Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - صاحب نظران معتقدند انديشه سهروردي، گسستي جدي از سنت يوناني و ارسطويي دارد و بايد شيخ اشراق را در درون حکمت ايراني و متأثر از تفکر قرآني و حديثي بدانيم.

خبرگزاري مهر، گروه دين و انديشه، خداداد خادم: هشتم مرداد ماه سالروز بزرگداشت فيلسوف بزرگ ايراني، شهاب الدين يحيي سهروردي ملقب به شيخ اشراق است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وي در سال 549 ه.ق متولد شد و در 38 سالگي در شهر حلب به دليل گرايشش به فلسفه قبل از اسلام و ايران باستان و نيز مذهب شيعه به فتواي مفتيان حنفي شهر حلب و به فرمان صلاح الدين ايوبي به دست پسر او به شهادت رسيد. از سهروردي آثار چند به زبان عربي و فارسي به جا مانده است که تقريبا همه آنها در دسترس اند. شيخ اشراق را مبدع فلسفه اشراق و نقطه مقابل فلسفه مشايي مي دانند. عقل از نگاه سهروردي از مباحثي است که انديشمندان بر آن اتفاق نظر ندارند. در گزارش پيش رو نظر برخي از اهالي فلسفه در اين زمينه را جويا شديم؛
حسين فلسفي، استاد فلسفه دانشگاه آزاد واحد خرم آباد در پاسخ به اين پرسش که جايگاه عقل در انديشه سهروردي چيست، گفت: سهروردي عقل فعال را قبول ندارد. در فلسفه مشاء بعد از خداوند ما عالم عقول را داريم. 10 عقل وجود دارد که عقل دهم، همان عقل فعال است که دو کار انجام مي دهد؛ يکي اينکه هيولاي عالم را مي آفريند و بعد به آن صورت مي دهد و عالم ماده را شکل مي دهد؛ يعني تمام تدبير عالم ماده از آن عقل فعال است. عالمي است که به عالم ماده متصل مي شود. بايد توجه داشته که به يکباره هم به عالم ماده متصل مي شود. يعني هيولا را خلق مي کند و بعد به آن صورت مي دهد و تمام صورت هايي که در عالم وجود دارند همه کار عقل فعال است. اما چون تمام کليات هم در عقل فعال هستند، بنابراين از ديد مشائيان در انسان هم يعني در خلقت ماها هم، هيولايي ماها را خلق کرده و هم اينکه روح ماها که صورت ماست را در آن کالبد مي دمد.
وي افزود: علاوه بر اينکه اين کار را انجام مي دهد کار معرفت شناسي هم انجام مي دهد. مثلا وقتي که نوزاد متولد مي شود پدر، مادر ... را مي بيند که همه اينها جزئي هستند، اما يک انسان کلي هم داريم که به تعبير فلاسفه مشاء همه در عقل فعال مي گنجند. يعني زماني که فرد مستعد شد که کلياتي مانند انسان را درک کند، آن زمان عقل فعال است که آن را در ذهن او قرار مي دهد. يعني در ناحيه ايشان بايد اين استعداد وجود داشته باشد که جزئيات را با هم مقايسه کرده، اما در نهايت اين عقل فعال است که کلي را در ذهن ايشان قرار مي دهد. به اين ترتيب است که معتقدند که اگر فردي بتواند به عقل فعال برسد به گذشته و آينده و ... علم پيدا مي کند و حتي پيامبري را هم در همين راستا تفسير مي کنند.

وي در ادامه افزود: اما در هستي شناسي سهروردي اصلا چنين چيزي وجود ندارد و اصلا نمي تواند وجود داشته باشد. چرا که اينها از نظر شکل و شمايل بسيار متفاوت هستند. بنابراين مقوله عقل فعال در نگاه سهروردي اصلا وجود ندارد، مگر اينکه به فلسفه پيشا اشراقي اتکا شود که آن هم ديگر اشراقي نيست. در نظام فلسفي سهروردي شما يک عالم عقل يا خدا داريد، بعد عالم عقلي داريد که عالم عقل مشائيان است، اما شمار آنها ده تا نيست بلکه بي نهايت است. بعد از عالم عقل ما عالم مثل را داريم که يک سلسله عقول بي نهايت عرضي هستند (در عرض هم قرار گرفته اند) که اين عقول عرضي که با مثل افلاطوني مساوي هستند کار عقل فعال را انجام مي دهند. يعني سلسله مراتبي بسيار بزرگ که شمارشان نامحدود است. درواقع انواع هستند و کاري را انجام مي دهند که عقل فعال به تنهايي انجام مي دهد. مثلا نوع انسان يک فرشته يا مدبري دارند که آنها را مديريت مي کند. يا درختان و... انواع و اقسام گوناگون مدبراني دارند که آنها را تدبير مي کنند. حتي خود اينها هم بي واسطه با فرد ارتباط ندارد، بلکه واسطه اي به نام عالم مثال يا عالم خيال منفصل يا عالم اشباح دارد. که به وسيله آن با عالم ماده ارتباط برقرار مي شود. بنابراين در نظام فلسفي سهروردي ما چيزي به نام عقل فعال نداريم، بلکه عالم انواع و مثل افلاطوني همان کاري که عقل فعال مشائي انجام مي دهند مي کنند.
سهروردي و گسست از سنت يوناني
قاسم پورحسن، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي در پاسخ به اينکه جايگاه عقل در انديشه سهروردي چگونه است، گفت: قبل از اينکه ديدگاه سهروردي را به طور خاص درباره عقل توضيح بدهم بايد بدانيم که مفاهيم و اصطلاحاتي که سهروردي به کار مي برد، جوهراً متفاوت از فلسفه مرسوم يا فلسفه اي بود که تحت عنوان فلسفه مشاء وجود داشت. سهروردي به طور خاص به جاي عقل نه تنها عمدتاً بلکه تعمداً واژه نور را به کار مي گيرد. سهروردي به جاي انحصار در 10 عقل معتقد است که بيش از هزار، صد هزار و گاهي وقت ها در بوستان القلوب 18 هزار رابطه عقل را مي آورد. سهروردي برخلاف مشائيان معتقد نيست که تنها رابطه در باب آنچه را که در مشائيان عقل و در سهروردي نور ناميده مي شود، منحصر به عقول طولي باشد. بنابراين ابتدا بايد بپذيريم که ما در سهروردي با مفاهيم و اصطلاحاتي مواجهه هستيم که اين اصطلاحات رمزي، اسطوره‌اي، ايراني و زرتشتي هستند، يا گاهي وقت ها ما بايد به طور خاص دريابيم که اين اصطلاحات برگرفته از مباني ديني يا قرآني هستند.
وي افزود: نکته دوم اينکه ما نبايد ابن سينا را فيلسوف مشائي تلقي بکنيم. اين فهمي است که متاسفانه در کتاب هاي تاريخي موجود است. ابن سينا نه تنها در دروه دوم همچنان که من هم در کتابي با عنوان ابن سينا و حکمت مشرقي که بنياد صدرا آن را منتشر کرده است، تاکيد کرده ام که اساساً خود ابن سينا در آثار متعددش از جمله در مقدمه منطق المشرقين تاکيد مي کند که از ابتدا نگاه و ديدگاه و علاقه مندي ام به يک حکمت ديگري بود که خود آن را حکمت غير يوناني و شرقي مي نامد. بنابراين آنچه را که من در اين بحث تحت عنوان فيلسوفان مشائي ياد مي کنم مربوط به ابن سينا نيست، بلکه مربوط به پيروان ارسطو يا پيروان فلسفه مشاء است.
پور حسن در ادامه گفت: حقيقت اين است که سهروردي به ندرت (به اندک) از واژه عقل استفاده مي کند. آنچه را که مشائيان از آن تحت عنوان عقل ياد مي کنند، يعني آنچه را پس از خداوند، واجب الوجود، سبب فيض و کثرات عالم مي شود، در سهروردي تعبير به انوار مي شود. اين انوار نه تنها منحصر در عقل فعال نيست، بلکه سهروردي در ابتدا انوار را به انوار قاهره و انوار غير قاهره تقسيم مي کند. انوار غير قاهره به هيچ وجه نسبتي با تفکر مشائيان تحت عنوان عقل ندارد و انوار غير قاهره همان انوار ارباب اصنامي، مثل ... است که اينها رابطه عرضي و نه رابطه علي با هم دارند. بنابراين اگر ما گاهي در عبارتهاي سهروردي واژه عقل را مي بينيم به اين معنا نيست که سهروردي در درون عقل ارسطويي يا ده عقل ارسطويي قرار مي گيرد.
وي افزود: اساسا، هم معرفت شناسي و هم هستي شناسي سهروردي سراسر متفاوت از سنت يوناني است. مي‌توانيم تعبير کنيم که متناسب با فلسفه ايراني است لذا وقتي که ما در سهروردي مسئله عقل را مي خواهيم بکاويم بايد بدانيم که وجود اول(نورالانوار) يا نور اول يا نور وهومن هست که ادامه پيدا مي کند و منحصر در ده عقل نيست. گهگاهي تعبير سهروردي اين است که منحصر در ده نيست از ده بيشتر است. گهگاهي تعبير به هزاران عقل مي کند و گهگاهي هم نام مي برد.

وي در ادامه گفت: آنچه در تفکر سهروردي مي ببينيم را نبايد مطابق با فلسفه مشائيان تعبير بکنيم. عالم طبيعت برگرفته از عقل فعال نيست و اصلا در سهروردي عبارت يا تعبيري تحت عنوان عقل فعال وجود ندارد. اساسا در انديشه سهروردي عالم، مجموعه اي از عالم نور و عالم ظلمت است. عالم ظلمت به يک تعبير، عالم طبيعت و عالم ماده است. اين عالم ماده، متاثر از صور نوعيه عقل فعالي که در مشائيان هست نيست. بلکه به طور کاملا منسجم برگرفته از عالم بالاتري است که آن را تحت عنوان عالم نور مي ناميم. بنابراين اگر ما آخرين عالم را در سهروردي بخواهيم حساب کنيم و بخواهيم آنرا با عقل فعال مطابقت بدهيم مي شود عالم صاحب انوار جرميه، عالم ارباب اصنامي يا عالمي که ما در افلاطون آن را تحت عنوان مثل افلاطونيه نام مي بريم. در عين حال بايد بپذيريم که در سهروردي عالم مادي لزوما به معناي ظلمت به معناي فقدان تام نور نيست. بلکه ظلمت به معناي اينکه نور به تدريج کم مي شود و انگار که نور اندک است يا به پايان مي رسد، پس نبايد فکر کنيم که سهروردي عالم ماده را سراسر ظلمت مي داند اين تعبيري عامي است.
پورحسن در پاسخ به اينکه تفاوت انوار سهروردي با مثل افلاطوني چيست؟ گفت: گاهي اوقات سهروردي در سلسله انوار يعني انوار قاهره اعلون و انوار قاهره سفليه، در اعلون رابطه کاملا طولي است يعني رابطه عشق و محبت و قهر وجود دارد. موجود پائين نسبت به بالا عشق مي ورزد و بالا نسبت به پائين اشراق مي کند و رابطه قهر دارد. اين رابطه انوار قاهره است که اين انواريا علي است که ما آن را اعلون نام مي بريم يا انوار قاهره سفليه است. از ديدگاه سهروردي انوار قاهره سفليه سبب عالم مثل مي شود. يعني به واسطه اشراقاتي که از طبقه بالا صادر مي شود اين انوار بوجود مي آيند. اين انوار در ديدگاه سهروردي سبب پيدايش عالم محسوس مي شوند. اما در ديدگاه افلاطون که از مثل تعبير مي کنيم سبب پيدايش نيستند بلکه نماينده، بت يا صنم آن هستند. بنابراين در ديدگاه اشراقي سهروردي اين عالم پائين به واسطه مشاهده از اشراقات شريف تر بالا برخوردار مي شود.
وي افزود: ما مي توانيم بگوييم که عالم طبيعت، يا محسوسات به سبب انوار عالم بالاتر(عالم ارباب بالا) در سهروردي پديدار مي شود. اما عالم مٌثٌل افلاطون، عالمي نيست که منجر به خلق شود. عالمي است که مرتبه برتر و حقيقت و کليه عالم جزئي و موجودات در آن وجود دارد. به واسطه همين ابداع است که ملاصدرا هم در کتاب مبدا و معاد و هم در کتاب شرح بدايه ديدگاه سهروردي را مي پذيرد، يعني ملاصدرا هم معتقد است که ما مي توانيم نظريه اشراقي را جايگزين نظريه مشائي بکنيم. البته ملاصدرا در کتب رسمي اش مطابق ديدگاه مشائيان رفتار مي کند، اما در معرفت، تابع سهروردي و علم حضوري است. بنابراين ما نبايد مفاهيم و اصطلاحات فلسفه مشائي را بر سهروردي بار بکنيم، بلکه بايد کاملا از منظر ديگري به سهروردي نگاه بکنيم. اگر هم گهگاهي مي بينيم که سهروردي تعبير به عقول طولي مي کند مرادش انوار قاهره اعلون است و اصلا اين اصطلاح در درون اصطلاحات مشائي قرار نمي گيرد.
وي در پايان گفت: بنابراين به طور کلي سهروردي دست به يک ابداع مي زند، گسست جدي از سنت يوناني و ارسطويي دارد و تفکر معرفت‌شناسانه و هستي شناسانه سهروردي تابعي از سنت يوناني و ارسطوئي نيست. بنابراين ما بايد سهروردي را در درون حکمت ايراني و حتي متاثر از حکمت رواقي، انديشه فارسي و تفکر قرآني و حديثي بدانيم.
سهروردي؛ جامع عقل و شهود
عبدالله صلواتي عضو هيات علمي دانشگاه تربيت دبير شهيد رجايي نيز در پاسخ به اين پرسش که جايگاه عقل در انديشه سهروردي چيست، گفت: در تفکر متافيزيکي سهروردي، ما يک منظومه اي داريم که اگر بخواهيم هريک از مولفه هاي آنرا تعبير و تفسير بکنيم، بايد آن مولفه را درون آن منظومه ديد. يکي از اين مولفه ها عقل است. يعني ما عقل را به تنهايي نمي توانيم از متافيريک سهروردي بيرون بکشيم و درباره آن سخن بگوئيم. درواقع آن عقل ديگر حيات خودش را ندارد. درباره عقل هم اينگونه است که زمينه و کانتکستي که در سهروردي وجود دارد يک رهيافتي دارد که به تعبيري نگرش نوري است. يعني سهروردي در آنجايي که سهروردي است و مشايي فکر نمي کند، همه چيز را به مثابه نور مي بيند. هرچند تقابل نور و ظلمت را هم مطرح مي کند و عالم جسمانيات در بخش ظلمت مي گنجند. اما در بخش جسمانيات يک نور عارض هم دارد که همين نور فيزيکي است. اما آن چيزي که بن مايه تفکر سهروردي را شکل مي دهد نور به معناي متافيزيکي کلمه است که اين نور هم در کل عالم و هم در انسان ساري و جاري است. به همين ترتيب است که سهروردي نفس را به عنوان نور اسپهبديه مي داند. به تعبير ديگر در سهروردي نور دال مرکزي است. به هر حال اگر ما تحليلي درباره عقل بخواهيم داشته باشيم عقل را بايد در اين نور ببينيم.
وي افزود: امر ديگري که در سهروردي بايد توجه کرد بحث تشکيک است. سهروردي تشکيک انواع را مطرح مي کند، اول مي گويد که آن چيزي که هست و بايد درباره آن گفتگو کرد و مقوم عالم ماوراالطبيعه است، همان نور است. بعد مي گويد که اين نور داراي مراتب است. هرچند تشکيک مفهومي در ابن سينا و ديگران مطرح بوده اما در سهروردي تشکيک يک اصل محوري است وقتي که تشکيک در انوار را مطرح مي کند، شما تشکيک را در نور اسپهبديه هم مي توانيد مطرح بکنيد. يعني زماني تشکيک را در کل عالم مي بينيد و مي گوييد که کل عالم مرتبه، مرتبه است، زماني هم مي گوئيد که در مصاديق خاص هم اين تشکيک راه دارد. پس به تعبير سهروردي انسان ها يک نوري که يک نوع واحدي باشند نيست. بلکه انسان ها انوار مختلف هستند. که با اين امکان دروني، بحث امامت و نبوت را مي توان تحليل کرد که کُربَن مي گويد که احتمالاتي که در بحث سهروردي است يعني قيم کتابش وجود دارد بيشتر به امام مي خورد. پس اين نور و تشکيک در هستي شناسي و انسانشناسي سهروردي بايد لحاظ شده تا عقل در آن ديده شود.
صلواتي تاکيد کرد: مولفه بعدي بحث معرفت شناسي سهروردي است که در اين هم چند تا مولفه مطرح است. يکي بيرون از انسان و ديگري درون انسان است. آن که بيرون از انسان است همان منبع قدسي است و ديگري بحث نظري ابصار سهروردي است که در آنجا سهروردي به آن حايلي که هميشه بين فاعل شناسا و متعلق شناسايي بوده است پشت پا مي زند. اما مهم ترين نکته در معرفت شناسي سهروردي شهود است که دنياي او را با فيلسوفان قبل و بعدش عوض مي کند.
صلواتي ادامه داد: کانت بحثي با عنوان جدلي الطرفين دارد که در کرتيک در چند صفحه بحث شهود را کنار مي گذارد هرچند شهودي که ايشان مي گويد، شهود همگاني است، به اصطلاح نگرش است که طي آن عقل مستقيما مي تواند با اشياء بيروني تماس برقرار کند، کانت اين را قيچي مي کند و برمي دارد و مي گويد که اگر اين را برداريم عقل در خودش مي پيچد و براي خيلي از مسائل براي اصل و نقيض آن ادله برابر ادا مي کند و خيلي جالب است که يکي از شارحان سهروردي به نام شهرزودي در رسائل شجريه الهيه در بحث متافيزيک، تصريح مي کند که اگر شهود را از متافيزيک برداريم، عقل دچار جدل مي شود و دلايلي که عقل له و عليه يک مسئله بيان مي کند برابر خواهد بود ديگر هيچ يقيني عايد اين فيلسوف نمي شود. فقط در جايي اين يقين براي آن حاصل مي شود که در کنار اين تلاش هاي عقل، شهود را هم چاشني کار خود بکند.
عقل در سهروردي جايگاه مهمي دارد. اما تفاوت صدرا با سهروردي اين است که در سهروردي قوه بحث و شهود يکي رکن است، يعني شهود رکن و آغازگر است و بحث عقل امتدادبخش استوي يادآور شد: در ارتباط عقل با نور، ديگر امامش عالم ذهني شدن نيست. به تعبيري فيلسوف، عالمي است بنشسته در گوشه اي. يعني فيلسوف يک ذهن است که در جايي نشسته و درباره کل عالم صحبت مي کند. اما در سهروردي اين عقل يک عقل ساکن نيست. بلکه در پرتو شهود قلبي و شهود عقلي و سلوکي که اين فيلسوف دارد در حرکت است. يعني آن حرکت اولا و به ذات مال آن نور اسپهبديه براساس شهوداتي که دارد است و در پي اين حرکت عقل هم روان مي شود. همانطور که مي دانيد و شارحان ابن عربي مطرح مي کنند ما دو عقل قابلي و فاعلي داريم. عقل فاعلي همان عقل تاسيسي است و بيشتر فيلسوفان ادعا دارند که عقلي که بحث مي کنند عقل تاسيسي است. اما عقل قابلي يا منور در پي يک شهود قلبي يا گزاره وحياني ... فعال مي شود و براساس آن سلوک و پردازش خود را انجام مي دهد. بنابراين امام عقل در سهروردي يک سعادت ذهني يا انباشتي از گزاره ها نيست. مقصدش يک نوع تحول نوري است که براساس عقل فاعلي شکل نمي گيرد، درواقع سهروردي به عقل فاعلي چندان اعتنايي ندارد. آنچه که براي سهروردي مهم است عقل قابلي است که در پي شهود قلبي فعال مي شود.
اين استاد فلسفه گفت: مولفه ديگر بحث تشکيک است که عقل انسان هم مي تواند مشکک باشد و انسان ها هم مي توانند مشکک باشند. يعني يک انساني به درجه اي از شهود نور رسيده که قوه شهود دارد، اما انساني ديگر به اين درجه نرسيده است و... بنابراين به صرف اينکه ما انسان هستيم و توانايي ها داريم و مثلا قوه شهود نداريم، پس امکان ندارد که انساني وجود داشته باشد که قوه شهود داشته باشد. اينها چيزهايي است که براساس مولفه تشکيک در عقل سهروردي راه پيدا مي کند. هرچند اين عقل، عقل بشري است. حتي اگر بحث تشکيک را در عقلي که خارج از ماست مانند ملائکه و... ببريم آنجا هم ما مراتبي از عقول را داريم که به تعبير سهروردي بحث يک عقل يا ده عقل يا صد عقل نيست، بلکه بي نهايت عقل داريم که با همديگر رابطه تشکيکي دارند. اما رابطه عقل با منبع قدسي اينجا اين مسئله را ايجاد مي کند که عقل سهروردي عقل روبه بالا و رو به آسمان است. همه چيزش را از بالا يعني منبع قدسي مي گيرد اگر هم پردازش هايي دارد اينها مويدند که آن معرفت را از آن منبع قدسي دريافت کنند.

وي در ادامه درباره رابطه عقل با شهود گفت: به لحاظ معرفت شناسي ما يک عقل در سهروردي نداريم. به عبارت دقيق تر عقل سهروردي اعتبارات مختلف دارد. زماني اين عقل انتقالي است، يعني از يک معلومي به مجهولي منتقل مي شود. اينجاست که اين عقل استدلال مي کند. يک زماني اين عقل، عقل تحليلي است، يعني دارد درباره گزاره اي فکر مي کند و آن را به اجزاي اوليه خود تجزيه مي کند. در جايي هم عقل، عقل توصيفي است. يعني وقتي که گزاره را به اجزاي اوليه تجزيه کرد، بعد آن ها را ترکيب مي کند و گزاره مي سازد. عقل ديگري را هم مي توان در سهروردي به نام عقل شهودي سراغ گرفت. هرچند اين تعبير در سهروردي نيست، اما براساس نظريه ابصار او مي توان آن را نتيجه گرفت. عقل شهودي با شهود قلبي متفاوت و يک عقل همگاني است. مثلا اگر اين خودکار جلوي من است سهروردي مي گويد که شما بدانيد که اگر صورت علمي ميانجيگري بکند، شما اين خودکار را مي بينيد. يعني در اينجا عقل تا سرحد چشمان آمده و مي تواند اين خودکار را لمس کند. يعني حتي اين ديدن و لمس کردن کار عقل است. البته ريشه هاي اين عقل در ابن سينا هم وجود دارد. ابن سينا در مبحث نفس شفا مطرح مي کند که لمس انسان با لمس حيوان متفاوت است، چون لمس انسان لمس نطقي و لمس حيوان لمس وهمي است. چرا که همه ادراکات انسان تحت سيطره آن برترين ادراک قرار دارند.
صلواتي تاکيد کرد: نکته ديگر درباره معرفت شناسي اين است که مي گويند؛ معرفت باور صادق موجه است. يعني درواقع گزاره بايد به حالت باور برسد، مثلا تصور نباشد و اينکه صادق باشد همچنين اين باوري که صادق است بايد توجيه داشته باشد. يا به تعبيري ما براي گزاره صادق بايد مويد داشته باشيم. اما در سهروردي مويد صدق چيست؟ شيرازه يا رکن مويد صدق در سهروردي شهود است. يعني سهروردي توجيه خود را با شهود آغاز مي کند، اما در مرحله بعد به اين صورت نيست که به عقل هيچ بهايي ندهد، بلکه در مرحله بعد آن اعتبارات مختلف عقل مي آيند و در درون اين شهود حد وسط برهان را پيدا مي کنند و شهود را تحليل و پردازش مي کنند و براساس آن يک متافيزک را شکل مي دهند.
وي در ادامه افزود: بعضي گفته اند که در سهروردي آنچه که هست عقل است و به نحوي شهود را به حاشيه بردند و پيش فرضشان اين است که اگر شهود به فلسفه راه بيابد، ديگر فلسفه و تعقل و تفکر نيست. بعضي برعکس فکر مي کنند و شهود را آنقدر برجسته کرده اند که جايي براي عقل نمانده و در سهروردي به حاشيه رفته است .در حالي که اصلا به اين صورت نيست، آن چيزي که در سهروردي مطرح است، هم بحث شهود و هم بحث عقل است و هيچ کدام هم جايي ديگري را تنگ نمي کنند و اتفاقا با همديگر تعاملي سازنده دارند. تفکر يا فعاليت متافيزيکي سهروردي با شهود آغاز مي شود و با عقل و انحايي از تعقل ادامه پيدا مي کند. مثلا سهروردي در حکمت اشراق خود برخلاف بسياري از فيلسوفان ديگر که ادعاي استدلال دارند، او براي اثبات يا رد يک مسئله استدلال اقامه مي کند.
صلواتي در پايان يادآور شد: عقل معمولا قوه بحاثه است ودر شهود هم شهود عقلاني و شهود خاص قلبي وجود دارد. سهروردي مطرح مي کند اگر انسان يکي از قواي بحث يا شهود را نداشته باشد در سلوک ناقص است. اين را هم، سهروردي و هم صدرا تصديق مي کنند. اين نشان مي دهد که عقل در سهروردي جايگاه مهمي دارد. اما تفاوت صدرا با سهروردي اين است که در سهروردي قوه بحث و شهود يکي رکن است، يعني شهود رکن و آغازگر است و بحث عقل امتدادبخش است. اما در صدرا هم قوه بحث و هم قوه شهود هردو رکن هستند. بنابراين در يک زماني آغاز تفکر فلسفي صدرا با شهود و يک زماني با بحث و عقل است.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۲۰۸۷۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دیدگاه اساتید دانشگاه تهران درباره تحول در علوم انسانی

دریافت 48 MB

به گزارش خبرنگار مهر، نشست ۵ ساعته خانه گفتگوی تحول در علوم انسانی با حضور بیش از ۸۰ استاد برجسته و چهره‌های علمی و فرهنگی کشور در سالن شهید سلیمانی دانشگاه تهران برگزار شد.

محمد مقیمی استاد دانشکده مدیریت و رییس دنشگاه تهران در این نشست گفت: اجتهاد علمی در حوزه تحول علوم انسانی یعنی اینکه دو بال قدرت نظریه پردازی و جسارت و جرأت و پذیرش ریسک که عمدتا ناظر بر اجرای این مقوله در محیط دانشگاه است را مدنظر داشته باشیم و این موضوع را با جدیت در دانشگاه دنبال کنیم. در راستای این دغدغه، شورای تحول علوم انسانی در شورای عالی انقلاب فرهنگی شکل گرفت و یک دوره مدیریتی را پشت سر گذاشت و امروز در دوره جدید مدیریت شورای تحول علوم انسانی که آقای دکتر عاملی استاد محترم دانشگاه تهران مسئولیت آن را پذیرفتند، دوره‌ای تازه را در زمینه تحول در علوم انسانی آغاز کرده‌ایم.

در ادامه این نشست سعید رضا عاملی رییس دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران گفت: دانشجویان المپیادی های فیزیک و ریاضی اکثرا در رشته های فیزیک و ریاضی تحصیل می کنند و همه تمایلات به سمت رشته های پزشکی، مهندسی های پول ساز و رشته هایی که به لحاظ کسب و کار و به شئون اجتماعی در جایگاه بالایی قرار دارند است.

مهدی الوانی رییس سابق دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی نیز در این نشست گفت: یک نوعی شبکه های دانش آفرینی بین دانشگاهیان ایجاد کنیم این شبکه ها باید ایجاد شود و اداره بازی و ستاد درست کردن فایده ندارد، استادان ما با یکدیگر ارتباط ندارند و این یعنی ما شبکه های دانش آفرینی نداریم.

کد خبر 6092279

دیگر خبرها

  • سرکوب دانشگاهیان، نشانه سقوط وجهه دموکراتیک غرب است
  • کتاب صوتی «داستان‌های پارسی» در یونان منتشر شد
  • اساتید مدرسه علمیه بوشهر تجلیل شدند
  • خانواده نقش موثری در موفقیت علما دارد
  • بازدید امام جمعه شهر لکهنو هند از مدرسه عالی فقاهت عالم آل محمد (ع)
  • مراکز تفریحی و گردشگری لرستان برای خانواده‌های دارای سه فرزند رایگان شد
  • درگیری بزرگ در لیگ یونان: نتوانستند مربی را کنترل کنند! (+عکس)
  • نظریهٔ تکامل سوء تفاهمی بیش نیست
  • دیدگاه اساتید دانشگاه تهران درباره تحول در علوم انسانی
  • در کشورهای پیشرفته نخبه ترین افراد وارد رشته علوم انسانی می‌شوند