گفتوگو با اعضای لشکر فاطمیون قبل از اعزام
تاریخ انتشار: ۹ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۲۲۹۴۹۶
قول دادم، از همان ابتدای درخواستم برای تهیه گزارش از اعزام مدافعان حرم افغان؛ قرار گذاشتیم که ننویسم، نگویم کجا آن جمعیت داوطلب را میبینم؛ کِی مهمانشان میشوم، قول دادم ننویسم. به گزارش جهان نيوز؛ اصلا زمان و مکان چه اهمیتی دارد؟ وقتی مقابلم جمعیتی است با تیپ و قیافه و سن و سال های مختلف، برادرانی که دل دل میکنند برای رفتن، برای رسیدن، اسلحه به دست گرفتن، رودررو شدن با دشمن.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جمعیتی که خودشان را از نقاط رساندهاند تا مدافع حرم حضرت زینب(س) بشوند، مردانی که در انتخاب راه، یک لحظه تردید نکردهاند؛ مردانی مثل داوود، مرتضی، علی، شریف، سیدعلیرضا، سید ابراهیم، سید میرحسین. مردانی که میروند تا ثابت کنند دفاع از اسلام مرز نمیشناسد. برای آنها همه جا مرز وطنشان است، حتی اگر کوچهپس کوچههای قندهار و کابل و هرات نباشد؛ جایی که به دنیا آمدند...
این گزارش عکس ندارد؛ بهخاطر مسائل امنیتی اجازه همراهی عکاس به ما داده نشد؛ شما خودتان برای این قهرمانها تصویر بسازید.
روایت اول؛ داوود .الف، 26 ساله
بار چندمی است که اعزام میشوی؟
دفعه سوم است.
بار اول کی بود؟
یک سال پیش.
خانوادهات از ماجرای اعزامت باخبرند؟
اول نگفته بودم اما الان دیگر میدانند.
مخالفت نیستند؟
نه... گفتند ما تو را سپردیم به حضرت زینب(س).
چه انگیزهای برای رفتن به سوریه داری؟
فقط و فقط دفاع از حرم از حضرت زینب(س) ...تا وقتی امنیت در آنجا برقرار نشود این وظیفه به گردن ماست. اصلا ما را خود حضرت زینب(س) میطلبد که میرویم.
ساعت چند راه افتادی که این وقت صبح اینجایی؟ هنوز هوا خیلی روشن نشده.
من و دوستانم همیشه حدود ساعت 3 صبح از شهرمان راه میافتیم. چند نفری یک ماشین دربست میگیریم مستقیم میآییم همینجا.
از جنگ نمیترسی؟
نه ...ما داریم از اسلام دفاع میکنیم، این وظیفه ماست.
زیارت حضرت زینب(س) هم رفتی؟
بله... همان بار اول رفتم. حس خیلی خوبی داشت. واقعا فهمیدم که حضرت زینب(س) آنجا تنهاست.. دل آدم یک جوری میشود، با خودت میگویی باید حتما دوباره بیایم.
روایت دوم؛ مرتضی. ح، 22 ساله
شما هم بار اولی نیست که اعزام میشوی؟
بله...این بار چهارم است.
اولین بار کی بود؟
ماه رمضان سال 95.
چه شد که فکرت رسید مدافع حرم بشوی؟
وقتی دیدم که به حرم بی بی رقیه و بی بی زینب، بیاحترامی میشود، غیرتم قبول نکرد که این اتفاق بیفتد...
به خانوادهات گفتی؟
بله ...رضایتشان را گرفتم.
تا حالا چقدر سوریه بودی؟
دوره اول سه ماه ماندم بعد هر دوره دوماه ماندم.
بیشتر کدام منطقه بودی؟
بیشتر خانطومان .
تا حالا در چند تا عملیات شرکت کردی؟
حدودا 15 تا... تقریبا در هر ماموریت، 5 بار عملیات میرویم.
کی از شهرت راه افتادی؟
ساعت 2 شب .
از دوستانت کسی مدافع حرم است؟
مصطفی بخشی که شهید شده و هنوز پیکرش برنگشته.
روایت سوم؛ علی. ن، 24 ساله
خانوادهات میدانند مدافع حرمی؟
بله میدانند. از همان اول به آنها گفتم میخواهم مدافع حرم بشوم.
مخالفت نکردند؟
نه مادرم خیلی هم خوشحال شد، گفت افتخار میکنم که برای دفاع از حرم می روی.
این چندمین باری است که اعزام میشوی؟
بار سوم.
چه انگیزهای باعث شده برای دفاع از حرم داوطلب بشوی؟
انگیزهام به خاطر مذهبم است. به خاطر دینم. به خاطر اهل بیت.
اوضاع سوریه را اولین باری که رفتی چطور دیدی؟
خیلی بد بود. واقعا نیاز است که برویم آنجا بجنگیم. شاید آدمهایی که دور از جنگ هستند، این نیاز را احساس نکنند اما آنجا به نیروهای داوطلب نیاز دارند. وقتی آنجا هستی و اوضاع احوال را میبینی، این ضرورت را حس میکنی که باید رفت و جنگید. چون اگر ما امروز آنجا نجنگیم باید فردا و پسفردا در افغانستان بجنگیم. به خاطر همین من به عنوان یک شیعه افغان به خودم واجب میدانم که در سوریه بجنگم.
با نیروهای تکفیری برخورد نزدیک هم داشتی؟
بله... در میدان جنگ آنها همیشه مقابلمان هستند، آنها خیلی خیلی وحشیتر از این چیزهایی هستند که در اینترنت پخش میشود، زشتترین اعمال را دارند، براحتی سر میبُرند، رحم ندارند، قصیالقلب هستند.
زیارت حرم حضرت زینب(س) رفتی؟
هر دفعه که اعزام میشوم میروم. اما بار اولی که رفتم یک حال خوبی داشت که هنوز یادم نرفته، ما شب رسیدیم دمشق بعد رفتم حرم حضرت رقیه بعد هم رفتیم حرم حضرت زینب. اصلا باور نمیکردم که آنجا هستم. با خودم گفتم علی، قسمت را ببین، خدا خواست که تو از افغانستان این همه راه بیایی و برسی اینجا.
درباره مدافعان حرم برخیها بیانصافی میکنند میگویند که این مدافعان به خاطر پول میروند؟ این را شنیدهای؟
بله...شنیدهام اما حقیقت این است که وقتی در عملیات هستی و از هر طرف به تو شلیک میشود، یک دنیا پول هم ارزشش را از دست میدهد.چون نمیدانی که زنده میمانی یا نه!
در کوله پشتیات چه چیزهایی داری؟
چیزخاصی ندارم ، فقط لباس است و چندتا عکس یادگاری از خانوادهام.
روایت چهارم؛ شریف .ح، 30 ساله
دفعه اولی که اعزام شدی چه سالی بود؟
سال 92.
یعنی چهارسال است که مدافع حرمی؟
بله... اگر خدا قبول کند.
چطور به این فکر رسیدی که باید مدافع حرم بشوی؟
این راهی است که همه ما باید برویم ، مرگ بالاخره برای همه هست ، چه بهتر که مرگت به این شکل از راه برسد و در راه اسلام باشد، اینطوری حداقل سرت بالاست که برای اعتقادات جانت را از دست دادهای.
یعنی تو هم به خاطر اعتقادات میروی سوریه؟
بله. دفاع از اسلام برای همه ما واجب است.پیشوای دینمان گفته که باید از مرزهای اسلام دفاع کرد.
خانوادهات میدانند مدافع حرمی؟
اوائل نمیدانستند الان دیگر میدانند.
ازدواج کردی؟
بله.
بچه هم داری؟
یک پسر 7 ساله دارم.
شغلت چیست؟
کارگر ساختمانی هستم.
حال و هوای بچهها در سوریه چطور است؟
خیلی خوب...همه با هم دوستند، آنجا تیپ ها جداست، لشکرها جداست، اما درنهایت همه با هم عملیات انجام میدهیم.
هیچوقت از شهادت نترسیدی؟
نه مرگ حق است.
نمیترسی ایندفعه که بروی دیگر برنگردی؟
نه...این راهی است که انتخاب کردم.
یعنی وصیت نوشتی؟
بله همان بار اول که رفتم وصیت نوشتم.
روایت پنجم؛ سیدعلیرضا .س، 30 ساله
از کی اینجایی؟
از 4 صبح.
چند وقت است که سوریه میروی؟
از سال 93.
بچه هم داری؟
4 تا بچه دارم؛ 13 ، 8 ، 4 و یک ساله.
با خودت نگفتی بروی سوریه، شهید بشوی تکلیف این بچهها چه میشود؟ آنها را به چه کسی سپردی؟
سپردم به خدا...از او بزرگتر هم مگر هست؟ خودش هوای بچههای شهدا را دارد.
اصلا چه انگیزهای برای مدافع حرم شدن داری؟
انگیزه نمیخواهد...خودش ما را می طلبد...خودش ما را در این راه قرار میدهد. باید طلبیده شوی که بروی...
کلا چند ماه سوریه بودی در این مدت؟
سرجمع 20 ماه.
پس همه فصلهای سال را هم تجربه کردی؟ جنگ در سوریه در کدام فصل سخت تر است؟
بله همه را...اما زمستانهای سوریه از همه سختتر است، خیلی سرد است، زیر برف داخل سنگر ...چادر...خیلی سخت است.
کدام مناطق بودی؟
خیلی جاها، حلب، دمشق، اثریا ، طرطوس.
از دوستان نزدیکت کسی هم شهید شده؟
بله زیاد...اتفاقا از وقتی آنها شهید شدند انگیزه ما هم بیشتر شد که انتقام خونشان را از داعش بگیریم.
در این مدتی که در جنگ سوریه بودی، مجروح هم شدی؟
چند بار مجروح شدم حتی یک بار تا دم شهادت رفتم، اما شهادت لیاقت میخواهد نصیب هرکسی نمیشود.
روایت ششم؛ سیدمیرحسین .ح، 38 ساله
چندمین دفعهای است که اعزام میشوی؟
دفعه هفتم. تقریبا سه سال است که میروم سوریه.
ازدواج کردی؟
بله سه تا هم بچه دارم، دوتا دختر ، یک پسر.
چه شغلی داری؟
کارم رانندگی است.
چطور شد برای دفاع از حرم داوطلب شدی؟
همیشه آرزو داشتم موقعیتی پیش بیاید از اسلام دفاع کنم...بعد وقتی رفتم سوریه و چشمم به گنبد حرم بی بی زینب (س) افتاد، یک حال غریبی به من دست داد، حالم عوض شد، با خودم گفتم خدایا من و اینجا؟ باور نمیکردم من را طلبیده باشد، همانجا زیارت کردم و خدارا شکر کردم که من را به آرزویم رساند.
وحشیگری نیروهای داعش را هم به چشم دیدهای؟
زیاد... ما از وحشی گری آنها یک چیزهایی شنیدهایم اما آنها واقعا وحشی هستند، واقعا گمراهند، انسانها را سلاخی میکنند، من به چشمهای خودم دیدم که زنها و بچهها را سلاخی کرده بودند...
وقتی تصمیم به رفتن گرفتی میدانستی که ممکن است انتهای این راه جانت را بگذاری؟
بله...من که برای تفریح و سیاحت نرفتم، برای جنگ رفتم، جنگ هم هزینه دارد، حتی شاید به قیمت جانت تمام شود...همه ما که اینجا هستیم این را میدانیم.
اما بعضیها هم مدعیاند که مدافعان حرم برای پول میروند؟
هرکسی میگوید ما برای پول میرویم، بیاید من دو میلیون تومان به او بدهم ، بگویم شما تا سر کوچه برو، اما این احتمال را در نظر بگیر که شاید کشته بشوی!این ریسک را قبول میکنی؟ هیچ کسی برای پول جانش را کف دستش نمیگذارد. من از همه آنهایی که میگویند ما به خاطر پول میرویم میپرسم، شما چقدر میگیرید تا کشته شوید؟ جان تان را به چه مبلغی معامله میکنید؟!...کاش بدانید که هدف ما چیز دیگری است.
روایت هفتم: سید ابراهیم . ح، 35 ساله
شما چندمین باری است که اعزام میشوی؟
این دفعه دهم است، تا حالا 9 بار رفتم سوریه.
برای مایی که سوریه را از نزدیک در این شرایط خاص ندیده ایم، کمی از حال و هوای سوریه بگو...بالاخره شما 9 بار رفتی سوریه.
سوریه یک حال عجیبی دارد، اول اینکه حتما باید طلبیده شوی که بروی، من آدمهایی را می شناسم که له له میزنند ، برای رفتن اما قسمت شان نشده، چون آن کسی که باید ، آنها را نطلبیده، به خاطر همین من خداراشکر می کنم که این لیاقت را داشتم که پایم به این جا باز شود.فقط وقتی آنجا باشی میفهمی که وظیفه همه مسلمان هاست که بروند و دفاع کنند و چقدر آنها به کمک نیاز دارند. آنجا صحنههایی را آدم می بیند که دلش خون می شود.
مثلا چه صحنه هایی؟
همه اینهایی که در کلیپ ها از وحشیگری داعش میبینیم، همه اینها آنجا صد درجه بدتر وجود دارد، همه اینها مستند است، آنها واقعا رحم ندارند.
شما با چه انگیزهای مدافع حرم شدی؟
راستش را بگویم بار اول با چند تا از دوستانم همراه شدم، فقط میخواستم تجربه کنم ببینم آنجا چطور است، اما وقتی یک بار بروی دیگر نمی توانی دل بکنی.من هم از وقتی سوریه رفتم حس و حالم عوض شد؛یک آدم دیگر شدم.
بچه هم داری؟
سه تا بچه دارم.
کارت چیست؟
بنا هستم.
فکر میکنی چه عاملی باعث شده این همه داوطلب برای دفاع از اسلام در خاک سوریه وجود داشته باشد؟
تنها عامل همین معجزه اسلام است. آنجا حزب الله لبنان علیه داعش میجنگد، ما (فاطمیون) هستیم، برادران ایرانی مان هستند، زینبیون (پاکستانی ها) هستند، خود سوری ها هستند، وقتی این همه افراد مختلف کنار هم برعلیه یک دشمن میجنگند، چه دلیلی جز معجزه اسلام می تواند وجودداشته باشد. همه ما آنجا مثل برادر در یک جبهه می جنگیم... منبع: جام جم آنلاین
منبع: جهان نيوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۲۲۹۴۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بخشش عجیب در خوزستان؛ مقتول، قاتلش را بخشید
به گزارش تابناک به نقل از ایسنا، یکی از روزهای خردادماه سال ۹۶ به پلیس اهواز خبر رسید که زنی که به تنهایی زندگی میکرد در خانه اش در منطقه چهارراه آبادان به قتل رسیده است. این خبر را نزدیکان این زن به پلیس خبر داده بودند. آنها بعد از آنکه او به تماسهایشان جواب نداده بود نگران شده و به خانه اش رفته و در آنجا با پیکر بیجانش روبهرو شده بودند. بر بدن مقتول چندین جای بریدگی با جسم برنده و نوک تیز به چشم میخورد.
همچنین فرزندان مقتول با بررسی وضعیت او پی بردند که طلا و جواهراتی که او همیشه استفاده میکرده نیز سرقت شده است. از سویی بررسیها نشان میداد که عامل جنایت آیفون خانه را نیز احتمالا با این تصور که تصاویر او را ضبط کرده سرقت کرده است. در همین حال متخصصان پزشکی قانونی بعد از معاینه اولیه جسد اعلام کردند که به احتمال زیاد یک روز از قتل میگذرد. در این شرایط بود که پیکر مقتول به پزشکی قانونی منتقل شده و تحقیقات برای رازگشایی از این جنایت آغاز شد.
برق طلا
آنطور که نزدیکان مقتول میگفتند از مدتها قبل یک نظافتچی برای تمیز کردن خانه مقتول به آنجا میرفت و روز قبل پسر نظافتچی به جای او به خانه زن تنها رفته بود. این زن آن روز در تماس با دخترش گفته بود که پسر نظافتچی که حدود ۱۸ سال داشت طوری رفتار کرده که او ترسیده است. همین اطلاعات باعث شد که نام پسر ۱۸ ساله بعنوان اولین مظنون مطرح و ساعتی بعد به اتهام قتل دستگیر شود.
متهم در همان بازجوییهای مقدماتی به قتل اعتراف کرد و گفت با انگیزه سرقت جواهرات زن تنها او را به قتل رسانده است. متهم در اعترافاتش گفت: پدرم سالها برای نظافت به آنجا میرفت. آن روز، چون کارش زیاد بود از من خواست به آنجا بروم. هنگام ورود نگاهم به جواهرات زن افتاد و وسوسه شدم. چند دقیقهای کار کردم، اما ناگهان به سوی او رفتم و بعد از قتل جواهراتش را سرقت واز آنجا فرار کردم. بعد جواهرات را به یک طلافروشی بردم تا بفروشم، اما طلافروش فاکتور خواست و فقط به من ۳ میلیون تومان داد و قرار شد بقیه پول را بعد از بردن فاکتور بدهد.
حکم قصاص
متهم به قتل در ادامه با شکایت فرزندان مقتول بعنوان اولیای دم در دادگاه کیفری یک استان خوزستان محاکمه و به قصاص محکوم شد. از آنجا که همه شواهد و مدارک در این پرونده علیه متهم بود حکم قصاص در دیوانعالی کشور نیز تایید و مقرر شد این حکم بعد از پرداخت تفاضل دیه از سوی اولیای دم، اجرا شود. بر اساس قانون زمانی که قاتل مرد و مقتول زن باشد برای اجرای حکم اولیای دم باید نیمی از دیه قاتل را به او بپردازند.
شمارش معکوس برای قصاص
با قطعی شدن حکم، همه چیز برای قصاص قاتل آماده شده بود. چند روز قبل تنها پسر مقتول برای پرداخت تفاضل دیه به دادسرا رفته بود. او قصد داشت هرطور که شده قاتل مادرش را قصاص کند و اصلا به بخشیدن او فکر نمیکرد. در دادسرا، اما اتفاقی افتاد که ناگهان ورق برگشت. او با زنی به نام مریم کارگر دستجردی که در پروندههای قتل زیادی پادرمیانی کرده و باعث سلح و سازش شده روبهرو شد. این فعال اجتماعی در حال تلاش برای صلح و سازش در پرونده دیگری بود و پسر مقتول وقتی او را دید تحت تاثیر حرفهایش قرار گرفت و ناگهان از تصمیمی که گرفته بود منصرف شد. او دادسرا را ترک کرد و چند روز بعد دوباره برگشت و این بار گفت قصد دارد قاتل را ببخشد.
چرا قاتل مادر را بخشیدم
میلاد سوزنچی، فرزند مقتول درباره این تصمیم به همشهری میگوید: در این مدت برای تصمیم گیری خیلی فکر کردم، اما به نتیجهای نرسیدم. چند روز قبل بر سر مزار مادرم رفته بودم. از او خواستم نشانهای به من نشان دهد تا بهتر تصمیم بگیرم و از فشاری که تحمل میکنم نجات پیدا کنم. روزی که به دادسرا رفتم تا کار را تمام کنم با دیدن خانم دستجردی آن نشانه را حس کردم. وقتی او با من صحبت کرد آرام شدم و همان موقع تصمیم گرفتم که قاتل مادرم را برای رضای خدا ببخشم. در حقیقت مادرم خودش با نشانهای که نشانم داد خواست تا قاتلش را ببخشم. من هم کاری را کردم که او خواسته بود. حالا از تصمیمی که گرفتهام راضی هستم و احساس آرامش میکنم.