Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش ایلنا، دکتر آرش حیدری جامعه‌شناس سیاسی و دکتر صادق پیوسته جامعه‌شناس اقتصادی در میزگرد شفقنا زندگی به بررسی آسیب‌های فقر و حاشیه نشینی در جامعه پرداختند. دکتر پیوسته می‌گوید: حاشیه نشینی معنی فقر را می‌گسترد و فقیر شدن خود به خود شما را به سمت حاشیه نشینی سوق می‌دهد، البته این گونه نیست که در سیاهی‌‌ رها شده باشیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

امکان‌هایی هم هست، اگر راهی وجود داشته باشد این راه جز از خلال تحقق نص صریح اصولی از قانون اساسی دیده نمی‌شود؛ اصول مشخص قانون اساسی وجود دارد و این اصول مشخص کرده که حاکمیت باید مقابل تبعیض و فشار بایستد و اگر این اتفاق بیفتد، با تبعیض‌های سیستماتیک مواجه نمی‌شویم، هولناک‌ترین لحظه برای امنیت اجتماعی جامعه وقتی است که تبعیض اقتصادی هم ارز با قومیت یا مذهب یک گروه خاص شود یعنی فقر اقتصادی با هویت فرهنگی یک جماعتی تلاقی کند. سطح دوم خارج کردن کالاهای موهوم از این وضعیت کالایی است که با تحقق اصول و قانون اساسی گره می‌خورد؛ مضامینی مانند سلامت و مسکن و بهداشت و … را باید به هر ترتیبی شده از این حالت خارج و به مسئولیت دولت متصل کنیم.

دکتر حیدری نیز معنقد است: ما با پدیده و معضل سیستماتیکی مواجه‌ایم که محصول توسعه خاصی است که در ایران تئوریزه شده و با هجم انبوهی از زندگی ما مانند کالا برخورد می‌کند. سلامت و دانش ما کالاست، آب کالاست، هوا کالاست این برخورد کالایی حاشیه نشینی را به وجود می‌آورد. چرخه‌ای که در آن بزهکاری و فحشا تولید می‌شود و خود این در سطح دیگری پخش می‌شود و پیامدهای فرهنگی و سیاسی به دنبال دارد از این طرف پیامدهای توسعه‌ای داشتیم و به‌‌ همان میزان مردمانی را تولید می‌کنیم که در سبک و سیاق حاشیه نشینی محکوم به زندگی می‌شوند. سبک و سیاق حاشیه‌ای صرفا یک مساله سیاسی نیست بلکه مساله سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است

دکتر پیوسته تاکید می‌کند: بحث بازتویع و جبران فقر و تبعیض، کاری نشدنی نیست. قرار نیست ما از ثروتمندان بگیریم و به فقیران بدهیم. دولت رانتی با همه بدی‌هایی که دارد این خوبی را دارد که می‌تواند با توجه به در اختیار داشتن رانت نفت، در ۱۰ سال آینده، منافع بیشتری را به افراد فقیر بدهد و جامعه و خود حکومت را از این اوضاع نابرابری و تبعیض منتشر، تا حدی نجات دهد.

مشروح میزگرد شفقنا درباره فقر و حاشیه نشینی را می‌خوانید:

– حاشیه نشینی از نظر تاریخی قدمتی کهن‌تر از ونیز، در دوران ساسانیان دارد، جایی که اسیران جنگی را در مراکز سکونت گاهی جدا از مردم در حاشیه شهر‌ها سکنی می‌دادند، این مساله تاریخی سال هاست که در ایران نیز به ظهور و بروز رسیده و شواهد آن کاملا مشهود است، در علل حاشیه نشینی می‌توانیم از فقر آغاز کنیم. به طور کلی، چگونه می‌توان عوامل اقتصادی، سیاسی منجر به حاشیه نشینی را توضیح داد؟

پیوسته: اگر بخواهیم از فقر آغاز کنیم، نخست باید علل فقر را توضیح دهیم و این واژه را باز کنیم و ببینیم چگونه انسان و جامعه‌ فقیر شکل می‌گیرد. در پیدایش فقر، دو موضوع کلی وجود دارد. در حالت اول، فرد یا جامعه سرمایه کمی دارد که به معنای توسعه نیافتگی است. وقتی سرمایه جامعه کم است، همه مردم سرمایه کمی دارند. در حالت دوم، سرمایه هست اما تبعیض وجود دارد بدان معنا که سرمایه موجود انباشت شده و در دست برخی است و دیگران به سرمایه دسترسی ندارند. این دو موضوع، کلیت فقیر شدن را تشکیل می‌دهند. در این زمینه وارد مباحث محرومیت نسبی نمی‌شویم زیرا ممکن است سطحی از درآمد در اختیار افرادی وجود داشته باشد، اما چند سال بعد این افراد از سطح درآمدی خود ناراضی شوند و این نارضایتی به دلیل محرومیت نسبی اتفاق افتاده باشد؛ این دلایل را فعلا کنار می‌گذاریم. ما در این بخش تنها به بحث فقر می‌پردازیم.

در بحث فقر با توسعه نیافتگی و انباشت و تبعیض مواجه هستیم. در کشور ما هر دو این موارد در شکل گیری فقر مؤثر بوده‌اند. تولید ناخالص ملی در سال ۵۵ به میزان ۸ هزار دلار بود یعنی به‌طور متوسط، هر ایرانی ۸ هزار دلار تولید ناخالص ملی داشت، اما امسال این میزان به ۶ هزار دلار رسیده است پس ما در بحث انباشت سرمایه، با مشکل مواجه‌ایم؛ برخی کشورهای اطراف ما مانند ترکیه به چندین برابر تولید ناخالص ملی دست یافته‌اند. پس با این روال، منطقی است که فقر در کشور ما وجود داشته باشد. اما بد‌تر از فقر، مساله تبعیض است زیرا وقتی مردم فقیر هستند به مجموعه مردم فقیر فشار روانی چندانی وارد نمی‌شود، اما مردمی که نابرابری را ببینند و حس کنند، محرمیت نسبی و تمایل به تغییر خواهند داشت و اگر راه این تغییر سد شود، راه‌های خشونت‌آمیز را خواهند آزمود. محرومیت نسبی در نابرابری و تبعیض ایجاد می‌شود. با اینکه وارد این مقوله نمی‌شویم اما به این نکته باید اشاره کرد که تبعیض نیز در گروه‌هایی، فقر را به وجود می‌آورد یا دامن می‌زند.

اینکه ثروت همواره در دست عده‌ای انباشته شود، فقر را در عده‌ای دیگر به وجود می‌آورد. به طور میانگین، ماهانه ۳ میلیون تومان درآمد هر خانوار ایرانی است اما چند درصد از مردم ایران دارای این درآمد هستند؟ تنها ۲۳ درصد از مردم از این درآمد و بیشتر برخوردارند. ۶۷ درصد مردم پایین‌تر از این میزان درآمد را دارند. در حالی که میانگین درآمد و بیشتر، بر فرض توزیع نرمال، باید ۵۰ درصد از مردم را شامل شود بنابراین وجود تبعیض آشکار می‌شود؛ در این عرصه به سه تحقیق جدی اشاره می‌کنم. این تحقیقات نشان می‌دهند توسعه‌ای در بخش‌های مختلف، چه تاثیری بر فقر داشته است یعنی توسعه بر فقر جامعه اثر گذار بوده است یا خیر؛ بر اساس این سه، یعنی گزارش آقای جلالی در سال ۸۴ و بانک مرکزی در سال ۱۳۹۱ و دکتر راغفر در سال ۹۴، هر چه میزان توسعه افزایش یافته است، فقر نیز در جامعه بیشتر شده است. چگونه چنین چیزی ممکن است؟ تنها وقتی که تبعیض همراه توسعه باشد. به هر ترتیب، تبعیض و کاهش درآمد هر دو با هم در کشور جلو رفته است. در آمار تعداد فقیران نیز می‌بینیم که تعداد فقیران در کشور افزایش یافته است. همین افزایش فقیران به معنای افزایش حاشیه‌نشینان است.

به‌طور کلی می‌بینید که پدیده حاشیه نشینی در کشور همواره بیشتر شده است. برای نمونه در تهران تا دوره آقای کرباسچی همه شهرداران تلاش می‌کردند که حاشیه‌ها، جزیی از شهر تهران نشوند اما در دوره آقای کرباسچی فشار‌ها آنقدر زیاد شد که مجبور شدند به این‌ها امکانات و خدمات شهری بدهند و حاشیه‌ها را جزیی از شهر حساب کنند. انواع فشار‌ها را در این دوره آوردند چون تعدادشان زیاد شد و فرزندانشان نیز تحصیل کرده شده بودند. این‌ها فشار وارد کردند و به شیوه‌های مختلف اعتراض حقوقی و سیاسی، پیگیری کردند تا حاشیه‌ها را جزیی از شهر کردند. نتیجه چه شد؟ به شهر، چهره‌ای حاشیه‌ای دادند تا جایی که تهران تعداد زیادی حاشیه در متن خود دارد یعنی ما دیگر مزرهای چندان مشخصی از متن و حاشیه در بسیاری از محلات نداریم بلکه با جهان چهارم روبرو هستیم یعنی مجموعه فقرایی که در شهر پراکنده شده‌اند.

آن‌ها که در این شهر، مقام سیاسی، انتظامی و امنیتی دارند از وجود این گروه‌های حاشیه نشین بیشتر در عذاب هستند چرا که محرومیت نسبی اینان، پیامدهایی هم به دنبال دارد و می‌تواند گاهی منجر به بزه و درگیری شود. افراد بالادست از حاشیه نشینی ناراحت هستند و تصور می‌کنند این‌ها زاید هستند در حالی که این‌ها زاید نیستند و به دلیل توزیع نامتوازن در چنین شرایطی قرار گرفته‌اند. در واقع می‌توان چنین اندیشید که اگر من سرمایه‌ای انباشته‌ام، بخشی از پولی که در جیب من است و ثروت من را زیاد کرده است، در واقع متعلق به آن‌ها است و چون آنان از حق خود محروم شده‌اند، به گونه‌های مختلف، این حق را مطالبه می‌کنند. این‌ موارد، کلیاتی از بحث فقر و حاشیه‌نشینی در کشورمان بود.

– در دو دهه اخیر فقر در جامعه با چه تغییراتی مواجه بوده است، در این باره سیر نزولی یا صعودی داشته‌ایم؟

حیدری: در رابطه با فقر و پاسخ شما دو برخورد وجود دارد اول اینکه بر روی داده‌های اقتصاد سنجی متمرکز شویم که بر این اساس داده‌ها نا‌امید کننده است. دوم اینکه ایده فقر را اساسا از چنبره فهم به شدت متسلب اقتصاد سنجی و روانشناسی‌گری مآبی خارج کرده و به عنوان یک داده اجتماعی ارزیابی کنیم اگر این گونه بررسی کنیم آن وقت معضل ما مضاعف می‌شود به این معنا که یک آمار را که آقای پیوسته داده‌اند و می‌بینیم در انباشت سرمایه و یک داده عینی مشکل داریم اما آنچه که بر آن در فضای اجتماعی تلبار می‌شود ایده فقر و معنای فقر در پی تحولات اجتماعی است لذا یک جامعه می‌تواند در کلیت به وسیله اعداد و ارقام مدعای توسعه و پیشرفت باشد که این روز‌ها سفسطه آمار نیز یکی از عهده‌ترین سفسطه‌ها می‌باشد به طوری که به جای ارائه میانگین درآمد باید میانه ارائه دهیم که پر تکرار‌ترین داده را در درآمد داریم در این روش درآمدهای میلیاردی فردی را با درآمد پایین فرد دیگری جمع می‌زنند و میانگین می‌دهند؛ هر چند این سفسطه آمار، مدعی دقت است و مدعی ریاضیات می‌باشد که در آن شک و شبهه‌ای نیست اما در سطح دیگر به سفسطه‌های هولناکی منجر می‌شود که در ارائه داده‌ها یک وهم توسعه ایجاد می‌کنیم این فهم توسعه در دو دهه طبق آمار می‌گوید که ما جلو رفته‌ایم و ما با آمارهای شاهکار دولت نهم و دهم مواجه بودیم؛ آمارهایی که می‌داد به گفته خودش دروغ نبود وقتی آمار بیکاری را ارائه می‌داد طبق آمار بانک جهانی بود که طبق آن اگر کسی در طول هفته، ۲ ساعت کار کند بیکار محسوب نمی‌شود که همین گونه هم هست چون ممکن است در استرالیا دو ساعت کار و یک هفته از این طریق ارتزاق کنیم، این تعریف بانک جهانی به عنوان یک داده مشخص است و در واقع یک تعریف عینی وارد فضای ایران می‌شود و این تعریفی که پیشاپیش بر سفسطه حذف شرایط بومی و خاص اجتماعی ایران استوار است بیان می‌شود بعد در قالب یک داده ریاضی وارد می‌شود و مجموعه‌ای از اقتصاد دانانی که خط نقش مار و نمودار می‌کشند در واقع یک هزیان ساینتیفیک شده را تحویل می‌دهد چرا که فقر را با یک فهم به شدت ریاضی و روان‌شناختی می‌دانیم در حالی که فقر یک ایده و مساله و مفهوم اجتماعی است بدین معنا که ما نمی‌توانیم کلیت یک جامعه را بررسی کنیم بی‌آنکه به شرایط زیست آن نظر کنیم و این شرایط زیست یک تجربه معنایی، عینی و زندگی روزمره است، اگر ما این را از تحلیل فقر جدا گذاشتیم و صرفا با داده‌های آماری بازی کردیم چه بسا این داده‌ها هم بگویند که ما یک توسعه فوق العاده‌ای داشته‌ایم این یک پارادوکس هولناکی در مواجهه با دم و دستگاه‌های اقتصادی حاکمیت در ایران با مساله فقر است به این معنا که حاکمیتی که به شدت علیه مفهوم غرب زدگی موضع فرهنگی دارد در مواجهه با مساله فقر در یک دم و دستگاه هولناک کلمه با فقر مواجه می‌شود و ما یک شکاف عجیب و غریب را می‌بینیم که یک آرایش فرهنگی مبتنی بر غرب ستیزی دارد و در سطح دیگر ایده‌هایی را از غرب می‌گیرد و به شکل هولناک تری در فضای اقتصادی ایران پیاده می‌کند. برخی از ایده‌هایی که امروز می‌بینیم تبدیل به حقیقت درونی اداره اقتصاد در ایران شد، اسطوره آدام اسمیتی؛ دست نامرئی بازار که کنترل می‌کند و فضای بازار را نظم می‌بخشد لذا دولت‌ها باید هر چه بیشتر دست خود را از مداخله در بازار کوتاه کنند امروز در فضای اقتصادی ایران کسی را پیدا نمی‌کنیم که علیه این موضع باشد از سیاست‌های کلان نظام تا احمدی‌نژاد، سید محمد خاتمی، مرحوم هاشمی و روحانی همه در این نکته یک همدستی استراتژیک دارند یعنی هر چه ما در مواجهات سیاسی فرهنگی یک جدال عمده‌ای را در سطوح و جریان‌ها و گفتمان‌ها می‌بینیم در ایده اداره اقتصاد تفاوت بنیادین در مبانی فلسفی و مبانی نظری نمی‌بینیم و به نظر من بحران در همین جاست که کل سیستمی را با یک معضل عظیم ساختاری در مواجهه با فقر ترسیم می‌کند. نکته مهم دیگر این است، این اقتصاد سنجی که با سفسطه آماری ممکن است برای دو دهه گذشته کلی آمار ارائه نماید یک هم دست خبیث دیگری هم دارد و این دست خبیث، روان‌شناسی زرد و روان‌شناسی مثبت گراست، آن هم فروخواستن مفهوم فقر است که اتفاقا در دو دهه به شکل هولناک تری طرح شده است یعنی ما در دو دهه با سیطره عظیم روانشناسی‌گری در ایران مواجه‌ایم. این سیطره یک ایده مشترکی با سازو کار اقتصادی دارد، اقتصاد سنجی مبتنی بر نظریه‌های نولیبرالیستی در اداره اقتصاد است که پدر معنوی‌اش هایک و بعد‌ها فریدمن است که تئوریسین‌های شوک دادن به جامعه محسوب می‌شوند و جالب است که ایران در حال نمونه برداری از همین الگوهاست؛ ایده اصلی آن‌ها در واقع نظم زدایی و قاعده زدایی در بازار است اینکه نظم پیشین بازار را بتوانیم منهدم کنیم تا بتوانیم بازار را بر اساس نظم جدیدی که مبتنی بر سرمایه گذاران خصوصی است در این سازو کار قرار دهیم اینجا نیاز داریم که کنش گران و انسان‌های جدیدی تولید کنیم که با این وضعیت جدید سازگار باشند مهم‌ترین وجه بازار در نظریه این‌ها این است که بازار خودتنظیم باشد و خودش خود را تنظیم کند پس بازار خوب آن است که خودش خود را تنظیم می‌کند و نیاز نیست دولت‌ها و نیروهای نظارتی و عناصر اجتماعی و فرهنگی در روند آن مداخلع کنند، شرکت خوب و مدرسه و دانشگاه و رسانه خوب همگی باید خودگردان باشد و این سطوح خودگردانی در جامعه به دست روان‌شناسان می‌رسد فرد خوب هم باید خودگردان باشد خودگردانی یکی از شاخصه‌های اساسی سلامت روان در الگوی عظیم نظریه‌های روان‌شناسی متاخری که به شکل هولناکی فضای عمومی ما می‌بلعد از تکنیک‌های رازورزی تا مشاوره‌ها و روان‌شناختی کردن زندگی روزمره انسان و فریادهایی که انسان‌ها را در ایران موجوداتی نشان می‌دهند که روحیات و خلق و خوی آن‌ها با توسعه اقتصادی همخوان نیست همانند پروفسور سریع القلم می‌باشد ایده‌های ایشان دقیقا در چارچوب منطق نولیبرالیستی قرار دارد و یک بنیادی را برای عدم توسعه یافتگی ایران مفروض گرفته است عدم توسعه یافتگی ایران و فقر ایران نه به دلیل هولناکی سیاست‌های نولیبرالیستی در چند دهه اخیر است بلکه به دلیل خلق و خوی حاکم بر ایرانیان است. ایرانی‌هایی که دروغ گو و بی‌تربیت هستند ایرانی‌هایی که توان لازم را برای مدیریت مالی ندارند و ایرانی‌هایی که آینده نگر نیستند لذا می‌بینیم اقتصاد‌دان، سیاست بین الملل خوان و روان‌شناس در یک سطحی همدست می‌شوند و ایده جدیدی از فقر را مطرح می‌کنند که این فقر به چه دلیل است اسطوره‌ای که مدام آن را تکرار می‌کنند. دولت ما نتوانسته خودش را خصوصی کند و در این مسیر می‌بینیم مثلا وزیر راه که باید در زمینه راه به فعالیت بپردازد یک دفعه یک تئوریسین اقتصاد می‌شود و مدام در تریبون‌های مختلف شروع به کوبیدن کسانی که از ایده اینکه دولت باید طبق اصل قانون اساسی مسکن و تحصیلات و زندگی مردم را تامین کند می‌نماید طبق این نکات، اتفاق اساسی که در رابطه با فهم فقر برای مردم ایران افتاد فروکاست فقر اقتصاد سنجی و در وهله نهایی به سرکردگی خلق نویسان ایرانی همچون امثال سریع القلم که سنت دور و درازی هم دارد و تا گذشته کش می‌آید و مرحوم بازرگان و جمال‌زاده و در سنت جامعه شناسیمان دکتر جوادی یگانه و … همه این‌ها یک ایده بنیادی دارند که خلق و خوی مردم ایران، خلق و خوی نامربوطی است که می‌بایست به گونه‌ای تغییر داده شود که با این نظم بازار هم خوان باشد و این نظم بازار هیچ وقت خود محل پرسش فلسفی و نظری و تعمق مشخصی قرار نمی‌گیرد. همچنین این افراد بزرگوار وقتی با گفتارهای افرادی همچون ما مواجه می‌شوند ما را به نظری صحبت کردن متهم می‌کنند به اینکه بسیار انتزاعی سخن می‌گوییم و کارهای خود را اموری راهبردی می‌دانند؛ ببینیم سفسطه در کجا قرار دارد در اینجاست که اتفاقا الهیات خاصی بر دم و دستگاه نظری این‌ها حاکم است که اتفاقا این الهیات خاصشان نه راهبردی است و نه با داده مشخصی نسبت پیدا کند الهیات آن‌ها مبتنی بر اسطوره دست نامرئی بازار است که آن را تنظیم می‌کند و این اسطوره به عنوان یک بت پذیرفته شده و در ذیل آن دست به اقداماتی می‌زند و در اینجا پرسش اصلی را می‌توان مطرح کرد که چه کسی در واقع در انتزاع برای درک فقر سیر می‌کند صورت بندی‌های انتقادی که بسیار عینی و مشخص خواستار تعمق اصول قانون اساسی می‌باشند و یا صورت بندی‌هایی که در واقع از ایده‌های کلان مبتنی بر اساطیر بازار و الاهیات بازار می‌باشد دفاع می‌کند به این معنا اگر نگاه کنیم پاسخ به سوال شما این می‌شود که در دو دهه گذشته ولو اینکه در شاخص‌های عینی اقتصاد سنجی عدد و رقم‌هایی را پیدا کنیم که نمود پیشرفت و توسعه ما باشد باز هم طبق همین داده‌هایی که آقای پیوسته فرمود نه تنها به لحاظ عینی فقر کاسته نشده است بلکه به لحاظ ایده اجتماعی فقر، افسارگسیخته‌تر نیز شده است نمود آن هم آماری است که خودشان اعلام کرده‌اند از ۱۰ تا ۱۵ میلیون حاشیه نشینی که در این مملکت زندگی می‌کنند، چیزی در حدود یک ششم جمعیت یک کشور در مناطق حاشیه‌ای زندگی می‌کند و همه این‌ها پیامد ایده‌های خاص اقتصادی است که در جامعه ایران به خصوص بعد از جنگ عملیاتی شده است

– در جامعه ایران احساس فقر به خوبی دیده می‌شود بدان معنا که هر چه قدر هم از نظر مالی دارا باشیم و یا در شرایط معمولی به سر ببریم باز هم احساس می‌کنیم باید به سمت بالاتری حرکت کنیم، این ایده‌های اقتصادی تا چه حد در نسل جوان اثر گذار بوده و چه راهکاری برای آن وجود دارد؟

پیوسته: به نظر من تاثیر بسیار زیادی گذاشته است و شاید بخش تلخ و تمسخرآمیز قضیه این باشد که واقعا بازار اقتصادی شامل نیروهای خصوصی مؤثر بر دولت، در حداقل معمولی که در همه جای دنیا هست نیز در ایران وجود ندارد. یعنی بازاری وجود ندارد که دولت مجبور باشد از نیروهای آن تبعیت نماید! گاهی دولت سنگین و بزرگ، اسیر نیروهای کارآمد بازار است و برای آنکه نجات پیدا کند، می‌گوید بازار بیاید من را تنظیم کند. در چنین حالتی، اگر بازار نتواند دولت را تنظیم کند و از نیروهای دولت برای سرکوب جامعه‌ مدنی استفاده کند، مثلا برای فراهم کردن شرایط رقابت بنگاه‌های بزرگ، تشکل‌های کارگری، محلی و مدنی مردم تحت فشار قرار گیرند و فضاهای شهری به‌زور چانه‌زنی این بنگاه‌ها و فراهم‌ساختن قوانین مختلف دولتی، تجاری شوند و به طور کلی، مشارکت نهادمند مردم تضعیف شود، مردم همه درمانده شده و به فکر قهرمانی برای تغییر این وضعیت خواهند بود. در آن زمان است که یکی از همین کارآفرینان بزرگ، می‌تواند سیاستمدارانی را پشتیبانی کند یا خود به کارزار انتخابات آید و با شعارهای پوپولیستی به قدرت برسد و فجایعی را در تصمیم‌گیری پدید آورد چنان که ترامپ در امریکا چنین کرد. این ایدئولوژی که همه کار‌ها را بدهیم بخش خصوصی و رقابت برپا شود و از میان همین رقابت، وضعیت جامعه، دولت، رفاه عمومی و فقرزدایی بهتر شود، در جهان مشکلاتی را به همراه آورده است. در اغلب کشور‌ها مشخص شده است که این ایدئولوژی، آن گونه علمی که می‌نمود، نبوده است و درعمل نیز نتوانسته فقرا را نجات دهد. میزان محرومان و فاصلهٔ درآمدی طبقات را به شدن افزایش داده و ساعات کار را یه‌صورتی نامحسوس گسترش داده و به طور کلی، مشکلات زیادی به همراه آروده اس. نمونه‌های موفق اجرای چنینی سیاست‌هایی، بسیار کم بوده‌اند.

اما چنان که گفته شد، وضعیت ما در ایران، چند پله پیش از این وضعیت است یعنی از نظر تبعیض و فقر، روز به روز بد‌تر شده‌ایم آن هم در حالی که کار‌ها را به دست بخش خصوصی نداده‌ایم. اغلب سازمان‌ها و بنگاه‌های بزرگ یا دولتی هستند یا خصولتی. رقابتی هم در میان نیست و کارایی هم افزایش نیافته است. بنگاه‌ها، نمی‌توانند ثروت تولید کنند، گرچه‌‌ همان را که تولید می‌کنند نیز تبعیض‌آمیز توزیع می‌کنند. به هر حال، وقتی هست که با جامعه‌ای ثروتمند و دارای بنگاه‌های خصوصی کارآمد هستیم که توزیع درآمد در آن نابرابر است. تولید ثروت هست اما نابرابری شدید است. آن وضعیت یک چیز است و وضعیت ما که از اساس بنگاه‌هایی کرخت و بدون توجیه اقتصادی داریم، چیزی دیگر. ما در وضعیت اخیر هستیم.

در مورد فقر، هم آمارهایی وجود دارد و هم نمودهای اجتماعی آن را می‌بینیم. ستاد ملی ساماندهی جوانان می‌گوید ۱۵ میلیون نفر زیر خط فقر در کشور وجود دارد. منظور از این زیر خط فقر چیست؟ گاهی بحث ما فقر نسبی است یعنی نداشتن سطحی به‌نسبت قابل‌قبول از دارایی‌ها و امکانات در زندگی. مرز فقر نسبی، به نسبت معیارهایی که در نظر می‌گیرند، متفاوت است. همچنین، گاهی تبعیض چنان زیاد است که با وجود پیشرفت فناوری‌ها و با وجود اینکه ما زندگی معمولی خود را داریم، احساس فقیر بودن می‌کنیم و برساخت اجتماعی فقیر بودن در ذهن ما وجود دارد و فکر می‌کنیم آدم فقیری هستیم چون امکاناتی را که به نسبت دیگران، حق خود می‌دانیم، در اختیار نداریم اما‌گاه مساله فجیع‌تر از این‌ها است. در مورد این ۱۵ میلیون نفر چنین است. آنان در خانوارهایی زندگی می‌کنند که کمتر از یک میلیون تومان درآمد ماهانه دارند. این‌ها دچار فقر مطلق هستند.

فقر مطلق را با تعاریف مختلف بیان می‌کنند. بد‌ترین نوع فقر، فقر خشن است یعنی فقر کسانی که گرسنگی گریبان آن‌ها را گرفته باشد، بعد، فقر در حد پوشاک و امکانات معمولی زندگی، آب سالم، آموزش متعارف و سرپناه است و در مرحله بعد، فقر در حد رشد اجتماعی و سیاسی است و سپس، فقر در بعد تفریحات را داریم. در هر تاریخ و جغرافیایی، به نسبت آنجامعه، سطحی از این موارد برای پیشرفت افراد لازم است و می‌توان بر این اساس، مرز‌ها و معیارهایی برای فقر نسبی ساخت. بنابراین، انواع فقر نسبی وجود دارد اما ما در مورد فقر مطلق سخن می‌گوییم. ماهی یک میلیون تومان را ۱۵ میلیون نفر در ایران ندارند. آن‌ها مسلما به نیازهای اولیهٔ زندگی مانند آب و غذای سالم و کافی، پوشاک، سرپناه، خدمات بهداشتی و آموزش متعارف دسترسی مناسب ندارند. دولت هم کاملا کرخت شده است و کاری نمی‌کند. سال‌های سال است که دولت می‌گوید می‌خواهم تمرکززدایی کنم ولی تنها چیزی که می‌بینیم تمرکزگرایی از نظر اقتصادی و سیاسی و آموزشی و … است. اعم امور به بخش خصوصی سپرده نشده است. نمی‌تواند سپرده شود. مگر بخش خصوصی وجود دارد؟ کو آن بخش خصوصی و بازار آزادی که بتواند بر دولت تأثیرگذار باشد؟ کو آن بنگاه‌هایی که بتوانند دولت را کنترل کنند و این فقر، ناشی از رقابت‌های آن‌ها باشد؟ چگونه می‌توان ادعا کرد که نظام مبتنی بر بازار آزاد در اینجا وجود دارد؟! ما نظام بازار در اینجا نمی‌بینیم. اغلب امور، دولتی است و آنچه به ظاهر خصوصی شده است نیز جلوه‌ای از دست‌به‌دست شدن نهاده‌ها و سرمایه‌ها در میان گروه‌های درون حکومت است که ربطی به گروه‌های اجتماعی برآمده از مردم و جامعهٔ مدنی ندارد. بنابراین، ناکارآمدی این دیوان‌سالاری عظیم، چه به نام بهزیستی و تحت مدیریت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی باشد و چه کمیتهٔ امداد امام خمینی، آشکار است.

آیا هیچگاه نیز انتخابات ریاست‌جمهوری، مجلس و شورای شهر دیده‌ایم که بنگاه‌های بزرگ اقتصادی، تعیین‌کننده باشند. همه چیز در کف اختیار‌‌ همان مجموعهٔ بزرگی است که در کشور ما به نام حکومت شناخته می‌شود، حال ممکن است بخواهد با شهروندانش قایم‌باشک بازی کند و بنگاهی از دست یک وزارتخانه برود به دست فلان صندوق تأمین اجتماعی یا فلان صندوق بازنشستگی یا فلان ارگان نظامی، بعد هم حکومت، مسؤولیت خودش را به خوبی و خوشی کتمان کند و دم از نداری و بی‌پولی برای رفع فقر بزند. بنابراین، ساز و کارهای اقتدارگرایانه اینجا آشکار هستند و نیازی به تحلیل رقابت‌های بازار آزادی نیست. بازار، بازار همان‌هاست و نفراتشان هم به هیچ وجه، خارج از فیل‌تر ارزش‌های ایدئولوژیک سیستم حاکم، انتخاب نشده‌اند. سخن از گفتمان بازار و نولیبرالیزم جهانی، ما را گول نزند که فکر کنیم این مسأله در ساحت اندیشه پدید آمده است یا آنجا قابل حل است.

طبق آمار، یک سوم افراد با درآمد پایین یک میلیون تومان در ماه، یعنی ۵ میلیون نفر، در فقر خشن و در معرض گرسنگی قرار دارند. چه کاری باید کرد که این افراد تلاش کنند به نقطه امید برسند؟ با توجه به سیستم‌های رفاهی موجود در برخی از کشور‌ها امکان پیشرفت وجود دارد. در این کشور‌ها حتی سیستم‌های حمایتی و خصوصی قوی هم هستند اما در ایران یک سیستم قوی وجود ندارد که خصوصی باشد. ما آثار مراکز حمایتی مثل محک را هم کم می‌بینیم. پس وقتی فقر و تبعیض زیاد است همه فکر می‌کنیم یک چیزی را کم داریم و آن هم خدمات دولت است. این تصور از آنجا می‌آید که واقعا بخش خصوصی واقعی قدرتی ندارد و اصلا حجمی ندارد و نباید هم به آن چشم دوخت.

با همهٔ این‌ها و اینکه می‌دانیم نصف جمعیت کشور زیر خط فقر نسبی هستند، وقتی می‌شنویم که کشور در حل توسعه است، باید مطمئن می‌شویم که از آمار، کلاهی برای سر ما بافته شده است. به زبان ساده‌تر، ما فقیر هستیم و باید این واقعیت را بپذیریم. وقتی میزان فقر افزایش یابد، انواع مشکلات را به وجود می‌آورد. بزه‌کاری طبیعت جامعه است. جرم را از جامعه نمی‌توان حذف کرد. جامعه وجود خود را اینجا نشان می‌دهد. جامعه که فقط تعدادی انسان نیست. قوانینی در هر جامعه هست که در طول تاریخ پدید آمده‌اند. تاریخ هر جامعه نشان می‌دهد حدی از بزه، جرم، انحراف و… در آن وجود دارد و بهنجار است اما وقتی برخی عوامل، مانند فقر گسترش می‌یابند، نرخ این موارد نابهنجار و فزاینده می‌شود.

در اینجا، بحث رقابت خشن و حذفی ه

منبع: ایلنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۳۳۶۳۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

۱۵۰ همت از اموال مازاد بانک‌ها واگذار شد

سید احسان خاندوزی وزیر اقتصاد و دارایی در آیین رونمایی از برات الکترونیکی زنجیره تامین (سپامی) گفت: اهمیت برجسته کردن این ابزارها در فرمایشات مسئولان اعلام شد اما باید بگوییم برات الکترونیکی هنوز کامل مزایای و اثر گذاری آن در اقتصاد کشور اعلام نشده است.

وی افزود: هدف گذاری و فرمان جهش تولید مسیر تامین تولید از بیش از پیش هموار کنیم و ابزارهای از این دست وزن بیشتری داشته است فکتورینگ،  برات الکترونیکی،  اثر گذار بوده است این مسیرها نیازمند هم آهنگی تمامی دستگاه ها از جمله بانک مرکزی،  خزانه داری کل کشور است که خوشبختانه تا به امروز انجام شده است.

خاندوزی گفت: این هم آهنگی بین دستگاه‌ها یک الزام است و امسال به عنوان اولین سال برنامه هفتم بر روی اجرای این برنامه ها تاکید کنیم. 

وزیر اقتصاد و دارایی گفت: طرحی تامین مالی تولید و زیرساخت  در مجلس  در حال تصویب است که این دست ابزارهای نقش هم آهنگ کننده بیشتری را ایفا کند.

وی افزود: جدیت نسبت به توسعه این ابزارها  به‌ اندازه کافی مفهوم و زمینه ابزار سازی فراهم می‌کند  و ما را از   تک روشی و تک بودن جعبه ای بودن خارج می‌کند. 

خاندوزی اظهار کرد: طبق هدف گذاری که  صورت گرفته است  چقدر از تامین مالی بانک ها  از این طریق باشد و بانک ها از این  ابزارها استفاده کند   مشمول تشویق بیشتری می شود چراکه هدایت تامین مالی و بانک ها بدون تکلیفی بودن  امکان پذیر نیست‌.

خاندوزی تاکید کرد: مجموع ۲۷۵ هزار میلیارد تومان افزایش سرمایه بانک ها تحت مدیریت دولت  انجام شده که البته عقب ماندگی چند ساله در این بخش  داشته ایم.

وی افزود: ۱۱۷ هزار میلیارد تومان تسهیلات خرد بدون ضامن از سوی بانک های تحت مدیریت دولت پرداخت شده است‌. 

وزیر اقتصاد و دارایی گفت: فروش اموال مازاد در دولت سیزدهم بالغ بر ۹۵همت بوده است و در دولت های قبل سیزدهم ۵۴ همت بوده که در مجموع ۱۵۰ همت انجام شده است.

باشگاه خبرنگاران جوان اقتصادی بانک و بیمه

دیگر خبرها

  • رانت ۴ میلیارد دلاری مونتاژکاران؛ التهاب بازار خودرو نخوابید
  • ۱۵۰ همت از اموال مازاد بانک‌ها واگذار شد
  • تلوبیون بین برنامه‌ها تبعیض می‌گذارد؟/ محتوایی که ضریب می‌گیرد
  • مسئولان نسبت به ایمنی راه‌ها توجه بیشتری داشته باشند
  • از احمدی‌نژاد تا رییسی/چه کسی پای رانت را به بازار خودرو باز کرد؟
  • دلار با کاهش تنش‌های سیاسی برمی‌گردد/ عده‌ای برخلاف منافع ملی بازار ارز را بهم می‌زنند
  • صنعت خودرو، قربانی زیاده خواهی مسئولان و دلالان
  • خاندوزی: دولت خاتمه پروژه‌های ناتمام هستیم/ افشاگری همتی از رانت ۶۰۰ هزار میلیارد تومانی/ صولت مرتضوی: تحریم پیشرفت‌های کلانی را نیز برای کشور به ارمغان آورده است
  • صنعت خودرو، قربانی زیاده‌خواهی مسئولان و دلالان
  • سلاجقه: حدود ۶۰ میلیون متر مکعب از حقابه هیرمند رهاسازی شد