Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - خبرآنلاين: با مجيد انتظامي، آهنگساز، نوازنده اُبوا و مدرس موسيقي تماس مي‌گيريم و مي‌گوييم وقتي براي گفت‌و‌گو مي‌خواهيم. جواب مي‌دهد: «اصلا دلم نمي‌خواهد مصاحبه کنم چون چيز نويي براي گفتن ندارم. چيزهايي را که بايد بگويم گفته‌ام و چيزهايي را که مردم بايد بدانند مي‌دانند. اين مصاحبه‌ها هم غير از اين که يک سري دشمن جديد برايم بتراشد، منفعت ديگري ندارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

»




مي‌گوييم مي‌خواهيم به 30 سال قبل برگرديم و از روزهايي بشنويم که تازه انقلاب شده بود، سرنوشت ارکستر سمفونيک در هاله‌اي از ابهام قرار داشت و با مقاومت تنها 20 نفر سرپا ماند؛ روزهايي که او اولين موسيقي‌هاي فيلم کارنامه هنري‌اش را ساخت و مسعود کيميايي را در خانه احمدرضا احمدي ديد و ... روزهايي که اين موسيقي‌دان تاريخ‌نگار حوادث روزگار خود، با موسيقي بود ... انتظامي مي‌پذيرد و مي‌گويد بياييد دفترم؛ نياوران، جمشيديه.

دفتري بزرگ شبيه به خانه‌اي قديمي با مبل‌هاي چرم زرشکي و لوح‌تقديرهايي از مديران مختلف در دوره‌هاي متفاوت. آنچه در ادامه مي‌خوانيد حاصل گفت‌و‌گويي مفصل با مجيد انتظامي است در همين دفتر که در طول چهار سال گذشته کمتر خبري از فعاليت‌هاي موسيقايي‌اش شنيده‌ايم.

روزگاري که دولت نمي‌دانست با ارکستر سمفونيک چه کند

سال 56، موقعي که ارکستر سمفونيک تهران در سطحي بين‌المللي فعاليت مي‌کرد و 80 درصد اعضايش خارجي بودند، من هم در اين ارکستر نوازنده بودم. بعد از اينکه تظاهرات خياباني و درگيري‌ها شروع شد، ارکستر هم شروع کرد به لاغرشدن و خارجي‌ها گروه گروه از آن جدا شدند. تا اينکه انقلاب پيروز شد. انقلاب که شد، ما ديگر هيچ نوازنده خارجي در ارکستر نداشتيم و از 70، 80 نفر سابق فقط حدود 20 نوازنده ايراني مانده بودند.

ارکستر سمفونيک قطعا نمي‌توانست با 20 نفر کنسرت بدهد، چون تعداد نوازندگان گروه زهي، بادي، ضربي و غيره مشخص است و ما از رهبر بگيريد تا کوچک‌ترين جزئيات، هيچ چيز استانداردي نداشتيم. دولتِ وقت هم کاري با ما نداشت و نمي‌دانست چه کارمان کند، کارمند رسمي وزارت فرهنگ و هنر سابق و ارشاد بعد از انقلاب بوديم و نمي‌شد بيرونمان کنند. هر روز صبح مي‌رفتيم، کارت مي‌زديم، چاي مي‌خورديم، گپ مي‌زديم و برمي‌گشتيم خانه‌.

ديدار نوازندگان با آيت‌الله بهشتي

خستگي از اين وضعيت باعث شد تصميم بگيريم به ديدن مسئولي برويم و کسب تکليف کنيم که چه بايد کرد چون نه ارکستر سمفونيک بوديم، نه ارکستر مجلسي و کسي بايد تکليفمان را مشخص مي‌کرد. به اين نتيجه رسيديم که به ديدار آيت‌الله بهشتي، رئيس وقت ديوان عالي کشور برويم. يادم است قبلش نه زنگ زده بوديم، نه وقت گرفته بوديم و همين طور بلند شديم رفتيم دفترشان. به منشي‌شان گفتيم اعضاي ارکستر سمفونيک هستيم و مي‌خواهيم آيت‌الله بهشتي را ببينيم که پرسيد وقت گرفته‌ايد، با پاسخ منفي ما که روبه‌رو شد، تعجب کرد و گفت بعيد مي‌داند بتوانيم ببينيمشان.

رفت داخل. چند لحظه بعد برگشت و گفت، گفته‌اند فعلا صبر کنيد. همين که بدون آنکه وقت قبلي گرفته باشيم، گفته بودند صبر کنيد، برايمان جاي خوشحالي داشت. کمي گذشت و رفتيم داخل. (با لبخند) ما تِته پته گرفته بوديم که چطور حرفمان را بزنيم و يادم نيست کداممان شروع کرديم و گفتيم لطفا فتوايي بدهيد که موسيقي حرام نيست و آزاد است تا ما بتوانيم کارمان را بکنيم.

آيت‌الله بهشتي به ما گفتند مگر براي اينکه بتهوون بتواند کار کند کسي فتوا داد؟! يا مگر براي موتزارت کسي فتوا داد که من براي شما بدهم؟! شما اگر در مسير مردم حرکت مي‌کنيد و به‌حقيد، برويد حقتان را بگيريد و اگر ناحقيد که هيچ.

تماشاگراني که نمي‌دانستند دست بزنند يا صلوات بفرستند

کم‌کم خودمان پيشقدم شديم و از ميان خود، بيژن قادري را به عنوان رهبر ارکستر انتخاب کرديم تا فعلا آن جلو دستي تکان بدهد و ما هم به جاي آن که مثلا بتهوون بزنيم، قطعاتي را اجرا کنيم که نشان دهد با مردم هم‌صداييم؛ چيزهايي مانند سرودهاي انقلابي که از راديو و تلويزيون هم پخش مي‌شد.

مدتي گذشت و متوجه شديم اين کار جوابگو نيست و بهتر است سراغ رهبري برويم اسم‌ و‌ رسم‌دار که شايد به خاطر اسم‌ و‌ رسمش حرفش را گوش بدهند و ما هم دوباره سر و شکل سابق ارکستر سمفونيک را به خود بگيريم. شورايي تشکيل داديم و با مراجعه به منزل حشمت سنجري، تقاضا کرديم رهبري ارکستر را بر عهده بگيرد. او آمد و چون معتقد بود ارکستر سمفونيک بايد کار اصلي خود را بکند، در سالن رودکي با همان 20 نفر آثار بتهوون يا موتزارت مي‌زديم و تماشاگران هم نمي‌دانستند چه کنند، عده‌اي صلوات ختم مي‌کردند و عده‌اي دست مي‌زدند.




کتک‌خوردن نوازندگان در ورزشگاه 12 هزار نفري

آرام‌آرام ما را براي اجرا به جاهايي دعوت ‌کردند؛ جاهايي مثل هتل‌ها که گاهي اوقات ميزبان کنفرانس يا جلسه‌اي بودند و ما آنجا سرود ملي جمهوري اسلامي را از ساخته‌هاي محمد بيگلري‌پور با عنوان «پاينده بادا ايران» اجرا مي‌کرديم. به خاطر دارم در يکي از اين کنفرانس‌ها، يک روحاني جلو آمد و به رهبرمان گفت اين بچه‌ها شغلشان چيست؟! جواب شنيد شغلشان همين است و ساز مي‌زنند. با تعجب پرسيد به اينها بابت ساز زدن پول هم مي‌دهيد؟! شنيد بله، همه کارمند رسمي وزارت ارشادند. آخرين جمله‌اش را يادم است که گفت چه مملکت خوبي داريم که بالاي اين چيزها هم پول مي‌دهند!

خاطرم هست يک بار هم دعوتمان کردند استاديوم 12 هزار نفري آزادي که برنامه اجرا کنيم. آنجا گروهي به ما حمله و سازهايمان را درب و داغان کردند و ما فرار کرديم.

اجرا در خيابان؛ راهي براي ادامه حيات ارکستر سمفونيک

همين‌طور پيش رفتيم تا اينکه به ما گفتند اگر مي‌خواهيد کنسرت بدهيد و کارتان ادامه پيدا کند، برويد بين مردم و چيزي بزنيد که حرف الان مردم باشد. آن زمان خواننده‌مان حسين سرشار بود، رهبرمان حشمت سنجري و نوازندگان نيمي تحصيل‌کرده خارج بودند و باقي تحصيل‌کرده داخل. يادم است برايمان برنامه‌ريزي کردند که شش صبح برويم ميدان توپخانه. جلوي پست‌خانه برايمان صندلي چيده بودند، چله زمستان بود و ما در حالي که برف مي‌آمد، سرودهاي انقلابي اجرا مي‌کرديم.

کساني که آن ساعت پياده يا با اتوبوس‌هاي دو طبقه سر کار مي‌رفتند هاج و واج تماشايمان مي‌کردند و فکر مي‌کردند ديوانه‌ايم که در آن هواي گرگ و ميش و سرد نشسته‌ايم و ساز مي‌زنيم. بعضي‌ها هم مي‌آمدند و مي‌گفتند اينها چيست که مي‌زنيد، موسيقي خانم گوگوش را بزنيد! اوايل انقلاب بود و هنوز خيلي از مفاهيم جا نيفتاده بود.

دعوت به تيمارستان امين‌آباد

دو سه بار اين کار را کرديم و ديديم جواب نمي‌دهد، همه‌مان مريض شده بوديم و سازهايمان آسيب ديده بود. بعد از آن بود که دعوتمان کردند تيمارستان امين‌آباد. روي حوض برايمان تخته گذاشتند و صندلي‌ها و سازها و پوپيت‌هايمان را چيده بودند. چند متر آن طرف‌تر جلوي ما دکترها، پرستارها، بعد خانم‌ها و بعد آقايان بيمار نشسته بودند. پيش از شروع اجرا زماني که مشغول کوک‌کردن سازهايمان بوديم، بيماران با تعجب نگاهمان مي‌کردند. با ورود رهبر ارکستر، در سکوت از جايمان بلند شديم و دکترها و پرستارها و بيماران هم همين طور. ما نشستيم و آنها هم نشستند.

دستان رهبر در سکوت بالا رفت و با پايين آمدنشان ما شروع به نواختن يکي از سرودهاي انقلابي مطرح آن زمان که با ريتمي تند آغاز مي‌شد، کرديم. ولوله‌اي در ميان بيماران افتاد، گيج شده بودند و نمي‌دانستند صدا از کجاست. يکهو يکي از مردان بيمار که رئيس ديگر بيماران بود انگار برق گرفته باشدش، بلند شد.

با شنلي که روي دوش داشت به آرامي از جلوي دکترها و پرستارها گذشت و به سمت ارکستر آمد. رهبر ما پشتش به او بود و ما رويمان، ما نمي‌دانستيم چه کنيم اما رهبرمان به کارش ادامه مي‌داد. همان‌طور که مرد شنل به دوش به سمت ما مي‌آمد باقي بيماران هم پشت سرش راه افتادند و هر کاري مي‌کرد بقيه هم مي‌کردند. او يک‌هو دستش را بالا کرد و شروع کرد به درآوردن اداي رهبر ارکستر ولي حرکاتش حالت رقص پيدا کرده بود و بقيه هم به تقليد از او شروع کردند به درآوردن اداي رهبر که کاملا شبيه رقصيدن بود.

نوازندگاني که در رديف جلوي ارکستر نشسته بودند، شروع کردند به خنديدن که با عصبانيت رهبرمان همراه شد اما کم‌کم فهميد که اصل ماجرا پشت سرش است و کسي حواسش به آنچه ما مي‌کنيم نيست. قطعه اول که تمام شد با اعلام زماني براي تنفس، دکترها بيماران را به خوابگاهشان بردند، ما هم سازهايمان را جمع کرديم و برگشتيم.

خاطرم هست پس از آن بود که رئيس آن مجموعه نامه‌اي محبت‌آميز براي ارکستر سمفونيک نوشت و گفت اجرايتان چنان تاثيري روي بيماران ما گذاشته که بعد از گذشت يک هفته هنوز در راه‌پله‌ها اداي رهبر شما را در مي‌آورند و حالشان خوب است.

به جز اينها يادم است به مجلس شوراي اسلامي هم دعوت شديم و سرود جمهوري اسلامي را اجرا کرديم.

صدور کارت تردد براي حمل ساز در خيابان

وضعيتي که تشريح کردم براي ساير هنرها از سينما و تئاتر گرفته تا تجسمي و عکاسي هم وجود داشت اما وضع موسيقي دشوارتر بود چون اساسا نمي‌دانستند حلال است يا حرام. به خاطر دارم براي اينکه بتوانيم سازِمان را در خيابان حمل کنيم، برايمان کارت صادر کرده بودند که دستگير نشويم. روي کارت من نوشته بود مجيد انتظامي، نوازنده ارکستر سمفونيک اجازه دارد ساز خود را در خيابان حمل کند و پايينش هم مهر وزارت ارشاد بود. هرچند خيلي‌ها هم اصلا به اين کارت‌ها بها نمي‌دادند.




آن زمان خانه من در جماران بود و هر بار که مي‌خواستم به خانه بروم، تمام ماشين را زير و رو مي‌کردند و هر دفعه که به ساز مي‌رسيدند بايد کلي برايشان توضيح مي‌دادم. البته همان موقع با خيلي از اين سربازها رفيق شده بودم که دوست داشتند ساز زدن ياد بگيرند.

از خودگذشتگي آن 20 نفر که ارکستر سمفونيک را زنده نگهداشتند

اينها را گفتم تا به اينجا برسم که جو کاملا ضد موسيقي بود. اين طور نبود که شما راحت بتواني کنسرت بدهي. يک نفر مي‌توانست بيايد و به تنهايي جلويتان را بگيرد اما با وجود همه اين مشقات ما ايستاده بوديم.

ارکستر سمفونيک تهران مديون آن 20 نفري است که سر پا نگهش داشتند و از انقلاب عبورش دادند. هر چند هميشه پول کم مي‌دادند يا دير و زود مي‌دانند اما دلمان به اين خوش بود که داريم کار خودمان را مي‌کنيم.

ارکستري که با اين همه زحمت سر پا ماند و در سال‌هاي اخير هم به هر زحمتي که بود از فراز و نشيب تعطيلي‌ها و بازگشايي‌هايي مکرر عبور کرد، حاصل زجري است که آن 20 نفر متحمل شدند و جدا از نوازندگي در ارکستر، نوازنده هم تربيت کردند. مسئولان به خاطر آن زجرها هم که شده نبايد بگذارند اتفاقي براي ارکستر سمفونيک بيفتد و نوازندگان جوانش به واسطه درگير شدن با مسائلي مثل حقوق و ... از کارشان بازبمانند يا نوازندگان پيشکسوتش فراموش شوند.

همان‌طور که نبايد فراموش کرد ادامه حيات ما در دوران جنگ به از خودگذشتگي کساني بستگي داشت که به جبهه رفتند. ما آن موقع در جبهه هم اجرا داشتيم و همان سرودهاي انقلابي را اجرا مي‌کرديم که بسيار دشوار بود. عده‌اي در جلو مشغول جنگ بودند و ما پشت سرشان ساز مي‌زديم و با استقبال هم مواجه مي‌شديم اما متاسفانه همان اتفاقي که از طرف برخي براي رزمندگان رقم زده شد براي ما هم رخ داد؛ سپرده شدن به دست فراموشي.

الان ارکستر سمفونيک به جايي رسيده که مي‌تواند باعث افتخار ايراني‌ها باشد و اين کار مطمئنا نه توسط مسئولان که توسط هنرمنداني انجام شده است که حتي دستمزد بخور و نميرشان هم به‌موقع پرداخت نمي‌شود و الان هم که بازنشسته شده‌اند وضعشان مشخص است. خود من بازنشسته کشوري هستم و با اينکه نشان درجه يک هنري دارم و چهره ماندگار هم شده‌ام، کمترين حقوق ممکن را مي‌گيرم.

آلبوم «حماسه ايران، سرود شهيدان» براي همبستگي با مردم

تا اين زمان ارکستر سمفونيک قطعات و سرودهاي انقلابي را اجرا مي‌کرد که از راديو و تلويزيون هم پخش مي‌شد و آلبوم «حماسه ايران، سرود شهيدان» به آهنگسازي من، نخستين اثر توليدي اين ارکستر در اعلام همبستگي با حرکت مردم بود.

من «حماسه ايران، سرود شهيدان» را با حضور اعضاي ارکستر سمفونيک ضبط کردم. هيچ کدام از اعضا پولي نگرفتند و کرايه استوديو را هم خودم دادم. شعر اين کار را علينقي حَکَمي سرود، خوانندگي‌اش را حسين سرشار انجام داد و گروه کُر کنارش بودند. دکلمه‌اش هم بر عهده فرزانه تاييدي و پدرم عزت‌الله انتظامي بود. اين نخستين اثري شد که ارکستر سمفونيک مشخصا براي نشان دادن همراهي خود با انقلاب و خواست عموم مردم ساخت. بعد از آن بود که تصميم گرفتم وقايع سياسي دوران خود را در قالب موسيقي بيان کنم و به فکر ساختن «سمفوني خرمشهر» افتادم.

شکل گيري «سمفوني خرمشهر»


تصميم گرفته بودم تاريخ معاصر کشورم را در قالب موسيقي روايت کنم و با خرمشهر شروع کردم که آن زمان هنوز در اشغال عراقي‌ها بود. يکي از دوستانم، محمد فرنود که خودش عکاس جنگ بود، به من گفت کار خيلي خوبي است و حتما پيگيري‌اش کن. آن موقع من هيچ چيز نداشتم؛ نه پيانو، نه دستگاه ضبط صدا و نه هيچ چيز ديگر. فرنود ولي داشت. يک سينتي‌سايزر کوچک داشت. آن را به من داد تا بتوانم تم‌هايم را رويش بزنم و خودش با آقايي به نام شکوهي که آن زمان رئيس وقت شوراي نظارت و ارزشيابي مرکز سرودها و آهنگ‌هاي انقلابي بود، صحبت کرد. بعد از آن بود که بنياد حفظ آثار و ارزش‌هاي دفاع مقدس پيغام داد که روي اين کار سرمايه‌گذاري خواهد کرد.

نوشتن سمفوني يک بحث است و ضبط کردنش يک بحث ديگر که هزينه‌اش زياد مي‌شد و من از پسش برنمي‌آمدم و اين شد که ادامه‌اش را در همکاري با اين بنياد ساختم. من مي‌خواستم موسيقي بي‌کلام باشد ولي آنها اصرار داشتند که مردم با موسيقي بي‌کلام ارتباط برقرار نمي‌کنند. چند نفر از طرف من معرفي شدند که هنرمندان به‌نامي بودند و شعرهايي هم گفتند اما مورد پسند قرار نگرفتند و در نهايت خود بنياد از عباس تحويلداري خواست که نريشن را بنويسد و خودش هم آن را بخواند.



«سمفوني خرمشهر» بارها و بارها اجرا شده؛ با رهبران مختلف و به شيوه‌هاي متفاوت از جمله با حرکات موزون. اين اثر به واسطه محتواي مردمي‌اش باعث شد گوش مردم با فرم سمفوني و موسيقي کلاسيک آشنا شود و آنقدر دوستش داشتند که هنوز هم که هنوز است اجرا مي‌شود. فقط اي کاش بنياد حفظ آثار و ارزش‌هاي دفاع مقدس به آنچه در قرارداد آن زمانمان در خصوص انتشار به صورت کاست ذکر کرده بوديم، پايبند مي‌ماند و پيش از انتشار به صورت سي‌دي به من اطلاع مي‌داد يا حداقل بعد از انتشار، نسخه‌اي هم براي خودم مي‌فرستاد.

مسئولاني که شمشيرهايشان را از رو بسته بودند

وقتي به پشت سرم نگاه و به اين فکر مي‌کنم که مسيري که آمده‌ام درست بوده يا غلط به اين نتيجه مي‌رسم که آن روزي که تصميم گرفتم وقايع روزگارم را با موسيقي روايت کنم، مسئولان موسيقي نمي‌خواستند، چرا که موسيقي زير سوال بود، کنسرتي برگزار نمي‌شد و چاره ديگري نبود. در اين وضعيت من با خودم فکر کردم چرا به جاي سرود انقلابي، حماسه «خرمشهر» يا حماسه «ايثار» نسازم که حالت سمفوني هم داشته باشد و اتفاقا همان مسئولاني که زماني مخالف موسيقي بودند با اشتياق به اين کنسرت‌ها مي‌آمدند.

ممکن است کارهايم باب ميل يک عده نبوده و يک عده ديگر نگرششان جور ديگري باشد ولي من نگرشم اين بود که مسئولان بفهمند موسيقي که همه شمشيرهايشان را برايش از رو بسته‌اند، حرام نيست و ابعاد مختلفي دارد.

عزرائيل جان هنرمندان را نمي‌گيرد

اينهايي که فکر مي‌کنند مي‌توانند جلوي يک هنرمند و کار هنري‌اش را بگيرند فراموش کرده‌اند که عزرائيل جان همه را مي‌گيرد جز هنرمندان. جسم مجيد انتظامي روزي از بين خواهد رفت ولي موسيقي «از کرخه تا راين» از بين نمي‌رود، «بوي پيراهن يوسف» از بين نمي‌رود، «آژانس شيشه‌اي» از بين نمي‌رود، «روز واقعه» از بين نمي‌رود، «بايسيکل‌ران» از بين نمي‌رود، اينها هيچ کدام از بين نخواهند رفت. من دارم کار خودم را مي‌کنم. آهنگ مي‌نويسم و مي‌دانم اگر الان اجرا يا ضبط نمي‌شود، قطعا دو سال ديگر، 10 سال ديگر يا 20 سال ديگر خواهد شد. اصلا وقتي در دنيا نيستم شايد بشود. من که ديگر عقده اين را ندارم که رهبر ارکستر باشم چون بوده‌ام و عقده اين را هم ندارم که آهنگسازي کنم چون کرده‌ام.

من به حوزه موسيقي نيامدم که براي خودم اسم‌ و رسمي دست‌ و‌ پا کنم، وقتي هم شروع کردم، آهنگ نوشتم که پول درآورم و بتوانم زندگي کنم. چون درآمد نداشتم و هميشه هم دلم مي‌خواست همه چيز بي‌سر و صدا باشد اما طبيعي است که وقتي کار هنري مي‌کنيد، اسمتان روي زبان‌ها مي‌افتد و اين گريزناپذير است ولي من تلاش مي‌کردم يک گوشه‌اي براي خودم کار کنم. هيچ وقت هم نه اداي هنرمند بودن را درآورده‌ام، نه اداي موزيسين بودن را. اينهايي هم که ساخته‌ام درد دل‌هايم است که چون با درد دل‌هاي يک عده مشترک است خوششان مي‌آيد و با آن ارتباط برقرار مي‌کنند.

الان هم براي خودم مي‌نويسم و نگه مي‌دارم تا ببينم چه مي‌شود و هيچ اصراري به اينکه کنسرت بدهم يا موسيقي بسازم ندارم چون کارهايم را کرده‌ام، حدود 100 موسيقي فيلم و حدود هفت هشت موسيقي براي صحنه ساخته‌ام و کارهايي را هم که احساس کرده‌ام وظيفه‌ام بوده مثل «حماسه خرمشهر»، «ايثار»، «مقاومت»، «پيروزي» و ... انجام داده‌ام.

قرار بود سوم خرداد در تالار وحدت روي صحنه بروم اما چون مدت زماني که براي تمرين با ارکستر در نظر گرفته بودند، کوتاه بود، نشد. منتظر زمان ديگري هستم که به زودي اعلام خواهد شد.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۰۶۷۷۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

صحبت‌های جالب مجید جلالی درباره برنامه ۱۲ ساله

به گزارش "ورزش سه"، مجید جلالی که به عنوان تکنیکال دایرکتور یا مدیر فنی فدراسیون فوتبال انتخاب شده با خبرنگاران گفت‌وگو کرد.

او در مورد جلسه‌شان با فیفا گفت: یک جلسه آنلاینی با فیفا داشتیم چون موضوع تکنیکال دایرکتور در ایران موضوع نویی است و گفتیم که چقدر در این زمینه پیشرفت کردیم. ما الان یک برنامه جامع برای توسعه و پیشرفت آماده می‌کنیم و پیش‌نویسش تا اواخر خرداد آماده می‌شود. در پایان شهریور این برنامه نهایی می‌شود. یک برنامه تا سال ۱۴۱۴ است که ما چهار سال اول را اسمش را گذاشتیم ۴ سال تغییر، ۴ سال دوم پیشرفت و ۴ سال سوم دوره موفقیت.

او در مورد جوانسازی لیگ‌ها عنوان کرد: جوانسازی تیم‌ها ضرورت است‌. ما باید آیین نامه‌ای داشته باشیم که تیم‌ها جوان‌تر شوند و به آنها فرصت بدهد. ما پیشنهاداتی به آقای قنبرزاده دادیم.

ویدئو: 330892

او در مورد سمتش در فدراسیون توضیح داد: موضوع تکنیکال دایرکتور در فدراسیون جدید است و در اساسنامه فدراسیون نامی از آن برده نشده است. ما باید به آن موقعیت بدهیم. در شروع کار بعضی قسمت‌ها احساس می‌کنند تداخل در کارشان است که حق دارند ولی تمام کارهایی که می‌کنم رییس فدراسیون در جریان است.

او در مورد انتخاب سرمربی امید گفت: سه چهار گزینه آماده کردم و منتظر جلسه هیئت رئیسه برای نهایی کردن هستیم.

دیگر خبرها

  • صحبت‌های جالب مجید جلالی درباره برنامه ۱۲ ساله
  • نخستین کنسرت بی‌کلام «نوای آفتاب» در سال جدید
  • «نوای آفتاب» یک کنسرت بی‌کلام برگزار خواهد کرد
  • آغاز فعالیت‌های ارکستر نوای آفتاب در سال ۱۴۰۳/ نخستین کنسرت با موسیقی بدون کلام
  • خاطره جالب خسرو حیدری از دی‌ماریا
  • ارکستر نوای آفتاب سال جدید را با موسیقی بی کلام آغاز می‌کند
  • موسیقی ایران به پاپ منحصر شده است/ تاریخ انقضای موسیقی‌های بی سر و ته تمام می‌شود
  • متاسفانه موسیقی ایران به پاپ منحصر شده است/ تاریخ انقضای موسیقی‌های بی سر و ته تمام می‌شود
  • خاطره بامزه جواد رضویان از فحش دادن رضا عطاران به مهران غفوریان (فیلم)
  • خاطره جالب طیبی از گل معروفش که جهانی شد (فیلم)