Web Analytics Made Easy - Statcounter

توصیه مشفقانه این است که دولت دوازدهم آن بیراهه ها را رها کند و با تضمین وحدت قوا و اطاعت از رهبری، در صف اول حفظ قدرت منطقه ای و جهانی ایران بایستد و به عنوان نماینده ملت از آن حراست کند.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

اتهام به شخصیت شیطان!

حسین شریعتمداری در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت:


1- روز شنبه دهم تیرماه، تیتر اول کیهان را به آزادی موصل که رخدادی بزرگ و افتخارآفرین بود اختصاص داده و آورده بودیم؛ «موصل آزاد شد - مقاومت نتیجه داد، نه سازش» این تیتر و گزارش خبری تحلیلی مربوط به آن که از هزینه به مراتب کمتر مقاومت در مقایسه با سازش حکایت می‌کرد، برخلاف آنچه در اینگونه موارد انتظار می‌رود - و البته برای ما تعجب‌آور نبود- ناخرسندی برخی از مدعیان اصلاحات و حامیان دولت موسوم به اعتدال را در پی داشت. رسانه‌های این طیف با انتشار تصاویری از خرابی‌های موصل و انتخاب تیترهایی نظیر «موصل آزاد شد، به چه قیمت؟!» و یا «مقاومت نتیجه داد، نه سازش، این هم نتیجه‌اش آقای کیهان!» و... سعی داشتند - و هنوز هم دارند - که هزینه مقاومت را بیشتر از سازش و حتی غیرقابل مقایسه با آن معرفی کنند! چرا...؟! واکنش طیف مورد اشاره به آزادی موصل، اگرچه، خواسته یا ناخواسته، حمایت از تروریست‌های داعش است ولی به نظر نمی‌رسد چنین انگیزه زشت و پلشتی در میان باشد و خوشبینانه‌ترین احتمال - که در نوع خود تأسف‌آور و فاجعه‌بار نیز هست- دفاع این طیف از وادادگی در برابر قدرت‌های زورگو و تن دادن به «سازش» است که مدتهاست در پوشش «مذاکره» و با عنوان «کلید حل همه مشکلات»! از آن یاد می‌کنند، تا آنجا که یکی از افراد مطرح این طیف طی سخنانی در میتینگ انتخاباتی آقای روحانی، راه‌کار مقابله با داعش را نیز «مذاکره»! دانسته بود! و برخی دیگر از آنها، علی‌رغم خسارت محض و فاجعه‌آفرین برجام، از برجام‌های یک و دو و سه و... برای حل و فصل مشکلات پیش روی یاد کرده بودند!


گفتنی است نهضت آزادی که این روزها در حلقه گروه‌های همسو با مدعیان اصلاحات فعال است، در بحبوحه جنگ 8 ساله با انتشار جزوه‌ای با عنوان «پایان عادلانه جنگ بی‌پایان»! مقاومت ایران اسلامی در مقابل حمله مشترک عراق، آمریکا، اروپا، صهیونیست‌ها و برخی از کشورهای عربی را بی‌فایده! دانسته و به اصطلاح، استدلال کرده بود «همانگونه که خدای متعال، شیر را با پنجه قوی برای حمله آفریده است، به آهو نیز پا‌ی گریز از معرکه داده است»! و با اشاره به قدرت نظامی آمریکا و اروپا که آشکارا به حمایت از صدام برخاسته بودند، برای جمهوری اسلامی ایران و مردم این مرز و بوم نسخه «تسلیم» پیچیده بود! یعنی همان نسخه‌ای که این روزها برخی از مدعیان اصلاحات و شماری از طیف موسوم به اعتدال با نام‌های مستعار دیگری نظیر «مذاکره» و «برجامیزاسیون»! می‌پیچند که همان نسخه بزک کرده «تسلیم» است.


طیف یاد شده طی چند ماه اخیر و در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری، مقاومت در برابر باج‌خواهی و زورگویی دشمن را با «جنگ» و «حمله نظامی» دشمن برابر معرفی کرده و اصرار داشتند به دو قطبی «جنگ - مقاومت» دامن بزنند و به بیان دیگر «سازش» را که نام مستعار «تسلیم» است، بهای گریز از «جنگ» قلمداد کنند.


2- آزادی موصل اما، برخلاف آنچه که جریان سیاسی یاد شده ادعا می‌کند، نه فقط بی‌ارتباط با ما نیست بلکه بخش قابل توجه و بنیادینی از امنیت ملی کشورمان نیز هست. چرا که «داعش» به اعتراف صریح دشمنان بیرونی برای مقابله با ایران اسلامی ساخته و به میدان آورده شده بود؛ هیلاری کلینتون در کتاب خاطراتش با عنوان انتخاب‌های سخت -HARD CHOICES- اعتراف می‌کند که به منظور جلب موافقت دولت‌ها برای حمایت از داعش - بدون ذکر نام این گروه - به 212 کشور سفر کرده و از آنان خواسته بود که بلافاصله بعد از اعلام موجودیت این گروه - به قول او معارض - در منطقه، حمایت خود از آن را اعلام کرده و این گروه را به رسمیت بشناسند! و رخدادهای بعد از حضور داعش در منطقه و اعتراف صریح سرکردگان این گروه تروریستی نیز کمترین تردیدی باقی نگذاشت که داعش را آمریکا و متحدان اروپایی و منطقه‌ای آن برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران ساخته و به میدان آورده‌اند. از این رو در تقابل با این گروه تروریستی، با دشمنی مقابله کرده‌ایم که اگر در منطقه حضور اولیه خود - عراق و سوریه و لبنان و یمن - سرکوب نمی‌شد، باید در خاک خود به مقابله با آنها می‌رفتیم و هزینه‌ها و تلفات سنگین این رو در رویی را نیز متحمل می‌شدیم.


گفتنی است کیهان در جریان جنگ 33 روزه حزب‌الله لبنان با رژیم اشغالگر‌قدس، تمامی تیترهای اول خود را به گزارش این درگیری اختصاص داده بود و همه روزه بین ساعت 5 تا 6 بعدازظهر آخرین خبرهای جنگ را از برادران حزب‌الله در بیروت و بعلبک دریافت داشته و منتشر می‌کرد. بعداز پایان پیروزمندانه جنگ 33 روزه، شبکه تلویزیونی بی‌بی‌سی در گزارشی خطاب به نگارنده پرسیده بود؛ «آیا در این مدت 33 روز، در ایران هیچ خبری که شایسته تیتر اول کیهان باشد وجود نداشت که به لبنان رفته بودید»؟ و در پاسخش نوشتیم، بعد از شروع جنگ، هر دو (کیهان و بی‌بی‌سی) از تهران و لندن خارج شده بودیم. شما به حمایت از اسرائیل و ما به حمایت از حزب‌الله و پرسیده بودیم مگر آقای بوش نمی‌گوید حزب‌الله در لبنان به نمایندگی از ایران و اسرائیل به نمایندگی از آمریکا با یکدیگر می‌جنگند؟ بنابراین حضور ما در لبنان - منظورمان تیترهای اول کیهان در آن 33 روز بود - توجیه قابل قبولی داشت و حمایت از جبهه خودمان بود برخلاف حضور شما که به نمایندگی از یک کشور دیگر یعنی آمریکا صورت گرفته بود. اگر ملامتی در میان باشد این ملامت شایسته شماست و نه ما.


3- جنگ به طور طبیعی با خسارت‌های مالی و مادی و انسانی همراه است و صدالبته، «جنگ» فی‌نفسه، نمی‌تواند مطلوب باشد ولی در مقابل دشمنی که دست به تهاجم زده و قصد نابودی کشور و ملتمان را داشته باشد، چاره‌ای جز دفاع باقی نمی‌ماند و بدیهی است که دفاع نیز بدون تحمل خسارت‌های آن امکان پذیر نیست. تصویر خرابی‌ها را منتشر کرده و اعتراض می‌کنند که «آزادی موصل به چه قیمت؟» و فراموش می‌کنند که مگر دفاع مقدس 8 ساله خرابی نداشت؟ مگر خرمشهر ویران نشد؟ و بسیاری از زیرساخت‌های کشور از بین نرفت؟ آیا چاره کار آن بود که کشورمان را به صدام -بخوانید آمریکا- تحویل می‌دادیم؟!


رهبرمعظم انقلاب در دیدار با دست‌اندرکاران راهیان نور -1395/12/16- با نگاهی منطقی و روشنگرانه به این مقوله پرداخته و در بخشی از بیانات آن روز خود می‌فرمایند؛


« یک مقوله این است که آیا جنگ فی‌نفسه چیز خوبی است یا چیز بدی است؟ خب معلوم است جنگ چیز خشنی است، جنگ کشتن دارد، نابود شدن دارد، مجروح شدن دارد، معلوم است، این یک مقوله است، یک مقوله دیگر این است که یک ملتی که مورد تهاجم قرار می‌گیرد از جهات مختلف، اگر چنانچه قوت خود را، نیروی خود را به میدان نیاورد و در مقابل دشمن نایستد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ این مقوله را با آن مقوله مخلوط می‌کنند. دفاع مقدس یک حرکت حیاتی بود، یک نفس کشیدن بود برای این ملت، نفس نمی‌کشیدیم میمردیم، این را باید زنده نگه داشت».


4- اگر نیروهای ارتش و مقاومت مردمی عراق به توصیه آمریکایی‌ها و متحدانش عمل کرده و غلبه بر داعش را آنگونه که آنها توصیف می‌کردند، ناممکن می‌دانستند، امروزه نه فقط عراق در اختیار آمریکا و متحدان اروپایی و منطقه‌ای آن بود، بلکه در همسایگی خود با داعشی‌های وحشی که تمام امکانات و ظرفیت‌های عراق را نیز در اختیار گرفته بودند، روبرو بودیم.


مقامات عراقی بارها اعلام کرده‌اند که آمریکایی‌ها به آنان هشدار می‌دادند که غلبه بر داعش ممکن نیست و مخصوصا آزادسازی موصل را ناممکن معرفی کرده و حتی برخی از آنان توصیه می‌کردند با داعش در موصل به تفاهم! برسند اما همین دیروز ژنرال «رابرت مک گورک» نماینده آمریکا در ائتلاف آمریکایی موسوم به ضدداعش! در جمع خبرنگاران گفته بود «جنگ موصل به ویژه در بخش غربی آن، از سخت‌ترین جنگ‌هایی بود که از زمان جنگ جهانی دوم شاهد آن بوده‌ایم» و ژنرال‌ «رابرت سوفجی» رئیس ائتلاف بین‌المللی ضدداعش نیز تاکید کرده بود «نیروهای عراقی شایسته تقدیر هستند. هیچ ارتش جدیدی در زمان کنونی قادر نیست کاری را انجام دهد که نیروهای عراقی در موصل انجام دادند، تنها می‌توان جنگ‌جهانی دوم را با این جنگ تشبیه کرد» ببینید نسخه سازش که همین آمریکایی‌ها برای عراق می‌پیچیدند با نتیجه مقاومت که امروز به آن اعتراف می‌کنند و مردم عراق طعم شیرین آن را می‌چشند چه فاصله‌ای پرناشدنی دارد.


5- «من دیدم، در همین دیاله، کودکی را از سینه مادرش گرفتند، او را مثل گوسفند روی آتش سرخ کردند، لای پلو گذاشتند، برای مادر فرستادند. این جنایت وحشتناک در تاریخ بشریت نایاب است، پدیده کوچکی نیست، بلای کوچکی نیست ... امروز جشن ملت عراق، جشن ملت عراق به تنهایی نیست، پیروزی همه بشریت محسوب می‌شود. ملت عراق و ملت سوریه حق بزرگی در این زمینه بر بشریت دارند و...»

بخشی از سخنان سردار سرافراز سپاه اسلام، حاج‌قاسم سلیمانی است. این سخنان از زبان سردار سلیمانی گویاتر از آن است که نیازی به شرح و تفسیر داشته باشد.

درباره تکفیری‌ها این بیت وصف‌الحال است؛
با چنین فرقه نسناس، یقین پاپوش است
اتهامی که به شخصیت شیطان‌ خورده!

و بالاخره، این کلام حضرت امام- رضوان‌الله تعالی علیه- نیز برای همیشه تاریخ و از جمله برای این روزها، شنیدنی است که؛

«کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی‌دانیم، ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند».

تعلیق 78 قاضی هم تلخ هم شیرین!

کورش شجاعی در خراسان نوشت:

خبر تعلیق 78 قاضی هم تلخ است و هم شیرین! تلخ است به خاطر وجود قاضی ها و افراد متخلف – هرچند کم تعداد- در سیستم قضایی کشور و اما شیرین به این دلیل که این ماجرا نشان می دهد که اولا نظارت های قابل توجهی بر کارکنان و قضات وجود دارد ثانیا برخورد با متخلفان جزو برنامه های اولویت دار دستگاه قضایی کشورمان تعریف شده است.


با این حال نکاتی چند درباره این موضوع بسیار مهم و این گونه مسائل قابل طرح است.


وجود تخلف و افراد متخلف در هر اداره، سازمان، نهاد و موسسه ای زشت و زیان بار و نکوهیده و غیرقابل پذیرش است اما حضور حتی تعداد اندکی قاضی و کارمند متخلف و رشوه خوار و دین فروش در این سیستم، بس خسارت بارتر ، رنج آورتر و نکوهیده تر است چرا که دستگاه قضا، که می بایست مأمن و مأوای مظلومان و ستم دیدگان باشد و قضات و کارمندانش نمونه و الگوی ایمان و درستکاری و عدالت گستری حتما و باید جزو پاک ترین ها، سالم ترین ها و قابل اطمینان ترین ها باشد تا هم مردم با اعتماد و اطمینان خاطر بیشتر برای استیفا و احقاق حق خود به محاکم مراجعه کنند، هم متخلفان و مجرمان و قانون شکنان نتوانند کمترین حاشیه امنی برای خود دست و پا کنند و هم هیچ کارمند یا قاضی متخلفی در هیچ نقطه ای از کشور نتواند زمینه ای برای حضور و ادامه فعالیت بیابد. اگرچه مدینه فاضله در همه عرصه ها، بی حضور و ظهور مهدی موعود دست نیافتنی است اما تلاش برای هرچه پاک تر شدن تمامی سازمان ها و نهادهای دولتی و قضایی و قانون گذاری وظیفه همه مسئولانی است که امروز در پیشگاه مردم، فردا در برابر تاریخ و فردایی نه چندان دورتر در محکمه عدل الهی باید پاسخگو باشند آن هم خصوصا برای مسئولانی که در نظام اسلامی برآمده از خون هزاران شهید ، مسئولیتی برعهده گرفته اند!


خبر تعلیق 78 قاضی در سال 95 که یکشنبه گذشته توسط حفاظت و اطلاعات قوه قضاییه منتشر شد و همچنین اشاره به این نکته که این رقم نسبت به سال گذشته 20 درصد افزایش داشته گرچه می تواند از افزایش فعالیت نهادهای نظارتی حکایت داشته باشد اما از این واقعیت نیز می تواند حکایت کند که برخوردها با قضات متخلف آنچنان که باید «بازدارنده» نبوده است که موجب کاهش آمار تخلفات برخی قضات یا کاهش آمار «قضات متخلف» شود! که این باید نکته ای بس قابل تامل و قابل توجه برای مسئولان دستگاه قضایی کشور باشد!


آیا اگر برای قاضی ظالم، رشوه خوار، خائن که هم به اعتماد و اطمینان مردم ضربه زده ، هم در حق مردم ظلم کرده، هم به خون شهیدان هم به انقلاب و نظام و اسلام عزیز خیانت کرده و هم آبروی قضات خداترس پاکدامن و کارکنان پاکدست را به خطر انداخته، مجازات متناسب با این جرم و تخلف سنگین تعیین و بی هیچ تخفیف و ملاحظه ای اجرا شود باز هم شاهد افزایش تعداد قضات متخلف در دستگاه قضایی خواهیم بود- هرچند نسبت قضات متخلف و خائن به مردم و اسلام نسبت به کل قضات کم باشد- آیا وقتی معرفی و رسواکردن سارقان و قاتلان و ... که البته جرمشان بسیار سنگین است و مال و سرمایه یک یا چند نفر را به یغما برده اند، یا دست به جنایت و قتل انسان بی گناهی زده اند ، محمل قانونی و شرعی دارد نباید قضات خائنی که به آبروی قضات شریف و پاکدست و به اعتماد و اطمینان مردم و به اسلام و دین و باورها و آبروی کشور ضربه می زنند ، رسوا شوند؟!


راه های نفوذ کار چاق کن ها را ببندید


نقش کار چاق کن ها در بروز فساد و تخلف در سیستم قضایی را به هیچ عنوان نباید و نمی توان کوچک شمرد این افراد با استفاده از برخی خلاء ها و راه های نفوذ و گاه ارتباطات علاوه بر این که مانند موریانه به جان دستگاه قضا و اطمینان و اعتماد مردم می افتند موجب عادی سازی بلیه شوم «رشوه دادن» در نظر عده ای از مردم می شوند و برخی غافل از این که (الراشی و المترشی کلاهما فی النار) رشوه دهنده و رشوه گیرنده هر دو در آتشند.بر این اساس تلاش برای شناسایی و برخورد جدی با کارچاق کن ها خصوصا در دستگاه قضا به سلامت هرچه بیشتر این نهاد اساسی حکومت اسلامی کمک می کند.


خبر برخورد با 103 کار چاق کن و جاعل ، 64 کارشناس و 178 وکیل از تلاش دستگاه قضا برای پاکسازی این سیستم حکایت می کند و البته که تلاش هرچه بیشتر نهادهای نظارتی، بازرسان و بازرسی های سرزده و نامحسوس برای بستن راه های نفوذ کارچاق کن ها و جاعلان مورد انتظار جدی مردم است.


مجموعه دستگاه های نظارتی و همچنین دستگاه قضایی باید بیش از پیش بر نقش مردم در شناسایی و معرفی کارچاق کن ها، جاعلان، کارشکنان و کارمندان و قضات متخلف تکیه کنند اگر سهم و نقش مردم در این گونه مسائل آن چنان که باید جدی گرفته شود و به مردم اطلاعات به روز و موثر درباره چگونگی و محل تسلیم گزارش ها و شکایت های خود ارائه شود و این گزارش ها به جد پی گیری شود قطعا کمک موثری به پاکسازی هرچه بیشتر سیستم خواهد کرد و علاوه بر این موجب اعتماد و اطمینان بیشتر مردم به دستگاه قضایی کشور می شود.


احیای ریش سفیدی و کدخدامنشی


برخی تخلفات و نارضایتی های مردم ناشی از اطاله دادرسی ها و بعضا نبود وحدت رویه در صدور احکام است که باید انصاف داد وقتی به قول رئیس محترم قوه قضاییه در سال گذشته نزدیک به 15 میلیون و سیصد هزار پرونده [تکراری و غیرتکراری] در این مجموعه رسیدگی شده با توجه به تعداد قضات و کارکنان این قوه، هم زمان رسیدگی به درازا می کشد و هم احتمال خطا در صدور احکام افزایش می یابد و بدیهی است که حل این مشکل تنها از دستگاه قضا برنمی آید بلکه حل این معضل بسیار مهم نیازمند همکاری وهمیاری بیشتر قوای 3 گانه خصوصا دولت است. اما نکته قابل توجه دیگر برای کمک به حل این مشکلات اولا کارآمد کردن شوراهای اختلاف است ثانیا ترویج حل دعاوی غیرغامض به روش ریش سفیدی و کدخدامنشی و مراجعه به افراد مورد اطمینان و اعتماد و ثالثا شفافیت و عدالت اطلاع رسانی در عرصه های گوناگون برای آشنایی مردم با «حقوق» و همچنین «مسئولیت های» اجتماعی و قانونی قدر مسلم همت گماشتن به این گونه مسائل علاوه بر کمک به حل مشکلات قضایی و حقوقی مردم و کاهش ضریب خطا و کاستن از اطاله دادرسی ان شاء ا... موجب می شود که نوع برخوردبرخی از قضات و بازپرسان و کارمندان دستگاه قضا با مردم و مراجعه کنندگان عوض شود و بدخلقی و تندخویی و تحقیر کردن و نگاه های از بالا به پایین برخی از این افراد به حُسن خلق و احترام و تکریم ارباب رجوع متناسب با شأن دستگاه قضایی نظام اسلامی تبدیل شود.

تأملی در فتنه تیر 78

محمدجواد اخوان در جوان نوشت:

تیرماه در تقویم انقلاب اسلامی یادآور حوادث مهمی است که از جمله آن فتنه تلخ تیرماه 1378 است. اکنون که حدود دو دهه از وقوع آن فتنه می‌گذرد، هنوز جای تحلیل‌های بسیاری از زوایای ناگفته و ناپیدای آن باقی است، برای مثال این حادثه را نباید در چند جنجال سیاسی، همچون توقیف روزنامه‌ سلام یا تجمعات کوی دانشگاه تهران جست‌وجو کرد، بلکه خاستگاه آن را باید در یک فرآیند تحلیل روند ریشه‌یابی نمود.

فرآیندی که در تیرماه 1378 به یک صحنه‌آرایی خیابانی انجامید، تحولی خزنده بود که در سال‌های دهه دوم انقلاب اسلامی آغاز گردید. نظام سلطه که یک دهه به‌کارگیری قدرت سخت و نیمه‌سخت را برای فروپاشی نظام اسلامی بی‌نتیجه می‌دید، بهره‌گیری از فرآیند جنگ نرم را برای فروپاشی نظام از درون در دستور کار قرار داد. فرآیندی خزنده که در سال‌های پس از ارتحال حضرت امام به دنبال چند هدف عمده و راهبردی بود: نخست: استحاله نخبگان و بخشی از جامعه و جابه‌جایی در ارزش‌ها و عناصر گفتمانی و دوم: ایجاد و تشدید شکاف‌های اجتماعی. در هدف نخست تهی‌سازی انقلاب اسلامی از درون با یک فرآیند تغییر گفتمانی و ارزشی دنبال می‌شد تا با تشدید زاویه بخشی از نخبگان و آحاد جامعه با آرمان‌های اصیل انقلاب، عملاً جمهوری اسلامی دچار چالشی جدی از درون گردد. در هدف دوم طراحان و استراتژیست‌های سرویس‌های اطلاعاتی غرب با مطالعه گسل‌های احتمالی موجود در جامعه ایرانی، تلاش می‌کردند آنها را یکی‌یکی فعال و علیه انقلاب اسلامی مشتعل سازند.

فرآیند تدریجی و خاموش جنگ نرم در طول سال‌های 1368 تا 1376 رخنه‌هایی عظیم را در سبک زندگی و فرهنگ عمومی جامعه ایرانی شکل داد. در سال‌های پس از دوم‌ خرداد 1376، با دستور کار قرار گرفتن راهبردهایی همچون «فتح سنگر به سنگر» و «فشار از پایین و چانه‌زنی در بالا» تلاش گردید از گسل‌های شکل‌گرفته در جامعه در جهت بهره‌برداری سیاسی و امتیاز‌گیری از نظام اسلامی استفاده گردد. در این سال‌ها، بخشی از افکار عمومی، خصوصاً نسل جوان دانشجو دانسته یا نادانسته به ابزار قدرت‌طلبی و پیگیری مطامع سیاسی تجدیدنظرطلبان تبدیل‌شده بودند.

فتنه‌ها بر شکاف‌های اجتماعی استوار شده است و اصولاً فتنه‌گران به دنبال تشدید این شکاف‌ها هستند. شکافی در فتنه تیرماه 1378 دشمن به دنبال تشدید آن بود و جدایی مردم از حاکمیت را تعقیب می‌کرد.

از این منظر می‌توان 23 تیر 1378 را نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی به شمار آورد. تلاش 10 ساله دشمن در روزهای دشمن‌شادکن 18تا 22 تیر دو هدف راهبردی پیش‌گفته را طلب می‌کرد. با این ‌حال حضور یکپارچه و حماسی امت در 23 تیر هم باطل‌السحر این طراحی پیچیده بود و هم الگوی حقیقی امام- امت در جامعه اسلامی را بار دیگر به نمایش گذاشت. 23 تیر نشان داد دشمن در محاسبات خود هنوز دو عامل بزرگ را فهم نکرده است: اول جایگاه بی‌بدیل و ناشناخته ولایت‌فقیه و دوم عمق ایمان و عظمت ملت ایران.

رهبر معظم انقلاب در تبیین این مسئله می‌فرمایند: «دشمنان ما تصور می‌کردند با رحلت امام، آغاز فروپاشی این نظام مقدس کلید زده خواهد شد. آنها خیال می‌کردند امام که رفت، به‌تدریج این شعله خاموش خواهد شد، این چراغ خاموش خواهد شد. بعد، مراسم تشییع‌ جنازه‌ امام، آن احساسات مردم، آن حرکت عظیم مردم در حمایت از کاری که خبرگان کردند، اینها را مأیوس کرد. یک برنامه‌ریزی 10 ‌ساله کردند... 10 سال بعد امیدوار بودند که نتیجه بدهد. سال 78 که آن حوادث پیش آمد، آن ‌کسی که این حوادث را خنثی کرد، مردم بودند. روز بیست و سوم تیر سال 78 مردم آمدند در خیابان‌ها، توطئه‌ دشمن را که سال‌ها برایش برنامه‌ریزی کرده بودند، در یک روز باطل کردند.»

در اینجا می‌توان به نکته‌ای اساسی در فهم عمیق از انقلاب اسلامی دست ‌یافت و آنکه علت مبقیه‌ انقلاب همان علت محدثه‌ آن است. به این معنا که همان عاملی که در شکل‌گیری این نهضت نقش اصلی را داشت در دوام و استمرار آن نیز نقش‌آفرین اصلی است. علت محدثه‌ انقلاب اسلامی را در سه رکن ولایت امر، ایمان عمیق ملت و حضور حماسی آنان در تبعیت از ولی خدا می‌توان جست‌وجو نمود. همین علت در بقای انقلاب نیز نقش اصلی را داشت و 23 تیر و روزهایی همچون 9 دی و... دلیل‌هایی روشن بر این ادعاست.

معظم‌له در ادامه به تکرار همین فرآیند در ماجرای فتنه 88 اشاره می‌فرمایند: «آن روز گذشت. موج دوم، باز یک برنامه‌ریزی 10 ‌ساله بود تا سال 88. به نظرشان فرصتی به دست می‌آمد. به خیال خودشان زمینه‌ها را آماده کرده بودند. مطالباتی هم مردم داشتند - مردمی که وابسته‌ به نظام هستند، وفادار به نظام‌اند - فکر کردند از این مطالبات بتوانند استفاده کنند؛ لذا آن قضایای سال 88 به وجود آمد. دو سه ماه تهران را متلاطم کردند - البته فقط تهران را - دو سه ماه توانستند دل‌ها و ذهن‌ها را به خودشان مشغول کنند. اینجا هم مردم آمدند توی میدان. بعد از آنکه باطن‌ها ظاهر شد، در روز قدس مردم دیدند که اینها حرف دلشان چیست، در روز عاشورا فهمیدند که اینها عمق خواسته‌هایشان تا کجاست، مردم عزیز ما به میدان آمدند و حماسه‌ 9 دی را به راه انداختند. نه‌فقط در تهران، بلکه در سراسر کشور، میلیون‌ها نفر در روز نهم دی، بعد هم بلافاصله در 22 بهمن آمدند توی میدان، غائله را ختم کردند. این، هنر مردم است. درود به مردم ایران. درود به ملت مؤمن و مبارز و بصیر و آگاه ایران. ان‌شاءالله به توفیق الهی، مردم همین راه را و همین خط را و همین آرمان را و همین عزم و همت را تا آخر ادامه خواهند داد.»

درآمدی بر شکل گیری دولت آینده

سید مسعود علوی در رسالت نوشت:

آقای روحانی به زودی کابینه خود را معرفی می کند. چهار سال کارکرد دولت یازدهم فرصت خوبی بود تا مردم تصویری از «اعتدال» در رویکرد دولت در حل مشکلات کشور را تجربه کنند. بر اساس رأیی که مردم در انتخابات 29 اردیبهشت امسال دادند نوعی اعلام رضایت یا دادن فرصت جدید به روحانی برای اجرای برنامه هایش بود. اما 16 میلیون رأی دهنده در پای صندوق های رأی، داوری دیگری داشتند. آیا روحانی در چهار سال آینده با شکل گیری دولت دوازدهم، پاسخگوی مطالبات مردم به ویژه در حوزه اقتصاد و معیشت و نیز پاسخگوی نقادان اصلی سیاست هایش خواهد بود؟

منبع: مشرق

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۹۸۳۴۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

این که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد

فروزان آصف نخعی: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. بر اساس دیدگاه های کاشی، ایران از جامعه مدنی مبتنی بر نظریه هگلی به دیدگاه جامعه مدنی براساس نظریه لوفور، منتقل شده است. از این منظر همه سازوکار جامعه مدنی مبتنی بر ارزش ها و اصول، دچار اضمحلال شده، و جای خودش را به جامعه مدنی مبتنی بر فرد بیانگری جای آن را گرفته است. جامعه از سمت اتکا به زبان نخبگان اریستوکرات، با توجه به جهان دیجیتال و مجازی، به سمت اتکاء به زبان خود حرکت کرده است. این انقلابی زیرپوستی است که کشور ایران با آن مواجه است، انقلابی که خود ارزش های همه انقلابیون گذشته را اعم آزادی، عدالت، و ... به سخره می گیرد، و خود بنیانگذار سبکی جدید از زندگی است. زندگی ای که در آن گفت و گو میان گذشته و حال، انسداد کامل یافته و آینده ترسناکی را برای همگان به تصویر می کشد. این وضعیت اغلب با این سوال همراه است که چه می شود؟

حرکت از درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به درک زندگی روزمره

کاشی ابتدا سخن را بر تغییر درک جامعه مدنی استوار کرد. او تاکید کرد که می خواهد بگوید «نسبت جامعه مدنی با دولت، و مردم، چگونه بوده، الآن در چه شرایطی به سر می بریم، و احیانا چه چشم اندازهایی قابل بیان است در این باره که به کدام سمت و سو می رویم»

او گفت که «ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به سمت نوعی از جامعه مدنی می رویم که با مناسبات زندگی روزمره در نسبت قرار دارد. جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک آن، دارای بیگانگی هایی از متن زندگی روزمره است و جامعه مدنی به معنایی که پیوند می خورد با زندگی روزمره، فرم و صورت دیگری پیدا می کند. ولی این نقطه، نقطه پایان نیست. بلکه نقطه آغازی است برای یک عهد، پیمان و قرارداد و بازآفرینی تازه، که رو به آینده است.»

گذشته جامعه مدنی در ایران

او در ادامه سخنانش به گذشته جامعه مدنی در ایران اشاره کرد و گفت: «دست کم در ادبیات سیاسی معاصر و نیم قرن گذشته ایران، طرح جامعه مدنی هرچند قبلا نیز مطرح بود اما بیشتر با گفتمان اصلاحات و دوم خرداد وارد ادبیات سیاسی ایران شد و هنوز درک ما از جامعه مدنی همان درکی است که در دهه ۷۰ ایران زاده شد. اما باید گویم از آن نوع جامعه مدنی باید فاصله بگیریم. که البته باید بگویم که ما فاصله گرفته ایم. آن برداشت و آن درک دارای مشکلاتی بود، که امروز عمرش به سرآمده است»

درک هگلی از جامعه مدنی از اوایل دهه ۷۰

کاشی گفت که «جامعه مدنی به معنایی که این ادبیات از اواخر دهه ۶۰ و از اوایل دهه ۷۰ در ادبیات شماری از استادان و فعالان سیاسی مطرح شد، یک درک هگلی بود. به این معنا که جامعه مدنی میان فرد و دولت مستقر می شود. و با این شرایط دارای کارکردهای مختلف است. از جمله، قرار است از افراد در مقابل دست اندازی دولت حمایت کند. همچنین قرار است به افراد در مقابل ساختار قدرت، قدرت عطا کند.»

این استاد دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به این که با استقرار دولت اصلاحات معنای دیگری هم به معنای بالا اضافه شد، افزود: «جامعه مدنی قرار بود عصای دست دولت اصلاحات برای پیشبرد دمکراسی شود. بنابراین دولت اصلاحات باید جامعه مدنی را با دادن امکانات، تقویت می کرد، و از این طریق بخشی از وظایف و کارکردهای دولت به جامعه مدنی منتقل می شد تا مسیری را که دولت برای پیمودن در توانش نبود، جامعه مدنی پیش می برد.»

او افزود: «معنای دیگر کمک به ناتوانان بود که بعدها اضافه شد؛ اعم از آگاهی دادن یا التیام بخشیدن به فقر و رنج آنان.»

چرا جامعه مدنی گرم دهه ۷۰ سرد شد؟

کاشی در بخش دیگری از سخنان خود این سوال را مطرح کرد «چرا و چه اتفاقی افتاد که ناگهان به تدریج معنای هگلی از جامعه مدنی که در دهه ۷۰ خیلی گرم بود، به تدریج سرد شد، و نقش خودش را از دست داد». او در پاسخ گفت: «بعد از پایان یافتن دوره دوم اصلاحات، و استقرار دولت احمدی نژاد، یکی از وظایف این دولت، اقدام در حذف جامعه مدنی بود؛ به این معنا که دانشگاه یا ، فضاهای نشر یا سپهرهای فرهنگی شبیه این جا (موسسه رحمان)، از بین بروند. این که گفته شد تداوم موسسه رحمان خود نعمتی است، به این دلیل است که این تداوم ناممکن بوده است. به انحاء مختلف این گونه نهادها به راحتی حذف شده اند ، و صدای کسی هم در نیامد و حکومت با موفقیت تمام این فرآیند حذف را به پیش برد. بنابراین این سوال مطرح می شود که مشکل کجا بود؟»

طرح مساله اصلی

کاشی در پاسخ به این سوال که مشکل اصلی کجا بود گفت: «مشکل این جا بود که آیا آن کارکرد نهادهای جامعه مدنی، که در فهم هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، وجود داشت؟ به عبارت دیگر به معنای دیگر جامعه مدنی واقعا واسط بین فرد و دولت قرار داشت؟ باید بگویم که این گونه نبود. همه نهادهای جامعه مدنی حتی شاید موسسه رحمان، متعلق به یک نهاد و یک طبقه خاص تحصیلکرده شهری خاص هستند که از نیمه های دهه ۶۰ تقویت شدند، و خواهان موقعیتی در سازمان قدرت بودند، و در حقیقت نسبتی با کف جامعه نداشتند. یعنی آن واسطه گری که در تعریف هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، اساسا وساطت مذکور رخ نداده است. از این رو باید گفت ما یک گروه های خاصی هستیم، زبان، ادبیات و منافع جمعی خاص خودمان را داریم ، و اساسا با اقشار وسیعی از این جامعه نسبتی نداریم.»

او در ادامه با اشاره به این که «وضعیت جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با ما از یک جهت مشابه است گفت: « هسته سخت جمهوری اسلامی نیز از دورانی مانند انتخابات سال ۱۳۷۶، برایش آشکار شد که جامعه را نمایندگی نمی کند. چون جامعه به اراده دیگری رای داد. به نظر من جمهوری اسلامی در این ۲۰ تا ۳۰ اخیر به تدریج این موضوع را پذیرفته است. همچنین ما هم جامعه را به آن معنا که سخنگوی کف جامعه بوده ایم، نمایندگی نمی کردیم. بنابراین این معنا که ما واقعا بین کف و ساختار دولت وساطت می کردیم، برداشت اساسا صحیحی نیست. بنابراین، جریان اصلاح طلب و آن جریان دیگر هر دو گروهی اقلی بودند و علی الاصول جامعه را نمایندگی نمی کردند. اگر رای بالایی می آوردند، به اعتبار این بود بتوانند کاری در میدان قدرت پیش ببرند. ولی اگر در این بخش کاری از آن ها بر نمی آید چه معنا دارد مردم پشت سر اصلاح طلبان قرار بگیرند.»

این استاد دانشگاه در ادامه گفت: «بنابراین از این دو گروه اقلیت رقیب معلوم است آن گروهی که قدرت، سازماندهی، و زور بیشتری در اختیار دارد، همواره برنده است. به همین دلیل دیدیم که به تدریج اصلاح طلبان از صحنه قدرت جارو شدند، و اتفاق چندان مهمی هم رخ نداد.»

کاشی با ذکر این که در این شرایط تحلیل های جدید در دهه ۸۰ مطرح شد که یکی از آن تحلیل گران خودش بوده گفت: «از نیمه های دهه ۸۰ به بعد، تحلیل هایی بین روشنفکران عمومیت داشت و چشم اندازهای تاریکی را تصویر می کردند مبنی بر این که نهادهای واسط تحت عنوان جامعه مدنی حذف شده، و اکنون حکومت با مردم مواجه است؛ در این مواجهه مردم تنها هستند؛ آگاهی و قدرت مقاومت ندارند، جامعه ذره ای، گسیخته، فاقد معنا و به گونه ای منفعت طلب و منتظر یک فاشیم است. می گفتیم ساختار، و حکومت بدون میانجی گری نهادهای مدنی، با مردم ارتباط برقرار کرده، و احمدی نژاد به عنوان مظهر یک ساختار فاشیستی است. حال اگر فاشیسم احمدی نژاد جواب نمی دهد جامعه مستعد یک فاشیسم بزرگتری در آینده است، و قص علیهذا. البته هنوز این دست از تحلیل ها ادامه دارد.»

۱۴۰۱ و برهم خوردن تحلیل های پیشین

این استاد دانشگاه با اشاره به این که « تحلیل های مذکور غلط نیست. اما تحولات ۱۴۰۱ کمی تصویر ما را دگرگون کرد» گفت: «در ۱۴۰۱ شاهد جنبش گسترده اجتماعی قدرتمند بودیم که بدون میانجیگری نهادهای واسط رخ داد. نه تنها نهادهای مدنی آغازگر جنبش نبودند، بلکه تن مرده آنان مثل دانشگاه ها و ... از جنبش جان دوباره گرفت و گرم شد. از این حرکت ۱۴۰۱ تعریف آغازین ما از جامعه مدنی را منحل کرد. با آن تعریف هگلی گمان می کردیم جامعه مدنی، نهاد واسط میان فرد منفعت جو ی ناآگاه پیچیده در قلمرو شخصی اش با دولت است (مبنای فهم هگلی از جامعه مدنی) که در بنیاد خود دارای مشکل بود. از این رو برای فهم فضای جدید باید به لوفور که تصور هگلی را به هم می ریزد متوسل شویم.»

او درادامه با توسل به رویکرد لوفور، تاکید کرد که « فرد نه تنها منزوی و نآگاه و ناتوان نیست، بلکه در میدان روابط شخصی و خصوصی یا عمومی خود، در شبکه هایی از مناسبات و روابط حضور دارد و نقش بازی می کند، بلکه، در این شبکه های پیچیده، خرد و متکثر ارتباطی، بین جماعت‌های کثیر بی‌نام، گمنام، فرم‌هایی از آگاهی، و دانایی و نگاه به جهان، الگوهایی از اراده ورزی و مقاومت، وجود دارد.»

بر این مبنای تحلیلی جدید کاشی نتیجه می گیرد که «اساسا در عالم خارج چیزی به نام فرد منزوی مستقل تک افتاده وجود ندارد. ما پدیده ای داریم به نام زندگی روزمره و این زندگی روزمره مشتمل است بر شبکه های پیچیده و متکثر و متنوع و رنگارنگی از روابط، که در این روابط، سوژه ها بازتعریف شده، و اصنافی از آگاهی، و برداشت هایی از امور جهان به دست می آورند، که در آن نگاه سابق این ها مغفول و سرکوب شده اند. وجود داشته اند،اما نادیده انگاری شدند. به همین دلیل عرض کردم که درک ما اصلاح طلبان از جامعه مدنی، نوعی درک اریستوکراتیک بود.»


نقش اربابان زبان در کسب نمایندگی مردم

کاشی در ادامه به نقش اربابان زبان در زندگی مردم پیش از تحولات 1401 اشاره کرد و گفت:« در جامعه شهری بزرگ، زبان قدرت پیدا می کند، جای روابط طبیعی و واقعی جامعه را اشغال می کند. ما به اعتبار زبان، به این اعتبار که می توانم حرف های منسجم یا مغلق بزنیم، دائم از این فیلسوف به آن فیلسوف سفر می کردیم. باید گفت تنها اربابان ثروت و قدرت نداریم، بلکه اربابان سخن هم داریم. این اربابان سخن همان طبقات اریستوکراتیکی هستند که به نهادهای مدنی، انتشارات، مطبوعات و ... وارد می شوند و قدرت اجتماعی تحصیل کرده، و سپس زبان مردم می شوند، بدون آن که زبان مردم باشند. این وضعیت در روشنفکران چپ و این سوال که کی می تواند زبان زندگی طبقه پرولتاریا باشد، و همچنین در لیبرال ها وجود داشت. از این رو مطرح شد من جواد کاشی که سطح زندگی، و دغدغه های مشخصی دارم، می توانم زبان مردم باشم. این در حالی است که به کمک زور کلام و زبان، نماینده شدم. زیرا ساختارهای نمادین زبان را من می توانم در خدمت بگیرم.»

سه رخداد مهم و به پایان رساندن عمر جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک

این استاد دانشگاه سپس به ۳ رخداد مهم عرصه جامعه مدنی که عمر آن را به معنای اریستوکراتیک اش به پایان رساند» اشاره کرد و گفت: « ۱- از ما که امتحان پس دادیم و اریستوکرات باسواد تحصیل کرده و فیلسوف و روشنفکر ... هستیم می پرسند انقلاب اسلامی و اصلاحات هم که حاصل همین طبقه متوسط آریستوکرات است. به کجا انجامید؟ بالاخره کدام مسئله و دردواقعی ما حل شد؟ ۲- در نتیجه این امتحان، جامعه مدنی و طبقه اریستوکراتیک، و روشنفکران و ... که می خواستند میانجی میان فرد و دولت بشوند کم اعتبار شدند. ۳- اتفاق بسیار مهم دیگر آن بود که با پا به عرصه گذاشتن رسانه های جدید، امکان بروز و ظهور برای آن دسته از طبقاتی که امکان ظهور نداشتند، امکان لازم را فراهم کرد. به تدریج مشاهده می کنید فلان روشنفکر صاحب نام چیزی می گوید و آن دانشجوی سال اول یا دانش آموز دبیرستان هم چیزی می گوید و بسیاری مواقع، هم سخن آن دانش آموز نسبت به سخن آن روشنفکر لایک بیشتری می خورد.»

او در ادامه گفت که «بنابراین گونه همطرازی میان کف و طبقه و فهم اریستوکراتیک جامعه مدنی به پرسش گرفته شد. و ما به قول «لوفور» به سمت یک سنخ تازه ای از جامعه مدنی، جامعه مدنی همبسته با متن زندگی، روزمره مردم حرکت کردیم. زیرا آنان هم اکنون زبان برای سخن گفتن دارند و می توانند خودشان را بیان کنند. نوعی از بیانگری ظهور کرد که با بیانگری آن جامعه مدنی پیشین متفاوت بود.»

تفاوت های دو جامعه مدنی در نسبت شان با حقیقت

کاشی در ادامه «به مشخصاتی» اشاره کرد که می تواند «معرف نسل جدیدی باشد که بدون وساطت آن انسان های صاحب نام و صاحب کلام، قدرت اجتماعی تولید کنند.»

او «ویژگی های مهم جامعه مدنی» جدید را «همبسته با زندگی روزمره» دانست و گفت: «جامعه مدنی جدید مبتنی بر هیچ حقیقت قدرتمندی از جمله ناسیونالیسم، عدالت، دمکراسی، و اسلام نیست. جایی ندارند. این ها شبکه ای از گزاره های قدرتمند قدرتمند و به هم پیوسته بودند که توسط روشنفکران با خطابه ها، نوشته ها، ترجمه ها، و کتاب ها و آثارشان در عرصه عمومی تولید شده بود. ولی حامیان جامعه مدنی جدید اساسا چنین مفهومی از حقیقت به معنای قدرتمندش را بر نمی تابند. می توانیم گمان کنیم که این ها آزادی، عدالت یا ناسیونالیسم هم می خواهند. اما هیچ یک از این ها دال های قدرتمندی که یک شبکه ای بی شمار با ساخته شدن گزاره هایی دور بر آن ، به یک جهان نیرومندی از معنا منتهی شود، نیست و اساسا وجود ندارد. به عبارت دیگر به جای دال های قدرتمند زبانی، چیز دیگری به نام مخرج مشترک تجربه های زیرپوستی ملموس جایگزین، به جای آن دال های قدرتمند جایگزین شده است.»

وجود رنج های مشترک پیوند دهنده و زیرپوستی در همه

استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با اشاره به این که « زمانی که می خواهیم در محافل مختلف تفریحی یا شغلی شرکت کنیم، چیزهایی من و شما به طور مشترک رنج می دهد» گفت:«بنابراین رنج های زیرپوستی هم داریم که هرچند رنج من با تو متفاوت است، ولی دارای مخرج مشترک هایی است که همه ما را به نحوی کلافه کرده است هرچند زاویه ورودمان به این رنج ها یکی نباشد. اما یک درک بالنسبه مشترک جمعی از رنج های زندگی جامعه ، ما را به یکدیگر پیوند می دهد. از این رو هر کسی با هر درجه از اعتبار ، سخنی بگوید که با منطق رنج های مشترک ناسازگار باشد، نمی پذیرند و اعتبارشان نیز از دست می رود. بنابراین به جای اهمیت نظم و استواری کلمات، نحوه ارجاع شان به رنج های عمومی مردمان در متن زندگی روزمره مهم است. از این رو اگر از جایی، حرف ها انتزاعی شود، بلافاصله می گویند چه دارید می گویید؟»

کاشی سپس به یکی از مسایل مهم جهان ارتباطات و رسانه های جمعی اشاره می کند و می گوید: « یکی از مویدات این بحث، اهمیت نقش تصویر به جای سخن است به نحوی که الآن عکس جانشین کلمه شده است. شهروند با عکس رابطه ای می گیردکه دیگر دال بر یک جهانی از مفاهیم نیست. اساسا این نسل با متن، آنقدری که نسل من با متن ارتباط برقرار می کرد، ارتباط نمی گیرد. این نسل زمانی که با متن، عکس، رنگ، فیلم، همزمان، عقل و عاطفه و حس و وجدانش درگیر می شود، می تواند باهاش ارتباط برقرار بکند و شاید مهمتر از همه این ها معنا، مفاهیم، زبان، سخن، در یک میدان اینتراکتیو و تعاملی اساسا تولید و مصرف می شود. بنابراین عکس بیشتر آن مفاهیم را بازنمایی می کند.»

او در ادامه با اشاره به این که حاملان زندگی روزمره گرا، دیگر در دوره دو گروهی که یکی ارزش و دیگری دمکراسی را عمده می کردند، زیست نمی کند گفت:« هرچند ادراکات اقلی ته نشست شده در تجربه ۴۰ یا ۴۵ سال گذشته یک سری واکنش های جمعی بسیار قدرتمندی را خلق می کند. اما اساسا بنیاد جهان های معنایی آنان فرو ریخته است. جهان های ضخیم معنایی در مقابل یک عرصه معنازدا، فقط یک جوهر پیوند دهنده دارد، آن هم منطق زندگی ، امکان زندگی و بقا است. به عبارت دیگر آنچیزی که به مثابه تجربه مشترک ۴۰ ساله بر وجدان افراد ته نشست کرده، این است که دنیای ضخیم، پرمعنا و پر سخن تو هیچ ارتباطی به منطق زندگی ندارد که هیچ، بلکه منطق زندگی را دارند خفه می کند. لذا می گویند داریم خفه می شویم دست از سرمان بردارید. این شرایط فعلی است.»

آیا می توانیم در این نقطه جدید بایستیم؟ چشم انداز فردا؛ آغاز نو

عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس با طرح این سوال که «آیا ما می توانیم در این نقطه بایستیم و آیا این پایان است» گفت: « من می گویم. خیر. این نقطه ای است که باید به سمت‌هایی حرکت کنیم. امکان هایی پیش روی ما قرار دارد، و باید در باره آن ها سخن بگوییم. نسل جدید یک یا چند نظام حقیقت با سرمایه های کلامی قدرتمند موجود را همگی دروغ می دانند. بر این اساس میدانی از حقیقت زدایی ایجاد کرده است. سخن معطوف به حقیقت را می زداید و شالوده اش را می شکند. این دو روبه روی هم ایستاده اند. به همین خاطر این منادیان حقیقت هرچه جلو می روند، بیشتر باید به زور بازو و قدرت سرکوبشان اعتماد کنند. زیرا دیگر مجال هیچ پیوندی با این عرصه ندارند. انسداد به طور کامل ایجادشده است. با یکدیگر نمی توانند حرف بزنند. قدرت تفاهم به پایان رسیده است. تبلیغات هم دیگر جواب نمی دهد.»

کاشی در ادامه اما تاکید کرد که « اکنون باید به این سوال پاسخ بدهیم که ما به کدام سمت و سو می رویم؟» او گفت: « در این جا چند کلمه ای در باره چشم انداز فردا بگویم. تاکید می کنم که این گونه نمی توان ماند. این وضعیت گاهی همه را می ترساند. من با دانشجویانم این سوال را مطرح می کنم که چه دارد می شود؟ هیچ افقی وجود ندارد. در این تقابل مشت همه حقیقت های موجود باز شده، و کسی چشم اندازی از آنان انتظار ندارد، و این صحنه ای است که دائم می تواند به سخره گرفته شود، اما این رابطه که جز خشونت دیگر امکانی برایش باقی نمانده، ما را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که « واقعا چشم اندازهای نگران کننده و ترسناکی پیش روی ما وجود دارد، اما باید توجه کنیم که ما در یک نقطه تاریخی بسیار مهم ایستاده ایم» گفت: « همه چیز باید خود را در نسبت با زندگی به نحو تجربی به معنای بقا و زندگی کردن و به مثابه نقطه آغاز و نه کانسپتچوال، بازتعریف کند. این وضعیت خود به معنای عقب نشستن از قبل از اجتماع سیاسی است. گویی اجتماع سیاسی مستقر وا رفته و خیلی تضعیف شده است. و فقط به شرط آغاز مجدد می توان به سمت افق های امید بخش پیش برد. به شرطی که بپذیریم همه چیز باید از نو آغاز شود. تا ثابت نشود، امور، نسبت خیراندیشانه ای به منطق زندگی برقرار می کند، کسی تسلیم آن نمی شود. جامعه از سوال های گوناگون انباشته شده است، ولی این سوال ها نیازمند یک فیلسوف و متفکری نیست که بخواهد به آن ها جواب بدهد. خیر، این ها سوال های وجودی هستند.»

همه در یک دادگاه بزرگ

کاشی در ادامه با اشاره به این که «اگر گمان کنی دیسکورس اسلامی متزلزل شده، می توانید با شاهنامه، یک دیسکورس ناسیونالیستی پاسخگوی وضعیت فعلی باشید باید بگویم تا جایی که، شعرهای شاهنامه در تقابل با دیسکورس مسلط است، برایت کف می زند و هورا می کشد، اما به محض این که از اشعار شاهنامه، یک سازمان فکری درست شود و بگویید که شما مکلف به فلان هستید، بلافاصله شما طرد می کند و هیچ تکلیفی نمی پذیرد. قبول نمی کند که او را از یک قید به قید دیگر ببرند. زندگی گراها می گویند می خواهیم این کار را انجام بدهیم اگر اسم اش آزادی است، بسیار خوب است، اما اگر بخواهی بگویی نظر جان لاک و بنتام راجع به آزادی این است و این را در زندگی بیاموز، بلافاصله به شما می گوید پی کارتان بروید.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که از این رو «همه کانسپت ها ، مفاهیم و مواریث امروز در مقابل یک دادگاه بزرگ قرار دارند، آن هم دادگاه زندگی است» گفت: « از این رو همه با توجه به شرایط باید خود را بازتعریف کنند. حتی ارائه یک درک رحمانی از اسلام تکافوی این وضعیت نمی کند. کار بسیار سخت تر از این حرف ها است که فکر کنی یک دستگاه مفهومی می سازید، و بر اساس آن افراد را متقاعد می کنید. کار فقط کانسپتچوال و مفهومی نیست، بلکه پرکتیکال هم هست. یعنی در میدان و فرصت های تاریخی و زندگی باید رویدادهایی رخ بدهد، و در متن آن رویدادها این ها بیایند حاضر بشوند صداقتشان را اثبات کنند، به این معنا که به راستی مددکار هستند. و الا جامعه بدون اخلاق، بدون هنجار، و پیوندهای بالنسبه مشترک، مستقر نمی شود.»

او افزود: «بنابراین ما در یک نقطه آغاز قرار داریم. این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است. در عصر مشروطه نخبگان نقش ایفا می کردند. این در حالی است که اکنون با کف و متن زندگی روزمره روبه رو هستیم. متن زندگی روزمره و منطق معنا گریز متن زندگی روزمره، قدرت گرفته است. و هر کسی که بخواهد نقش روشنفکر، متفکر، نخبه،و یا نمایندگی سیاسی این مردم را برعهده بگیرد، باید از طریق این متن زندگی روزمره که قدرت و قوت زیادی تحصیل کرده است خودش را اثبات بکند و این کار بسیار دشواری است. نیازمند زمان است. با سرعت هم این موضوع حاصل نمی شود. جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند. از این رو این نقطه آغاز است و مسیر طولانی ای پیش روی ما قرار دارد. ما می رویم که جامعه دیگری بشویم. و افق هایش امروز پیچیده و مبهم است. اما آشکار است که نقطه عزیمتش در کجا قرار دارد. بنابراین عنوان سخنرانی ام «زندگی روزمره، دولت، و جامعه مدنی» است. »

چکیده پسینی

در آخر کاشی، تاکید کرد که « جامعه ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی، که بین دولت و فرد قرار دارد، و ثقلی اریستوکرات به جامعه مدنی و بازیگران جامعه مدنی می داد، عبور کرده است. امروز فرد بدون نیاز آن طبقه نخبه در متن ارتباطات زنده روزمره اش یک جامعه مدنی مقتضی نیازها و زندگی ملموس خودش تولید کرده که اکنون تک تک ما باید برویم، در دادگاهش شرکت بکنیم و خودمان و کانسپت ها و مفاهیم و باورها و مواریث مان را بازتعریف کنیم.»

بیشتر بخوانید:

نوبت قدرت گیری مردم است آن هم پس از دو انقلاب جز آرزوی مرگ یکدیگر را در سر نمی‌پروریم فیلمبردار آن مادر، خود یک قربانی است محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد می‌شود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است سویه زنانه انقلاب محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد می‌شود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است

216216

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899561

دیگر خبرها

  • هویت پوشالی صهیونیست‌ها در مقابل ایمان و قدرت موشکی ایران فروریخت
  • «وعده صادق» و تثبیت جایگاه ویژه ایران در نظام امنیتی غرب آسیا
  • روایتگری پیشمرگان مسلمان، اسناد ناطق روایت آزادسازی سنندج است
  • این که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • امام جمعه مهاباد: کارگران از عوامل اصل قدرت ایران اسلامی هستند
  • تعیین مرزهای ارمنستان و جمهوری آذربایجان و ۳ سناریوی پیش رو
  • کارگران از عوامل اصل قدرت ایران اسلامی هستند
  • ایران تنها کشوری است که با تمام قدرت علیه اسرائیل ایستاده است
  • عملیات تنبیهی وعده صادق، اثبات ظهور قدرت نظامی ایران به جهان
  • همایش روز «آزادسازی سنندج» برگزار می‌شود