Web Analytics Made Easy - Statcounter

آن‌طور که رئیس سازمان بهزیستی عنوان کرده است خانواده‌هایی که دارای فرزند هستند نیز می‌توانند فرزندان بهزیستی را به فرزندخواندگی بپذیرند.

براساس اعلام سازمان بهزیستی، این سازمان سرپرستی ۲۵‌هزار کودک بدسرپرست و بی‌سرپرست را برعهده دارد. از طرف دیگر، عنوان می‌شود برای هر فرزند بهزیستی هفت متقاضی فرزندخواندگی وجود دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مساله مهم در این زمینه این است که متقاضیان تمایل به پذیرش کودکان در سنین بسیار پایین را دارند و وقتی سن کودکان بهزیستی بالا می‌رود تعداد کمتری متقاضی پذیرش فرزندخواندگی آنها هستند. در سال‌های اخیر قوانینی برای تسهیل فرزندخواندگی به تصویب رسیده است. براساس مصوبات جدید، زنان مجرد نیز قادر به پذیرش فرزندخوانده هستند. همچنین آن‌طور که رئیس سازمان بهزیستی می‌گوید خانواده‌های دارای فرزند نیز می‌توانند کودکان بهزیستی را به فرزندخواندگی بپذیرند.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از آرمان ، از آنجا که پدیده‌هایی نظیر طلاق، اعتیاد و مشکلات اقتصادی باعث ازهم‌پاشیدن زندگی‌های مشترک و بی‌سرپرست یا بدسرپرست شدن تعداد زیادی از کودکان شد، چگونگی نگهداری و سرپرستی از آنها به یکی از دغدغه‌های اصلی دولت تبدیل شده و مسئولان به دنبال راه چاره‌ای برای آن هستند. براساس قوانین قبلی، فقط زن و شوهرانی می‌توانستند کودکی را به فرزندی قبول کنند که خودشان صاحب فرزند نمی‌شدند یا اینکه باید مقیم ایران می‌بودند. همچنین کودکان بی‌سرپرست فقط به فرزندخواندگی سپرده می‌شدند، اما طبق قانون جدید شرایط سهل‌تر و در عین حال محکم‌تر از قبل شده است. تجربه ثابت کرده کودک در محیط خانواده، شاداب و سالم‌تر بزرگ می‌شود و به نیازهای عاطفی، روانی و جسمی او بیشتر پاسخ داده می‌شود. بنابراین لزوم وجود خانواده برای هر کودکی وجود دارد و یکی از نیازهای اساسی و اصلی او محسوب می‌شود. کودک باید بتواند در محیطی آرام و با آسایش خاطر و با وجود مهربانی‌های مادر و حمایت‌های پدر بزرگ شود و از مصاحبت با خواهر یا برادر خود لذت ببرد. کودک و نوجوانی که در محفل خانوادگی آرام و بی‌حاشیه‌ای بزرگ می‌شود در آینده از مشکلات رفتاری کمتری رنج می‌برد و به‌راحتی با اطرافیان و جامعه ارتباط ‌سالم برقرار می‌کند. کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست بهزیستی به اندازه کودکان معمولی حق زندگی و داشتن خانواده را دارند و بین کودکی یک‌ساله، پنج‌ساله یا نوجوان تفاوتی از نظر این حقوق وجود ندارد، همه آنها تشنه محبت و توجه هستند. بنابراین نیاز است خانواده‌های ایرانی نسبت به پذیرش فرزند‌خوانده تجدیدنظر کرده و این کار را انجام دهند.

فرزند‌خوانده‌ها در خانواده‌های فرزند‌دار

رئیس سازمان ‌بهزیستی کشور در مورد قانون جدید فرزندخواندگی می‌گوید: در تسهیل قانون فرزند‌خواندگی، امکان پذیرش‌ کودکان از سوی خانواده‌های دارای فرزند نیز فراهم شده است. انوشیروان محسنی ‌بندپی، می‌افزاید: این کار با هدف افزایش شانس کودکان بی‌سرپرست برای حضور در میان خانواده‌ها بوده و خوشبختانه اکنون شاهد هستیم که از این موضوع استقبال نیز می‌شود. او با اشاره به فرهنگسازی صورت‌گرفته مبنی بر پذیرش سرپرستی کودکان معلول می‌گوید: خانواده‌هایی هستند که حاضرند پذیرش یک کودک دارای نقص‌ عضو و معلولیت را بپذیرند و باید در این رابطه فرزند‌سازی بیشتری صورت گیرد. محسنی بندپی می‌افزاید: کودکان دارای معلولیت نیز حق زندگی در میان خانواده‌ها را دارند و تمام تلاش ما این بوده که شرایطی را برای واگذاری سرپرستی آنها فراهم کنیم. در حال حاضر یکی از مشکلات جدی که در مسیر فرزند‌خواندگی وجود دارد، استقبال قابل ‌توجه خانواده‌ها از نوزادان و عدم ‌علاقه آنها به پذیرش کودکان با سنین بالاتر است. یک کودک اگر تا سن دوسالگی شانس حضور در یک خانواده را پیدا کند، از مراکز سازمان بهزیستی خارج می‌شود، اما اگر این اتفاق محقق نشود، کمتر خانواده‌ای از پذیرش او استقبال می‌کند. این موضوع نیز اکنون به یک چالش برای کودکان بی‌سرپرست تبدیل شده است. کودکانی که همه به یک اندازه حق زندگی در میان خانواده را دارند.

لزوم فرهنگسازی برای پذیرش سرپرستی کودکان

مدیرکل دفتر امور کودکان و نوجوانان بهزیستی کشور در رابطه با فرزند‌خواندگی می‌گوید: باید دیدگاه‌ها نسبت به فرزند‌خواندگی تغییر پیدا کند. در حال حاضر دیده می‌شود که کودکان با سنین ‌بالا، کمتر مورد استقبال خانواده‌ها برای پذیرش سرپرستی هستند و تغییر شرایط نیاز به فرهنگسازی دارد. محمد نفریه می‌افزاید: انتخاب فرزند به اختیار خود خانواده‌هاست و همین موضوع نیز سبب شده که کودکان دختر به نسبت پسران، متقاضیان بیشتری داشته باشند؛ برخی حتی کودکان معلول را نیز به فرزندخواندگی پذیرفته‌اند. سازمان بهزیستی با راهکارهای مختلف در تلاش است تا شرایط را برای فرزندخواندگی همه کودکان بهزیستی فراهم کند.

داشتن خانواده، حق قانونی هر کودک

یک حقوقدان و فعال حقوق کودک در گفت‌وگو با «آرمان» با اشاره به لزوم فرهنگسازی برای پذیرش فرزند‌خوانده در خانواده‌ها می‌گوید: در حوزه حمایت از کودکان و نوجوانان بدسرپرست و بی‌سرپرست، قانون جدید فرزند‌خواندگی تا حدود بسیار زیادی شرایط فرزندخواندگی را تسهیل کرد. مونیکا نادی می‌افزاید: براساس این قانون تعداد خانواد‌ه‌هایی که می‌توانند درخواست فرزندخواندگی داشته باشند افزایش یافته و از سویی دیگر شرایط کودکان تسهیل شده است، طوری‌که تعداد بیشتری از کودکان می‌توانند به فرزندخواندگی پذیرفته شوند. او خاطرنشان می‌کند: در این قانون سه نوع خانواده می‌توانند نسبت به پذیرش فرزندخوانده اقدام کنند. اولین دسته خانواده‌هایی هستند که فرزند ندارند و صاحب فرزند نیز نمی‌شوند، دسته دوم خانواده‌هایی که فرزند دارند و می‌توانند از بهزیستی درخواست پذیرش فرزندخوانده را داشته باشند و دسته سوم زنان مجردی که مایل به داشتن فرزندخوانده هستند. این سه دسته با احراز شرایط قانونی می‌توانند متقاضی پذیرش فرزند‌خوانده شوند. نادی می‌افزاید: سن کودکانی که می‌توانند به فزرندخواندگی پذیرفته شوند نیز افزایش پیدا کرد و اکنون کودکان و نوجوانان تا 16سال می‌توانند به فرزندخواندگی پذیرفته شوند. او تاکید می‌کند: البته تمایل خانواده‌ها در بحث فرزندخواندگی تحت سرپرستی گرفتن کودکان و نوزادان است. به دلیل افکار عمومی جامعه، خانواده‌ها تمایل به سرپرستی کودکان و نوزادان را دارند، زیرا تصور می‌کنند با این دو دسته راحت‌تر کنار می‌آیند و تطابق پیدا کنند، در صورتی که این امکان برای پذیرش نوجوانان و معلولان نیز وجود دارد. نادی می‌افزاید: نیاز به فرهنگسازی در زمینه پذیرش نوجوانان در خانواده‌ها بسیار احساس می‌شود. شاید اگر برای ورود فرزندان بزرگ‌تر به خانواده‌ها فرهنگسازی شود تعداد موارد پذیرش نوجوانان در خانواده‌ها نیز بیشتر می‌شود. او می‌گوید: خانواده‌های دارای فرزند را که مشکلی برای فرزندآوری ندارند باید به سمت پذیرش فرزند‌خوانده سوق داد و برای این کار نیاز به فرهنگسازی داریم. اگر بتوانیم احترام به حقوق کودکان را در جامعه ترویج دهیم خانواده‌ها برای تحقق اولین حق کودک که داشتن خانواده است به او کمک می‌کنند. این فعال حقوق کودکان خاطرنشان می‌کند: البته قانون برای متقاضیان پذیرش فرزندخوانده سختی‌های فراوانی دارد که سبب کاهش تمایل خانواده‌ها به پذیرش سرپرستی یک کودک می‌شود، اما قانونگذاران نمی‌توانستند این شرایط را در نظر نگیرند و باید حداقل شرایطی برای پذیرش کودکان گذاشته می‌شد. نادی می‌افزاید: ترویج و آشنایی جامعه با حقوق کودک خانواده‌ها را به پذیرش فرزندخوانده ترغیب می‌کند. کودک می‌تواند به عنوان یک شخص مستقل و صاحب حق و حقوق در جامعه شناخته شود و رسانه‌ها تغییر شرایط فرزندخواندگی را در سطح جامعه اطلاع‌رسانی کنند. بسیاری از خانواده‌ها هنوز از این موضوع اطلاع ندارند که می‌توانند با وجود داشتن فرزند، کودکی را به فرزندخواندگی بپذیرند یا اینکه نوجوانان را به سرپرستی بگیرند. اگر بهزیستی شرایط تطابق شرایط روحی نوجوانان را با خانواده جدید از طریق امکانات مددکاری و روانشناسی برای آنها تسهیل کند نوجوانان فرزندخوانده راحت‌تر با شرایط جدید کنار می‌آیند و خانواده‌ها نیز در این زمینه آسودگی‌خاطر پیدا می‌کنند و برای فرزندخواندگی به دنبال نوجوانان نیز می‌روند.

منبع: اقتصاد آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۹۸۴۶۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سندروم استکهلم در مدارس ابتدایی/ کودک آزاری مدرن: تلقین حس ناکافی بودن!

 عصر ایران؛ امید خزانی*- سندروم استکهلم پدیده‌ای روانی است که قربانی با آزارگر خود و یا گروگان با گروگان‌گیر حس هم‌دلی و حتی وفاداری دارد! اما ارتباط این موضوع با مدارس ابتدایی و کودکان معصوم چیست‌؟ 

  ما - والدین که فرزندان‌مان را مال خود و نه از خود می‌دانیم - با این فرشتگان معصوم کاری می‌کنیم که بی‌شباهت نیست به پدیده سندروم استکهلم و هم‌دلی با گروگان‌گیران که برخی از مدارس ابتدایی‌اند.  

   این تمثیل از آن روست که والدین با دستان خود فرزندان خود را به مدارسی می‌سپارند که با جان و جسم کودکان‌شان چون یک‌ گروگان رفتار کنند و حتی در این روند نهایت هم‌کاری را  نشان می‌دهند و حتی خواستار فشاری بیشتر(‌شما بخوانید آزاری بیشتر) از جانب مدرسه متبوع می‌شوند. 

  در مطلبی که چند سال قبل با عنوان " آموزش فرزند یا فرزند‌کُشی " در اینجا ( لینک) منتشر شد، مقایسه‌ای تطبیقی با کشورهای دنیا در روند آموزش ابتدایی آورذه شد که نشان می داد ساعات آموزش ابتدایی در ایران از متوسط آموزش دنیا ۳۰۰ تا ۴۰۰ ساعت بیشتر است و این با همکاری والدین صورت می‌پذیرد که به نظر نویسنده فاجعه‌بار است چون در گذر زمان موجب فرسودگی کودکان در بستر آموزش می‌شود. اخیرا کودکی ۹ ساله از نزدیکان را دیدم که در اثر فشار بیش از حد درسی والدین تحصیل‌کرده‌اش و الزام آنها برای آمادگی آزمون دچار اسپاسم عضلانی شده و در واقع کودکی‌اش به تاراج رفته بود!  از این رو 7 نکته را در زیر یادآور می‌شوم:

۱. اگر پدران سنت‌زده ما خطاب به معلمان می‌گفتند " گوشت فرزندم مال تو استخوان‌اش مال من! " ؛ این روز‌ها خیلی از والدین مجوز شدیدتر  برخوردها را به مدارس فرزندان‌شان می دهند اما نه در قالب تنبیه بدنی بلکه بسی فراتر؛ تلقین دایمی حس ناکافی بودن! دقت بفرمایید برای یک کودک ۷ تا ۱۰ ساله!

۲. بارها شاهد بوده ام که والدین از مدارس متبوع شان خواسته اند که فرزند ۹ ساله آنها را برای آزمون آماده کنند . آزمونهای بی پایانی چون مدارس تیزهوشان ؛ آزمون مدارس خاص( شما بخوانید مراکز گروگانگیری ویژه)  و غیره.

اهداف دوره ی آموزشی ابتدایی کم و بیش در اکثر کشورهای پیشرفته و حتی با تعریف یونسکو بر ۳ مبنای زیر استوار است : یادگیری مبانی سواد و اعداد؛ یادگیری مهارت های اجتماعی و ایجاد شوق و علاقه برای یادگیری !! در کجای این هدف گذاری جهانی آماده سازی برای آزمون های خاص گنجانده شده است که شمای والدین روان کودک ۹ ساله تان را آزار می دهید و حتی بابت آن هزینه می پردازید؟ این اتحاد والدین و مدارس علیه یه کودک ۸-۹ ساله چه منطق و مبنایی جز کودک آزاری می تواند داشته باشد. البته همه کودکان در اثر فشارهای اینچنینی دچار اسپاسم عضلانی نمی شوند اما آثار ماندگار مخرب روحی بر وجودشان می نشیند!  از دوره ابتدایی همان را انتظار باید داشت که عقلای جهان بر آن اجماع کرده اند!  


۳. هر نوع آموزش با عنصر انضباط ( دیسیپلین) گره خورده است. گزاره های آموزش در فضای شاد و غیره لزوما در مقام عمل جوابگو نیستند. آموزش برای کودک دوره ابتدایی با محدودیت انضباط پذیری و زمان حداقلی سرو کار دارد. ظرفیت انضباط پذیری یک کودک دوره ابتدایی بسیار محدود و شکننده است. این محدودیت ها قابلیت توسعه‌ دارند اما قطعا در افق ۱۲ ساله باعث فرسایش آموزشی خواهند شد!

۴. بقول فرنگی ها " شیطان در جزییات است " بسیاری از آزمون های متداول آموزشی از جمله achievement test , proficiency test و competency test و Aptitude test که نسخه بومی شده آنها در مدارس ما نیز استفاده می شود با ده ها متغیر و پارامترهای اجرایی و نیروهای مجرب آموزش دیده قابلیت اجرا و نتیجه درست دارند! با زیرساخت های موجود سخت افزاری و نیروی انسانی اشغال در اکثر مدارس ابتدایی نتایج درستی برای این آزمون ها متصور نیست! 

۵. آموزش و در کل علوم انسانی بسیار ظریف و شکننده است و از قوانین پوزیتیویستی تبعیت نمی کنند. به این معنا که از درستی گزاره الف و گزاره ب لزوما درستی گزاره ج حاصل نمی شود. اگر موفقیت فرمول واحدی داشته باشد که ندارد آن فرمول در مورد فرزند شما با متغیرهای زیادی سروکار خواهد داشت و لزوما نتیجه نخواهد داد. آنچه که برای موفقیت در اکثر مدارس پایه و ابتدای ما ریل گذاری شده با نوعی آزار و خشونت پنهان گره خورده است و ره به ترکستان می برد ! جاده با کیفیت ؛ خودرو استاندارد ؛ راننده مجرب و ساعت رانندگی استاندارد سفر ایمن را به دنبال دارد ! 

۶. بارها شنیده ایم که برای ساختن یک کشور از مدارس ابتدایی شروع کنید و نیک می دانیم که کشورهای توسعه یافته ۱۰ درصد تولید ناخاص داخلی را صرف آموزش بویژه آموزش پایه می کنند و آموزش پایه درست از وظایف ذاتی دولت هاست ! بله همه اینها درست است اما عجالتا در فقدان این درایت ها از تبدیل فرزندتان به ربات آزمون دهنده بپرهیزید!

  ۷. به پشتوانه دو دهه تجربه در آموزش عرض می کنم اکثر برنامه هایی که در قالب فوق برنامه در مدارس غیردولتی ارایه می شود فاقد عمق لازم است و غالبا سطحی است. برای مثال ۳ سال زبان فوق برنامه مدارس تقریبا معادل ۸ ماه آموزش در موسسات معتبر زبان است! 

   پی نوشت: هر نوع آموزش در هر سطحی که در دوره کودکی ( زیر ۱۲ سال) متصور است قابلیت جبران در دوره نوجوانی را داراست اما و هزار اما که کودکی از دست رفته هرگز جبران پذیر نیست چه برسد به آزار و آسیب های روحی که عمری ممکن است گریبانگیر کودک شما باشد.
---------------------
*دکتریِ آموزش

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: پدیده Disinfomedia؛ تهدیدی در خلأ آموزش سواد رسانه‌ای آموزش فرزند یا فرزند‌کُشی؟!

دیگر خبرها

  • آغاز طرح غربالگري بينايي کودکان 3 تا 6 سال دراستان کرمانشاه
  • پذیرش دانشجوی دکتری تخصصی در دانشگاه جامع انقلاب اسلامی
  • درخواست اسرای صهیونیست از نتانیاهو درباره پذیرش توافق آتش بس
  • تامین زمین ۲۰۰ مشمول جوانی جمعیت در نجف آباد
  • خانوادهٔ شهید «نسیم افغانی» شناسایی شد
  • ارائه ۸۲ تیم مشاوره به خانواده‌های شهدا و مجروحین حادثه تروریستی کرمان 
  • بهره‌مندی ۳۶۰ هزار نفر از خدمات روانشناختی در مازندران ‌
  • تسهیلات خاص برای خانواده‌های دارای فرزند چندقلو
  • سندروم استکهلم در مدارس ابتدایی/ کودک آزاری مدرن: تلقین حس ناکافی بودن!
  • بهزیستی چه خدماتی به «خانواده‌های دارای فرزند چندقلو» می دهد؟