Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - خبرگزاري مهر - غزل نهاني: آلبرت کوچويي از قديمي‌هاي گويندگي و برنامه‌سازي راديو است که در زمينه روزنامه‌نگاري و نقد هنري نيز دستي بر آتش دارد و خاطرات او حتما شنيدني است.

وارد استوديوd راديو که مي شود امکان ندارد چند کتاب همراهش نباشد. او مردي است که بزرگ و کوچک، حرفه اي و تازه کار برايش معنا ندارد و با همه با لبخند و مهرباني برخورد مي کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حضورش در راديو پر از انرژي است. احساس خستگي برايش معنا ندارد. از فيلم هاي اکران شده، تئاترهاي روي صحنه و برنامه گالري ها خبر دارد و براي هر کدام مي تواند ساعت ها بحث کند.




بي جهت نيست که آلبرت کوچويي يکي از دوست داشتني ترين چهره هاي راديويي است. مردي آرام، با لبخند و با صدايي از جنس خاطره ها. برنامه هايش در راديو پيام از پرشنونده ترين برنامه‌هاي راديويي است؛ همان شب‌هايي که داستان هاي کوتاه مي خواند و در مورد بزرگان ادبيات ايران و جهان با بيان خاص خود ذهن کنجکاو شنونده را به دنياي خيال انگيز شعر و ادب پرواز مي دهد.

آلبرت کوچويي بيش از نيم قرن است با دوستداران راديو همراه است ولي هنوز روزنامه نگاري و نويسندگي برايش طعم ديگري دارد. اين گفتگو ماحصل يک ديدار دوستانه در يکي از روزهاي گرم تابستان است. گفتگويي از جنس خاطره ها و حرف هاي استاد آلبرت کوچويي...

آلبرت کوچويي علاقمندي هاي متفاوتي داشته و دارد، از نقاشي و هنرهاي تجسمي گرفته تا سينما و تئاتر و نوشتن و... اما از ميان همه آنها عشق به راديو گوي سبقت را ربوده است. اين علاقه ديرپا دليل خاصي دارد؟

-البته! عشق به راديو از کودکي در من شکل گرفت و من يک علاقمند جدي بودم. در دهه 40 راديو رسانه اي بود که حاکم بلامنازع جامعه تلقي مي شد و براي هم‌نسلان من راديو يک دنياي جادويي و رويايي بود، ما همگي مفتون راديو بوديم.


من در دوران تحصيل شيفته موسيقي اصيل ايراني و داستان شب راديو بودم و يادم مي آيد که مدت ها براي برنامه موسيقي راديو درخواست مي فرستادم تا اينکه يک روز که در جمع خانواده در آبادان به راديو گوش مي کرديم، اسم من از اين رسانه خوانده شد. آن روز را خوب به ياد دارم، خانواده ام از ذوق سر از پا نمي شناختند، دست مي زدند، من را تشويق مي کردند و خلاصه شور و حال عجيبي بر ما حاکم بود، اما در مورد نحوه ورودم به راديو همه چيز يک حادثه بود، دست تقدير...

اين حادثه چگونه رقم خورد؟

-ما به دليل شغل پدرم که شرکت نفتي بود در آبادان زندگي مي کرديم و آن زمان راديوي ملي شرکت نفت مسابقه اي داشت که افراد مي توانستند در زمينه هاي مختلف شرکت کنند مثلا از داوطلبان مي خواستند که اگر هنري دارند ارائه کنند. اگر کسي صداي خوشي داشت آواز مي خواند يا شيرين کاري مي کرد خلاصه از اين دست کارها. يکي از علاقمندي هاي من در دوران کودکي و حتي همين حالا نجوم و علوم فضايي بود و خبرهاي مربوط به فضا را دنبال مي کردم.

توفيقي شد و من هم در اين مسابقه شرکت کردم که از قضا به همه سوالات جواب دادم و برنده شدم. مجري برنامه پرسيد چه هنري داري و من پاسخ دادم دوست دارم دکلمه کنم و شعري از پروين اعتصامي را با اين مطلع که خاک سيهش بالين است خواندم. اواخر شعرخواني من آقايي به اتاق فرمان آمد که بعدها فهميدم مدير راديو نفت ملي است و به من گفت صداي خوبي داري، نمي خواهي گوينده باشي؟ خانواده در مورد تحصيل حساس بودند و من کمي مردد شدم اما او گفت که با خانواده ام صحبت مي کند، همينطور هم شد.

خانواده چه طور با اين شرايط کنار آمد؟

-خيلي سخت (مي خندد). پدرم بسيار علاقمند بود که من پزشک شوم اما تقدير چيز ديگري بود. آقاي مدير راديو با خانواده صحبت و خيالشان را راحت کرد و من در راديو بازيگر نمايش هاي راديويي شدم. بعد از مدتي به من پيشنهاد اجراي برنامه دادند و من طبق علاقه دوست داشتم برنامه شعرخواني داشته باشم. آن زمان ميم آزاد استاد ادبيات ما بود و ما را با شعر به ويژه شعر نو آشنا و علاقمند کرد. من شيفته و دلبسته شعر نو بودم و پيشنهاد کردم در راديو شعر نو بخوانم و اولين شعري که خواندم پرياي شاملو بود.

از همآنجا مسير زندگي حرفه اي من مشخص شد. بعد از ديپلم به همراه خانواده به همدان و بعد هم به دلايلي به اروميه رفتم و پنج سال در اروميه برنامه راديويي داشتم و همه کار انجام دادم حتي اپراتور پخش بودم اما بعد از قبولي در کنکور به تهران آمدم و وارد دانشکده زبان و ادبيات شدم.

در تهران هم تست گويندگي دادم و در کمال ناباوري رد شدم. اعتراض کردم و گفتم من در راديو کار کردم، اما گفتند آنجا راديو محلي بوده و با اينجا تفاوت دارد. گفتم به هرحال من مي روم اما مطمئن باشيد خيلي زود برمي گردم!

اين اتفاق افتاد و خيلي زود به راديو برگشتيد؟

-(مي خندد) يکي از داوران همان جا گفت اين از اين بچه پروهاست. به يک سال نرسيد که وارد تلويزيون شدم. ايران درودي براي يک برنامه نقاشي از من دعوت کرد چون فعاليت مطبوعاتي من در حوزه هنرهاي تجسمي بود.




در ادامه مسير حرفه اي به مطبوعات هم سرک کشيديد.

-بله چون علاقمند بودم. آن زمان در مورد هنرهاي تجسمي و به طور ويژه نقاشي نقد مي نوشتم، مدتي بعد که روزنامه آيندگان راه افتاد به صورت ثابت با عنوان گزارشگر هنري کار ژورناليستي خود را شروع کردم.

در زمينه نقاشي خودتان هم دستي بر قلم داشتيد يا فقط به فضاي نقد علاقمند بوديد؟

-نقاشي را دوست داشتم اما علاقمند به نقد کردن بودم. به خودم چهارسال زمان دادم که فقط در مورد نقاشي مطالعه کنم و همين باعث رشد من در اين زمينه شد. مثلا در مجله خوشه که متعلق به شاملو بود و مجله پر سر و صدايي هم بود نقد نقاشي مي نوشتم.

وقتي وارد راديو شديد به شهرت هم فکر مي کرديد؟

-من در سن کم وارد راديو شدم و خيلي زود مشهور و معروف شدم؛ در سن شانزده هفده سالگي. وقتي اين را مي گويم شايد خيلي ها باور نکنند و تصور کنند چون آباداني ام لاف مي زنم (مي خندد) اما هيجان شهرت خيلي زود برايم فروکش کرد و عادي شد. حتي برايم ديگر جذاب هم نبود اما همه مخاطبان مرا مي شناختند، ستاره شهر شده بودم! آن روزهاي راديو را اصلا با حالا مقايسه نکنيد.

واقعا تا اين حد راديو شما را مشهور کرد؟

-مي دانم باورش سخت است، آن هم در مورد يک رسانه شنيداري، ولي واقعا هرجا مي رفتم، مردم با دست مرا نشان مي دادند و مي گفتند کوچوييِ راديو همين جوان است. آن روزها راديو نفت ملي بسيار محبوب و پرشنونده بود.

زماني هم که وارد راديو ايران شدم شهرت برايم اهميتي نداشت، اما داستان تلويزيون به کلي فرق داشت، برخورد مردم متحيرم کرد. يادم هست زماني پشت چراغ قرمز بودم در حاليکه سوار خودروي ژيان بودم، آقايي به سمت من آمد و گفت آقاي کوچويي اين اداها چيه؟ چرا پشت فرمان ژيان نشستيد! باور نمي کردند من که آن زمان دانشجو بودم و و به قول خودشان ستاره تلويزيون بودم خودرو ژيان سوار شوم.

آن زمان برنامه «هفت روز هفته» را در تلويزيون داشتم که بررسي رويدادهاي فرهنگي و هنري هفته بود و انتهاي برنامه هم بخش طنز داشت که ستون هاي طنز روزنامه ها را به عنوان حسن ختام برنامه انتخاب مي کردم.

حضور در تلويزيون تا چه زماني ادامه داشت؟

-تا زمان انقلاب و تحولات آن روزها. البته کار اصلي من همان زمان هم راديو بود و تلويزيون برايم جنبه تفنن داشت. بعد از انقلاب هم برنامه هاي راديويي ر ادامه دادم تا به امروز که در خدمت شما هستم.

گر اشتباه نکرده باشم چند سالي در راديو حضور نداشتيد. اتفاقي مسبب اين جدايي و دوري شد؟

-بعد از انقلاب در راديو تهران فعاليت مي کردم و تعداد زيادي برنامه داشتم که تعطيل شد و همه ما برنامه سازان راديو بيکار شديم. من هم در اين مدت دوري، درگير مطبوعات شدم و چند سالي به عنوان سردبير نشريات فعاليت کردم.

به نظر شما هنوز هم راديو در قلب مردم و زندگي روزمره شان جايگاه ويژه اي دارد؟

-نه متاسفانه. آن نگاه و علاقه نسبت به راديو کم رنگ شده است. راديو روزهاي درخشاني در کشور ما داشت مثل دوران جنگ که جلوه تازه اي از خود را به نمايش گذاشت و رسانه اول آن روزها بود. در اين سال ها نقش تمام رسانه ها تغيير کرده و مطبوعات هم ديگر جايگاه سابق خود را ندارند. بايد بپذيريم که ديگر با راديوي رويايي دهه هاي 30 و 40 مواجه نيستيم.

چرا راديو از روزهاي رويايي فاصله گرفته است؟

-دلايل متعددي دارد. پيشرفت رسانه هاي مجازي، همراه نشدن راديو با تحولات و سرعت تغييرات، حضور مديران ناکارآمد، ورود افراد غير حرفه اي به سازمان و هزاران دليل ديگر ... همگي اين ها اثرگذار است اما مهم اين است که ديگر راديو حاکم مطلق رسانه ها نيست. حتي سياست گذاري غلط مديران در مقطعي باعث بي انگيزگي نسل جوان و تربيت شده راديو شد. هر کدام از اين اتفاقات در حال و روز راديو بي تاثير نبوده و نيست.

شما در همه اين سال ها با اين سلايق متفاوت مواجه بوديد. اين اتفاقات باعث دلسردي و دلخوري شما از راديو شد؟

-هرگز، هيچ وقت! هميشه با فراز و نشيبِ راديو ساختم. من هيچ وقت معترض نبودم. گاهي دوستانم مرا ملامت مي کنند که چرا در مقابل فلان اتفاق ترشرويي نکردي! اما من معتقدم که هر دوراني اتفاقات خاص خودش را دارد. من چون عاشقانه راديو را دوست دارم با اين اتفاقات و ناملايمات کنار آمدم.

پس قدرت سازگاري بالايي با شرايط داريد چون خيلي از هم نسلان شما در سال هاي گذشته راديو را رها کردند.

-من عاشق راديو هستم و هر ناملايماتي را مي پذيرم. هرچند در اين سال ها ناملايماتي که غيرقابل تحمل باشد، نديدم. مديراني بودند که وقتي آمدند برنامه هاي من را کامل قطع کردند و يا من را کم کار کردند حتي برنامه هاي پرشنونده من را تعطيل کردند ولي من ذره اي ناراحت نشدم چون معتقدم آن اتفاق سليقه يک فرد بوده و من با اين سليقه کنار آمدم. راديو براي من مهم و مقدس است. اين اتفاقات عشق مرا کم رنگ نمي کند. حتي دوره اي قرار بود مديريت استوديو صداي شهر به من سپرده شود، کارهاي اوليه را انجام دادم و وقتي به سرانجام رسيد با نامهرباني مواجه شدم. فکر مي کنيد ناراحت شدم؟ نه، هرگز! عاشق تر شدم.




حالا اين روزگار عاشقي براي شما که نيروي رسمي راديو هم نيستيد چه طور مي گذرد؟

-من استخدام سازمان نيستم هيچ وقت هم نبودم. قبل از انقلاب بارها به من پيشنهاد رسمي شدن دادند اما نپذيرفتم. اصلا زندگي کارمندي را دوست ندارم. سر ساعتي بروم و کارت بزنم و برگردم. نه! برايم جذاب نبود. من دوست داشتم آزاد و بر اساس علايقم کار کنم. مي خواستم يک فعال آزاد برنامه ساز باشم و همين مسير را هم طي کردم.

و هنوز هم از اين تصميم احساس رضايت مي کنيد؟

-(کمي فکر مي کند) بايد اعتراف کنم نه... تصميم اشتباهي بود. بايد جايي رسمي مي شدم تا از حداقل شرايط مثل بيمه و بازنشستگي برخوردار باشم. ولي اين مسير تا به امروز طي شده است. عاشقي گاه جنون هم دارد ديگر! (با خنده)

در روزهاي طلايي راديو شرايط معيشتي شما چه گونه بود؟

-مطلقا احساس کمبود و نياز نداشتم. آن روزها من سه خانواده را اداره مي کردم اما اصلا احساس نياز مالي نداشتم. من آن روزها بسيار فعال و پر جنب و جوش بودم؛ راديو، تلويزيون، مطبوعات و حتي دوبله. گاهي اوقات صبح زود به جام جم مي آمدم و نصف شب به خانه برمي گشتم. شرايط خوب به آدم انگيزه مي دهد.

بسياري از هنرمندان مطرح امروزي به ويژه در عرصه هنرهاي تجسمي به نوعي مديون شما هستند و از شما به نيکي ياد مي کنند.

-در مورد هنرمندان عرصه هنر تجسمي سهم اندکي در شناختشان به جامعه داشتم مثل هانيبال الخاص، ژازه تباتبايي، مرتضي مميز، ناصر اويسي، غلامحسين نامي، پرويز تناولي، عباس کيارستمي به عنوان فيلمساز کانون پروش فکري کودکان و نوجوانان يا بهرام بيضايي که با اين افراد بسيار حشر و نشر داشتم و خاطره هاي فراواني از اين دوستان در ذهن دارم.

با همکارانتان در راديو که صحبت مي کنيم مي گويند در حاليکه اين روزها اغلب گويندگان بداهه پردازي مي کنند و يا از طريق گوشي هاي همراه متني را در اينترنت سرچ مي کنند و مي خوانند، شما هنوز به متن وفادار هستيد و امکان ندارد بدون دست نوشته به استوديو قدم بگذاريد.

-من البته در دنياي مجازي فعالم و هر پديده اي نويي را که متداول شود با اشتياق دنبال مي کنم اما به نوشتن وفادارم. شايد چون شب و روز من با نوشتن سپري مي شود. حتي اعلام زمان و مکان را هم مي نويسم و اين باعث تعجب بسياري از تهيه کنندگان مي شود. به اشتباه گفتن و اشتباه حرف زدن در راديو حساسم. اتاق فرمان و استوديو برايم مقدس است. معتقدم زمانه برنامه هايي از جنس خود را مي طلبد مثلا برنامه کلاسيک جايي در راديو ندارد و نسل جوان دنبال راحتي است! من هم در گفتارم سعي مي کنم به زبان جوان ها نزديک شوم اما به نوشتن وفادارم و براي حرف هايم مطالعه مي کنم و وقت مي گذارم.

اگر روزي به شما بگويند به راديو نياييد باز هم مي پذيريد؟

-مي پذيرم! چون سليقه گردانندگان راديو بوده و کاري از من ساخته نيست. شايد راديو را از دست بدهم اما نوشتن را از دست نمي دهم. کارهاي زيادي براي چاپ دارم که به آنها مي پردازم. تصميم دارم تعدادي از برنامه هاي راديويي ام را کتاب کنم و چاپ اين ها برايم مهم ست.

چند هفته گذشته اتفاق مهمي رخ داد و آنهم اهداي دريافت نشان درجه يک فرهنگ و هنر در عرصه هنرهاي نمايشي به شما بود. شايد بايد سال ها قبل اين نشان را دريافت مي کرديد.

-مدت زيادي بود بود که برخي نهادها و بعضي آدم‌ها دنبال اين بودند که اين اتفاق برايم رقم بخورد. آقاي بت کليا نماينده آشوري ها در مجلس شوراي اسلامي خيلي براي اين اتفاق زحمت کشيد و من و آثارم را به وزارت ارشاد معرفي کرد. حدود يک سالي طول کشيد چون نمي دانستند هنرهاي تجسمي را انتخاب کنند يا هنرهاي نمايشي يا آثار منتشر شده را. خلاصه حجم آثار هنرهاي نمايشي من بيشتر بود زيرا در زمينه تئاتر و غول هاي تئاتري ايران و جهان که با آنها گفتگو کرده بودم مطالب زيادي دارم و به همين دليل در اين زمينه اين نشان را دريافت کردم.

خيلي وقت ها اهالي مطبوعات با حسرت هايي مواجه مي شوند مثلا حسرت گفتگو با يک هنرمند و يا حسرت چاپ يک مطلب خاص. براي شما هم اين لحظات وجود داشت؟

-بله اتفاق افتاده و حسرت ها و غفلت هايي بوده است. زماني که به روزنامه آيندگان آمدم روزي اعتراض کردم که چرا با بزرگان گفتگو نمي کنيد، مثلا صادق هدايت، جلال آل احمد و... که قرار شد با آل احمد صحبت کنم. با سختي شماره او را پيدا کردم. آن روزها مثل الان نبود که با يک جستجوي ساده شماره فردي را پيدا کنيد.

خاطرم هست تيرماه بود. مثل همين روزها. زنگ زدم خودم را معرفي کردم که با صدايي قاطع گفت جوون من رو مي شناسي؟ گفتم بله من تمام کتاب هاي شما را خوانده ام و در مورد آثارش با او صحبت کردم. گفت ولي هنوز مرا نمي شناسي گفتم چه طور گفت من با روزي‌نامه‌ها حرف نمي زنم گفتم ما روزي نامه نيستيم، روزنامه‌ايم اما من به هر حال با شما مصاحبه مي کنم. سکوت کرد و گفت از جسارتت خوشم آمد با تو مصاحبه مي کنم اما الان مي خواهم به کوهپايه بروم پس خداحافظ تا دو ماه بعد! شهريور زنگ بزن تا با تو مصاحبه کنم و اين سفري بود که آل احمد هرگز از آن برنگشت و من هنوز حسرت آن مصاحبه به دلم مانده است.

يا مثلا پيتر برو ک به ايران آمد. سخت راضي مي شد مصاحبه کند اما با او حدود يک ساعت گفتگو کردم و بعد دوستان خوبي براي هم شديم يا لئو ليوني در سال هاي دور به جشنواره کودکان و نوجوانان آمد و يازده جايزه گرفت و در روزهايي که ايران بود به واسطه گفتگو بسيار با هم دوست شديم و خاطره هاي خوبي ميان ما شکل گرفت.

با گذشت پنج دهه فعاليت هنري و فرهنگي هنوز هم پيگير اتفاقات و رويدادهاي هنري هستيد؟

-بله همين ديروز شش هفت ساعت آثار يک هنرمند را بررسي مي کردم اما اين روزها بيشتر انتخاب مي کنم ولي در دنياي تئاتر و نقاشي مي چرخم. گذشت عمر کار خودش را مي کند اما دلبستگي ها سر جايش است. عاشقي عالمي دارد براي خودش!

آلبرت کوچويي بيشتر خود را برنامه ساز و گوينده راديو مي داند يا روزنامه نگار و منتقد؟

-هرچند دنياي روزنامه نگاري را از راديو جدا نمي دانم اما دوست دارم به عنوان روزنامه نگار معرفي شوم.

در اين سال ها بابت اينکه جزو هموطنان آشوري هستيد با برخوردهايي رو به رو شده ايد که به نظرتان مناسب نباشد؟

-برخورد بد نه، اما با غرض ورزي هايي مواجه شدم. مثلا زمان هايي که قرار بود برايم بزرگداشت برگزار شود بارها شنيدم که مي گفتند کسي ديگري نبود که از کوچويي تجليل کرديد؟ از اين برخوردها زياد ديدم اما مي دانيد که من عاشق ام. عاشق راديو، دلم را به دريا مي زدم و از مقابل اين حرف ها مي گذشتم، حالا هم از کسي ناراحتي يا خداي ناکرده کينه اي به دل ندارم.


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۱۱۰۲۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یادبود مسعود اسکویی در شبکه نسیم

به گزارش خبرگزاری صداوسیما، برنامه «چهل تیکه» با حضور زنده یاد مرحوم مسعود اسکویی از گزارشگران پیشکسوت رادیو با بیش از نیم قرن تجربه در شبکه رادیویی ورزش امشب ساعت ۲۰ پخش می‌شود. تکرار این برنامه پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت در ساعات ۱۰ صبح و ۱۶ بعدازظهراست.

همچنین برنامه مستند «استودیو هشت» با معرفی ویژگی‌های شخصیتی پیشکسوتان نام آشنای رادیو از جمله مسعود اسکویی امشب ساعت ۱۸:۳۰ پخش می‌شود.

در این مستند علاوه بر گفتگو با این پیشکسوت مردمی با دوستان، همکاران و خانواده این مرحوم نیز صحبت شده و روایتی کوتاه و دیدنی از سال‌ها تلاش و فعالیت این استاد در عرصه رسانه رادیو است.

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

دیگر خبرها

  • یادبود مسعود اسکویی در شبکه نسیم
  • این گزارشگر تا آخر عمر گاف نداد!
  • این گزارشگر تاکنون گاف نداده است!
  • خاطره شنیدنی مجری خاص برنامه مشاعره از ملاقاتش با رهی معیری | ویدئو
  • تیک‌تاک؛ صدایی برای اعتراض
  • برنامه‌های امروز رادیو ارومیه یازدهم اردیبهشت
  • (ویدئو) ماجرای سرقت لول‌های تریاک در سریال آینه عبرت | مواد مخدر آتقی واقعی بود!
  • خاطره مجری برنامه مشاعره از شاعران بنام ایران
  • خاطره‌بازی با عصر بزرگداشت مقام معلم
  • وزیری‌تبار، قره‌نی‌نواز سال کودتا: قمرالملوک پیر دیر است و برایم ارشدیت دارد/ از مردها بنان و بنان و بنان