ادعای عجیب متهم پرونده بنیتا و سکوت پلیس
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۲۳۶۹۷۴
به گزارش شریان نیوز،با گذشت چند روز از فاجعه مرگ دردناک و تکان دهنده بنیتا کوچولو در خودروی سرقتی پدرش، اظهارات جدید متهمان این پرونده و به خصوص یکی از متهمان سوال های جدیدی را به وجود آورده است.
مهدی، متهم پرونده مرگ بنیتا ادعا کرده است: « همان شب اول، حادثه ربوده شدن بنیتا را به پلیس اطلاع داده است!» بر اساس ادعاهای این متهم او چند ساعت پس از وقوع این حادثه به کلانتری خاتونآباد پاکدشت مراجعه کرده و ماموران را در جریان حادثه قرار داده است.
بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او مدعی شده حتی حوالی محل پارک خودرو را هم به آن ها اعلام کردم که بر اساس آن ماموران وعده پیگیری دادند.در عین حال با گذشت بیش ازچندین ساعت از بیان این ادعا از سوی متهم ردیف دوم، پلیس (تا زمان تنظیم این گزارش شامگاه روز دوشنبه )سکوت اختیار کرده و واکنشی به این ادعا نداشته است.
در عین حال این ادعا در فضای مجازی نیز بازتاب گسترده ای داشته است و بسیاری از کاربران خواستار شفاف سازی پلیس درباره این ادعا شدند. از جمله کاربری روز گذشته در توئیتر با اشاره به این ادعا نوشت :«۲۴ساعت ازحرف متهم ردیف دوم پرونده بنیتا در دادسرا گذشته:"دو بار به پلیس محل خودروی حامل کودک را خبر دادم".
هنوز پلیس سکوت کرده .»کاربر دیگری نوشت : «متهم ردیف دوم #بنیتا گفته به پلیس دوبار حضوری و تلفنی اطلاع دادم.اگر این ادعا واقعی باشه کلانتری مسئول مستقیم مرگ این کودکه. #خطای_پلیسی»
اظهارات دو متهم در دادسرای جنایی ۲۷ تهران
به گزارش ایسنا، دو متهم مرگ بنیتا ٦ روز پس از دستگیری، اعترافات اولیه در اداره آگاهی و بازسازی صحنه جرم، حوالی ظهر یک شنبه در دادسرای ناحیه ٢٧ تهران در برابر بازپرس این پرونده قرار گرفتند. آن ها در اظهاراتشان به جزئیات بیشتری درباره این حادثه پرداختند. از تصمیم به سرقت پراید پدر بنیتا گرفته تا چگونگی رها کردن این دختر ٨ ماهه در خودرو.
اعترافاتی که پاسخ بسیاری از پرسشهای مطرح شده درباره این حادثه تلخ و غمانگیز را داد. اما مهمترین بخش اظهارات این دو متهم، جایی بود که مهدی متهم ردیف دوم این پرونده ادعا کرد همان شب اول، حادثه ربوده شدن بنیتا را به پلیس اطلاع داده است!
بر اساس ادعاهای این متهم، او چند ساعت پس از وقوع این حادثه به کلانتری خاتونآباد پاکدشت مراجعه کرده و ماموران را در جریان حادثه قرار داده است. او مدعی شده حتی حوالی محل پارک خودرو را هم به آن ها اعلام کرده است که بر اساس آن ماموران وعده پیگیری داده اند.در ادامه مشروح گفتوگوی «شهروند» با دو متهم پرونده بنیتا را میخوانید:
محمد ۲۷ ساله و فردی که رانندگی خودروی سرقتی را در روز حادثه به عهده داشت، به گفته خودش از ۱۲ سال پیش به شیشه اعتیاد دارد. اولین بار نیز در ۱۷ سالگی دستگیر و آخرین بار نیز سال گذشته با قید وثیقه آزاد شده است. وی در پاسخ به این که چرا بنیتا را در خودرو رها کردی؟گفت : نمیدانم. فقط میخواستم از این ماجرا خلاص شوم.
نمیدانستی که نوزاد ٨ ماهه بدون آب و غذا در گرمای تابستان شانسی برای زنده ماندن ندارد؟
من اصلا به این چیزها فکر نمیکردم. ذهن من فقط به فرار از این ماجرا قد میداد. من به شیشه اعتیاد دارم. آن روز هم برای تهیه جنس به مشیریه رفته بودیم. صدای گریه بچه من را دیوانه کرده بود. فقط میخواستم از این شرایط خلاص شوم.
یعنی اعتیاد تا این حد تو را پریشان کرده که موضوع به این سادگی را نمیتوانستی تشخیص دهی؟
نه واقعا مغزم کار نمیکرد. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که خودرو را با بچه کنار خیابان اصلی پارک کنم. روبهروی یک ابزارفروشی. با خودم فکر کردم کسی از این مغازه به این خودرو شک میکند.
وقتی خودرو را پارک کردی، مغازه ابزارفروشی باز بود؟
یادم نیست.
چند ساعت بعد یا فردای آن روز به سرنوشت این بچه فکر نکردی؟
چرا ولی با خودم گفتم که حتما کسی او را پیدا کرده است.
تا قبل از دستگیری به محلی که خودرو را پارک کرده بودی، بازنگشتی؟
نه، اصلا حوالی آن جا هم نرفتم. کاری نداشتم.
چند سال داری؟
٢٧سال.
درس خواندی؟
تا کلاس سوم راهنمایی.
ازدواج کردی؟
چند وقتی است با یک خانم ٣٨ ساله ازدواج کردم.
او هم مصرفکننده است؟
من مدتی پخشکننده مواد بودم. او هم مصرفکننده و مشتری خودم بود. کمکم با هم بیشتر آشنا و به هم علاقهمند شدیم تا اینکه با هم ازدواج کردیم.
در این مدت خبرهای زیادی از گم شدن بنیتا در تلگرام و اینستاگرام منتشر شد. خانواده او بارها از طریق شبکههای اجتماعی از سارقان درخواست بازگرداندن دخترشان را داشتند. حتی پدر او از خودرو هم گذشت تا شاید بچه سالم پیدا شود. هیچکدام از این ها تأثیری در تو نداشت؟
همه این ها را من در این مدتی که دستگیر شدهام، شنیدم. من نه تلگرام دارم نه وقتی برای این کارها. گوشی من اینترنت ندارد. من تا قبل از این که دستگیر شوم از این صحبتها هیچ اطلاعی نداشتم.
همسرت هم به تو چیزی نگفت؟
یادم نیست. شاید گفته باشد ولی من چیزی نشنیدم. من وقتی در خانهام یا در حال شیشه کشیدنم یا خوابم، زیاد متوجه اتفاقات دور و برم نیستم.پدر بنیتا در صحنه بازسازی جرم بارها گفت که دخترش را صدا میزده و به سارق میگفته که بچهاش داخل خودروست.او داشت داد و فریاد میکرد اما من فقط به فکر فرار بودم. اصلا یادم نیست که او چنین حرفی زده باشد. البته شاید گفته اما من یادم نیست. من صدای او را درست نمیشنیدم. فقط مشتهای او را یادم هست. ولی از وجود بچه اطلاعی نداشتم.
چه زمانی متوجه شدی بچه را هم با خودرو دزدیدی؟
وقتی به پاکدشت رسیدیم، صدای گریه بچه بلند شد. تازه فهمیدم یک بچه داخل این خودرو بوده.
از خودرو سرقت هم کردی؟
ضبط و باند آن را برداشتم.
در آن لحظه بچه چه کار میکرد؟
درست یادم نیست ولی فکر کنم داشت گریه میکرد، صدای گریهاش هنوز توی گوشم است.
سابقهداری ؟
به جرم سرقت و خرید و فروش مواد مخدر چند بار دستگیر شدم. من فقط ١٣ فقره سرقت در پروندهام دارم.
زندان هم رفتی؟
بله. دیماه پس از ١٧ ماه از زندان با سند آزاد شدم. بعد هم ازدواج کردم.
چه کسی برای تو سند گذاشت؟
پدرم سند خانهاش را آورد.
چگونه دستگیر شدی؟
پلیس ردم را از مهدی گرفته بود. در واقع دوستم مهدی به پلیس اطلاع داد. اول او را گرفتند بعد هم من را در خانه برادرم دستگیر کردند.
ادعای یکی از سارقان خودروی پدر بنیتا: محل رها کردن کودک را به پلیس اطلاع داده بودم
مهدی، دومین متهم این پرونده است. او همان کسی است که پلیس از طریق او موفق به دستگیری عامل این حادثه میشود.
هنگام سرقت همراه محمد بودی؟
من یک پراید دارم. آن روز من با محمد برای تهیه جنس به آن جا رفتیم. محمد پیاده شد تا خودرو را سرقت کند. من هم بعد از چند دقیقه با او تماس گرفتم. محمد به من گفت به پاکدشت رفته، آدرس را گرفتم و من هم پیش او رفتم.
وقتی سرقت را تماشا میکردی، متوجه حضور بنیتا در خودروی سرقتی نشدی؟
من بلافاصله از محل خارج شدم. تا قبل از این که به محمد برسم، از وجود بچه بیاطلاع بودم.
محمد هم تلفنی به تو چیزی نگفت؟
او فقط آدرس را به من داد. وقتی پیش محمد رسیدم، تازه فهمیدم یک بچه هم داخل خودروست. همان موقع به او گفتم بچه را دم یک آژانس رها کند. اما او ترسیده بود. اولش بچه خواب بود، بعد بیدار شد. محمد داشت ضبط خودرو را باز میکرد. من دلم برای این بچه سوخت، چند بار به او اصرار کردم اما توجهی به حرف من نکرد. من خودم بچه دارم. حال پدر و مادر آن بچه را میفهمیدم. به همین دلیل به محمد اصرار کردم اما فایدهای نداشت.
چرا به پلیس اطلاع ندادی؟
خبر دادم. دو بار هم خبر دادم. من برای پلیس همه ماجرا را تعریف کردم. یک بار خودم به کلانتری رفتم، یک بار هم از طریق دوستم موضوع را به آن ها اطلاع دادم. من هر کاری کردم تا این بچه آسیب نبیند.
کی به پلیس اطلاع دادی؟
همان روز حادثه ساعت ۲۰:۳۰ بود. دلم آرام نگرفت. به کلانتری خاتونآباد رفتم. به آن ها گفتم، دوستم شیشه مصرف میکند. خودرویی را سرقت کرده که داخل آن یک کودک است. حتی آدرس حوالی پارک خودرو را هم به آن ها دادم، مامور کلانتری هم به من گفت پیگیری میکنند.
یعنی شما چند ساعت پس از سرقت موضوع را به پلیس اطلاع دادی؟
حدود ساعت یک ظهر پنجشنبه ما از آن خودرو جدا شدیم. حدود ٨ ساعت بعد هم من به کلانتری خاتونآباد رفتم و همه چیز را تعریف کردم.
در این مدت خبر گم شدن بنیتا همه جا پیچیده بود. چرا با خانواده او تماس نگرفتی؟
من چند بار هم با محمد صحبت کردم. او به من گفت بچه را نزدیک یک آژانس گذاشته است. من هم با خودم گفتم هم به پلیس خبر دادم و هم محمد راست میگوید. دیگر پیگیر ماجرا نشدم تا این که روز سهشنبه از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم این بچه هنوز پیدا نشده است. خیلی ناراحت شدم.
با خودم فکر کردم اگر آن بچه هنوز داخل خودرو باشد، حتما بلایی سرش آمده است. ترسیدم. موضوع را با یکی از دوستانم در میان گذاشتم تا او به پلیس تلفنی اطلاع دهد. او هم دوباره ماجرا را برای آن ها تعریف کرد. بعد هم از طریق او من را دستگیر کردند و سپس به سراغ محمد رفتند. در واقع من دو بار با پلیس تماس گرفتم. یک بار مستقیم و یک بار هم از طریق دوستم.
کجا با محمد آشنا شدی؟
من و محمد اهل پاکدشت هستیم. همان جا با هم آشنا شدیم.در همین حال رکنا نیز نوشت : مهدی، همدست محمد که ۳۶ سال سن دارد و متاهل و دارای دو فرزند ۲ ساله و ۹ ساله است ،می گوید: در کار مشاور املاک فعالیت دارم و به عنوان راننده نیز در شهرداری پاکدشت کار می کنم، درآمدم در ماه ۵ میلیون تومان است به همین دلیل من نیازی به دزدی ندارم و به خاطر این که محمد را لو داده ام می گوید من پیشنهاد سرقت را داده ام.
با این حال محمد نیز فقط ۱۰ درصد از حرف های مهدی را تایید کرد! منبع: روزنامه خراسان
منبع: شریان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۲۳۶۹۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای قتل غزاله و اعدام آرمان؛ رابطهای بی فرجام
به گزارش تابناک، آرمان، پسرک نوجوانی که در ۱۷ سالگی متهم به قتل دوستش غزاله شد، حالا در لبه تیغ ایستاده و هر آن احتمال دارد حکم قصاص برای او اجرا شود. مروری بر پرونده اخباری که درباره او و مقتول منتشر شده نشان دهنده وضعیت عجیب و پیچیده این پرونده است.
حکم قصاص آرمان عبدالعالی که به خاطر اتهام به قتل دوست دخترش غزاله شاکر در معرض اجرا قرار گرفته است، امروز اجرا نشد تا بار دیگر تلاش برای گرفتن رضایت از خانواده مقتول ادامه یابد.
سه نکته بسیار مهم در این پرونده وجود دارد که باعث شده افکار عمومی نسبت به آن حساسیت زیادی نشان دهد. اول آنکه هیچ نشانی از جسد مقتول در دست نیست ولی قضات به این نتیجه رسیده اند قتل واقع شده است. نکته دوم حساسیت هایی است که نسبت به اعدام و بخشش وجود دارد و نکته سوم مربوط به وضعیت آرمان است. آنطور که قانون تکلیف کرده باید برخی متهمان از جمله متهمان به قتل تحت معاینه روانشناسی قرار گیرند. روانشناس پرونده آرمان هم در دادگاه گفته است او مشکل عصبی و انزوای بیش از حد دارد و وضعیت روانی او در زمان حادثه محرز است.
فهمیه حسینی در صحن علنی دادگاه کیفری یک گفت: آرمان در زمان حادثه دچار افت شدید تحصیلی بوده و معدل او در آن زمان هفت بوده است. او دچار مشکلات روحی شدید بوده است. بعد از بازداشت و در زندان هم او در کارهای گروهی شرکت نمیکند و دوستی در زندان ندارد. در همه کارهای گروهی ناموفق است و فقط درسخواندن که یک کار فردی است را خوب انجام داده است. او بسیار کم حرف میزند و هیچ دوستی ندارد. قبل از زندان هم این وضعیت را داشته است و این نشان از مشکل عصبی و انزوای بیش از حد آرمان دارد. او به نامه غزاله اشاره کرد و گفت: از نامهای که از غزاله به جا مانده است، هم آمده که آرمان «بچه است»؛ رفتارهای بچگانه دارد. بنابراین عدم درک عقلی آرمان با توجه به وضعیت تحصیلی وی در زمان حادثه و وضعیت روانی او و همچنین نامه غزاله محرز است. بنا بر این گزارش قضات بعد از بررسی پرونده رأی خود را اعلام خواهند کرد.
با این حساب می توان گفت شاید آرمان سلامت روان نداشته و متوجه عواقب عمل خود در اقدام به قتل غزاله نبوده است. هر چند این جزییات در پرونده مضبوط است و دسترسی به آن جز برای طرفین پرونده و وکلایشان مقدور نیست.
با وجود این سه نکته، رییس شوراهای حل اختلاف کشور معتقد است می توان از خانواده غزاله، رضایت گرفت. امروز هادی صادقی در پاسخ به سوالی درباره پرونده آرمان عبدالعالی گفت: همچنان در تلاش هستیم که در این پرونده رضایت خانواده مقتوله را بگیریم.
او گفت: درباره این که این فرد مجرم است یا نه، نباید قضاوت کنیم زیرا این پرونده جزییات بسیار دارد و مسایل مختلفی در حاشیه این پرونده مطرح است بنابراین قضاوت در این پرونده سخت است. دهها قاضی در این پرونده ورود کردند و پرونده با دقت بررسی شده و دو مرتبه در دیوان عالی کشور مورد بررسی قرار گرفته است.
رئیس مرکز توسعه حل اختلاف کشور گفت: مردم از نظر اتقان حکم صادره تردید نکنند زیرا براساس شواهد موجود حکم قتل صحیح است هرچند طبیعتاً ناخواسته بوده و قاتل هدف قبلی نداشته و این اتفاق پیش آمده است. این جوان سابقه جنایی نداشته و جنایتکار حرفهای نیست. گاهی افراد در یک لحظه حادثهای پیش میآید و خطایی می کنند. البته در این خطاها عمد بوده اما با قصد قبلی نبوده است. خانواده مقتول و محکوم خانوادههای محترمی هستند و ما هر دو خانواده را دیدیم و با آن ها صحبت کردیم. آرمان عبدالعالی زمانی که به زندان میرود، در حال اخذ دیپلم بوده اما در زندان فوق لیسانس خود را نیز اخذ کرده است.
رئیس مرکز توسعه حل اختلاف کشور گفت: باید به خانواده مقتوله حق داد که داغ بزرگی دیدهاند و از طرف دیگر جنازهای هم در کار نیست و از این خاطر نیز خانواده مقتوله آزرده خاطر هستند. اکنون شرایط به گونه ای نیست که به جسد دسترسی باشد و اتفاقی افتاده که قابل دسترسی نیست و هر چه اینها اصرار کنند که آرمان جای جنازه را بگوید، او نمی تواند بگوید زیرا خودش هم نمیداند و اگر میدانست تا الان بارها گفته بود.
قتلی که جسد مقتول هرگز پیدا نشد
رسیدگی به این پرونده از اسفند سال ۹۲ آغاز شد و خانواده دختر ۱۹ سالهای بهنام غزاله خبر ناپدید شدن دخترشان را اعلام کردند اما خیلی زود مشخص شد او آخرین بار به خانه دوستش که پسری ۱۸ ساله بهنام آرمان بوده رفته است. با دستگیری آرمان، او پس از چند روز به قتل غزاله اعتراف کرد و بازداشت شد. اما مدتی بعد منکر قتل شد و گفت آن روز از غزاله خواستم برای صحبت و خداحافظی به خانه ما بیاید چون میخواست برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود.
آرمان گفت: چون او را دوست داشتم و نمیخواستم برود سر این موضوع با هم بحث کردیم اما او از پلهها پرت شد و سرش به لبه پله خورد، من هم ترسیدم و جسدش را در یک چمدان گذاشتم و در سطل زباله خیابان انداختم.
بعد از اعترافات آرمان تلاش برای پیداکردن جسد آغاز شد اما این جستوجوها راه به جایی نبرد و جسد دختر جوان هنوز هم پیدا نشده است. مدتی بعد آرمان اعترافات قبلی خود را پس گرفت و مدعی شد قتلی مرتکب نشده است. او گفت: غزاله به خانه ما آمده بود که موقع بازگشت در راهپله پایش لیز خورد و روی پلهها افتاد و جانش را از دست داد. من هم ترسیده بودم، او را بلند کردم و در یک چمدان گذاشتم و نزدیکی سطل زباله رها کردم. من غزاله را نکشتم.
انکارهای آرمان فایدهای برای او نداشت، با اینکه او در زمان قتل چند روز تا ۱۸سالگی زمان داشت و هنوز به ۱۸سالگی نرسیده بود، در دادگاه محاکمه و به قصاص محکوم شد. رأی صادرشده مورد تأیید دیوان عالی کشور قرار گرفت و پرونده برای اجرای حکم آماده شد.
مادر غزاله اعلام کرد در صورتی گذشت میکند که آرمان محل دفن جسد را بگوید.
با این وجود باز هم با توجه به مدارک جدید بهدستآمده و قبول اعاده دادرسی، آرمان بار دیگر پای میز محاکمه رفت و این بار در شعبه ۵ مورد محاکمه قرار گرفت. او که حالا در مقطع فوقلیسانس در دانشگاه شهید مدرس در حال تحصیل است، یک بار دیگر اعلام کرد قتل کار او نیست و نمیداند جسد کجاست و ممکن است غزاله زنده باشد.
در نهایت قضات دادگاه کیفری استان تهران وارد شور شدند و آرمان را در قتل مجرم تشخیص دادند و او را برای بار دوم به قصاص محکوم کردند. رأی صادرشده یک بار دیگر در دیوان عالی کشور تأیید شد.
نکته اینجاست که خانواده غزاله شکایت دیگری هم از آرمان کرده بودند: او علاوه بر قتل، جسد دختر ما را پنهان کرده است. با توجه به اینکه پلیس نتوانست جسد را پیدا کند، خانواده غزاله درباره اخفای جسد از سوی متهم نیز شکایتی در شعبه ۱۱۵۴ دادگاه بعثت مطرح کردند.
در نهایت بخشی از پرونده که مربوط به اخفای جسد بود به شعبه ۱۱۵۴ دادگاه بعثت فرستاده شد و قاضی دادگاه آرمان را به سه ماه و یک روز حبس محکوم کرد.
جزییاتی که در دادگاه بیان شد
در دو دادگاهی که آرمان در آن به جرم قتل محاکمه شد، جزییات زیادی بیان شده است. در دادگاه اول او اختیاری نماینده دادستان گفت: آرمان در سال ۹۲ دختری به نام غزاله را به قتل رسانده است و همه مدارک موجود در پرونده این موضوع را ثابت میکند. او به قتل اعتراف کرده و به یکی از دوستانش هم گفته مرتکب قتل شده است اما از آنجایی که جسدی از غزاله پیدا نشده است، در پرونده شبهه ایجاد شد.
نماینده دادستان در توضیح پسگرفتن رأی دو نفر از قضات هم گفت: آنها رأی خود را پس نگرفتند و به دلیل اینکه وکیل سابق مقتول مدعی شده بود مدارک جدیدی در پرونده پیدا شده خواستار بررسی بیشتر پرونده شدند. دو موضوع بهعنوان مدرک جدید مطرح شد؛ یکی دفترچه بیمه غزاله بود و دیگری تمدید مرخصی دانشگاه او. هر دو مورد به دقت مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که هیچکدام دلیلی بر زندهبودن غزاله نیست. ما همچنان با توجه به مدارک موجود در پرونده بر مجرمبودن متهم اصرار داریم. سپس پدر و مادر مقتول در جایگاه قرار گرفتند و خواستار صدور حکم قصاص شدند. پدر غزاله در توضیح تمدید دفترچه بیمه دخترش گفت: همسر من بیمه خویشفرماست؛ غزاله را هم خودش بیمه کرده بود. بعد از قتل غزاله وقتی همسرم برای واریز حق بیمه و تمدید دفترچه رفته بود، بهصورت اتوماتیک دفترچه غزاله هم تمدید شده بود. این مسئله پیچیده نبود که بهعنوان مدرک جدید عنوان کردند.
مادر غزاله هم در توضیح مرخصی دانشگاه دخترش گفت: غزاله از دانشگاه مرخصی گرفته بود؛ میخواست در خارج از کشور درس بخواند و برای این کار آماده میشد اما این اتفاق افتاد. وقتی از دانشگاه با من تماس گرفتند و گفتند مرخصی غزاله تمام شده و او برنگشته من موضوع را تعریف کردم و گفتم باور نمیکنم، دخترم مرده است. آنها هم از سر دلسوزی گفتند یک ترم دیگر تمدید میکنند. آنها به خاطر ناراحتی من چنین کاری کردند. مدرک جدیدی وجود نداشت؛ خواستند که من را آرام کنند. بعد از حادثه من روزهای سختی را گذراندم. تا زمانی که آرمان به قتل غزاله اعتراف کند، من در خیابانها دنبال دخترم میگشتم. ساعتها در خیابان با ماشین میرفتم که دخترم را پیدا کنم. به هر دختری که شبیه غزاله بود میرسیدم، جلویش را میگرفتم. من خیلی سختی کشیدم.
در ادامه زمانی، وکیل اولیای دم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: متأسفانه وکیل سابق متهم در این پرونده کارهایی کرد که پرونده با چالش روبهرو شود. ما براساس مدارک پرونده درخواست صدور حکم قانونی را داریم.
آرمان: از من اعتراف دروغ گرفتند
در ادامه جلسه دادگاه، آرمان در جایگاه متهم قرار گرفت و از خود دفاع کرد. او گفت: من اتهام قتل عمدی را قبول ندارم. من و غزاله مشکل خاصی با هم نداشتیم. او به خانه ما آمد و با هم صحبت کردیم و بعد رفت. من صدایی شنیدم، وقتی در را باز کردم، غزاله را دیدم که در راهپله افتاده است. خیلی ترسیدم. او را به داخل خانه کشیدم و بعد سعی کردم کمکش کنم. آنقدر ترسیده بودم که نمیدانستم چه میکنم. من خیلی بچه بودم. غزاله را داخل کیسه گذاشتم. متوجه شدم نفس میکشد اما ترسیده بودم و فقط میخواستم او را از خانه دور کنم. بعد کیسه را به نزدیکی سطل زباله اطراف پارک ملت بردم.
قاضی گفت: چرا با اورژانس تماس نگرفتی؟چرا جسد را به چندین متر آنطرفتر از خانه بردی؟ متهم گفت: به فکرم نرسید با اورژانس تماس بگیرم. من بعد متوجه شدم که باید با اورژانس تماس میگرفتم و جسم غزاله را هم از ترس به کمی دورتر بردم. من اصلا متوجه کارهایم نبودم. قاضی گفت: لکههای خون روی دیوار، کاغذ دیواری دستگیره کمد و جاهای دیگر خانه شما بوده است. اگر غزاله خارج از خانه افتاده بود و تو او را به داخل آوردی، چرا این خونها در خانه بود. متهم گفت: من دقیقا نمیدانم از چه صحبت میکنید و من در جریان نیستم.
قاضی پرسید: چرا به دوستت گفتهای که غزاله را کشتهای؟ اگر تو واقعا این کار را نکرده بودی، چرا این حرف را به او زدی و درخواست کمک کردی.
متهم گفت: من اول گفتم غزاله زمین خورده؛ حرفم را باور نکرد. بعد گفتم دعوا کردیم؛ باز باور نکرد و بعد گفتم او را کشتم که حرفم را باور کند و کمک کند. متهم گفت: من و غزاله هیچ مشکلی با هم نداشتیم. در مدتی که با هم دوست بودیم، سه بار با هم دعوا کردیم. یک بار من پیشقدم شدم که آشتی کنم و دو بار غزاله پیشقدم شد. آن روز هم مشکلی با هم نداشتیم و او خداحافظی کرد و رفت و بعد این اتفاق افتاد. قاضی گفت: از غزاله نامهای به جا مانده که در آن به تو اشاره کرده و گفته از دست آزارهای تو خسته شده است. دراینباره چه میگویی. متهم گفت: من نمیدانم آن نامه چیست. من و غزاله هیچ مشکلی با هم نداشتیم. متهم در پاسخ به این سؤال که با توجه به انکارش چرا به قتل اعتراف کرده، گفت: بعد از بازداشت به من خیلی سخت گذشت. مدام به من میگفتند پدر و مادرت در اتاق بغلی هستند و بازجویی میشوند و من اذیت میشدم به همین دلیل اعتراف دروغ کردم.
به نظر می رسد افکار عمومی انتظار دارد علاوه بر اجرای عدالتضمن اعلام رضایت از سوی اولیای دم و گذشت از قصاص آرمان، زوایای پنهان این پرونده مشخص شود.