بياورند، در روزهاي بعد اظهار نرخ خود را بالا بردند و باعث شدند لايبور بالاتر برود. هيس بايد خط‌مشي متفاوتي را امتحان مي‌کرد. در روز 14 دسامبر ايميلي به همکار هم‌رده‌اش در لندن زد و از او خواست که مستقيما به سراغ تعيين‌کننده نرخ لايبور برود.
هيس با اشاره به تصميم بانک براي يک‌مرتبه افزايش دادن اظهار نرخ‌هاي لايبور، پرسيد: «آيا مي‌توانيد با ميز نقدينگي صحبت کنيد و ما نرخ‌ها را از پيش بدانيم؟ ما نياز به تعامل خوبي با ميز نقدينگي داريم. آنها مي‌توانند براي ما خيلي ارزشمند باشند. اگر ما قبل از موعد نرخ‌ها را بدانيم مي‌توانيم بازار را شکل بدهيم و دمار از روزگار بازار دربياوريم.»
آنچه هيس نمي‌دانست اين بود که هرگونه گپ زدن با کساني که نرخ‌ها را تعيين مي‌کردند آنها را از موقعيت مُجاز خارج مي‌کرد. برخلاف تعدادي از بانک‌ها، «سيتي گروپ» به طور جدي تحت تحقيقات بازرسي «کميسيون معاملات قراردادهاي آتي کالايي» در مورد نرخ لايبور قرار داشت. در مارس 2009، شخصا از طريق ارتباط ويدئويي براي بازرسان يک سخنراني 18 صفحه‌اي درباره روند تعيين نرخ ارائه کرده بود. معامله‌گران پول نقد در شُرف به خطر انداختن هستي خود به دليل اعمال کساني در سوي ديگر کره زمين بودند که نمي‌شناختندشان.
بحث صرفا اين نبود که آنها مي‌دانستند تحت نظارت هستند. تارسفيلد فقط يک نفر هواخواه پروپاقرص مقررات نبود بلکه از شخص هيس خوشش نمي‌آمد چراکه سه ماه قبل‌تر همديگر را ملاقات کرده بودند؛ اکتبر 2009 بود، کمي بعد از اينکه هيس کار در «سيتي گروپ» را پذيرفته بود و رئيسش او را به لندن فرستاده بود تا با نفرات کليدي بانک ملاقات کند.
هيس در همان اولين جمله، وقتي که به تارسفيلد معرفي شد، گفت: «از ديدن شما خوشوقتم. شما مي‌توانيد به ما کمک کنيد که از شر لايبور خلاص شويم. من اجازه مي‌دهم که فوت و فنم را بدانيد.»
هيس با صورت نتراشيده و موهاي ژوليده به مدير «سيتي گروپ» گفت که چطور به طور مرتب اظهارات نرخ‌هاي اين بانک را براي اينکه با دفترچه‌اش سازگار شود تحريف مي‌کرده است. او به روابط نزديکش با تعيين‌کنندگان نرخ‌هاي لايبور در ديگر بانک‌ها و اينکه چطور آنها در جهت منافع يکديگر عمل مي‌کردند افتخار مي‌کرد. هيس سعي مي‌کرد براي تارسفيلد چرب‌زباني کند اما خيلي بد درباره آن مرد و موقعيت قضاوت کرد. در روزهاي بعد، تارسفيلد با مديرش، استيو کامپتون، تماس گرفت و نگراني‌اش را ابراز کرد.
تارسفيلد گفت: «در حالي که شما از حرف زدن درباره اصلاح نرخ‌هاي لايبور طفره مي‌رويد، من همين هفته بايد يک 75 هزار دلار ديگر به وکلا بدهم براي اينکه روي تحقيقات «کميسيون معاملات قراردادهاي آتي کالايي» کار کنند. هرکسي که رئيس اين ميز باشد يا مسائل ديگر، بايد کاملا مراقب باشيد که او دقيقا در حال انجام دادن چه‌کاري است و آن را چطور در ملأ عام انجام مي‌دهد. شما مي‌دانيد، همه اين کارها رفتاري بسيار دست‌فروش‌مآبانه است.»
اعتراف
صبح ساعت 7 يک روز سه‌شنبه، دو هفته پيش از کريسمس 2012، در خانه هيس زده شد. هيس پا روي راه‌پله سفارشي‌ساز از چوب صنوبر خانه جديدا بازسازي‌شده‌اش در «وُلدينگام» در محله «سوري» گذاشت تا به يک دوجين مامور پليس و بازرسان «دايره کلاه‌برداري‌هاي سنگين» اجازه بدهد داخل شوند. يک سال قبل‌تر، او از «سيتي گروپ» اخراج شده بود و مدت کوتاهي پس از آن به بريتانيا برگشته بود؛ جايي که با نامزدش، سارا تاي، ازدواج کرد.
هيس کنار همسرش ايستاد چراکه مامورها ملک او را زير و رو کردند، رايانه‌ها و اسناد را داخل جعبه گذاشتند و آنها را در وسايل نقليه‌اي جا دادند که در انتهاي مسير شني خانه پارک شده بودند. اين زوج فقط دو هفته پيش به آن خانه نقل مکان کرده بودند. نوزاد پسرشان در طبقه بالا توي تخت بود. زماني که معامله‌گر سابق به سمت يک خودرو که منتظرش بود هدايت شد ترافيک سنگين بود. 20 مايل سلانه سلانه رفتن از «سوري» تا شهر لندن در سکوت گذشت.
دروازه بزرگ ايستگاه پليس، ساختماني خاکستري از جنس سيمان بود که در يکي از مناطق شلوغ تجاري خياباني اصلي واقع شده بود. در بازجويي رسمي به هيس گفته شد که او براي پاسخ دادن به سؤالاتي در ارتباط با اتهاماتي بين سال‌هاي 2006 تا 2009 درباره تباني با دو همکارش براي دستکاري نرخ لايبور ين، به آنجا آورده شده است. هيس پاسخ داد که مي‌خواهد در اين‌باره کمک کند اما به زمان نياز دارد تا 112 صفحه شواهد را بررسي کند، بنابراين به هيچ‌يک از سؤالات در آن روز جواب نمي‌دهد. ديروقت بود که او دوباره به «سوري» بازگشت.
در ماه ژوئن، «بارکلي» اولين بانکي بود که با مقامات به يک توافق رسيد و قبول کرد که نرخ لايبور را دستکاري کرده بوده و موافقت کرد که جريمه‌اي که تا آن زمان 290 ميليون پوند ثبت شده بود پرداخت کند. از آن لحظه‌اي که «بارکلي» به توافق رسيد، يک آتش‌سوزي عظيم سياسي شروع شد که تا هفته‌ها ادامه داشت و دست سرنوشت هيس را نيز به آن نقطه رسانده بود. دايره کلاه‌برداري‌هاي سنگين که قبلا در برابر دنبال کردن دستکاري نرخ لايبور مقاومت کرده بود، ناچار شد موضع خود را تغيير دهد و در 6 ژوئيه پرونده‌اي را باز کرد که طي آن بايد نوعي تحقيقات کيفري در اين موضوع انجام مي‌شد. در همان هفته، دولت نتيجه بازرسي‌هاي خود را درباره آن رسوايي منتشر کرد. مردم بريتانيا و سياست‌مداران کشور درصدد مجازات عوامل بودند.
هيس در 19 دسامبر، هشت روز بعد از دستگيري‌اش، در خانه پشت رايانه‌اش نشسته بود که يک بولتن خبري با لينکي از يک کنفرانس خبري در واشنگتن روي صفحه نمايشگر ظاهر شد. همان‌طور که فلاش دوربين‌ها نور مي‌انداختند، دادستان کل، اريک هولدر، و رئيس دايره کيفري وزارت دادگستري، لاني بروئر، يک توافق با ارزش حدود 1.5 ميليارد دلار را اعلام کردند که مقامات از بانک «يو اس بي» بابت لايبور مي‌گرفتند. آنها توضيح دادند که اين بانک سوئيسي به انجام تقلب در بازوي ژاپني خود اعتراف کرده است. آن موقع بود که ضربه فلج‌کننده وارد شد.
بروئر گفت: «علاوه بر اينکه شعبه بانک «يو بي اس» در ژاپن پذيرفته در اين زمينه گناهکار است، دو معامله‌گر سابق «يو بي اس» نيز به دليل تباني براي دستکاري نرخ لايبور متهم به تقصير هستند که به دلايل پيچيدگي‌هاي کيفري نام آنها امروز فاش نمي‌شود.» نه تان، نه سسير به دليل قصور مجازات نمي‌شدند: «تام هيس نيز متهم به تقلب و زير پا گذاشتن قوانين ضدانحصار مجازات است.»
در آن لحظه، وحشت مطلق موقعيت براي اولين بار به هيس يورش برد. دو تن از قدرتمندترين وکلاي امريکا برنامه داشتند که او را با سه اتهام کيفري جداگانه که هرکدام داراي مجازاتي بين 20 تا 30 سال زندان بود به آن کشور مسترد کنند. در کمتر از 24 ساعت بعد، يک عضو گروه حقوقي هيس پشت خط تلفن داير

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۸۶۷۰۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جزییات ناگفته از سرقت بانک ملی توسط کاراگاه پرونده

دریافت 7 MB کد خبر 6090785

دیگر خبرها

  • عملکرد نه چندان خوب بانک ملت در 9 ماهه
  • جزییات ناگفته از سرقت بانک ملی توسط کاراگاه پرونده
  • متولدین کدام ماه‌ها از همه آسیب‌پذیرترند!
  • «فوربز» بررسی کرد؛ اهمیت استفاده از هوش مصنوعی در حمل و نقل ریلی​
  • نقدینگی بزرگ‌ترین چالش صنعت دارو/ بانک‌ها وام نمی‌دهند
  • ببینید | تصاویری از درگیری مار غول‌پیکر با یک مارمولک بزرگ؛ کدام مغلوب شد؟
  • فیلم/ کودکان همچنان در بانک اهداف بمباران‌های غزه
  • گل دوم شروین بزرگ به پرسپولیس (آلومینیوم اراک 3-4 پرسپولیس)
  • گل تماشایی شروین بزرگ به پرسپولیس در دقیقه 90+5 (آلومینیوم اراک 2-2 پرسپولیس)
  • دی‌بروینه حتی از جرارد و لمپارد هم بهتر است!