اعتمادکنندگان به غرب در مشروطه بعدها پیشمان شدند
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۲۸۱۶۰۴
خبرگزاری میزان- رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران گفت: بعضی از جریانهایی که در مشروطه به غرب اعتماد کردند٬ بعدها پشیمان شدند.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مشروطه، سرآغاز تکاپوی مردم ایران برای کاهش اختیارات پادشاه بود و در این میان، روحانیون و نیروهای مذهبی مانند گذشته پیشگام بودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
درحالی که مکانهای مذهبی به عنوان محل تحصن علما انتخاب شده بود، ناگهان گروهی از غربگرایان در سفارت انگلیس بست نشستند و با القای اعضای سفارت، خواستار "مشروطه" شدند. از همین زمان بود که انحراف مشروطه آغاز شد. پس از این اندکاندک غربگرایان که اغلب لائیک بودند و به غرب اعتماد فراوان داشتند، روحانیت را از صحنه سیاست کشور عقب راندند. اما در نتیجه حذف روحانیت، نه تنها دموکراسی برقرار نشد، بلکه به روی کار آمدن یک دیکتاتور مثل رضاخان منجر شد.
این اتفاق در اوایل دهه 30 نیز رخ داد؛ درحالی که نیروهای مذهبی در ملی کردن صنعت نفت ایران نقش بیبدیلی داشتند، به ناگاه با بیمهری جریان ملیگرا مواجه شده و از صحنه سیاست کشور طرد شدند. در این میان نیروهای ملی، مزد اعتماد خود به غرب را در 28 مرداد 1332 گرفتند و توسط امریکا وانگلیس ساقط شدند. بدین ترتیب بار دیگر، اعتماد به غرب از یکسو، و حذف روحانیت از سوی دیگر به شکست نهضت انجامید.
با وجود این دو تجربه ناخوشایند در تاریخ ایران، باز هم شاهد فعالیت گروههای اعتمادکننده به غرب در دوران نهضت اسلامی هستیم. آنان نه تنها به غرب اعتماد فراوان داشتند بلکه در مبارزه با استبداد داخلی نیز خط سازش را دنبال میکردند و همانند اسلاف خود اعتقاد داشتند که "شاه باید سلطنت کند نه حکومت". با وجود اینکه جریان اعتمادکننده به غرب، در سه برهه حساس تاریخی فعال بود و در دو نهضت، یعنی نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت باعث انحراف جنبش شده بود، اما در دوران نهضت اسلامی موفق نشد تا انقلاب را از مسیر خود خارج کند.
لذا بررسی امتداد خط اعتمادکننده به غرب در طول تاریخ موضوع مهمی است که علامتهای سوال فراوانی پیرامون آن وجود دارد. اینکه چگونه این جریان باعث انحراف دو جنبش نخست شد و چگونه موفق نشد انقلاب اسلامی را از مسیر خود منحرف کند مهمترین پرسش در این رابطه است.
لذا در آستانه سالگرد امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار تصمیم گرفتیم تا با یک محقق و مورخ مشروطهشناس به گفتگو بنشینیم. برهمین اساس به موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران رفتیم تا با دکتر موسی حقانی صحبت کنیم.
موسی فقیه حقانی، پژوهشگر و مورخ معاصر که هماکنون ریاست موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران را بر عهده دارد، تحقیقات ارزندهای در رابطه با مشروطه داشته است که از آن جمله میتوان به "خانه مشروطیت اصفهان: نیم قرن بیداری اسلامی" و "رساله مکالمات مقیم و مسافر" اشاره کرد. از جمله دیگر تحقیقات این مورخ معاصر میتوان "تاریخ تحولات سیاسی ایران"، "تاریخ فراماسونری در ایران"، "مروری اجمالی برمجالس قانونگذاری درايران" و "خاندان پهلوی به روایت اسناد" را نام برد.
وی معتقد است که علاوه بر دو جریان مذهبی و غربگرا در دوران مشروطه، یک جریان دیگر نیز به شدت فعال است. وی از آن به عنوان جریان "برانداز" نام میبرد که به دنبال نابود کردن مذهب است. او همچنن تحصن در سفارت انگلیس را نقطه آغاز انحراف مشروطه میداند و عقیده دارد که هدف متحصنین در سفارت این بود که نیروهای مذهبی و نیروهای دینی را تحت فشار قرار دهند.
این پژوهشگر و مورخ معاصر همچنین از ندامت اعتمادکنندگان به غرب صحبت کرده و میگوید: بعضیها اعتماد کردند و بعدا هم پشیمان شدند.
وی در رابطه با نتایج اعتماد به غرب در دوران نهضت ملی نفت نیز اعتقاد دارد که این اعتماد، "کار دست مصدق داد". او میگوید: حذف جریان دینی یا تضعیف جریان دینی در 28 مرداد 1332 کاملا خودش را نشان داد. آقای کاشانی در 28 مرداد دیگر آقای کاشانی در 29 و 30 تیر نیست؛ چون تضعیف شده است.
موسی حقانی در رابطه با انقلاب اسلامی معتقد است که هوشیاری و آگاهی حضرت امام، مانع از انحراف نهضت اسلامی شد. او میگوید: سه مقوله، یعنی مردم مسلمان، اهداف دینی و رهبر مسلمان باعث شد انقلاب اسلامی دچار آفتهای مشروطه و آفتهای دوره نهضت ملی نشود.
در ادامه مشروح گفتوگو با موسی حقانی را میخوانید:
در مشروطه جریانهای مختلفی حضور دارند؛ البته در ابتدای کار فقط طیف مذهبی دارای اکثریت است و همین طیف است که درخواست تاسیس "عدالتخانه" را مطرح میکند اما کمکم جریان دیگری نیز وارد ماجرا میشود و با تحصن در سفارت انگلیس، نبض کار را در دست میگیرد؛ به هر حال به نظر میرسد میتوانیم در جریان مشروطه دو طیف را دستهبندی کنیم؛ یک طرف جریانی که خواستار مشروطه مشروعه بودند و طیف دیگر که دنبال تفکیک دین از سیاست بودند. به نظر شما چه جریانهایی در نهضت مشروطه فعال بودند؟
حقانی: بسماللهالرحمنالرحیم. در خصوص جریانات دخیل در مشروطه شاید بشود عناوین دیگری را هم مطرح کرد. اما آنچه که مطرح است، جریان مشروطهخواه و جریان عدالتطلب یا جریانی که دنبال تأسیس عدالتخانه بودند مطرح میشود، اما به نظر من میشود یک دوگانه دیگر را هم مطرح کرد و آن جریانی است که دنبال اصلاح امور است که با عدالتخانه شروع میکند و بعد مشروطه را میپذیرد اما نگاهش نگاه دینی و ایرانی-اسلامی است. مشروطه را از این حیث که قدرت حاکم و استبدادی را محدود میکند میپذیرد و معتقد است که اگر 120 نفر برای کشور تصمیم بگیرند بهتر از این است که یک نفر تصمیم بگیرد.
اما در بحث قانونگذاری، اینکه منشأ قانونگذاری چیست؟ آیا خود فرد یا جریان میتواند قانونگذاری کند؟ با تکیه بر تحولات غرب و با اقتباس از غرب میخواهد قانونگذاری کند یا مبنایش شریعت است؟ اینها بحثهایی بود که بعدا پیش آمد. ولی آن جریان اصلاحطلبی که در تاریخ ایران به دنبال اصلاح وضع موجود بود و گام به گام پیش آمد تا عدالتخانه، بعد که مشروطه هم مطرح شد با این قید که مشروطه در قانونگذاری مبتنی بر شریعت است، کار خودش را ادامه داد.
یک جریان دیگر، "جریان برانداز" است. جریان برانداز اساسا حتی به دنبال مشرطه هم نیست؛ به این معنا که بالاخره نظام مشروطه یک چارچوب و بایستههایی دارد؛ از جمله اینکه اگر نظام مشروطه سلطنتی باشد، شاه در آن جایگاه دارد، حقوق دارد، و بالاخره به قول خود مشروطهخواهان "شاه باید سلطنت کند و حکومت نکند"، یعنی در امور جاری دخالت نکند. اما آنچه که در تاریخ مشروطیت ایران پیش آمد این بود که برخی این و واژههایی نظیر قانون را برای تضعیف قاجاریه و نابودی قاجاریه قرار دادند. بحثشان هم در بحث مشروطه فقط مشروط کردن حاکم به قواعد مشروطه و پارلمانی نبود و کمکم معلوم میشد که مشروط کردن دین هم هست. از این حیث که دین نباید در سیاست دخالت داشته باشد.
برای همین اکثر جریانات ساختارشکن در مشروطه که طیفهای مختلفی داشتند در یک موضوع مشترک بودند و آن هم "تفکیک دین از سیاست" بود. آنها اساسا به دنبال اصلاح نبودند و بحثشان براندازی بود. هم براندازی قاجار هم براندازی تشیع.
البته در بین مشروطهخواهان شاید بشود که تفکیک کرد؛ بعضی از آنها به تفکیک دیانت از سیاست قائل بودند و براندازی را هم مد نظر نداشتند؛ اینها کم بودند، اقلیت بودند و اتفاقا اینها هم همراه جریان دینی حذف میشوند. مثلا افرادی نظیر احتشامالسلطنه که رئیس مجلس دوم هم میشود، او یک مشروطهخواه است و دنبال براندازی هم نیست اما مثل جریان دینی هم اتحاد دین و سیاست را مدنظر ندارد.
ولی عمده کسانی که به این اصل عمل کردند را میتوانیم در قالب اعضای لژ بیداری که مجمعی بود از همه گروههای برانداز شامل بابیها، برخی از اقلیتهای دینی و قفقازیهای آنارشیست و لیبرالهای تند که بعضیهایشان در اصول سیاسی لیبرال بودند اما در اقتصاد، نوعی تفکر سوسیالیستی هم داشتند دستهبندی کرد.
به نظر من نباید اسیر آن دوگانه شویم؛ ولی میتوانیم با این تعریفی که عرض کردم، آن جریان اصلاحطلب و طیفهای مختلف آن را نشان بدهیم؛ به طور مشخص مثلا شیخ فضلالله نوری دنبال عدالتخانه است. حتی علمای دیگر نظیر سید محمد طباطبایی هم اگر دنبال عدالتخانه نباشند ولی بالای منبر بحث عدالتخانه را مطرح میکردند. یکبار مرحوم سیدمحمد طباطبایی یکبار واژه "مشروطه" و "جمهوری" را مطرح کرد که بسیار با اعتراض مواجه شد ولی ایشان دنبال مشروطه بودند.
مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری هم که بحث عدالتخانه را مطرح میکرد، وقتی کار به جایی رسید که مرحوم شیخ مشاهده کرد تقریبا خواست عمومی جامعه ایرانی (جامعه ایران که میگوییم منظورمان شهرهای بزرگ است، خوب به طور طبیعی همه ایران درگیر این ماجرا نبود) این است با آن همراهی کرد. اما مفروض همه آنها، هم مرحوم شیخ فضلالله نوری، هم مرحوم آخوند خراسانی، هم مرحوم سیدمحمد طباطبایی و هم مرحوم سیدعبدالله بهبهانی این بود که قطعا نظام سیاسی در ایران، نمیبایست با دیانت مردم و با شریعت اسلامی تضاد و تقابل داشته باشد که خوب بعد مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری وقتی دید که نمیتواند جلوی آن انحراف و آن جریانی که خواستار جدایی دیانت از سیاست است و تعریف از مشروطه یک تعریف کاملا بیگانه و غربی است را بگیرد، کمکم بحث مشروطه مشروعه را مطرح کرد که اتفاقا بازهم در آن مشروطه مطرح میشود اما در آن یک قیدی وجود دارد به این معنا که مشروطه نباید در تضاد با شریعت باشد.
تنها در مرحله سوم است که شیخ هیچ راهی را در مقابل خودش نمیبیند و در آنجا بحث حرمت مشروطه مطرح میشود که در این حرمت هم مراد همان مشروطه غربی است نه آن مشروطهای که مدنظر مرحوم آخوند خراسانی بود.
با توجه به اینکه جریانهای فعال در مشروطه را بررسی کردید به نظر میرسد باز باید قائل به آن دوگانه باشیم؛ یک طرف جریان علما و مذهبیون هستند که خواستار عدالتخوانه و یا مشروطه مشروعه هستند و یک طرف هم جریانی که خواستار جدایی دین از سیاست هستند، حالا در این جریان جدایی دین از سیاست جریان "برانداز" نیز وجود دارد یا احتشامالسلطنه هم میتوان نام برد. از یک طرف علما و روحانیون در مکانهای مذهبی مثل حرم حضرت عبدالعظیم(ع) و حرم حضرت معصومه(س) متحصن میشوند و از طرف دیگر روشنفکران به غرب متوسل شده و در سفارت انگلیس تحصن میکنند که شیخ فضلالله نوری آن تعبیر را به کار میبرند که "مشروطه از دیگ پلوی سفارت انگلیس بیرون آمد." نظر شما در این رابطه چیست؟
حقانی: خوب، در مقابل جریانی که در حرم حضرت معصومه(س) متحصن شده است، گروهی در سفارت انگلیس بست نشستند. هدف آنهایی که زمینهچینی کردند و مردم را به سمت سفارت انگلیس سوق دادند این بود که جریان دینی را تحت فشار بگذارند. دیگر کار به جاهای حساس رسیده بود و بحث نتیجهگیری بود. لذا درست در این مقطع یک عده را به سفارت انگلیس هدایت میکنند و آنجا بحث مشروطه بهطور جدی مطرح میشود. بنابراین ما یک مشروطه قم داریم و یک مشروطه قلهک داریم که سفارت انگلیس در آنجا قرار دارد. در سفارت انگلیس مسائلی را مطرح کردند که بوی ساختارشکنی از آن میآمد؛ مثلا یکی از گزارشات این است که همسر شارژ دافر سفارت میآید و میگوید که شما برای چه این جا جمع شدهاید؟ میگویند که ما عدالتخانه میخواهیم و او هم میگوید که نگویید عدالتخانه میخواهیم، بگویید مشروطه میخواهیم. مردم هم فریاد میزدند که ما مشروطه میخواهیم.
مهم این نیست که لفظ "مشروطه" را این خانم بر سر زبانها انداخت، عرض کردم که مشروطه توسط برخی از روشنفکران و حتی توسط سیدمحمد طباطبایی هم مطرح شده بود. اما مطالبه عمومی نبود و در سفارت وقتی مردم فریاد میزنند که مشروطه میخواهیم، همین خانم میگوید که نگویید مشروطه، ما در کشور خودمان گفتیم مشروطه و مجبور شدیم که برخی از روحانیونمان را بکشیم! یک نفر از جمع مردم میگوید ما هم روحانیونمان را میکشیم و یک نفر از میان همان جمع جسارت و وقاحت را تمام میکند و بلند میشود و میگوید: اگر - نعوذبالله - امام زمان هم بیاید ما میکشیم.
نشان میدهد که این را به عنوان یک مطالبه عمومی مطرح میکنند و ساختارشکنانی هم که در آنجا هستند میخواهند قضیه را تند میکنند. حیدرخان عمواوغلی با صراحت میگوید که اجتماع یک ماههای که در سفارت داشتیم تبدیل به کلاس علومسیاسی شد. یعنی اینجا کمکم دارند بعضی از طیفها مثل صنوف را برای یک مرحله جدید آماده میکنند.
به نظر شما چه اتفاقی افتاد که جریان مدعی آزادیخواهی و مشروطه، کشور را به سمت یک نظام دیکتاتوری پیش برد؟
حقانی: اینجا دو بحث مطرح است؛ یکی این است که اغتشاشات پس از مشروطه، که مسئول عمده این اغتشاشات را هم دولتهای بعد از مشروطه میدانند، جامعه را به بنبست رساند و جامعه منتظر یک دیکتاتور بود و وقتی رضاخان آمد این دیکتاتور با استقبال مواجه شد؛ خوب این یک تعریف است.
یک تعریف دیگر این است که اساسا جریانی در دل مشروطه به وجود آمد که علمای نجف از آن به مواد فاسده مملکت یاد میکنند. این جریان بسیار نرم و موزیانه نفوذ کردند. اینها از ابتدا هم به دنبال مشروطه نبودند بلکه درصدد نهادینه کردن دیکتاتوری بودند. اما نمیشود جامعه استبدادی را با استفاده از شعارهای استبدادی تغییر داد. قطعا باید شعارهای جذاب از جمله قانونگرایی، مشروطهخواهی، آزادی و... داد. خوب این شعارها سرداده شد اما رفتار اینها به نحوی بود که اساسا مانع استقرار مشروطه میشد.
برخی از افرادی که در مشروطه داخل بودند هم فهمیدهاند بودند که چه اتفاقی درحال رخ دادن است. از جمله خود طالبوف، وی به عنوان نماینده مشروطهخواهان که خودش هم گرایشات سکولار دارد دعوت شد به تهران بیاید و نماینده مجلس شود، اما او نمیآید. وقتی از او سوال میکنند که چرا نمیآید؟ پاسخ میدهد که ما از دیو یک سر استبداد نجات پیدا کردیم و حالا به دیو صد سر یا صد شاخ استبداد مبتلا شدهایم.
آخوند خراسانی در اعلامیهای که برای مشروطه دوم دادند به دو نکته اشاره میکنند؛ یکی این که عساکر واقعی روس و انگلیس شمایید. یعنی چه کسانی؟ همان کسانی که بهعنوان "برانداز" از آنها یاد کردیم. که اصلا به دنبال مشروطه نبودند و از همان ابتدا به دنبال دیکتاتوری بودند. لذا مرحوم آخوند میگوید که عساکر واقعی انگلیس و روس شمایید و شما با ایجاد اغتشاش در کشور زمینه را فراهم کردید که آنها بهانه پیدا کنند که ایران را اشغال کنند. خب هم روس ایران را اشغال میکند و هم انگلیس؛ و این موضوع مرحوم آخوند خراسانی را بسیار آشفته میکند. لذا این تعبیر را در مورد آنها به کار میبرد.
همچنین مرحوم آخوند در مشروطه دوم عنوان میکند که باز خدا پدر استبداد سابق را بیامرزد -منظور استبداد قبل از مشروطه است- یعنی جریان جدیدی آمده که اسم آن هم استبداد است اما استبدا قبلی به مراتب از این بهتر بوده؛ چرا که حداقل به دین مردم کار نداشتند. یک عبارت دیگر هم دارد که "استبدادی اشنعتر از استبداد سابق در ایران حاکم شده است" یعنی استبداد محمدعلیشاهی شنیع است و استبداد مشروطه یا مدعیان مشروطهخواهی در ایران اشنع و افسد است.
بعد اشاره میکند که شما از سیاهی زغال و سفیدی نمک مالیات میگیرید، بودجه کشور را صرف پارتیهای خودتان و حزب و افراد وابسته به خودتان میکنید، برای تجهیز قشون و تقویت کشور هیچ اقدامی نمیکنید و با اساس دیانت مردم درافتادهاید. اگر از این منظر نگاه کنیم این جریان اساسا آمده بود که بساط اسلام را در ایران جمع کند.
ما میبینیم که در این جریان بابیها بسیار فعال هستند. متاسفانه نقش بابیها در مشروطه ایران خوب واکاوی و آشکار نشده است و از سویی هم ناخواسته نقش درجه یک به آنها داده میشود. افرادی نظیر سیدجواد واعظ، ملکالمتکلمین که بابی بودند آنها به عنوان قهرمانان مشروطه هم مطرح میشوند. در حالی که اینها اصلا "برانداز" هستند و علاوه بر آن مسائل شخصی و مادی هم دارند. به طوری که همه منابع ذکر میکنند این دو نفر در همان فاصله کوتاه مشروطه به آلاف و الوف رسیدند و حتی تقیزاده و دیگران در این دوران از جهت مالی سوءاستفاده کردهاند. در مشروطه دوم حتی امثال تقیزاده و باند او دستشان بازتر بود و هر کاری که دلشان میخواست کردند.
خوب برای براندازی نظام سیاسی و برای برچیدن بساط اسلام در ایران، فقط مشروطه کردن کشور کافی نبود. برای همین دیده میشود که دستگاه ترور اینها دست به کار شده و شروع به ترور مخالفین میکند، ساختارشکنیها آغاز میشود، هر نوع حرکتی که برای بهبود روابط شاه و مجلس صورت میگیرد از سوی آنها ناکام گذاشته میشود.
ساختارشکنی مخصوصا در حوزههای دینی و اجتماعی، چون با عکسالعمل مردمی مواجه میشود، به درگیری آنها با مردم ختم میشود. لذا ما این درگیریها را هم داریم. علاوه بر این درگیری با علما را هم داریم. وقتی علما در مقابل آنها میایستند، مرحوم شیخ فضلالله بر دار میرود؛ وقتی علما میایستند مرحوم آقا سیدعبدالله بهبهانی بخاطر اصرارش بر اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی در تهران گلوله باران و ترور میشود؛ وقتی آخوند خراسانی میخواهد وضع مشروطه را در ایران عوض کند بهطور مشکوکی از دنیا میرود و میشود گفت ترور میشود و به شهادت میرسد. این جریان چون از جهت سیاسی و هم از جهت اعتقادی و فرهنگی با اساس کشور درافتاده است، جز خشونت راهی به نظرش نمیرسد. برای همین رفتهرفته بحث "دیکتاتوری منور" را مطرح میکند.
اول به دنبال این هستند که وثوقالدوله را به عنوان دیکتاتور منور در ایران مطرح کنند. بحث قرارداد 1919 و مستعمره کردن ایران پیش میآید که با شکست مواجه میشود و بعد به دنبال یک فرد نظامی میروند.
وثوقالدوله در زمان کوتاهی که صدارت داشت و قرارداد 1919 را بست، بسیار خشن رفتار کرد و دست به سرکوب جدی زد و گفت میخواهم راهزنها را سرکوب کنم و حسینخان کاشی و دیگران و دیگران را از سر راه بردارم. اما خیلیها را سرکوب کرد. از جمله مخالفین قراداد 1919 را به شدت سرکوب کرد. او همچنین با مطبوعات به شدت برخورد کرد. اما کارش به سرانجام نرسید و این جریان رضاخان را سرکار آورد...
چون این بحث، بخشی از سوال بعدی ماست، اگر اجازه بدهید من درباره بحث قبلی سوالی را مطرح کنم. آن طیف که در واقع به غرب اعتماد داشت و فکر میکرد که از رهگذر سفارت انگلیس میتواند به آن مطلوب خودش برسد وقتی که تقویت شد و در کنار آن این خط ترور تقویت شد، آیا این میتواند سرآغازی برای رژیم بعدی باشد؟
حقانی: عرض کردم، یک دسته از ابتدا به دنبال براندازی بودند تا بتواند به اهداف خودشان برسند. حالا اگر شعار رژیم دیکتاتوری را هم ندهند عملا روشها همان روشهای دیکتاتورمآبانه است که توسط آنها صورت میگیرد.
من باز یک مطلب را عرض کنم کسانی که اعتماد به انگلیس داشتند بحث اعتماد نیست اصلا بحث اعتماد به اقلیت خاصی در این دوره مربوط میشود همان کسانی که عرض کردم خوش باورانه فکر میکرند که میشود مشروطه را در ایران مستقر کرد. واقعا دنبال مشروطه بودند. دنبال براندازی دین هم نبودند فقط بحثشان این بود که نباید دین در سیاست دخالت داشته باشد. منظور هم این بود که علما نباید در امور سیاسی دخالت داشته باشند. سکولار بودند ولی اینکه عناد با دین داشته باشند و بخواهند دین را در ایران از بین ببرند اینگونه نبود. بعضی از آنها در حوزه شخصی متدین بودند، حج میرفتند، نماز میخوانند، روزه میگرفتند. اما در این میان وابستگان به سیاست استعماری نقش اصلی را بازی میکنند.
آن طیفی که با اعتماد به غرب وارد سفارت شد و در آنجا تحصن کرد چه سرنوشتی پیدا کرد؟ آنها حذف شدند؟
حقانی: بخشی از اعتمادکنندگان به غرب هم رفته رفته در این فرایند حذف شدند.
به نظر شما اگر جریان اعتمادکننده به غرب در کنار جریان مذهبی و علما قرار میگرفتند میتوانستند بر استبداد وقت غلبه کنند؟
حقانی: بله میتوانستند. اما بحرانهایی در کشور شکل گرفت که آن بحرانها چون درست مدیریت نشد عملا این فرصت هم گرفته شد. همین مقولهای که شما اشاره میکنید در حزب اعتدال داشت شکل میگرفت. اعتدالیون شامل سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی و یک سری از این شخصیتهای دینی به اضافه شخصیتهای سیاسیای بودند که با افراط و براندازی و خشونت موافق نبودند.
اما در کتاب کسروی و امثال او بیشتر میخواهد جنبه اقتصادی به آن بدهد. حتی کسانی که با نگاه سوسیالیستی به انقلاب مشروطه نگاه میکنند میخواهند جنبه اقتصادی به آن بدهند درحالی که جنبه اقتصادی خیلی اینجا مطرح نیست. یعنی بحث منافع اقتصادی اینها را دور هم دیگر جمع نکرده است.
بحث این است که نباید این طور افراطی رفتار کرد. حالا اگر مثلا آنها دنبال بحث اصلاحات ارضی و از بین بردن خوانین و ... بودند و اینها مخالفت میکردند، باز به این معنا نیست که بحث اینها اقتصاد -به آن معنا که مدنظر جریان چپ بود- است و اینها به دنبال فئودالیسم هستند. لذا میتوانستند و کارهایی هم انجام دادند. ولی هم روند حوادث خیلی تند بود و دست بیگانه هم در کار بود و آنها اصلا با هدف نابودی ایران داشتند برننامههایشان را پیش میبردند.
تا قبل از 1905 سیاست انگلیس و روسیه تضعیف ایران بود. تضعیف ایران برای نابودی؛ از 1905 به بعد بین اینها گفتوگو صورت گرفت که ایران را بین خودشان تقسیم کنند. در 1907 قرارداد تقسیم ایران بسته شد، ایران به سه قسمت تقسیم شد و فقط یک باریکه از قزوین تا ساوه برای ایران ماند، بقیه همه بین انگلیس و روس تقسیم شد. حالا آن جریانی که در خدمت روس و انگلیس و مخصوصا در خدمت انگلیس است، به دنبال نابودی است، یعنی چیزی فراتر از براندازی.
اینها همان گروههای آنارشیست هستند؛ حالا یا مثل یپرم خان ارمنی اساسا هیچ مذهبی ندارند و یا مثل برخی از این ازلیها و بابیها اصلا به دنبال این هستند که آیین و فرقه جعلی خودشان را جایگزین اسلام کنند. از آن طرف هم چون ناصرالدین شاه دستور اعدام باب را صادر کرده بود دل خوشی از حکومت هم ندارند. لذا اینها هم به دنبال براندازی بودند. برای براندازی جنگ کردند، شهرهای ایران را گرفتند، کشتار گسترده راه انداختند و بعد ترورهای گسترده در ایران از سوی آنها صورت گرفت. اینها همه به دنبال براندازی بودند و با انگلیس هم مرتبط بودند. لذا اینها با انگلیس ارتباط داشتند و با اعتمادکنندگان فرق دارند.
اعتماد میتواند از سر غفلت باشد. کما اینکه بعضیها اعتماد کردند و بعدا هم پشیمان شدند. من اسم نمیبرم ولی از یکی از همین آقایان که بعدها پشیمان شد نقل است که ما فکر میکردیم از این طریق به آزادی و برابری و عدالت و... میرسیم ولی فهمیدم که نه اصلا فراماسونری دکان سیاسی انگلستان است. خوب اینها کسانی بودند که عمق جریان را درک نکرده بودند و به غرب اعتماد کرده بودند.
البته این بخشی از اعتمادکنندگان بودند که از اعتماد به غرب پشیمان شدند. یعنی آن دستهای که صداقت داشتند و واقعا میخواستند ایران تحول پیدا کند. ولی آن دسته که بهدنبال سیطره غرب در ایران بودند و یا اساسا فکر میکردند که تغییر سیاسی در ایران بدون دخالت خارجی امکان ندارد، نه تنها پشیمان نبودند بلکه محکم هم پای کار ایستاده بودند و در به بنبست کشاندن مجلس، به آتش کشیدن کل کشور در همه زمینهها و در فراهم کردن دیکتاتوری منور نقش جدی و اساسی داشتند.
همانطور که شما اشاره کردید گروهی از داخل و گروهی از خارج به دنبال خارج کردن روحانیون و نیروهای مذهبی از دایره سیاست ایران بودند. در داخل، گروههای سکولار و غربگرایانی همچون آخوندزاده و تقیزاده اعتقاد داشتند که از فرق سر تا نوک پا باید غربی شد. آنها اصلا کاری با اسلام نداشتند و تمام هموغمشان غرب بود. همچنین جریان استعمار هم مستقیما همین موضوع را به مردم القا میکرد و همانطور که شما اشاره کردید، در دوران تحصن در سفارت انگلیس همسر کاردار سفارت به مردم گفت "ما کشیشهایمان را کشتیم تا پیشرفت کردیم". علاوه بر این ما میبینیم که "گرانتداف" انگلیسی به دنبال حذف قید "اسلام" از عنوان مجلس است. در مراحل بعد حذف روحانیون از ایده به عمل تبدیل میشود و مشاهده میکنیم که شیخ فضلالله به آن شکل اعدام میشود، آیتالله بهبهانی ترور میشود و آخوند خراسانی هم به طرز مشکوکی از دنیا میرود. به نظر شما حذف روحانیت از عرصه سیاسی ایران چه تاثیری در انحراف مشروطه داشت؟
حقانی: اساسا انحراف مشروطه از همین جا آغاز میشود. یکی از نقاط آغازین این است که اینها به دنبال حذف روحانیت و اسلام هستند. این حذف هم منحصر به مرحوم آقا شیخ فضلالله یا امثال آنها نمیشود و خیلی گستردهتر است. تقریبا غیر از فراماسونهایی نظیر شیخ ابراهیم زنجانی و اینها همه را در برمیگیرد و راجع به سیدین هم در منابع آمده که اینها میگویند که وقتی کارمان به سرانجام رسید از اینها هم عبور میکنیم. یا در عصر روز اعدام مرحوم شیخ فضلالله، حبلالمتین مقالهای با عنوان "اذا فسدالعالم فسدالعالم" چاپ میکند و در آنجا به همه روحانیت هشدار میدهد.
به علاوه، در بعضی از شهرهای ایران که تروریستهای قفقاز در آنجاها فعال بودند، اعلامیهای با جوهر قرمز منتشر میشود با این محتوا که "دوره آیین کهنه محمدی به سر آمده است". در آن اعلامیهها تهدید میکنند که اگر کسی به دنبال این حرفها باشد ما آنها را میکشیم، اعدام میکنیم و آنها را از این تیرها آویزان میکنیم. لذا به طور جدی اینها به دنبال حذف اسلام و روحانیت هستند.
آن طرف ماجرا را که نگاه میکنیم متوجه میشویم که چه جریان و چه مسئلهای مردم را وارد میدان کرد. خوب این نشان میدهد که اینها با یک جریانی در افتادهاند که مردم به آن جریان اعتماد دارند.
شما فکر میکنید که مردم را چطور به سفارت انگلیس سوق دادند؟ وقتی که علما به قم مهاجرت کردند امثال اردشیرجی آمدن داخل خیابانها و به مردم گفتند که مردم تا دیروز اگر کسی به شما تعرض میکرد شما به خانه علما پناه میبردید الان که علما نیستند چکار باید کرد؟ بعد اشاره میکنند که برویم به سفارت انگلیس. لذا این مسئله نشان میدهد که علما پناهگاه مردم بودهاند. علما بودند که مردم را به صحنه آوردند و اگر علما نبودند اصلا کار به جایی نمیرسید.
حتی در بین علما، آن فردی که جریان مقابل خیلی با او دشمنی دارند و اصلا به عنوان مظهر مقابله با مشروطه از او یاد میکنند، یعنی مرحوم شیخ فضلالله نوری، کسروی میگوید: در مهاجرت کبری با پیوستن شیخ به سیدین کمر استبداد شکست. خوب حالا میخواهند این جریان را حذف بکنند.
مظاهر زیادی در دوره مشروطه داریم که حکایت از تبعیت مردم از مرجعیت و روحانیت شیعه دارد. هنوز شاید یکی دوماه از شهادت شیخ فضلالله نگذشته بود که سید عبدالله قصد کرد به ایران برگردد. در این شرایط همه به او پیام میدهند که نیاید چرا که وضع ایران فرق کرده است. حرف آنها این بود که به اصطلاح وقتی از پل عبور کردیم دیگر به سیدین هم اعتنا نمیکنیم ولی با همه اینها استقبالی از مرحوم سید عبدالله بهبهانی شد که سفیر روس هم مات و مبهوت ماند که این چه کسی است که مردم به این شکل به استقبالش آمدهاند؟ در منابع آمده است که عینالسلطنه سالور اشاره میکند که فقط "فکلیها" نیامده بودند - غرب زدهها در بین مردم به فکلیها معروف بودند- این نشان میدهد که شما دارید پشتوانه مردمی نهضت را از آن میگیرید و به دنبال حذف چنین عنصری که مردم را به خیابان و میدان میآورد هستید.
شما ببینید با یک فتوای آخوند خراسانی تبریز قیام میکند، شهرهای دیگر قیام میکنند و محمدعلی شاه را شکست میدهند. یعنی حاکمیت مستقر که همه چیز در دستش است شکست میخورد. شما میخواهید این را از نهضت بگیرید و به طور طبیعی نه تنها با آنها درمیافتید بلکه با بدنه کشور و جامعه هم درمیافتید.
یکسری ساختارشکنیها هم میکردند که آن ساختارشکنیها هم در تهییج مردم به مخالفت موثر بود. مثلا وقتی در همدان تظاهرات گستردهای به خاطر گرفتن مالیات از نمک شد مردم شعار "مرگ بر مشروطه" سردادند! یعنی از یک طرف اجحافاتی از این دست و از طرف دیگر سوءاستفادههای مالی و بعد هم دینستیزی و ساختارشکنی همه چیز را تحتالشعاع قرار داد.
مرحوم میرزا کوچک خان جنگلی از گیلان با سپاه مشروطه راه میافتد که بیاید و تهران را بگیرند؛ هنوز تهران را هم نگرفتهاند و هنوز محمدعلی شاه هم بر قدرت است که میگویند از رشت تا قزوین به حدی اینها به مال مردم تعدی میکنند که میرزا کوچک خان در نزدیکیهای قزوین تصمیم میگیرد برگردد. او میگوید که ما برای این کارها نیامدهایم و آیا این اسمش مشروطه است؟! لذا ما با یک سری آدم افراطی در یک جریان افراطی مواجه هستیم که همان جریان هم کشور را به بنبست رساند و رفتار همان جریان باعث انزجار مردم شد.
همانطور که اشاره کردید، حذف روحانیت از دایره سیاسی کشور یکسری نتایج کوتاه مدت داشت، باعث بهوجود آمدن استبداد صغیر شد و مجلس را هم زایل کرد. اما این حذف قطعا نتایج بلند مدتی هم داشت. به نظر شما این موضوع تا چه اندازه در روی کار آمدن یک دیکتاتور مثل رضاخان موثر بود؟
حقانی: خوب نتایج کوتاهمدت، مشروطه را از مسیر خودش خارج کرد و دیگر مشروطه آن مشروطهای نبود که مردم بهخاطر آن به میدان آمده بودند. خوب این موضوع بنیانهای کشور را تضعیف کرد. وقتی بنیانهای کشور تضعیف شود دیگر نمیشود به آن صورت در مقابل توطئههای بیگانگان ایستاد.
البته هنوز جامعه ما رمق خود را از دست نداده است؛ مثلا در جنگ جهانی اول میب
منبع: خبرگزاری میزان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۲۸۱۶۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا مذاکرات مستقیم میان ایران و آمریکا در جریان است؟
یک منبع آگاه ضمن رد ادعای مذاکرات مستقیم بین ایران و آمریکا گفت: تبادل پیامها صرفا در چهارچوب تعریف شده در جریان است. یک منبع آگاه در گفتوگو با ایرنا ضمن اشاره به برخی ادعاها درخصوص مذاکرات مستقیم نمایندگان ایران و آمریکا گفت: هیچ مذاکره مستقیمی بین ایران و آمریکا برقرار نیست و تبادل پیامها صرفا در چهارچوب تعریف شده در جریان میباشد. وی تاکید کرد: مذاکرات رفع تحریم با کشورهای عضو برجام توسط علی باقری کنی به عنوان مذاکره کننده ارشد هسته ای جمهوری اسلامی ایران دنبال میشود. اخیرا برخی رسانهها با انتشار اخباری مدعی مذاکره مستقیم مقامات کشورمان با طرف آمریکایی و برخی تغییرات در سازوکارهای مذاکراتی شدند. کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: خاطره وزیر خارجه اسبق: رهبری اجازه مذاکره مستقیم با آمریکا را دادند ولی احمدی نژاد مانع شد (فیلم) با ترامپ چه کنیم؟ / مذاکرات موازی قبل از انتخابات آمریکا آمریکا : مذاکره مستقیم برجامی با ایران نداریم؛ نه در نیویورک و نه در هیچ کجای دیگر / درباره روشهای ارتباطمان با ایران نظری نمیدهیم