Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - مهدي شرفي از قديمي‌ترين چهره‌هاي زنده راديو است که با وجود سال‌ها تجربه کار و مديريت در راديو ولي اين روزها مورد بي‌مهري قرار گرفته ولي شنيدن خاطرات او از سال‌هاي دور راديو خالي از لطف نيست.

خبرگزاري مهر-گروه هنر-غزل نهاني: کمتر کسي را سراغ دارم که در راديو حضور داشته باشد و نام مهدي شرفي را نشنيده باشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مردي که اولين ها را در راديو پايه گذاري کرد و ميراثي جاودان از خود به يادگار گذاشت. او بزرگي از قبيله راديوست که بيش از پنجاه سال عاشقانه در راديو کار کرده و پيشکسوتان امروز افتخار شاگردي اش را داشته اند.
گفتگو با استاد مهدي شرفي همانند يک کلاس درس شيرين است. پر از خاطره هاي ناب و حرف هاي تازه؛ هرچند او هم به رسم بزرگان راديو اين روزها دلشکسته است، دلشکسته از حضور مديراني که از گذشته هيچ نمي دانند و ...
مهدي شرفي تهيه‌کننده پيشکسوت راديو اهل مصاحبه نيست اما پذيرفت تا ساعتي شنونده حرف ها و خاطراتش باشيم و به همين منظور در يک بعد از ظهر گرم تابستاني گفتگوي ما اين گونه شروع شد...
*استاد شرفي شما به عنوان يکي از بازماندگان نسل طلايي راديو خاطرات فراواني از اين رسانه نوستالژيک در سينه داريد، رسانه اي که آن سال‌ها علاوه بر محبوبيت بسيار، تاثيرگذار هم بود و بسياري از جوانان روياي حضور در راديو را در سر مي پروراندند. شما چطور به روياي بزرگتان جامه عمل پوشانديد؟
- چه تعبير درستي! واقعا راديو براي نسل من رويايي دست نيافتني بود، ساعت ها پاي راديو مي نشستيم و روي امواج آن دل به دنياي روياها و افسانه ها مي سپرديم، خيال باف مي شديم، عاشقي مي کرديم. آن روزها شعر و آواز و ترانه، نمايشنامه و حکايت‌ها همه و همه برايمان تازگي داشت و نواي راديو جادويمان کرده بود.
من در خيابان ري که از محله هاي اصيل و قديمي تهران است به دنيا آمدم و کلاس دوم ابتدايي که بودم عمويم راديويي خريد که به دنياي کودکانه من رنگ و بوي جديدي داد، اصلا عشق به راديو همان موقع در دلم جوانه زد. خانه پدري ما بزرگ بود، خانه اي با مختصات خانه هاي قديمي و اصيل تهران، حياط در وسط خانه قرار داشت و دورتا دورش اتاق بود، ما به اتفاق عمويم در آن خانه زندگي مي کرديم. يادم هست همان سال‌ها با اينکه سن و سالي نداشتم عاشق شنيدن نمايشنامه هاي راديو بودم و خاطرم هست نمايشنامه «بادبزن خانم ونيدرمير» را از راديو شنيدم و هنوز هم کامل به خاطر دارم.

*در آن سال هاي کودکي چه شناختي از نمايشنامه داشتيد؟
- شناختي نداشتم و اصلا نمي دانستم نمايش چيست. فقط علاقه بود و يک جور کشف ناشناخته ها و روايت اين داستان ها براي من در آن سن و سال جذاب بود.
راديوي ما يک راديو کوچک مشکي رنگ بود و هر روز که مي گذشت وابستگي من به آن بيشتر مي شد. اين علاقه ادامه داشت تا زماني که ايران با شوروي وارد جنگ سرد شد! اگر اشتباه نکنم حدود سال 35 يا 34 بود که بين دو دولت تنش حاکم شده بود و حزب توده هم حسابي در داخل کشور فعال بود. آن زمان در راديو برنامه اي پخش مي شد با نام «بهشت موعود» کار صادق بحراني، مدير راديو هم آقايي بود به اسم معينيان که براي ايشان احترام فراوان قائلم. او فردي بود به غايت باسواد و تحليلگر که متن اين برنامه را او مي نوشت، او همان موقع سردبير روزنامه آتش هم بود. باورتان نمي شود اگر بگويم اغلب مردم از قشرهاي مختلف اين برنامه را مي شنيدند و چون حافظه تاريخي مردم نسبت به روس ها مکدر بود و حال و هواي برنامه ضدروس‌ها بود، حسابي گل کرد. يکي از مخاطبان پروپاقرص برنامه خود من بودم با آن سن و سال!
*پس مي توان اينطور گفت که چون عاشق راديو بوديد همه برنامه هايش را گوش مي کرديد حتي برنامه هاي سياسي و تحليلي، شايد هم چون تنها رسانه در دسترس بود.
- شايد! سال 1319 که راديو افتتاح شد همه بزرگان مملکت به راديو دعوت شدند تا بتوانند راديو را اداره کنند. راديو آن زمان پاتوق فرهيختگان مملکت بود و براي خود جلال و جبروتي داشت. البته هنوز ارتباطات به مفهوم امروزي نبود و تنها صدا و سواد اين افراد براي مخاطب جذاب بود. رضا بشير، اسدالله پيمان، ناصر خدايار، ژاله و... ستاره هاي راديو بودند. آن سال‌ها راديو تنها رسانه همه گير بود و با فاصله زياد مطبوعات قرار داشتند. مگر چقدر باسواد در کشور بود که بروند سراغ روزنامه و مجلات؟ تعداد باسوادها زياد نبود اما همه مي توانستند راديو گوش کنند و اين مزيت کمي نبود. با توجه به اينکه راديو در اين عرصه بي رقيب، با تمام توان به ميدان آمده بود، برنامه سازان و گويندگان و اصحاب راديو آدم هاي درجه يکي بودند. براي خود من صدا مهم بود، آنچه مرا جذب مي کرد صدا بود. هنوز هم حساسيت خاصي روي صدا دارم و متاسفم که صداي خوب از راديو خيلي کم مي شنوم. راديويي هاي آن زمان هم صداي خوبي داشتند هم باسواد بودند، اغراق نيست اگر بگويم جملگي از ادبا، شعرا و بزرگان بودند.
* محل راديو همين ميدان ارگ امروز بود ديگر؟
- خير. آن زمان مرکز ضبط و پخش راديو در خيابان شريعتي بود و بعدها به ميدان ارگ منتقل شد. اجرا و ضبط برنامه هاي راديو در يک اتاقک کوچک با يک ميکروفن دايره اي و بزرگ انجام مي شد و اين، همه بضاعت فني راديو بود البته به مرور امکانات هم آمد اما شکل اوليه همان بود که گفتم.
* اشاره کرديد آن موقع قشر باسواد و تحصيلکرده زياد نبود حال آنکه فضاي راديو يکجورهايي روشنفکري بود پس چطور مردم از برنامه هاي راديو اينقدر استقبال مي کردند؟
صداي خوب براي راديو مهم است و نبايد آن را دست‌کم گرفت. همين روزها هم اگر صداي خوب در راديو شنيده شود باز مردم مشتاق راديو مي شوند- وقتي شما برنامه خوب توليد کنيد مخاطب هم با شما همراه مي شود و سعي مي کند بيشتر مطالعه کند. آنقدر صداي خوب در راديو بود که ناخودآگاه هر کسي را جذب مي کرد. صداي خوب براي راديو مهم است و نبايد آن را دست‌کم گرفت. همين روزها هم اگر صداي خوب در راديو شنيده شود باز مردم مشتاق راديو مي شوند. مردم اينقدر صداي بد شنيدند که از راديو گريزان شده اند. بايد آدم هاي باسواد در راديو برنامه سازي کنند و به اعتقاد من محتوا و فرمِ توامان کيفيت را متحول مي کند که اين مساله گمشده امروز راديوست.
*راستي نگفتيد چطور به روياي کودکيتان که کار در راديو بود، دست يافتيد.
- من اصلا برنامه اي براي کار در راديو نداشتم و علاقمند بودم کارگردان شوم. در سن کم مادرم را از دست دادم و تصميم داشتم با ارثيه اي که از مرحوم مادرم به من رسيد به آلمان بروم و کارگرداني سينما بخوانم. آن زمان به هر بهانه اي از مدرسه فرار مي کردم تا خودم را به سينما و تئاتر برسانم. باور مي کنيد کلاس رياضي را رها مي کردم و از پنجره به بيرون مي رفتم و در سينما رکس و ايران در خيابان لاله زار فيلم مي ديدم. اين قدر عاشق سينما و تئاتر بودم!
*از فيلم ها و تئاترهايي که با اين شرايط ديديد چيزي در ذهن داريد؟
- بله. نمايش «شب بحراني» را خوب به خاطر دارم که توران مهرزاد، شهلا رياحي، ماني و سارنگ بازيگران آن بودند. اين نمايش هميشه در ذهن من است و اگر اشتباه نکنم در تئاتر تهران اجرا شد.
*تحصيل در رشته کارگرداني چه شد؟ اين علاقمندي را رها کرديد؟
- به دلايلي اتفاق نيفتاد البته بعدا و زمان کار در راديو هم تئاتر خواندم و هم سينما. جالب است بدانيد بعد از ديپلم 2 بار در کنکور پزشکي شرکت کردم و هر 2 بار رزرو شدم و نوبت به من نرسيد. در دانشکده جامعه شناسي کنکور دادم و آنجا هم رزرو شدم. البته علاقمندي من به پزشکي هنوز هم ادامه دارد و کتاب هاي پزشکي زيادي مطالعه کردم و خيلي ها براي بيماري به من مراجعه مي کنند! بعد به دانشکده زبان مراجعه کردم و قبول شدم که همزمان اتفاق جالبي افتاد، روزي در خيابان يکي از دوستان قديمي را ديدم که به من گفت در راديو امتحان داده و رد شده ولي از من خواست شانسم را امتحان کنم.
* يعني وارد شدن به راديو مستلزم شرکت در کنکور بود؟

- بله، چه کنکوري هم بود! يادم هست 900 نفر شرکت کرده بودند. من به واسطه حرف دوستم به ميدان ارگ رفتم و کنکور دادم و نفر چهارم شدم. اين کنکور شامل اطلاعات عمومي و اطلاعات راديويي بود و اگر قبول مي شدي بايد در مصاحبه حضوري هم شرکت مي کردي. من با ادوات راديويي آشنا بودم. راديو دوازده نفر را جذب مي کرد آن هم بين 900 نفر متقاضي! من نفر چهارم شدم و پس از پذيرش در آزمون براي ما کلاس گذاشتند. رييس راديو آقاي نصرت الله معينيان کلاس را افتتاح کرد و البته اينقدر جدي بود که ما از او مي ترسيديم. تقي روحاني، هوشنگ پرتوي، مهندس کيان پور، دکتر پاشا سميعي اساتيد ما بودند و يادم است که فروزنده اربابي و ماني هم به عنوان مستمع آزاد در آن دوره شرکت کردند.
زمان امتحانات از ما خواستند نمايش «خرس» نوشته چخوف را تحليل کنيم و من بالاترين نمره کلاس را براي تحليل کسب کردم، در پايان دوره هم شاگرد اول شدم. بعد از آن دوره هاي کارآموزي من شروع و قرار شد دستيار هوشنگ بروشکي از تهيه کنندگان کاربلد راديو باشم. شايد باور نکنيد ايشان روز پنجم به صورت کامل کار را رها کرد و سپرد دست من و رفت يعني تا اين حد به من اطمينان کرده بود. کار به جايي رسيد که من در زمينه اديت حرف اول را مي زدم. آن زمان تنها يک نفر حق اديت حرف ها و سخنراني هاي محمدرضا پهلوي را داشت و روزي که آن فرد نبود اديت اين کار را به من سپردند. ترس وجودم را فراگرفت و نمي خواستم اين کار را بکنم ولي نمي شد از کار طفره رفت و مجبور بودم. با دلهره زياد کار را شروع کردم اما به بهترين نحو کار انجام شد طوريکه خود آنها هم باورشان نمي شد.
* در آن دوره به جوان ها ميدان داده مي شد؟
- خيلي. امکانات به صورت وسيع در اختيار جوان ها بود و اگر کسي مي خواست و تلاش هم مي کرد مي توانست به راحتي پيشرفت کند. آن زمان کم کم تهيه کنندگان رسمي از سازمان جدا شدند و شرايط کاري هر روز براي ما بيشتر و بهتر شد و من از آينده شغلي خودم در راديو اطمينان داشتم. مهم ترين آرزوي من کار کردن در نمايش هاي راديويي بود که سال 1340 بالاخره تهيه کننده نمايش در راديو تهران شدم و هنرمنداني مثل نيکو خردمند، پروين سليماني و سيروس ابراهيم زاده و... بازيگران من بودند. آن روزها مخاطبان زيادي داشتيم که دلگرممان مي کرد و مديران راديو هم همراه بودند و همين انگيزه ايجاد مي کرد و ما با جان و دل کار مي کرديم و براي هر چه بهتر شدن برنامه نوآوري به خرج مي داديم.
براي مثال اولين بار موسيقي نمايش را در راديو راه اندازي کردم و براي انتخاب آثار ساعت ها در فروشگاه موسيقي بتهوون وقت مي گذاشتم و صفحات مختلف را زير و رو مي کردم تا در نمايش هاي راديو از آنها استفاده کنم حتي کار تا جايي پيش رفت که صفحات صبح راديو تهران را هم من انتخاب مي کردم.
اولين بار موسيقي نمايش را در راديو راه اندازي کردم و براي انتخاب آثار ساعت ها در فروشگاه موسيقي بتهوون وقت مي گذاشتم و صفحات مختلف را زير و رو مي کردم تا در نمايش هاي راديو از آنها استفاده کنم*آن زمان تهيه کننده رسمي راديو بوديد؟
- نه همه تنظيم کننده بودند و به همه همين حکم را مي دادند. حدود سال 51 مي خواستند به من هم حکم تنظيم کنندگي بدهند اما زير بار نرفتم و گفتم من براي تهيه کنندگي درس خواندم و بايد حکم تهيه کنندگي داشته باشم، نمي خواهيد کار نمي کنم (مي خندد).
من کمي مغرور بودم و از حرفم کوتاه نيامدم، غرق در کار بودم شور راديو مرا فرا گرفته بود. سه روز بعد نامه اي به دستم رسيد که حکم تهيه کنندگي به من داده بودند و خلاصه حرفم را به کرسي نشاندم (مي خندد).
*از شنوندگان هم بازخوردي دريافت مي کرديد؟
- بله و چقدر هم لطف داشتند. همان موقع طبق بررسي هاي رسمي سازمان، برنامه من 75 درصد شنونده داشت که براي مديران راديو باورکردني نبود. برنامه «قصه شب» که من تهيه کننده اش بودم بسيار پرشنونده بود و بيشتر هم نوجوانان و جوانان ها مخاطبان ما بودند.
*شهرت چطور؟ مردم شما را مي شناختند؟
- بله خيلي زياد! اگر حمل بر تعريف نگذاريد در سراسر ايران معروف و مشهور شده بودم. خاطرم است روزي به شهر رشت رفته بودم و کدخدايي کنار من نشسته بود وقتي به او گفتند آقاي شرفي از راديو کنار شما نشسته از خوشحالي سر از پا نمي شناخت. مي خواهم بگويم آوازه شهرت ما حتي به روستاها رسيده بود! اينقدر راديو مخاطب داشت. در شهرستان ها که براي بازرسي مي رفتم گويندگان از ترس برنامه اجرا نمي کردند چون بسيار جدي و سخت گير بودم.
* براي نسل من اين حجم از شهرت و شناخته شدن آن هم در يک رسانه شنيداري کمي دور از تصور است.
- آن زمان تلويزيون نبود و راديو رسانه مطلق بود. به ياد دارم برنامه اي بود با نام «هفت روز هفته» که من موسيقي پاياني برنامه را انتخاب کردم. وقتي که برنامه پخش شد بيش از 400 نفر تماس گرفتند و اسم موسيقي و پديدآورنده آن را پرسيدند. چرا؟ چون شنونده جدي راديو بودند. نمي توانيد باور کنيد که من روزي 14 برنامه براي راديو توليد مي کردم که هر روز هم پخش مي شد و ابلاغ تمام اين برنامه ها را هنوز دارم. اين حجم کار الان قابل تصور نيست، اما آنقدر به من اعتماد وجود داشت که کار هر روز من بود.
* مديران راديو تا چه حد حاضر بودند پاي عوامل بايستند و آمادگي پرداخت هزينه را داشتند؟
- چون از جنس راديو بودند خيلي به کار بها مي دادند. مدير، آن موقع تعريف داشت و ماشين امضا بودن يا بله قربان گويي امتياز نبود. واقعا درک مي کردند و براي نيروي خود ارزش قائل بودند. من و امثال من که با جان و دل کار مي کرديم حرفمان خريدار داشت، امکان نداشت حرفي بزنم و اجرا نشود. اگر مي گفتم کسي راديو کار نکند قطعا از راديو اخراج مي شد. يادم مي آيد نمايشي با محوريت شخصيت و زندگي حضرت علي(ع) ضبط مي کرديم و براي اولين بار طبل و سنج به راديو آوردم و موسيقي نمايش را ساختم. زنده ياد منصور والامقام آن زمان دستيار من بود و مدام در رفت و آمد بود که صفحات موسيقي را بياورد و ببرد. هنگام ضبط نمايش از جانب اکبر مشکين اتفاقي رخ داد که نظم ضبط ما بهم خورد. مشکين يکي از غول هاي بازيگري راديو بود و براي خودش برو بيايي داشت. آن زمان رييس راديو ايرج گلسرخي بود و معاون راديو تورج فرازمند. خيلي عصباني شدم و ضبط را تعطيل کردم و به اتاق مدير راديو رفتم و گفتم مشکين بايد اخراج شود. اصلا براي کسي قابل باور نبود که مشکين در راديو نباشد. فرداي آن روز مشکين از راديو اخراج شد. هفته بعد خودم دوباره گفتم که مشکين به سر کار برگردد. منظورم اين است حرف من عملي مي شد. من هم با جان و دل کار مي کردم شايد باور نکنيد که آنقدر براي راديو افکت ساختم که از يونسکو نماينده فرستادند و بخشي از اين افکت ها را براي برنامه هايشان بردند! من آن سال ها 14 بار براي ادامه تحصيل بورسيه شدم اما هربار مديران راديو با اعزام من مخالفت کردند!
شايد باور نکنيد که آنقدر براي راديو افکت ساختم که از يونسکو نماينده فرستادند و بخشي از اين افکت ها را براي برنامه هايشان بردند!* «قصه شب» يکي از برنامه هاي خاطره انگيز و پرمخاطب راديو بود و با قديمي هاي راديو که صحبت مي کنيم خاطرات جالبي از آن برنامه تعريف مي کنند مثلا اينکه براي اين برنامه که به نوعي نمايش راديويي بود شما دکور مي ساختيد! براي مخاطب امروز اين کارها قدري عجيب به نظر مي رسد.
- درست مي گويند، سال 51 که راديو و تلويزيون ادغام شد اولين کسي که در راديو بازيگر و دکور آورد من بودم. سعدي افشار را به راديو آوردم تا براي شب عيد برنامه جالبي اجرا کند و گروهي هم آمدند در راديو دکور زدند و برنامه اجرا کردند. فرداي شب عيد مدير راديو به من زنگ زد و گفت شرفي تلويزيون را تعطيل کرديد! همه جذب برنامه راديو و اين گروه نمايش روحوضي شده بودند. در حقيقت هفت شب از تعطيلات عيد نوروز بازار تلويزيون کساد بود و همه راديو گوش مي کردند.
من همان ايام به مشهد رفته بودم و وقتي در لابي هتلي نشسته بودم ديدم مسافران آمدند و به حالت اعتراض به مدير هتل گفتند چرا در لابي راديو وجود ندارد. خلاصه راديويي دست و پا کردند و راس ساعت 21 که «قصه شب» پخش مي شد کف لابي مسافران نشسته بودند و «قصه شب» را گوش مي کردند. اين فقط بخش کوچکي از علاقمندي مردم به راديو و «قصه شب» بود.

*تلويزيون براي شما جذابيتي نداشت؟
- چند نمايش براي تلويزيون نوشتم اما متاسفانه محيط تلويزيون پر از دروغ بود و نتوانستم آنجا کار کنم. زماني قصد توليد فيلم داشتم و با مرارت زياد پولي تهيه و از يکي از اهالي تلويزيون دوربيني اجاره کردم و فيلمبرداري شروع شد. زمان تدوين تازه فهميديم سرمان را کلاه گذاشتند و دوربين خراب به من تحويل دادند. حالم از اين رفتار بهم خورد و عطايشان را به لقايشان بخشيدم. بعدها از من براي داوري توليدات تلويزيوني دعوت کردند که با اصرا بيش از حد يکي از مديران فرهنگي کشور پذيرفتم و خاطرم است برگزيده آن دوره عادل فردوسي پور بود.
*چهره هاي زيادي در راديو و تلويزيون از همکاري با شما با افتخار ياد مي کنند؛ افرادي که حالا خودشان از ستون هاي راديو و تلويزيون هستند.
مهران مديري را من در راديو پذيرفتم و سال ها بازيگر نمايش هاي من بود. وقتي از او تست گرفتم صدايش به دلم نشست حتي زمان تست برايم آواز خواند و کمک کردم تا رشد کند- بله خيلي ها بودند. مثلا مهران مديري را من در راديو پذيرفتم و سال ها بازيگر نمايش هاي من بود. وقتي از او تست گرفتم صدايش به دلم نشست حتي زمان تست برايم آواز خواند و کمک کردم تا رشد کند.
مهران دوستي، اميرحسين مدرس، هرمز شجاعي مهر و خيلي هاي ديگر شاگردانم بودند. علاوه بر اين شاگردان، دوستان عزيزي از راديو برايم باقي ماندند مثل هوشنگ ابتهاج که به اين دوستي ها مباهات مي کنم. ابتهاج آن سال ها مدير ارکسترهاي موسيقي راديو بود و ارادت عجيبي به هم داشتيم. او براي من خيلي عزيز و شريف است و اغلب با هم شطرنج بازي مي کرديم و رفقاي خوبي بوديم.
* بعد از اين همه تلاش و کوشش جانفرسا به گذشته ها که بر مي گرديد آيا پيش آمده بابت کاري يا فرصت از دست رفته اي افسوس بخوريد يا خود را سرزنش کنيد؟
- بله! خيلي وقت ها خودم را سرزنش مي کنم حتي بعضي وقت ها به خودم لعنت مي فرستم! برخوردها را که مي بينم، مديراني که تيشه به ريشه راديو مي زنند بابت اين همه سال عمري که صرف راديو کردم افسوس مي خورم و به خودم مي گويم آخر چرا به کار در راديو ادامه دادم؟ چرا بعد از آن همه جان کندن ما و همکارانم بايد به اينجا برسيم؟ دسته دسته مخاطبان راديو کوچ کردند و هيچ يک از مديران راديو اصلا برايشان مهم نيست!
سال ها قبل که لندن بودم بي بي سي به من پيشنهاد کار داد و من نپذيرفتم و به ايران برگشتم. مي خواستند در راديويشان تدريس کنم، نپذيرفتم و به خاطر علاقه به راديو همينجا به کارم ادامه دادم اما مرا که عمرم را به پاي راديو گذاشتم به راحتي فراموش کردند. مي توانستم خيلي جاها کار کنم خيلي کشورها به من پيشنهاد دادند. سفري به سوييس داشتم که به احترام حضورم نواي سنتور استاد وزيري را از راديو سوييس پخش کردند. آنجا هم نماندم بازگشتم، افتخار هم مي کنم ولي برخوردها تاثير دارد و آدم وقتي اين همه ناسپاسي را مي بيند احساس بي ارزشي مي کند، اما مهم نيست ...
سال ها قبل که لندن بودم بي بي سي به من پيشنهاد کار داد و من نپذيرفتم و به ايران برگشتم و به خاطر علاقه به راديو همينجا به کارم ادامه دادم اما مرا که عمرم را به پاي راديو گذاشتم به راحتي فراموش کردند* هنوز هم عاشق راديو هستيد؟ اصلا اين روزها راديو گوش مي کنيد؟
- بله هنوز راديو گوش مي کنم. هنوز هم شنيدن صدا برايم جذاب است و اگر اين صدا درست نباشد راديو مخاطبش را از دست مي دهد که داده است. صدا براي من هنوز هزار معني کشف نشده دارد. زماني گويندگان سازمان را تاييد مي کردم. روزي فردي آمد که الان هم از مجريان بنام تلويزيون است به من گفت پنج شغل دارد! خيلي عصبي شدم به او گفتم شما صداي خوبي که نداري، دهانت براي اداي کلمات کامل باز نمي شود، استعداد هم که نداري، پنج شغل هم داري چرا بايد جاي يک آدم مستعد را بگيري!؟ او را رد کردم و مدتي بعد ديدم برنامه تلويزيوني اجرا مي کند. البته پارتي مهمي داشت و حتي وقتي من او را رد کردم حراست راديو به من زنگ زد. آن زمان محمد هاشمي رييس سازمان بود و من در جلسه اي به او تذکر دادم و سه روز بعد آن گوينده حذف شد. الان صداها در راديو اشکال اساسي دارد قطعا اگر من سمتي داشتم بسياري از اين صداها را حذف مي کردم و مي فرستادمشان خانه. (با خنده)
*و حرف آخر.
- من خاک پاي همه بچه هاي راديو بودم و هستم، اما از مديران کنوني راديو گله مندم. من 52 سال در راديو کار کردم اما مديران راديو حتي نگذاشتند به عنوان چهره ماندگار راديو معرفي شوم. 52 سال عمر مفيد يک انسان است و من عمرم را صرف راديو کردم. براي راديو کارهاي فراواني انجام دادم که در اين رسانه پايه گذاري شد، اما...
حالا فقط مردم برايم مهم هستند، راديو ميراث فرهنگي مردم است. از مديراني که اينطور اين رسانه وزين و فرهنگساز را بدست فراموشي سپرده اند گله دارم. چرا راديو به اين روز افتاده است؟ فقط افسوس مي خورم اي کاش فريادرسي پيدا شود و راديو به روزهاي خوبش برگردد.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۲۹۰۹۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

می خواهم زنده بمانم در برنامه گل یا پوچ

به گزارش جام جم آنلاین از روابط عمومی رادیو سلامت، برنامه گل یا پوچ به تهیه کنندگی فاطمه بی تقصیر، سردبیری فاطمه شهبازی و کارشناسی دکتر سلجوقیان روز‌های پنجشنبه ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه از رادیو سلامت پخش می‌شود. 

این برنامه روز پنجشنبه ۳۰ فروردین ماه موضوع می‌خواهم زنده بمان را مورد بررسی قرار می‌دهد. اینکه انسان برای رهایی از چنگال اعتیاد چطور برای زنده ماندن مبارزه کند و آغازی دوباره برای زندگی اش ترسیم کند. 

این برنامه با نگاهی تازه به موضوع اعتیاد از گروه سلامت اجتماعی پخش می‌شود. در این برنامه صدای افرادی که در چنگال اعتیاد بودند و حالا رها شده اند، پخش می‌شود.

دیگر خبرها

  • برنامه‌های امروز رادیو ارومیه ۳۱ فروردین
  • جشنواره «پژواک» بین‌المللی می‌شود؟/افزایش آثار رادیویی غیرسازمانی
  • برنامه رادیویی «محبت بی دریغ» از رادیو سلامت
  • از کنار نخل و دریا «زیر آسمان ایران» را بشنوید
  • اکران برنامه تلویزیونی سر سفره خدا با ضبط جدید
  • رادیو صبا با برنامه‌ها و تغییرات جدید
  • «سر سفره خدا» در طول سال هم روی آنتن می رود/ عوامل تجلیل شدند
  • می خواهم زنده بمانم در برنامه گل یا پوچ
  • روایت تجربه‌ای ۲ ساله در یک جشنواره رادیویی/ من یک مادر هستم
  • واکاوی بازتاب‌های جهانی عملیات «وعده صادق» از رادیو فرهنگ