مصباحیمقدم: در جریان اصولگرا حرف آخر را جامعه روحانیت میزند
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۲۷۷۶۱۹
سیاست>احزاب و شخصیتها - سخنگوی جامعه روحانیت مبارز تاکید دارد: با ناطق نوری در مورد شرکت در جلسات جامعه روحانیت مبارز صحبت کردیم اما تمایل به حضور نداشت.
فائزه عباسی:نتایج دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری که مشخص شد انتقادات در اردوگاه اصولگرایی هم آغاز شد؛ انتقاداتی که عمدتا جبهه نیروهای مردمی انقلاب را نشانه رفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اصلاحاتی که شاید یک معنای آن عبور از جامعیتن باشد. غلامرضا مصباحی مقدم سخنگوی جامعه روحانیت مبارز در این مورد با خبرآنلاین به گفتوگو نشست هرچند ترجیح داد در مورد نواصولگرایی سکوت کند اما بازخوانی در ساختار اصولگرایی را لازم دانست. او در مورد عملکرد جمنا نیز گفت: ما از سال 1376 تا 1396 هیچگاه شاهد رسیدن به فرد واحد نبودهایم اما این دفعه به دلیل فعالیت جمنا اصولگرایان توانستند به یک فرد واحد برسند؛
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید؛
****
آقای مصباحی مقدم! اصولگرایان نتوانستند در این دوره از انتخابات موفق ظاهر شوند، دلیل این ناکامی از نگاه شما چیست و عملکرد هم طیفانتان را چطور ارزیابی می کنید؟
با توجه به تجربه داخلی و جهانی یک دلیل روشن میتواند این باشد که دولت مستقر موقعیت برتر در تبلیغات و امکانات را دارد بنابراین بسیار طبیعی است که دولت مستقر بار دیگر سکان قوه مجریه را به دست بگیرد و علت آن واضح است چراکه هم چهار سال کارکرده و به مسائل اشراف دارد و هم در این حین تبلیغاتی را انجام داده است که این تبلیغات یا آشکار بوده و یا ضمنی ؛ لذا قدرت در دست اوست و دیگر ارگانها اگر رسمی وارد رقابت تبلیغاتی نشوند غیرمستقیم حتما حضور دارند کما اینکه این کار را کردند و انکارپذیر هم نیست درحالیکه رقیب از چنین جایگاهی برخوردار نبوده . نه چهار سال کار کرده و نه رسانهای قابلتوجه در اختیار دارد برای مثال آقای رئیسی چهل روز قبل از انتخابات کار خود را شروع کرد و زمان کافی در اختیار نداشت البته علاوه بر این او میتوانست از ظرفیتی که وجود داشت استفاده کند و بخواهد به کمکش بیایند که خودش نخواست یا آنها نخواستند و این کمک صورت نگرفت. بهطور عمده آقای رئیسی با تکیه به توانایی خودش توانست 16 میلیون رای بدست بیاورد.
منظور شما از ظرفیتی که میتوانست کمک کند و اینکار را نکرد چیست؟
منظورم این است که یک مجموعه بزرگی را به کمک بگیرد.
چه مجموعه ای ؟
مشخصا منظور جریان اصولگرا و احزاب و شخصیتها است. برای مثال در سفرهای استانی میتوانست یک تیم بزرگ ر ا به همراه داشته باشد و زمانی که خودش در مرکز استان با مردم دیدار میکند تیم همراه را به شهرهای اطراف اعزام کند تا آنها نیز در شهرستانها با مردم دیدار کنند. در هر صورت یا این موقعیت وجود نداشت یا او استفاده نکرد اما به نظر میرسید این اقدام میتوانست بسیار مفید باشد.
البته عملکرد جمنا نیز با علامت سوالهای گوناگونی روبهرو است برخی انتقاداتی را متوجه این جبهه میدانند شما عملکرد آن را چگونه میبینید؟
جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی یا جمنا چند ماه مانده به انتخابات شروع به کار کرد و فرض آنها این بود که ما برای یک کار بلندمدت آمدهایم و انتخابات سال 96 یک دستگرمی بود و انتظار پیروزی صددرصدی نداشتند. طبعا تلاش خوبی کردند و توانستند نیروهای مردمی را از کل کشور جمع کنند و نشستهای خوبی را برگزار کردند. ما از سال 1376 تا 1396 هیچگاه شاهد رسیدن به فرد واحد نبودهایم اما این دفعه به دلیل فعالیت جمنا اصولگرایان توانستند به یک فرد واحد برسند پس این یک اقدام موفق بوده است و مجموعه افرادی که در سال 76 به آقای ناطق نوری کاندیدای جناح اصولگرا رای دادند هفت میلیون نفر بودند اما امروز کاندیدای جبهه اصولگرا 16 میلیون رای میآورد این یک رشد بسیار خوبی است لذا به نظر میرسد ایراد جدی متوجه آن نباشد البته نمیتوان گفت هیچ ایرادی ندارد قطعا نواقصی وجود دارد که در حال بررسی است تا در انتخابات آینده مرتفع شود.
این نواقص را تشریح می کنید؟
ازجمله ایرادات جمنا این بود که از ظرفیت احزاب استفاده نکردند و تنها به ظرفیت افراد خاص اتکا کردند و نوعی عدم به بازی گرفتن احزاب در دستور کار بود که احزاب هم یک ظرفیت داشتند و چهبسا اگر از ظرفیت آنها استفاده میشد نتیجه بهتری میگرفتند.
منظور شما حزب موتلفه و پایداری است؟
من بهطور خاص اسم کسی را نمیبرم منظور من کل احزاب اصولگرا است که حدود بیستوچند حزب است.
برخی چهرههای اصولگرا مانند آقای پور مختار، مصری و ... انتقادات دیگری را متوجه انتخابات جمنا میدانستند و میگفتند در این انتخابات استانی که برگزار شد، مهندسی صورت گرفت یا حتی آقای حاجی بابایی میگفتند اشتباهات جمنا در شکست انتخابات موثر بود ایا این نقد وارد بود؟
من در مورد اظهارنظر دیگران اظهارنظری ندارم.
اساسا اعتقاد دارید انتخابات درونی جمنا چه آن رای گیری استانی چه رسیدن به کاندیدای واحد ایراد داشته است؟
من این ایراد را ندیدم.
در جریان انتخابات 96 به نظر می رسید برخی احزاب که تفاوت قابلتوجهی با جریان اصولگرای سنتی دارند مانند جبهه پایداری،رهپویان و ... به دنبال عبور از جامعتین بودند، خود شما فکر میکنید جریان اصولگرایی از محوریت جامعتین فاصله گرفته است؟
در این دوره از انتخابات ما شاهد استفاده از ظرفیت جامعه روحانیت مبارز بودیم و مسائلشان را با دبیر کل مطرح کردند در جامعه روحانیت هم مطرح شد اما مسئله عبور مطرح نبود.
همین جمعیت رهپویان که اشاره کردید و در جمنا هم نقش موثری داشت، مبنا را بر عبور از جامعه روحانیت و جامعه مدرسین قرار نداده بود.
این موضوع در مورد جبهه پایداری هم صدق میکند؟
جبهه پایداری اصلا به جمنا ورود نکرد که بخواهیم بگوییم چه موضعی نسبت به جامعتین داشت. لذا وقتی ورود نکرده است دیگر پرداختن به آن موضوعیت پیدا نمیکند.
بههرحال پایداری در چارچوب اصولگرایی شناخته می شود، سوال من از این منظر است که احزاب درون اصولگرا آیا چنین موضعی دارند یا ...
درست است که آنها به جمنا ورود نکردند اما نتیجه را پذیرفتند و گفته بودند که اگر خروجی موردقبول ما باشد از آن حمایت میکنیم نهایتا آنچه اتفاق رخ داد وفاق همه شخصیتها و احزاب اصولگرا در مورد آقای رئیسی بود.
با ظهور و بروز جمنا قرار است لیدری اصولگرایان از جامعتین به جمنا منتقل شود؟
خیر جامعتین جایگاه خود را دارند و همواره این جایگاه در مجموعه اصولگرایی جایگاه پدری بوده است؛ یعنی همواره طرف مشورت قرار میگرفتند و امروز هم این جایگاه را دارند.
در حال حاضر صحبت از اصلاح در ساختار و سازوکار جمنا مطرح است این اصلاح از چه نظر است؟ از جلسات جمنا خبری دارید؟
بله جمنا همچنان جلسات خود را برگزار میکند.
به نظرتان چه اصلاحی باید صورت بگیرد؟
پیشبینی من این است که هیچ نوع اصلاحی در مبانی صورت نخواهد گرفت و اگر قرار باشد اصلاحی صورت بگیرد در رویکردها، شعارها و بهکارگیری ساختاری است که بتواند هم نیروهای مردمی را جذب و هم توجه احزاب را جلب کند.
مثلا فرض کنید اگر قرار باشد یک شخص رهبری جریان اصولگرایی را به عهده بگیرد این رهبری به آقای ناطق نوری سپرده خواهد شد یا ابراهیم رئیسی؟
جریان اصولگرا هیچگاه و هرگز دنبال یک لیدر نبوده است ، بلکه همواره به دنبال تشکلهایی بوده است که آنها نقشآفرینی کنند ، بهعبارتدیگر اعتبار را به فرد نمیدهند بلکه اعتبار را به تشکیلات میدهند و در این رابطه حتی آیتالله مهدوی کنی که شخصیت کمنظیری بودند اعتقاد به لیدری نداشتند و تنها خود را صاحب یک رای میدانستند بر این اساس چنانچه رای گیری صورت میگرفت و نظر ايشان رای نمیآورد کاملا به نتیجه پایبند بودند. این رفتار یک معنا دارد و معنای آن این است که جریان رقیب به دنبال یک لیدر کاریزماست ، اما ما چنین چیزی را دنبال نمیکنیم و به دنبال نقش جمعی هستیم و نه نقش فردی.
اما این واقعیت وجود دارد که در کشور ما به دلیل نبود احزاب قوی و حزبی نبودن جامعه بحث ریشسفیدی و رهبری به معنای شخص نقش قابلتوجهی را ایفا میکند.
بله اما این نقش کمککننده است نه تعین کننده.
بنابراین چه کسی میتواند این نقش کمککننده را در اصولگرایی ایفا کند؟
همین نقش کمککننده را جریان اصولگرایی بهجای آنکه به فرد بدهد به تشکیلات داده است برای مثال گفته شد جامعه روحانیت حرف آخر را بزند و رهبری را به عهده بگیرد.
واقعا همچنان حرف آخر را جامعه روحانیت میزند؟
تا امروز اینطور بوده است انشالله بعد از این هم همین خواهد بود.
اخیرا بحثی با عنوان نواصولگرایی مطرح شده است...
من مایل نیستم در این رابطه صحبت کنم.
یعنی بازخوانی و باسازی اصولگرایی را قبول ندارید؟
من پیش از این هم اشاره کردم و گفتم اگر این بازخوانی در مبانی باشد معنی ندارد و مبانی ما بسیار قرص و محکم است ، اما اگر این بازخوانی در روش ها و ساختارها باشد مانعی ندارد.
چقدر این بازخوانی را لازم میدانید ؟
ببینید اگر منظور از این بازخوانی این باشد که شیوه ای به کار گرفته شود تا جاذبه بیشتری ایجاد شود به نظرم ضرورت دارد این بازخوانی صورت بگیرد تا اینکه صرفا از روش های سنتی استفاده شود از روش هایی استفاده شود که جامعه جوان امروز از آن استقبال میکند باید استفاده شود.
می شود به صورت مصداقی صحبت کنید؟
ببینید مثلا بحث شبکه مجازی فضایی است که مردم ما و جوانان به شدت در آن فعال هستند لذا استفاده از این شبکه بسیار موثر است هم در یارگیری و هم در تبلیغات انتخاباتی این یک مثال است اما استفاده از ابزار نباید با آن اصولی که قبلا پذیرفته اند در تضاد باشد.
چقدر اصلاح نگاه اصولگرایان به زنان، جامعه مدنی و اقلیت های مذهبی میتواند موثر باشد؟
این ها همه از مواردی است که موجب جذب بیشتر هواداران خواهد شد.
فکر نمی کنید دیدارهایی که کاندیداهای اصولگرا با خواننده زیرزمینی یا برخی سینماگران داشتند جزئی از این تغییر روش برای جذب ارای بیشتر بود؟
این یک اتفاق کوچک و حاشیه ای بود که به عمد در حال بزرگ شدن است. نباید به حواشی آنچنان پرداخت که تبدیل به متن شود و متن را به حاشیه راند.
پس می توان یک دلیل عقب افتادن از رقیب را موضوع گفتمانی دانست؟
در اين دوره ما چیزی عقب نیفتادیم ، بلکه قدرتی که دست ما نبود همچنان در دست رقیب باقی ماند. یک موقع هست می گوییم قدرت را نتوانستیم تصاحب کنیم ، بله نتوانستیم و طبیعی هم هست که سه دور ما مجلس را به عهده داشتیم حال یک دور رقیب ما مجلس را در اختیار بگیرد که آن هم ندارد؛ یا ریاست جمهوری دو دوره در دست رقیب بود دو دوره ما گرفتیم و حال دوباره در دستان رقیب است و این رویکرد مردم طبیعی است چرا که مردم با هیچ جناح و حزبی خویشاوندی دائمی ندارند و به عملکردها نگاه می کنند.
آقای مصباحی مقدم! معمولا در زمان انتخابات شاهد رفتارهایی پوپولیستی هستیم که از سوی کاندیداها و جریان های وابسته به آنها صورت می گیرد جایگاه اعتماد به این رفتارها و وعده در شرایط امروز جامعه ما کجاست؟
همواره عده ای در جامعه ما هستند که تحت تاثیر اقدامات پوپولیستی قرار می گیرند ، منتها شاید روند تحولات سیاسی به گونه ای پیش برود که اثر گذاری اقدامات پوپولیستی کاهش پیدا کرده باشد. به نظر من اقدامات پوپولیستی را می توان نوعی فریب کاری افکار عمومی تلقی کرد و فریبکاری افکار عمومی تا یک جایی میتواندمردم را تحت تاثیر قرار دهد اما کم کم مردم متوجه می شوند این ها فریب است و متعاقبا تاثیر پذیری آنها کاهش پیدا میکند.فراموش نکنیم امروز با مردمی سروکار داریم که هوشیار هستند و فهم سیاسی آنها نسبت به گذشته بسیار رشد کرده است.
مشخصا آقای رئیسی در زمان انتخابات مواد غذایی را بین محرومین و در مناطق محروم تقسیم می کردند آیا می توان این رفتار را از رفتارهای پوپولیستی دانست؟
این کاری که شما می گویید سالها قبل از طریق آستان قدس انجام می گرفت و اساسا ربطی به انتخابات نداشت. یعنی آستان قدس با وجود موقوفه ها منابعی در اختیار دارد که باید از این طریق به خانواده های کم درآمد کمک کند. آقای رئیسی پیش از اینکه تمایل خود را به حضوردرانتخابات اعلام کند ، به صورت جدی کاندیداتوری خود را نفی می کرد و این جریان توزیع مواد غذایی قبل از کاندیداتوری ایشان وجود داشت و بعد از آن هم ادامه خواهد داشت.
یعنی قبل از انتخابات هم مرسوم بوده است که اسم رئیس آستان قدس در بسته ها قرار داده شود؟
این حرف ها دروغ و دروغ سازی است.
در ارزیابی های انتخاباتی گفته می شود اگر بجای اینکه آقای قالیباف به نفع آقای رئیسی کنار کشید آقای رئیسی به نفع آقای قالیباف کنار می کشید احتمال رای اوری کاندیدای اصولگرا بیشتر میشد چراکه با کناره گیری قالیباف بخشی از رای او به سبد روحانی ریخته شد چقدر این تحلیل قابل قبول است؟
مساله را در جریان انتخابات کاملا دقیق بررسی کردیم و دیدیم بخشی از آرای آقای رئیسی بهطور یقینی به سبد اقای قالیباف نخواهد رفت و ارزیابی ها نشان می داد اگر هر دو بمانند هیچ کدام نمیتوانند اکثریت نسبی را به دست بیاورند، پیش بینی ما این بود که حتی انتخابات به دور دوم هم نمی رود و در دور اول این موضوع به نتیجه میرسید. این انتظار و امید بود که با کنار رفتن آقای قالیباف بخش قابلتوجهی از آرای او به سبد رئیسی برود و البته پیش بینی میشد که بخشی از آرا نیز متوجه رقیب شود اما آنقدر نبود که بخواهد تعیین کننده باشد درواقع بدون آن آرا هم روحانی برنده انتخابات میشد ، لذا به فالیباف توصیه شد شما کنار بروید 60 درصد آرا شما به آرای آقای رئیسی اضافه خواهد شد و همین اتفاق نیز رخ داد.
به گفته شما نهایت هرکدام از دو کاندیدا کنار می رفتند بخشی از آرای آنها به سبد رقیب ریخته میشد فکر چرا چنین اتفاقی رخ می دهد؟
مسئله سلیقه است. عده ای آقای قالیباف را به عنوان مدیر اجرایی باتجربه قبول دارند و طبیعتا این تجربه را برای آقای رئیسی قائل نیستند و عده ای هم آقای رئیسی را از جهات مختلف قبول دارند و درمقابل این مقبولیت را برای آقای قالیباف قائل نیستند طبعا آرای آنها تقسیم می شود.
حضور آقای میرسلیم در انتخابات را چطور ارزیابی کردید؟
نقش مثبت و منفی نداشت و حضورشان خیلی مهم نبود.
آیا صحبتی شد که آقای میرسلیم کناره گیری کند و تنها یک کاندیدا باقی بماند؟
چندصد هزار رایی که آقای میرسلیم آورد چندان موثر نبود.
طی چند هفته اخیر شاهد کناره گیری آقای ناطق نوری از برخی مسئولیت های سیاسی شان یا استعفای تعدادی از امام جمعه هایی با گرایش اعتدالی هستیم، تحلیل شما از این روند اتفاقات چیست؟
کناره گیری آقای ناطق نوری به این علت بود که بتوانند راحت تر برای آقای روحانی کار کنند، به نظرم موضوع دیگری نیست. استعفاهای امام جمعه ها هم هیچ ربطی به مسائل سیاسی ندارد.
اما این تصور وجود دارد که شاید اصولگرایان معتدل در حال کنار گذاشته شدن هستند؟
چنین اراده ای وجود ندارد.
نقش اصولگرایان معتدل را در فضای سیاسی فعلی چطور میبینید؟
اصولگرایان اساسا معتدل هستند، در این میان اندکی غیر معتدل هم هستند. درواقع جریان اصلاح طلب به خوبی توانسته است از نظر مفاهیم سیاسی رقیبش را مساوی کند با تندروها و طبقه بندي جناح ها از نظر اصلاح طلبان اين گونه است : اصولگرایان،اصلاح طلبان و معتدلین؛ این یعنی اصولگرایان معتدل نیستند درحالیکه اصل اعتدال مال اصولگرایان است و اصل افراط گرایی و تندروی در جريان اصلاح طلبی است و اصلاح طلبان در مجلس ششم نشان دادند چقدر تندرو هستند، طی دوره ریاست جمهوری هفتم و هشتم نشان دادند چقدر تندرو هستند و نشان دادند خط قرمز های نظام را پشت سر می گذارند ، نشان دادند که چالش داخلی در نظام ایجاد می کنند و به جای اینکه چالش بین نظام و ضد نظام باشد چالش بین این جبهه و آن جبهه بود، با قوه قضائیه، شورای نگهبان و صدا و سیما به چالش پرداختند ،افراط آن طرف است و این طرف ما شاهد معتدلین هستیم. بنابراین اعتدال جزو ذات اصولگرایی است. ما تند روی را کج روی می دانیم چه در این جناح باشد چه در جناح مقابل، غلبه اعتدال با ماست و آقای روحانی که شعار اعتدال داد اصلاح طلب نبود.
ولی مواردی که شما نام بردید از چالش با قوای دیگر و عبور از خط قرمز ها را در دولت نهم و دهم بیشتر دیدیم تا دولت هفتم و هشتم؟
مردم گذشته ها را فراموش نمى كنند ، تندروى هاى مجلس ششم و دولت اصلاحات قابل مقايسه با جريان انحرافى نبود، آن هم تلاش اصلاح طلبان بود که بگویند دولت نهم و دهم وابسته به اصولگرایان است ، آقای احمدی نژاد اصولگرا نبود و با حمایت اصولگرایان هم روی کار نیامد.
اما شما گفتید دو دولت دست اصلاح طلبان بود، دو دولت دست اصولگرایان و دوباره این دولت به دست رقیب افتاد؟
احمدی نژاد خود را ابندا اصولگرا می دانست اما درواقع اصولگرا نبود و شما دیدید این مجلس اصولگرا بود که از آقای احمدی نژاد سوال کرد وتا نزديك استيضاح او پيش رفت .
به نظر میرسد طیف تندرو در هردو جریان به حاشیه رفته اند این به حاشیه رفتن نتیجه چیست؟
ذات تندروی اقتضا میکند به حاشیه برود چراکه مردم هیچ گاه با تندروی همراه نمی شوند ، بنابراین هرگاه شاهد تندروی بودند واکنش منفی نشان دادند مجلس ششم نتیجه اش این شد که مردم از اصلاح طلبان بهطور کامل رویگردان شدند و همینطور در نتیجه شورای اول این شد که شورا بهطور کامل به دست اصولگرایان سپرده شد و این مصداق شعر "رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود رهرو آن ست که آهسته و پیوسته رود" است. بنابراین چنین منشی مبنای رفتار اعتدالی و پایداری آن است.
پس باتوجه به حرف شما ما در دولت احمدی نژاد، مجلس و شورای شهر شاهد تندروی بودیم که باعث شد مردم به کاندیدای رقیب رو بیاورند؟
در مورد احمدی نژاد بله تندروی باعث شد مردم به روحانی رای دهند ، اما در مورد مجلس و شورای شهر این قدرت و ابتکار اصلاح طلبان بود که توانست نوعی همزادپنداری را برای احمدی نژاد و جریان اصولگرا به مردم القا کند و موفق شد در این جنگ روانی مردم را تحت تاثیر قرار دهد و همان تصوری را که از احمدی نژاد داشتند آن تصور را غلبه داد بر کل جریان اصولگرایی و این شد که مجلس را از دست یک عده معتدل، مدیر و توانا خالی کرد و افرادی را آورد که مردم از آنها شناخت ندارند و توانایی زیادی هم ندارند و نمیتوانند به حق مردم را نمایندگی کنند و این اثر تبلیغات و جنگ روانی است.
آقای روحانی و آقای ناطق نوری از اعضای جامعه روحانیت مبارز بودند رابطه آنها امروز با این تشکل چگونه است آیا جلسات را شرکت می کنند؟
آنها جلسات را شرکت نمىكنند ،اما هیچ گاه هم خواستار استعفا نشدند.
آیا صحبتی با آنها داشتید؟
بله ما در وقت خود مکررا با آنها صحبت کردیم .
این صحبت با هر دو شخص بود؟
با آقای روحانی جدیدا صحبتی نکردیم و این صحبت مربوط به یکی دوسال قبل است.
امروز عمده مباحث حول محور کابینه می چرخد نظر شما در مورد کابینه دوازدهم و نحوه چینش آن چیست؟
اگر اقای روحانی بخواهد دور دوم ریاست جمهوری اش دورانی باشد که انشاالله ختم به خیر شود و سرنوشت روسای جمهور گذشته را پیدا نکند باید از نگاه سیاسی به کابینه پرهیز کند و یک کابینه کار تشکیل دهد. خدا رحمت کند آقای هاشمی رفسنجانی را. ایشان به وزرا گفته بود هیچ کدام کار سیاسی نکنید من خودم به اندازه کافی سیاست ورزی می کنم وظیفه شما کار کردن است. کابینه آقای هاشمی یک کابینه موفق بود و دو دور ریاست جمهوری ایشان خیلی از مشکلات ما را حل کرد و ما را از خرابی های بعد از جنگ خارج کرد و ما را به جایی رساند که رونق اقتصادی رخ داد و زیرساخت ها بازسازی شد و صنعت به چرخش درآمد.
من معتقدم آقای روحانی مشی آقای هاشمی رفسنجانی را دنبال کند انشالله موفق خواهد بود و کابینه ای را انتخاب کند که از صلاحیت لازم و کافی برخواردار است. بهترین ها را از نظر مبانی فکرى و قدرت اجرایی برگزیند و به گرایش سیاسی آنها نگاه نکند، درواقع باید با نگاهی فراجناحی کابینه خود را بچیند. اگر آقای روحانی لیست وزرای خود را با رهبری چک کرده باشد جای تقدیر دارد ،این همان مشی مرحوم هاشمی رفسنجانی بنا به گفته خود ان مرحوم است ،این مسئله هماهنگی میان رئیس جمهور و رهبری را افزایش می دهد و در نتیجه همکاری در کل نظام را تقویت میکند.
چقدر لازم است با مجلس مشورت شود؟
اقدام خوبی است ، اما غیر از ادوار نخستین مجلس و دولت ما دیگر شاهد چنین اتفاقی نبودیم.
گفته می شود از فراکسیون های سیاسی مجلس لیست هایی گرفته شده است؟
این اقدام خوبی است و قدرت انتخاب رئیس جمهور را بالا می برد و همین که این لیست ها را گرفته اند نوعی احترام گذاشتن به نمایندگان مجلس است ، اما طبعا نگفته اند که این لیست ها مبنا قرار داده می شود و همه وزرا از میان این لیست ها انتخاب می شوند.
اما این لیست ها توقع ایجاد نمیکند؟
قطعا توقع ایجاد میکند ، اما آنچه مهم است این است که مجلس باید وظیفه خود را درست انجام دهد یعنی با معرفی وزرا مجلس باید با اعمال دیدگاه کارشناسی به بررسی آنها بپردازد. درواقع توصیه به شایسته سالاری تنها شامل دولت نمی شود ، بلکه مجلس نیز باید این رویه را در دستور کار خود قرار دهد.
سهم خواهی ها چقدر میتواند بر کابینه تاثیر بگذارد؟
سهم خواهی ها مشکل آفرین و نوعی معامله است که باعث می شود کابینه ای ناهمگون شکل بگیرد و اگر
منبع: خبرآنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۲۷۷۶۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیت الله علوی بروجردی: روحانیت در عصر آیتالله بروجردی، با سازماندهی ایشان به اوج رسید/ ایشان معتقد بودند ما برای دنیا حرف داریم
پایگاه خبری جماران، سید مهدی حسینی دورود: به مناسبت شصتوپنجمین سالگرد درگذشت مرجع فقید جهان تشیع - آیتالله العظمی حاجآقا حسین طباطبایی بروجردی، با نوه ایشان آیتالله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی که اکنون از چهرههای شناحته شده حوزۀ علمیه بهحساب میآید و اظهار نظرات او در حیطه امور اجتماعی معمولا بازتاب های رسانه ای قابل توجهی دارد، به گفتوگو نشستیم.
مشروح این گفت و گو در پی می آید:
برخی انتقاد میکنند که چرا پس از شصت سال از رحلت مرحوم آیتالله العظمی بروجردی (قدس سره)، برای ایشان مراسم سالگرد برگزار میکنید؟
باید به این نکته توجه داشته باشید که هدف از برگزاری سالگردها صرفاً تجلیل یک شخصیت یا گرامیداشت سالگرد فوت آن مرجع نیست، بلکه این مراسم بهانهای برای تجدید عهد با گذشتۀ خودمان و مرجعیت اصیل گذشته است. همچنین یادآوری این نکته است که حوزه چه بزرگانی را در عرصۀ مرجعیت داشته است و نگاه ما برای آینده نمیتواند بینیاز از نگاه به گذشته باشد. در تاریخ هزاروچهارصدسالۀ شیعه و در دوران غیبت کبری و غیبت صغری، حداقل نقش فقهای بزرگ این بود که توانستند چهارچوب مکتب را حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروزه جمعیتی بالغ بر چهارصد یا پانصد میلیون نفر، رهرو این مکتب هستند؛ لذا نمیتوان نقش فقها را نادیده گرفت.
بارها گفتهام که قیام امام خمینی از سال ۱۳۴۲ آغاز شد و در سال ۱۳۵۷ به اوج رسید. سرمایۀ ایشان عبارت بود از حیثیتی که علمای بزرگ شیعه و قبل از آنها ائمۀ طاهرین(علیهمالسلام) ایجاد کرده بودند و امام با این سرمایه قیام کرد و به محبوبیت عمومی دست یافت. این سرمایه فقط مخصوص امام نبود، بلکه همۀ گذشتگان، از تکتک ائمه (علیهمالسلام) تا فقهایی که جانفشانی کردند و جانشان را در این مسیر گذاشتند، در این تاریخ ۱۴۰۰ساله نقش داشتهاند.
گاهی برخی افراد از ما میپرسند که آیا مرحوم آیتالله بروجردی کرامتی داشتند؟ آیا ایشان خدمت امام زمان(عج) رسیدند؟ امروزه کرامتسازی باب شده است. برخی نزدیکان مرحوم آیتالله بروجردی نقل میکنند که وقتی اینگونه صحبتها دربارۀ گذشتگان نزد ایشان مطرح میشد، ایشان میفرمودند که بعد از مرگ ما، از این دست کرامتها برای ما هم خواهند ساخت!
روزی نزد مرحوم آیتالله سید احمد خوانساری(رضواناللهعلیه)، مرجع عظیمالقدر، دربارۀ کرامتهای مرحوم آیتالله بروجردی صحبت شد. آیتالله خوانساری گفتند: «بزرگترین کرامت کسی مثل آیتالله بروجردی این است که به وظایف خودش خوب عمل کند. این بالاترین حد کرامت است.» اینکه کسی بر روی هوا یا روی آب راه برود، کرامت نیست، بلکه کرامت این است که شخص وظیفهاش را بهخوبی تشخیص دهد، بهخوبی به آن عمل کند و بتواند در حفظ شیعه تأثیرگذار باشد؛ این کرامت است. لذا هدف از برگزاری سالگرد، این است که یاد و نام همۀ بزرگان شیعه، و نهتنها مرحوم آیتالله بروجردی، گرامی داشته شود.
مرحوم آیتالله بروجردی امروزه به عنوان نماد مرجعیت گذشتۀ ما در جامعه است. هرگاه صحبت از مرجعیت شود، نام و یاد ایشان یکی از شاخصههایی است که در ذهن بسیاری از مردم وجود دارد. حتی مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و آخوند خراسانی چنین جایگاهی در اذهان مردم ندارند. مرحوم آیتالله بروجردی نماد مرجعیت شدهاند؛ لذا تجلیل از این نماد، تجلیل از روحانیت و مرجعیت شیعه است. همچنین، تجلیل از پیوندی است که بین آینده و گذشته وجود دارد؛ لذا برای شناخت آینده، آشنایی با تجربههایی که در زمان مرحوم آیتالله بروجردی رخ داده است، میتواند برای نسل ما کارساز و کارگشا باشد تا بدین وسیله، آیندۀ روحانیت را بسازیم.
آیتالله العظمی بروجردی (قدس سره) در چه موقعیتی به قم آمدند و وضع روحانیت در آن دوره چگونه بود؟
مرحوم آیتالله بروجردی زمانی به قم آمدند که مشروطیت به اتمام رسیده بود. با وجود تلاش و خلوص بزرگانی که از افتخارات شیعه هستند مانند مرحوم آخوند خراسانی و ملا محمدکاظم خراسانی، اما در عمل و اجرا، کار مشروطه بهدرستی پیش نرفت، بهطوریکه مرحوم آخوند در آخر عمر تصمیم گرفت به ایران بیاید، اما در کاظمین ایشان را مسموم کردند. لذا حرکت مشروطه، آنطور که متولیان بزرگ مانند مرحوم آخوند میخواستند، به پیش نرفت و قضایایی که پس از آن پیش آمد، از منزلت روحانیت نزد مردم کاست و روحانیت را ضعیف کرد. شاید یکی از علل آن به نحوۀ عملکرد ضعیف برخی از روحانیون برمیگردد که در آن زمان عهدهدار برخی امور بودند.
بههرحال، علت هرچه بود، روحانیت از چشم مردم افتاد. امام خمینی نقل میکردند که پس از مشروطیت، وسایل نقلیۀ عمومی روحانیون را سوار نمیکردند و میگفتند ماشین ما پنجر میشود! این قضیه مربوط به آن ایام است.
مرحوم آیتالله بروجردی تمام این دوران را بهدقت دیده بودند؛ چون ایشان در اوج مشروطه، ساکن نجف بودند. دورانی دهسالهای که ایشان در نجف بودند، دقیقاً اوج مشروطیت است و در طول این مدت هم، آنطور که همه نوشتهاند و گفتهاند، در فقه و اصول ملتزم درس آخوند خراسانی بودهاند و از همۀ مسائل مشروطه باخبر بوده و همۀ حوادث را از نزدیک دیدهاند. ایشان به درس آقا سید محمدکاظم یزدی یا اصلاً نرفتند یا شش ماه رفتند. مرحوم آقای عزیز طباطبایی می فرمودند که پدران ما میگفتند مرحوم آیتالله بروجردی شش ماه به درس آقا سید محمد کاظم یزدی آمدهاند. آیتالله بروجردی به دلیل کسالت پدر و به اصرار مرحوم آخوند خراسانی، به بروجرد بازمیگردند، و به فاصلۀ ششهفت ماه بعد از بازگشت ایشان، آخوند خراسانی به شهادت میرسد.
پس از فوت پدر آیتالله بروجردی، مرحوم آخوند طی چند نامه از ایشان میخواهند که به نجف برگردند. ایشان هم تصمیم به بازگشت به نجف میگیرند؛ اما خبر درگذشت مرحوم آخوند به ایشان میرسد؛ از اینرو عزم رحیل، بدل به اقامت در بروجرد میشود. با اینکه آن زمان آقا سید محمدکاظم یزدی در نجف بود و آیتالله بروجردی جزو اولین کسانی بودند که بر «عروه» حاشیه نوشته بودند، به نجف برنمیگردند. ایشان ۳۴ سال در بروجرد بودند و اوضاع سیاسیاجتماعی کشور بعد از فوت آخوند خراسانی را دیدند، حمله به مجلس را دیدند و شاهد سایر حوادث بودند.
زمانی که رضاخان عهدهدار حکومت شد، ایشان در بروجرد بودند. در سفری که آیتالله بروجردی به حج رفته بودند، در مرز عراق دستگیر و به تهران منتقل شده و به مدت یازده ماه به مشهد تبعید میشوند. ایشان هفت ماه بعد، به قم میآیند؛ اما با لطایفالحیلی به بروجرد برگردانده میشوند. آیتالله بروجردی زمان حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم آمدند، یعنی دقیقاً زمانی که مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی از اصفهان به قم آمده بود. بنابراین ایشان کاملاً در جریان اوضاع و احوال کشور بودند. وقتی ایشان به شهر قم آمدند، روحانیت از ارج و منزلت افتاده بود و در چشم مردم جایی نداشت و تأثیرگذار نبود.
حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی میفرمودند در آن دورانی که روحانیت از اعتبار افتاده بود و رضاخان شاه بود، در شهر آمل دو نفر از شاگردان مرحوم آخوند حضور داشتند، اما نه جماعتی داشتند و نه درس و منبری و فعالیتی، بلکه خانهنشین شده بودند. این دو روحانی چون مجتهد بودند، مجوز لباس روحانیت داشتند؛ لذا با هم قرار گذاشته بودند که هرکدام صبح از خانه بیرون بیایند و با لباس روحانیت یک خیابان را تا آخر بروند و به خانۀ خود برگردند. یعنی تمام کارشان این بود که نشان بدهند ما روحانیت هنوز وجود داریم. در واقع روحانیت از نظر اعتبار در پایینترین سطوح خود بود و بزرگانی بودند که اینگونه در جامعه حضور پیدا میکردند تا مردم دستکم عبا و عمامه و روحانیت را فراموش نکنند. البته نقش مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی را نمیتوان نادیده گرفت. ایشان در بازسازی روحانیت نقش چشمگیری در سطح جهانی داشتند.
دربارۀ اقدامات مرحوم آیتالله بروجردی (قدس سره) پس از ورود به قم بفرمایید.
مرحوم آیتالله بروجردی پس از ورود به قم، در اولین اقدام روحانیت را سازماندهی کردند. معنای سازماندهی این است که ایشان تا جایی که میتوانستند، در هر شهر و بلادی، فرد موجّه و ملای موقّری را مستقر و از او حمایت میکردند. البته گاهی در یک شهر بیش از یک روحانی حضور داشت و آنان جوابگوی مردم در نیازهای روحانی بودند. به گفتۀ نزدیکان مرحوم آیتالله بروجردی، تعبیر ایشان این بود که «ما باید در هر جایی یک روحانی و ملا را پرورش دهیم.» علت بهکاربردن این تعبیر از سوی ایشان این بود که روحانی به شهر برود، ریشه بزند، آنگاه که ریشه زد و درخت شد، در جامعه ثمرات و تربیت خواهد داشت و در بین اشخاص عادی و طلبههایی که تربیت میکند، ثمرۀ خود را نشان میدهد.
آیتالله بروجردی وقتی کسی را به شهری میفرستادند، از او حمایت میکردند. مهم است که آقایان طلبهها و اساتید ما بدانند که آیتالله بروجردی هیچ وقت در عمر خود در هیچ مکانی، دفتر کاری نداشتند. وقتی مرجعی در شهری دفتر میزند، معنایش این است که «آقایانی که مقلد فلان مرجع هستید، وجوهات خود را به این دفتر بدهید.» پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که تکلیف علمایی که در این شهر هستند و حوزه، مدرسه، مسجد و جماعت دارند، چه میشود؟ برای این موضوعات چارهاندیشی نشده بود. آیتالله بروجردی دفتر نزدند و منطقشان این بود که خانه و مسجد هر عالم و عمامهبهسر، دفتر من است. لذا مقلدان ایشان در محل خودشان، نزد هر عالمی که میشناختند میرفتند و وجوهات خود را به او پرداخت میکردند. گاهی اوقات، برخی افراد از سایر شهرها برای پرداخت وجوهات به آیتالله بروجردی، به قم میآمدند؛ اما ایشان نمیپذیرفتند و میفرمودند: «در آن شهر فلان آقایان نمایندۀ من هستند، لذا ما به طور مستقیم، از شما وجوهات را نمیپذیریم و باید به آنها بدهید تا آنها برای ما بفرستند.»
آیتالله یثربی کاشانی میگفتند: «آیتالله بروجردی فوت کردند، اما قبل از فوتشان، راه خانۀ ما را به مردم یاد دادند. من ماندم و بین مردم اعتبار پیدا کردم.» لذا به دلیل سازماندهی ایشان بود که در هر شهری شخصیتهایی حضور داشتند. ایشان شخصیتها را تشویق میکردند که اگر میتوانند، در بلاد مدرسه بسازند و حوزهای تشکیل دهند. ایشان با اهتمام حیرتانگیزی که داشتند، آنها را تشویق و کمک میکردند و پول میفرستادند و اجازه میدادند که در شهرها مدرسه تأسیس کرده و طلبه تربیت کنند، و بعد از اینکه طلبه به حد بالایی رسید، برای ادامۀ تحصیل به قم فرستاده شوند.
حتی در بعضی شهرها مثل کرمانشاه که علما نتوانستند مدرسه بسازند یا مردم رغبتی به طلبگی نداشتند، خودشان مدرسه ساختند و طلبهها را از قم به کرمانشاه فرستادند؛ چون آن زمان، در کرمانشاه طلبه نبود. همچنین چند نفر از بزرگان و اساتید مثل حاج آقا عطاء(الله اشرفی اصفهانی) و مرحوم آقای میبدی را، بااینکه در قم از اساتید مطرح بودند، به کرمانشاه فرستادند تا حوزۀ آنجا دایر باشد.
بنابراین، اینگونه نبود که آیتالله بروجردی در قم بنشینند، وجوهات را بگیرند و مستقیم به بلاد و شهرستانها شهریه بدهند. ایشان میفرمودند که علمای هر شهر نباید کاری به قم داشته باشند، بلکه باید خودشان وجوهات را به هر شهری که هستند، به دست طلبهها و نیازمندان برسانند.
در واقع ایشان کار شهریه و ادارۀ مدرسه را به عهدۀ عالم آن شهر گذاشته بودند تا فعالیت کنند و شهریه بدهند. وقتی مردم به عالم شهر وجوهات میدادند، دست آن عالم برای پرداخت شهریه باز بود. آنان مقلد آیتالله بروجردی بودند، اما وجوهات را به عالِم شهر میدادند، چون وکیل و نمایندۀ آیتالله بروجردی بود. عالم شهر هم با پرداخت شهریه به طلبهها، آنها را تربیت میکرد، و اگر وجوهات اضافهای داشت، به قم میفرستاد. لذا ایشان اینگونه سازماندهی روحانیت را شکل دادند.
من بارها عرض کردهام که با اینکه کل حوزهها در بلاد ایران زیرمجموعۀ قم باشد، مخالف بودم. اساساً با بودجهگیری دولت هم مخالف بودم و نمیخواهم حرفهایم را تکرار کنم؛ اما نوع سازماندهی آیتالله بروجردی اینگونه بود؛ نه اینکه به بلاد برویم، مدارس را از علما بگیریم و بگوییم خودمان آن را اداره میکنیم، و کسی را بر مسند بگذاریم که آن علاقهای را که آن عالم محلی به این حوزه داشته، ندارد. لذا این سیاست موجود باعث ناکارآمد شدن بسیاری از حوزهها و مدارس شده است.
لطفا اهتمام مرحوم آیتالله بروجردی(قدس سره) به امر تبلیغ را تشریح بفرمایید.
ایشان بر امر تبلیغ اهتمام اعجابانگیزی داشتند، تا حدی که طلبهای را که در ماههای رمضان و محرم تبلیغ نرفته بود، بازخواست میکردند. همۀ اساتید و بزرگان آن زمان مقید به تبلیغ بودند. بارها گفتهام مرحوم آیت الله داماد در سطح مراجع بودند، اما برای تبلیغ به زرند ساوه میرفتند. همۀ بزرگانی که امروزه مرجع هستند، آن زمان تبلیغ میرفتند.
من در سال ۱۳۴۷ به قم آمدم، دو سال ماه رمضان در قم بودم و درس میخواندم. آن زمان ماه رمضان برای طلبهها درس برقرار بود و ما درس میخواندیم، ولی تعدامان کم بود. آیتالله بروجردی آنقدر به امر تبلیغ اهتمام داشتند که وقتی مردم ما را در کوچه و خیابان میدیدند، از ما میپرسیدند: «شما برای تبلیغ نرفتید؟! شما روحانیِ معمم در ماه رمضان در قم چه میکنید؟!» این فضایی بود که آیتالله بروجردی ایجاد کرده بودند. یعنی همه مجبور بودند به تبلیغ بروند. این شیوه بعدها به وسیلۀ مرحوم آیتالله گلپایگانی(رضواناللهعلیه) هم دنبال شد. مرحوم حاج آقا مهدی گلپایگانی گاهی شش هزار مبلّغ میفرستاد، درحالیکه حوزۀ قم بیشتر از ده هزار نفر طلبه نداشت. مرحوم آیتالله شریعتمداری و مرحوم آیتالله میرزا هاشم آملی هم مبلغ میفرستاد. مرحوم آیتالله مرعشی نجفی هم به اطراف قم مبلغ میفرستاد. آن زمان از ده هزار نفر، ۹۵درصد به تبلیغ میرفتند.الان بالاترین آمارهایی که داریم، به ۱۰درصد نمیرسد. بر اساس آمارهای موجود، از حوزۀ صدهزارنفری، ده هزار نفر به تبلیغ میروند که رقم ناچیزی است.
مرحوم آیتالله بروجردی مبلغان را از دفتر خود در قم برای تبلیغ به منزل عالم آن شهر میفرستادند. آن عالم هم چون به اوضاع و احوال آن منطقه آشنا بود، به تناسب نیاز مناطق، مبلغان را تقسیم و بررسی میکرد که چه کسی برای کدام منطقه مناسب است. مردم هم این مبلغان را برای مدتی به عنوان فرستادۀ آیتالله بروجردی میپذیرفتند. چون شرایط مانند اکنون نبود. مردم خانه در اختیار این مبلغان میگذاشتند و از آنها پذیرایی میکردند. بسیاری از مبلغانی که برای تبلیغ میرفتند، همان جا مستقر میشدند و میماندند. مبلغانی هم که به قم برمیگشتند، وجوهات را به آیتالله بروجردی تقدیم میکردند و ایشان اصرار داشتند که اضافۀ آن وجوهات را به خود آن طلبهها برگردانند؛ در واقع آیتالله بروجردی مبلغان را اینگونه تشویق میکردند.
بنابراین، سازماندهی روحانیت به این صورت بود که در هر شهری شخصیتهای نافذ و معتبری حضور داشتند و در ایام خاص، سیل مبلغان از حوزه به مناطق مختلف سرازیر میشد و همۀ اقشار در معرض تبلیغات بودند. لذا ارتباط با مردم را محکمتر میکردند. اینکه شنیدهایم در رحلت آیتالله بروجردی(قدس سره) تمام شهرها و حتی روستاهای ایران عزا به پا شد، به این سبب بود که ایشان در گوشۀ منزل خود بودند، اما به وسیلۀ روحانیت با دورترین نقاط کشور ارتباط داشتند و صدایشان به گوش مردم میرسید.
سخنرانی امام خمینی در عاشورای سال ۱۳۴۲ که منجر به دستگیری ایشان شد، صحبتهای امام را همین مبلغان به بلاد بردند؛ چون رادیو و تلویزیون در اختیار ما نبود و رادیو و تلویزیونهای خارجی هم سخنی از ما نقل نمیکردند، بلکه طلبهها به تبلیغ رفتند و اعلامیه، پیام و صحبتهای ایشان را بین مردم بردند. این ثمرۀ سازماندهی روحانیت توسط آیتالله بروجردی با استقرار شخصیتها در بلاد و اهتمام به تبلیغ توسط طلبهها بود.
گاهی مرحوم آیتالله بروجردی مطلع میشدند که در برخی بلاد ایران اعتقادات مردم ضعیف شده یا در جایی بین علما اختلاف پیش آمده است که باعث میشود در بین مردم اثر سوء بگذارد. لذا ایشان با هزینۀ خودشان، یک سری از مبلغان و وعاظ تراز اول مثل آقایان فلسفی، حاجی انصاری، حاج محقق و تربتی را به آن بلاد میفرستادند تا در آنجا به منبر بروند. این افراد وعاظ مشهوری بودند و وقتی به بلاد میرفتند، جمعیت بسیار زیادی از منبر ایشان بهره میبردند و شرایط مانند الان نبود.
من بعضی استقبالهایی را که از این وعاظ میشد، دیده بودم؛ به گونهای بود که کوچه و خیابان لبریز جمعیت میشد. گاهی آقای فلسفی دو یا سه دهه در یک شهر میماند و منبر میرفت. مرحوم آیتالله منتظری میگفتند در نجفآباد بین علما اختلاف پیش آمده بود. آیتالله بروجردی من را به آنجا فرستادند و مدت شش یا هفت ماه آنجا ماندم تا مشکل حل شد و برگشتم. حتی در اصفهان مشکلی پیش آمده بود که آیتالله بروجردی ایشان را فرستاده بودند. آیتالله بروجردی اوضاع شهرها را اداره میکردند و از اینکه در هر منطقهای چه میگذرد، باخبر بودند. لذا پیوند مردم با ایشان حفظ شد. اینکه میگوییم در رحلت آیتالله بروجردی همۀ مردم ایران عزاداری کردند، حاصل این پیوند بود.
بنابراین روحانیت در عصر آیتالله بروجردی، با سازماندهی ایشان به اوج رسید و به داخل ایران محدود نشد. ایشان معتقد بودند ما شیعیان مانند اسماعیلیهای باطنی و امثال اینها نیستیم که کسی نباید از سرّ ما باخبر شود، بلکه ما برای دنیا حرف داریم، باید معارف اهلبیت(علیهمالسلام) را عرضه کنیم و در شهرهای مطرح دنیا حضور داشته باشیم.
بر این اساس، به هامبورگ مبلغ فرستادند و در آنجا مسجد ساختند. به نیویورک مبلغ اعزام کردند. شخصیتهایی مثل مرحوم حاج آقا مهدی حائری یزدی را به واشنگتن فرستادند. همچنین آقای صدر بلاغی را به لندن اعزام کردند. آقای محمدی گلپایگانی، پدر آقای محمدی گلپایگانی مسئول دفتر رهبری، را به آلمان فرستادند. دائم افرادی را برای تبلیغ به کشورهای آفریقایی اعزام میکردند. مرحوم آقای شریعت را به پاکستان فرستادند. آقای پویا میگفتند که به دستور آیتالله بروجردی در پاکستان مستقر شدند. حتی افرادی را به هند فرستادند. هر شخصیتی به هر کشوری اعزام میشد، آیتالله بروجردی همین برنامه را داشتند که آن مبلغان در آنجا تقویت شوند، حوزه تشکیل دهند، برنامه داشته باشند، خودشان آن مراکز را اداره کنند و کسریشان را ما تأمین میکنیم. ما اسم این کار را سازماندهی روحانیت میگذاریم.
به علاوه، آیتالله بروجردی سازماندهی امور مربوط به مردم در ارتباط با تبلیغ و دین را هم بر عهده داشتند. برای نمونه من از مرحوم آقای مهندس بازرگان شنیدم که فرمود: «من جزو بانیان مسجد دانشگاه بودم. مشوق ما برای ساختن مسجد در دانشگاه، آیتالله بروجردی بودند. ایشان اجازۀ وجوهات را به من دادند و گاهی که افراد پول نمیدادند یا کم میآوردیم، از خود آیتالله بروجردی پول میگرفتیم که مسجد در دانشگاه سرپا شود.» لذا آنجا محور شد و ما دیدیم در سال ۱۳۵۷ چه نقشی داشت.
ما شاگرد مرحوم آقای علامه کرباسچیان در مدرسۀ علوی بودیم. ایشان به من گفتند: «مشوق من برای تأسیس مدرسۀ علوی آیتالله بروجردی بودند. ایشان قدمبهقدم کمک کردند، اجازۀ وجوهی دادند و پول دادند تا مدرسۀ علوی را برای تربیت بچههای شیعه بسازیم. تا نیروهای نخبه تربیت کنیم که فردا به کار بیایند.»
از مرحوم آقای شیخ عباسعلی اسلامی شنیدم که میگفتند: «جامعۀ تعلیمات اسلامی بر اساس تشویق آیتالله بروجردی تأسیس شد. ما چند خانه در تهران تهیه کردیم. اگر افراد پیش آیتالله بروجردی میآمدند و به عنوان وجوه به ایشان خانه میدادند، ایشان به ما خبر میدادند که در فلان شهر خانهای به ما دادند، بیایید و مدرسه کنید. ما هم میرفتیم و تابلوی جامعۀ تعلیمات اسلامی را میزدیم و مدرسۀ اسلامی درست میکردیم.»
آیتالله بروجردی معتقد بودند که غیر از مسجد و تبلیغ و روضه و آنچه ما در مجالس عاشورا و غیرعاشورا داریم، باید در مدارس هم به فکر بچهها باشیم و در مقام تربیت آنها بربیاییم. لذا در تألیف کتابهای دینی نظر میدادند. ایشان آن زمان با وزارت فرهنگ ارتباط میگرفتند که چه چیزی اضافه شود و چه چیزی نه. همچنین در تدریس عربی اظهار نظر میکردند. اما مداخلۀ آیتالله بروجردی به نحوی نبود که کار کارشناسان را برهم بزند، بلکه کارشناسان را راهنمایی میکردند و آنها هم میپذیرفتند.
پهلوی میگفت خط فارسی اشکالاتی دارد و اگر کتابت آن را لاتین کنیم بسیاری از اشکالات برطرف میشود؛ لذا میخواست خط فارسی را عوض کند. اما یکی از افرادی که در برابر این نظر محکم ایستاد و مخالفت کرد، آیتالله بروجردی بودند. من متوجه اهمیت این مخالفت نبودم، ولی در ترکیه و آذربایجان دیدم که تغییر رسمالخط چگونه ارتباط نسلهای بعد را با نسلهای قبل از بین برده است. یعنی تغییر رسمالخط، تمام کتابها و کتابخانهها را از اعتبار انداخته است، به گونهای که نسل جدید نمیتوانند آثار قدیم را بخوانند. لذا آثار قدیم باید برای استفاده با رسمالخط جدید نگاشته شوند.
در پایان، دربارۀ سیاستها و فعالیتهای آیتالله بروجردی (قدس سره) در زمینۀ تقریب مذاهب بفرمایید.
ایشان معتقد بودند شیعیان در بین مسلمانها در اقلیت هستند. در کشور ما عدهای سنی وجود دارد و در کشورهای دیگر اساساً شیعه در اقلیت است، و اکثریت مسلمانان را سنیها تشکیل میدهند. ما در دل اهل سنت زندگی میکنیم، لذا باید چگونگی ارتباطمان را با آنها تعریف کنیم. به همین دلیل، ایشان تقریب را آغاز کردند. قبل از مرحوم آیتالله بروجردی، بزرگانی در این فکر بودند و شیخ محمدتقی قمی به مصر رفته بود. مرحوم آقای فاضل لنکرانی میگفتند که مرحوم آیتالله بروجردی پنج یا شش ماه به قم آمده بود که شیخ محمدتقی قمی از مصر نزد ایشان آمد. تا زمان آیتالله بروجردی، تقریب جانی نداشت. ایشان با تفکر تقریب وارد میدان شدند، لذا از آن زمان به بعد مجلس تقریب و شیخ محمدتقی قمی در مصر اوج گرفت. آقای طنطاوی، شیخ سابق الازهر، در بحرین در کنگرهای به من گفتند: «زمان آیتالله بروجردی من طلبۀ الازهر بودم و از نزدیک تقریب را میدیدم.»
آن زمان جمال عبدالناصر سمت شوروی بود، و شاه ایران سمت آمریکا و لذا مصر و ایران رابطۀ خوبی با هم نداشتند و روابط دو کشور قطع بود. اما ارتباط آقای شیخ محمود شلتوت، به عنوان شیخ الازهر، با آیتالله بروجردی هیچ وقت قطع نشد. عبدالناصر با شاه مخالف بود، اما به آیتالله بروجردی نامه مینوشت که «شاه میخواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد؛ شما اجازه ندهید.» یا عبدالناصر به آیتالله بروجردی نامه نوشته است که «فلسطینیها آواره شدهاند و به کمک نیاز دارند، شما کاری کنید.» به گفتۀ آقای طنطاوی، مرجعیت آیتالله بروجردی و مرجعیت شیعه بر روابط سیاسی حاکم بود. به عبارت دیگر، این ارتباط فوقِ روابط سیاسی کشورها بود و این نشاندهندۀ عظمت شیعه است.
وی گلایه میکرد که «سیدنا! چرا تقریب را تعطیل کردید؟» طنطاوی میگفت: «آیتالله بروجردی تقریب را برقرار کردند که شیعه در بین اهل سنت معرفی شود، لذا شیعه باید معرفی شود، چون شیعه مذهب اصیل است و لازم است عرضه شود و رسمیت پیدا کند. آیتالله بروجردی فقط به فکر شما شیعیان نبودند، بلکه به فکر ما سنیها هم بودند. آیتالله بروجردی میدانستند جماعت سنی که بیشترشان مسلماناند، به مرجعیت نیاز دارند و ایشان این مرجعیت را در الازهر قرار داده بودند. چون الازهر سابقۀ هزارساله داشت. ما محب اهلبیت(علیهمالسلام) هستیم، ما غیر از وهابیها هستیم، ما هم مثل شما ضریح میبوسیم و به اهلبیت(علیهمالسلام) ارادت داریم. آیتالله بروجردی مرجعیت سنی را در الازهر تقویت کردند، نه جای دیگر.»
طنطاوی ما را نقد میکرد که شما رابطهتان را با مصر به هم زدید و مرجعیت از الازهر رفت و به دست وهابیان افتاد. او میگفت: «وهابیان همان طور که دشمن شما هستند، با ما هم دشمناند و با مذاهب هم مسئله دارند. چرا شما این کار را کردید؟ چرا مصر و الازهر را کنار گذاشتید و سراغ آنها رفتید؟ شما در ایران سنّی دارید. اینها روحانی و آخوند میخواهند. آخوندهای آنها کجا باید تربیت شوند؟ به مدارس وهابیها در عربستان یا پاکستان میروند. اینها را به الازهر بفرستید. مصریها محب اهلبیت(علیهمالسلام) هستند و علمیت در الازهر است. اما شما این کار را نکردید! تقریب آیتالله بروجردی، هم برای شیعه فایده داشت و هم برای سنی. مضافاً اینکه در نتیجۀ تقریب، آثاری مثل فتوای شیخ محمود شلتوت پدید آمد.»
شیخ محمدتقی قمی از آیتالله بروجردی نقل میکرد که ایشان میفرمودند: «من دلم میخواست فتوای شیخ محمود شلتوت را در کفنم بگذارم تا فردا بگویم این کار را من برای شیعه کردم.» البته زمانی که فتوای شیخ محمود شلتوت آمد، آیتالله بروجردی دستور دادند که آن را در موزۀ آستان قدس بگذارند. آیتالله بروجردی شیخ محمدتقی قمی را همراه گروهی به مشهد فرستادند و مرحوم آیتاللهالعظمی محمدهادی میلانی (رضواناللهعلیه) از این گروه استقبال و مجلس مجللی برگزار کردند و فتوا را به موزۀ آستان قدس اهدا کردند.
لذا آیتالله بروجردی به تقریب معتقد بودند. فتوا صادر شد و کتابهای شیعه را الازهر چاپ کرد. «مجمع البیان»، «مختصر النافع» علامه حلی و حتی کتاب «مراجعات» علامه شرفالدین در الازهر منتشر شد. آیتالله بروجردی بر تکیۀ بسیار بر حدیث ثقلین اصرار میورزیدند. از نظر ما شیعیان، تواتر حدیث غدیر مسلّم است، اما بعضی از اهل سنت در تواتر آن (نه در اعتبار) شبهه میکنند. ولی در تواتر حدیث ثقلین هیچ کس، نه سنی و نه شیعه، شبهه ندارد. ایشان میگفتند حدیث ثقلین باید محور کار ما باشد. لذا اهل بیت(علیهمالسلام) در «کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما» محور است. اینجا دیگر قصه غدیر نیست که بگویند در «من کنت مولا»، «ولی» به چه معناست؟ در حدیث «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما»، «تمسک» استناد است. بنابراین در حدیث ثقلین، حجیت قول اهلبیت(علیهمالسلام) در کار است.
متأسفانه گاهی سخنان مرحوم آیتالله بروجردی(قدس سره) نادرست نقل میشود و عدهای به ایشان حمله میکنند. بنابراین باید با توجه به زمینهای که در آن بیان شده، سخنان ایشان را دریابیم و بفهمیم.