Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-30@04:42:44 GMT

مرد افغان همسر و مادرزنش را کشت

تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۲۴۴۴۱۳

به مادرزنم گفتم دیگر تحمل ندارم و می‌خواهم همراه با بچه‌هایم به افغانستان بازگردم که مادرزنم با من درگیر شد، مرا کتک زد و یقه لباسم را پاره کرد، من نیز که دیگر تحمل دیدن این وضع را نداشتم ...

به گزارش تسنیم، بعد از ظهر روز گذشته خبر یک درگیری خونین در یک آپارتمان سه طبقه در خیابان نبرد جنوبی به پلیس 110 اعلام شد که به سرعت تیمی از مأموران کلانتری 132 نبرد به محل اعلام خبر حاضر شدند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



با حضور مأموران در محل اعلام خبر، مرد جوان افغانستانی که چاقو به دست بود؛ چاقو را به مأموران تحویل داد و اعلام کرد زن بیست و هفت ساله و مادرزن چهل و سه ساله‌اش را مورد اصابت ضربات چاقو قرار داده است.

دقایقی بعد همزمان با حضور اورژانس در محل حادثه مشخص شد زن جوان بر اثر شدت جراحات جان خود را از دست داده و مادرزن متهم نیز که دچار جراحت شدید شده بود به بیمارستان هفت‌تیر منتقل شد.

با تشکیل پرونده قتل عمد و اعلام مراتب به بازپرس کشیک قتل پایتخت، قاضی ایلخانی؛ بازپرس امور جنایی تهران به همراه اکیپ تشخیص هویت آگاهی در صحنه جرم حاضر شده و مشغول تحقیقات درباره این پرونده آغاز شد همچنین مرد جوان با دستور بازپرس بازداشت و پیش از ظهر امروز به دادسرای امور جنایی منتقل شد.

متهم پرونده در اظهاراتش درباره جزئیات قتل به بازپرس گفت: من و همسرم حدود پنج سال قبل در افغانستان با هم ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج دو فرزند بود، من روابط خوبی با هسمرم داشتم تا اینکه حدود دو سال قبل مادر و پدر همسرم به ایران آمدند، آنها پس از اینکه در ایران ساکن شدند، مدام اصرار می‌کردند که من و زن و بچه‌ام نیز به ایران بیاییم و گفتند که از ما حمایت می‌کنند به همین دلیل من نیز تمام زندگی‌ام را فروخته و به صورت قاچاق با زن و بچه‌هایم به ایران آمدم.

وی ادامه داد: پس از اینکه به ایران آمدم، رفتارهای پدر و مادر همسرم عوض شد و با من مشکل پیدا کردند، حتی برادران همسرم چندین بار مرا کتک زده و تهدید می‌کردند، شرایط زندگی بسیار برایم سخت شده بود و تصمیم داشتم همراه با فرزندانم به افغانستان بازگردم اما من غیرقانونی وارد خاک ایران شده بودم و این کار ممکن نبود، دیگر برایم راهی نمانده بود تا اینکه ظهر روز گذشته پس از حضور در سفارت افغانستان به منزلم رفتم.

متهم این پرونده که 31 سال سن دارد، در ادامه اظهاراتش به بازپرس گفت: زمانیکه به خانه رفتم به مادرزنم گفتم دیگر تحمل ندارم و می‌خواهم همراه با بچه‌هایم به افغانستان بازگردم که مادرزنم با من درگیر شد، مرا کتک زد و یقه لباسم را پاره کرد، من نیز که دیگر تحمل دیدن این وضع را نداشتم، چاقویی برداشته و به سمت مادرزنم حمله‌ور شدم، ابتدا چند ضربه چاقو به کمر و شکم مادرزنم زدم و سپس 6 ضربه چاقو به گردن همسرم زدم در نهایت نیز همسایه را باخبر کرده و از وی خواستم با پلیس تماس بگیرد فقط به همسایه گفتم که دختر و پسرم را به افغانستان بازگرداند.

پس از این اظهارات، قاضی ایلخانی، متهم پرونده را برای ادامه تحقیقات در اختیار مأموران اداره آگاهی قرار داد و بررسی‌ها در رابطه با این پرونده ادامه دارد.

منبع: فرارو

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۲۴۴۴۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم

به گزارش خبرآنلاین چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

23302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198

دیگر خبرها

  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • نحوه ساخت یک ابزار ساده و کارآمد برای تیز کردن چاقو در خانه (فیلم)
  • یک میلیون مهاجر افغان از ترس اخراج پنهان شده اند
  • شادی فوتسالیست‌های افغان با صادق بوقی
  • خبر خوب برای دانشجویان افغان در ایران
  • تقسیم عشق در زندگی زوج مبتلا به «ای‌ال‌اس»/بیماری جزیی از زندگیست
  • تجاوز جنسی ۴ مرد افغان به نوجوان ایرانی در تهران | التماس کردم فایده نداشت! +فیلم
  • دیپلمات افغان: جهان به سمت تعامل با کابل پیش می‌رود
  • جمیله علم الهدی خطاب به غربی ها: به ایران بیایید و وضعیت زنان را ببینید
  • مرد نقاش، راز آتش زدن همسر و فرزندش را فاش کرد