پنج سريال متفاوت و پرطرفدار پليسي-جنايي
تاریخ انتشار: ۴ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۱۶۵۶۰۵
خبرگزاري آريا - همشهري شش و هفت - محمد صادق شايسته: از ابتداي هزاره سوم تحول عميقي در صنعت سريالسازي بهوجود آمد و اهميت و تأثيرگذاري اين صنعت روزبهروز بيشتر شد. به اندازهاي كه امروز بسياري از مهمترين چهرههاي سينمايي جهان كه تا پيش از اين جسته گريخته و با احتياط وارد دنياي سريالسازي ميشدند حالا به راحتي و فراغ بال و بدون واهمه بهعنوان خالق، تهيه كننده، بازيگر يا كارگردان به سريالسازي مشغول ميشوند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در بين ژانرهاي سينمايي آثار پليسي-معمايي- جنايي هميشه از محبوبيت بالايي برخوردار بودهاند و طرفداران پر و پاقرصي در سراسر جهان داشتهاند. صنعت سريالسازي هم از اين قاعده مستثنا نيست و سال به سال سريالهايي كه با اين محوريت ساخته شدهاند از نظر كيفيت و كميت پيشرفتهاي قابل ملاحظهاي داشتهاند و مخاطبان آنها مدام در حال افزايش هستند. البته هنوز هم تعداد سريالهايي كه فرامرزي باشند و مخاطبان سراسر جهان با آن ارتباط برقرار كنند چندان زياد نيست.سريالهايي كه فراتر از داستانهاي جنايي- پليسي معمولي ساخته شوند و كيفيت ساختاري و موضوعي آنها بالاتر از استانداردهاي معمول آثار تلويزيوني باشد.
در سالهاي اخير نمونههاي موفق در اين زمينه آنهايي بودهاند كه علاوه بر داشتن موضوعي جذاب و داستاني پركشش، شخصيتهاي ماندگاري هم خلق كردهاند. به تازگي پخش سومين فصل از سريال محبوب و پرطرفدار «فارگو» تمام شده است؛ سريالي كه يكي از بهترينها در ژانر پليسي-جنايي است و هر فصل آن پر از شخصيتهاي درجه يك و كمتر ديده شده است.
فصل سوم «فارگو» همانند دو فصل قبلياش توانسته اقبال بالاي منتقدان و مخاطبان را بهدست آورد. به بهانه اتمام اين سريال به سراغ معرفي پنج سريال متفاوت و پرطرفدار پليسي-جنايي توليد شده در سالهاي اخير رفتهايم؛ سريالهايي كه شخصيتهاي اصلي آن پليسها و كارآگاهاني هستند كه نمونههاي مشابه آنها را كمتر ديدهايد و اين شخصيتهاي متفاوت و جذاب لذت تماشاي اين سريالها را چندين برابر كرده است.
شرلوك
تا قبل از سال 2010 كمتر كسي تصور ميكرد روزي برسد كه بازيگري بتواند در ايفاي نقش «شرلوك هلمز» به گرد پاي جرمي برت افسانهاي برسد اما بنديكت كامبربچ با بازي در سريال «شرلوك» به يك غافلگيري تمام عيار براي طرفداران اين شخصيت ماندگار آثار آرتور كونان دويل تبديل شد. يك شرلوك هلمز مدرن، بانمك، اعصاب خرد كن و بسيار ريزبين و تيزهوش كه گاهي تيزهوشياش به اغراقهاي دوست داشتني هم كشيده ميشود. بدون شك طي سالهاي اخير سريال «شرلوك» مهمترين و پرمخاطبترين سريال شبكه BBC One بوده است.
سريالي كه در آن كامبربچ در نقش شرلوك هلمز و مارتين فريمن در نقش دكتر جان واتسن به ايفاي نقش پرداختهاند و جذابيت اصلي اينجاست كه هر دو شخصيت هيچ شباهتي با نمونههاي گذشته خود ندارند. مارك گاتيس و استيون موفات كه پيش از اين در يكي از مطرحترين سريالهاي تاريخ تلويزيون انگلستان يعني «دكتر هو» بهعنوان نويسنده همكاري كردهاند يك روز سر لوكيشن اين سريال از علاقه مشتركشان به شخصيت شرلوك هلمز صحبت ميكنند و به اين نتيجه ميرسند وقت آن رسيده شده كه اقتباس مدرن از اين شخصيت دوست داشتني به تصوير كشيده شود.
شخصيتي كه در دنياي امروز زندگي ميكند، به استفاده از ابزارآلات مدرن تسلط دارد، در شبكههاي اجتماعي فعال است و حتي دكتر واتسن را زماني پيدا ميكند كه از جنگ افغانستان بازگشته و يك پايش ميلنگد و يك دكتر واتسن با نمك و جذاب كه به جاي استفاده از دفترچه يادداشت براي ثبت خاطراتش، از وبلاگ استفاده ميكند. شرلوك هلمز مدرن بايد يك ديوانه باهوش با چهرهاي كاريزماتيك ميبود و آنها پس از ديدن بازي كوتاه كامبربچ در فيلم «تاوان» به اين نتيجه رسيدند كه اين بازيگر سرشناس تئاتر همان شرلوك هلمزي است كه بهدنبالش بودند؛ انتخابي كه صد درصد درست و بجا بود.
نخستين فصل سريال در سه اپيزود 90 دقيقهاي سال 2010 ساخته و پخش شد كه مخاطبان در سراسر دنيا استقبال كم نظيري از آن كردند تا چراغ سبز توليد فصلهاي بعدي خيلي سريع روشن شود. تا امروز و در سالهاي 2012، 2014و 2017سه فصل ديگر ديگر از اين سريال ساخته شده كه هر كدام سه اپيزود دارند و ساخت فصل پنجم سريال هم قرار است بهزودي آغاز شود. اين وسط يك قسمت هيجانانگيز و غافلگيركننده به نام «عروس نفرتانگيز» هم ويژه كريسمس 2016 ساخته شد كه هلمز و دكتر واتسن در آن براي نخستين و آخرين بار به گذشته سفر ميكنند.
سريال شرلوك علاوه بر مدرن شدن يك ويژگي ممتاز ديگر هم دارد. اين سريال از ارائه هرگونه خرق عادت و روشهاي عجيب و غريب كارآگاهي براي جلو بردن داستان هايش ابايي ندارد و اين ويژگي، سريال را بسيار غافلگيركننده و جذاب كرده است. ضمن اينكه سازندگان سريال كاملا به داستانهاي اصلي شرلوك هلمز وفادار بوده و فقط اقتباسهايي مدرن از آن انجام دادهاند. اين وفاداري به اندازهاي است كه حتي شخصيتهاي اصلي كه نقشي اساسي در داستانها دارند به شكل هوشمندانهاي مدرن و امروزي شدهاند. هر اپيزود سريال داستان مخصوص بهخود را دارد و در كنار آن يك داستان اصلي هم براي هر فصل طراحي شده كه آرام آرام و در حاشيه هر پرونده به آن پرداخته ميشود. «شرلوك» يكي از موفقترين، پرمخاطبترين و پرجايزهترين سريالهاي چند سال اخير تلويزيون انگلستان بوده است.
برودچرچ Broadchurch
كريس چينبال يكي از نويسندگان نه چندان مطرح تلويزيوني انگلستان تصميم جدي گرفت كه پس از شكست در پروژه تلويزيوني «كملوت» كه حسابي او را افسرده و مريض كرده بود يك بازگشت درست و حسابي به صنعت سريالسازي داشته باشد. نتيجه اين امر شد سريال «برودچرچ» كه نخستين فصل آن در سال 2013 از شبكه ITV روي آنتن رفت و بلافاصله تبديل به پرمخاطبترين سريال تلويزيوني انگلستان شد. ماجرا در ظاهر بسيار ساده است، در شهري كوچك به نام «برودچرچ» همهچيز در امن و امان است. خلاف خاصي آنجا صورت نميگيرد جز خرده دزدي و معدود دعواهاي خياباني.
در اين شهر تقريبا همه يكديگر را ميشناسند و روابط صاف و شفافي بين اهالي شهر برقرار است اما يك روز صبح با پيدا شدن جسد پسري به نام «دني لتمير» همه چيز به هم ميريزد. اداره پليس برودچرچ كارآگاه آلك هاردي(ديويد تاننت) را از لندن بهعنوان مأمور رسيدگي به پرونده تعيين ميكند. كارآگاه الي ميلر(اوليويا كلمن) هم در اين راه او را همراهي ميكند. الي كه مدتي براي زايمان مرخصي گرفته پس از بازگشت به محل كار و درحاليكه انتظار داشت با توجه به سابقهاش همه كاره اداره پليس شود، ناگهان خود را زير دست آلك هاردي ميبيند. كارآگاهي كم حرف، بد عنق و عاري از هرگونه صميميتي كه هيچ شباهتي با آدمهاي شهر «برودچرچ» ندارد و برخلاف الي كه حس همذات پنداري قوي دارد، بدون هيچگونه رحم و انعطافي با اهالي شهر تنها بهدنبال پيدا كردن قاتل است.
شايد مهمترين ويژگي سريال «برودچرچ» كه آن را تبديل به سريالي عميق، تامل برانگيز و تكاندهنده كرده تلاش خالق اثر براي كشيدن خط بطلان بر هرگونه قضاوت از پيش تعيين درباره انسانهاست. با تكيه بر همين اصل شخصيتها عموما از كليتي مشخص شده برخوردارند ولي انگار ناگفتههاي غافلگيركنندهاي دارند و تنها زماني كه تحت فشار قرار بگيرند آنها را بروز ميدهند. همه آدمهاي داستان «برودچرچ» يك نقطه كور و تاريك دارند؛ يكي از همان نقاطي كه همه دارند و بهتر است بيآن كه زماني صدايش درآيد با خود به آن دنيا ببرند اما در اين سريال از بد حادثه با اتفاق غيرمنتظرهاي آن نقاط كور ناگهان ديده ميشوند و بعد هم: «بنگ» همه چيز به هم ميريزد و ذهنيتها از هم ميپاشد.
ديگر كسي به چشم سابق به شخص نگاه نميكند و هر آدمي بهترين گزينه براي متهم شدن است. بازيهاي سريال كم نقص و تماشايي است، خصوصا بازي ديويد تاننت و اليويا كولمن. تا به حال سه فصل هشت قسمتي از اين سريال ساخته شده كه داستان دو فصل در ارتباط با هم است و فصل سوم، كه در دست ساخت است، سرآغاز داستان جديدي است كه البته چندان بيربط به دو فصل قبلي هم نيست.
فارگو Fargo
در سال 1996جوئل و اتان كوئن يكي از مهمترين شاهكارهاي معاصر تاريخ سينما يعني كمدي-سياه «فارگو» را ساختند. فيلمي كه خيلي زود به جدول مهمترين فيلمهاي تاريخ سينما اضافه شد و از كن تا اسكار جايزه درو كرد. حدود دو دهه بعد يعني در سال 2014 نوآ هارلي نويسنده و تهيه كننده نهچندان سرشناس تلويزيوني تصميم گرفت به سبك و سياق فيلم «فارگو» سريالي به همين نام كارگرداني كند و برادران كوئن هم تصميم گرفتند تهيه كننده نخستين فصل آن باشند. نتيجه؟ هارلي يك شبه ره صد ساله پيمود. تا امروز سه فصل از اين سريال ساخته شده و فصل سوم هماكنون در حال پخش است. هر سه فصل اين سريال با استقبال بسيار خوبي از سوي منتقدان و مخاطبان مواجه شده و جوايز متعددي ازجمله امي و گلدن گلوب بهدست آورده است.
از مهمترين ويژگيهاي «فارگو» اين است كه هر فصل پرونده جدايي را دنبال ميكند و شخصيتها جز در يكي دو مورد كاملا متفاوتند و داستانها نيز هيچ شباهتي با هم ندارند. هر سه سري سريال در شهرهاي مختلف ايالت مينهسوتا روايت ميشود. هر فصل با يك قتل اتفاقي آغاز ميشود، يك آدم عادي در يك موقعيت اشتباهي فردي را به قتل ميرساند و پس از آن اتفاقات زنجيروار آغاز ميشود و كار به بحرانهاي اساسي كشيده ميشود. در فصل اول وقايع سال 2006 ميگذرد. لستر نيگارد(مارتين فريمن) كه يك مأمور بيمه ساده است زن پرتوقع و هميشه روي اعصابش را اشتباهي به قتل ميرساند و پس از مواجه شدن با يك قاتل حرفهاي به نام لورن مالوو (بيلي باب تورنتون) و گفتن يك جمله اشتباه، زندگياش دستخوش تغييري اساسي ميشود.
مالي سولورسون(آليسون تولمن) ماموري است كه در اين فصل بهدنبال پرونده اين قتل و البته قتلهاي پس از آن ميرود. در فصل دوم كه اتفاقاتش سال 1979 روايت ميشود پگي بلومكوييست (كريستين دانست) زن بلندپرواز قصاب شهر به اشتباه پسر كوچك و احمق يك خانواده گنگستر را به قتل ميرساند و باعث سوءتفاهم بزرگي ميشود كه نتايج فاجعهباري به همراه دارد، اين بار لو سولورسون (پاتريك ويلسون) پليسي است كه بهدنبال حل پرونده ميرود.
در فصل سوم نيز كه اتفاقاتش در سال 1988 رخ ميدهد، برادران دوقلوي استاسي، ري و اميت (هر دو با بازي اوان مك گرگور) دو مسير متفاوت در زندگي را پيش گرفتهاند. ري با وسوسه همسر آيندهاش تصميم ميگيرد يكي از مهمترين داراييهاي برادرش را بدزدد اما در فعل و انفعالي غافلگيركننده پدرخوانده افسر پليسي به نام نيكي سوانگو (ماري اليزابت وينستيد) كه هم نام برادران استاسي است كشته ميشود و نيكي تصميم ميگيرد هرطور شده قاتل را پيدا كند. در هر فصل سريال فارگو چند داستان موازي با هم پيش برده ميشود كه در نهايت يك نتيجه مشترك دارد. «فارگو» پر از جزئيات است و كمدي سياه و جذابي دارد كه اگر نبود سريال بسيار تلخ و گزندهاي ميشد. فيلمبردارياش عالي است و البته همه بازيها درخشان. ضمنا گول اين جمله اول هر قسمت سريال را كه نوشته:«اين داستان واقعي است.» نخوريد، اين هم يك ترفند كمدي جذاب است كه از فيلم برادران كوئن به ارث رسيده است. هر فصل اين سريال 10 قسمت است. فصل اول «فارگو» سال 2014، فصل دوم 2015 و فصل سوم سال 2017 روي آنتن شبكه FX رفتهاند.
سيگنالSignal
بدون شك «سيگنال» يكي از بهترين و پيچيدهترين سريالهاي پليسي-جنايي سالهاي اخير و از بهترين محصولات تلويزيوني كشور كرهجنوبي است. سريالي كه با فيلمنامه كيم ايون هي و به كارگرداني كيم وون سئوك در سال 2016در قالب 16 قسمت يك ساعته از شبكهtvN كره پخش شد و بلافاصله مورد توجه بسياري از شبكههاي تلويزيوني سراسر جهان قرار گرفت. «سينگال» يك سريال پليسي پيچيده و با جزئيات است كه شرط اصلي لذت بردن از آن قبول يك ويژگي خاص و متفاوت است. در اين سريال يك كارآگاه خرده پا و جوان و يك افسر پليس باتجربه در دو مقطع زماني مختلف از طريق يك بيسيم خاص با هم ارتباط برقرار ميكنند و اين ارتباط در ابتدا بيمعني و مضحك در طول داستان به مهمترين دليل جذابيت داستان تبديل ميشود. اگر بتوانيد اين پرش زماني را باور كنيد آن وقت سيگنال بهعنوان يك سريال جذاب پليسي جنايي شما را با خود تا انتهاي داستان ميكشاند.
شخصيت اصلي اين سريال افسر جوان و بسيار باهوشي به نام پارك هائه يانگ(لي جه هون) است كه از قدرت تجزيه و تحليل بالايي برخوردار است و به شكل حيرتآوري ميتواند با در كنار هم قرار دادن جزئيات مسائل مختلف را حل و فصل كند اما او بهدليل اينكه پليس كره را فاسد ميداند خارج از محدوده فعاليتهاي پليس كار ميكند و بيشتر بهعنوان يك كارآگاه خرده پا حل معماها و افشاگري درباره رازهاي زندگي خصوصي سلبيريتيها را در دستور كار خود قرار داده و خوراك مناسب به نشريات زرد ميدهد. زندگي پارك از همين راه در حال گذشتن است كه ناگهان يك شب با بيسيمي قديمي و عجيب مواجه ميشود؛ بيسيمي كه يك افسر پليس ديگر به نام لي جائه هان(چو جين وون) در آن طرف با صدا زدن نام پارك از او كمك ميخواهد.
در همين حين او با چاسوهيون(كيم هيه سو) كه يك كارآگاه زن خبره، بياعصاب و البته سالم است و چندان هم به پارك اعتماد ندارد آشنا ميشود. تماسهاي بيسيمي لي جائه با پارك چند شب يكبار راس ساعت 23:23دقيقه شب و تنها بهمدت يك دقيقه برقرار ميشود. در اين ارتباط كه ابتدا براي هر دو طرف گنگ و باور نكردني است، اطلاعات مهمي از پروندههاي قتل حل نشده به هم ميدهند كه در نتيجه آن، پارك يك شبه تبديل به متخصص پروندههاي حل شده پليسي كره ميشود.
البته شهرت پارك چندان به نفع او نيست؛ چرا كه او مجبور است همزمان با حل پروندهها حواسش به توطئههاي پليسهاي فاسدي باشد كه بنا به دلايلي چندان تمايلي براي حل پروندههاي مجهول ندارند كه البته در اين راه چا سو هيون كمك فراواني به او ميكند.پارك در سال 2016 است اما لي جائه مدام بين سالهاي 1989 تا 2002 در حال رفتوآمد است.
پس از مدتي پارك متوجه ميشود كه لي جائه در سال 2002 ناگهان ناپديد شده و از آن موقع تا امروز از او خبري نيست. كمي بعدتر هم او به نكته جالب ديگري پي ميبرد و آن اينكه چا سو هيون در دوران جواني به افسر مافوقش كه همان لي جائه بوده علاقهمند بوده و حتي قصد ازدواج با هم را داشتهاند اما از سال 2002 كه لي جائه ناگهان ناپديد ميشود زندگي چا سو هيون نابود ميشود و با وجود گذشت 14 سال او هنوز هم در پي پيدا كردن لي جائه است. همانطور كه اشاره شد اين سريال پر از جزئيات است.
داستان در هر قسمت مدام بين زمان حال و گذشته در حال رفت و برگشت است. تك تك اتفاقات نقش مستقيمي در سرنوشت هر سه شخصيت ماجرا دارد و مخاطب از ميانههاي داستان متوجه ميشود كه زندگي اين سه نفر به شكل قو جذابي به هم مرتبط است و هر اتفاقي كه در دو زمان گذشته و حال رخ ميدهد بر كوچكترين بخش زندگي آنها تأثير دارد. خلاصه اگر حوصله ديدن يك سريال پليسي پر هيجان، جذاب ولي بسيار پيچيده را داريد «سينگال» يكي از بهترين انتخابهاي ممكن است.
كارآگاه حقيقيTrue Detective
هر چند متيو مك كانهي به واسطه بازي كم نقصاش در «باشگاه خريداران دالاس» جايزه اسكار برد و يك نقش به ياد ماندني از خودش به يادگار گذاشت اما اگر قرار باشد يك نقش او تا ابد در تاريخ بازيگري دنيا بدرخشد بيترديد نقش كارآگاه «راس كول» در فصل اول «كارآگاه حقيقي» است. سريالي كه نيك پيزولا خالق و نويسندهاش است و كري فوكوناگا كارگردانش. البته اين سريال يك شاه نقش ديگر هم دارد و آن هم همكار كارآگاه راس كول، مأمور پليس مارتي هارت است كه وودي هارلسون هم با بازي در آن يكي از درخشانترين نقشآفرينيهاي كارنامه سينمايياش را به معرض نمايش گذاشته است. راس كول و مارتي هارت از سر تقدير به تور هم ميخورند؛ دو آدم كه در دو دنياي كاملا متفاوت بهسرميبرند و هيچ شباهتي از نظر شخصيتي با هم ندارند. كول و هارت نخستين بار در سال 1995 سر پرونده يك سري قتل مشكوك در لوييزيانا همكار ميشوند.
هر دو زندگي تقريبا نا بساماني دارند و اين تنها وجه مشترك آنهاست. كول كه دخترش را در دو سالگي از دست داده تلخ مزاج و ساكت است. او كارآگاهي ريزبين، سرد و بيروح و البته بسيار باهوش است و از آن طرف مارتي يك پليس معمولي با يك زندگي عادي است كه ورود كول و درگير شدنش با آن پرونده قتل زندگي او را عوض ميكند. تحقيقات كول و هارت در ميانه راه با دخالت يكسري دستهاي قدرتمند پشت پرده كه چندان تمايلي به حل پرونده اين قتلها ندارند، روبهرو ميشود.البته اختلاف شديدي كه بين اين دو نفر بهوجود ميآيد به بنبست ميخورد اما در سال 2002 بار ديگر با اصرار كول كه هيچگاه تحقيقات خودش را متوقف نكرده بود مارتي هارت دوباره به پرونده اضافه ميشود تا اين پرونده پيچيده و خطرناك را به هر قيمتي شده تمام كنند. همهچيز در فصل اول «كارآگاه حقيقي» كم نقص است. بازيها، فيلمنامه، ديالوگها، شخصيتپردازي، فيلمبرداري، گريم و.... بيخودي نيست كه بسياري از منتقدان اين سريال را «برليان» سريالهاي جنايي جهان ميدانند.
فصل اول آنقدر با تحسين و تمجيد مواجه شد كه مدتي بعد خبر رسيد فصل دوم آن نيز ساخته خواهد شد. فصل دوم با اينكه سريال خوش ساختي بود و بازيگران سرشناسي هم در آن بازي ميكردند اما بهشدت زير سايه فصل اول قرار گرفت و چندان تحويل گرفته نشد. در فصل دوم باز هم در يك پرونده قتل اين بار سرنوشت كارآگاه فاسدي به نام ري ولكورو(كالين فارل) با دو افسر پليس به نامهاي آني بزريتز(ريچل مك آدامز) و پال وودرو(تيلور كيتچ) گره ميخورد و در حل اين پرونده هر سه نفر سرنوشت محتومي پيدا ميكنند. چند هفته است زمزمههايي مبني بر ساخت فصل سوم اين سريال به گوش ميرسد. هر فصل «كارآگاه حقيقي» هشت قسمت است. فصل اول سال 2014 و فصل دوم سال 2015 از شبكه HBO روي آنتن رفتند.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۱۶۵۶۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ببینید | رفع فیلتر اپلیکیشن پرطرفدار پس از ۲ سال؟؛ وزیر ارتباطات توضیح داد
264 215
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899034