نخستوزیر حقوقدان قاجاری +عکس
تاریخ انتشار: ۱۹ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۹۷۷۳۰۱
صراط: فارس نوشت: میرزا حسن خان مشیرالدوله (پیرنیا) فرزند میرزا نصرالله خان مشیرالملک نائینی در سال 1251 در شهر تبریز دیده به جهان گشود.
پیرنیا پس از اتمام تحصیلات در روسیه، در سفارت ایران در سنت پترزبرگ به سمت وابسته منصوب شد. در سال 1313ه.ق. به لقب مشیرالملک نائل شد.
در سال 1314 ه.ق. در کابینه میرزا احمد خان مشیرالسلطنه، وزیر عدلیه و ملقب به مشیرالدوله شد و در همین سال در کابینه ابوالقاسم خان ناصرالملک، وزیر خارجه شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
میرزا نصراللهخان مشیرالملک در سال 1317ه.ق. پس از فوت حاج شیخ محسن خان مشیرالدوله، ملقب به مشیرالدوله گشت و وزیر امور خارجه شد پسران خود را که بعضی از آنان تحصیلات خود را تمام نکرده بودند از اروپا خواست و برای میرزا حسن خان لقب مشیرالملکی گرفته او را به سمت ریاست دفتر وزارت خارجه تعیین کرد.
میرزا حسن خان در سال 1319 ه.ق. وزیرمختاری سوئد و نروژ نیز به منصب وزیرمختاری روسیه منضم شد و تا سال 1324ه.ق. در این مقام باقی بود.
میرزا حسنخان با حمایت مظفرالدین شاه مدرسه وزارتخانه یا همان مدرسه علوم سیاسی تهران را تاسیس کرد و خود در این مدرسه حقوق بینالملل درس میداد.
میرزا حسنخان با حمایت مظفرالدین شاه مدرسه وزارتخانه یا همان مدرسه علوم سیاسی تهران را تاسیس کرد و خود در این مدرسه حقوق بینالملل درس میداد.
پس از فتح تهران به دست مشروطه خواهان، میرزا حسنخان مشیرالدوله به نمایندگی از استرآباد به مجلس راه یافت، ولی به دلیل پذیرش مسئولیت وزارت عدلیه در کابینه سپهدار از نمایندگی استعفا کرد.
زمان استعفای مستوفیالممالک از نخست وزیری، مشیرالدوله نماینده مردم تهران در مجلس سوم بود ( 1293/9/14 تا 1294/8/21) و احمدشاه پس از نظرخواهی از مجلس او را مأمور تشکیل کابینه کرد. مهمترین کار مشیرالدوله در اولین دوره نخست وزیری مذاکره با دولت های روس و انگلیس برای تخلیه ایران از قوای اشغالی آنها و لغو اختیارات فوق العاده مسیو مرنار بلژیکی رئیس کل گمرک ایران بود. انگلیسی ها نسبت به او نظر مساعدی نداشتند و نیروهای روسیه به بهانه پیشروی قوای عثمانی، از قزوین به سوی تهران حرکت کردند و مجلس نیز با پیرنیا همراه نشد، در نتیجه، مشیرالدوله در25 فروردین 1294 ه.ش بعد از حدود 40 روز استعفا کرد.
پس از چندی با برگزاری انتخابات مجلس چهارم (1300/4/1 تا 1302/3/30) مشیرالدوله به نمایندگی از مردم تهران به مجلس رفت، اما پیش از افتتاح مجلس برای دومین بار به ریاست کابینه رسید و از نمایندگی استعفا کرد.
اولین تدبیر او در این مقام برای اینکه دولت را از قید تعهدات ناشی از قرارداد 1919 رها سازد موکول ساختن اجرای این قرارداد به نظر مجلس آینده(چهارم) بود.
مشیرالدوله در این دوره از زمامداری خود با مشکلات بزرگ دیگری هم مواجه بود که از جمله مهمترین آنها می توان به قیام میرزا کوچک خان جنگلی در گیلان و قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز اشاره کرد. مشیرالدوله در هر دو مورد برای حل مشکل از طریق مسالمت آمیز سعی فراوان کرد، ولی نتیجه ای نگرفت.
با اعزام مخبرالسلطنه به تبریز غائله خیابانی سرکوب و خود او کشته شد، ولی قوای اعزامی به رشت از عهده جنگلی ها برنیامد و این مشکل تا پایان دوره زمامداری مشیرالدوله بر جای ماند. از سوی دیگر انگلیسی ها که از تعلیق قرارداد 1919 ناراضی بودند بنای کارشکنی و مخالفت با مشیرالدوله را گذاشتند و مشیرالدوله ناچار روز سوم آبان 1299 از کار کناره گرفت.
مشیرالدوله برای سومین بار، یازده ماه پس از کودتای 1299 با رأی تمایل اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس، به نخست وزیری منصوب شد. در کابینه جدید وی که روز سوم بهمن 1300 شمسی به مجلس معرفی شد، سردار سپه (رضاخان) وزیر جنگ و سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) وزیر عدلیه بودند.
احمدشاه بعد از رأی اعتماد مجلس به دولت مشیرالدوله عازم اروپا شد. مداخلات سردار سپه در کار دولت منجر به استعفای او از مقام نخست وزیری گردید، کابینه سوم مشیرالدوله فقط چهار ماه و نیم دوام آورد. مشیرالدوله در ادوار پنجم (1302/11/22 تا 1304/8/22)، ششم (1305/4/19 تا 1307/5/22) و هفتم از تهران به وکالت مجلس انتخاب شد ولی در دوره هفتم از قبول وکالت خودداری نمود.
حسن پیرنیا در ده سال آخر عمر اغلب به کارهای فرهنگی و علمی اشتغال داشت و آثاری همچون مجموعه سه جلدی تاریخ ایران باستان و داستانهای ایران قدیم و حقوق بینالملل را نوشت. کتاب تاریخ ایران باستان نخستین کتابی است که به شیوه علمی و بر اساس مستندات و کشفیات باستانشناسی در باره گذشته تاریخی ایران نگاشته شد و هنوز هم مورد توجهاست.
پیرنیا بعد از دو سال بیماری سخت، در تاریخ 1314/8/30 در سن 63 سالگی در خانه شخصی خود در خیابان منوچهری تهران درگذشت و در امامزاده صالح تهران به خاک سپرده شد.
منبع: صراط نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.seratnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «صراط نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۹۷۷۳۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
یک جنایت و چند روایت؛ بالاخره چه کسی میرزا کوچکخان را کشت؟
دستِکم تا ۱۵ سال پیش نقل قول و روایت غالب درباره سرانجام «میرزا کوچکخان» این بود که وقتی فقط هشت نفر از جنگلیها ازجمله گائوک آلمانی (هوشنگ) در کنارش مانده بودند، میرزا در مسیر رفتن به خلخال و در راه کوهستانی «گیلوان» میان برف و کولاک گرفتار شد، از پا درآمد، دولتیها جسد یا پیکر نیمه جانش را یافتند، فردی به نام «رضا اسکستانی» سر میرزا را از تن جدا کرده و... در نهایت سرِ سردارجنگل به رشت و سپس تهران منتقل شد.
کمی هندی
در روزشمار سایتهای تاریخی برای ۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۲چنین مناسبتی را میبینید: «علیاصغر رضایی، ۸۵ ساله که در ماه آذر۱۳۰۰ پس از کشتن میرزاکوچکخان جنگلی سرِ وی را به طمع کسب پاداش از تن جدا کرده بود، امروز به جرم نگهداری ۵ کیلو تریاک در منزل خود بازداشت شد!» این روزشمارها به خبر و گزارش جذاب و خواندنی روزنامه «اطلاعات» در تاریخ سوم اردیبهشت سال۱۳۴۲ استناد کردهاند. در این مطلب پیرمرد ۸۵ ساله برای اینکه اثبات کند قاچاقچی تریاک نیست خاطراتش را تعریف کرده و مدعی است مدتها توپچی بوده و برای نبرد با جنگلیها به گیلان اعزام شده، درنهایت هم او و گروهش میرزا کوچکخان را در حال فرار گیر انداخته و خودش هم میرزا را که ریش بلند و موی بور داشت و سرش طاس بود، سر بریده و به رشت و تهران برده است و باقی ماجرا.... البته در تصاویری که از سر میرزا باقی مانده، نه موهایش آنچنان بور و نه اینکه طاس است. پیرمرد شاید برای اینکه حواس خبرنگار را از ۵ کیلو تریاک کشفشده در خانهاش پرت کند، آخر داستان به سبک فیلمهای هندی از عاشق شدن، ازدواج و مرگ زودهنگام همسرش هم گفته است!
از خانقاه به تهران
علاقهمندان به تاریخ و نهضت جنگل در سال۱۳۴۲ را نمیدانیم ولی آنهایی که پس از انقلاب ماجراهای نهضت جنگل را دنبال میکردند، کسی جز «رضا اسکستانی» یا «اشکستانی» را به عنوان کسی که سر میرزا را از تن جدا کرده نمیشناختند. براساس خیلی از روایتهایی که هنوز هم به آنها استناد میشود، شخصی به نام «کَرَم» که از خلخال عازم گیلان بود در راه و میان برف و یخ «میرزا کوچکخان» و همراهش را که آخرین لحظات زندگیشان را میگذراندند، پیدا کرد. با سرعت خودش را به نزدیکترین روستا یعنی «خانقاه» رساند و همراه چند نفر برگشت تا اجساد میرزا و گائک یا همان هوشنگ را به روستا برسانند. گویا «سالار شجاع» برادر «امیر مقتدر تالش» از جریان باخبر میشود، با سوارانش به خانقاه میرود و به «رضا اسکستانی» دستور میدهد در برابر چشمان اشکبار روستاییان سر از بدن نیمهجان میرزا جدا کند. بعد هم جسد بدون سر را در گورستان خانقاه به خاک سپرد. رضا اسکستانی سر میرزا را پس از بریدن بُرد و به خان تالش تحویل داد. «سالار شجاع» هم برای خوشخدمتی و گرفتن هدایا، سر سردار جنگل را از تالش به رشت منتقل میکند تا چند روزی هم در ژاندارمری «شالکوه» رشت در معرض تماشای عموم گذاشته شود. درنهایت هم «خالو قربان» یار سابق و دشمن فعلیاش برای گرفتن پاداش بیشتر، آن را به تهران برده و تقدیم رضاخان کرد.
نفس راحت کشیدن
در منابع معتبر و محققانه تاریخی هم درباره نحوه شهادت میرزا کوچکخان و ماجرای بریدن سر و فرستادن آن به تالش، رشت و تهران، روایتهای مختلف و گاه متضاد وجود دارد. برخی از این روایتها حضور فردی به نام «اسکستانی» را تأیید میکنند، بعضی نامی از او نمیبرند، اما هیچکدام از «علیاصغر رضایی» یا فردی با مشخصات او حرفی نزدهاند. برخی روایتها را به نقل از کتاب «نهضت جنگل از ظهور تا افول» تألیف کورش اسداللهپور بخوانید: «سر میرزا کوچکخان را آوردند به شهر... بعد تلگرافی راپرت به تهران عرض کردم که سر میرزا کوچکخان در دفتر حاضر است. دستور آمد بفرستید به تهران... ملاحظه میشود که ارسال سر بریده هم به تهران دستوری بوده، یعنی برای رؤیت و نفس راحت کشیدن!»،
«.. خبر فوت آن شهید به گیلان میرسد و چند نفر قزاق با کسان سردار مقتدر به طرف خلخال حرکت میکنند و وقتی به خانقاه میرسند که اهالی جمع شده و با احترامات فوقالعاده میخواستند جنازه را در قبرستان جنب خانقاه دفن کنند. (یعنی معلوم میشود که فوت اتفاق افتاده بود) فوراً از دفن مانع میشوند. شبانه فتحاللهخان، قوم سردار مقتدر تالش در خلخال بیخبر از همراهان خود و اهالی، سر آن شهید راه وطن را از بدن جدا ساختند»، «از قرار تقریر کسانی که در آنجا بودند، گویا به هنگام بریدن سر (میرزا) نفس هم داشته و خون به قسمی جاری شده که قبرستان پر از خون میگردد!»
۲۰ سال بعد
سر بریده میرزا بالاخره به تهران میرسد و به رضاخان تقدیم میشود. او دستور میدهد سر را در گورستان حسنآباد دفن کنند. کمی بعد «کاسآقا حسام» (کاس آقاخیاط) دوست صمیمی و یار قدیمی میرزا، مخفیانه سر میرزا را از گورکن گرفته و به رشت میبرد و در محله سلیمانداراب دفن میکند. برخی منابع نوشتهاند پس از شهریور۱۳۲۰ علاقهمندان به میرزا مخفیانه، پیکر میرزا را هم از محل دفن اولیه به سلیمانداراب منتقل میکنند. منابع دیگری هم گفتهاند: «در شهریور۱۳۲۰ آزادیخواهان گیلان تصمیم گرفتند جسد میرزا را با تشریفات شایستهای از خانقاه به رشت حمل کنند. مصادف با جلوگیری مقامات دولتی شدند. ناگزیر ساده و بدون کشمکش جسد به رشت منتقل و در جوار سر مدفون شد». میرزا کوچکخان در پایان نامهای که تقریباً یک ماه پیش از شهادت برای «میرزا آقا عربانی» فرستاد، نوشته بود: «امروز دشمنانمان ما را دزد و غارتگر خطاب میکنند و حال آنکه هیچ قدمی بهجز در راه آسایش و حفظ مال و ناموس مردم برنداشتهایم. ما این اتهامات را میشنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علیالاطلاق واگذار میکنیم».
منبع: روزنامه قدس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی