Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ساعت24»
2024-05-06@00:02:32 GMT

خواننده رپ چرا ناپدری اش را به قتل رساند؟

تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۴۵۷۲۱۲

صبح امروز حمیدرضا صفت، خواننده رپ به اتهامقتل در شعبه سوم دادسرای امور جنایی به ریاست سجاد منافی آذر حاضر شد.

روز گذشته ماموران کلانتری 145 ونک در جریان مرگ مرموز مرد 66 ساله‌ای به نام هوشنگ در بیمارستان قرار گرفتند و زمانی که تیمی از ماموران برای تحقیقات ابتدایی پای دربیمارستان گذاشتند، مشخص شد که این مرد به خاطر ضربه جسم سخت به ناحیه سر و شکستگی جمجمه جان باخته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


در این مرحله تیمی از ماموران اداره 10پلیس آگاهی تهران به دستور بازپرس سجاد منافی آذر از شعبه سوم دادسرای ناحیه 27 تهران برای تحقیقات فنی وارد عمل شدند.
کارآگاهان در با حضور در بیمارستان پی بردند که مرد 66 ساله قبل از مرگش ادعا کرده که حمیدرضا، پسر همسرش عامل این درگیری بوده است.
بدین ترتیب تجسس‌های پلیسی آغاز شد اما ساعت 15 ظهر شنبه حمید 24 ساله پای در کلانتری 145 ونک گذاشت و پس از دستگیری وی برای بازجویی‌های فنی در اختیار ماموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
پس از بازجویی‌های پلیسی شب گذشته پرده از راز این درگیری مرگبار برداشت و ادعا کرد که قصدکشتن او را نداشته است.
حمید در مقابل بازپرس ویژه قتل در دادسرای جنایی گفت: شب قبل ازحادثه دوستم مادرم که همسایه آنها در آلمان بود میهمان خانه‌شان بود و مادرم با من تماس گرفت و خواست تا آنها را به فرودگاه ببرم ولی چون ماشین نداشتم گفتم نمی‌توانم او را به فرودگاه ببرم به همین خاطر مادرم خودش میهمانش را به فرودگاه رساند.
حمیدرضا در ادامه اظهارت خود گفت: ساعت شش صبح 24 مرداد با مادرم تماس گرفتم و او گفت که هنوز به خانه نرسیده است، از او خواستم زمانی که به خانه رسید به من خبر بدهد تا به خانه بروم و لوازم خود را که آنجا گذاشته بودم، بردارم. صبح روز حادثه برادرم از آمریکا با من تماس گرفت و گفت مادرمان با هوشنگ، ناپدریمان درگیر شدند و از من خواست که خود را به آن جا برسانم تا در جریان ماجرا قرار بگیرم. ظهر آن روز مادرم نیز با من تماس گرفت و از من پرسید که چه زمانی به آن جا می‌روم، من نیز راهی خانه خودمان شدم.
حمیدرضا صفت گفت: زمانی که در خانه را باز کردم دیدم ناپدریم سمت چپ مبل نشسته است و یک میز نیز جلوی او قرار داشت. گوشی موبایل خود را روی میز گذاشتم و به او گفتم مگر نگفتم مادرم را اذیت نکن، کتکش نزن، او نیز گفت زدم که زدم. می‌خواستم او را بترسانم به همین خاطر یک گلدان را که در نزدیکیم قرار داشت برداشتم و به سمت راست مبل پرتاب کردم سپس میز را برگرداندم تا کمی او را بترسانم. او نیز می‌خواست بلند شود و به سمت من بیاید که در همین هنگام مادرم بین ما قرار گرفت و من با یک دست به صورتش زدم. در همین هنگام همسایه‌ها با صدای درگیری ما به جلوی در خانه آمدند که مادرم به سمت در رفت و من نیز هوشنگ را رها کردم و به درگیری‌مان پایان دادم.
وی گفت: دراین هنگام هوشنگ به سمتآشپزخانهرفت تا با چاقو به سمت من هجوم آورد که متوجه کارش شدم و به سرعت خودم را به او رساندم و دستانش را گرفتم که نتواند کاری کند که در این لحظه یک لیوان آب را برداشت که او را از دستش گرفتم و به زمین زدم و در ادامه همسایه‌ها وارد خانه شدند و ما را از هم جدا کردند و من نیز همراه مادرم از خانه خارج شدیم.
بازپرس منافی آذر در این هنگام به متهم گفت: در گزارش پرونده، علت مرگ هوشنگ برخورد ضربه شدید به گیج گاه سمت راستش اعلام شده است، حرفی در این مورد داری؟
حمیدرضا در ادامه بیان داشت: شاید هنگام درگیری سرش به کمد یا دیوار برخورد کرده باشد، اما من فقط قصد داشتم کمی او را بترسانم و قصد کشتن او را نداشتم و هیچ ضربه ای به سرش نزدم.

در ادامه گفت‌وگوی با حمیدرضا صفت می‌خوانید:

پدر و مادرت چه زمانی و به چه دلیل از هم جدا شدند؟
زمانی که کودکی پنج ساله بودم متوجه جدایی پدر و مادرم شدم، علت جدایی آن‌ها را بطور دقیق نمی‌دانم اما آن‌ها باهم اختلاف داشتند.

مادرت چه زمانی با مقتول ازدواج کرد و مقتول چطور آدمی بود؟
11 سال پیش مادرم با هوشنگ ازدواج کرد، ناپدریم آدم عصبی و پرخاشگری بود و به خانواده مادریم نیز زیاد توهین می‌کرد. به طوری که حتی یک بار در آلمان نیز با مادرم درگیر شده بود و برای او چاقو کشیده بود اما من هیچ وقت اعتراضی نکردم و هوشنگ با خانواده خودش نیز پرخاشگری می‌کرد.

هوشنگ چه کاره بود؟
او در آلمان مغازه عتیقه فروشی داشت و در ایران بیکار بود. هوشنگ از زن اولش نیز سه فرزند داشت که یکی از آن‌ها فوت کرده است و اکنون دو فرزند دیگرش در فنلاند زندگی می‌کنند.

چرا بیکار؟
بارها از او خواستم به در مغازه دوستانم که در املاک و نمایشگاه ماشین دارند برود و مشغول به کار شود تا کمتر در خانه باشد و با مادرم درگیر شود ولی حرف گوش نمی‌کرد.

با هوشنگ اختلاف داشتی؟
او مثل پدرم بود و همیشه احترامش را نگه داشته بودم و حتی دو روز قبل از ماجرا وقتی به خانه رفتم متوجه شدم هوشنگ گوشی موبایلش خراب شده و بدون اینکه به او حرفی بزنم به پاساژ پایتخت رفتم و در حالیکه پول زیادی در بساط نداشتم یک گوشی موبایل برای هوشنگ خریدم.

چرا مادرت از هوشنگ جدا نشد؟
نمی‌دانم، هوشنگ بیماری قلبی و هپاتیت C داشت و به خاطر قرص‌هایی که می خورد دچار افسردگی و احتمال اینکهخودکشیکند هم وجود داشت ولی مادر با همه این مشکلات در کنار هوشنگ ماند و به زندگی‌اش ادامه داد و او را در شرایط سختی که داشت حمایت کرد.

حرف آخر؟
من عمدی ناپدریم را کتک نزدم فقط می‌خواستم او را بترسانم تا فکر نکند مادرم بی کس و کار است، من از ابتدا تمام ماجرا را صادقانه گفته‌ام و پس از اینکه ناپدریم جان باخت خودم را به کلانتری معرفی کردم و هیچ وقت قصد کشتن یا قتل عمد نداشتم و همه دوستان و اطرافیانم می‌دانند که من به خاطر کارم هیچ وقت به فکر انتقام گیری و خشونت نبودم و کارهایی را که ساختم نیز در مورد بخشش و کارهای فرهنگی بوده است.

ایسنا

منبع: ساعت24

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۴۵۷۲۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم

به گزارش همشهری آنلاین، زن ۳۲ ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می‌کرد و ما مشکل مالی نداشتیم.

مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می‌گفت و با حسرت از گذشته‌اش یاد می‌کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله‌ام ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم تا اینکه عاشق پسرخاله‌ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان می‌داد و رابطه‌اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می‌کرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

هنوز آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندم که روزی مادر و خاله‌ام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می‌کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.

پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...

با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت‌های مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.

هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. این‌گونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار می‌رفتم و به بخت سیاه خودم می‌گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی‌رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحت‌های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.

در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبه‌ای ارتباط دارد و به من خیانت می‌کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.

با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه‌ای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی می‌کرد. من هم اهمیتی نمی‌دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود.

روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله‌ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می‌دادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.

با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی‌خواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت‌های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقه‌ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله‌ام می‌دانستم.

حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده‌ام.

با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی‌های قانونی و مشاوره‌ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

کد خبر 849327 منبع: خراسان برچسب‌ها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران

دیگر خبرها

  • صدایی که دستور جنایت صادر کرد! | مادرم گفت تو دیوانه ای و شنیدن این جمله موجب شد تا من ...
  • ویدیوی جالب آقای خواننده در کنار عشق زندگی‌اش!
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • ببینید | ویدیوی جالب آقای خواننده در کنار یک زن؛ رونمایی از عشق زندگی‌اش!
  • قتل زن میانسال در دعوای مادر و دختری | دختر جوان تا یک‌قدمی چوبه دار رفت
  • مجازات دختر‌ی که باعث مرگ مادر معتادش شد
  • اعلام حکم دختری که باعث مرگ مادرش شد
  • اعتراف ستاره سابق لیورپول: همیشه مضطرب بودم
  • امروز با هوشنگ ابتهاج: وقت است کــــــــه بنشینی و گیسو بگشایی