نظرآیتالله بهاءالدینی درباره منتظری
تاریخ انتشار: ۱۳ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۹۰۳۷۹۸
شاگرد برجسته آیات کشمیری و بهاءالدینی میگوید که آیتالله بهاءالدینی استاد منتظری بود ولی میفرمودند او به درد رهبری نمیخورد و کسی به اندازه "آسید علیآقا" قادر به اداره کشور نیست. به گزارش جهان نيوز؛یک شب بارانی در اواخر سال گذشته بود که بعد از چند ماه هماهنگی به بیت عالمی شریف در قم رفتیم. هنگام ورود بساط درس اخلاق برپا بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آنچه موجب شده تا آیتالله مبشر کاشانی با سایر علما قدری تفاوت داشته باشد، همنشینی طولانی مدت وی با عرفای نامدار معاصر از جمله آیتالله بهاءالدینی، آیتالله کشمیری و مرحوم آقا فخر تهرانی است...یکی از عنایات حضرت حق به من این بود که من روز اول ورودم به حوزه، با آیتالله بهاءالدینی آشنا شدم یعنی فاصله یک ماه بعد هم نه، همان روز بعد از چند ساعت با ایشان آشنا شدم. و در طول مصاحبه خاطرات بسیاری از اساتیدش نقل کرد.
آیتالله مبشر کاشانی در زمان تحصیل از مبارزه غافل نبود. وی از جوانی و آغاز طلبگی، بر علیه رژیم منحوس پهلوی سخنرانی میکرد و تا پیروزی انقلاب مبارزات پیوسته ایشان ادامه داشت. از همان سنین جوانی به تشکیل جلسات محرمانه و سازماندهی جوانان مبارز و انقلابی پرداخت ودر پایان یکی از سخنرانیهای افشاگرانه خود که در آن عباراتی چون دودمان ننگین پهلوی بکار برده بود، به دنبال محاصره مسجد توسط نیروهای شهربانی، ژاندارمری و ساواک در کاشان دستگیرشدو بلافاصله به زندان کمیته مشترک(مرکز شکنجه ساواک) در تهران منتقل و پس از چند ماه شکنجه و حبس در سلول انفرادی به زندان قصر انتقال یافت.
شهید محمد مبشر کوچکترین برادر ایشان در سن ۱۶ سالگی توفیق حضور در جبهه یافت و در ۲۱ سالگی در عملیات کربلای ۵ به مقام رفیع شهادت نائل شد.
وی بعد از رحلت مرحوم امام (ره)، از سال ۱۳۶۸ به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و اکنون تدریس خارج فقه ایشان در حسینیه آیتالله مرعشی نجفی ادامه دارد.
خبرنگاران سیاسی در سلسله گفتوگوهایی با شاگردان مرحوم بروجردی و امام خمینی(ره) و علمای اعلام کاوشی نو در نهضت بنیانگذار انقلاب اسلامی خواهند داشت و در این بین به بیان ناگفتهها و کمترگفتهشدههایی از تاریخ انقلاب اسلامی میپردازند. تاکنون ۸ بخش از این گفتوگوها شامل مصاحبه با آیاتسید جواد علمالهدی، فیض گیلانی، علوی گرگانی، قافی یزدی، سیدجعفر کریمی، مرحوم صابری همدانی، سیدرضا بنیطبا و یوسف طباطبایینژاد منتشر شده و در آینده نیز ادامه دارد.
متن پیشِرو نیز گفتوگوی دوساعته با آیتالله شیخ خلیل مبشر کاشانی است که از منظرتان میگذرد:
باتشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، حضرتعالی از چه زمانی برای تحصیل به شهر مقدس قم مشرف شدید و مبدأ آشنایی شما با نهضت حضرت امام و ورودتان به مسائل سیاسی از چه تاریخی بود؟
بسمالله الرحمن الرحیم. بنده حدود ۱۰ سالم بود که برای زیارتِ حضرت معصومه(ص) با خانواده به قم آمدیم و چون در خانوادۀ مذهبی متولد شده بودم، مذهبیها ابتدا پیش از همهچیز به نماز جماعت اهمیت میدهند. در نماز جماعت آیتالله بروجردی با پدر شرکت کردم، هنوز بالغ و مکلف نشده بودم و مسجد اعظم تازه تکمیل شده بود. (اینها را تقریبی میگویم ممکن است ۸ سالم بوده باشد که پشت سر آیتالله بروجردی نماز خواندم) در آن زمان آیتالله بروجردی آنجا نماز میخواند. یک علاقۀ خاصی برای ورود به حوزه در وجود من از همان زمان که پشت سر ایشان نماز خواندم ایجاد شد.
عامل دومی که علاقۀ ورود من به حوزه را زیاد کرد این بود که یک شخصی در کاشان بود به نام آیتالله شیخ علی نجفی که از بزرگان قم در علم و مفسر قرآن بود. یک دوره کامل تفسیر قرآن را هر شب در طول ۳۰ سال گفت. بسیار زاهد بود. من به ایشان خیلی ارادت داشتم و پای تفسیر ایشان سعی میکردم شرکت کنم. در همان دوران جوانی این مسئله باعث شد به درسهای حوزوی علاقهمند شوم. حدود ۱۶ سالگی یک مقداری درس ادبیات خواندم به صورت متفرقه در کاشان، بعد در ۱۷ سالگی آمدم قم و الان هم حدود ۵۰ سال است در قم هستم.
چگونه به امام عشق و محبت پیدا کردم؟
حدود ۱۲ سالم بود که مرحوم امام قیام کرد. سال ۴۱ و ۴۲ که حرکت صغری و کبریِ امام شروع شد و من خیلی علاقهمند به مرحوم امام شدم بدون اینکه در مورد امام شخصی با من صحبت کرده باشد.
یک دعایی است که «اللهم اقذف محبتی فی قلوب عبادک» خدایا محبت من را در قلوب بندگان خودت قرار بده و گویا امام این دعا را خوانده بود و داشت مستجاب میشد، بدون اینکه امام مبلغ خاصی داشته باشد. مردم در قلوبشان عشق و حب امام بود. در همان جوانی ما عاشق امام شدیم، بدون اینکه از جایی تعلیم ببینیم و این تعلیم، تعلیمِ آسمانی بود و القای حب خمینی در قلوب از ناحیۀ خود حق تعالی و این هم به خاطر عرفان و معنویت مرحوم امام بود.
نسل پیرمردهای آن زمان نسل جوان را همراهی نمیکردند
نسلِ پیرمردهای آن زمان نه تنها با نسل جوان همراهی نمیکردند بلکه گاهی مانع پیشرفت و حرکت جوانها بودند. در عین حال نسل جوان عاشق امام و دنبالهرو امام بودند و دنبال این بودند که فرمایشات امام را بشنوند. نواری یا عکسی از امام پیدا کنند لذا من از همان سن ۱۲ سالگی در تمام حرکتهایی که ضد شاه انجام میشد شرکت میکردم با اینکه سن من هم کم بود. بعد بالغ شدم و از امام تقلید کردم و وارد حوزه شدم و فعالیت من در خط امام از آن زمان آغاز شد.
از زمان آشنایی با مرحوم امام تا هنگامی که حضرتعالی دستگیر شدید، فعالیتهای سیاسی شما به چه شکل بود و در چه قالبی در قم مبارزه میکردید؟
وقتی آمدم قم حقوق و شهریه خیلی کمی داشتم. اول خیابان چهارمردان یک عکاسی بود که صاحبش فوت کرده است. من شبها میرفتم آنجا و ساعت ۱۰ شب که مغازهها تعطیل میشدند، در را از داخل میبست و عکسهای امام و آقا مصطفی خمینی را با هزینه اندک چاپ میکردیم. او به ما گفته بود فقط پول فیلم و کاغذش را به من بدهید چون میدانست ما پول کافی نداریم و من پول کاغذ و فیلم را به ایشان میدادم و انواع و اقسام عکسهای امام را تکثیر میکردیم. بعد دسته دسته، در مساجد مثل مسجد آیتالله بهجت نماز که جماعت برگزار میشد پخش میکردیم یا طلبههایی که میخواستند بروند شهرستانها برای تبلیغ محرمانه به آنها میدادند و میگفتند به شهرستانها برسانند یعنی مردم ایران باید خمینی را بشناسند.
همینطور با بعضی از اداریها که در ادارهشان اعلامیهها و فرمایشات امام را تایپ و تکثیر میکردند، ارتباط داشتیم. در زمان تعطیلات با کسی که کلیددار اداره بود رفاقت برقرار میکردیم و اعلامیههای امام را محرمانه تکثیر میکردیم، باز همین روند را ادامه دادیم که آمدیم در مساجد معروف قم یا کاشان در بین علاقهمندان به مرحوم امام پخش میکردیم. این فعالیتها را داشتم و به کسی هم نمیگفتم.
همکاری با پدر شهید زینالدین برای چاپ رساله آیتالله موسوی!
در مورد چاپ رساله مرحوم امام پدر شهید سردار زینالدین در صفاییه یک زیرزمینی را گرفت برای نشر کتاب و با ایشان صحبت کردیم و قرار شد رسالههای مرحوم امام را به نام آیتالله موسوی -نه به نام آیتالله خمینی چون ممنوع بود- چاپ کند و ایشان هم قاعدتاً مجانی انجام میداد و بعضی وقتها یک پول کمی میگرفت و یا اصلاً مجانی بود. ما با پدر ایشان در ارتباط بودیم. ایشان چاپ میکرد و من میگرفتم و رسالههای مرحوم امام را به نام آیتالله موسوی میبردم در شهرها پخش میکردم و نظرمان این بود که باید امام شناخته شود.
برخی تحلیلگران معتقدند نهضت سرچشمه گرفته از فقه جواهری بوده و حاصل کاوش امام در فقه و به فعلیت رساندن نظریه «ولایتفقیه» است. برخی دیگر معتقدند امام چون فیلسوف بودند، آن فلسفهای که خوانده بودند در نهضت موثر بود ولی به آن وجوه عرفانی حضرت امام کمتر پرداخته شده است. امام سالها در محضر آیتالله شاهآبادی عرفان تلمذ کرده بودند. شما به عنوان شاگرد برجسته عرفای معاصر مانند مرحوم آیات بهاءالدینی و کشمیری فکر میکنید آموزههای عرفانی چقدر در اینکه بخواهند یک نهضتی را به وجود بیاورند، تأثیر داشت؟ چون عرفان در افکار مردم شاید به گوشهنشینی و منزوی بودن تعبیر شود.
سوال خوبی است؛ مرحوم آیتالله شیخ یحیی انصاری شیرازی{از اساتید برجسته اخلاق و عرفان و شاگرد مرحوم امام} به فین کاشان تبعید شده بود و ما هفتهای یکی دو بار میرفتیم دیدار ایشان. در یکی از دیدارها ایشان فرمودند که ما سه وزنۀ علمی و معنوی در حوزه داریم که جامع بین علم و تقوا هستند، این ۳ شخصیت در ایران عبارتاند از آیتالله بهاءالدینی، علامه طباطبایی، آیتالله بهجت و یک شخصیت در نجف که آیتالله خمینی است. (زمان شاه امام نمیگفتند، آیتالله خمینی میگفتند) گفت نفی دیگران را نمیکنم ولی این سه شخصیت جامع علم و معنا هستند و در عرفان و در فقه در مرحلۀ عالی و اوج قرار دارند. بعد ایشان گفتنددر راس همه آیتالله خمینی -روحیفدا- در نجف هستند که جامعِ علم و معناست.
امام(ره) با دو بال فقاهت و عرفان حرکت الیالله کرد
نظر بزرگان در آن زمان این بود که مرحوم امام علاوه بر فقاهت و اجتهاد و مرجعیت از نظر معنویت بالاست. با اینکه فیلسوف بود اما از دیدگاه بزرگان کسی به فلسفه ایشان اعتنا نمیکرد و بیشتر به معنویت و عرفان ایشان اعتقاد داشتند که خمینی یک فقیه عارف است و با دو بال فقاهت و عرفان دارد حرکت الیالله میکند. نهضت او مبتنی بر فقاهت و عرفان است و این دیدگاه بسیاری از بزرگان نسبت به ایشان بود.
من با آیتالله بهاءالدینی و با آیتالله بهجت خیلی مانوس بودم. با آیتالله کشمیری هم بعداً که از نجف آمدند ایران تا آخر عمر با ایشان مرتبط بودم که خوشبختانه یکی از عنایات حضرت حق به من این بود که من روز اول ورودم به حوزه، با آیتالله بهاءالدینی آشنا شدم یعنی فاصله یک ماه بعد هم نه، همان روز بعد از چند ساعت با ایشان آشنا شدم. من ساعت ۹ صبح با ماشینهای قدیم رسیدم قم، رفتم حجره برای اسکان پیدا کنم و ظهر رفتم برای نماز. آیت الله بهاءالدینی در کوی سفیدآب نماز میخواندند، رفتم آنجا گفتند دو سه نفر پیشنماز هستند ولی آیتالله بهاءالدینی اهل معناست، من هم عشق داشتم و در ضمن ذهنیت هم داشتم و نام آیتالله بهاءالدینی را از زبان آشیخ یحیی انصاری شنیده بودم.
آیتالله مبشر کاشانی در کنار مرحوم آیتالله بهاءالدینی
من ظهر رفتم خدمت ایشان، نماز جماعت ظهر را به ایشان اقتدا کردم و بعد از نماز همه رفتند، خلوت هم بود شاید ده نفر بیشتر نبودند، من نشستم خدمت ایشان آنقدر بیتکلف بود مانند اینکه یک طلبه عادی دارد با یک طلبه عادی دیگر ملاقات میکند، آنقدر عمداً تنزل شخصیت میکرد که طرف در دیدار راحت باشد مانند یک پدر و پسر، با من نشست صحبت کرد و گفت از کجا آمدی؟ خلاصه در حق من دعا کرد و من همان زمان شیفته ایشان شدم و روابط ما برقرار شد به طوری که از اول ورودم به قم تا زمانی که ایشان فوت کرد -که حدود ۳۰ سال طول کشید- با هم مسافرت میرفتیم و من هیچگاه از ایشان جدا نمیشدم و البته اواخر عمر ایشان بیمار شد و باعث شد دیدارها کمتر شود.
زمانی که برادر خانم من داماد شد، آیتالله بهاءالدینی هم آمد. شب آنجا(کاشان) بیتوته کردیم و شب تا صبح با هم بودیم و صحبت کردیم. مرحوم بهاءالدینی با مرحوم امام غیر از رفاقت، در مباحث فقهی، سالها هم مباحثه بودند. اخوی آیتالله بهاءالدینی -حاج آقا محمد- برای من نقل کرد ایشان حدود ۱۶، ۱۷ سال با امام، هم مباحثه بودند(اگر ۱۷ سال نباشد، ۷، ۸ سال را حداقل باهم هممباحثه بودند) و به هم شدیداً علاقهمند بودند، عارفِ به حق هم بودند یعنی هم مرحوم امام عارفِ به حق آیتالله بهاءالدینی بود و هم مرحوم آیتالله بهاءالدینی عارف به حق حضرت امام بود. من دو سوال مهم آن شب از ایشان پرسیدم.
آیتالله بهاءالدینی امام خمینی را «افقه» و « اعلم» میدانست
اولین سوالم درباره علمیت امام بود که ایشان فرمود به نظر من آقای خمینی اَعلم است و به نسبت دیگر آقایان اَفقه است. من هم دنبال کسی بودم که بگوید امام افقه است. آیتالله بهاءالدینی کلامی را به خاطر غیرخدا نمیگفت یعنی به خاطر رفاقت و این حرفها صحبت نمیکرد. بعد فرمود علما حرف علما را میفهمند یعنی مثلاً یک فرع فقهی که عنوان میشود میگویند شیخ اینطور گفته است، فلانی اینطور گفته است، آیا این درست میگوید یا این درست نمیگوید؟ امام خمینی سعی میکند ببیند امام صادق و امام باقر چه فرمودند. عمیق شدن در روایاتش بیش از دیگران است و لذا عمق فهم خودش را میخواهد با ارادۀ امام و آن چیزی را که امام اراده کرده است نزدیک کند و لذا فهم او به فقه از همه بیشتر است.
سوال دومم این بود که از نظر عرفان و معنویت شما راجع به امام چه میفرمایید؟ آیتالله بهاءالدینی فرمود وقتی که آقا را دستگیر کردند علما به دیدن ایشان رفتند. روزی که من رفتم دیدن ایشان، گفتم آقا؛ حرکت شما خوب است اما به نظر میرسد سریع است یعنی باید آهستهتر بروید، جامعه این کشش را ندارد که با شما همراهی کند. این تفکر آیتالله بهاءالدینی هم تفکر درستی بود و لذا ۱۴ سال هم طول کشید تا جامعه آمادۀ این حرکت شود و فرمایش آیتالله بهاءالدینی هم یک فرمایش عقلانی بود.
ناگفتهای از تعبیر آیت الله بهاءالدینی درباره عنایت اهل بیت به امام خمینی
مرحوم امام چه جواب داده بود؟ جواب داده بودند همه چیز در یدِ قدرت من است، اما من در یدِ قدرت خودم نیستم! بعد آیتالله بهاءالدینی جمله اول را چنین تفسیر کرد و فرمود ائمه هدی(ع) از ولایت تکوینی خودشان شمهای و جزیی به امام دادند و لذا اگر ایشان اراده کند باران ببارد میبارد حالا اینها مطالبی بود که آیتالله بهاءالدینی راجع به معنویت امام میفرمود. ولایت تکوینی همین است مثلاً به ابر بگوید ببارد میبارد. این به ولایت او بود و فرمود آقای خمینی در پاسخ به من گفت همه چیز تا قدری در ید قدرت من است و مراد این است که یعنی مقداری از ولایت کلی را جزئاً به ایشان عنایت کردند.
البته شاید اگر این حرف را بخواهید الان پخش کنید حوزه پذیرای این مطلب نباشد ولی این واقعیت، فرمایشی بود که ایشان فرمودند که امام این مقام و منزلت را از نظر معنوی دارد که همه چیز به قدری در اختیار من است. جمله دوم که من در ید قدرت خودم نیست یعنی من به امر الله حرکت میکنم، یعنی دیگری دارد من را حرکت میدهد. در روایات داریم اگر انسان از نفس خودش عبور کند هیچ حرکت نفسانی ندارد، در مقام تفویض امر الیالله است.
در ادعیه مناجات شعبانیه و بعضی از دعاها هم هست که خدای مرا با تدبیرت از تدبیر خودم بینیاز کن. من در کارها تدبیر نکنم و با اختیار خودت من را از اختیار خودم خارج کن. این عرفان است که انسان را از نفس عبور میدهد و به مقام سِلم و تسلیم امر الیالله میرساند. این مقام و منزلت سلم و تسلیم و تفویض امر الیالله که در منازل سلوکیه عرفان گفته میشود، رسیدن به این منازل به سادگی نیست یعنی باید سالها انسان روی نفس خودش کار بکند تا به یکی از این منازل برسد. در روایات هم داریم المومن کالمیت بین یدی الغسال مومن مانند جسدی بین دست غسال است و از خودش ارادهای ندارد.
اینکه همه چیز به قدری در اختیار من است اما خودم در اختیار خودم نیستم یعنی نمیتوانم کُندش کنم یا تندش کنم! من میروم هر چه خدا بخواهد و لذا برای بعضی از اصحاب یا یاران خودش مرحوم امام فرموده بودند ما مامور به تکلیفیم، نه به مامور به نتیجه که چه خواهد شد، این که مامور به تکلیفیم یعنی تکلیف را این میبینم نه از نظرِ فقهیِ تنها بلکه از دید باطن هم تکلیف خودش را این میدیده است که باید اینگونه سخن بگوید و این مطالب را بگوید و لذا تمام کلمات و عباراتی که از زبان مرحوم امام خارج شده است میبینید یک نورانیت خاصی دارد.
میگویند حافظ وقتی شعر میگفت استادش به وی میگفت آنچه روحالقدس در دهانت دیشب نهاد چه بود؟ یعنی روحالقدس کلمات را بر زبان تو جاری کرد. انسان در بحث سیر و سلوک به جایی میرسد که کلمات را روحالقدس به زبانش جاری میکند البته این مقام، مقامِ کمی نیست و هر کسی هم به این مقام نمیرسد و لذا ما در سلوک الیالله دیدیم مرحوم امام(ره) به مقام و منزلت خاصی رسیده بود که مرحوم آیتالله بهاءالدینی هم تاییدش میکرد.
پیشبینی آیتالله کشمیری از پیروزی انقلاب به درخواست امام
خاطرهای هم از مرحوم آیتالله کشمیری نقل کنم. ایشان در نجف با آیتالله خمینی مرتبط شده بود و خود امام از ایشان راجع به آینده سوال کرده بود که درباره آینده چه و پیشبینی میکنید؟ ایشان فرموده بود شما در آینده شاه را سرنگون خواهید کرد و حکومت تشکیل خواهید داد. گفته بود دعا کنید با هم باشیم و آنجا همدیگر را بینیم که اتفاقاً همدیگر را دیدند. مرحوم امام اعتقاد به آیتالله بهاءالدینی و آیتالله کشمیری داشت به اینکه آنها دید باطن دارند و اینها یک عارف کاملی هستند که میتوانند حقایق و آینده را ببینند.
شما در سال ۵۷ بر اثر مبارزاتتان دستگیر شدید. علت اینکه فعالیتهایتان را علیه شاه شدت بخشیدید چه بود و بعد از دستگیری به کجا منتقل شدید؟
من وقتی مرحوم آیتالله آقا مصطفی خمینی شهید شد و علمای قم و حوزویان قم حرکت را شروع کردند، من هم دنبال آنها رفتم و از جمله جاهایی که رفتیم منزل آیتالله آشیخ میرزا عاملی، منزل آیتالله مرعشی و این دو جا را یادم است و بعد رفتم کاشان. امام یک بیانیه و فرمایشی کرد که مضمونش این بود که افشاگری مفاسد رژیم شاهنشاهی بر نسل جوان و روحانیت واجب است. قبلش هم من خیلی روی منبر سخنرانی داشتم و در گوشه و کنار برای نسل جوان سخنرانی داشتم و وقتی گفتند واجب است که ما دیگر سریعتر حرکت کردیم.
من عاشق امام بودم و هر هفته کاشان میرفتم و در گوشه و کنار جلساتی داشتم و نسل جوان را جمع میکردم و راجع به مرحوم امام صحبت میکردم و هر شهری که میرفتم همین کار را میکردم تقریباً به عنوان اینکه میخواهم شرح نهجالبلاغه بگویم. به عنوان اینکه میخواهم اخلاق بگویم و به عناوین مختلف هر شهری میرفتم مخصوصاً در کاشان برای نسل جوان، عنوان چیز دیگری بود ولی لابهلای حرفهایم راجع به شخصیت امام، راجع به حرکت و هدف امام صحبت میکردم و همینطور بالملازمه که باید درباره فساد شاه صحبت کنیم، راجع به تشکیلات دولت هویدا و دولتهای قبلی او صحبت میکردیم، آن زمان خیلی سخنرانیهای ما را میشنیدند و الان شهید شدند تا اینکه امام فرمودند واجب است.
همان سالی که آقا مصطفی شهید شد اول سال ۵۷ صریحاً شروع کردیم به سخنرانی علیه شاه، آنقدر صریح بود که بعد ساواکیهای کاشان پیغام دادند اینطور که شما صحبت میکنید ما مجبور هستیم شما را دستگیر کنیم، سخنرانی نکن و من گفتم من به وظیفه خودم عمل میکنم شما به وظیفۀ خودتان عمل کنید. ۷ روز من صحبت کردم در یکی از مساجد کاشان. مسجد بزرگی بود طبقه بالا خانمها بودند و طبقه پایین آقایان بودند. در کنار قبر مرحوم آیتالله رضوی کاشان یک مسجدی وجود دارد که نامش را فراموش کردم، امام جماعت آن آیتالله خراسانی بود. ظهرها نماز میخواند و بعد از نماز من صحبت را آغاز میکردم تا حدود ساعت ۲ و سر ساعت هم تمام میشد. ۵ دقیقه به پایان صحبتهایم در روز هفتم مانده بود که یکی از مامورین حالا یا چادر سرش میکند میآید بین زنها میشنود و با بیسیم پیام میدهد محاصره کنند. زمانی که دعا میکردم تمام ماشینها مسجد و خیابانها را محاصره کردند و مسجد در یک فلکه کوچکی قرار داشت.
در فلکه تقریباً ۸ ماشین جیپ شهربانی بود، ۴ ماشین ژاندارمری بود دو طرفش نیروهای ژاندارمری بودند که گفتم چه خبر است!؟ مگر میخواهید لشکر ببرید؟ خودشان خیلی می ترسیدند، ماه رمضان بود من هم روزه بودم، جرئت اینکه با من صحبت کنند نداشتم همینطور نگاه می کردند و مسلح بودند، آخر خودم صحبت کردم گفتم شما برای دستگیری من آمدید؟ یکی از آنها گفت بله، گفتم پس دنبال من بیایید. من رفتم ماشین شهربانی سوار شدم و آنها دنبال من آمدند البته من یک شب در شهربانی ماندم و مستقیم روز بعد فرستادند ساواک تهران زندان کمیته مشترک.
تصویری از سخنرانی آیتالله مبشرکاشانی پیش از انقلاب در کاشان
روز هفتم یا هشتم ماه رمضان من را بردند کمیته مشترک در انفرادی. در انفرادی بودم تا عیدفطر یعنی حدود یک ماه من انفرادی بودم و انفرادی کمیته مشترک از هر جهتی سخت است اصلاً خود انفرادی موضوعیت داشت مثلاً روی موکت میخوابیدیم، موکتهای ارتشیها در قدیم سیاه رنگ و نازک بود و آنقدر نازک شده بود که برآمدگی های موزاییکها از این موکتها بیرون زده بود مانند یک کاغذ نازک بود و ما باید روی آن میخوابیدیم. زندان هم آفتابخور نبود و از زمانی که ساختند یک ذره آفتاب به کمیته مشترک نتابیده است.
بعد از انفرادی آمدم سالن، دیگر اتاقهای سه نفره و ۴ نفره بود، اتاق من روبروی اتاق آیتالله دستغیب بود که تازه دستگیر شده بود. امام جمعه بندرعباس که اهل دامغان است آقای نعیمآبادی، آقای صادقی، رحیمی و سیف اهالی خرمآباد که از علما بودند با هم بودیم. آقا مصطفی پسر آقای آیتالله شرعی، آقای سردار سعید کریمی نیز در کمیته مشترک بودند. بعد از آن آمدیم زندان قصر.
«اوین» حوزه علمیه شد!
روحانیون دربند زندان قصر چه اشخاصی بودند؟
روحانیون اکثراً در زندان اوین بودند. آیتالله منتظری، آیتالله شیرازی، مهدویکنی همه در اوین بودند و تقریباً میگفتند اوین حوزه علمیه شده است(میخندد) تدریس هم داشتند و شنیدم آیتالله منتظری درس خارج تدریس میکردند! ما هم یک درسهایی را در اینجا شروع کردیم.
ماجرای تدریس اخلاق و فقه برای شهید رجایی در زندان
همان درسهای اخلاقی که برای شهید رجایی در زندان به سفارش خود آن مرحوم آغاز کردید؟
شهید رجایی غیر از درس اخلاق، به من گفت یک بحثهایی برای ما کنید ما از فقه سردربیاوریم. ما خارج فقه که نمیدانیم چیست. گفتم آقای رجایی من یک چیزی را شروع میکنم که الان در زندان به درد ما می خورد. به غیر از احکام بحثهای اخلاقی و معرفتی هم داشتیم. مثلا حکم استفاده از لوازم شخصی کمونیستهای داخل زندان و ... را آموزش دادم.
تنها زندانی باقیمانده در زندان قصر!
پس این کلاسها در زندان به پیشنهاد آقای رجایی بود؟
بله؛ آقای رجایی پیشنهاد کرد حالا که هستیم استفاده کنیم. یک مدتی حدود ۳ ماه که من در زندان قصر بودم، ۴ آبان به مناسبت تولد شاه یکسری زندانیان ابدی و ۳۰ ساله را آزاد کردند از جمله آقای رجایی. البته ایشان دو سال زودتر از ما رفته بود زندان یعنی سابقه زندانش زیاد بود. حدود ۲ ماه با هم بودیم و بعد ایشان آزاد شد و من دوم بهمن آزاد شدم که کلیۀ زندانیان سیاسی را از بس مردم تظاهرات کردند نیمه شب که فردای آن شب دوم بهمن بود آزاد کردند. آن زمان هم بختیار روی کار آمده بود و شاه هم فرار کرده بود و کل زندانیان سیاسی را آزاد کردند الا یک نفر!
زندانی که هویدا در آن حضور داشت خیلی مجلل بود
آن یک نفر چه شخصی بودید؟
یک نفر در زندان ماند و آن هم هویدا بود و گفتند هویدا را خود شاه گفته است، دستگیر کنید و خود شاه هم باید دستور آزادی او را بدهد. او در یک اتاق مخصوص بود و من او را ندیدم چون خیلی مجلل بود. یک خانهای پشت این بندها بود آنجا اتاق تشریفات بود و از حیث خوراک و امکانات همه چیز برای او فراهم بود. ما آزاد شدیم و او در زندان ماند لذا وقتی زندانها را آزاد کردند آقای خلخالی پس از محاکمه وی را اعدام کرد.
حضور چند هزار نفری مردم برای استقبال از زندانیان سیاسی
آن شب همه زندانیان سیاسی آزاد شدند ساعت ۱ نیمه شب بود. مردم فهمیده بودند زندانیان سیاسی آزاد میشود آمده بودند و هر زندانی هم آزاد میشد او را به دوش میگرفتند پیاده تا پای ماشین میبردند و سوار ماشین میکردند. کفشهای من هم نعلین بود و جمعیت آنقدر زیاد بود که کفشهایم افتاد و گم شد و نتوانستم آنها را پیدا کنم. شاید حدود چند هزار نفر جمعیت زن و مرد پشت زندان جمع شده بودند. پای برهنه ما را به دوش میگرفتند و میبردند کانون وکلا. وقتی رفتیم کانون وکلا یک نفر من را دوش گرفت و برد طبقه بالا، دیدم عرق میریزد او را قسم دادم این کار را نکن، گفت نه! شما خودتان را برای ما فدا کردید و وظیفه ماست که از شما استقبال کنیم. بعد یک ماشین گرفتند من رفتم تهران خانه یکی از اقوام نزدیکم که در تهران بود.
بعد زنگ زدم کاشان و گفتم که من دارم میآیم کاشان و استقبال من آمدند. آمدند چند فرسخی ورود به شهر، استقبال بزرگی شد دیگر آنجا روی دوش گرفتند از اول شهر تا منزل پدر که خیلی راه بود. در مسیر راه جمعیت بسیاری بود تا وارد شدم علیه شاه سخنرانی کردم. مقابل شهربانی سخنرانی کردم و باز نهضت را ادامه دادیم تا رژیم شاهنشاهی سرنگون شد.
کمونیست
منبع: جهان نيوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۹۰۳۷۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دلیل عظمت شاه عبدالعظیم حسنی (ع) چه بود؟
حجت الاسلام والمسلمین مهدی یعقوبی گیلانی، کارشناس مذهبی درمورد فضائل حضرت عبدالعظیم حسنی رحمت الله علیه بیان کرد: مرحوم آیت الله محمد محمدی ری شهری که مدتی، تولیت آستان شریف حضرت عبدالعظیم حسنی را برعهده داشت در کتاب «خاطره هاى آموزنده» خویش با یک واسطه، داستان عجیبی درمورد زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی رحمت الله علیه نقل کرده است.
این خطیب شهیر که در زمان رضاخان پهلوى در تهران تبلیغ مىکرد، به دستور طاغوت وقت دستگیر مىشود. ایشان بعد از آزادى نقل میکرد: بعد از یک سال زندان به شهر بیرجند تبعید شدم. یکى از شبها که بسیار دلتنگ بودم، به حضرت عبدالعظیم حسنی رحمت الله علیه متوسل شدم و با چشم گریان به خواب رفتم. در رویا دیدم وارد مجلسى شدم که جالسین همه روحانى بودند، چ و صدر مجلس، حضرت عبدالعظیم حسنی رحمت الله علیه با صورتى نورانى و مجلل نشسته است. جلو رفتم و بعد از سلام شکایت حالم را به عرض رساندم.
فرمودند: «وقتى در تهران بودى نزد ما نمىآمدى؛ ولى بعد از این به دیدار ما بیا.»
از خواب بیدار شدم و تا صبح فکر مىکردم. بعد از اذان صبح، مأمور شهربانى در منزل آمد و گفت: مرخص شدى، هر کجا مىخواهى برو!
بدون هیچ تعرض و تعقیب و تعهد به تهران آمدم و با خود عهد کردم تا آخر عمر زیارت آن حضرت را شبهاى جمعه ترک نکنم.
سالیانی ست که بر قبلهی ری رو کردم
دست من نیست، به احسان شما خو کردم
هر سلامی به تو دادیم، حسن داده جواب
بی سبب نیست که در صحن تو هوهو کردم
مقام حضرت عبدالعظیم نزد اهل بیت (ع)
این کارشناس مذهبی تصریح کرد: این محدث کبیر و این امام زاده واجب التعظیم از دریای بیکران فضل و بزرگواری برخوردار هستند.
بر اساس آنچه از تاریخ تولد و وفات حضرت عبد العظیم حسنی رحمت الله علیه بدست میآید، ایشان دوران حیات پنج امام از امامان اهل بیت علیه السلام یعنى امام کاظم علیه السلام تا امام عسکرى علیه السلام را درک کرده اند؛ امّا این بدان معنا نیست که به محضر همه آنها هم رسیده و یا از آن معصومین علیه السلام سخنى نقل کرده اند.
آنچه قطعى و مسلّم است، این است که حضرت عبدالعظیم حسنی رحمت الله علیه محضر امام جواد علیه السلام و امام هادى علیه السلام را درک نموده و از این معصومین علیه السلام احادیث فراوانى نقل کرده اند.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی گیلانی گفت: براى اثبات عظمت علمى حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام کافى است که بدانیم امام معصوم علیه السلام، مردم را براى حل مشکلات دینى و یافتن پاسخ پرسشهاى اعتقادى و عملىشان، به حضرت عبدالعظیم حسنی رحمت الله علیه ارجاع داده اند.
این کارشناس مذهبی ادامه داد: صاحب بن عبّاد در رسالهاى که در شرح حال حضرت عبد العظیم حسنی رحمت الله علیه نوشته، در توصیف علمى ایشان آورده اند:
ابو تراب رویانى، روایت کرد که شنیدم ابو حمّاد رازى مىگفت: خدمت امام هادى علیه السلام در سامرّا رسیدم و مسائلى از حلال و حرام از ایشان پرسیدم.
امام هادی علیه السلام به پرسشهاى من پاسخ دادند و هنگامى که خواستم از ایشان خداحافظى کنم، به من فرمودند:
«یا أبا حَمّاد! إذا أَشکَلَ عَلَیک شَىءٌ مِن أمرِ دینِک بِناحِیَتِک فَسَل عَنهُ عَبدَ العَظیمِ بنَ عَبدِ اللَّهِ الحَسَنِیّ و أقرِئهُ مِنّیِ السَّلامَ.» «اى ابو حمّاد! هنگامى که چیزى از امور دینى در منطقهات براى تو مشکل شد، از عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان.»
این تعبیر، به روشنى نشان مىدهد که حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام در عصر خود، «مجتهد» توانمندى بوده که بر اساس اصول و قواعدى که از اهل بیت علیه السلام در اختیار داشته، مىتوانسته اند دیدگاههاى اسلام ناب را در زمینههاى مختلف اعتقادى و عملى، استخراج کنند و به پرسشهاى مردم پاسخ دهند.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی گیلانی افزود: بنابراین، ایشان تنها یک «محدّث» و راوى احادیث اهل بیت علیه السلام نبوده اند؛ بلکه از علماى بزرگ خاندان رسالت بوده اند که پس از معصومان علیه السلام، توان پاسخگویى به مسائل علمى را داشته اند و توانمندى علمى ایشان مورد تأیید و تصدیق امام هادی علیه السلام قرار گرفته است.
باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری قرآن و عترت